گروه علمی- تخصصی جامعه شناسی مطالعات زنان انجمن جامعه شناسی ایران در نشستی که در یازدهم دی ماه سال 85 برگزار شد، موضوع جنبش زنان را از زاویهای دیگر مورد بررسی قرار داد. در این جلسه دکتر شهلا اعزازی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر گروه مطالعات زنان انجمن جامعه شناسی ایران و شهلا لاهیجی مدیر انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، به سخنرانی پرداختند.
در بخش نخست این نشست، دکتر اعزازی با اشارهای کوتاه به تاریخچه شکلگیری جامعه شناسی و در پی آن مطالعه جنبشهای اجتماعی گفت: جامعه شناسی را علم سدهی نوزدهم میدانند. پیدایش آن هم زمان با شکلگیری انقلاب صنعتی، جوامع سرمایهداری و یا به تعبیری جامعه مدرن بوده است. تصور نظم طبیعی جهان ویژگی دانشمندان علوم طبیعی بود که باید به صورت علمی مورد بررسی قرار میگرفت. علم نوپای جامعه شناسی که پا بر دوش فلسفه و علوم قبلی خود داشت، برای کار علمی باید از شیوهی علوم طبیعی مبتنی بر عقلانیت و عینیت پیروی میکرد. در جامعهی قرن نوزدهمی بود که مفاهیمی نظیر نظریات جهان شمول عقلانیت، هدفمند بودن و ... مطرح شدند. در این جوامع، گروههای مختلف مردم دست به فعالیت زدند اما در میان تمام جنبشها، فقط یک جنبش با تفکر خاص قرن نوزدهمی حاکمیت عقلانیت و سازماندهی خاص هماهنگی داشت و آن جنبش کارگری بود که در آن، عملاً یک طبقهی اجتماعی در مقابل طبقهی دیگر قرار داشت و هدف خود را مبارزه با جامعهی استثمارگر، انتقال قدرت از طبقهای به طبقهی دیگر، با سازماندهی، رهبری و ایدئولوژی مشخص قرار داده بود.
وی افزود: این جنبش با تفکر عقلانی بسیار هماهنگی داشت و نظریهها بر طبق آن شکل میگرفت. سالها گذشت و جامعهی مدرن به جامعهای فرامدرن تبدیل شد. مهمترین تأثیر ایدههای فرامدرن، در نظر گرفتن تطور فرهنگ بود. در این راستا جنبشهای جدیدی مطرح شدند. جنبشهایی که از نظر طبقاتی نامشخص بودند و حضور پررنگ طبقهی متوسط در آنها دیده میشد. هدف این جنبشها، خیر عمومی و درخواست آنها، جامعهای با ویژگیهای جذابتر و بهتر بود. آنها به کسب قدرت توجهی نداشته و به تبع آن، دارای ساختار و رهبری غیرمتمرکز و درخواستهای جهانی بوده و درعین حال میتوانستند عقاید خود را در زندگی شخصیشان به کار گیرند.
دکتر اعزازی در ادامه یادآور شد: جامعهشناسی در دیدگاه کلان و در مطالعات خود فقط به مسائل مردان در حوزهی عمومی توجه میکرد و آن مسائلی را که با دید عقلانیت، عینیت و هدفمند بودن ارتباط داشت، مورد بررسی قرار میداد. این امر یکی از دلایلی بود که اسباب به وجود آمدن رشتهی مطالعات زنان و دیدگاه فمینیستی را فراهم کرد.
وی ادامه داد: از سوی دیگر در ایران نیز جنبش زنان در دوران مشروطیت به دلیل عدم وجود سنخیت با وضعیت طبقاتی در آن تئوریها نمیگنجید. همچنین متولیان جنبش زنان نیز معتقدند که فعالیتهایشان دیده نشده است. برای حل این مسائل، دو دیدگاه کلی وجود دارد؛ نخست جداییطلبی که بر اساس آن، جامعهشناسی علمی مردانه است که ما زنان را نادیده میگیرد و به همین دلیل ما به سراغ مطالعات جامعه شناختی زنان میرویم. معمولاً مهمترین انتقاد به این دیدگاه، پیشبینی به وجود آمدن علمی در حاشیه است که کمتر مورد توجه قرار میگیرد. دیدگاه دیگر، بازسازی مفاهیم است؛ گفته میشود اگر جامعه شناسی مسائل ما زنان را ندید، ما سعی کنیم بار دیگر نظریه ها و تئوریهای این علم را مرور کرده و آنها را مورد بازنگری و بازسازی قرار دهیم و هر چند که بر روی زنان تأکید میکنیم اما جامعه شناسی با توجه به مسائل زنان و مردان را به وجود آوریم.
مروری بر فعالیتهای زنان در دوران مشروعیت موضوع دیگری بود که توسط دکتر شهلا اعزازی مورد اشاره قرار گرفت. وی در این زمینه گفت: زنان دوران مشروطیت سه درخواست مشخص داشتند؛ آنها انجمن، نشریه و مدارس دخترانه میخواستند. 15 شهریور 1285 یعنی ماه یک بعد از انقلاب مشروطه زنان موفق شدند جلساتی هفتگی برای بررسی مسائل اجتماعی و فرهنگی برگزار کنند و این امر حاکی از آن است که آنها از پیش سازماندهی مشخصی داشتند. تشکیل انجمن ها و اتحادیه های مختلف در کشور، در سالهای بعد از آن، همچنین به وجود آمدن نشریات مختلف زنان، تأسیس مدارس دخترانه، با وجود همه دشواریها نشان از کوشش زنان در آن دوره بود. آنها در دورهای که تهران 250 هزار نفر جمعیت داشت و یک شهر پیشامدرن بود، به عنوان نویسنده، شاعر، معلم و ... مشغول به کار شدند. این زنها افکار مدرن زیادی را وارد جامعه کردند. آنها راجع به بهداشت مادر و کودک، بهداشت عمومی، بهداشت شخصی، اهمیت ورزش، مبارزه با خرافات، درخواست از زنان به آموزش سواد به زنان دیگر و ... صحبت میکردند. آنها در تئاتر و سینما وارد شدند و در واقع، با فعالیتهایشان، خود را در مسائل سیاسی کشور بارز کردند.
این جامعهشناس تاکید کرد: به نظر من مردم در گروهها و جوامع تاریخ خود را میسازند. تاریخ زنان ایران هنوز ساخته نشده است. چند کتاب محدود داریم که در این زمینه بحث میکند اما جالب اینجاست که تنها کتابهایی که در عنوان خود، پسوند یا پیشوند "زنان" دارند، به مسائل زنان میپردازند. گویی زنان جدا از این جامعه هستند. حال اگر ما تلاشی برای ساختن تاریخ فعالیتهای زنان نکنیم، عقب خواهیم ماند.
وی در پایان و در نتیجهگیری از سخنان خود صراحتا گفت: من فکر میکنم ما به جای آن که به دنبال اسم دیگری به جز "جنبش" برای فعالیتهای زنان باشیم، بهتر است که تلاش کنیم نظریههای مربوطه در این زمینه را مورد بازنگری قرار دهیم.
شهلا لاهیجی سخنران دیگر این نشست بود. او بحث خود را با سوال در این باره که چرا شکی مبتنی بر "جنبش" بودن فعالیتهای زنان و یا نبودن آن وجود دارد؛ آغاز کرد.
بنا بر نظر لاهیجی، در جامعهشناسی ما تا بحث میشود، مسأله طبقه به میان میآید و شاید بحثها به این دلیل به نتیجه نمیرسد که ما مجبوریم خود را در قالب این فرض که آیا طبقه وجود داشته یا نداشته، بگنجانیم.
وی در عین حال گفت: ما از مردم و تاریخ خود هیچ نمیدانیم و اگر برخی مورخان یونانی و رومی در مورد ایران چیزی ننوشته بودند، هنوز هم هیچ در این باره نمیدانستیم. این بدان دلیل است که قلم به دستان ما همواره مزدوران حاکمیت بودند.
لاهیجی همچنین گفت: به نظر من، جنبش زنان در ایران جنبش نشد، به دلیل آن که با کار شروع نشد. ما دائم راجع به مقولات فرهنگی و سواد صحبت میکنیم اما کمتر بحثی از اقتصاد به میان میآوریم. این در حالی است که مبارزه بدون نگرش به مسائل اقتصادی، مبارزهای برای خواص است. سواد دختران کاری را برای آنها به وجود نمیآورد. این در حالی است که در طول دورههای تاریخی، خیلی دردهای جامعه ما درد زنانه نبود. من معتقدم جامعه غرب جامعهای مردم سالار است ولی در جامعه ایران هیچکس به جز حاکمیتهای خودکامه، سالار جامعه نبودهاند. در جامعه غربی در بسیاری از موارد موضوع جنگ در خانواده بر سر مقوله کار بود که در ایران این مساله چندان وجود نداشت.
