گزارش نشست ها

 

zanan 15 02گروه علمی- تخصصی مطالعات زنان انجمن جامعه‌شناسی ایران نشست روز پانزدهم اردیبهشت ماه سال ۸۹ خود را به بررسی لایحه خانواده از دو زاویه متفاوت اختصاص داد. در این نشست ابتدا مرضیه لنگرودی پژوهشگر امور زنان به بیان دیدگاه نواندیشی دینی درباره این لایحه پرداخت و سپس شیوا دولت‌آبادی، روان‌شناس و عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، بحثی را با عنوان پیامدهای روانی لایحه خانواده ارائه کرد.

دیدگاه‌ نواندیشی دینی در مورد لایحه خانواده

minoدر بخش نخست این نشست، مرضیه لنگرودی پژوهشگر امور زنان بحث خود را در مورد نگرش نواندیشان دینی به لایحه خانواده با اشاره به کلیات این لایحه و مواد مناقشه‌برانگیز آن آغاز کرد. او گفت: قوانین مدنی از سال ۱۳۰۷در ایران در مورد خانواده بحث کرده و خانواده را در دو مفهوم گسترده و محدود تعریف می‌کنند. مفهوم خانواده به معنی گسترده این نهاد را مجموعه افرادی می‌داند که به دلیل نسبت با هم پیوند می‌یابند و با اسم خانوادگی خاص از نام‌های خانوادگی دیگر جدا شده و در خانه هم با نام کوچک از هم متمایز می‌شوند. این افراد قاعدتاً حقوقی نسبت به هم دارند و این نوع خانواده نیز دارای یک میراث خانوادگی و سلسله مراتبی عمومی است و نوعی یادگاری تاریخی را نیز در بر دارد. نوع دیگر، خانواده محدود است که از زن و شوهر و فرزندان تشکیل شده و همه آن‌ها تحت حمایت و سرپرستی شوهر یا پدر هستند و حقوقشان نسبت به هم معین است. خانواده به معنای گسترده را ماده ۹۹۷و ۹۹۸قانون مدنی تعریف می‌کنند و طبق ماده ۱۱۰۵قانون مدنی، ریاست خانواده محدود با شوهر است. یکی از نقاط چالش برانگیز این است که در این ماده قانونی گفته می‌شود ریاست خانواده جزء خصایص مرد است و نمی‌گوید جز وظایف اوست. اصولاً قوانین مدنی در ایران، با توجه به الگوی بعد از مشروطه تدوین شده که در آن فردیت و حقوق فردی تضمین شده است. بنابراین در قانون مدنی مصوب ۱۳۰۷نیز بیشتر روی حقوق فردی در خانواده تأکید می‌شود. یعنی حقوق مرد و زن و فرزندان. این بدان معناست که اساساً چیز مشخصی به نام حقوق خانواده نداشته‌ایم و تا الان هم نداریم. این روابط زن و مرد است که ساختار خانواده را تشکیل می‌دهد و تعیین می‌کند و طبعاً وقتی از حقوق خانواده می‌گوییم، راجع به حقوقی صحبت می‌کنیم که آزادی‌های فردی را کاهش می‌دهند؛ چون با اصالت دادن به جمع در خانواده، حقوق فردی زن یا شوهر یا فرزندان تحت الشعاع آن قرار می‌گیرد. تا قبل از انقلاب این‌طور بود اما بعد از انقلاب و در جمهوری اسلامی، خانواده واحد بنیادین جامعه شمرده می‌شود و هدف همه قوانین جمهوری اسلامی در این راستا قرار می‌گیرد که امر تشکیل خانواده را تسهیل کرده و در جهت پاسداری از این نهاد باشد، چرا که خانواده نهادی مقدس به شمار می‌آید.

مرتاضی افزود: در شرایط کنونی که جامعه ما به سمت نو شدن و صنعتی شدن و تغییرات روابط سنتی به مدرن گام بر می‌دارد، می‌بینیم مفاهیمی که در قوانین مدنی در مورد خانواده تعریف می‌شد، مثل ریاست خانواده و ولایت فرزندان و حضانت و اختیارات و ... همه به مرور زمان تغییر می‌یابد. در واقع مهم است که این مفاهیم بازتعریف شوند چون خانواده یک مینیاتور کوچک از جامعه است و این خانواده است که تمام نظام‌ها و روابط جامعه را بازتعریف و بازتولید می‌کند. به همین دلیل، در نظام فعلی نیز تفکر سنتی بسیار اصرار دارد که در حوزه خانواده سلطه خود را حفظ کند. در حوزه‌های دیگر مثل سیاست و اقتصاد، مولفه‌ها و بنیان‌های اساسی پذیرفته شده ولی در خانواده چون نظام اقتدار دائماً بازتولید می‌شود، نگاه سنتی با دیدگاه اقتدارگرایی متمرکزی که دارد بر آن بسیار تأکید می‌کند. بنابراین بنیان‌های خانواده بیش از آنکه مبتنی بر حقوق باشند، بر سنت‌ و اخلاق و مذهب تکیه دارند. از سوی دیگر، نظام روابط عاشقانه در خانواده اساساً در این نگاه آمرانه است و مشکل از همین جا شروع می‌شود. این در حالی است که به تعبیری در دوران مدرن، خانواده عرصه‌ای خصوصی تعریف می‌شود و پناهگاهی است که اتفاقاً زن یا مرد خود را آنجا حتی نسبت به اجتماع آزادتر می‌بیند. در واقع، تدبیر منزل با سیاست مدنی متفاوت تعریف می‌شود چون یکی در حوزه خصوصی و خانواده است و دیگری در جامعه مدنی؛ ضمن اینکه اینها با هم ارتباط دارند ولی مفاهیمشان بسیار متفاوت است. بنابراین از آنجا که بر این اساس، مفهوم ریاست و ولایت و حضانت و ... تفاوت می‌کند، در جامعه‌ای که روز به روز صنعتی‌تر و مدرن‌تر شده، می‌بینیم که وقتی دولت در امور مربوط به خانواده دخالت می‌کند، دیگر اجازه نمی‌دهد شوهر به عنوان رئیس خانواده آن قدرت مطلقه را اعمال کند. مثال دیگر آن در مورد قتل‌های ناموسی است که مثلا در دوران مدرن، یک برادر حق ندارد خواهرش را بکشد.

مرتاضی لنگرودی با تأکید بر اینکه در حقوق خانواده بحث‌های پراکنده‌ای وجود دارد که اکنون فقط به حوزه چند همسری تقلیل پیدا کرده، گفت: دیدگاه نواندیشی دینی بر این باور است که اگر قرار باشد دولت در حقوق خانواده دخالت کند، این دخالت باید در جهت حفظ اخلاق عمومی و برقراری عدالت باشد که بسیار مهم است. وقتی هدف، برقراری اخلاق و عدالت قرار می‌گیرد، از نظر ما کار دخالت دولت، مفید و ضروری است. ولی اگر هدف دولت از دخالت در امور خانواده، جانشین کردن نظم خود به جای نظم پدرسالار باشد که در واقع نوعی پدر سالاری جدید است، آنگاه حتماً به سست شدن کیان خانواده خواهد انجامید. نواندیشان دینی بر این باورند که روابط خانوادگی قبل از اینکه حقوقی باشند، بیشتر معطوف به اخلاق و سنت و روابط مذهبی هستند و مذهب نیز در این نگاه، چیزی جز ارزش‌های اخلاقی که ما از صفات خدا می‌گیریم، نیست. بنابراین، منبع صدور ارزش‌ها، صفات خدایی است. پس ما معتقدیم روابط زن و شوهر یا پدر و دختر یا پدر و مادر و ... بیشتر مبتنی بر اخلاقیاتی است که از صفات خداوند گرفته شده و اگر بخواهیم این اخلاق و سنت را از خانواده بگیریم و به جای آن قوانین دولتی را بگذاریم، خانواده را از درون تهی کرده‌ایم.

مرضیه لنگرودی که خود را وابسته به دیدگاه نواندیشی دینی می‌داند، در مورد نگاه نواندیشان دینی به مسأله چند همسری نیز توضیح داد: عقد نکاح با وجود اینکه جزء قراردادهای مالی به شمار می‌آید ولی نگاه عموم به آن، آئینی، مذهب‌مدار و اخلاقی است و به همین دلیل هم ازدواج اساساً در چارچوب خانواده تعریف می‌شود. در همین راستا، نواندیشان دینی چند همسری یا نگاه شهوانی به زن را جزء امور ناپسند و مذموم از نظر اخلاقی می‌شمرند. وقتی راجع به حقوق خانواده حرف می‌زنیم، بحثی جدی وجود دارد که برای تنظیم هر نوع حقوقی باید لااقل یک پیشوانه فکری یا علمی یا مکتبی یا تجربی وجود داشته باشد. تا امروز دو مکتب عمده مبنای شکل‌گیری حقوق بوده؛ یکی مکتب حقوق فکری یا طبیعی و دیگریمکتب حقوق موضوعه.

