گزارش نشست ها

123456 نشست ماهانه گروه علمی - تخصصی مطالعات زنان انجمن جامعه شناسی ایران با سخنرانی دکتر شهلا اعزازی، روز دوشنبه 23 آبان ماه سال جاری برگزار شد. در این جلسه دکتر اعزازی به بررسی کارکرد رسانه‌ها به ویژه تلویزیون بر بازنمایی نقش‌های اجتماعی زنانه و مردانه پرداخت. 

در پی گزارش این نشست را می خوانید.

اعزازی در ابتدای این نشست با نگاهی به تاریخ رسانه‌های جمعی و ظهور این پدیده گفت: با آنکه آغاز فعالیت روزنامه‌ها به اواسط قرن نوزدهم و سینما به اواخر این قرن بر می‌گردد و در آن زمان یکی از مهم‌ترین کارکرد رسانه سرگرمی بود، اما از اواسط قرن بیستم  است که باید رسانه تلویزیون را به عنوان مهم‌ترین رسانه تاثیر گذار شکل‌دهی به افکار عمومی در نظر گرفت.

یکی از دلایل مهم اهمیت رسانه‌ها کارکردهای اطلاع رسانی، تفریحی و آموزشی آنها است. این کارکردها در شرایط زندگی در حال دگرگونی دائمی شهری قرن بیستمی اهمیت یافته است. زیرا تنها از طریق اطلاعاتی که مخاطب از طریق رسانه‌ها کسب می‌کند قادر خواهد بود تا شناختی در مورد موقعیت خود در جهان، جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند، محیط با واسطه زندگی، زندگی خانوادگی و حتی موقعیت اجتماعی، خانوادگی و فردی خود کسب کند و از طریق اطلاعات کسب شده از رسانه‌ها افراد قادر می‌شوند که با در نظر گرفتن اطلاعات موجود دست به تصمیم گیری بزنند.

دکتر شهلا اعزازی با اشاره به تعریف رسانه ادامه داد: رسانه‌های جمعی نشانه‌های اطلاعاتی، تفریحی و سرگرمی (گذران اوقات فراغت) و آموزشی را از طرف افراد متخصص به توده غیر قابل رویت، ناهمگون و ناشناس انتقال می‌دهد.

وی گفت: در این تعریف از رسانه‌های جمعی سه نکته مورد تاکید قرار می‌گیرد. 1- در سازمان رسانه‌ها افراد متخصص که در حوزه فعالیت خود تبحر دارند دست به انتقال پیام می‌زنند. 2- پیام‌های ارائه شده از طرف رسانه‌ها دارای کارکرد اطلاعاتی، تفریحی و آموزشی می‌باشند و 3- مخاطب تعداد زیادی را در بر می‌گیرد (توده) که ویژگی‌های آن به صورت معمول برای فرستنده آشنا نیست.

وی در ادامه بیان کرد: بنابراین ما در رسانه‌های جمعی با سه عامل فرستنده  پیام  و گیرنده رو به رو هستیم . فرستنده تولیدات رسانه‌ای را (محتوای پیام) را بوجود می‌آورد و معمولاً از طریق پیام ارائه شده قادر است که عقیده جدیدی در مخاطب بوجود آورد، عقاید متداول تا آن زمان را تغییر دهد و یا به تثبیت عقیده موجود بپردازد. قدرت رسانه ناشی از تولیدات و محتوای پیام آن می‌باشد.

تولیدات رسانه اعم از اطلاعاتی، تفریحی و آموزشی تحت تاثیر عوامل متعددی قرار می گیرد. در واقع یک سیستم سلسله مراتبی تولید پیام وجود دارد که در پائین‌ترین سطح آن ارتباط گر (تهیه کننده، کارگردان، نویسنده، گزارشگر، و....) به عنوان فرد وجود دارد.

ارتباط گر تحت تاثیر ویژگی‌های جمعیتی مانند جنس، قومیت، تحصیلات و سواد، تحت تاثیر محیط فرهنگی زندگی، تحت تاثیر تخصص و سوابق کاری و تحت تاثیر امکانات سازمانی مانند زمان در اختیار و یا بودجه سازمانی می‌باشد.

همچنین نوعی جامعه‌پذیری رسمی مانند جلسات رسمی در سازمان رسانه و غیررسمی مثل روابط رویاروی با افراد و صحبت‌های دوستانه. در درون سازمان و همچنین خارج از سازمان  بر روی تولیدات تاثیر دارد. گذشته از عوامل فوق باید توجه خاص به سیاست‌های سازمان، ساختار سازمانی و روابط قدرت درون سازمان بر روی تولیدات فرستنده موثر می‌باشد.

در سلسله مراتب بالاتر موقعیت سازمان در جامعه می‌باشد و وابستگی‌های سازمان به نهادهای جامعه، روابط عمودی و افقی با سایر سازمان‌ها و نهادهای دیگر و امکانات نظارتی که خارج از سازمان وجود دارد مهم است. چگونگی مالکیت و این امر که چه کس یا کسانی مالکیت رسانه را دارا هستند و شیوه مدیریت در سازمان نیز بسیار مهم است.

همچنین باید از سیاستگذاری رسانه و  ارتباط  آن با جامعه و سیاستگذاری‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی نام برد. مالکیت رسانه و جهان بینی حاکم بر این سازمان امر بسیار مهمی را در تولیدات آن ایفا می‌کند. پیام‌های ارسالی دارای بازتابی از ایدئولوژی حاکم بر رسانه‌ها می‌باشد.

این جامعه شناس با اشاره به نقش رسانه‌های سنتی گفت: از میان رسانه‌های سنتی قدرت تلویزیون از همه بیشتر است. تلویزیون در حال حاضر یکی از اعضا خانواده را تشکیل می‌دهد و مکان آن در قلب زندگی خانوادگی است.

اما قبل از آن باید اشاره شود که دقیقاً به علت قدرت تاثیر گذاری بسیار تلویزیون در امر ساخت عقیده، تقویت عقیده و یا تثبیت عقیده نظریه‌های انتقادی زیادی در مورد آن وجود داشت.

وی در ادامه سخنان خود با بیان نظریاتی در حوزه وسایل ارتباط جمعی و انتقادات به کارکرد آن گفت: دیدگاه فمینیستی از دیر زمان نسبت به رسانه بخصوص تلویزیون انتقاداتی را مطرح کرد. شاید قدیمی‌ترین انتقاد از جانب بتی فریدان (1963) که خود زمانی سردبیری یک مجله زنانه را داشت ابراز شد که مطرح کرد مجلات زنانه به همراه گروهی از پزشکان، روانکاوان و جامعه شناسان را متهم کرد که احساس عدم اطمینان، ترس و سردرگمی را در زنان عادی جامعه که تمایلی به زندگی بر طبق الگوی ایده آل آنان «زن خوشبخت خانه دار» ندارند ایجاد می‌کند.

پس از آن بررسی‌های متعددی از مجلات زنانه و بعد از فیلم‌های سینمایی و همچنین تلویزیون آغاز شد که جملگی بر روی مفاهیم جنسیتی  مطرح شده در این رسانه‌ها تاکید داشتند.

هر چند که در ابتدا نگاه به فیلم‌ها بود اما بتدریج گذشته از چگونگی نمایش زنان به مسایل دیگر مانند سهم زنان در تولید برنامه (کارگردان، نویسنده، تهیه کننده)، سهم زنان در مدیریت و میزان تصمیم‌گیری آنان و همچنین سهم زنان در اجرا ی برنامه‌ها به چه صورت می باشد.

در این دیدگاه رابطه میان ساختار جامعه، ساختار سازمانی رسانه، قدرت تصمیم گیری در رسانه، امکان نظارت اجتماعی از طریق ارائه پیام و همچنین موقعیت و نقش زنان در جامعه و سازمان رسانه مورد توجه قرار می‌گیرد. آنانی که بر رسانه‌ها تسلط دارند اکثراً مردان ثروتمندی هستند که بهترین الگوی اجتماعی برای آنان جهانی مردسالار و سرمایه داری است. این گروه توجهی به افراد تحت ستم جامعه ندارند.

اگر ساختار جامعه دارای ویژگی‌های نابرابری جنسیتی باشد، یعنی زنان در موقعیتی پائین‌تر از مردان قرار داشته باشند، باز تاب آن در سازمان رسانه نیز مشاهده می‌شود و موقعیت شغلی زنان در رسانه که می‌تواند همراه با قدرت تصمیم‌گیری باشد نیز پائین‌تر از مردان خواهد بود. پس در بسیاری از موارد آن چه که به نمایش در می آید بازتاب ساختار اجتماعی و سازمانی است و در واقع اگر در سازمانی زنان دارای نقش‌های شغلی پائین و جنسی باشند و در موقعیت‌های تصمیم گیرنده نباشند، احتمال نمایش آنان به شکلی دیگر قابل تصور نیست.

از طرف دیگر تحقیقات متعدد ثابت کرده‌اند که میان ایدئولوژی حاکم بر سازمان و نگرش افرادی که در سطوح مختلف فعالیت می‌کنند نوعی هماهنگی وجود دارد. در صورت نبود این هماهنگی یعنی در مورد مثال ما داشتن دیدگاه فمینیستی در رسانه مرد سالارتلویزیون می‌تواند به اخراج و یا اگر امکان اخراج نباشد در حاشیه نگاه داشتن فرد بینجامد. در صورت افزایش تعداد زنان در کار فیلم احتمال نمایش آنان به شکلی دیگر امکان پذیر است. هم چنین باید تجربه‌های فردی افراد و جامعه پذیری آنان به صورت رسمی و غیر رسمی را نیز در نظر داشت. بدون توجه به جنس افراد می‌توان گفت که در بسیاری از موارد آنانی که دست به تهیه فیلم می‌زنند دارای نوعی جهان بینی هستند که بر اساس سنت شکل گرفته و از آن جا که ضرورتی برای تغییر در این نگرش دیده نمی‌شود آن را نمایش می‌دهند.

وی در پایان سخنرانی خود گفت: در یک جمع بندی کلی می‌توان گفت که اگر فرستنده دارای جهان بینی مرد سالاری و سرمایه داری باشد، ترویج نابرابری جنسیتی در پیام‌ها از طریق روندهای جامعه پذیری، تقلید و درونی کردن باعث تداوم جنس گرایی در جامعه، ستم بر زنان (بخصوص در شکل پورنوگرافی) و همچنین ایجاد باور عمومی در مورد هژمونی مرد سالاری و سرمایه داری خواهد شد.

 

 

روز دوشنبه 29 فروردین ماه سال 1390 نشستی در گروه علمی- تخصصی مطالعات زنان انجمن جامعه‌شناسی ایران برگزار شد که در آن موضوعی با عنوان "کارکردهای فرهنگی تکنولوژی‌های زیباسازی و جوان‌سازی صورت و بدن زنان" مورد بررسی قرار گرفت. در این نشست که در راستای محور کلی مباحث سال جاری این گروه، یعنی "تأثیر جنسیت بر سلامت" بود، دکتر افسر افشار نادری و دکتر شیلا میرزاده به ارائه بحث پرداختند.

در بخش نخست این نشست، دکتر افسر افشار نادری، جامعه‌شناس و عضو گروه مطالعات زنان انجمن، سخنان خود را با اشاره به پزشکی شدن زیبایی آغاز کرد و گفت: به سبب ظهور تکنولوژی در دهه اخیر، جراحی‌های پلاستیک رشدی ۸۳ درصدی داشته و جالب اینجاست که این خدمات در کشورهایی مورد توجه بیشتر قرار گرفته که زنان در موقعیت فرودست‌تری نسبت به مردان قرار دارند. مثل ایران و عربستان و بدین ترتیب می‌توان گفت که در این کشورها بخش عمده‌ای از خدمات پزشکی- درمانی به خدمات پزشکی- مصرفی تبدیل شده است.

وی با اشاره به روند جهانی استاندارهای زیبایی گفت: در دنیای کنونی روندی در حال وقوع است که هیچ کشوری از آن مصون نیست و این روند، کالایی شدن و ضرورت زیبا کردن جزء جزء اعضای صورت و بدن مطابق الگوها و استانداردهای رسانه‌ای است. چنین تأکیدی روی اجزاء بدن و استاندارد کردن زیبایی و تعریف خاص فیزیکی برای آن، از نظر ما، یک نوع فاشیسم زیبایی است که در ایران به شدیدترین شکل خود ظهور و بروز پیدا کرده است. و این شرایط می‌تواند برای افراد بسیاری که ایده‌آل مورد نظر را ندارند، سرخوردگی‌های شدیدی را به همراه داشته باشد.

افشار نادری سپس با بررسی مسأله از دیدگاه فرهنگی، گفت: در جامعه‌ای مثل جامعه ما موقعیت متناقض زنان که از یک طرف سر تا پای آنها از منظر مردان پوشیده شود و عرفاً و قانوناً روی آن تأکید می‌شود و از منظری دیگر تابع شرایط مدرن و استاندارد‌ شده داده‌های رسانه باشند، نگاهی آسیب‌شناسانه می‌طلبد. از سوی دیگر، در همین جامعه دیده می‌شود که دانش‌آموزان و دانشجویان زیبا از نمره‌های بهتری برخوردارند. بیماران زیبا مراقبت‌های بهتری دریافت می‌کنند و حتی مجرمان زیبا با محکومیت کمتری مواجه‌اند.