وی در پایان با تاکید بر اینکه نباید کوششهای زنان را نادیده انگاشت؛ گفت: بررسی این موضوع که آیا فعالیتهای زنان در ایران، جزیی از جنبش ملی و اجتماعی ما بوده و یا این جنبش به طور خاص، زنانه بوده است، تاحدی به آسیبشناسی این مساله کمک میکند.
گروه علمی- تخصصی مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی ایران، از آغاز سال تحصیلی جاری، سلسله نشستهایی را با موضوع "جنبشهای اجتماعی، جنبش زنان" محور کار خود را قرار داده است. آنچه در زیر میخوانید، گزارش یکی از این نشستها است که طی آن دکتر ناهید مطیع با عنوان "جنبش اجتماعی: مفاهیم و نظریهها" به سخنرانی پرداخته و دکتر نیره توکلی به بحث دربارهی خاستگاههای جنبش زنان پرداخته است.
جنبش اجتماعی: مفاهیم و نظریه ها
دکتر ناهید مطیع، مدیر گروه رشته ی مطالعات زنان در دانشگاه آزاد واحد رودهن، بحث خود را با برشمردن ویژگیهای جنبشهای اجتماعی آغاز کرد و گفت: اولین ویژگی جنبش اجتماعی، استمرار و تداوم حرکتی است که بهدنبال تغییر اجتماعی پدید آمده و با تعریف اهداف، دنبال میشود. در عین حال، همکاری اعضا در یک سلسله مراتب یا در یک نظام ساختارمند، تقسیم کار بین اعضا، داشتن رهبر یا رهبران و ثبات نسبی از دیگر ویژگیهای یک جنبش اجتماعی هستند. از دیگر ویژگیهای جنبش اجتماعی، هویت "ما محور"، حرکات خودجوش و غیر رسمی و همچنین توافق نانوشته و غیر رسمیای است که بین اعضا وجود دارد. همین امر، آنها را متحد کرده و در کنار هم قرار میدهد.
وی ویژگی مهمتر جنبشها را "نفی وضع موجود" دانست و گفت: این نفی، میتواند به طور کامل باشد یا بخشهایی از وضع موجود را در برگیرد. همچنین جنبش در قالب خواسته ها، یک ایدئولوژی را نیز برای خود تعریف میکند.
مطیع در ادامه به طبقهبندی جنبشهای اجتماعی پرداخت و با بیان این نکته که در این طبقه بندی معیارهای مختلفی را باید مد نظر داشت، گفت: این معیارها میتواند شمول افراد درگیر در جنبش ، موضوع و محتوای جنبش و دامنهی تغییراتی که جنبش دنبال میکند، باشند.
وی سپس به تمایزی بین "جنبش" اجتماعی و "انقلاب" اجتماعی پرداخت و گفت: در حالیکه انقلابها بهدنبال نفی کلی وضع موجود هستند و فروپاشی نظام سیاسی و نهادهای وابسته بهآن را میخواهند، جنبشها معمولا جنبهی اصلاحی دارند و تغییر در بخشی از جامعه را دنبال میکنند. تفاوت دیگر انقلاب با جنبش در میزان خشونتطلبی است؛ انقلابها معمولا خشونتطلب هستند، در صورتیکه جنبشهای اجتماعی صلحجو بوده و با رفتارهای خشونتآمیز مخالفت میکنند. تفاوت بعدی، میزان انعطافپذیری جنبشها در مقابل سختی انقلابها است. نکتهی بعدی هم ایناست که در جنبشها، مرکزیت رهبری وجود ندارد در حالیکه در انقلابها محوریت با رهبری است.
او خاطرنشان کرد: در جامعهشناسی دو نگرش نسبت به مفهوم جنبش و انقلاب وجود دارد؛ معتقدان به نگرش اول بر این باورند که جنبش اجتماعی همان تغییرات محدود اصلاحطلبانه بوده و اگر مورد توجه قرار نگیرد، میتواند به یک انقلاب کلی و فراگیر تبدیل شود. در حالیکه نگرش دوم "انقلاب" را در مقابل "جنبش" تعریف میکند؛ این نگرش معتقد است که با پیدایش جوامعی که در آن نهادهای مردمی و مجلس مردمی شکل گرفته، اصل انقلابها از بین رفتهاست؛ در این جوامع گروههای مختلف، جنبشهایی را تشکیل میدهند که هیچکدام خصلت ایجاد دگرگونی فراگیر را ندارند.
دکتر مطیع در ادامه، با نام بردن از چهار تئوری در مورد جنبشهای اجتماعی گفت: اولین تئوری، "محرومیت نسبی" است. این تئوری سعی دارد در مورد چرایی بهوجود آمدن انقلاب یا جنبش اجتماعی توضیح دهد. این تئوری، دو نکتهی اصلی را مطرح میکند؛ نخست اینکه جنبش اجتماعی هنگامی بهوجود میآید که بخشی از جامعه احساس محرومیت میکند و مردمی که احساس محرومیت میکنند، دست به یک رفتار جمعی سازمانیافته برای موقعیتهای عادلانهتر میزنند. نکتهی بعدی که مهم تر است، اینکه مفهوم محرومیت، مفهومی نسبی است؛ یعنی کسانی که احساس محرومیت میکنند، در مقابلِ خود، باید گروه "مرجع" داشته باشند و خود را با آن گروه مرجع مقایسه کنند. انتقادی که به این تئوری میشود این است که بارها پیش آمده که مردم احساس محرومیت کردند و اگاهی هم داشتند اما جنبش و انقلابی اتفاق نیافتاده است. انتقاد دیگری که وجود دارد، این استکه این تئوری بیشتر به "چرایی" توجه کرده و کمتر به خودِ محتوای جنبش میپردازد.
وی افزود: تئوری بعدی، "فشار ساختاری" است؛ این تئوری سعی دارد مراحل رشد جنبش را توضیح دهد. در مرحلهی اول که "زمینهی ساختاری" است، ساختار جامعه باید به گونهای باشد که امکان بروز شکلی از رفتار جمعی وجود داشته باشد و این زمینهی ساختاری باید طوری باشد که شعلهی عدالتخواهی در آن افزوده شود؛ یعنی جواب مثبت و اولیهای از سوی حاکمان داده نشود. شرط بعدی "فشار ساختاری" است؛ یعنی بر اجتماع فشار وارد شود و مردم برای اینکه بتوانند از این فشارها رهایی پیدا کنند، راهحلهایی را، از جمله همکاری با یکدیگر، ابداع میکنند. شرط سوم نیز "باور تعمیم یافته" است؛ به این معنا که، این نوع بیعدالتی که گروهی از مردم برای از بین بردنش جمع شدهاند، به سایر بخشهای جامعه تعمیم پیدا کند. همچنین، شرط بعدی "عوامل شتابدهنده" است. "بسیج برای اقدام" و موفقیت یا عدم موفقیت "عملیات کنترل اجتماعی" نیز شروط دیگر هستند.
مطیع تاکید کرد: نکتهی مهمی که در تئوری "فشار ساختاری" وجود دارد، این استکه فعالان جنبش را بهصورت آدمهای مسالهدار تعریف میکند؛ آدمهای از خودبیگانهای که با حرکات بیمارگونه به دنبال دموکراسی هستند. بنابراین جنش و افرادی که در جنبش درگیر هستند، دارای بار ارزش منفی خواهند بود.
وی افزود: تئوری بعدی که "بسیج منابع" است، در واکنش به تئوری "فشار ساختاری" ایجاد میشود. این تئوری معتقد است که هیچ جنبشی نمیتواند بدون منابع حمایتی، تداوم پیدا کند. از نظر این تئوری سازماندهی موثر نیز میتواند باعث تداوم جنبش باشد. انتقادی که به این تئوری میشود، این است که خیلی از جنبشهای اعتراضی وجود دارند که بدون بهرهمندی از منابع قدرتمند، موفق شدهاند.
عضو گروه مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی ایران، در بیان تئوری "جنبشهای اجتماعی جدید" گفت: این تئوری میخواهد با مقایسهی گذشته و حال، ابعاد نظری خود را مطرح کند و بیشتر در جوامع مدرن آمریکای شمالی و اروپای غربی مطرح میشود. برای "جنبشهای جدید" چند نظریه مطرح میشود. یکی اینکه این جنبشها از حوزهی ملی فراتر رفته و در حوزهی بینالمللی حرکت و فعالیت میکنند. دوم اینکه جنبشهای اجتماعی سنتی، بیشتر به دنبال مباحث اقتصادی بودند، در حالیکه جنبشهای اجتماعی جدید، بیشتر روی تغییرات فرهنگی و بهبود محیط فیزیک و اجتماعی تاکید میکنند.