وی در ادامه با اشاره به دیدگاه‌های مسیحیت و تغییرات آن در دوره‌های مختلف به‌خصوص رنسانس، یادآور شد: مکتب حقوق فکری (طبیعی) در واقع‌‌ همان حقوق انسانی است که از طبیعت یا فطرت انسان ناشی می‌شود و معطوف به نیاز‌هایش است. نگرش کلی در آن تا قبل از قرن ۱۷این بود که این حقوق از طبیعت انسان و اراده خداوند نشأت می‌گیرند. خدا به انسان عقلی داده که به واسطه آن این نیاز‌ها را درک می‌کند. این حقوق جهان‌شمول و بالا‌تر از اراده قانون‌گذار بوده و مبتنی بر عدالت است. قانون‌گذار هم ملزم است برای نوشتن هر قانونی این حقوق فطری را در نظر داشته باشد. منظور از حقوق موضوعه، مجموعه قواعدی است که در زمان و مکان معینی بر هر ملتی حکومت می‌کند و بر اساس راهکارهایی است که برای تأمین حقوق طبیعی هر ملتی به آن استناد می‌شود. در نگرش نواندیشی دینی، تفاوت این دو حقوق در اینجاست که حقوق موضوعه مثل شرع است و حقوق طبیعی مثل دین. حقوق موضوعه، راهکارهای رسیدن به آن حقوق طبیعی است. اگر دین مفهومی فرا زمانی و جهان شمول و کلی باشد و مطلق، شرع روش‌های عملیاتی کردن آن راه‌ها یا حقوق را در زمان و مکان نشان می‌دهد. بر اساس این دو نوع حقوق، دو نوع عدالت طبیعی و قانونی داریم. عدالت قانونی همواره باید عدالت طبیعی را مد نظر گیرد و اگر این طور نباشد، قانون زور یا همان قانون جنگل حاکم می‌شود. این در حالی است که عدالت قانونی از نظر ارسطو، عدالتی است که وابسته و ناشی از اراده دولت است. تا پیش از رنسانس، حقوق مرسوم در جامعه همان حقوق طبیعی‌ بود. یعنی بین حقوق طبیعی و قانونی اختلافی وجود نداشت؛ چون خدایان حکومت می‌کردند. بنابراین هر قانونی هم که بود، قانون خدایان و مذهب شمرده می‌شد. از رنسانس به بعد و بعد از جنگ‌های طولانی و تقابلات بین کشور‌ها، دیدیم که مباحث حقوقی نیز تغییر کرد و دیگر حقوق طبیعی ناشی از اراده خداوند وجود نداشت؛ بلکه حقوق طبیعی از عقل انسان نشأت می‌گرفت و باور بر این بود که انسان نیازهای خود را درک می‌کند و بر پایه آنها حقوقی برای خود تنظیم می‌کند. بنابراین در این شرایط، دیگر حقوق موضوعه نیز از قداستی برخوردار نیست. در واقع، اینجا دیگر هیچ چیز حتی نیاز‌های انسانی قداست ندارند.

لنگرودی ادامه داد: در اسلام چیزی تحت عنوان عقل فطری داریم که‌‌ همان عقل مستقل و عقل متوسط انسان متعارف و سالمی است که خالی از اوهام بوده و قدرت داوری داشته باشد. منظور از مستقلات عقلی این است که این عقل، احکام شرعی را هم بر پایه قضاوت خودش درک می‌کند. مثلاً عقل انسان تشخیص می‌دهد که دزدی کردن بد است، چه شرع گفته باشد و چه نگفته باشد. پس عقل مستقل‌‌ همان عقل فطری است که قدرت داوری و توان تشخیص حسن و قبح ذاتی اشیاء را دارد. بر این اساس شرع هم در واقع بر پایه اصول فقه و اعتقادات شیعه دوازده امامی که خداوند را خیر مطلق می‌داند، عینی شده عقل است که بر اثر تجربه انسان در تعلیم و تعیین نیاز‌هایش و اولویت‌بندی آن‌ها در خلال تاریخ و جوامعی که در آن زندگی می‌کند شکل گرفته است. شرع در خلاء ایجاد نمی‌شود، بلکه از جمله اموری است که بر اثر تجربه و تحت تأثیر اخلاق، نیازهای انسان و محیط‌های مذهبی که فرد در آن زندگی کرده، شکل می‌گیرد و عقل آن‌ را عادلانه تشخیص می‌دهد. بنابراین می‌توان گفت که ریشه شرع را مثل عقل باید در اعماق جامعه جست. تعریف عقل عبارت است از عدالت یا تعالی که خردمند در هر زمان از مجموع شرایط و نیاز‌ها و اعتقادات خودش استنباط می‌کند. پس شرع و داوری انسان به عوامل اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و مذهبی زمانه خود بستگی تام دارد.

وی همچنین خاطرنشان کرد: امروز سهبرداشت کلی از حقوق فطری، به عنوان پیشوانه مکتبی قوانین، وجود دارد که در چالش با حقوق موضوعه‌اند. یکی از اینها برداشت سنتی بنیادگرا از حقوق فطری است. این برداشت می‌گوید اعتبار احکام عقلی به لحاظ طبیعی و بدیهی بودن و خدامحوری آن‌ها نیست، بلکه چون شرع می‌گوید و عقل آن شرع را تشخیص می‌دهد، این حقوق معتبر است. بنابراین راهکاری که پیغمبر برای چالش با مسائل خانوادگی‌اش پیش گرفت، به اندازه جوهره دینی که آورده، مقدس است. به همین دلیل وقتی می‌خواهد خون بها را تعیین کند، کاری ندارد که شتر امروز وجود ندارد. اگر انسان‌ها در این تفکر متشرع باشند، عاقل محسوب می‌شوند. فقها می‌گویند اگر عقل انسان بتواند با حکم خدا محاربه کند، پس برای چه پیغمبر‌ها آمدند؟ این برداشت بنیادگرایانه منبع تصمیم‌گیری و قوانین فطری در ایران نیست، بلکه نگرشی و برداشتی به نام مصلحت‌گرایی در تدوین قوانین و حقوق در ایران جاری و ساری است که می‌گوید هر امری و هر حکمی که از جانب خدا صادر شده و نزد پیامبران دیده می‌شود، حتماً عادلانه است و ضرورت دارد ولی از آنجا که عقل و شرع بر اساس تجربه بدست آمده، انسان در ذات خود با آنها بیگانه نیست. بنابراین مصلحت ایجاب می‌کند که ما شرایط محیطی را نیز در نظر بگیریم و مثلاً ببینیم زمانه چه کرده که این دزد، دزد شده است. از نظر فقها، مصلحت اسلام ایجاب می‌کرد که در خرداد ۱۳۴۲زنان حق رأی نداشته باشند، زیرا شاه از حق رأی زنان برای سلطه جبارانه و غیر اسلامی‌اش استفاده می‌کرد. ولی در سال ۱۳۵۷، مصلحت ایجاب می‌کند که زنان حق رای داشته باشند، چون حکومت اسلامی شده است. بر پایه همین مصلحت اندیشی است که دیه زن و مرد می‌تواند در مقطعی برابر شود. این در حالی است که نوگرایان مسلمان، میان دین و شریعت، دین و دینداری، دین و معرفت دینی فرق می‌گذارند. بر اساس این نگرش، جوهر دین، یعنی جهان‌بینی و نظام ارزش‌هایش، ثابت است. در تعریف دیگر نیز شریعت که سازنده نظام‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است، مولود اجتهاد و عقل انسان بوده و تقدس ندارد. پس نوگرایان معتقدند از جوهر دین نمی‌شود انتظار تحول و تغییر داشت، ولی فهم انسان از دین و تعامل انسان با دین تحت شرایط زمانی تفاوت می‌کند. در عین حال در این نگرش، منبع حقوق فطری، انسان است و اراده خود را از طریق عقل انسانی نشان می‌دهد؛ یعنی انسان‌ها در روابطشان، عقل را متعین و متجلی می‌کنند. بنابراین وقتی انسان تجلی کننده صفات خدا می‌شود، می‌توان انتظار داشت که پشتوانه مکتبی تضمین قوانین همچنان که در جهان نو، انسان محور است. در چنین برداشتی است که می‌توان تساوی زن و مرد و یا ایجاد فرصت‌های برابر برای ایجاد عدالت را در قوانین انتظار داشت.

مرضیه مرتاضی لنگرودی در پایان سخنان خود تأکید کرد: بر اساس دیدگاه نواندیشی دینی، چند همسری نوعی قرارداد اجتماعی عادلانه ولی مربوط به دوران گذشته بوده است. اگر قرار بود چند همسری در جامعه امروز هم کارکرد عادلانه‌ای داشته باشد، دولت باید قبل از تدوین ماده‌های ۲۳و ۲۵بررسی‌ها و تحقیقات اجتماعی انجام می‌داد که ببیند چند زنی چه اثراتی در جامعه دارد، چرا که این قانون هم بر اساس تأکید قانون اساسی باید در راستای بهبود و وضعیت زنان باشد. از سوی دیگر، از نظر زنان نواندیش دینی و مطابق اصول فقهی، وقتی دو نفر با هم معامله می‌کنند، دولت کاره‌ا‌ی نیست که حقی را بگیرد و بر این اساس آنچه در ماده ۲۳گنجانده شده، این کار نه عاقلانه و نه درست است. برای حل این مشکل، راهکارهایی وجود دارد که از جمله آنها پیچیده‌تر کردن شرایط ضمن عقد و ضروت وجود رضایت زن اول برای دومین ازدواج است ولی مهم‌تر از آن، آگاه‌سازی زنان‌ جامعه است. پیشنهاد من این است که با تأسیس پایگاه‌هایی، به زنانی که می‌خواهند همسر دوم شوند، مشاوره‌هایی داده می‌شود و با آگاه‌سازی این افراد، روندی ایجاد شود که این عمل ابتدا از طرف خود زنان مورد تقبیح قرار گیرد.

پیامدهای روانی لایحه خانواده

Sh Dolatabadiدر بخش دوم این نشست، دکتر شیوا دولت‌آبادی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، مسأله چند همسری را از دیدگاه روان‌شناسی مورد بررسی قرار داد. وی در ابتدای بحث خود، با تأکید بر اینکه خشونت و آسیب‌هایی که در پی تبعیض‌ها و نابرابری‌های قانونی به وجود می‌آید در هر جامعه‌ای مخرب و آسیب‌زاست، گفت: در صورت وجود این نابرابری‌ها در قوانین مربوط به خانواده نیز خشونت‌ها به چارچوب روابط خانوادگی وارد می‌شوند ولی ممکن است به وضوح قابل مشاهده نباشند.