سخنران این نشست، در ادامه به طرح چند پرسش کلی پرداخت: آیا زنان آگاهانه و به دلخواه خود اقدام به تغییرات فیزیکی می‌کنند؟ یا شرایط ساختاری فرهنگی و نگاه مردانه و تمایلات جنسی مردان آن‌ها را به این سمت سوق می‌دهد؟ این عوامل چه هستند؟ آیا‌‌ همان اندازه که در جامعه از زنان توقع زیبایی می‌رود، فعالیت‌های اجتماعی، اقتصادی و دیگر کارهایشان هم‌‌ همان قدر ارزشمند است؟

او همچنین یادآور شد: در جامعه‌شناسی بدن، وجود انسان در بدو امر یک مظهر بدنی است، یعنی اعضای مختلف بدن دارای ارزش‌های فرهنگی یکسانی نیستند. چهره از نظر تمرکز ارزش‌ها حساب جداگانه‌ای دارد، شناسایی فرد را به همراه دارد و کیفیت مربوط به جذابیت‌ها در صورت خود را نشان می‌دهد. ارتباط نیز از طریق صورت است. در عین حال، صورت عامل شناسایی جنسیت است و اگر آسیب‌دیدگی در صورت ایجاد شود، ما آن را بسیار جدی تلقی می‌کنیم.

این عضو انجمن جامعه‌شناسی ایران با اشاره به رابطه بدن و تکنولوژی گفت: رابطه بین بدن و تکنولوژی جزء مباحث جدید جامعه‌شناسی است؛ چرا‌که توسعه تکنولوژی می‌تواند کارکردهای جدیدی را در اعضای بدن ایجاد کند. همچنین، این تکنولوژی‌ها قابلیت‌های بدن را ترمیم کرده و به انسان کمک می‌کنند تا کار‌ها را از دو طریق سامان دهند؛ نخست با تغییر مستقیم در زیربنای بدن با استفاده از توسعه مهندسی ژنتیک و دوم با ساخت اجزاء مصنوعی. کارکرد دیگر تکنولوژی برای بدن نیز زیباسازی است.

وی در بخش دیگری از سخنان خود توضیح داد: زنان بر اساس ویژگی‌های جسمانی که دارند مورد قضاوت می‌گیرند. چراکه هنجارهای اجتماعی از زنان توقعاتی داشته و بر جذابیت جسمانی او تأکید می‌کنند. در این رابطه، به لحاظ اجتماعی، تصویری مطلوب از بدن تعریف می‌شود که در مورد زنان اندام لاغر و غیر‌عضلانی است. حتی موفقیت‌های اجتماعی زنان باعث نشده که زیبایی به عامل کمرنگی تبدیل شود و نگرش به آن‌ها همچنان نگرشی مردانه و رسانه‌ای است.

دکتر افشار نادری در ادامه، با اشاره به نتیجه پژوهشی یک مطالعه موردی که در این باره در یک مرکز تخصصی زیبایی در تهران انجام داده، گفت: ۸۰ درصد از زنان جامعه آماری ما زیبایی را فاکتور موفقیت می‌دانستند که می‌تواند سایر ضعف‌ها را پوشش دهد. 52 درصد اعتقاد داشتند که باید زیبایی را به هر قیمتی به دست آورند. نزدیک ۴۵ درصد آرزوی زیبایی داشتند و ۵۹ درصد زیبایی را برای مجذوب کردن دیگران می‌خواستند. آن‌ها همچنین در پاسخ به پرسشی که چه عواملی باعث می‌شود شما وادار به این رفتار شوید، 87 درصد ساختار اجتماع و 52 درصد رسانه‌ها را عامل موثری در ترغیب خود می‌دانستند. در عین حال، ۹۸ درصد جامعه آماری گفتند ترجیح می‌دهند آن طور که هستند از سوی همسرانشان پذیرفته شوند. با این وجود، 72 درصد مراجعان به اصرار همسر و 60 درصد بنا به خواست فرزندان خود برای ایجاد تغییر در ظاهرشان اقدام کرده بودند.

وی همچنین با اشاره به اینکه 68 درصد مراجعان به این مرکز زیبایی متأهل بوده و بیشترین فراوانی سنی در میان آنها، بین 26 تا 35 سال و 46 تا 55 سال بوده است، توضیح داد: 72 درصد مراجعه کنندگان رژیم لاغری داشتند و 85 درصد به مراکز ورزشی می‌رفتند و 15 درصد نیز خود ورزش می‌کردند. وقتی از این زنان پرسیده شد که دوست داشتند زن باشند یا مرد، 77 درصد زنان زیبا شده زن بودن را ترجیح می‌دادند که این امر نشان می‌دهد وقتی این زنان به این باور رسیده‌اند که زیبا شده‌اند، در جامعه احساس قدرت کرده و تمایلی به مرد بودن ندارند. در عین حال، 23 درصد دیگر که مرد بودن را ترجیح می‌دادند، عموماً‌ این دلیل را عنوان کردند که در صورت مرد بودن دیگر مجبور نیستند خود را زیبا کنند و می‌توانند در جامعه موفق باشند. نکته جالب دیگر این بود که بیشتر مراجعه‌کنندگان به این مرکز در پاسخ به این پرسش که زیبایی را در چه می‌دانند، پاسخ داده‌اند سیرت زیبا!

افشارنادری تأکید کرد که نتیجه‌ای که از غالب پرسش‌های این پژوهش استخراج شده، حاکی از آن است که زنان برای زیبا بودن تحت فشار هستند. آن‌ها به این کار تن می‌دهند چراکه جامعه چنین چیزی را از آن‌ها می‌خواهد. وی همچنین یادآور شد: با وجود اینکه این باور که زن باید زیبا باشد و مرد احتیاجی به زیبایی ندارد، از گذشته در ادبیات ما وجود داشته؛ اما امروزه رسانه‌ها باعث تشدید این باور شده‌اند. از سوی دیگر، چند فرهنگی شدن جامعه و تبلیغ سبک زندگی خاص می‌تواند عامل تقویت این باور شود. در عین حال، تبلیغات در راستای نظام سرمایه‌داری و حجم زیاد محصولات، دارو‌ها، تکنولوژی‌‌های زیباسازی، رویای جوان‌سازی مخاطبان را تشویق می‌کند و باعث می‌شود آنها بدن خود را به دست پزشکان بسپارند. بدیهی است که این امر بیشتر در کشورهایی رخ می‌دهد که زنان در موقعیت فرودست‌تری نسبت به مردان قرار دارند و چون بستر لازم را برای ارتقاء و رشد مناسب نمی‌بینند به چنین روش‌هایی روی می‌آورند. چنان‌که در همین پژوهش هم خیلی‌ها اظهار کردند که با زیبایی می‌توانند شغل یا همسر مناسب‌تری به دست آوردند؛ چراکه همیشه زیبا‌ها انتخاب می‌شوند. علاوه بر همه اینها، در این زمینه شاید یکی دیگر از عوامل مهم گرایش زنان به عمل‌های زیبایی اعتقاد به این باور دینی باشد که زن باید خود را برای مرد زیبا سازد تا مرد در خانه از هر نظر ارضا شده و با دیدن زنان دیگر مرتکب گناه نشود.

دکتر افسر افشار نادری در پایان سخنرانی خود در نشست گروه مطالعات زنان انجمن، تأکید کرد: همه این عوامل که زنان را روزبه‌روز به سمت مصرف بیشتر تولیدات و خدمات پزشکی سوق می‌دهد، به نوعی می‌تواند به بازتولید ارزش‌های مردسالارانه در جامعه بیانجامد. این در حالی است که زیبایی حقیقی هارمونی و هماهنگی بین عوامل بیرونی (فیزیک بدن) و عوامل درونی (شخصیت) است. بنابراین اگر در جامعه بر شخصیت هم چون فیزیک بدن تأکید شود، دیگر ظاهری‌ترین لایه هویت هر فرد چندان برجسته نخواهد شد که دیگر ابعاد وجودی‌اش را به حاشیه رانده و او را به تلاش و تقلای سخت و گران‌بهایی برای زیبا و جوان‌سازی بیرونی وادارد.

در ادامه این نشست دکتر شیلا میرزاده، متخصص پوست و زیبایی، به بیان برخی تجربه‌های خود در انجام جراحی‌های زیبایی پرداخت و در این رابطه خاطرنشان کرد که اغلب کسانی که به کلینیک‌های زیبایی مراجعه می‌کنند، از اعتماد به نفس پایینی برخوردارند و نکته جالب این است که این روز‌ها مراجعه مردان نیز رشد ۵۰ درصدی داشته است.

وی همچنین با اشاره به عوارض بسیاری از این جراحی‌های زیبایی بر نیاز به افزایش آگاهی در جامعه تأکید کرد.

 

 

IMG 3619کنفرانس ملی پژوهش‌ اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران در دومین روز برگزاری، دوشنبه ششم دی ماه، بعد از تلاوت قرآن مجید، با سخنرانی دکتر داور شیخاوندی با عنوان «ناگفته‌های پژوهش جامعوی آغازین در ایران» آغاز شد.

IMG 3603دکتر شیخاوندی در بحث خود، با اشاره به زمان نسبتا زیادی که از تأسیس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی می‌گذرد، گفت: بسیاری از کنش‌های پژوهشی، در جریان اجرا، به برخی از رویدادهایی برخورد می‌کنند که ارتباط مستقیمی با برنامه پیش‌بینی شده پژوهش ندارند و در گزارش نهایی منعکس نمی‌شوند؛ ولی بازگویی و یادآوری آن‌ها برای پژوهشگران گذشته، حال و آینده می‌تواند آموزنده باشد

.

وی افزود: پژوهش‌های آغازین جامعوی که اغلب به سرپرستی فنی پل ویی، کار‌شناس و پژوهشگر فرانسوی و مامور در موسسه تازه تأسیس «مطالعات و تحقیقات اجتماعی»، در شهرهای آبادان، اهواز، تهران انجام گرفت، خالی از این به اصطلاح «ناگفته‌ها» نبوده است. وی در ادامه به ناگفته‌هایی از مشارکت خود در این پژوهش‌های جامعوی نیز اشاره کرد.

میزگرد پیشینه و کارنامه موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی

IMG 3644در ادامه این کنفرانس، میزگرد پیشینه و کارنامه موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، با مدیریت دکتر سید ضیاء هاشمی در سالن ابن خلدون آغاز به کار کرد. دکتر تقی آزاد ارمکی، دکتر غلامعباس توسلی و دکتر احسان نراقی از اعضای این میزگرد بودند. در این جلسه، ابتدا دکتر هاشمی گزارشی از تاریخچه تأسیس و فعالیت این موسسه ارائه کرد. وی خاطر نشان کرد: این موسسه در سال ۱۳۳۷ به منظور بررسی و شناخت ویژگی‌ها و مسائل اجتماعی ایران و نیز تربیت کار‌شناسان و متخصصان علوم اجتماعی کشور، به همت دکتر محمد حسین صدیقی و دکتر احسان نراقی تشکیل شد. در آن روزگار تمام سرمایه علوم اجتماعی ایران به حضور و فعالیت چند کار‌شناس و استاد در نظام دانشگاهی و سیاست‌گذاری محدود می‌شد. ولی با آغاز و توسعه فعالیت این موسسه، به سرعت دانش اجتماعی در ایران گسترش یافت و مطالعات اجتماعی در کنار آموزش‌های آکادمیک و کاربردی، رشد کرد و تلاش و انگیزه برای همت دست اندرکاران، باعث توفیقات چشمگیری در تحقق اهداف موسسه شد. در این میان، ضعف و خلاء علمی موجود و نیز انحصار دانش و پژوهش اجتماعی کشور در این موسسه، برجستگی و درخشندگی ویژه‌ای به عملکرد آن می‌داد تا اینکه به تدریج نهادهای علمی-پژوهشی دیگری شکل گرفت.

دکتر هاشمی همچنین اظهار امیدواری کرد که این مرکز بتواند رسالت و ماموریت‌های جدیدی متناسب با اقتضائات و نیازهای اجتماعی و علمی روز برای خود در سال‌های آینده داشته باشد. وی گفت: به زودی تدوین تاریخ شفاهی موسسه به اتمام می‌رسد تا محققان و اساتید و دانشجویان بتوانند از آن استفاده کنند.

در ادامه این میزگرد، دکتر غلامعباس توسلی با نقد شکاف میان نسل‌های مختلف علوم اجتماعی گفت: تولید و ارتقاء علم مقتضیاتی دارد و این مسأله از سلسله قواعدی پیروی می‌کند که در روابط متقابل اساتید و محققان شکل گرفته است. موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در آغاز پیدایش از سال ۱۳۳۷، روند رو به رشدی داشت. مدیر فعال و جوان این موسسه، دکتر احسان نراقی، علاوه بر اینکه در رشته جامعه‌شناسی تحصیل کرده بود، دارای ارتباطات و تعاملات قوی بود و توانست در سطح ملی و بین المللی (یونسکو و سازمان ملل) موسسه را معرفی و طرح‌هایی را برای آن جذب کند. این عوامل دست به دست هم دادند تا این روند رو به رشد شکل بگیرد. آموزش، پژوهش و مشاوره، سه هدف اصلی موسسه در آن زمان بود و موسسه با جذب محققین آماتور، پژوهشگرانی زبده و تیم‌های تحقیق تربیت می‌کرد اما رفته رفته که دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران تأسیس شد، به سرعت بخش‌های تحقیقاتی موسسه رو به افول رفت.

دکتر توسلی همچنین یادآور شد که در دوره قبل از انقلاب، حدود ۳۴۹ طرح نحقیقاتی در این موسسه انجام گرفته است.

دکتر تقی آزاد ارمکی سخنران بعدی این میزگرد نیز در صحبت‌های خود، تأکید کرد که تأسیس و فعالیت موسسه مطالعات وتحقیقات اجتماعی را معطوف به یک سوال بنیادی نبود و همین عامل سبب کاهش و کم رنگ شدن فعالیتش در دوره‌هایی خاص و ناتمام ماندن کار آن بوده است. به نظر دکتر آزاد ارمکی، سه هدف موسسه، یعنی آموزش، پژوهش و مشاوره مسأله قلمداد نمی‌شود.