وی ویژگی های دیگر "جنبشهای جدید" را اینگونه بیان کرد: در جنبشهای سنتی، طبقات کارگر و محروم اجتماع، حامی جنبشها بودند ولی در جنبشهای جدید، طبقهی متوسط و حتی طبقهی رو به بالای متوسط، نقش کلیدی و اساسی را بازی میکند. ویژگی بعدی این است که این جنبشها اگر آلترناتیو دولتهای لیبرال دموکراسی هستند، به این معناست که تناقضهایی در جوامع پیشرفتهی صنعتی وجود دارد که توسط دولت و بروکراسی فزاینده قابل حل نیست. بیرون از نظام سیاسی حاکم، جنبشها هستند که خواهان رفع مشکلات موجود هستند. جنبشهای جدید میخواهند خود را از یکسری مفاهیم کلی مثل "اقتصاد"، "طبقه" و "ایدئولوژی" جدا کرده و شکلهای جدید و نوآورانهای را از رفتارهای اجتماعی مطرح کنند. نکتهی مهم دیگر، شبکهای بودن جنبشها است. افزون بر این، جنبشهای متعدد هم با یکدیگر شبکهسازی میکنند.
مطیع گفت: انتقادی که به این تئوری میشود، این است که بیش از حد میخواهد بین گذشته و حال تفاوت قایل شود و به مسالهی اقتصادی کم توجهی میکند.
وی در انتهای بحث خود به جنبش زنان اشاره کرد و گفت: جنبش زنان بر سه شاخهی اصلی متمرکز میشود؛ "جنبش برابری"، "جنبش رادیکال" و "جنبش تفاوت". جنبش برابری که شاید بتوان گفت که اولین جنبش زنان است، بهدنبال "برابری" براساس "تشابه" بین زن و مرد است. این جنبش، آرام، تدریجی و صلحآمیز است. در کنار آن، جنبش رادیکال معتقد است که با حفظ وضع موجود نمیتوان به برابری دست پیدا کرد. نکتهی دیگری که جنبش رادیکال مطرح میکند، فاصلهی بین کشورهای توسعهیافته و کشورهای درحال توسعه و جهان سوم است. جنبش تفاوت نیز با جنبش رادیکال نزدیک بوده و معتقد است که بین گروههای زنان، تفاوت وجود دارد. متولیان این جنبش به یکسانسازی شاخهی اول منتقدند. آنها در عین حال بر این باورند که زنان در شرایط متفاوتی که دارند، با یکدیگر تفاوت داشته و به همین دلیل ما نباید همهی آنها را یکسان نگاه کنیم و از طرفی هم باید استراتژیهای متفاوتی را بر حسب این تفاوتها تعریف کنیم. همچنین این جنبش به وجود تفاوتهایی بین زن و مرد نیز معتقد است. البته این تفاوت بیشتر جنبهی فیزیکی دارد که البته این تفاوت فیزیکی نباید منجر به عدم برخورداری از مزایای اجتماعی توسط زنان شود.
دکتر مطیع در نتیجهگیری گفت: جنبشهای زنان در قالب تئوری بسیج و جنبشهای جدید بهتر میتوانند این پدیدهی اجتماعی را توضیح دهند، چون در جنبش زنان از طبقهی متوسط حمایت میشود، دغدغهی این جنبش هم بیشتر اجتماعی و فرهنگی است. همینطور این جنبش انعطاف پذیر و چند رهبری بوده و به صورت شبکهای عمل میکند.
خاستگاههای جنبش زنان
در ادامهی این نشست، دومین سخنران، دکتر نیره توکلی عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن، در ابتدا با طرح این پرسش که سابقهی جنبش زنان در ایران از چهزمانی است، بحث خود را آغاز کرد و گفت: بعد از انقلابهایی که در دنیا اتفاق افتاد، مثل انقلاب صنعتی انگلیس و انقلاب کبیر فرانسه، بحث نقش زنان در جامعه اهمیت پیدا کرد و این تحولات در دورهی مشروطه در ایران نیز تاثیرگذار شد. مهمترین مسالهای که درتاریخ ایران ثبت شدهاست و زنان در آن نقش اساسی داشتند، ماجرای تحریم تنباکو است. البته پاسخ به این پرسش که "آیا ماجرای تحریم تنباکو را میتوان جنبش زنان به حساب آورد؟" منفی است؛ به این دلیل که در آن مطالباتی خاص جنبش زنان وجود ندارد.
وی افزود: پس از این ماجرا، ما دو بیانیهی فمینیستی شاخص داریم. یکی از این بیانیهها کتاب "معایبالرجال" است که 30 سال پیش از انقلاب مشروطیت توسط "بیبی خانم استرآبادی" نوشته شدهاست. 30 سال پس از این هم "خاطرات تاج السطنه" نوشتهی بارز این دوره است. البته در این دوره هم، با توجه به تعاریف، نمیشود گفت که ما "جنبش زنان" داشتهایم.
وی با اشاره به دوران پهلوی گفت: در این دوره، نخستین تشکلهای جدی زنان بهوجود آمدند؛ مهمترین اتفاق برگزاری "کنگرهی نسوان شرق" است که از تعدادی از زنان کشورهای عربی و عمدتا مسلمان تشکیل میشد. این کنگره در سال 1311 جلسهی خود را در تهران برگزار کرد. پیش از برگزاری این کنگره هم زنان تحصیل کردهی بسیاری در ایران وجود داشتند و فعالیت میکردند. اما تا پیش از این رویداد، نمیتوان گفت که در ایران تشکلهای مستقل زنان وجود داشته است.
توکلی سپس به بیان ویژگیهایی پرداخت که در این دوران، فعالیت زنان را از تبدیل شدن به جنبش، دور میکند و گفت: بسیاری از تشکلها به دولت وابسته بودند. در حرفهای زنان این دوره تاکید بسیاری بر جایگاه زن در خانواده وجود دارشته و برای فعالیت زن در جامعه اهمیت چندانی قایل نبودهاند. با این وجود، هم از طرف مردان مورد انتقاد واقع میشدند و هم دولتیها سعی داشتند که فعالیت زنان فقط نمایشی باشد و به نفع و تبلیغ دولت حرف بزنند. البته بیانصافی است که فکر کنیم زنهای فعال در دوران پهلوی، فقط وابستگان به دولت بودند؛ در آن زمان احزاب و تشکلها، به ویژه احزاب چپ، وجود داشتند و بعضی از این احزاب، مثل حزب توده، درون خود شاخهی زنان داشتند.
وی سپس به بیان تصویری کلی از مطالبات زنان در زمان پهلوی پرداخت و گفت: تاکید بر حفظ جایگاه زن در خانواده، بهدست آوردن امکان سواد آموزی، تلاش برای تاسیس مدارس و انتشار نشریات زنانه و داشتن حق رای، مهمترین مطالبات زنان این دوره را تشکیل میداد.
او ادامه داد: در دوران پهلوی هم نمیتوان از وجود جنبش مستقل زنان صحبت کرد. به این دلیل که اکثر تشکلها دولتی یا حزبی بوده و فعالیتها غیر مستمر، پراکنده و پاره پاره است. در این شرایط، من فکر میکنم که از نظر تاریخی، تنها پس از انقلاب و امروز میتوانیم بحث از جنبش زنان را به میان آوریم.
این عضو گروه مطالعات زنان انجمن در پایان توضیح داد: پس از انقلاب، بخشی از خاستگاه جنبش زنان ماهیت محفلی داشته و در مهمانیها و محفلهای زنانه شکل پیدا میکرده است. بخش دیگری از خاستگاه این جنبش را در فعالیت احزاب، به ویژه در ابتدای انقلاب میتوان یافت. همچنین با روی کار آمدن دولت اصلاحات و باز شدن فضای سیاسی، محافل زنانه از وجود یکدیگر باخبر شدند و برای متشکل شدن و برقراری پیوند و شبکهسازی تلاش کردند. با این وصف، من فکر میکنم که جنبش زنان امروز ایران داری ویژگیها و شرایط جنبش اجتماعی است.
گروه علمی- تخصصی مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی ایران در نخستین نشست خود در سال تحصیلی 85-86 با دعوت از دکتر افسانه نجم آبادی، مسایل زنان را در دوره تاریخی قاجار و به خصوص زمان مشروطیت مورد بررسی قرار داد.