وی با اشاره به تأثیر قوانین بر روان انسان‌ها در جوامع امروزی و زندگی و رشد افراد جامعه زیر چتر این قوانین، وجود یک رابطه مستقیم میان قواعد حاکم بر یک جامعه و روان‌شناسی افرادی که در آن جامعه زندگی می‌کنند را مورد تأکید قرار داد و در این باره گفت: چند همسری ممکن است از سوی برخی مردان بد به نظر نیاید ولی آنها هم می‌توانند از نظر ذهنی از آن سوء استفاده کنند و هم می‌توانند از آن تأثیر بپذیرند. در واقع به عقیده من، قوانین نابرابر، انسان‌ها و روان‌شناسی‌های نابرابر ایجاد می‌کنند. خیلی هم فرقی نمی‌کند که آن‌ها زن باشند یا مرد. مثلاً من شنیده‌ام که در کشورهای اسکاندیناوی حضانت فرزندان به مادر داده می‌شود که این هم به نظر من غلط است؛ چرا که این پرسش پیش می‌آید که مگر همه مادران صلاحیتشان بیشتر از پدران است؟

دولت‌آبادی ادامه داد: یکی از مهم‌ترین مفاهیم روان‌شناسی در مورد خانواده، مفهوم "عشق" است و اصل بر این است که خانواده بر پایه آن شکل می‌گیرد. بررسی‌های روی مغز انسان نشان می‌دهد که یک مغز عاشق در چه وضعیتی قرار دارد. مسأله عشق و علاقه به فرزندان هم شرایط خودش را دارد. در این زمینه تحقیقات زیادی انجام شده و مفهوم عشق در صدکشور جهان با فرهنگ‌ها، مذاهب و قومیت‌های گوناگون مورد بررسی قرار گرفته است. در واقع، ما هر قدر هم که به محیط و جامعه اهمیت بدهیم، کل بیولوژی را نمی‌توانیم نفی کنیم. این بیولوژی به نوعی تاریخ انسانی را نشان می‌دهد که در شخصیت‌های تک تک ما ریشه دوانده است. حال این تحقیقات بیولوژیکی روی مغز انسان‌ها نشان می‌دهند که برای مردها اولویت اول در انتخاب همسر، مسأله جذابیت و زیبایی زن است. این در حالی است که زن‌ها معمولاً به مردی توجه دارند که بتواند خانواده را حفظ کند. اینجا بحث مالی مطرح می‌شود. در این باره تحقیقات اخیر نشان می‌دهند که هرچه برابری در یک جامعه بیشتر باشد، این تفکیک بیشتر رنگ می‌بازد. یعنی هرجا زن‌ها اجازه دارند به عنوان شهروندان با حقوق مساوی حضور داشته باشند، دیگر اصلاً مسأله تمکن مرد مطرح نیست. بلکه ویژگی‌های دیگری مثل ظاهر او برای زن مطرح می‌شود. بنابراین می‌توان گفت که علی‌رغم تاریخ طولانی تکامل خانواده، به محض اینکه شرایط تغییر می‌کند، انتظارات یا ویژگی‌های انتخاب همسر نیز دچار تغییر و تحول می‌شود. پس اینطور نیست که حتماً مسأله تمکن مرد مطرح باشد ولی هر چه جامعه عقب مانده‌تر باشد و هر چه اصرار بیشتری برای تفکیک نقش (زن زیبا- مرد متمکن) در جامعه دیده شود، این مسأله اهمیت بیشتری می‌یابد.

این روان‌شناس در ادامه بحث خود و در بررسی موضوع "عشق" از دیدگاه روان‌شناسی، گفت: اریک فروم ششنوع عشق را تعریف می‌کند که در طیفی از عشق مادری تا عشق به خداوند جای می‌گیرند. ولی ما در سطح متعارف روان‌شناسی دونوع عشق تعریف می‌کنیم؛ یکیعشق شهوانی و دیگریعشق همدلانه که این دو بسیار در شکل‌دهی به یک رابطه موثرند. خیلی‌ها به این نتیجه رسیدند که اگر ترکیب این دو را در یک رابطه کم یا زیاد کنیم، انواع رابطه ایجاد می‌شود. یک سر این طیف کسی قرار می‌گیرد که خیلی متعهد است ولی عشق شهوانی ندارد و سر دیگر آن عکس این حالت. بد‌ترین شکل رابطه هم زمانی است که هیچ کدام از این‌ها موجود نباشد، یعنی نه گرایش جنسی، نه تعهد و نه صمیمیت و بهترین حالت وقتی است که این سه به اندازه یک رابطه سالم وجود داشته باشند.

دولت‌آبادی در بخش دیگری از سخنان خود در این نشست گروه مطالعات زنان انجمن، مفهوم حقوقی "زوج" را در قوانین ایران مورد توجه قرار داد. او گفت: زوج هسته اصلی یک خانواده را تشکیل می‌دهد و وقتی از زوج صحبت می‌شود، منظور دو نفری هستند که در طبیعت هم به عنوان پایگاه تولید مثل مطرح می‌شوند. این زوج تصمیم به بچه‌دار شدن می‌گیرد و به عنوان پدر و مادر نقش‌های جدیدی را در فضای خانواده ایفا می‌کند. حال اگر قانونی مبنای این مفهوم را تغییر دهد و نفر سوم یا چهارمی را به رابطه یک زوج اضافه کند، قاعدتاً مفهوم خانواده را زیر سوال برده و تعادل و توازن و قرینگی این ارتباط را دچار آسیبی جدی کرده است. طبیعی است که در چنین شرایطی، اگر رابطه‌ای لااقل برای یکی از طرفین بر مبنای عشق و صمیمیت و علاقه جسمانی تعریف شده باشد، مسلماً نفر سوم ضربه بزرگی بر روان این فرد وارد خواهد کرد.

وی در ادامه برای توضیح بیشتر تأثیر چند همسری بر روان افراد جامعه، با اشاره به مفهوم "خویشتن" در مباحث روان‌شناسی گفت: "خویشتن" در واقع گرایش به یگانگی را در نهاد آدمی تعریف می‌کند. شما هیچ کس را نمی‌بینید که خود را متفاوت و جدا از دیگران نبیند. یعنی این یگانه پنداشتن خود جزء عزت نفس ماست، ما به خود متکی هستیم و باور داریم که با همه کمبودهایمان، یگانه هستیم. حال این یگانه بودن خویشتن به سادگی در شرایط چند همسری قابل توجیه نیست. روان‌شناسان بر این باورند که هویت ما پایه‌ای‌ترین جایی است که شخصیتمان را براساس آن بنا می‌گذاریم و در واقع این مبدأ شکل‌گیری مفهوم خود است. مفهوم "خود" هم جنبه ارزشی دارد و هم در بر دارنده نکات مثبت و منفی‌ای است که در طول زندگی براساس آن‌ها خود را سنجیده‌ایم و برای خود ارزشی قائل شده‌ایم. قاعدتاً این ویژگی‌های نیاز به حس یگانگی، عزت نفس و برخورداری از خودی ارزشمند، مختص مرد‌ان نیست و زنان هم با همین ویژگی‌ها بزرگ می‌شوند و رشد می‌کنند و در طول زندگی آن را ارتقاء می‌دهند. بنابراین وقتی در رابطه‌ای زوجیت‌ با ورود فرد سومی آسیب می‌بیند، فروپاشی شدیدی را در روان زن در پی دارد. از سوی دیگر، بچه‌هایی که در درون یک خانواده گسسته زندگی می‌کنند نیز در این شرایط در مورد مفاهیم تعهد و صمیمیت و عشق لطمه می‌بینند و نوعی الگوبرداری منفی در اینجا اتفاق می‌افتد. شکی نیست زنی که تحقیر می‌شود، مادر پرخاشگر بیرونی است و آسیب شدید روانی او به عنوان عوارض خشم یا افسردگی باعث آسیب فرزندانش خواهد شد. بنابراین می‌توان گفت که اگر خانواده اساس سستی داشته باشد و اگر زن مورد بی‌لطفی و خشونت قرار بگیرد، مسلماً محصول آن خانواده نیز برای جامعه بسیار آسیب‌زا خواهد بود. حال اگر در این شرایط، زن مجبور به تمکین اجباری هم باشد، برای او در کنار احساس طردشدگی فاجعه‌ دیگری هم وجود خواهد داشت.

دکتر شیوا دولت‌آبادی در پایان بحث خود، تأکید کرد: تنها قوانینی می‌توانند به استحکام خانواده بیانجامند که در آن‌ها تعهد، صمیمیت و عشق ورزیدن مورد توجه قرار گیرد و به ساختار یک زوج و خانواده بها داده شود. در طول تاریخ بی‌وفایی و خیانت زیاد بوده ولی اگر خیانت پشتوانه قانونی داشته باشد بسیار مشکل می‌شود و در این شرایط، به نظر می‌رسد ازدواج در چنین جامعه‌ای و با چنین قوانینی به عنوان قراردادی دیده می‌شود که عشق و تعهد و صمیمت در آن اهمیتی ندارد و یا اینکه فرض بر حاکم بودن نوعی انزجار در یک رابطه است که بر اساس آن اصلاً قرار نیست که زن مردش را دوست داشته باشد. بر این اساس، می‌توان گفت که ماده ۲۳یک عقب‌گرد از قانون سال ۱۳۴۳است ولی ناگهان در ماده ۲۵تفاوت زیادی دیده می‌شود و شاهد نوعی سیاست یک بام و دو هوا دیده هستیم.

 

 