او گفت: اگر به مکتب شیگاگو نگاه کنیم مسأله مرکزی دارد که در منش‌ها و فعالیت‌های این مکتب جلوه‌گر است. این در حالی است که ما اهداف سازمانی را با کانون مسأله‌ای فعالیت یک موسسه تحقیقاتی و آموزشی جایگزین کرده‌ایم و این یک مشکل بزرگ است. او همچنین از رواج رویکردهای غیر مسأله محور در جامعه‌شناسی یاد کرد و گفت: این موسسه از ابتدای تأسیس به مسائل جامعه ایرانی بی‌اعتنا بوده و لذا با سلطه موضوع مداری و یا تفسیر مداری مواجه شده است واین باعث می‌شود ساحت بوروکراتیک بیش از دیدگاه‌ها و نظرات بر فعالیت‌های موسسه غلبه داشته باشد و در ‌نهایت، گام مهم پژوهشی و تحقیقاتی آغازین نا‌تمام می‌ماند.

IMG 3682در بخش بعدی این میزگرد، دکتر احسان نراقی نیز با اشاره به چگونگی تأسیس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، گفت: من بعد از پایان تحصیلاتم به ایران آمدم و با آقای دکتر صدیقی ملاقات کردم و با مشارکت ایشان و تشکیل جلسات متعددی با ریاست دانشگاه تهران در آن زمان، توانستیم موسسه را بعد از چند ماه تأسیس کنیم و تقریبا بدون هیچ بودجه‌ای، حدود دو سال به فعالیت ادامه دادیم. بعد از گذشت دو سال، طی بازدید ریاست سازمان برنامه و بودجه وقت از موسسه، بودجه‌ای به فعالیت‌های آن اختصاص یافت و از سال‌های بعد نیز دانشگاه بودجه‌ای را به موسسه پرداخت کرد. از‌ همان ابتدا، بنای کار و فعالیت موسسه تکیه بر بودجه دولتی نبود. لذا با موسسات دیگری برای انجام کارهای پژوهشی قرارداد بسته شد و به این ترتیب فعالیت موسسه گسترش یافت و بودجه آن بیشتر شد و توانستیم محققان بیشتری جذب کنیم.

میزگرد پژوهش فرهنگی و اجتماعی در ورزش

IMG 3625میزگرد پژوهش فرهنگی و اجتماعی در ورزش، با مدیریت دکتر سید مهدی آقاپور، در ساعت ۹ صبح روز دوشنبه در سالن کنفرانس انجمن جامعه‌شناسی ایران برگزار شد. در ابتدای جلسه، دکتر سید مهدی آقاپور، مدیر این میزگرد، با طرح این سؤال که آیا اساساً می‌توان ورزش یا تربیت بدنی را به عنوان یک پدیده اجتماعی و فرهنگی دانست، بحث خود را آغاز کرد. او گفت: در بحث نظری، یعنی در محیط‌های علمی و آکادمیک، چه در حوزه علوم اجتماعی و چه در حوزه علوم ورزشی، چندان کار نظری مهمی انجام نگرفته است. در علوم ورزشی با توجه به تسلط رویکرد حرکتی و مهارتی و گرایش‌های علمی در حوزه فیزیولوژی و رفتار حرکتی، موضوع ورزش به عنوان یک پدیده فرهنگی و اجتماعی از لحاظ نظری و عملی چندان مورد توجه قرار نگرفته است. این در حالی است که اگر بخواهیم روی پژوهش و تحقیق در این زمینه اقدام کنیم، در درجه اول باید روی این مقوله صحبت کنیم که آیا ورزش پدیده فرهنگی، اجتماعی هست یا نه؟

وی سپس با بیان این مطلب که بودجه‌های ورزشی در مجراهای سالم و مناسب هزینه نمی‌شوند و در حوزه پژوهش در امر ورزش نیز وضع بدین‌گونه است، مباحثی را ارائه کرد.

در ادامه، دکتر علی بهرامی ورزش را به عنوان یک پدیده فرهنگی فراگیر که می‌تواند در عرصه‌های مختلف جامعه اثرات مثبتی بگذارد و در روند زندگی تأثیرات خوب و مناسبی به لحاظ فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایجاد کند، مورد بررسی قرار داد. او همچنین گفت: در موضوع پژوهش، باید به هدفمندی عمیق‌تر، موضوعات کاربردی‌تر و بحث بومی‌سازی بر اساس نیازهای جامعه فعلی تأکید شود و چنان‌چه بخواهیم گام‌های مؤثری در رابطه با پژوهش در ورزش برداریم، باید ارتباطمان را با جامعه بیشتر کنیم.

بهرامی همچنین بخش بعدی سخنان خود را به بحث درباره لزوم برقراری ارتباط دانشگاه‌ها و نظریه‌پردازان با جامعه برای شناخت نیازها و مسائل پرداخت.

در ادامه، دکتر فردوسی از دیگر اعضای میزگرد پژوهش فرهنگی و اجتماعی در ورزش نیز با توجه به رشته تخصصی خود در حوزه بالینی و روان‌شناسی سلامت، خلأ بین رشته‌ای میان حوزه‌های مختلف در علوم اجتماعی را مورد توجه قرار داد. او همچنین تأکید کرد که لازم است فرایند رشد در مراحل مختلف زندگی را از زوایای مختلف مورد توجه قرار دهیم و در این میان شاخصه‌های فرهنگی تأثیرگذار در زندگی و رشد فرزندانمان را پیدا کنیم.

در بخش پایانی این میزگرد، دکتر محمد مهدی رحمتی عضو هیأت علمی دانشگاه گیلان در مورد بحث جامعه‌شناسی ورزش یا نگاه فرهنگی و اجتماعی به ورزش، گفت: متأسفانه یکی از خلأهای مهمی که در کشور ما، در جامعه‌شناسی به طور عام و در جامعه‌شناسی ورزش به طور خاص، وجود دارد، عدم شناخت صحیح مسأله و عدم برخورد مناسب با مسأله اجتماعی است. نوع نگاهی که در ورزش ما وجود دارد، یک نگاه مناسکی است؛ یعنی فقط در قالب شعر و شعارهای زیبا و اخلاقی ادعاهای زیادی مطرح می‌شود اما در عمل، از آنجا که اساسا اعتقادی وجود ندارد که با مسأله‌ای اجتماعی روبرو هستیم، این مسائل حالتی تزئینی پیدا کرده‌اند. نمونه‌ای بارزی از این بحث، از نظر دکتر رحمتی، باشگاه‌های ورزشی در کشور هستند که فقط نام فرهنگی را یدک می‌کشند.

میزگرد طرح‌های ملی و توسعه کشور

IMG 3735 1یکی دیگر از میزگردهایی که در روز دوم کنفرانس، در سالن ابن خلدون برگزار شد، میزگرد طرح‌های ملی و توسعه کشور بود که مدیریت آن را دکتر سوسن باستانی بر عهده داشت و دکتر سیدحسین سراج‌زاده، دکتر افسانه کمالی، دکتر محسن گودرزی و مهندس حقیقی اعضای آن را تشکیل می‌دادند.

میزگرد پژوهش‌های جامعه‌شناسی و مطالعات فرهنگی

بعدازظهر روز ششم دی ماه، میزگرد پژوهش‌های جامعه‌شناسی و مطالعات فرهنگی در تالار ابن خلدون با سخنان دکتر نعمت‌الله فاضلی، مدیر میزگرد، در گرامیداشت یاد و خاطره دکتر عبداللهی شروع شد. سپس دکتر خانیکی به عنوان اولین سخنران این جلسه، مسأله مورد بررسی خود را ارتباطات و نسبت آن با سایر حوزه‌های علوم اجتماعی مطرح و به بیان تجربه تأسیس «پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعه در ایران» در سال ۱۳۵۳ پرداخت. خانیکی در این بازخوانی تاریخی، چهار هدف عمده تأسیس این پژوهشکده را پژوهش نظری در مسائل توسعه و فرهنگ، بررسی مسائل سیاست‌گذاری ارتباطی، پژوهش‌های تجربی در مسائل دگرگونی اجتماعی و رفتاری و مسائل ارتباطات در روابط بین‌المللی عنوان کرد. به گفته او، مهم‌ترین نتیجه تحقیقات پژوهشکده این بوده که توسعه، مفهومی کلان است و شرایط خاص جوامع را در نظر می‌گیرد و بهتر است به جای این الگوی واحد، به الگوی متناوب درباره ایران رسید.

IMG 3824سخنران دوم این میزگرد، دکتر سعید ذکایی بود و بحث او به «ویژگی‌ها و ظرفیت‌های روش‌شناختی مطالعات فرهنگی در ایران» اختصاص داشت. او سخنان خود را برشی از رشته مطالعات فرهنگی دانست که به مدت ۱۰ سال در دانشگاه علامه طباطبایی ارائه شد. وی در بحثش، بر اساس تجربه زیسته خود به عنوان مدرس مطالعات فرهنگی، به فراتحلیل پایان نامه‌ها و تحقیقات انجام شده در این رشته پرداخت و این تولیدات علمی را از حیث جهت‌گیری نظری و رویکرد‌ها، روش‌شناسی، زبان و سبک نگارش، و رابطه قدرت و فرهنگ مورد بررسی قرار داد. بر اساس این فراتحلیل، تحلیل‌های بازنمایی در اولویت اول موضوعی بودند و بررسی سبک زندگی و خرده فرهنگ، مطالعه ارزش‌ها و هویت و مطالعات مربوط به مصرف در الویتهای بعدی قرار داشتند و مطالعات متن محور غلبه داشت. در پایان، دکتر ذکایی نتیجه گرفت که تأکید بر خصلت عملی تحقیقات مطالعات فرهنگی می‌تواند راهبردی در خدمت برنامه ریزی‌های فرهنگی باشد.

دکتر محمد رضایی نیز به عنوان عضو دیگر این کنفرانس، سخنرانی خود را با موضوع «تحقیقات کیفی غیر پاسخگو: نگاهی انتقادی به پژوهش‌های کیفی» ارائه داد. وی ضمن تقسیم کار کیفی به کارهای پاسخگو و غیر پاسخگو، این گزاره را مطرح کرد که عمده کارهای کیفی فاقد دغدغه لازم برای بررسی فرایند، نتایج کار موجود است. دکتر رضایی نقد خود را از منظر اعتبار مطرح کرد. فقدان تیتر مستقل برای بیشتر کار‌ها از حیث اعتبار و محاسبه کمی اعتبار از جمله نقدهایی بود که وی به کارهای صورت گرفته وارد دانست. او همچنین پیامد بی‌توجهی به مسأله اعتبار را در دو پرسش در مورد اصالت داده‌های به دست آمده و مناسب بودن تحقیقات از جنس سیاست‌گذاری برای این هدف مطرح کرد.

دکتر محمود شهابی سخنران بعدی این میزگرد نیز با تأکید بر اهمیت مفهوم «تجربه زیسته» در مطالعات فرهنگی و فمینیستی، به فراتحیل پایان نامه‌های انجام شده در رشته مطالعات فرهنگی پرداخت. بر اساس تحقیق او، یک چهارم تحقیقات انجام شده در رشته مطالعات فرهنگی در دانشگاه علامه طباطبایی، بر تجربه زیسته متمرکز بوده که در آن به گروه‌های حاشیه‌ای توجه بسیاری شده است. این کار‌ها اغلب پدیدار‌شناسانه بوده و از روش مبنایی استفاده کرده‌اند. دکتر شهابی سخنان خود را با این سخن که «اگر مطالعات فرهنگی قرار است امری ساکن نباشد باید به تجربه زیسته اتکا داشته باشد؛ در غیر این صورت، شبیه سایر علوم غیر پویا خواهد شد» به پایان برد.

در پایان این جلسه، دکتر فاضلی ضمن تعریف دوباره مطالعات فرهنگی، سه موضوع «گفتمان مطالعات فرهنگی»، «دانش مطالعات فرهنگی» و «رشته مطالعات فرهنگی» را از هم تفکیک کرد و در باب هر کدام توضیحاتی داد. از نظر دکتر فاضلی، گسست بین این سه عرصه، مسأله‌ای است که مطالعات فرهنگی از آن رنج می‌برد.

میزگرد پژوهش شهری

IMG 3752 1میزگرد پژوهش شهری، ساعت ۱۱ صبح روز دوشنبه ششم دی ماه ۱۳۸۹، به مدیریت دکتر حسین ایمانی، در سالن کنفرانس انجمن جامعه‌شناسی ایران برگزار شد. دکتر ایمانی هدف از برگزاری این میزگرد را بررسی و ارزیابی وضعیت تحقیقات شهری در ایران و لزوم پاسخگویی به برخی سوالات در این باره برشمرد. او سپس با طرح مباحث و سؤالاتی درباره چگونگی وضعیت تحقیقات شهری نسبت به سایر حوزه‌ها، قابلیت کاربردی بودن تحقیقات شهری، طرح دستاوردهای تحقیقات شهری، مانند پروژه‌های اتا. دولتی بودن حدود ۹۰% تحقیقات در کشور و عدم توجه به مسائلی مثل حقوق شهروندی و بالاخره، چالش‌های تحقیقات شهری و وضعیت آینده آنها در ایران را به عنوان محورهای اصلی بحث و گفت‌وگو در این میزگرد را معرفی کرد.

در ادامه، دکتر فرهنگ ارشاد رشته سخن را به دست گرفت و با تأکید بر اهمیت تحقیقات شهری و تعداد زیاد آنها در ایران، خاطرنشان کرد که این تحقیقات، آن‌طور که باید و شاید نتیجه مطلوبی در بر نداشته‌اند. وی سپس به بحث در مورد علل مهاجرت از روستا به شهر پرداخت و این مسأله را باعث تغییر در ساختار جمعیتی ایران در طی ۵۰ سال گذشته و افزایش بسیار زیاد میزان شهرنشینی در مقایسه با روستانشینی دانست.