دکتر نجمآبادی در آغاز بحث خود در این زمینه، با اشارهای کوتاه به مسائل زنان پس از دوران پهلوی، ایدئولوژیک شدن و دولتی یا ضد دولتی شدن آن را از جمله ویژگیهای بارزی دانست که در دورههای تاریخی پیشین وجود نداشته است. او خاطرنشان کرد که این دو شاخص در دوران انقلاب مشروطه و پس از آن حتی تا اوایل دههی 1310 دیده نمیشوند. چنانچه مثلاً در نخستین نوشتههای چاپ شدهی زنان نوعی برخورد بسیار پراگماتیک نسبت به مسائل فارغ از جهتگیری به سوی یک مکتب خاص به چشم میخورد. در واقع به نظر میرسد در این نوشتهها یا حتی نشریاتی که بعدها در مورد زنان منتشر شد، هر یک از نویسندگان زن تلاش میکند چشماندازی را درباره مسائل زنان از زاویهی دید خود نشان دهد.
وی پس از بیان این مقدمه، مهمترین خواستهی زنان در این دورهی اولیه را برخورداری از حق تحصیل و آموزش معرفی کرد و آن را در راستای جنبه بسیار مهمی از کل پروژه نوگرایی در ایران آن دوره که مسأله علم را به عنوان اکسیر ترقی میدانست، برشمرد.
نجمآبادی گفت: زنان از هر بحث و استدلالی برای دست یافتن به خواستهی خود استفاده میکردند. از مباحث ناسیونالیزم ایرانی گرفته تا مقایسهی وضع زنان ایران با دیگر کشورها و یا حتی استفاده از احادیث اسلامی و هر موضوع دیگری که میتوانست در این زمینه قابل استفاده باشد.
وی افزود: در مرحلهی دوم، پس از آموزش، مهمترین خواست زنان تغییر قوانین خانواده، به خصوص در مورد حق چند زنی برای مردان و مسأله طلاق بود. در این مورد برخلاف مباحثی که بعدها در زمینه حق طلاق زن مطرح شد، موضوع اصلی جلوگیری از حق طلاق بیرویه مردان مطرح بود. بعدها در دوران پهلوی، مسأله کشف حجاب و حق رأی برای زنان نیز مطرح شد و این موضوعات شکافهای اجتماعی نسبتا عمیقی را به وجود آورد. این در حالی است که در دوره مشروطه، تنها در مجلس دوم بحث حق رأی زنان مطرح میشود و پس از آن تا دوران حکومت دکتر مصدق دیگر به این موضوع پرداخته نشده است؛ تا اینکه در نهایت در سال 1342، طی یکی از مواد تصویب شده در انقلاب سفید، زنان حق رأی پیدا میکنند.
نجمآبادی در مورد کشف حجاب یادآور شد که تا سال 1312 دولت رضا شاه مخالف هر نوع کشف حجاب بود. به گونهای که برخی زنان روشنفکر معتقد بودند که اساساً این مسأله وظیفه دولت نیست و زنان میتوانند از نظر اسلامی صورت خود را نپوشانند.
وی تاکید کرد: در مورد مسائل آموزش و تغییر قوانین خانوادگی، زنان فعال همه هم رأی و هم عقیده بودند ولی در مورد لزوم پوشاندن صورت و در واقع حجاب، اختلاف نظر وجود داشت. یکی از عواقب دولتی شدن و ایدئولوژی شدن مسائل زنان در دورههای بعدی نیز وجود همین شکاف بود. شکلگیری دولت رضا شاه با حالت سیاسی خاصی که داشت، شکافهای میان دولت و ملت را افزایش داد. جریان ایدئولوژیک شدن مطالبات و فعالیتهای زنان نیز به این مسأله بیربط نیست؛ چرا که به عنوان مثال، در دوران اولیه تمام مدارس ایران را میتوان به عنوان مدارس خصوصی و غیرانتفاعی معرفی کرد. این در حالی است که بعد از انقلاب مشروطه فشار زیادی به دولت برای بازگشایی مدارس وارد شد. درواقع از این زمان به بعد، کم کم خیلی از پروژههایی که قبلاً در حیطه پیوستهای بین مردم و دولت شکل میگرفت، بیشتر تحت اختیار دولت درآمد. در همین جریان، یکی از مواردی هم که به تدریج دولتی شد، پرداختن به مشکلات و مسائل زنان بود. در مورد مسائل حقوقی زنان مثل قوانین خانواده نیز فعالان مستقیماً به چانهزنی با دولت پرداختند در پی آن کمکم تغییراتی در قوانین خانواده به وجود آمد. در نشریات زنان مدام بر سر این مسائل بحث میشد. در سال 1312 دومین کنگرهی نسوان شرق در تهران برگزار شد و این کنگره نقش مهمی در تغییر رابطهی میان زنان و دولت رضا شاه داشت. در این کنگره برای نخستین بار شاهد دخالت مستقیم دولت در موضوعات حقوق زنان هستیم.
دکتر نجمآبادی ادامه داد: در سالهای 1312 تا 1314 بخش بزرگی از فعالیتهای زنان ایدئولوژیک و دولتی شد. در این دوره حتی اختلاف نظر بر سر مسألهای مانند کشف حجاب، به یک اختلاف نظر ساختاری تبدیل شده و جریانی دو قطبی را به وجود آورد. در سطح دیگر نیز شاهد چنین وضعیتی در مورد آموزش زنان هستیم. 18 دی ماه 1314 با تصویب قوانینی مانند کشف حجاب از سوی رضا شاه، در عین حال که امکانات زیادی برای فعالیتهای زنان باز شد اما برای عدهای که خود به دلایل مختلف، از جمله مخالفت پدر و برادران، قادر نبودند شرایط جدید را بپذیرند، فضای پر انزوایی پدید آمد و به نوعی درهای مدارس به روی آنها بسته شد. چنانچه عواقب و تبعات این مسأله تا به امروز نیز به صورتهای دیگر، وجود دارد.
میز گرد " بررسی مسایل و مشکلات رشتهی تحصیلی مطالعات زنان " یکی از میزگردهایی بود که در طی همایش مسایل علوم اجتماعی ایران در اردیبهشت ماه 1385 توسط گروه علمی- تخصصی مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی و با حضور اعضای گروه، جمعی از مدرسان و تعدادی از دانشجویان این رشته برگزار شد. آنچه در زیر میخوانید، گزارشی از این نشست است:
در آغاز میزگرد مطالعات زنان، دکتر شهلا اعزازی مدیر این گروه در انجمن جامعه شناسی ایران هدف از برگزاری آن را بررسی عملکردهای این رشته در طول چندسال حیات در فضای علمی کشور بهویژه در قیاس با اهداف و ضرورتهای تاسیس آن و همچنین توجه به مسایل و مشکلات پیش روی پژوهشهای زنان معرفی کرد. وی همچنین با انتقاد از فضای موجود در جامعهی علمی و برخوردهای منفیای که از ابتدای تاسیس این رشته از سوی برخی از افراد صورت گرفت، ابراز امیدواری کرد که این نشست و جلسات مشابه، به آشنایی بیشتر افراد و به خصوص همکاران دانشگاهی با محتوای رشتهی مطالعات زنان کمک کند.
پس از سخنان دکتر اعزازی و در بحث بر سر چرایی شکلگیری رشتهی مطالعات زنان به پیشنهاد دکتر ژاله شادی طلب، رئیس سابق مرکز تحقیقات و مطالعات زنان، بخشهایی از برنامهی مصوب وزارت علوم در این خصوص خوانده شد. شادیطلب در ادامه با اشاره به این مصوبه گفت: آنهایی که در شورای گسترش وزارت علوم این برنامه را تصویب کردند، به این نتیجه رسیدند که به علت وجود دیدگاههای متحجرانه نسبت به حضور زن بهخصوص در ایران و کشورهای اسلامی، این نیاز وجود داردکه توجه خاصی به زنان شده و مسائل آنها مورد بررسی قرار گیرند. آنچه که من از تصویب این برنامه میفهمم، این است که برخلاف تصور بسیاری از ساده اندیشان و بعضی از دوستان، قصد این رشته و افرادی که در این رشته دست اندرکار بوده و هستند، به هیچ وجه تقابل زن و مرد نیست، بلکه شناخت مسائل زنان و ایجاد دیدگاه دیگری به مسائل جامعه است. بنابراین این رشته به مسائل زنان به عنوان مسائل جامعه نگاه میکند، نه مسائل زنان جدای از مردان.
وی در ادامه از کسانی که در مورد چرایی و ضرورت ایجاد رشته سوالاتی دارند، دعوت کرد که به مصوبهی وزارت علوم مراجعه کنند و پاسخ سوالات خود را دریابند و سپس با بیان اینکه اکنون بیش از 5 سال از تاسیس این رشته میگذرد، تاکید کرد که امروز باید به وضع کنونی این رشته، مسایل آن و چه باید کردها پرداخته شود.