روز هفدهم اسفند ماه سال 88، گروه علمی- تخصصی مطالعات زنان انجمن جامعه‌شناسی ایران نشستی را با عنوان "زن در ادبیات" برگزار کرد که در آن، به بررسی آثار برخی داستان‌نویسان معاصر پرداخت. در این نشست، صبا واصغی و پروانه زاهدی‌فر وضعیت زنان را در بخشی از ادبیات داستانی معاصر بررسی کرده و به ارائه دیدگاه‌های خود در این زمینه پرداختند.
در بخش نخست این جلسه، صبا واصغی موضوع خشونت علیه زنان را در برخی آثار محمود دولت‌آبادی، شامل "کلیدر"، "جای خالی سلوچ"، "هجرت سلیمان" و "با شبیرو" مورد بررسی قرار داد. او در آغاز بحث خود، گفت: متأسفانه بسیاری از زن‌ها در جامعه ما، از طبقات مختلف و با میزان تحصیلات و ثروت‌های متفاوت، گرفتار خشونت می‌شوند. از آنجا که ادبیات، مرور جامعه و بازتاب آن چیزی است که چه در آن اتفاق می‌افتد، ستم و نابرابری جنسیتی علیه زنان در ادبیات ایران، به ویژه ادبیات داستانی، انعکاس یافته است که گاه این مسأله با تصویری از زن خوب که غالباً زنی است که نقش فرشته در خانه را دارد و بهتر تیمارداری و خانه‌داری می‌کند، تکمیل می‌شود. در این زمینه، ادبیات به عنوان وسیله‌ای که فرهنگ را برای انسان‌ها نهادینه می‌کند، از مخاطبان خود می‌خواهد که با قهرمانان و شخصیت‌های داستان هم‌ذات‌پنداری کنند و این، یکی از عواملی است که به بازتولید خشونت در جامعه و عادی‌سازی آن منجر می‌شود.
وی در ادامه، خشونت را به دو دسته آشکار و پنهان تقسیم‌کرد و در تعریف هر یک از آنها گفت: خشونت آشکار، خشونتی است که به ضرب و شتم و کتک و تهدید و دشنام می‌انجامد. این در حالی است که خشونت پنهان گاه از نظر اقتصادی و گاه از بعد روانی اعمال شده و مسأله‌ساز می‌شود. در مورد خشونت آشکار می‌توان گفت که با وجود آن‌که در طول تاریخ، انواع ابزارهای مورد استفاده برای کتک زدن تغییر می‌کند ولی آن‌چه واضح است، این است که مردان عموماً شرمی از کتک زدن زن خود ندارند، حال آن‌که زن‌ها به شدت سعی در کتمان این قضیه کرده و آن را حفظ آبروی اجتماعی خود می‌دانند. در مورد خشونت‌های پنهان نیز می‌توان گفت که خشونت‌های پنهان روانی، به نوعی مخرب‌تر و بدترند و شامل نگاه اروتیک، طرد شدن، نادیده‌انگاری، طلاق، ترک همسر، انگ زدن، افترا، رقابت هووها، محرومیت جنسی و ... می‌شوند. خشونت‌های اقتصادی نیز استثمار، ناامنی شغلی، محرومیت مالی، درآمد کم، کار منجر به مرگ، بیکاری و شغل کاذب را در برمی‌گیرد. این شغل‌های کاذب مثل تن‌فروشی، رقاصی، مطربی و ... در داستان‌های دولت آبادی زیاد دیده می‌شوند.
واصغی همچنین تأکید کرد: خشونت وقتی اتفاق می‌افتد که تعامل جای خود را به تقابل بدهد. در واقع، وقتی کسی از حوزه اقتدار خود استفاده می‌کند، در حالی که طرف مقابل رضایتی به این کار ندارد، خشونت رخ می­دهد و از آنجا که مردها به منابع قدرت بیشتری دسترسی دارند، امکان اعمال خشونت از سوی آنها خیلی بیشتر است. در کلیه داستان‌های دولت‌آبادی و به خصوص در داستان هجرت سلیمان، خشونت خانگی نقش خیلی مهمی دارد. در این داستان‌ها معمولاً نشان داده می‌شود که خانه تنها عرصه­ عرض اندام زنان است. در عین حال، آنها قبل از اینکه وارد جامعه شوند و شوهر یا رئیس­شان به آنها زور بگوید، مورد ظلم و ستم برادرها و پدرشان قرار می‌گیرند. در داستان هجرت سلیمان، حمله به سر و صورت زن به وفور دیده می‌شود و نویسنده در مکتب رئالیسم، اظهار نظری نمی‌کند. البته باید خاطرنشان کرد که با وجود آن‌که در جامعه ما، روشنفکر و غیر روشنفکر، تحصیل‌کرده و نکرده ممکن است فحش دهند و کتک بزنند و حقوق شهروندی را رعایت نکنند؛ ولی جایی که نویسنده به عنوان یک نواندیش، زن‌ها را به حیوانات مختلفی مثل شتر، عقرب، رتیل، مورچه، گاو، گوسفند و میمون تشبیه می‌کند، این حس به ما دست می‌دهد که او بسیار به عقب برگشته است. جایی که دانای کل قضاوت می‌کند و با دید شخصی‌اش نظر می‌دهد، گاه به عنوان خواننده فکر می‌کنیم که بین دولت‌آبادی به عنوان یک فرد چپ‌گرا و کسی که ادعایی از برابری و روشنفکری ندارد، هیچ فرقی وجود ندارد؛ چرا که در آمال نویسنده، همچنان زنی خوب است که سرکشی نکند و در راستای خدمت‌رسانی به مرد گام بردارد.
وی همچنین خاطرنشان کرد: خشونت‌ در داستان‌های دولت‌آبادی وقتی اتفاق می‌افتد که اقتدار مردها به خطر می‌افتد. یکی از نمونه‌هایی که دولت‌آبادی دیدگاه جانب‌دارانه‌ای در حمایت از مرد می‌گیرد، در داستان هجرت سلیمان است که معصومه برای خرج خانه به شهر می‌رود و وقتی برمی‌گردد، شوهرش دیگر او را نمی‌پذیرد. او زن خود را آن‌قدر می­زند که لباس به تنش پاره می‌شود. در واقع، معصومه نه نیاز جنسی‌اش با سلیمان تأمین می‌شود و نه نیاز اقتصادی‌اش. زندگی آرامی هم ندارد و دائماً کتک می‌خورد. با این وجود، نویسنده داستان به جای ‌آن‌که به درون له شده این زن برود، از ران سفید او یاد می‌کند. در داستان هجرت سلیمان، حتی زنی مثل ننه عباس که تلاش می‌کند مطالباتش را طلب کند هم به خواسته خود نمی‌رسد؛ چرا که سلیمان آن‌قدر خود را همه کاره می‌داند که با چکمه در دهان ننه عباس می‌زند و بدین ترتیب، خیلی از محدوده‌ای که باید، پای فراتر می‌گذارد.
وی ادامه داد: در داستان با شبیرو مسأله تا حدی فرق می‌کند و سیاسی‌تر است ولی در نهایت، قربانی بازی سیاسی ترتیب داده شده نیز یک زن است. از سوی دیگر، نظام حقوقی هم در داستان با شبیرو، قیم‌مدار است، یعنی پیرو ایده همان گروهی که اعتقاد دارند جامعه ما پدرسالار است و نه مرد سالار. در این نظام حقوقی، زن صغیر بی‌کفایت شناخته شده و حق ندارد برای خود تصمیم بگیرد. در این داستان نیز حله به عنوان معلم آن روستا که همه رویش حساب می‌کنند، در خانه هیچ هویتی ندارد و دیده نمی‌شود. او زن کسی می‌شود که قاچاق فروش است و آن مرد با زنش مثل تمام قاچاق فروشان رفتار می‌کند. وقتی بیوه می‌شود، نوبت به برادرانش می‌رسد که تحقیر و طردش کنند. بدین ترتیب، او از چاله در می‌آید و به سیاه چال می‌افتد و این بار، زن خدو یک فعال سیاسی شده و قربانی این فعالیت‌ها می‌شود. او دو بار مورد تجاوز مأموران دولت قرار می‌گیرد تا بدین وسیله خدو تنبیه شود. پیش از آن نیز مدیر مدرسه از قدرتش استفاده می‌کند تا بتواند زن معلم را جذب خود کند و در همین راستا، او را تهدید به اخراج از کار می‌کند. در چنین شرایطی، حله که حاضر نیست عفتش لکه‌دار شود، دچار نوعی از خود بیگانگی می‌شود. در واقع، می‌توان این‌گونه تعبیر کرد که در این داستان‌ها، زن‌ها گاهی برای دفاع از خود، مجبورند با نقاب مردانه وارد جامعه شوند و این امر حقارت­هایی را برایشان به دنبال دارد.
واصغی افزود: در داستان جای خالی سلوچ، مرگان را داریم که بار بی‌مسئولیتی سلوچ را به عهده گرفته و در شرایطی که همه نگاه‌ها به سویش دوخته شده، به تنهایی تلاش می‌کند که از پس امور زندگی برآید. در این داستان، شکل دیگری از خشونت، با به تصویر کشیده شدن انحصارطلبی مردها نشان داده می‌شود. در واقع، در این داستان‌ها، مردها به خود اجازه می‌دهند با هر جایگاه اجتماعی، زن‌های دور و برشان را تصاحب کنند، چنان‌که مرگان مستأصل نیز در نهایت مجبور می‌شود هاجر دختر نابالغ و کودکش را به یکی از این مردان بدهد. البته این انحصارطلبی محدود به هاجر نشده و زن اول مرد و خود مرگان را نیز در برمی‌گیرد. از سوی دیگر، در این داستان نشان داده می‌شود که این زن‌ها قبل از اینکه وارد عرصه اجتماع شوند، در خانه‌هایشان بیشترین آسیب را می‌بینند و تکرار این آسیب‌دیدگی باعث می‌شود فکر کنند که کتک خوردن از شوهر توجیه‌پذیر است. به نوعی می‌توان گفت که نکته مهم در این داستان‌ها این است که نشان می‌دهد تصاحب نامشروع قدرت، چگونه این امکان را به مردها می‌دهد که زن‌های سرکش را در محیطی ایزوله نگه دارند تا این سرکشی به دیگران سرایت نکند.