دکتر ارشاد خاطرنشان کرد: در جامعه ما، شهر‌ها فقط به لحاظ کمّی افزایش نیافته‌اند بلکه در بعد کیفی هم با توجه به تکثر فرهنگی، تحولات عمیقی را ایجاد کرده‌اند. از نظر او، در چنین شرایطی، چالش ما کمبود پژوهش‌گر نیست، بلکه مشکل اصلی در حیطه مدیریتی است که وضعیت پژوهش را سر و سامان دهد.

در ادامه این میزگرد، مهندس مهدی متوسلی بحثی را در باب پژوهش‌های شهری و نقش پژوهشکده مدیریت شهری – روستایی سازمان شهرداری‌های کشور را ارائه کرد و با ارائه نتایج تحقیقی که در این زمینه داشته، مهم‌ترین مسائل و مشکلات در حوزه مطالعات شهری را عدم باور و اعتقاد به انجام پروژه‌های مطالعاتی در بین مدیران و کار‌شناسان و بهره‌برداران ذکر کرد.

سخنران بعدی این میزگرد، دکتر ناطق‌پور بود در بحث خود، با اشاره به سخنی از امام علی، شهر مناسب را شهری دانست که پذیرای فرد بوده و برای او «امنیت» و «رفاه» را فراهم کند. وی سپس با این مقدمه، به بحث شهروند و شهروندی و چگونگی شکل‌گیری آن پرداخت و گفت: اگر مدیران شهری ما به این فرمایش امام علی توجه کنند و شهر را به گونه‌ای طراحی ‌کنند که مردم در آن در آسایش، رفاه و امنیت باشند، ما بهترین شهرها را خواهیم داشت و در عین حال، شهروندان نیز الگویی خواهند داشت که خود نیز در ایجاد این آسایش و امنیت و رفاه نقش داشته باشند.

در بخش بعدی سخنرانی‌های این نشست، مهندس روستا به بحث درباره سکونتگاه‌های غیر رسمی و حاشیه‌نشینی پرداخت. او گفت: سکونتگاه‌های غیر‌رسمی معلول فقر شهری و عمومی شدن آن است و نه صرفاً نتیجه مهاجرت روستایی، چرا که امروز دلایل مهاجرت مانند گذشته نیست. وی همچنین موضوع سکونت‌گاه‌های غیررسمی را طبق گزارش سازمان ملل، چالش اصلی هزاره سوم معرفی کرد.

سخنران پایانی این جلسه، دکتر محمد شیخی بود که به مسأله میزان تأثیرگذاری پژوهش‌های شهری در تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌ها پرداخت.

میزگرد پژوهش در جامعه‌شناسی ایران و انقلاب اسلامی

IMG 3962 1میزگرد پژوهش در جامعه‌شناسی ایران و انقلاب اسلامی در ساعت ۱۶، روز دوشنبه، ششم دی ماه ۱۳۸۹ در سالن ابن‌خلدون به مدیریت دکتر محمدعلی‌حاضری برگزار شد. در این میزگرد، ابتدا دکتر ‌حاضری به ارائه تصویری از انواع مطالعات روش‌شناسی انقلاب پرداخت. او با اشاره به یک مجموعه دو جلدی که به اتفاق همکاران خود در این حوزه منتشر کرده‌ و در آن ۱۰۰ کتابی که راجع به انقلاب و ۱۶۵ مقاله مرتبط انقلاب اسلامی به لحاظ روش‌شناختی مورد مطالعه قرار گرفته است، به بیان ویژگی‌های روش‌شناختی این مطالعات پرداخت.

در ادامه، دکتر محمدرضا طالبان تقسیم‌بندی‌ای را نسبت به انواع مطالعات موجود در یک حوزه انجام ارائه داد و به بررسی تفاوت‌های مطالعه آماری، مطالعه موردی و مطالعات تطبیقی– تاریخی در مواجهه با انقلاب ایران پرداخت.

سخنران بعدی این میزگرد، دکتر مصطفی مهرآیین بود که بحث خود را به موضوع نسبت مطالعات فرهنگی و جامعه‌شناسی انقلاب در مطالعات انقلاب ایران اختصاص داد.

در ادامه، دکتر حمیدرضا جلایی‌پور به بحث از منظر نظم و انقلاب پرداخت و در این زمینه خاطرنشان کرد که کارهای تحقیقی در خصوص پیامدهای طولانی مدت انقلاب‌ها، بسیار کمتر از سایر موضوعات بوده‌اند. او همچنین در این نشست، به ارائه بحثی در زمینه انسجام و نظم اجتماعی در مباحث تئوریک جامعه‌شناسی و تطبیق آن با وضعیت اکنون ایران پرداخت.

دکتر سعید معیدفر نیز به عنوان دیگر سخنران میزگرد پژوهش در جامعه‌شناسی ایران و انقلاب اسلامی، گفت بر این باور است که در ایران، محققان پس از نوشتن این همه کتاب و مقاله در زمینه انقلاب سال ۵۷، هنوز به تئوری قابل توجهی نرسیده‌اند که بتوانند بر اساس آن توضیح دهند که این انقلاب برای جامعه ایران چه پیامدهایی داشته و آن را به چه سمتی می‌برد. وی همچنین بر لزوم توجه به مباحث جامعه‌شناسی تاریخی در مطالعه انقلاب ایران تأکید کرد.

سخنران پایانی این میزگرد دکتر ملکوتیان بود که در بحث خود، به لزوم شناخت انقلاب اسلامی و مقتضیات آن با باور‌ها و ارزش‌های انقلابی پرداخت. وی با اشاره به این موضوع که در دنیا عموما طی سال‌هایی که آرامش بیشتری حاکم بوده، درگیری‌های انقلابی رخ داده است؛ خاطرنشان کرد که همه کشورهای پیشرفته انقلاب را تجربه کرده‌اند و یکی از دلایل کم بودن تحلیل‌ها و نوشته‌ها در مورد انقلاب، این است که عموما انقلاب‌ها برخلاف بازی سلطه جهانی رخ داده‌اند.

میزگرد پژوهش در جامعه‌شناسی پزشکی و سلامت

IMG 3863میزگرد پژوهش در جامعه‌شناسی پزشکی و سلامت، ساعت ۱۴ روز دوشنبه ششم دی ماه ۱۳۸۹ در سالن کنفرانس انجمن جامعه‌شناسی ایران با مدیریت دکتر فاطمه جواهری برگزار شد.

در ابتدای این جلسه، دکتر جواهری با ابراز خرسندی از توسعه قابل ملاحظه حوزه و قلمرو جامعه‌شناسی پزشکی در طی سالیان گذشته، چه از بعد کمّی و چه کیفی و همچنین اسستقبال خوبی که اساتید و دانشجویان علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی به مطالعات حوزه پزشکی انجام داده‌اند، از روند رو به رشد پایان نامه‌ها و کارهای پژوهشی در زمینه جامعه‌شناسی پزشکی و جامعه‌شناسی بدن و سایر حوزه‌های معطوف به این قلمرو سخن گفت و این مهم را ثمره رشد جامعه‌شناسی دانست که نه تنها در پیکره اصلی‌ خود توسعه یافته، بلکه در زیر شاخه‌ها نیز رشد پیدا کرده است. وی با این مقدمه، رسالت این میزگرد را مرور فعالیت‌های پژوهشی در عرصه‌های مختلف و معرفی تازه‌ترین تحقیقاتی که هنوز به مرحله چاپ نرسیده‌اند، عنوان کرد.

پس از سخنان مدیر میزگرد، دکتر عالیه شکربیگی، به عنوان نخستین سخنران، به ارائه نتایج پژوهشی که با عنوان فراتحلیل پژوهش‌های اجتماعی در مراکز تحقیقاتی صدا و سیما با توجه به مقوله سلامت انجام داده بود؛ پرداخت. او گفت: پس از جمع‌آوری پژوهش‌ها از مراکز تحقیقاتی صدا وسیما متوجه شدیم که کارهای صورت گرفته در مقوله سلامت بسیار کم‌اند و این امر در واقع، نتیجه بی‌توجهی سیاست‌گذاران در سازمان وسیعی مانند صدا و سیما به مسأله مهم سلامت است. وی سپس مسأله ارتباطات و سلامت عمومی را به عنوان یکی از مهم‌ترین موارد مورد بررسی در پژوهش خود، مورد توجه قرار داد.

در ادامه این میزگرد، دکتر شیرین احمدنیا بحثی را درباره سابقه پژوهش‌ها در حیطه موضوعات مطالعاتی جامعه‌شناسی پزشکی و سلامت ارائه کرد. وی در این رابطه، حضور جامعه‌شناسان را در عرصه مطالعات جامعه‌شناسی پزشکی و سلامت بسیار کم و ناچیز ارزیابی کرد و عدم موازنه در پرداختن به مسائل و موضوعات حیطه سلامت، بهداشت و پزشکی، از منظر جامعه‌شناختی را در مقایسه با دیگر حوزه‌ها، به عنوان یک نقیصه مورد بررسی قرار داد.

سخنران بعدی این میزگرد، دکتر جعفریان (متخصص بیهوشی) و از مؤسسین مرکز مطالعات تاریخ پزشکی، طب اسلامی و طب مکمل بود که در بحث خود، به طب عوام (عامیانه) و منشأ آن پرداخت و در این رابطه، تجارب عامه را در شکل‌گیری این دانش مهم ارزیابی کردند.

در ادامه دکتر سید علی شفیعی (پزشک) به حوزه‌های مختلفی که پژوهش‌های جامعه‌شناختی اعتیاد قابلیت ورود به آن را دارند و وضعیت پژوهش‌های جامعه‌شناختی در این زمینه در ایران پرداخت.

سخنران پایانی این میزگرد، مریم مهرابی بود که مطالعات پژوهشی و سیاست‌های نوین در قلمرو سلامت و جامعه را مورد بررسی قرار داد. او گفت: با توجه به اینکه مطالعات پژوهشی اجتماعی در حوزه سلامت گسترش یافته و باب جدیدی در سیاست‌ها ایجاد شده، این‌ها باعث تحولاتی در نظام سلامت در ایران و جهان شده است و این به آن معنا نیست که ما به یک رویکرد عملی و اجرایی رسیده باشیم، بلکه فقط تغییری در سیاست گذاری‌هاست.

میزگرد پژوهش در مسائل زنان

IMG 3877میزگرد پژوهش در مسائل زنان آخرین میزگرد کنفرانس ملی پژوهش‌ اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران بود که با حضور دکتر شهلا اعزازی مدیر گروه مطالعات زنان انجمن، دکتر محبوبه پاک نیا استاد دانشگاه و عضو پ‍ژوهشکده الزهرا، فریده ماشینی کار‌شناس ارشد مطالعات زنان و عضو مرکز مطالعات و تحقیقات تعلیم و تربیت و دکتر افسانه وارسته فر از اساتید گروه مطالعات زنان دانشگاه رودهن در سالن کنفرانس انجمن جامعه‌شناسی تشکیل شد.

در ابتدای این نشست، دکتر اعزازی با بیان تاریخچه‌ای مختصر از تلاش‌های فعالان جنبش زنان ایران، گفت: انجمن‌های زنانه شیوه‌های مختلفی در ارائه مطالبات خود داشته‌اند و گاه رسمی و گاه غیر رسمی خواسته‌های خود را پیگیری می‌کردند. وی در ادامه گفت: ایجاد رشته مطالعات زنان نتیجه درک این ضرورت بود که جنبش زنان باید از لحاظ نظری هم تقویت شود و برای اینکه بتوانیم در جهت بهبود وضعیت زنان گام برداریم، باید نظریه‌های علمی در مورد زنان را هم بشناسیم که با اوج گیری مطالبات زنان پس از کنفرانس پکن ۱۹۹۵، رشته مطالعات زنان در دانشگاه‌ها و پژوهشکده‌ها و دفا‌تر امور زنان در وزارتخانه‌های بهداشت، آموزش پرورش و کشور ایجاد شدند که مجموعه‌ای از پژوهش‌هایی را شکل دادند و هدف این نشست نیز بررسی نتیجه این تحقیقات و تاثیر آن بر وضعیت زنان است.

دکتر محبوبه پاک‌نیا اولین سخنران این میزگرد، با اشاره به اینکه ادبیات یک کشور نشان دهنده فرهنگ آن کشور است و ادبیات ما نیاز به خوانش مجدد دارد، رویکرد پژوهشی خود را مطرح کرد و در ادامه سخنان خود، با تأکید بر تأثیر متن در جامعه، گفت: بزرگان ادبیات کلاسیک ما دغدغه مسائل زنان را نداشتند و در حقیقت متأثر از فضای جامعه بودند. در ادبیات معاصر نیز اشعار و رمان‌های بسیاری در بازار وجود دارد که خالی از کلیشه‌ها نیست. زنی که در این ادبیات تصویر می‌شود، یا بر همه فائق می‌آید و ابر انسان است یا زنی است که چهره‌ای مفلوک و بیچاره دارد. در حقیقت زن‌های ما در ادبیات واقعی نیستند. وی در پایان سخنان خود، گفت: کار فرهنگی در رشته مطالعات زنان بسیار لازم است، باید ادبیات را به چالش کشید و بدانیم حقیقتا به دنبال چه هستیم؟

فریده ماشینی کار‌شناس ارشد مطالعات زنان نیز یکی دیگر از سخنرانان این میزگرد بود که با اشاره به فعالیت‌های مرکز مطالعات تعلیم و تربیت در آموزش و پرورش، گفت: گروه پژوهشی مطالعات زنان در سال ۷۸ به جمع مرکز تعلیم و تربیت پیوست که هدف آن پژوهش بر سه محور زیر «دختران دانش آموز»، «زنان فرهنگی» و «جنسیت در آموزش و پرورش» بود.