پس از سخنان شادی طلب، دکتر ناهید مطیع به عنوان مدیر گروه این رشته در دانشگاه آزاد واحد رودهن، نخستین کسی بود که به بیان نظرات خود در این زمینه پرداخت. وی در ابتدا با اشاره به نکات مثبت تجربه در این چند سال، ایجاد فرهنگ بردباری و تحمل شنیدن صدای مخالف را از مهمترین دستاوردهای این رشته دانست و گفت : دانشجویان ما در کلاسهایی که در مورد مسائل مختلف زنان بحث میشود، گرچه در ابتدا از شنیدن مطالبی که همیشه خلاف رویههای سنتی و رویههای گفته شده فرهنگشان بوده شوکه میشوند اما کم کم آموختهاند که بدون سوگیریهای تنشزا به بحث و گفت و گو بپردازند و به نظر من این نکتهی مثبتی است. علاوه بر این، بر خلاف دورههای اول که دانشجویان ما مطلقا خانم بودند، به تدریج دانشجویان پسر هم به تحصیل در این رشته علاقهمند شدهاند و من فکر میکنم که این خود قدم مثبت دیگری است برای اینکه نشان بدهیم که مسائل زنان بدون نگاه به مسائل مردان و بدون ارتباط با مردان بیمعنی است و اینها باید کنار هم دیده شوند. روند مثبت دیگر در مورد این رشته، کاهش تقابلها و برخوردهای تحقیر آمیز در اجتماع و خانواده در مقابل آن است که خود نشان میدهد مطالعات زنان تا حدودی جای خودش را در جامعه باز کرده است.
مطیع در ادامهی سخنان خود، بخش اعظم مشکلات این رشته را ناشی از نو بودن آن دانست و با اشاره به مسالهی کمبود منابع و عدم ترجمهی متون به فارسی، گفت: مشکل بزرگ ما در استفاده از متون انگلیسی این است که عمدتا کانالهای موجودی که ما را به دستیابی به منابع این حوزه رهنمون میکنند، کانالهایی ناکارآمد یا بسته هستند. مثلا اکثر سایتهای اینترنتی که با عنوان زن وجود دارند، بسته اند و دسترسی به آنها ممکن نیست. در داخل کشور هم متاسفانه یک ارتباط پویا بین دانشگاه ها و مؤسسات تحقیقاتی که راجع به زنان کار میکنند، برقرار نشده است.
او همچنین با اشاره به ارتباط تنگاتنگ مطالعات زنان با مطالعات فمینیستی گفت : به نظر میآید فمینیسم در گفتمان رسمی ما چه در سطح عامه و حتی چه در سطح آکادمیک، یک مکتب انحرافی تلقی میشود که میخواهد خانواده و زن و مرد را از نقش های اصلی شان باز بدارد و به راههای خلاف و منحرف بکشاند. درصورتی که باید گفت اگر ما انتقادی به فمینیسم داریم بدون شناخت عمیق آن نمیتوانیم دربارهاش حرف بزنیم کما اینکه همه میدانیم فمینیسم یک مکتب نیست و شاخهها و تنوع فکری متفاوتی دارد.
در ادامهی این میزگرد از دانشجویان رشتهی مطالعات زنان خواسته شد که به بیان مسائل این رشته را از دیدگاه خود بپردازند. محسن مالجو دانشجوی دانشگاه علامه طباطبایی نخستین دانشجویی بود که در این زمینه شروع به صحبت کرد. او سخنان خود را با طرح این مساله که "چرا من به عنوان یک پسر این رشته را میخوانم" آغاز کرد و در پاسخ با اشاره به برخوردهای مختلف افراد با این مساله، گفت که فکر میکند محقق این حوزه لزوماً نباید زن باشد. وی سپس تا حدی به بحث ضرورت ایجاد این رشته از دیدگاه خود پرداخت و درنهایت با اشاره به این جملهی میشل فوکو که " دانش قدرت میآورد"، نتیجه گرفت که باید به تولید دانش در این زمینه پرداخت و این دانش را از حوزهی آکادمیک به بطن جامعه منتقل کرد.
مالجو در ادامه و در انتقاد به برخی مشکلات این رشتهی دانشگاهی، بیربط بودن منابع امتحانی آزمون کارشناسی ارشد با اصل رشته، عدم هم پوشانی مسایل زنان در دروس، عدم وجود نگاه جنسیتی در دیدگاه برخی استادان، مشکلات بروکراتیک مربوط به پایان نامههای دانشجویان، نبود مقطع دکترا و همچنین کمبود کمکهای مالی، عدم کاربرد تحقیقات در سازمانهای مختلف، نبود ارتباط با دانشجویان سایر کشورها، عدم وجود بازار کار و استفاده نکردن از نیروهای متخصص این رشته را از جمله مشکلات عمدهی دانشجویان مطالعات زنان معرفی کرد.
پس از سخنان مالجو از دکتر باستانی، رئیس دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه الزهرا، خواسته شد تا در جایگاه استاد این رشته به بحث دربارهی برخی مشکلات بپردازد. باستانی در آغاز تاکید کرد که بعضی از مشکلات از جمله مشکلات منابع، عدم رابطه با دانشجویان خارجی و امثال آن، مشکلات عمومی بوده و خاص مطالعات زنان نیست. درمورد مسالهی استاد نیز به عقیدهی او باید در نظر داشت که این رشته میان رشتهای است و وقتی اهدافش تعریف شده، قرار بر این بوده که اساتید از رشتههای دیگر تامین شوند. چنانچه این روند در سایر نقاط دنیا نیز به همین منوال است. باستانی افزود: علاوه بر این، این طور نیست که مطالعات زنان فقط برای گروه علوم اجتماعی تعریف شده باشد. همانطور که میبینید دانشجویان ما از رشتههای مختلف و با پیشینههای تحصیلی متفاوت به این رشته روی میآورند. در واقع در دانشگاههای دیگر دنیا نیز معمولا دانشجویان از گرایشهای مختلف به این رشته میآیند و پس از گذراندن دروس آن، با دید جدیدی به گرایش خود بازمیگردند.
وی در ادامه بر لزوم بازنگری دوباره بر این رشته برای رفع نواقص آن تاکید کرد و در عین حال گفت: همین که در طی 5 سال رشتهی مطالعات زنان به موقعیتی رسیده که نیاز به بازنگری در آن حس میشود، نشان از این است که روند خوبی طی شده است
در ادامهی این نشست، بیتا مدنی دانشجوی مطالعات زنان دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن به بیان بخشی دیگر از مشکلات دانشجویان این رشته پرداخت. وی از عدم وجود پژوهش نامههای تخصصی حوزه زنان، وجود موانع در برابر کاربردی کردن پژوهش های دانشجویی، عدم توفیق دانشجویان در کسب مجوز نشریه تخصصی دانشجویی برای انعکاس ترجمه ها و تحقیقاتشان (به خصوص در واحد رودهن) ، عدم وجود انجمن تخصصی مطالعات زنان و عدم هماهنگی بین فرصت تحصیلی با زمان اخذ پایان نامه، به عنوان مشکلات پژوهشی این حوزهی علمی یاد کرد و همچنین عدم وجود هماهنگی در دانشکدههای مختلف از نظر جزوات سرفصلهای درسی، کمبود منابع فارسی، نبود مقطع دکترا، ضعف عمومیدانشجویان در دروسی مثل روش تحقیق و زبان، پرداختن به مسائل زنان از دیدگاه آسیب شناختی بر اساس تفاوت گذاری بین آسیب اجتماعی و مسأله اجتماعی که سبب برخوردهای ضد و نقیض با مسائل حوزهی زنان میشود، عدم دستیابی به موقع و صحیح و مؤثر به منابع اینترنتی، کمبود منابع کتابخانهای حوزهی مطالعات زنان و عدم وجود ذهنیت واقع بینانه و صحیح از این رشته را بخشی از مشکلات آموزشی دانشجویان این رشته دانست.
پس از سخنان این استادان و دانشجویان نوبت به اظهار نظر حاضران در جلسه رسید. دکتر بهرامیتاش به عنوان اولین داوطلب و فردی که به گفتهی خود مدت یک سال بطور مقطعی روی مسائل مختلف زنان در ایران کار کرده است، از کمبود کاربرد تحقیقاتی که در این زمینه انجام میشود، به عنوان یکی از مشکلات نام برد و یکی از دلایل این امر را ورورد نوع خاصی از مطالب و ادبیات مطالعات زنان که عمدتاً با شرایط بومی همخوانی ندارد، دانست. او در این باره گفت: ادبیاتی که وارد ایران شده و در دانشگاه تدریس میشود، بیشتر ادبیات مربوط به لیبرال فمینیستهاست. آنها با شرایط خاص زنان آمریکایی اروپایی و طبقه متوسط آمریکا و اروپا همخوانی دارند و فکر میکنم که اگر به جای آن به نوع دیگری از ادبیات مطالعاتی مانند ادبیات جنسیت و توسعه تاکید شود، برای کشور ما مفیدتر است. وی همچنین پیشنهاد کرد که تا زمانی که آن مآخذ و منابع کافی برای این رشته وجود ندارد، بحث از بهوجود آوردن دکترا، از سوی صاحبنظران، با دقت بیشتری صورت گیرد.