وی همچنین در مورد کلیدر، مشهورترین داستان محمود دولت‌آبادی، گفت: این داستان، بیش از هر چیز، حس کنجکاوی را برمی‌انگیزاند، چون روایت جامعه‌ای است بزرگ و با شخصیت‌های مختلف که همه در آن، علیه بی‌عدالتی در حال مبارزه‌اند و در عین حال خود، به نوعی ترویج دهنده شکل دیگری از بی‌عدالتی هستند. از دیگر خشونت‌هایی که در این داستان‌ها دیده می‌شود، می‌توان به آزار جنسی، هتک حرمت، تعدد زوجات، ازدواج نامناسب، ازدواج اجباری، اختلاف سن در ازدواج، محروم ماندن از ارث، دستمزد پایین، مزاحمت جنسی و رابطه جنسی ناسالم اشاره کرد. در کل، در این داستان‌ها، مردها فردگرا و خودمختارند و زن‌ها عموماً بر مبنای همگرایی و پیوند رفتار می‌کنند. به عبارتی آنها زندگی طلب می‌کنند و گاه در سایه جنگ‌هایی که مردها ترتیب می‌دهند، روحیه‌شان را می‌بازند. از سوی دیگر، لحن زن‌ها در داستان‌های دولت‌آبادی غالباً توام با استغاثه است ولی مردها لحنی آمرانه دارند و نگاه خریدارانه از سوی آنها صورت می‌گیرد؛ چرا که اصولاً زن‌ها انتظار دارند مورد توجه واقع شوند. زن زمخت و بی­جذابیت در این داستان‌ها، با انباری از عقده‌ها همراه است و برای اینکه این حقارت را به جای دیگری منتقل کند، یا آسیب می‌رساند و یا از مرکز فاجعه دور می‌شود و فرار می‌کند. علاوه بر این، نویسنده عموماً پاکدامنی زن‌ها را با لکه خون در شب زفاف اثبات می‌کند که می‌توان گفت زشت‌ترین شکل ممکن دخالت او در داستان است. در این داستان‌ها، گاه دختر، خود را زنده به گور می‌کند ولی نویسنده، به عنوان یک روشنفکر، نه تنها هیچ موضعی نمی‌گیرد، بلکه به نوعی حمایت و جانبداری نیز می‌کند.
صبا واصغی در پایان بحث خود، تأکید کرد: به نظر من، ادبیات ما نیازمند نوعی نگاه آندروژنی است. در واقع، این ادبیات باید به نوعی مردانه- زنانه باشد و در عین حال، حقوق بشر به جای مرد ستیزی یا زن ستیزی، در آن به شکل پررنگ‌تری نمایان شود.
در بخش بعدی این نشست، پروانه زاهدی‌فر، پژوهشگر اجتماعی و عضو گروه مطالعات زنان انجمن، به بررسی کتاب "بامداد خمار" نوشته فتانه حاج سید جوادی پرداخت. او در ابتدا، دلیل انتخاب این کتاب را بالاترین میزان فروش آن در مقایسه با دیگر کتاب‌های ایرانی در نیم‌ قرن اخیر دانست و در بیان خلاصه کوتاهی از آن، گفت: داستان با مناقشه لفظی بین سودابه و مادرش ناهید آغاز می‌شود. سودابه دختری تحصیل‌کرده، امروزی، از خانواده‌ای متمول و از طبقه متوسط جدید است که می‌خواهد با کسی ازدواج کند که از نظر فرهنگی با آنها تجانس ندارد. پس از گفت‌وگویی که در این رابطه، بین سودابه و ناهید در می‌گیرد، او ارجاع داده می‌شود به محبوبه عمه پیری که با آنها زندگی می‌کند. محبوبه 80 ساله، در دوره رضاشاه و در جوانی، عاشق شاگرد نجاری در محله‌شان می‌شود و بدین ترتیب، داستان قصه زندگی و سرگذشت محبوبه است که روایت می‌شود.
زاهدی‌فر در ادامه، با تأکید بر مفهوم طبقه و مسأله همسرگزینی در این داستان، گفت: یکی از پرسش‌های مهمی که این داستان مطرح می‌کند این است که آیا همسرگزینی باید با عشق همراه باشد یا اینکه بر اساس عقلانیت ابزاری صورت بگیرد. در مقایسه بین وضعیت شخصیت اصلی داستان محبوبه با سودابه، می‌بینیم که داستان محبوبه مربوط به سال‌های 1300 است که تا سال 1373 نزدیک به یک قرن فاصله دارد. از سوی دیگر، سودابه دختری 24 ساله است؛ در حالی که محبوبه در زمان ازدواج، فقط 15 سال داشته است. در عین حال، دوره زمانی برای سودابه، معاصر است و برای محبوبه، به اوایل روی کارآمدن رضاشاه برمی‌گردد. اما آن‌چه بین آنها مشترک است، این است که همسرگزینی هر دو از طریق عشق صورت گرفته و احساس در آن غلبه دارد. در عین حال، در هر دو مورد، خانواده‌ دختر که به طبقه متوسط تعلق دارد، با وصلت مخالف‌ است. پدرها هر دو شخصیتی مشابه دارند، هر دو روشنفکرند، شاعرند، نقاش‌اند و اهل بحث‌های سیاسی و اجتماعی و همچنین هر دو در خارج از کشور درس خوانده‌اند. ولی با این وجود، رفتار و تفکر هر دوی آنها سنتی و مبتنی بر طبقه‌شان است. به عنوان مثال، پدر سودابه برای اینکه صاحب پسر شود، زنی صیغه‌ای می‌گیرد ولی او هم دو دختر می‌زاید و وقتی که مرد از زن اولش صاحب پسر می‌شود، سکه طلا پخش می‌کند. در واقع، می‌توان گفت که در تمام بخش‌های کتاب، ردپای طبقه به صورت دقیقی دنبال می‌شود. نویسنده برای توصیف این امر، از تمام ویژگی‌های طبقه بالا، مثل متراژ خانه، لوازم منزل و ... می‌گوید و به ویژگی‌های فرهنگی، اجتماعی و انسانی نیز می‌پردازد. به تعبیری می‌توان گفت که در این داستان، نویسنده با خط­کشی، جامعه را به دو طبقه بالا و پایین تقسیم کرده و نگاه صفر و یکی دارد. این، اولین نکته‌ای است که در کتاب به وضوح به چشم می‌خورد. بر اساس این داستان، وقتی طبقه متوسط مدرن و سنتی را با هم مقایسه می‌کنیم، یکی از ویژگی‌های طبقه متوسط جدید این است که تحصیل کرده است و آگاهی نسبتاً متفاوتی دارد و همین آگاهی باعث می‌شود که بینشی روشنفکر مابانه داشته باشد؛ ولی نکته این است که این افراد ظاهراً به این طبقه مدرن تعلق دارند ولی در واقع، فاقد ویژگی‌های آن هستند.
وی افزود: فتانه حاج سید جوادی در این کتاب، روی همسرگزینی و رابطه آن با طبقه اجتماعی تمرکز می‌کند؛ اما او در فاصله یک قرن تغییری ایجاد نکرده و دقیقاً همان روایتی را بازسازی می‌کند که حدود 70 و اندی سال قبل رخ داده است. نکته دیگر، نگاه به زن در این داستان، از زاویه وضعیت شخصی و فردی او و همچنین نقشش در خانواده است. در این کتاب، تأکید زیادی روی زیبایی زن می‌شود و در عین حال، از انحصارطلبی و تمایل او به تملک، به عنوان یکی از خصلت‌های زنانه یاد می‌شود. از سوی دیگر، بچه‌دار شدن نیز برای زن بسیار مهم است و فرزند پسر به عنوان پشت و پناهی در خانواده، البته بعد از پدر شناخته می‌شود. وقتی شوهر زنی می‌میرد، به معنای آن است که پناه خود را از دست داده و بی‌کس شده است. علاوه بر این، در این کتاب مسأله چند همسری و رابطه زنان با یکدیگر نیز مورد کندوکاو قرار گرفته است.
زاهدی خاطرنشان کرد: ازدواج در دوران پیشا­صنعتی و صنعتی، تمایزها و تفاوت‌هایی دارد. از جمله ویژگی‌های مهم ازدواج در دوره پیشاصنعتی، جنبه اقتصادی و نیز جنبه اتحاد خانوادگی در آن است. به عنوان مثال، اشراف برای حفظ میراث‌ با هم ازدواج می‌کنند. در طبقه متوسط نیز همچنان ملاک اقتصادی مطرح است و در طبقه پایین، قدرت زن برای کار و کمک به خانواده مورد توجه قرار می‌گیرد. بنابراین می‌توان گفت که در دوران پیشاصنعت، اقتصاد مهم‌ترین مبنای ازدواج است. این در حالی است که در دوران جدید، با وجود آن‌که مسأله اقتصادی تا حد زیادی موضوعیت خود را به شکل قبلی از دست داده ولی باز ازدواج‌ها تا حد زیادی محدود به طبقه می‌شود، این بار با این توجیه که فرد باید مشابه خود را برای ازدواج انتخاب کند.
پروانه زاهدی در پایان بحث خود در این نشست گروه مطالعات زنان، تأکید کرد: اگرچه امروزه ازدواج از قید و بندهای اقتصادی و خانوادگی رها شده، اما باید به تدریج خود را از قیود اجتماعی نیز آزاد کند و به تعبیری، بر اساس عشق صورت گیرد؛ هر چند این نوع ازدواج‌ بر اساس عشق و امیال شخصی، خطری را برای جامعه دارد و آن این است که نظم جامعه را به هم می­زند. به همین دلیل، می‌بینیم که مکانیسم­های کنترل اجتماعی به صورت ناخودآگاه و غیر محسوسی مواظب­اند که این نوع ازدواج خیلی شایع نشود. در واقع، اگر در جوامع توسعه یافته، این مکانیسمی طبیعی است ولی در جوامع توسعه نیافته، هنوز خانواده­ها مسئولیت این امر را به عهده دارند.         