وی خاطر نشان کرد که مطالعاتی که قبل از پیوستن این گروه در این مرکز انجام شده، کور جنس بوده و مسائل زنان را نمی‌دیده‌اند. اما پس از سال ۷۸ تحقیقات تاثیر گذاری در زمینه زنان در این مرکز انجام شد. وی به نتیجه تحقیقی اشاره کرد که نشان می‌داد با اینکه دختران در سراسر کشور در تمام رشته‌های تحصیلی از نظر نرخ قبولی در وضعیت بهتری قرار دارند اما از لحاظ رضایت از جنس خود، هوش هیجانی و خودکارآمدی در وضعیت پایین‌تری نسبت به پسران به سر می‌برند.

ماشینی در ادامه سخنان خود، با اشاره به آسیب‌های پژوهش در ایران، بیان کرد: ما پژوهش نمی‌کنیم که به دانش ما از جامعه افزوده شود. بنابراین نتیجه پژوهش‌های ما استفاده کاربردی ندارند و در گنجه‌ها می‌مانند. وی همچنین گفت: در مراکز دولتی طرح شما از طرف کسانی مورد بررسی قرار می‌گیرد که به مسأله زنان اهمیت نمی‌دهند. در تأمین اعتبار، مسائل زنان از اولویت برخوردار نیست و معمولا تلاش می‌شود در مسائل زنان در حوزه خانواده ادغام شود و در ‌نهایت معمولا بر پژوهش با موضوع زنان دید مخاطره‌ای و نگاه کنترلی دیده می‌شود.

دکتر افسانه وارسته نیز به عنوان آخرین سخنران این نشست، با اشاره به آسیب‌های موضوعات پایان نامه‌ها، گفت: تمرکز زیادی بر موضوعاتی چون آموزش، بهداشت و اشتغال در پایان نامه‌ها وجود دارد که اغلب آنها تکراری است. دانشجویان ما جسور نیستند و جسارت تحقیق بر موضوعات نو و بدیع را ندارند، در حقیقت این کل آموزش و پرورش ما جسارت تفکر را آموزش نمی‌دهد. از طرفی در دانشگاه‌ها نیز طرح‌های دانشجویان توسط کسانی مورد ارزیابی قرار می‌گیرد که درک درستی از مسائل زنان ندارند و این مساله نیز بسیار تاثیر گذار است.

وی در پایان سخنان خود، از سلطه روش کمی بر روش‌های دیگر انتقاد کرد و گفت: اغلب پژوهش‌ها کمی‌زده‌اند و بیشتر به بررسی تأثیر یک متغیر راحت الوصول بر یک متغیر راحت الوصول دیگر می‌پردازند. در حالی که در حوزه مطالعات زنان، ما بیشتر به شناخت موضوع نیاز داریم نه فرضیه دادن و در این راه باید از روش‌های خلاقانه‌تری بهره بگیریم.

گزارش مفصل‌تر محتوای سخنرانی‌ها، مقالات و بحث و تبادل نظر‌ها در خبرنامه و سایت انجمن جامعه‌شناسی منتشر خواهد شد و در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت

 

 

در روز هفتم آذر سال 1389، نشستی در گروه مطالعات زنان انجمن جامعه‌شناسی ایران برگزار شد که در آن، دکتر افسر افشارنادری به ارائه نتایج تحقیق خود، با عنوان "تحلیلی بر نگاه به زنان در ترانه‌های زیر زمینی" پرداخت.

 گزارش این نشست را در ادامه می‌خوانید.

علت انتخاب این موضوع، در واقع نوع مصرف فرهنگی‌ای است که در جامعه ما از موسیقی وجود دارد. موسیقی به امری حیات‌بخش در زندگی انسان‌ها تبدیل شده و می‌توان گفت که همه افراد به نحوی از آن استفاده می‌کنند. چگونگی نوع و میزان مصرف فرهنگی که هویت‌های فرهنگی را تعیین کند و در شکل‌گیری آن مؤثر باشد، به یکی از دغدغه‌های مهم در عرصه جامعه‌شناسی فرهنگ تبدیل شده است. در چنین شرایطی، بررسی ترانه‌های زیرزمینی، به عنوان کالایی موسیقیایی که توده مردم مصرف می‌کنند، ناشی از آینه‌ای‌ است که به انعکاس شرایط ساختاری می‌پردازد. این شرایط عموماً در جوانان احساسی ایجاد می‌کند که یا با آن مقاومت کنند و یا از آن بگریزند. شاید به این ترتیب بتوانیم با سیاست‌ها و راه‌کارهایی که مطرح می‌کنیم، هر چه زودتر و سریع‌تر از بروز اثرات ناشایست احتمالی آن جلوگیری کنیم.

تحلیل متون این ترانه‌ها، نگاهی که در متن آنها به زن ایرانی می‌شود، صفاتی که در آنها وجود دارد و به نحوی خاص زن ایرانی و چگونگی عشق ورزیدن به او را توصیف می‌کند، خود توصیفی خلاقانه مردان و همچنین ارزش‌های عامی را که به نحوی در زنان القاء می‌کند؛ اعم از منطق زیبایی، بی‌حرمتی، اهانت به اصالت زن و موفقیت‌هایی که مورد تأیید جامعه است و همه اینها از جمله مواردی است که در این نشست مورد بررسی قرار می‌گیرند.

هیچ قومی شناخته نشده که از موسیقی بی‌بهره باشد؛ چرا که موسیقی پدیده‌ای است در فطرت آدمی، از همان زمانی که پرندگان شروع به خواندن کردند، بشر پی برده که او هم به نحوی می‌تواند تولید موسیقی کند. عواملی که آدمی را به جست‌وجوی موسیقی کشانده است همان کشش­هایی است که آن را به سرودن شعر واداشته است. پس پیوند موسیقی و شعر پیوندی استوار است. چون در حقیقت موسیقی، کلمه‌ها و لفظ‌هاست و غنای آن، الحان و آهنگ‌ها. اصطلاح تصنیف مربوط به قرن 8 و 9 قمری است و از قرن 10 شایع و جای‌گزین اصطلاح قول و غزل قرن یکم پس از اسلام شده، تصنیف در اصطلاح شاعران و آهنگ‌سازان قدیم نوعی شعر با وزن عروضی و ایقایی بوده و اگرچه در ظاهر با دیگر اشعار معمول تفاوتی نداشته، اما از جهت انتخاب وزن و ترکیب و الفاظ دارای ویژگی‌هایی بوده که با لحن و مقام‌های موسیقی و آواز دم‌ساز شده است. تصنیف در لغت، به معنی صنف صنف کردن، دسته‌دسته کردن، تألیف کتاب یا رساله و شعر گفتن و همین‌طور به معنی آفرینش اثر ادبی یا هنری است، اما در اصطلاح، شعری را می‌گویند که همراه با موسیقی خوانده می‌شود و گاه وزن عروضی دارد و کم و بیش قافیه نیز در آن رعایت می‌شود. ملک الشعرای بهار از جمله شعرایی بوده که نشان می‌دهد در ایران فرق زیادی بین شعر و تصنیف نبوده و به طور کلی تصنیف را از اشعار هجایی پیش از اسلام می‌داند که پس از اسلام به آن قول یا ترانه می‌گفتند. یعنی وی جزء شعرایی است که تفاوتی بین ترانه و تصنیف قائل نیست. بهار درباره شکل و تعلق اجتماعی می‌نویسد: "و ظنِّ غالب آن است که سرود یا چکامه شبیه به قصیده بوده و چامه شبیه غزل و ترانه شباهت به تصنیف داشته و گفتن و نواختن آن عام و شنیدن آن خاص طبقه دوم و سوم بوده است." تصنیف­های رایج در دوره صفویه، مانند تصنیف‌های امروزی هجایی نبوده با شعر عروضی هماهنگی داشته است. از این دوره به بعد، تصنیف‌ها تا حد زیادی از وزن اشعار آزاد شدند و اگرچه در برخی از ابیات یا مصرع‌هایی که به چشم می‌خورد با بحور عروضی مطابقت دارد اما اغلب شأن وزن عروضی ندارند و بنیادشان بر شماره هجاهاست. برخی از پژوهشگران از آنها با عنوان نثر ساده ضربی یاد می‌کنند. از این گذشته، تصنیف برخلاف شعر رسمی، به عامه مردم تعلق دارد، بنابراین قواعد دستوری که در شعر رسمی، عدول از آنها قابل اغماض نیست؛ در تصنیف‌ها چندان رعایت نمی‌شود و به سبب قرابتشان با موسیقی، بیشتر تابع آهنگ هستند. لذا می‌توان از تصنیف‌ها به عنوان ترانه‌های عامیانه یاد کرد که از جمله ویژگی‌های آنها، سادگی در بیان و روانی کلام است؛ به نحوی که برای درک آنها، نیاز به تأمل نیست و به آسانی قابل فهم‌اند، البته اگر واقع‌گرایی را نیز بتوان از ویژگی‌های ترانه‌های عامه به شمار آورد.

در بحث از محتوا و موضوع این ترانه­ها می‌توان به گونه‌های ترانه عامه فارسی به تناسب ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و سیاسی وسعت و تنوع چشم‌گیری که دارند، اشاره کرد. بعضی از این ترانه‌ها مخصوص کودکان است؛ برخی لالایی، ناز و نوازش و سرگرمی ِاوقات فراغت، چیستان، برخی دیگر ترانه‌های عاشقانه و برخی نیز با موضوعات کار و پیشه، سیاسی و اجتماعی و تاریخی، سور و سوگ و تخت حوضی. این­گونه ترانه‌ها همیشه غرض خاصی دارند و همواره به زبان محاوره‌اند؛ لذا پاره‌هایی از این اندیشه‌ها به صورت ساده و بدون شاخ و برگ شاعرانه بیان شده که نمونه‌های بی‌شماری از هر کدام در میراث روایی ایرانیان مکتوب شده و بازمانده است.

تحلیل ما به این دلیل است که می‌خواهیم ببینیم آنچه امروز تحت عنوان ترانه سروده و اجرا می‌شود، تا چه اندازه به عنوان آثار مکتوب و بازمانده ارزشمند تبدیل به میراث نسل حاضر خواهد شد. ترانه‌ها بر خلاف اشعار رسمی، آفریده شاعران و هنرمندان بزرگ و نام‌آور نیستند. مؤلفان و سراینده‌های آنها عموماً گمنام بوده و نام و نشانی از تخلصشان هم باقی نگذاشته‌اند. بدین ترتیب، هویت آنها همیشه مجهول باقی می‌ماند. از آنجا که به هر حال کار آنها هنری است، حتی اگر بگوییم هنر توده، اما نمی‌توان از قالب هنری به آنها نگاه نکنیم. بنابراین لازم است بدانیم هنرمند کیست و هنر توده چیست؟

هنرمند کسی است که به طور عرف در جامعه توسط مخاطبان خاص و عام به عنوان هنرمند شناخته شده باشد. همین‌طور به آثاری هنری می‌گوییم که در جامعه و باز هم از دیدگاه عرف به عنوان هنر پذیرفته شده باشند. بنابراین دریافت آثار هنری، در ابتدا توسط مخاطبان، امری ضروری است. هنرمند پرورده جامعه خود است و در آن رشد می‌کند، اما همین فرد در اثر اوضاع و احوال اجتماعی، حیاتی و نفسانی، دارای شخصیت و فردیتی می‌شود که می‌تواند به نوعی در جامعه خویش نوآوری کند و مؤثر باشد. شناخت محیط اجتماعی و فرهنگی هنرمند، مانند شناخت محیط طبیعی او، ضرورت دارد و با این شناخت، اثر جامعه در هنرمند و عکس‌العمل‌ها یا تأثیر هنرمند از جامعه معلوم می‌شود، اثر هنرمند هر زمان کمابیش رنگِ جامعه زمان او را می‌گیرد، این رنگ تا حدی نمایان‌گر احساسات، افکار، اعمال، آداب و رسوم، اخلاقیات و آرمان‌های مردم زمانی است که هنرمند در جمع آنان به‌وجود می‌آید، پرورش می‌یابد­ و رشد می‌کند، از آنها تأثیر می‌پذیرد و احیاناً بر آنها تأثیر می‌گذارد. عوامل متعددی در درون محیط اجتماعی و فرهنگی دست به دست هم داده‌اند تا شرایط را برای به‌وجود آوردن یک اثر هنری فراهم کنند. شناخت این عوامل به درک بهتر هنری کمک می‌کند. از همین روست که یک اثر هنری غالباً نشان دهنده امور و مطرح کننده مسائل و مشکلات جامعه و بازنمایی نیازمندی‌های جامعه‌ای ­است که آن اثر در آن به‌وجود آمده و گاهی ارائه دهنده راه‌های مشکل‌گشا و چاره‌ساز است. این راه‌ها هم معمولاً با اوضاع و احوال اجتماعی و فرهنگی تناسب دارد و چه بسا سازگاری و هماهنگی داشته باشد. مطالعه هنر در اعصار مختلف و گونه­گونه شدن آن، نشان‌دهنده ارتباط جامعه و هنر است. به همین دلیل، هنر را معرف روحیات مردم، احساسات، فکر و عمل و واقعیات اجتماعی می‌دانند و بر این باورند که تمایلات ستیزه‌جویانه، صلح‌دوستی، دوستی، عشق، تلاش، عمل و اندیشه همگی مظاهر این امرند.