شرکت کننده بعدی دکتر سهیلا صادقی فسایی رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران بود. وی گفت: بحث رشتهی مطالعات زنان در غرب برآیندی از جنبشهای فمینیستی و جنبشهای اجتماعی بوده و تکلیفش مشخص است اما در کشور ایران اصلاً معلوم نیست که این مطالعات زنان از کجا میآید. آیا برآیندی از یک جنبش اجتماعی است؟ آیا اصلاً جنبشی به نام جنبش زنان داریم؟ اینها همه در جامعه شناسی محل بحث است و میشود روی آن بحث کرد. آیا این رشته برآمده از یک نوع نخبه گرایی و جریان روشنفکری است؟ اگر چنین باشد که به نظر این طور میآید که روشنفکرها باید حداقل تببین بهتر و علمیتری هم از ضرورت رشته و هم از تقویت رشته داشته باشد. او همچنین افزود : به نظر من به این رشته مشکلات اساسی وارد است. اولین اشکال این است که تراکم و تضاعف علمیایجاد نمیکند. درسهایی که برای رشتهی مطالعات زنان اندیشیده شده، از هم گسیخته بوده و هیچ پیوستگی ندارند و نهایتاً دانشجو نمیداند که با دو واحد از این درس و دو واحد از آن درس به کجا خواهد رسید. مطلب دیگر بحث منابع و مآخذ و به نظر من حتی بحث استادان است. تمام کسانی که وارد رشتهی مطالعات زنان شدند، مهاجر از رشتههای دیگر بوده و از جریانهای فکری دیگری آمدهاند، ولی به لحاظ اینکه یک بخش از مطالعاتشان در حوزه زنان بوده حالا به این حوزه هم علاقهمند شدهاند. البته این مساله تنها وبال رشتهی مطالعات زنان را نگرفته و در رشتههای دیگر هم کاملاً این مشکل را داریم. مثلا من فکر میکنم است برای جامعهی آکادمیک ایران که در 40سال سابقهی دانشگاهی جامعه شناسی، هیچ وقت 2واحد درسی تحت عنوان جامعهشناسی جوانان نداشته، جای تعجب است که یک دفعه رشته و گرایش آن را ایجاد کند. در صورتی که ما همین کار را در رشتهی مطالعات زنان کردیم. 80% از دانشجویان دختر، در دورهی لیسانس هستند و امکان دارد هیچ وقت به فوق لیسانس هم نیایند. ما برای این دسته از دانشجویان 2 واحد جامعهشناسی جنسیت نداشته و نداریم ولی یکدفعه و بدون هیچ زمینه قبلی گرایش و رشته در سطح فوق لیسانس تأسیس کردهایم. آمدیم یک رشته حاشیهای ایجاد کردیم و دلمان هم به این خوش است که قرار است این رشته مسائل و مشکلات زنان جامعه را حل کند. اگراضافه نکند بعید میدانم که بتواند چیزی را حل کند.
رئیس مرکز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران با بیان این که من از جمله کسانی هستم که واکنش منفی نسبت به این رشته دارم؛ ادامه داد: شاید از بین بردن رشتهای که وارد دانشگاه شده چندان درست نباشد ولی رشته به شدت نیاز به اصلاح دارد و برنامههای درسی آن باید بازنگری اساسی شوند. به نظر من، دانشجویانی که میخواهند سرمایهگذاری کنند، نباید نسبت به دکترا زیاد امیدوار باشند. هر دیسیپلینی که میخواهد در دانشگاه به عنوان دیسیپلین علمی برای دکترا جا بیفتد، باید ابزارهای زیادی داشته باشد. اولین ابزار این است که رشته باید 20 ژورنال علمیتولید کرده باشد؛ در حالیکه متاسفانه در کل کشور تنها دو ژورنال داریم که دیدگاه علمی- پژوهشی دارند. شما حداقل باید 20 فول پروفسور داشته باشید که بتوانند رشته را به صورت معنوی تقویت کنند که ما اصلاً نداریم.
صادقی در پایان بحث خود در مورد مشکل این رشته در منابع نیز خاطرنشان کرد که مشکل ترجمه نیست بلکه مشکل اصلی عدم قدرت تولید و انفعال در این بخش است.
سخنان بهرامی تاش و صادقی با انتقادات بسیاری از سوی حضار روبرو شد. یکی از مهمترین انتقاداتی که به دکتر صادقی وارد شد، عدم ارائهی راه حل و صرفا بیان مسائلی بود که دیگران هم کم و بیش اشاره کرده بودند. البته بسیاری تردید در ضرورت ایجاد این رشته را جایز نمیدانستند. بحث وارد شدن لیبرال فمنیسم نیز واکنشهای جدیای در بر داشت. یکی از حاضران در این باره با اشاره به عکسالعملهای همیشگی در مورد واژهی فمنیسم در فضای عمومی و آکادمیک، متذکر شد که دانشجوی مطالعات زنان باید با این مکتب به صورت کامل و در شاخههای مختلف آن آشنا باشد وگرنه حتی امکان نقد آن را نیز نخواهد داشت.
دکتر نیره توکلی مدرس دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن نیز در همین راستا، با اشاره به اینکه مطالعات زنان به عنوان یک حوزهی انتقادی نوپا همواره در معرض انواع انتقادات است، یادآور شد که ما در ایران اول جنبش زنان را داشتیم و بعد مطالعات زنان مطرح شد. و این میتواند بدان معنا باشد که رشتهی مطالعات زنان تا حدودی برآمده از جنبش زنان در ایران است. حال بعید به نظر میرسد که لیبرال فمینیسم در جنبش زنان ایران حاکمیت داشته و بعد به مطالعات زنان نیز منتقل شده باشد.
دکتر شادیطلب هم در پاسخ به برخی انتقادات و مسایل مطرح شده، نخست با اشاره به بحث لزوم ارائهی واحدی در زمینهی مسایل زنان در دورهی لیسانس، متذکر شد که این دیدگاه جدیدی نیست و خود او از سال 1372 با ارائهی نامههای مختلف به مدیران گروههای دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران این موضوع را پیگیری میکرده است. وی همچنین در مورد فصلنامههای علمی این حوزهی مطالعاتی نیز به تلاشهای خود و تیم همراهش برای شکلگیری فصلنامهی پژوهش زنان و علمی – پژوهشی شدن آن در شمارهی هشتم اشاره کرد و با انتقاد از افت علمی این نشریه در شمارهی اخیر از دکتر صادقی خواست که به عنوان مسوول آن، به این قضیه توجه داشته و مراقب باشد که همین نشریات اندک این حوزه با افت علمی مواجه نشود البته در ادامهی جلسه خانم صادقی این انتقاد را رد کرد.
این میزگرد دو ساعته با بحثهای موافق و مخالف دیگری از سوی شرکت کنندگان ادامه یافت. در پایان دکتر اعزازی به جمع بندی مطالب ارائه شده پرداخت. او ابتدا نکات مثبت مطرح شده در مورد رشتهی مطالعات زنان را این گونه شمرد: رشتهی مطالعات زنان از یک طرف باعث ایجاد روحیهی تفکر و پرسشگری در میان دانشجویان شده است و آنان را به دیدن روی دیگر شرایط اجتماعی متمایل کرده است. بخصوص در رابطه با مسایل زنان، دانشجویان را در مورد آن چه به نظر طبیعی میآید، وادار به تفکر کرده است. نکتهی مثبت دیگر ایجاد فرهنگ تامل و بردباری و شنیدن صدای دیگری است. همچنین تمایل زیاد در تصحیح و حل مشکلات این رشته که نکتهی بسیار جالبی است. از نکات مثبت دیگر این رشته میتوان تاثیر گذاری آن را بر علوم اجتماعی، بهخصوص جامعه شناسی در نظر گرفت. جامعه شناسان، هر چند به کندی، درمییابند که نگاهی مجدد به جامعه شناسی ضرورت دارد. از این پس باید کم کم در مورد آن چه که در حوزه خصوصی میگذرد و تاکنون با کور جنسی به آن برخورد میشده، با روش دیگری مواجه شد. علاوه بر این موارد باید در نظر داشت که نه فقط نظریههای رایج جامعه شناسی میتوانند دچار تغییر شوند، بلکه در عین حال روش های مختلف پژوهش نیز باید مورد توجه قرار گیرند. به طوری که گذشته از روش تحقیق کمی، نگاه در تدریس و پژوهش، متوجه روش تحقیق کیفی نیز شده است. در کنار همهی این موارد، مهم ترین تاثیری که مطالعات زنان بر جامعه گذاشته، درک این امر است که نه فقط مسایل خاص زنان از دید جامعه شناسی پنهان بوده، بلکه در مورد بسیاری از مسایل مربوط به مردان نیز جامعه شناسی هنوز کلیشههای قالبی را مطرح میکند. مباحثی که به صورت کلی بیان میشوند در بر گیرندهی همه مردان نیستند. به نظر میرسد این رشته باعث بازنگری مردان به مسایل خود نیز شده و خواهد شد.