 

 

گروه علمی- تخصصی مطالعات زنان انجمن جامعه‌شناسی ایران، در یکی از نشست‌های خود که در روز بیست و یکم دی ماه سال ۸۸ برگزار شد، موضوع ازدواج موقت را از نگاه جامعه‌شناختی به بحث گذاشت. در این نشست، ابتدا دکتر شهلا اعزازی سخنرانی خود را با عنوان "خانواده مدرن و ازدواج موقت" ارائه داد و سپس سیده معصومه پریش در بیان نتایج پژوهشی که در این زمینه انجام داده، به بررسی "زمینه‌ها و پیامدهای ازدواج موقت برای زنان" پرداخت. گزارشی از این نشست در ادامه منتشر شده است.
خانواده مدرن و ازدواج موقت
دکتر شهلا اعزازی مدیر گروه مطالعات زنان انجمن جامعه‌شناسی ایران بحث خود را درباره چگونگی برقراری ارتباط خانواده مدرن با مسأله ازدواج موقت، این‌گونه آغاز کرد: امروزه در ایران، ما با خانواده‌هایی روبرو هستیم که در شکل ظاهری‌ مدرن شده‌اند. این در حالی است که در سوی دیگر، سیاست‌های دولت در جهت ترویج پدیده ازدواج موقت قرار گرفته که با مدرنیته و نوع زندگی کنونی ما هم‌خوانی ندارد. در چنین شرایطی، من سعی می‌کنم در بحث امروز به این مسأله بپردازم چگونه با ادغام این دو پدیده و ترویج ازدواج موقت توسط دولت در میان مردم، ما با مشکلات جدیدی در جامعه روبرو می‌شویم.
وی سپس توضیح داد: ما در غرب شاهد انواع ازدواج‌ها و خانواده‌ها، از چند زنی و چند شوهری گرفته تا ازدواج‌های گروهی در جوامع مختلف، و زندگی آنها در کنار هم هستیم. در ایران نیز انواع مختلف خانواده‌ها برای ما بیشتر به‌واسطه مجاورت خانواده هسته‌ای با افراد دیگری مانند مادر تنها و پدر تنها شکل گرفته و یا با خانواده‌های بدون فرزندی مواجه می‌شویم که تمایلی هم به داشتن فرزند ندارند. این مدل‌های جدید خانواده و شرایط جدید اجتماعی، برخی مشکلات اجتماعی را به همراه آورده است. در ایران، خانواده از ارزش بالایی برخوردار است و در کتب درسی و رسانه‌ها آن را به عنوان کانون محبت و عاطفه تعریف کرده، زنان را مسئول روابط عاطفی و پرورش کودکان و مردان را شریک و غم‌خوار خانواده معرفی می‌کنند. این تعریف بسیار با تعریف خانواده مدرن هماهنگ است اما مشکل اینجاست که از یک سو، مسئولان تعریفی مدرن از خانواده‌ هسته‌ای ارائه می‌دهند که کانون آسایش، محبت و دوستی بوده و بر اساس برابری نقش‌ها پایه‌ریزی شده است و از سوی دیگر، فرهنگ خانواده پیش صنعتی و حتی ما قبل پیش صنعتی را ترویج می‌کنند که به طور مشخص تقسیم قدرت از بالا به پایین بوده و در آن مرد رئیس خانواده شناخته می‌شود. در عین حال، از طرفی زن وظیفه دارد به فرزندان رسیدگی و محبت کند و از طرف دیگر، قانون، تمام حقوق فرزندان را به پدران داده و برای مادران هیچ گونه حقی قائل نیست. علاوه بر این، در مقابل این تعریف مدرن، همچنان قوانینی داریم که به دوران ابتدایی‌تر زندگی اجتماعی بر می‌گردد و تمام تحرکات زنان از جمله کار کردن و درس خواندن را ذیل نظر مردان قرار می‌دهد.
اعزازی در ادامه، برای روشن‌تر کردن بحث خود، چگونگی تغییر خانواده مردسالار و ابتدایی را به خانواده هسته‌ای مورد توجه قرار داد و گفت: تا پیش از انقلاب صنعتی، در تمام دوره‌ها، ما با خانواده‌ای روبرو بودیم که بیش از هر چیز یک واحد تولیدی بود و در آن، پدر به عنوان یک سر کارگر، کارها را بین اعضای دیگر تقسیم می‌کرد. در این دوره‌ها، ازدواج‌ها هرگز به عنوان پیوند دو گروه اجتماعی مطرح نبود، بلکه دو گروه خانواده، چه در میان اشراف و چه در میان اعضای عادی جامعه، به واسطه ازدواج با هم، در صدد برقراری ارتباطات سیاسی و اقتصادی و یا کسب پایگاه و موقعیت اجتماعی بودند و تنها چیزی که در این پیوند گروهی مطرح نبود، عشق و علاقه و پسندیدن دو فرد جوان بود. ازدواج بر اساس عشق، در اثر تغییرات انقلاب صنعتی و عملاً در میان دستمزد بگیران زن و مرد به وجود آمد. در واقع، وجود دستمزد این استقلال را به افراد می‌داد که بتوانند بدون نظارت خانواده فردی را برای ازدواج انتخاب کنند. با تغییرات حاصل از انقلاب صنعتی، در قرن هفدهم، هیجدهم و نوزدهم که قرن ایدئولوژی‌ها و دموکراسی بود، همان‌طور که اقتدار دولت و پادشاه و دیکتاتور به تدریج نفی می‌شد، اقتدار معلمان در مدارس کاهش می‌یافت و اقتدار در نهادهای اجتماعی هم نفی می‌شد، اقتدار مردان در خانواده نیز بسیار نزول پیدا کرد. این دو پدیده، باعث ایجاد تغییراتی اساسی در نهاد خانواده شد.
وی سپس با اشاره به سه نظریه محافظه‌کارانه، کارکردگرایانه و تضادگرا، به توضیح درباره هر یک از آنها پرداخت. او در توضیح نظریه محافظه‌کارانه گفت: در بسیاری از کشورها همچون آمریکا، انگلستان و آلمان، به‌خصوص وقتی که سیاستمداران محافظه‌کار در قدرت هستند، از برگشت به ارزش‌های خانوادگی و خانواده صحبت می‌شود. آنها سعی دارند واحد خانواده را به عنوان واحدی اساسی حفظ و نگهداری کنند؛ چرا که بر این باورند که اگر خانواده نباشد، جامعه نیز از هم می‌پاشد. بنابراین یا تسهیلاتی را برای ازدواج و تشکیل خانواده فراهم می‌کنند و یا مشکلاتی را بر سر راه طلاق ایجاد می‌کنند و از سوی دیگر، امتیازات و تسهیلات بیشتری را برای زنان مطلقه فراهم می‌کنند.
اعزازی در ادامه با تأکید بر اینکه نظریات کارکردگرایانه بسیار مقبول جامعه ما هستند؛ خاطرنشان کرد: در این نظریات، دیگر به خانواده به عنوان یک واحد تولیدی نگاه نمی‌شود و ازدواج برای تشکیل خانواده را حاصل عشق می‌دانند. البته عشق یا به عبارتی پدیده مشکوک قرن بیستم را نه آن عشق آتشین، بلکه دلبستگی‌ای می‌نامند که افراد را در خوشی و ناخوشی در کنار یکدیگر نگاه می‌دارد. از دید کارکردگرایی، در ازدواج‌های کنونی علاقه عنصر اصلی است و کانون گرم خانواده را ایجاد می‌کند. در مجاورت این عشق رابطه بین والدین و فرزندان محکم می‌شود و از زوجین انتظار می‌رود که به هم وفادار باشند. این دید که در ایران نیز خیلی رواج دارد، جامعه‌پذیری کودکان را بسیار با اهمیت دانسته و بر نقش پدر و مادر در این زمینه تأکید دارد. همچنین در یک تقسیم‌بندی جنسی، مرد در جایگاه نان‌آور و زن مسئول خانه‌داری شناخته می‌شود.
وی همچنین در توضیح تضادگرایی، گفت: اصولاً جامعه سرمایه‌داری خانواده را نهادی تلقی می‌کند که در خدمت سرمایه‌داری است. از این منظر، خانواده به‌وجود آمده تا به بازتولید اجتماعی مرد کارگر کمک کند. در این میان، زن خانه‌دار نیز مسئول تجدید قوای مرد کارگر برای انرژی بیشتر و کار بیشتر است. خانواده ارزش‌های جامعه سرمایه‌داری را در کودکان نهادینه می‌کند تا در جامعه اقتدار سرمایه‌دار را بپذیرند. دیدگاه‌های فمینیستی در دهه ۱۹۸۰ با عنوان دیدگاه‌های تبعیض جنسیتی انتقاداتی را به این نظریات وارد کردند. یکی از این انتقادها این بود که سلطه را نه فقط در روابط اجتماعی‌، همچون سلطه سرمایه‌دار بر کارگران، بلکه در اقتدار مردسالارانه در خانواده نیز باید جستجو کرد اما هیچ‌یک از این انتقادها موقعیت زنان را از دید خود آنها مورد بررسی قرار ندادند. به همین دلیل، در دهه‌های بعدی تحقیقاتی برای یافتن پاسخی به این سوال که خود زن در خانواده چه احساسی دارد، صورت گرفت.
دکتر اعزازی در بخش دیگری از سخنان و در بازگشت به بحث ازدواج موقت در ایران گفت: موضوع این است که در ترویج ازدواج موقت، مسأله زنان مطرح نبوده و دید حاکم در این زمینه، کاملاً مردانه است. در دو سه سال گذشته، در اظهار نظرهای برخی از مسئولان با بحث‌هایی در جهت تشویق خانواده‌ها برای ازدواج دختران دانش‌آموز به عنوان راه حلی برای جلوگیری از شیوع فساد در جامعه و یا لزوم ایجاد موسساتی برای ازدواج موقت و به طور کلی، معرفی ازدواج موقت به عنوان راهی برای ضابطه‌مند کردن روابط نامشروع کنونی مواجهیم. در این زمینه چند نکته مطرح است. نخست اینکه مسئولان به وجود و نامشروع بودن روابط بین دختر و پسر در جامعه معتقدند و سعی دارند با ازدواج موقت به آن مشروعیت دهند. این در حالی است که ما در نظر سنجی‌های سال ۱۳۸۲ در مورد تعدد زوجات در پیمایش ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان با مخالفت بیش از ۸۷ درصد مردان و ۹۶ درصدی زنان با ازدواج مجدد مواجهیم. در واقع، تنها حدود ۷ درصد مردان و ۲ درصد زنان با این قضیه موافق و 5/5 درصد مردان و کمتر از ۲ درصد زنان برای تعیین خوب یا بد بودن ازدواج موقت تردید دارند.