با تحلیل شکل و قالب و تدابیر فنی وسایل کار و مضمون یک اثر هنری، سهم جامعه در شکل‌گیری این هنر معلوم می‌شود. بنابراین، می‌توان گفت که هنر از جامعه یاد می‌گیرد و از آن متأثر می‌شود. این تأثیر متقابل تا آنجاست که می‌توان چگونگی اوضاع و احوال اجتماعی جامعه را در زمان معین، تا حدی مورد شناخت قرار داد و به اندیشه‌ها، گرایش‌ها، بینش‌ها، ارزش‌ها، کلمات و تضادهای آن پی برد. در این زمینه باید در نظر داشت که هنر در گذشته رنگ و جنبه طبقاتی داشته است، هنری که مورد قبول طبقه فرادست بود، مورد پسند طبقه فرودست واقع نمی‌شد (طبق نظریه بوردیو) اما در شرایط فعلی، الگو قرار دادن ذائقه‌های فرهنگی، هرمی معکوس دارد. در بالای هرم، نخبگان قرار دارند که حجم­شان اندک است و در قاعده هرم عامه قرار دارند که تعداد شان زیاد است (طبق نظر پیترسون). تمایز دقیقی میان محتوای ژانرها نیست که ذائقه طبقات بالا و پایین را از هم جدا کند، بلکه تنوع و تعداد ژانرهاست که چنین عمل می­کند. دستورها، پندها، امثال و حکمی که از طریق ترانه‌ها، جزء وجدان جمعی یا افکار عمومی می‌شوند، ممکن است با فرضیه‌های علمی سازگار باشند یا نباشند، اما در هر حال، این ترانه‌ها تا حد در خور توجهی آینه‌ای هستند که طرز فکر ملتی را منعکس می‌کنند.

پرسش دیگری که مطرح می‌شود این است که مصرف فرهنگی چیست؟ از دغدغه‌های مهم در عرصه جامعه‌شناسی فرهنگ، این است که چه عواملی نوع و میزان مصرف فرهنگی را تعیین می‌کنند. به میزانی که محصولات فرهنگی در جامعه گسترش پیدا می‌یابند، می‌توان گفت که این محصولات نقش مهم‌تری در خلق هویت‌ها و همین‌طور اقتصاد فرهنگ دارند. مطالعه جامعه‌شناختی مصرف موسیقی، به دلایل متعدد دارای اهمیت است؛ چرا که بخش مهمی از برنامه روزمره افراد شده و رسانه‌ها هر لحظه از موسیقی برای ارسال پیام و تقویت تأثیر پیام‌های خود استفاده می‌کنند. از سوی دیگر، چشم‌انداز استفاده از موسیقی نیز در حال تغییر است. در شرایط فعلی، افراد قادرند موسیقی را از اینترنت، حامل‌های صوتی مختلف در حجم‌های زیاد روی دستگاه‌های بسیار کوچک که ساعات زیادی از الحان موسیقی را در خود جای می‌دهند گوش کنند. هجوم رسانه‌ها و تکنولوژی ضبط و پخش موسیقی، نقش آن را در جامعه مدرن متحول می‌کند. در ضمن، همه انسان‌ها کمابیش از موسیقی برای پر کردن اوقات فراغتشان استفاده می‌کنند و به این معنی، بخش عمده‌ای از زندگی ما با شنیدن موسیقی درآمیخته است. سبک زندگی فرهنگی هم یک مجموعه انسجام‌یافته از رفتارهای مصرف و فعالیت فرهنگی است که در گروه مشخصی از افراد قابل تشخیص است. طبیعی است که گوش دادن به موسیقی، نوع ژانرهای موسیقی‌ای که گوش داده می‌شود و فعالیت موسیقایی نیز متأثر از سبک زندگی فرهنگی است. با مطالعه نظام فرهنگی هر جامعه، به بخشی از نقد اجتماعی پی می‌بریم و دنیای اجتماعی را از زاویه افکار مردم به خصوص ارزش‌ها و هنجارها مشاهده می‌کنیم. ساختار فرهنگی حتی بیش از ساختارهای نظام اجتماعی می‌تواند دارای اهمیت باشد. در اینجا تأکید دارم که نظام‌های اجتماعی مرکب از خرده نظام‌هایی است که می‌توانند روی کنش انسان‌ها اثر بگذارد، یکی از این خرده نظام‌ها، مطالعات فرهنگی است که به افراد می‌گوید چه کاری را باید و چه کاری را نباید انجام دهند، چه چیزی درست و یا چه چیزی نادرست است. بنابراین، فرهنگ نیروی عمده‌ای است که عناصر گوناگون جهان اجتماعی را به هم پیوند می‌دهد و به صورت هنجارها و ارزش‌ها در جامعه تجسم می‌یابد.

از آنجا که موسیقی تا به این حد در زندگی و بر خلاقیت، احساسات مثبت و منفی، بیماری روانی، کنش‌های آسیب‌شناختی، رفتارهای جنسی و بسیاری از رفتارهای انسان و مقولات اجتماعی مؤثر است، من به بررسی حدود 45 ترانه زیرزمینی مورد پسند جوانان در ایران پرداختم و نقد و نگرش به زن در تصنیف‌های زیرزمینی به عنوان دو جزء مهم فرهنگ و زیر بنای فکر و بن‌پایه اندیشه فرهنگی مورد مطالعه قرار دادم. من این تحقیق را باز گذاشتم چون نیاز به تبادل فکری بیشتری را حس می‌کنم. هدف از این بررسی، این است که کدام عوامل اجتماعی و فرهنگی سبب شده‌اند ترانه‌های زیرزمینی تبدیل به خرده فرهنگ مورد استفاده جوانان شوند؟ به چه دلیل این ترانه‌ها حامل بی‌حرمتی، فحاشی، هجوگویی و انتقال ارزش‌های خاص ضد فرهنگی نسبت به زنان هستند؟

داده‌های مورد تحلیل، کاربرد واژه‌هایی است که نشان دهنده توصیف، توهین، پرخاشگری، انتقال ارزش‌های عام و یا خاص القایی به زنان است. جایگاه زنان در جامعه طبق تعریف مردان، ارتباط کلامی بین دو جنس، عشق، مالکیت زنان، موفقیت مورد تأیید زنان در جامعه و خود توصیفی خلاقانه مردان است که در این متون مورد بررسی قرار گرفته است. شرایط محیطی را به عنوان متنی قرار دادم که داده‌ها در محدوده آن، مورد تحلیل قرار گرفته؛ این متن عبارت است از :

- بیکاری تعداد عظیمی از جوانان دختر و پسر که با محدودیت سرگرمی روبرو هستند، به نحوی که در ساختارهای فرهنگی را جبرگونه احساس می‌کنند و فکر می‌کنند باید در مقابل این ساختارها مبارزه و یا مقاومت کنند و این گونه باید اعتراض خودشان را به این فشار ساختاری نشان دهند.

- سیاست‌گذاری‌های فرهنگی توسط نخبگان در جامعه ما صورت نگرفته است. به همین علت، فرهنگ توده فضای مناسبی را برای رشد بدون مانع پیدا کرده است. ژانرهای مصرف بدون داشتن انگیزه‌ها و وابستگی‌های اجتماعی از محتوای فرهنگ توده الهام می‌گیرند.

- تفکر مردسالارانه به پسران اجازه اظهار نظر و حق انتخاب شرایط زنان را می‌دهد و در مقابل، چنین اجازه‌ای را به زنان نمی‌دهد.

- تفکرات خرده فرهنگ‌های سمبلیک، چگونگی مصرف فرهنگی را از طریق ترانه‌ها تعیین و تفسیر می­کند.

- روابط ارتباطی تحریف شده، مورد دیگر است که در کلیشه‌های فرهنگی، چگونگی نقش‌ها را تعیین می‌کند.

برای بررسی این داده‌ها، عوامل هم‌زیست با داده‌ها را بر حسب درجاتی چون مطلوب یا نامطلوب ارزیابی کرده‌ایم. از سوی دیگر، همه بیانات زبانی به جفت مفاهیم تجزیه شده که تا حدی پیوسته و گسسته‌اند. 

داده‌های ترانه‌هایی که مورد بررسی قرار گرفته‌اند عبارتند از:

-         ارتباط میان ترانه‌ها و متن اجتماعی، روابط پایدار اجتماعی که شامل موقعیت و جایگاه مردان در جامعه (که از گذشته تا امروز همیشه پایدار بوده است)

-         تعریف جایگاه و نقش زنان در جامعه توسط مردان که روابط ناپایدار توقعات میان دو جنس بوده و در طول تاریخ هر روز به شکلی تفاوت کرده و چگونگی ظهور زنان در جامعه و به تبع در هنر اجتماعی را فراهم نموده است.

پس از بررسی ترانه و ذکر موارد متعددی از داده‌های ترانه‌ها و تحلیل آنها، نتایج حاصل به شرح زیر خلاصه شد:

صفات زنانه مورد نظر مردان در این ترانه‌ها عبارت است از:

خوشگلی (در حد آنجلینا جولی، کاترینا زتا جونز و جسیکا آلبا)، خوش‌لباسی (مارک‌دار بودن)، شیطنت، خوش رقصی، دماغ کوچک داشتن، عطر و بوی خوب داشتن، اخمو نبودن و خندان بودن، صورت، پوست و چشم زیبا داشتن، هلو بودن، موهای زیبا و بلوند و استثنایی داشتن، استیل خوب داشتن، "های کلاس" بودن، پوست برنزه شده داشتن، ماشین مدل بالا و در بیشتر موارد ب.ام . و ایکس تری داشتن و بالاخره داشتن پدر و برادر مورد تأیید.

صفات مردانه برای موفقیت در به دست آوردن آسان زنان در ترانه‌ها:

داشتن پول، حساب جاری قابل قبول، ماشین سواری هر چه مدل بالاتر، ملک تجاری، پاسپورت کانادایی، آمریکایی، داشتن ویلا در شمال و خارج از ایران، خط ثابت همراه با شماره روند (که برای حفظ شدن آسان باشد).

در پاسخ به این سوال که چه عواملی سبب‌ساز تبدیل ترانه‌های زیرزمینی به خرده فرهنگ مورد استفاده جوانان شده است؟ باید گفت وضعیت فعلی ترانه‌های زیرزمینی می‌تواند ناشی از شرایط تولید و مصرف موسیقی در جامعه امروز باشد. زمانی موسیقی فقط در قالب اجراهای زنده قابل شنیدن بود و وسیله‌ای برای ضبط و شنیدن آن در هر زمان و مکان وجود نداشت. بنابراین گستره مکان‌هایی که می‌شد در معرض موسیقی قرار گرفت، محدود بودند. در ضمن گستره تولید و تنوع موسیقی نیز اندک بود. به این ترتیب، افراد در انتخاب و گوش دادن به موسیقی مورد علاقه، محدود بودند اما امروز در هر زمان و مکان می‌توان موسیقی گوش داد. در ضمن، آن‌قدر تولید کننده موسیقی وجود دارد که می‌توان در معرض هر نوع تجربه موسیقایی قرار داشت. در چنین شرایطی دسترسی به انواع موسیقی و تجربه آن برای همه افراد از طبقات اجتماعی مختلف نیز امکان‌پذیر شده است.

این وضعیت با توجه به فقدان مرزهای طبقاتی تصریح شده در ایران، تشدید می شود. از سویی دیگر، داوری ذائقه‌ها نیز به شدت تغییر کرده است. به این معنا که فقط انواع کلاسیک و سنتی موسیقی نیستند که پرمنزلت پنداشته می‌شوند.

از طرف دیگر، ترکیب نمراتی که مردم برای خواننده‌ها در نظر می‌گیرند، نشان می‌دهد که بسیاری از خوانندگان پاپ (قدیمی و جدید)، به لحاظ ارزش هنری آثار از نظر موسیقایی در رده‌های بالایی نیستند که نمره بالایی را به خود اختصاص داده‌اند. طبق بررسی پژوهش مشابه در این زمینه، این بدان معناست که مشروعیت مرزهای سنتی میان موسیقی پرمنزلت و کم منزلت در هم ریخته است.

به علاوه، در دنیای جدید، گوش دادن به موسیقی می‌تواند بیشتر نمودی از عاملیت اعتراض به  شرایط ساختاری باشد و می‌تواند به مثابه ابزاری برای گریز از این شرایط یا مقابله با آن استفاده شود. امروز از موسیقی مقاومت سخن گفته می‌شود. صورت‌هایی از موسیقی به ابزاری برای مبارزه در عرصه فرهنگ (به تعبیر بوردیو) و ابزاری برای مدیریت عرصه خصوصی نیز تبدیل شده است.بنابراین بسیاری از موارد مصرف موسیقی می‌تواند فارغ از معنایی طبقاتی تفسیر شود. به این ترتیب، سهم متغیرهای دیگر در تبیین ذائقه‌ها افزایش یافته است. نتیجه آن‌که سیاست ناشیانه در قبال موسیقی در ایران و دور بودن مردم از ذائقه موسیقایی (موسیقی در مدارس نقشی ندارد و تنها 16 درصد مردم تهران در یک کلاس آموزش موسیقی شرکت کرده‌اند)، سبب شده علاقه‌مندی به موسیقی به رخدادی تصادفی تبدیل شود. این ویژگی در کنار فقدان استحکام طبقات اجتماعی و منش‌های تثبیت شده در آنها می‌تواند توضیحی دیگر برای نتایج مشاهده شده باشد.شرایط جامعه جدید به سایر متغیرها به جز تمایزات طبقاتی اجازه داده است تا بر ذائقه‌ها تاثیر بگذارند. بخشی از شرایط جامعه جدید نیز تولید و توزیع موسیقی در قالب‌های متنوع به صورت گسترده است. شرایطی که بیش از گذشته گوش دادن به موسیقی را به تجربه‌ای فردی و فراطبقاتی تبدیل کرده است.