دکتر اعزازی تاکید کرد: در یک جمع بندی کلی باید گفت که مطالعات زنان که خود حاصل دگرگونی در شرایط اجتماعی بود با ورود به جهان دانشگاهی هم بر روی دانشجویان در مجموع تاثیر گذاشت و هم دیدگاههای جدیدی را در مورد تولید دانش مطرح کرد.
وی همچنین دربارهی مشکلات این رشته، با اشاره به آنچه در میزگرد مطرح شد، گفت: یکی از مهمترین مسایل کمبود منابع به زبان فارسی است که البته در این مورد باید در نظر گرفت که منابع تاحد زیادی موجود هستند و حداقل لیستی که از طرف گروه مطالعات زنان انجمن جامعه شناسی منتشر شده است، در بر گیرندهی بیش از 200 عنوان کتاب مربوط به زنان است. کمبود منابع را میتوان به این صورت در نظر گرفت که برخلاف دروس دیگر، کتابهای متون درسی برای این رشته معدود هستند و برای فراگیری باید از کتابها و مقالات متعدد استفاده کرد. از طرف دیگر اگر برخی از اساتید با رویکردهای جنسیتی آشنایی کافی نداشته باشند، در نتیجه با منابع موجود نیز آشنائی نداشته و قادر به راهنمائی دانشجویان نخواهند بود اما گذشته از این، هنوز کتابخانههای دانشکده ها نیز برای این رشته تجهیز نشدهاند. هر چند که منابع به زبان انگلیسی فراوان هستند، اما باید به چگونگی دسترسی به کتابهای انگلیسی نیز دقت کرد. همچنین عدم انطباق محتوای برخی از دروس با نام رشته و تنها تاکید بر ”زن“ به عنوان ”پسوند“ از مشکلات دیگر رشته است. دربارهی این مساله هیاتهای علمیدانشکدهها باید سعی در منطبق کردن محتوای درس با رشتهی تحصیلی داشته باشند. بازنگری دروس نیز از مسایلی بود که مورد قبول همهی اعضای شرکت کننده در میزگرد قرار گرفت و احتمالا اقداماتی از این دست نیز از طریق گروهها در جریان است.
وی افزود: گلهی دیگر، نبود استادان دارای رویکرد جنسیتی است که این مساله میتواند بر روی بهترین شرح درس نوشته شده نیز تاثیر بگذارد. این نیز یکی از اقدامات گروههای آموزشی است. احتمالا از استادانی که در رشتهی خود تبحر دارند برای تدریس استفاده میشود اما برخی از این استادان نه علاقه و نه اعتقادی به مطالعات زنان دارند. در نتیجه هر چند که بر موضوع تدریس خود اشراف داشته باشند اما نسبت به موقعیت زنان بی اطلاع هستند. بنابراین یکی از وظایف گروههای آموزشی، مشخصکردن استادان علاقمند و تقاضا از آنان برای آماده سازی ارائهی دروس است که این عمل احتمالا در دانشکده ها صورت نمیگیرد و بدین ترتیب دروس با رویکرد جنسیتی تبدیل به دروسی کورجنس میشوند. مسالهی دیگر که بهخصوص دانشجویان بر آن تاکید دارند، مسالهی پایان نامههاست. هر چند که برخی از مشکلات مربوط به کمبود زمان، تا حدودی به دانشجو مربوط است اما گروههای آموزشی میتوانند ترتیبی اتخاذ کنند که دانشجویان از ترمهای پائین متوجه پایان نامهی خود شوند تا وقت کافی برای به اتمام رساندن آن داشته باشند. همچنین انتقاد دیگر در مورد پایان نامهها به برخورد های منفی نسبت به مسایل خاص زنان مربوط میشود. کمیتههای تحصیلات تکمیلی در برگیرندهی استادانی است که با مسایل رشته چندان آشنایی ندارند و در برخی موارد عناوین پایان نامه به علت عدم آشنایی با اهمیت آن در مطالعات زنان مورد قبول قرار نمیگیرد. در مورد کمکهای مالی برای پایان نامهها نیز بحث و راههای مختلفی از طرف مدیران گروه بیان شد. شاید مناسبتر باشد که راههای جلب کمک هزینه به صورت مشخص در طول ترم به اطلاع دانشجویان برسد. برخی مشکلات دیگر نیز مانند نداشتن ارتباط با دانشجویان سایر کشورها و بی اطلاعی از نوع رشته تحصیلی مطرح شدند که باید به عنوان وظیفهی دانشجویان و نه گروه آموزشی در نظر گرفته شوند.
اعزازی تاکید کرد: در این میان مهم ترین گلهای که بیان شد دید منفی و تمسخر آمیز اساتید دیگر نسبت به این رشته بود. هر چند که معمولا آنانی که چنین مطالبی را بیان میکنند به یقین از دیدگاه فمینیسم و مسایل زنان بی اطلاع هستند اما باید سئوال کرد که گروههای آموزشی و مدیران چه اقدامی در جهت شناسایی صحیح رشته تحصیلی انجام دادهاند. به نظر میرسد که دانشجویان در این حوزه بهتر از اساتید و گروه فعالیت دارند. آنان برای شناساندن رشتهی تحصیلی خود، تمایل به داشتن روزنامه، انجمن و سایر امکانات دارند ولی متاسفانه در این راه با موانع سازمانی و مشکلات متعدد روبه رو میشوند. اگر گروههای آموزشی خود اقدامی در جهت شناساندن رشتهی تحصیلی نمیکنند خوب است که به دانشجویان در جهت اقدامات خود کمک کنند. علاوه بر این موارد، برخی از مشکلاتی که مطرح شدند نیز در سطوح بالاتر از گروه آموزشی قابل اجرا هستند. در این مورد باید به وظیفهی دانشگاهها، سازمان سنجش، انجمن جامعه شناسی ایران و سایر سازمان های دخیل اشاره داشت. به نظر میرسد که آزمون ورودی برای انتخاب دانشجویان نیز دارای مشکلاتی میباشد. داوطلبان باید به سئوالاتی پاسخ دهند و وقت و انرژی خود را برای یادگیری مطالبی بگذارند که ارتباط ناچیزی با رشته تحصیلی آنان خواهد داشت. این مشکلی است که باید در سطح سنجش و آزمون به آن رسیدگی شود. در عین حال مناسب است که از طرف دانشگاه ها نیز نظارتی بر نوع سئوالاتی که در آزمون ارائه میشود، صورت گیرد و نه تنها صحت سئوالات، بلکه درجهی دشواری آن نیز در رابطه با سایر رشتهها مشخص شود. نبود منابع یکی از مشکلات این رشته است. از طرف دیگر میتوان در نظر گرفت که در عصر ارتباطات با استفاده از اینترنت امکان دستیابی به اطلاعات وجود دارد اما این راه نیز بر روی دانشجویان مطالعات زنان بسته است. کلماتی مانند زن، جنسیت، دختر و بسیاری از کلید واژههای این رشته به دلایل نامشخص فیلتر شدهاند و دسترسی به آنان برای دانشجویان موثر نیست. در این مورد پیشنهاد میشود که دانشکدهها و همچنین انجمن جامعه شناسی ایران از سازمانهای مربوطه در مورد فیلتر شدن کلمات فوق سئوال کرده و برای آنان مشخص کنند که برای دانشجویان استفاده از بسیاری از سایت های فیلتر شده ضرورت دارد. مشکل دیگر این رشته، عدم دسترسی به سازمان های پژوهشی دولتی و غیر دولتی، استفاده از کتابخانههای دانشکدههای دیگر، بی اطلاعی از پژوهش های انجام شده و به صورت خلاصه، جدائی علمی میان دانشجویان است. هر چند که برخی از جدایی ها در میان دانشکده ها علل مشخص دارد اما با توجه به تعداد معدود دانشجویان این رشته و همچنین تعداد معدود دانشگاههایی که این رشته در آن تدریس میشود نه فقط ارتباط میان دانشجویان بلکه میان اساتید و گروههای آموزشی نیز ضروری است.