مدیر گروه مطالعات زنان انجمن بخش دیگری از سخنان خود را به بررسی تفاوت‌ها و تشابه‌های بین ازدواج موقت و دائم اختصاص داد و در این باره گفت: ازدواج موقت بر اساس قیمت مشخص و در مدت زمان مشخص حداکثر برای 99 سال صورت می‌گیرد. در این نوع ازدواج، با توجه به اینکه زن مهریه تعیین شده را دریافت می‌کند، دیگر حق دریافت نفقه ندارد. فقط اگر فرزندی از این ازدواج به‌وجود آید، از پدر خود ارث می‌برد. زنان مزیت فسخ رابطه را دارند در صورتی که در ازدواج دائم، طلاق امری بسیار مشکل است. به بیان مسئولان، هدف از ازدواج موقت ضابطه‌مند کردن و رفع نیازهای جنسی نه فقط مردان، بلکه جوانان است و به نظر می‌رسد نیاز جنسی هیولایی است که تمام زندگی افراد، قول و قرارها، پای‌بندی و تعهداتشان را از بین می‌برد. یک ساعت بعد از اتمام هر ازدواج موقت، مردان می‌توانند بار دیگر ازدواج کنند. در حالی که یک زن بعد از هر ازدواج موقت باید بین ۳۰ تا ۴۵ روز صبر کند. حال سوال این است که نیاز جنسی زن در این مدت چه می‌شود؟ آیا استفاده از ازدواج موقت برای رفع نیازهای مردان بیمار نیست؟ ازدواج مجدد را برای مردان متاهل خوب نمی‌دانند ولی هیچ قانونی آنها را از این کار منع نمی‌کند. مردان می‌توانند در سفر ازدواج مجدد کنند ولی آیا همسرشان که در شهر محل سکونت باقی مانده، دچار پرهیز جنسی نیست؟ از سوی دیگر، با ایجاد شدن این شبهه در زن که شاید شوهرش دست به این کار زده باشد، در وفاداری بین آنها خدشه وارد شده و به تدریج، واحد خانواده که فقط متشکل از مادر و فرزندان است، مشکلاتی را برای فرزندان در پی خواهد داشت. در نتیجه، می‌توان گفت که ضابطه‌مندسازی این امر، جز مشروعیت بخشیدن به یک رابطه نامشروع، اثر دیگری نخواهد داشت. امروزه محققان معتقدند زن باردار باید زندگی‌ای بدون استرس داشته و با شوهرش رابطه خوبی داشته باشد. حال اگر ازدواجی موقت منجر به حاملگی شد، آن زن چگونه می‌تواند مرد را بیابد و وقتی پیدایش کرد، چگونه می‌تواند پدر بودن وی را اثبات کند؟ آیا آن مرد زندگی با آن زن را خواهد پذیرفت؟ آیا هنگام زایمان کسی هست که کاری برای آن زن انجام دهد؟ او چگونه فرزند حاصل از این ازدواج موقت را به تنهایی بزرگ و تربیت خواهد کرد؟
وی افزود: نکته دیگر، ازدواج موقت دختران دانش‌آموز است. در مدرسه‌های ما آموزش جنسی داده نشده و مثل غرب به راحتی در مورد این موضوع بحث نمی‌شود. در این شرایط چطور و در کجا دختران دانش‌آموز می‌توانند عمل هم‌خوابی داشته باشند؟ حاصل این ازدواج موقت چه نوع خانواده‌ای خواهد بود و حرمت بین پدر و مادر چگونه تعریف می‌شود؟ آیا در آینده پسری حاضر خواهد بود با دختری که صیغه شده ازدواج کند و یا آن دختر از ابتدای زندگی مشترکش، بنا را بر دروغ و پنهان کاری خواهد گذاشت؟ اگر طول مدت صیغه بیش از یک ساعت باشد، مثل یک هفته یا یک ماه، هزینه خورد و خوراک آنها بر عهده کیست؟ حال که دولت می‌گوید پول برای کار و ازدواج جوانان ندارد، آیا راه حل این مشکل ازدواج موقت آنها و زندگی موقت عروس و داماد به خرج والدین‌شان است؟
دکتر شهلا اعزازی در پایان سخنرانی خود، با تأکید بر مخالفتش با ترویج و هنجارمند کردن ازدواج موقت تصریح کرد: در صورت ترویج و از بین رفتن زشتی این مسأله، مشکلات زیادی در جامعه ایجاد خواهد شد و بهتر است برای حل مشکلات موجود، نه از راه‌های سنتی بلکه از راه حل‌هایی متناسب با جامعه امروز بهره بگیریم.
زمینه‌ها و پیامدهای ازدواج موقت برای زنان
در بخش دوم این نشست گروه مطالعات زنان، سیده معصومه پریش به بررسی زمینه‌ها و پیامدهای ازدواج موقت برای زنان پرداخت. او سخنان خود را با اشاره به ارائه راه حل ازدواج موقت از سوی برخی مسئولان و صاحب نظران، برای حل مشکل محرومیت جنسی ده الی پانزده ساله جوانان در فاصله میان سن بلوغ و ازدواج دائم، آغاز کرد و گفت: طرفداران این ایده معتقدند به دلیل موانع شرعی و فرهنگی، برقراری روابط جنسی آزاد در جامعه‌ای مثل ایران امکان‌پذیر نیست. این در حالی است که ارضای غریزه جنسی، جزء نیازهای ضروری هر انسانی بوده و عدم ارضای این نیاز، فرد را با مشکلات روحی- روانی زیادی روبرو می‌کند. در نتیجه، در مدتی که برای افراد امکان ازدواج دائم فراهم نشده است، برای حل این بحران باید ازدواج موقت صورت گیرد.
وی با تأکید بر وجود نگاه منفی در جامعه ایران نسبت به پدیده ازدواج موقت، گفت: طرح راه‌کار ازدواج موقت برای حل بحران جنسی جوانان، برای نخستین بار توسط یک مقام مسئول در سال ۱۳۶۹ به صورت رسمی، مخالفت‌های زیادی را در ایران، به ویژه در میان مدافعان حقوق زن و حتی برخی علمای مذهبی، در بر داشت. در این رابطه، مدافعان حقوق زن عقیده دارند که اگرچه ارضای نیاز جنسی جزء ضروری‌ترین نیازهای بشر است، اما ارضای یک نیاز نباید به پایمال شدن حقوق نیمی از جامعه انسانی، یعنی زنان منجر شود. در روایات و احادیث اسلامی، برای دوری از گناه و کنترل شهوت، به ازدواج موقت مردانی که توانایی ازدواج دائم ندارند و نیز مردان متأهلی که به دور از همسرانشان هستند، با هدف ارضای نیاز جنسی، اشاره شده است.
پریش پس از این مقدمه با طرح دو پرسش‌ با این مضمون که آیا ازدواج موقت زنان نیز برای ارضای نیاز جنسی است یا دلایل دیگری آنها را وادار به این کار می‌کند؟ و پیامدهای این ازدواج برای زنان چیست؟ به ارائه یافته‌های پژوهش خود در این زمینه پرداخت. او گفت: برای یافتن پاسخ این سوالات، نمونه‌ای ۲۸ نفری از زنانی که در عقد موقت بودند یا ازدواج موقتشان به اتمام رسیده بود، را انتخاب کردیم و با آنها مصاحبه عمیق انجام دادیم. در این نمونه، حداقل مدت عقد یک‌سال و حداکثر ۹۹ سال بود و اغلب مصاحبه‌شوندگان، زنان مطلقه یا کسانی بودند که همسرشان فوت کرده بود و تعداد محدودی از آنها نیز دختران مجردی بودند که ازدواج موقت اولین تجربه آنها بود. سن آنها حداقل ۲۵ و حداکثر ۵۲ سال بود. بیشتر این زنان شاغل نبوده و در تأمین مسائل مالی خود مشکل داشتند و به همین دلیل، دست به این اقدام زده بودند. تعداد کمی از آنها شاغل بودند که برخی به پرستاری از سالمندان و برخی دیگر به کارهای خدماتی مشغول بودند. یک وکیل و یک کارمند اداری نیز در میان مصاحبه شوندگان بود. بسیاری از آنها مشکل مسکن داشته و تنها تعداد محدودی از مسکن شخصی برخوردار بودند. نمونه‌ها از تمام نقاط تهران بود و مصاحبه‌ها عمدتاً در پارک‌ها، منازل و گاهی در محل کار آنها صورت می‌گرفت. برای پیدا کردن نمونه‌ها به روحانیون مساجد، سازمان بهزیستی، دادگاه خانواده، دفتر مشاوره ازدواج و زنان فال‌گیر قهوه مراجعه کردیم. بیشتر نمونه‌ها را در یک دفتر مشاوره ازدواج که به طور غیررسمی و بدون تابلو فعالیت می‌کرد، پیدا کردیم. مراجعین این دفتر، با پرداخت ده هزار تومان حق عضویت و پر کردن یک فرم در نوبت ازدواج موقت و یا دائم قرار می‌گیرند. به گفته روحانی مسئول این دفتر مشاوره ازدواج، بیشتر مراجعین مرد، خواهان ازدواج موقت بوده و بیشتر زنان، تمایل به ازدواج دائم دارند. از آنجا ‌که معمولاً تعداد مراجعین زن کمتر است، حق انتخاب با آنها است. برای هر مراجعه‌کننده‌ای یک پرونده تشکیل شده و زنان بر اساس مشخصات و ویژگی‌های مردان، چند نفر را انتخاب می‌کنند تا توسط فرد روحانی از آنها دعوت شود. سپس با هم صحبت می‌کنند و در صورت تفاهم برای ازدواج موقت، ازدواجی به مدت یک تا چهار ماه صورت می‌گیرد که در صورت تمایل طرفین قابل تمدید است. صیغه‌نامه به زن داده می‌شود و پی‌گیری برای سرانجام این ازدواج‌ها به عهده فرد روحانی است که درصدی از مهریه را به عنوان حق‌الزحمه این مشاوره دریافت می‌کند. همچنین، در صورتی که این افراد مکانی برای با هم بودن نداشته باشند، فرد روحانی خانه‌هایی را به آنها معرفی می‌کند که می‌توانند به صورت ساعتی و به هزینه مرد اجاره کنند. در موارد بررسی شده، بیشتر زنانی که ازدواج موقت می‌کردند، آسیب‌هایی را در زندگی خود تجربه کرده بودند و اغلب، زنان مطلقه‌ای بودند که برای فرار از مشکلاتی مثل طلاق دوباره، به این کار دست می‌زدند. از جمله مهم‌ترین دلایل طلاق قبلی این زنان، اعتیاد، خیانت مرد، خشونت، ازدواج‌های زودرس و عدم مسئولیت‌پذیری مردان مشخص شده است.