 این فرضیه ممکن است در خصوص هر محصول فرهنگی دیگری نیز قابل طرح باشد. شرایط تولید، توزیع و مصرف محصولات فرهنگی ممکن است توانایی مرزهای سنتی طبقات را برای تبیین ذائقه‌ها و مصرف فرهنگی به طرز آشکاری تضعیف کرده باشد. لذا در مقوله مصرف موسیقی و تبدیل آن به خرده فرهنگ، استفاده از آن باید به سیاست‌های فرهنگی در آن کشور توجه شود.

در مورد پاسخ به عواملی که سبب شده این ترانه‌ها ضد فرهنگ خاصی را نسبت به زنان در جامعه اعمال کنند، نیز می‌توان به چند مورد اشاره کرد:

1 . بی‌اعتنایی و بی‌توجهی به مقام زن از متن جامعه گرفته می‌شود و پدیده‌ای اجتماعی منعکس در این ترانه‌هاست.

2 . بیش از آن که روابط اجتماعی مورد نظر باشد، بیان ناخودآگاه انسانی موضوع شعر است و خوانندگان از احساسات روحی، روانی و شخصی خود سخن می‌گویند.

3 . نگاه به زن موضعی مرد محور است از جمله اهانت به واژه زن، نقد اصالت زن، بی‌حرمتی به شخصیت زن، فحاشی به زن، بی‌حرمتی به زن، ارزش‌گذاری عام و القائات اجتماعی و فرهنگی مردانه، حس مالکیت بر زنان، نگاه تمسخرآمیز نسبت به عشق به زنان، خودتوصیفی خلاقانه مردانه، ایجاد تجارب جدید در دوستی‌های دختر و پسر، تشویق و ترغیب زنان به دلربایی از مردان به عنوان اصلی‌ترین شیوه جلب توجه مردان .

4 . جامعه با ذهنیت مردانه‌گویی همواره تلاش می‌کند از هر طریق، چهره‌ای مخدوش از زن را نمایش دهد و چون استفاده از موسیقی به بخشی از زندگی روزمره مربوط شده است، می‌تواند به ابزاری جدی در این راه تبدیل شود.

5 . در این ترانه‌ها، زنان غالباً با صفات حیله‌گری، مکاری و اغفال کنندگی (یعنی همان چیزی که در ادبیات نیز به چشم می‌خورد) توصیف می‌شوند.

6 . تعبیر و تشبیه برخاسته از ترانه‌های زیرزمینی حاکی از شیطان صفتی زنان است که نشان‌گر الگوی کهن پذیرفته شده در ذهن و در ضمیر ترانه‌سرای مرد است که ناخودآگاه ظاهر می‌شود.

7 . پند دادن‌های مردانه در پرهیز از بی‌اهمیت جلوه دادن‌های زنان و خواسته‌هایشان.

8 . زنی شایسته است که هرگاه مرد اراده کرد، بتواند از زیبایی‌های جسمی او بهره ببرد وگرنه لایق همه جور توهینی است.

9 . آن‌چه دراشعار مکرراً توصیف می‌شود، تشویق به استفاده از تکنولوژی‌های جدید زیباسازی بدن و صورت، مثل استفاده از ساکشن‌ها، پروتزها، بوتاکس و ... درست همانند اینکه این ترانه‌ها خود، ابزار تبلیغات این کالاهای فرهنگی هستند.

10 . آن‌چه در این ترانه‌ها به چشم می‌خورد، در نتیجه خواسته و ناخواسته نگاه و اندیشه مردانه است که در گذر تاریخ اشاعه پیدا کرده است.

 11 . تاریخ مردانه و فرهنگ مردانه، موسیقی مردانه را نیز پدید می‌آورد و در نتیجه خود به خود آنچه در آن پیدا می‌شود، مردانه است و در خدمت اهداف مردان.

 

 