مدیر گروه مطالعات زنان انجمن جامعه شناسی ایران همچنین به پیشنهاداتی که در این جلسه ارائه شد اشاره کرد و گفت: دانشجویان از نبود اطلاعات در مورد یکدیگر و همچنین بی اطلاعی از فعالیت های درون هر دانشکده صحبت کردند. پیشنهاد میشود که آنها با تشکیل یک انجمن مانند انجمن فارغ التحصیلان یا دانشجویان رشتهی مطالعات زنان، با یکدیگر در ارتباط مستمر قرار گیرند و در قالب انجمن، از قدرت بیشتری برخوردار گردند. آنها میتوانند از این طریق میتوانند در مورد دروسی که میخوانند و محتوای آن، با یکدیگر در تماس باشند، از فعالیت های یکدیگر بهره گیرند و هم چنین از جلسات دفاع پایاننامهها مطلع شده و در آنان حضور یابند. همچنین ایجاد سایت مربوط به دانشجویان نیز میتواند اقدام دیگری باشد که انجام آن بر عهده دانشجویان است.
دکتر اعزازی آخرین و مهمترین پیشنهاد میزگرد " بررسی مسایل و مشکلات رشتهی تحصیلی مطالعات زنان " را به دانشجویان این رشته، تاکید بر لزوم حضور فعال آنها در سازمانهای موجود مربوط به زنان دانست و گفت: همان گونه که همه بیان کردند در این رشتهی خاص، ارتباط میان عمل و نظریه بسیار مهم است. هر چند که میتوان درسی تحت عنوان کار آموزی برای آشنائی با سازمان های مختلف در نظر گرفت، اما با توجه به تعداد سازمانهای موجود، در صورت حضور دانشجویان در این سازمانها، هر دو گروه نفع خواهند برد.
در آخرین نشست گروه مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی ایران در سال 1384، زندگی زنان و مردان افغان و تاجیک، در خلال گزارشی که شکوفه آذر از سفر خود به این کشورها ارائه داد، مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت.
شکوفه آذر روزنامهنگاری است که چندی پیش سفری سه ماهه از ایران به هندوستان داشته است. سفر وی از آن نظر جالب توجه است که او به همراه یک زن آمریکایی این راه را با پای پیاده پیموده و در طی آن با زندگی عامهی مردم در کشورهای افغانستان، تاجیکستان، قرقیزستان، چین، پاکستان و هندوستان از نزدیک آشنا شده است.
او در نشست گروه مطالعات زنان انجمن، دربارهی سفرش چنین گفت: من و دوستم ربکا، سفرمان را از تهران به مقصد تبت آغاز کردیم. تصمیم گرفته بودیم این راه را پیاده طی کنیم؛ بنابراین در طول مسیر هر وقت خسته میشدیم، چادر میزدیم و استراحت میکردیم؛ به جز مواردی که مجبور میشدیم از ماشینهای عبوری استفاده کنیم و بنا بر موقعیت تاکسی میگرفتیم یا سوار وانت، کامیون یا هر ماشین دیگری که در دسترس بود، میشدیم. مسیر خود را از تهران به سمت مشهد آغاز کردیم و از آنجا وارد افغانستان شدیم. پس از گذر از هرات، کابل، درهی پنج شیر و مزارشریف، به تاجیکستان و از آنجا به قرقیزستان رفتیم. در این کشور من از همسفرم جدا شدم و من به تنهایی به سمت چین رفتم. سپس وارد خاک پاکستان شدم، در نهایت به هندوستان رفتم و پس از سه ماه از طریق مرز زمینی خودمان، به خاک ایران بازگشتم.
آذر که گزارش سفر خود را در این جلسه بیشتر به دو کشور افغانستان و تاجیکستان معطوف کرده بود، تاکید کرد: نگاه ما در هر کشور، بسته به موقعیت و فضا خیلی متفاوت بود. در افغانستان، بیشتر مطالعهی مردم، بازارها، فضای بعد از جنگ و تاثیرات سازمان ملل در موقعیت اجتماعی کشور را مدنظر داشتیم ولی در تاجیکستان، بیشتر برنامهی ما در بررسی زندگی ییلاقنشینان، چوپانان و دیگر کسانی بود که در ارتفاعات پامیر، همراه با فقر شدید روزگار میگذراندند. در عین حال، رویکرد من در کل سفر، الزاما توجه به زنها و بچهها نبود ولی طبیعتا بخشی از کارم به این موضوع اختصاص یافت.
وی که سخنان خود را در این نشست، با نمایش عکسهای بسیار جالبی از نقاط مختلف، برای مخاطبان بسیار عینی کرده بود، توضیح داد: واکنش مردم، به ویژه در این دو کشور، نسبت به من به عنوان یک زن ایرانی بسیار مثبت و برای خودم جالب توجه بود. عموما وقتی فارسی حرف میزدم، بسیار به گرمی با من برخورد میشد و متوجه میشدم که آنها ایرانیها را بسیار دوست دارند. در طول سفر، مزارشریف تنها شهر افغانستان بود که در آن تا حدی با ما بدرفتاریهای شد. با وجود آنکه ما با پوشش معمول ایرانی سفر کرده بودیم، متوجه شدیم که زنان و مردان مزارشریفی نداشتن برقع را برای ما بسیار بد تعبیر میکردند.
آذر ادامه داد: در افغانستان، در شهر کابل و دیگر شهرها، کمتر با زنان برخورد داشتم و آنها در صورت حضور در سطح شهر، عموما با برقع ظاهر میشدند اما پوشش زنها در ده بسیار تفاوت داشت؛ به طوری که بسیاری از آنها صورتهایشان را نپوشانده بودند. آنها خود در این زمینه میگفتند که نحوهی پوششان به نظر شوهرانشان در این باره برمیگردد. یکی از موارد جالب برای من در یک ده در افغانستان، برخورد با زن 34 سالهای بود که حتی نام ده همسایهی خود را نمیدانست و اصولا معتقد بود که نیازی به شناختن آن ندارد. بسیاری از مردان و زنان افغانی در طول زندگی خود از ده یا شهرشان خارج نشدهاند. در میان آنها بسیاری از مردانی که وارد خاک ایران شدهاند، حتما در بازگشت به محل زندگی خود، سه چیز را به همراه آوردهاند؛ یک تلویزیون کوچک سیاه و سفید، یک ویدیو و یک گاز پیک نیکی.
وی در بخش دیگری از سخنان خود، اشاره کرد که قسمت بزرگی از افغانستان هنوز از مین پاکسازی نشده و اسلحه در سطح شهرها به وفور یافت میشود. همچنین فقر اقتصادی و فرهنگی در این کشور بسیار زیاد است و در شرایطی که اغلب فکر میکنیم با وجود بودجههای کلانی که از سراسر جهان به این منطقه واریز میشود، حتما وضع خیلی تغییر یافته؛ اما آنچه ما در عمل دیدیم حکایت چندانی از این امر نداشت.
آذر در ادامه شرایط فرهنگی اجتماعی کشور تاجیکستان را این گونه توصیف کرد: وقتی برای نخستین بار از مرز زمینی افغانستان وارد تاجیکستان شدیم، احساس کردیم که به جهان بسیار متفاوتی پای گذاشتهایم. خیابانهای عریض، خلوت و پاکیزه، همراه با مجسمههای زیبا از شاعران، نویسندگان و بزرگان فارسی زبان جلوهی کاملا متفاوت این کشور را با همسایهاش به خوبی نشان میداد؛ چنانچه به نظر میرسید کمونیستها تاثیرات مثبتی از خود در این منطقه به جای گذاشتهاند.
وی افزود: نکتهی بسیار جالب توجه برای من این بود که تاجیکها بسیار افتخار میکنند که مدت دو قرن جزئی از خاک ایران بودهاند. آنها سعدی، حافظ و بسیاری از بزرگان ایرانی را متعلق به خود میدانند. مردم تاجیک با وجود آن که در فقر مطلق به سر میبرند، زندگی شادی دارند. غذای اصلی آنها نان شیر و چای است. حقوق یک کارمند در شهر دوشنبه، به طور معمول کمتر از ماهی 20 دلار است ولی با این وجود، آنها کمتر مانند افغانها اظهار گله و نارضایتی کرده و یا نسبت به دیگر مردم دنیا، احساس حقارت میکنند. همچنین برخلاف افغانستان که زنها مطلقا زن ها در عرصهی کار بازار حضور ندارند، در تاجیکستان بیشتر زن ها هستند که بازار را میگردانند.
شکوفه آذر در این نشست، با اشاره به برخی از تجربیات شخصی خود را در مواجهه و زندگی با مردم این سرزمینها، تصویر جالبی را از این مطالعهی مردم شناختی برای مخاطبان خود در گروه مطالعات زنان انجمن جامعهشناسی ایران به نمایش کشید.