زایش و فرزندآوری از جمله مهم‌ترین ویژگی‌های زیست‌شناختی زنانه شناخته می‌شود؛ اما در مطالعه جامعه‌شناختی آن، این بحث مطرح است که زنان و به ویژه زنان جامعه امروز ایران، چه تصویر یا تجربه‌ای از زایش و فرزندآوری دارند؛ مقوله‌ای که جامعه یک سر آن را "شأن مقدس مادری" تعریف کرده و در سر دیگر، "پدیده ناخوشایند ناباروری" را قرار می‌دهد و به نظر می‌رسد بین این دو قطب، فضای چندانی قائل نیست. تجربه زنان در این زمینه، موضوع بحث نشست روز نوزدهم بهمن ماه گروه علمی- تخصصی مطالعات زنان انجمن جامعه‌شناسی ایران بود که در آن، مریم میرزانژاد و اعظم ذاکر مشفق، هر یک از زاویه‌ای، به بررسی آن پرداختند.
مادری: واکاوی تجربه زنانه
بخش نخست این نشست به مقوله مادری و تجربه زنانه در آن اختصاص داشت. مریم میرزانژاد بحث خود را در این باره، با مقدمه‌ای آغاز کرد که در آن تلقی بیشتر جوامع و فرهنگ‌ها از ساده و طبیعی بودن تجربه مادری برای یک زن را مورد توجه قرار داد و خاطرنشان کرد که به واسطه همین تلقی، جامعه با چگونگی طی شدن فرایند مادری بیگانه است و حتی در حوزه علوم اجتماعی نیز ما خیلی وارد این بحث نشده‌ایم.
وی سپس در بیان نتایج پژوهشی که در این زمینه انجام داده، ابتدا دو دیدگاه نظری در این باره را مورد توجه قرار داد و گفت: بر اساس نخستین دیدگاه، ما در جامعه، با اسطوره‌ای از مادری روبرو هستیم که از طریق نهادهای فرهنگی جامعه مردسالار تولید شده و به واسطه کانال‌های جامعه‌پذیری همچنان تقویت و بازتولید می‌شود. وجود چنین اسطوره‌ای سبب شده که زنان، مادری را مهم‌ترین شغل و وظیفه خود در جامعه بدانند. این در حالی است که دیدگاه دوم که در این پژوهش نیز مورد استفاده قرار گرفته، بین تجربه مادری و نهاد مادری تفکیک قائل می‌شود. این نظریه توسط آدریان ریچ مطرح شده است. او معتقد است که نهاد مادری شامل برخی قوانین و هنجارهایی می‌شود که به زنان اعمال شده و سبب محدودیت نقش آنها می‌شود؛ حال آن‌که تجربه مادری، همان شادی مادرانه، رابطه توانایی‌های ناشناخته هر زن در قدرت تولید مثل او و در رابطه با کودکانش است که تجربه‌ای لذت‌بخش و شادی‌آور بوده و در واقع، در مقابل نهاد مادری قرار می‌گیرد.
میرزانژاد همچنین با توضیح اینکه در این پژوهش که در شهرستان جویبار انجام شده، سی مصاحبه عمیق با زنانی از طبقه متوسط صورت گرفته و یافته‌های تحقیق از جمع‌بندی همین مصاحبه‌ها به دست آمده است؛ گفت: در این یافته‌ها، چهار مقوله اصلی را مورد بررسی قرار دادیم. نخستین مقوله، "حکم مادری" بود. در واقع ما می‌خواستیم بدانیم زنان چقدر در مادر شدن خود نقش دارند و تا چه حد، احساس انتخاب‌کنندگی دارند و در عین حال، پیش از مادر شدن خود، چه تصویری از مادری داشته‌اند و این تصویر تا چه حد به تجربه بعدی آن نزدیک بوده است. بر این اساس، در مصاحبه‌ها دیدیم که زنان مادر شدن را یک فرایند اجتماعی می‌دانند و در واقع، نوعی فشار فرهنگی وجود دارد که از آنها انتظار دارد بعد از تأهل، حتماً مادر شوند. وقتی علت مادر شدن را از این زنان می‌پرسیدیم و میزانی که آنها خود در انتخاب این نقش سهیم بوده‌اند، آنها معمولاً این مسأله را به عنوان یک قانون و الزام برای هر زن در نظر می‌گرفتند و معتقد بودند که اگر زنی مادر نشود، یک زن واقعی و کامل نخواهد بود. در این رابطه، با بررسی تحقیقات انجام شده درباره مسأله "هراس از نازایی" نیز می‌بینیم که تقریباً صد درصد زنان جامعه ما، پیش از تجربه مادری، از اینکه مادر نشوند، هراس داشته‌اند و این امر حاکی از آن است که مادر نشدن داغی اجتماعی محسوب شده و زنان را بسیار تحت فشار قرار می‌دهد. از سوی دیگر، این تصور کلی در جامعه وجود دارد که زنان علاقمند به مادر شدن هستند؛ در حالی که حتی در این گفت‌وگوها مشخص می‌شد در زندگی ایده‌آل خیلی از آنها، بچه جایی ندارد و البته بسیاری دیگر بچه‌دار شدن را دوست دارند؛ اما با این وجود مادر شدن به صورت یک الزام و قانون در زندگی همه آنها حضوری سنگین داشته و به واسطه آن، زنانی که تمایلی به تجربه مادر شدن ندارند، مورد سرزنش قرار می‌گیرند.
وی افزود: مقوله دیگری که در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته، بحث "بارداری" بود که در واقع نقطه آغاز نقش مادری به حساب می‌آید؛ چرا که عموماً با شروع این دوره، زنان خود را مادر دانسته و همسرانشان را در نقش پدر می‌بینند و رابطه سه جانبه میان مادر و پدر و فرزند، از همان ابتدا معنا پیدا می‌کند. جالب بود که بسیاری از این زنان بر این باور بودند که باردار شدن آنها جایگاهشان را در خانواده مستحکم‌تر کرده و باعث می‌شود از توجه و مراقبت بیشتری از سوی همسرانشان برخوردار شوند، هر چند این مسأله، لزوماً حس نزدیکی بیشتر به شوهران را به همراه ندارد. در واقع، احساس وجود جنین درون مادران باردار، برای او احساساتی متضاد را در بر دارد؛ در عین حالی که مادر جنین را بخشی از خود می‌داند، او را یک دیگری احساس می‌کند و این امر، تناقضاتی را در بر دارد. معمولاً هر چه زنان در این دوره، احساس درک بیشتری از سوی همسرانشان داشته باشند، حس منفی آنها کمتر می‌شود و در مقابل، اگر احساس کنند که از طرف همسرشان درک نمی‌شوند، فشارهای مضاعفی بر آنها وارد شده و دوری بیشتر از همسر را سبب می‌شود. از سوی دیگر، حس مالکیتی که پدر نسبت به جنین دارد، باعث می‌شود که در مراقبت‌ها و توجه‌های بیش از حد او، زن، خود را نادیده احساس کند. در کنار این موارد، بسیاری از زنان در دوران بارداری، احساس می‌کنند که آن قداستی که در جامعه برای مادری مطرح می‌شود، بیشتر در حد شعار و حرف است و واقعیت مادری، چیز دیگری است و حتی از نظر جایگاه، سطحی پایین‌تر از پدر بودن دارد.
میرزانژاد ادامه داد: از زاویه‌ای دیگر، بر اساس یافته‌های این پژوهش، معمولاٌ بارداری زنان را وارد شبکه‌ای زنانه می‌کند که در آن، مدام تجربه‌های مختلف در میان گذاشته می‌شود؛ تجربه‌هایی که به اعتقاد آنها، تنها زنانی می‌توانند درک کنند که مادر شده باشند. ورود به این شبکه، برای این زنان بسیار لذت‌بخش بوده و حتی فرآنید بارداری را تسهیل می‌کند. علاوه بر این، در این زمینه می‌توان تجربه زنان با پزشک را نیز در دوران بارداری در نظر گرفت. امروزه، پیشرفت‌های پزشکی، خطر زایمان و بارداری را بسیار کاهش داده ولی در عین حال، سیطره پزشکی سبب شده که زنان احساس کنند حالات و احساسات آنها کمتر از طرف پزشک مورد توجه قرار می‌گیرد. در این پژوهش، بیشتر مادران رابطه خود را با پزشکشان، یک‌طرفه و نابرابر می‌دانستند و معتقد بودند که پزشک، بیشتر به جای درک این رابطه، بر آنها نظارت دارد. زن باردار در جریان معاینه، بیشتر احساس می‌کند که شنونده دستورات و توصیه‌های پزشک است و نقش فعالی برای خود قائل نیست و این سبب می‌شود که رابطه‌ چندان خوشایند نباشد و حتی افراد احساس کنند که در شبکه زنانه، اطلاعات بسیار بیشتری کسب می‌کنند. البته در این رابطه، جنسیت پزشک هم خیلی مهم است و معمولاً زنان در مقابل پزشک مرد شرم و حیای بیشتری داشته و رابطه‌شان بسیار یک‌طرفه است ولی در مقابل، اعتماد موجود نسبت به پزشکی مردانه، بسیار بیشتر از اعتمادی است که نسبت به دانش پزشکی زنانه وجود دارد. در عین حال اقتدار پزشک مرد هم بیشتر ارزیابی می‌شود.
مسأله نوع زایمان و دلایل ترجیح زایمان سزارین از سوی زنان، مقوله دیگر مورد بررسی میرزانژاد بود. او در این باره گفت: جالب است که مصاحبه‌شوندگان این تحقیق فکر می‌کردند زن شهری طبقه متوسط، در نوع زندگی مدرن، توان جسمی لازم برای زایمان طبیعی را ندارد و به همین دلیل، روش سزارین را ترجیح می‌دهد. البته این امر با با تصویر دیگری هم گره خورده است که در آن، روش زایمان طبیعی بیشتر مربوط به طبقات پایینی شناخته می‌شود که در آن، سلامت زنان برای همسرانشان اهمیت چندانی ندارد و یا توان استفاده از امکانات پزشکی بهتر برایشان مقدور نیست. البته در این رابطه، با تلاش‌هایی که از سوی وزارت بهداشت صورت می‌گیرد، این باور در حال تقویت است که زنان در این دوره هم می‌توانند فرزندشان را به روش طبیعی به دنیا آورند.
وی در ادامه درباره مقوله "تجربه مادری" نیز گفت: یافته‌ها نشان می‌دهند که برخلاف وجود تصویری در جامعه که مادری را فرایندی طبیعی و ساده دانسته و هر زنی را قابل مادر شدن می‌داند، بسیاری از مادرها اعتقاد دارند که این مسئولیت تمام وقت برایشان بسیار طاقت فرساست. آنها احساس می‌کنند نه تنها به تنهایی نمی‌توانند از عهده این مسئولیت برآیند، بلکه شدیداً نیازمند آموزش‌های جدی در این زمینه‌ هستند. مصاحبه‌شوندگان ما، به خصوص در دو سال اول، خود را در تمام اوقات شبانه‌روز در اختیار کودک می‌دیدند و معتقد بودند که از آنجا که این نیاز کودک است که برای مادر تعیین می‌کند چه کاری را در چه زمانی انجام دهد، آنها نمی‌توانند برنامه‌ریزی مشخصی برای خود داشته باشند و اگر در این زمینه، کوچک‌ترین بی‌توجهی‌ای بکنند، جامعه آنها را مسئول تمام اشتباهاتی می‌داند که ممکن است فرزندشان در آینده مرتکب شود. البته این تجربه برای زنان شاغل سنگین‌تر بود. آنها احساس می‌کردند که باید به بچه بیش از هر چیزی اولویت دهند ولی به دلیل مشغله کاری، نمی‌توانند زمان لازم را برای او صرف کنند. این امر سبب می‌شد که دائماً خود را سرزنش کنند که نتوانسته‌اند مسئولیت مادری را به صورت تمام و کمال به انجام برسانند و مادری مهربان و فداکار باشند. آنها حتی اگر پدر هم فرصت داشت و کودک را به او می‌سپردند، باز خود را مسئول‌تر از پدر می‌دانستند.
مریم میرزانژاد در جمع‌بندی از بحث خود، تأکید کرد: برخلاف تصوری که در جامعه از مادری وجود دارد و آن را به عنوان یک فرآیند طبیعی در زندگی زنان می‌بینند، مادر بودن بیشتر یک فرایند فرهنگی است و رابطه عمیقی با دیگر نهادهای اجتماعی دارد؛ نهادهایی که سعی دارند به شدت این تجربه را در کنترل داشته باشند و با این نظارت، تا حدی زنان و احساسات آنها را نادیده می‌گیرند، به‌خصوص وقتی که زنان نیز تمام مسئولیت مادر بودن را بر دوش خود احساس می‌کنند و در صورت پرداختن به مشغله‌های کاری و یا علایق شخصی، به شدت تحت نگاه سرزنش‌آمیز خود و دیگران قرار می‌گیرند. یافته‌های این پژوهش نشان داد که وجود اسطوره‌ای از مادری در جامعه که آن را برای همه زنان، مقدس و خوشایند و لذت‌بخش می‌داند، اعمال نوعی فشار و محدودیت برای زنان در پی دارد. این در حالی است که آنها وقتی خود را با فرزندشان تنها می‌بینند و این کنترل و نظارت را کم‌تر حس می‌کنند و از این تجربه، لذت بیشتری می‌برند. بدین ترتیب، می‌توان گفت که در مواردی، نهاد مادری و تصمیم‌گیری‌ها و اعمال قدرت جامعه در رابطه با آن، سبب می‌شود فشاری به زنان وارد آید که تا حدی به کودک هم منتقل شده و گاهی اعمال خشونت مادر نسبت به کودک را نیز در پی داشته باشد.
تأثیر ناباروری بر زندگی زنان
در بخش دوم این نشست، اعظم ذاکر مشفق به بررسی تأثیر ناباروری بر زندگی زنان پرداخت. او ابتدا توضیح داد: از لحاظ پزشکی، "نابارور" کسی است که طی یک سال تماس جنسی و در عین عدم استفاده از هیچ وسیله پیش‌گیری، باردار نشده باشد. طی تحقیقات سازمان بهداشت جهانی (WHO) حدود 10 تا 15 درصد ازدواج‌ها در سال، منجر به ناباروری می‌شود که این رقم در ایران بیش از 20 درصد است. بر این اساس، ما حدوداً دو میلیون زوج نابارور در سطح کشور داریم. این معضل که به عنوان یکی از علل اصلی طلاق در کشور شناخته می‌شود، به دلایل مختلفی، از جمله برخی بیماری‌ها، آلودگی‌های محیطی، افزایش سن و یا تغذیه نامناسب ممکن است در افراد بروز کند. از سوی دیگر، آمار نشان می‌دهد که سهم زنان و مردان در میزان ناباروری مساوی و هر کدام 35 درصد است. در این میان،20 درصد عوامل ناشناخته و 10 درصد هم عوامل قابل پیش‌گیری دیده می‌شود.
ذاکر مشفق در ادامه با تأکید بر اهمیت موضوع فرزندآوری در جوامع مختلف، و ریشه‌های تاریخی آن، درباره پژوهشی که در این زمینه انجام داده، گفت: در این تحقیق اکتشافی که هدف از آن، نشان دادن تأثیرات ناباروری بر زنان بود؛ با مراجعه به مراکز درمان ناباروری، با 42 مورد از زنانی که با این مشکل درگیر بودند و فرزندی از خود نداشتند، گفت‌وگو کردیم. در تهران، 16 مرکز درمان ناباروری به شکل دولتی، نیمه دولتی و خصوصی وجود دارد که در میان آنها، مراکز دولتی معمولاً هزینه‌های کمتری را برای مراجعه‌کنندگان در بر دارند و در نمونه مورد مطالعه ما، مراجعین این مراکز، از پایگاه اقتصادی و اجتماعی پایین‌تری برخوردار بودند و نکته جالب اینکه 80 درصد این مراجعین، ناباروری زنانه داشتند؛ در حالی که در دو مرکز دیگر، ناباروری زنانه حتی کمتر از 50 درصد بود. سن زنان مصاحبه‌شونده در این تحقیق، بین 20 تا 45 سال بود و در میان آنها، 8 نفر بودند که بیشتر از شوهرانشان سن داشتند. از نظر تحصیلات نیز، دو مورد بی‌سواد بودند، 33 درصد تحصیلات بالای دیپلم داشتند و در کل، سطح تحصیلات زنان و مردان تقریباً به یک نسبت بود. از سوی دیگر، در نمونه مورد مطالعه این پژوهش، تمامی زنانی که در سنین بالا ازدواج کرده بودند، شاغل بودند ولی در میان آنها، برخی به دلیل درمان‌های طولانی مدت برای ناباروری، مجبور به ترک شغل خود شده و یا امتیازات شغلی‌شان را از دست داده بودند. البته عده‌ای نیز اساساً بعد از ازدواج، برای رسیدگی به امور منزل، شغلشان را کنار گذاشته بودند. 30 درصد مراجعه‌کنندگان به این مراکز، از استان تهران بودند و بقیه از دیگر نقاط ایران برای درمان آمده بودند. بیش از نیمی از زنان در همان شهرهایی ساکن بودند که خانواده پدری‌شان ساکن‌اند و البته این افراد معمولاً با مشکلات اجتماعی بیشتری از سوی جامعه اطراف روبرو می‌شدند. به جز دو نفر که ساکن روستا بودند، بقیه همه شهرنشین بودند. طول مدت ازدواج هم که از دیگر متغیرهای این تحقیق بود، بازه‌ای بین 6 ماه تا 27 سال را در برمی‌گرفت. در این میان، عموماً در افرادی که 10 سال یا بیشتر از طول مدت ازدواجشان می‌گذشت، مسائلی مثل پرخاشگری و انزوا نیز دیده می‌شد.
وی ادامه داد: یکی از مسائلی که از نظر جامعه‌شناختی تأثیرگذار است، این است که ناباروری از طرف زن باشد یا مرد. بیشتر زنان قبل از مراجعه به پزشک تصور می‌کردند که خودشان عامل ناباروری هستند. در تحقیق ما، عامل ناباروری، 19 مورد زنانه، 16 مورد مردانه، 5 مورد مشترک و 3 مورد هم ناشناخته بود. برای درمان، بیشتر زوج‌ها با هم به مراکز درمانی مراجعه می‌کردند؛ هر چند در برخی موارد که ناباروری زنانه بود، مردان آنها را همراهی نمی‌کردند. از سوی دیگر، زنان و به‌ویژه مردان نابارور دوست داشتند که این مسأله را از دیگران پنهان کنند؛ ولی معمولاً بعد از یک سال، همه اطرافیانشان متوجه می‌شدند و در این شرایط، ترجیح می‌دادند سیر درمان خود را تا حدی مخفی نگه دارند.
ذاکر مشفق در بیان تأثیر ناباروری در نگرش زنان نسبت به وظیفه خود، گفت: بیشتر زن‌های مورد مطالعه، با سطوح تحصیلی و شغلی مختلف، وظایف خانوادگی را برای خود در اولویت قرار می‌دادند. در واقع، در تحقیقات پیشین مشخص شده بود که زنان جامعه ما، نخستین وظیفه خود را مادری می‌دانند ولی ما در این مطالعه دیدیم که برای زنان نابارور، همسرداری در اولویت قرار می‌گیرد. آنها معمولاً وظیفه دوم خود را خانه‌داری می‌دانستند و سومین وظیفه را برای خود، برقراری آرامش در محیط خانه تعیین می‌کردند که در این زمینه، شاغلان خود را تا حدی مقصر می‌دانستند. آنها در مورد وظایف اجتماعی نیز حفظ ارزش‌های اجتماعی و داشتن شغل را دو مورد از وظایف اجتماعی مهم زن برمی‌شمردند و البته افرادی نیز در این زمینه، به وظایف اجتماعی یا تحصیلات اشاره داشتند.
وی همچنین اضافه کرد: در رابطه با مشکلات اجتماعی ناباروری، زنان معمولاً به لزوم پاسخگویی به دیگران و تنهایی خود در خانه اشاره می‌کردند و در مورد شوهرانشان معتقد بودند که تمایل آنها به بچه بیشتر برای داشتن وارث است. در عین حال، ترس از طلاق نیز به عنوان یکی از ترس‌های اصلی در میان بسیاری از این زنان مطرح بود. البته احتمال جدایی فقط در مورد کسانی وجود داشت که ناباروری زنانه داشتند. از سوی دیگر، در خصوص مشکلات اقتصادی، هزینه‌های بسیار سنگین درمان ناباروری از جمله مسائل این خانواده‌ها بود؛ به خصوص که بر اساس آمار، تنها نیمی از این درمان‌ها اثربخش شناخته شده و در عین حال، بیمه تأمین اجتماعی و خدمات درمانی نیز آن را تحت پوشش قرار نمی‌دهد. از این‌رو، معمولاً افرادی که از پایگاه اقتصادی- اجتماعی بالایی برخوردار بودند، به دلیل درمان کامل و بدون وقفه، نتیجه بهتری می‌گرفتند.
ذاکرمشفق در ادامه، با اشاره به اینکه مشکلات اجتماعی زنان نابارور را از دو زاویه مشکلات این زنان در ورود به جامعه و مشکلاتی که جامعه برای آنها ایجاد می‌کند، می‌توان مورد بررسی قرار داد؛ گفت: دسته دوم، معمولاً کنایه‌ها و سرزنش‌ها و یا نگاه‌های ترحم‌آمیز اطرافیان را شامل می‌شود. البته در مورد رابطه شوهر با آنها، برخلاف انتظار ما، جز یک مورد، هیچ‌یک از زنان مورد مطالعه از این مسأله شکایت نداشتند و البته این تا حدی بدان دلیل بود که طلاق و ازدواج مجدد را حق شوهر خود می‌دانستند. از سوی دیگر، مشکل دیگر این زنان، رویارویی با دنیای ناباروری بود. آنها می‌گفتند وقتی وارد جمعی می‌شوند که بچه‌ای حضور دارد، نمی‌توانند تحمل کنند. ایشان معمولاً بعد از فامیل، بیشترین ارتباط را با زن‌های نابارور دیگر داشتند و حتی با باردار شدن یکی از آنها، معمولاً ارتباط دیگران با او، کم یا به کلی قطع می‌شد.
وی همچنین خاطرنشان کرد: مهم‌ترین انگیزه درمان برای زنان مورد مطالعه در این پژوهش، استحکام زندگی زناشویی شناخته شده است. در این زمینه، 75% این زنان می‌گفتند که ما بچه را برای شادی و نشاط محیط خانه و از بین بردن یکنواختی آن می‌خواهیم. پس از این مورد، دومین انگیزه درمان برای این زنان، داشتن فرزند به عنوان عصای پیری بود و رهایی از پرس و جو و کنایه دیگران نیز در رده بعدی جای می‌گرفت. پس از آن، داشتن وارث و بالاخره علاقه ذاتی به فرزندآوری برای افراد مهم شمرده می‌شد.
اعظم ذاکرمشفق در پایان بحث خود، به چشم‌انداز زنان نابارور برای ادامه زندگی اشاره کرد و گفت: در میان نمونه پژوهش ما، 50 درصد افراد خود را آماده زندگی بدون فرزند می‌دانستند. 25 درصد به فرزندخواندگی فکر می‌کردند و البته بیشتر کسانی که تصمیم به فرزندخواندگی داشتند، افرادی بودند که شوهرانشان عامل ناباروری شناخته شده بود و در نهایت، 25 درصد باقیمانده هم ازدواج مجدد شوهر یا طلاق را پیش روی خود می‌دیدند که این بار در مورد همگی آنها، عامل ناباروری زنانه بود.

 

صفحه12 از277

زیر مجموعه ها