سخنران این بخش از نشست گروه مطالعات زنان، مواردی چون نیاز مالی، نیاز عاطفی و یا ترکیبی از نیازهای مالی، عاطفی و جنسی را به عنوان مهم‌ترین زمینه‌های گرایش به ازدواج موقت از سوی این زنان برشمرد و گفت: در کشور ما، از یک سو، شرایط بازار کار به زنان اجازه کار با دستمزد بالا را نمی‌دهد و از سوی دیگر، از آنجایی‌که این زنان مهارتی برای تأمین معاش ندارند، نیاز مالی یکی از مهم‌ترین دلایل ازدواج موقت آنها است. در میان نمونه مورد مطالعه ما، برخی از زنان کمک‌هایی از کمیته امداد دریافت می‌کردند ولی مشکلات آنها همچنان ادامه داشت و ازدواج موقت، به عنوان یک شغل و منبعی برای کسب درآمد، برای بسیاری از این زنان مطرح بود ولی به دلیل کوتاه بودن مدت این ازدواج‌ها، مشکلات مالی آنها همچنان به قوت خود باقی می‌ماند و معمولاً از آنجا ‌که این زنان باید بعد از پایان مدت عقد، بین ۴۵ روز تا دو ماه عده نگاه دارند و در مدت این دو ماه، برخی همچنان با مشکل مالی مواجهند، به راه‌های شرعی و عملی همچون ازدواج‌های یک ساعته با شرط عدم دخول روی می‌آورند که نیاز به نگه داشتن عده نداشته باشند. بنابراین تنها انگیزه ازدواج موقت این گروه از زنان عامل اقتصادی است و آنها به این ازدواج، به عنوان یک شغل می‌نگرند. در واقع، این عمل نوعی سوء استفاده از قوانین اسلامی است که در آن هیچ توجهی به شخصیت و منزلت زن نشده و آسیب‌های زیادی را برای او به همراه دارد.
وی افزود: یکی دیگر از دلایلزنان برای ازدواج موقت، نیاز عاطفی و جنسی است. برخی زنان تأکید دارند که در این نوع ازدواج نیز ابتدا باید نیاز عاطفی و بعد نیاز جنسی‌شان تأمین شود. البته در مواردی نیز ترکیبی از نیازهای مالی و عاطفی و جنسی زمینه‌ساز ازدواج موقت است. این دسته از زنان نیازهای خود را به ترتیب نیاز مالی، عاطفی و سپس جنسی اولویت‌بندی می‌کنند. آنها معتقدند که امکان ازدواج دائم برای زنان مطلقه و آنهایی که صاحب فرزند هستند، بسیار کم است. علاوه بر این، در این میان، دسته‌ای از زنان هستند که تا حدودی از لحاظ مالی تأمین بوده و بیشتر برای رهایی از تنهایی، تأمین نیاز روحی و نیاز به هم‌صحبت، به عقد موقت مردی در می‌آیند و البته مهریه هم به عنوان کمک هزینه زندگی برایشان مطرح است.
پریش ادامه داد: برای بررسی میزان رضایت زنانی که اقدام به ازدواج موقت کرده‌اند، مدت زمان ازدواج را به چند دسته طبقه‌بندی کردیم. در دسته اول، زنانی جای گرفته‌اند که ازدواج ۹۹ ساله کرده‌اند. به دلیل شباهت بیشتر این ازدواج به ازدواج دائم، این افراد معمولاً از گروه‌های دیگر رضایت بیشتری دارند. زنان دسته دوم، با ازدواج‌هایی به مدت بیش از چهار الی پنج ماه، معمولاً از ازدواج خود، رضایت عاطفی و جنسی زیادی دارند اما به دلیل طولانی بودن مدت ازدواج و ایجاد وابستگی‌های عاطفی، همیشه این دغدغه در آنها دیده می‌شود که بعد از پایان این مدت و جدایی، چه باید بکنند و برخی نیز دچار عذاب وجدان می‌شوند. رضایت اقتصادی در این زنان متفاوت است. زنانی که مهریه را کامل دریافت می‌کنند، رضایت دارند ولی آنهایی که مهریه را ناقص می‌گیرند یا از آنها سوء استفاده مالی شده و اصلاً مهریه نمی‌گیرند، ناراضی‌اند. دسته سوم که اغلب زنان مورد مطالعه را در بر می‌گیرد، ازدواج‌هایی با مدت زمان کمتر از چهار یا پنج ماه است. رضایت عاطفی و جنسی در این زنان کاملاً متفاوت است. زنان دسته‌بندی شده در این گروه، ازدواجی از یک ساعت تا چهار یا پنج ماه را تجربه کرده‌اند. برای این گروه، اصلاً نیاز عاطفی و جنسی مطرح نبوده و فقط نیاز مالی مهم است. زنانی که سابقه تعداد زیاد ازدواج موقت دارند، به این نوع ازدواج به شکل شغل نگاه می‌کنند و معتقدند که در این نوع ازدواج، نباید بگذارند که برایشان وابستگی عاطفی ایجاد شود و در صورت ایجاد این وابستگی‌ها ضرر می‌کنند.
وی تأکید کرد: با وجود آن‌که در فلسفه اسلامی، علت اصلی ازدواج موقت، تأمین نیاز جنسی است ولی نیاز عاطفی برای زنان مقدم بر نیاز جنسی است و در عین حال، هر چه مدت زمان ازدواج موقت طولانی‌تر باشد، از یک سو تأمین نیاز عاطفی و نیاز جنسی برایشان پررنگ‌تر شده و از سوی دیگر، دغدغه زمان جدایی بیشتر می‌شود. بنابراین، ازدواج موقت بیشتر برای زنانی مفید است که به جنبه مادی و نه جنبه عاطفی آن توجه دارند. البته در این زمینه باید توجه داشت که برخی از زنانی که مشکل اقتصادی دارند، از روی اکراه و اجبار به این ازدواج روی می‌آورند که خود، نوعی خشونت جنسی است. این خشونت، که متأسفانه در ازدواج موقت بر علیه زن اعمال می‌شود، تنها تحقیر شخصیت او را در پی دارد. در نتیجه نگرش منفی جامعه نسبت به ازدواج موقت، این زنان نگران برخورد بد جامعه و آینده خود هستند. چرا که بر اساس فرهنگ ایرانی کمتر مردی حاضر است با زنی که سابقه ازدواج موقت دارد، ازدواج کند.
پریش همچنین خاطرنشان کرد: بررسی نگرش این زنان به ازدواج موقت نشان می‌دهد که عده‌ای از آنها موافق و عده‌ای دیگر مخالف ازدواج موقت هستند. دسته نخست، عموماً به‌دلیل سابقه تلخی که از جدایی دارند، معتقدند که آسان بودن این ازدواج، آزادی و عدم مسئولیت‌پذیری زن در آن، آن را به بهترین نوع ازدواج برای زنان بیوه تبدیل می‌کند؛ حال آن‌که برخی دیگر این نوع ازدواج‌ را نوعی هرز‌گی می‌دانند اما با این وجود، به دلیل نبود امکان رابطه آزاد جنسی در ایران و نیز مشکلات مالی، ناچارند علی‌رغم میل خود، به این نوع ازدواج تن دهند که تضاد و تنش درونی را برای آنها در پی دارد. آنها دلایل تنفر خود از ازدواج موقت را با عباراتی همچون «تنفر از کلمه صیغه بودن»، «آسیب رساندن به زندگی مردان متأهل» و «احساس گناه از این نوع ازدواج» بیان می‌کنند. بیشتر این زنان ازدواج خود را از خانواده مخفی می‌کنند و در مواردی که خانواده‌ها با خبر شده‌اند، با مخالفت شدید آنها روبه‌رو شده‌اند. تعداد کمی از این زنان با بیان این دلیل که چاره‌ای جز این کار نداشته‌اند، به فرزندانشان آگاهی داده‌اند. در عین حال، اغلب مردان هم ازدواج موقت را از خانواده‌شان مخفی نگاه می‌دارند. در میان موارد بررسی شده تنها در دو مورد خانواده مرد نیز موافق بودند ولی در مواردی چند که خانواده‌ها به صورت تصادفی در جریان قرار گرفته‌اند، با بی‌احترامی و دادن نسبت‌های ناروا به این زنان واکنش نشان داده‌اند.
معصومه پریش در پایان، درباره سلامت زنان مورد مطالعه خود، گفت: از آنجا ‌که در ایران توسط رسانه‌ها آموزش جنسی داده نمی‌شود، معمولاً افراد نسبت به سلامت جنسی خود آگاهی ندارند و در مورد این زنان نیز که از تحصیلات پایینی برخوردارند، اغلب این مسأله تشدید می‌شود. در سال‌های اخیر، وزارت بهداشت برای کسانی که در شرف ازدواج هستند، در قالب برخی کلاس‌ها، آموزش‌هایی را در نظر گرفته است ولی زنانی که ازدواج موقت می‌کنند، در معرض خطر بیماری‌های مقاربتی قرار دارند. برخی از این زنان استفاده از کاندوم را بهتر از سایر روش‌ها می‌دانند ولی برخی دیگر که اطلاعاتی کلی نسبت به بیماری‌هایی مثل ایدز و هپاتیت داشته و اصلاً راه‌های انتقال آن را نمی‌دانند و تنها به سلامت ظاهری افراد اکتفا کرده و از سایر روش‌های جلوگیری استفاده می‌کنند. تعدادی از این زنان نیز علی‌رغم میل خود، روابط جنسی منحرف داشته و ناچار به تحمل آسیب‌های آن هستند. در واقع، به طور کلی بخشی از خشونتی که در این نوع ازدواج‌ها برای زنان وجود دارد، نوع روابط جنسی است. مردان فکر می‌کنند با پرداخت مبلغی به عنوان مهریه می‌توانند هر درخواست نامتعارفی از این زنان داشته باشند و زنان نیز ناچارند که به این مسأله تن دهند. برخی از این زنان خود را مذهبی و برخی خود را غیر مذهبی می‌دانند ولی هیچ‌کدام علت این ازدواج‌ها را برخورداری از ثواب ندانسته و آن را راهی برای رفع نیازهای عاطفی، مالی و جنسی خود تلقی می‌کنند. از دید این زنان، ازدواج موقت مردان مجرد حاصل نیاز طبیعی است ولی نیاز مردان متأهل به هوس‌رانی شبیه است، هر چند آنها اغلب دلیل این کار را سرد مزاجی همسران خود می‌دانند. بر این اساس، به نظر می‌رسد، به طور کلی راه حل مشکلات جنسی همسران، نه روی آوردن به ازدواج دوم و ترویج آن در جامعه، بلکه آموزش صحیح جنسی است.

 

 

ددروز چهارشنبه 25 آذرماه 88، گروه علمی- تخصصی مطالعات زنان انجمن جامعه‏شناسی ایران نشستی را در سرای اهل قلم، با عنوان "جنسیت و اعتیاد"، برگزار کرد. در این نشست، دکتر سعید مدنی با ارائه آمارهای گوناگون، به بحث اعتیاد در زنان پرداخت و سپس دکتر جعفر سخاوت کتاب "اعتیاد و زنان، تفاوت‌های جنسیتی در مورد مصرف مواد و درمان آن" را مورد بررسی قرار داد.

زنان‏، جنسیت، اعتیاد و سوءمصرف مواد در ایران

Madani 0در آغاز این نشست، دکتر سعید مدنی، عضو گروه پژوهشی رفاه اجتماعی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، با اشاره به تفاوت‌های جنسیتی پدیده اعتیاد، گفت: اعتیاد به لحاظ جنسیتی از یک الگو پیروی نمی‌کند؛ به همین دلیل، رویکرد جنسیتی در بررسی این مسأله اهمیت دارد. اگرچه شروع و شیوع اعتیاد عموماً در مردان بیشتر از زنان است، ولی در برخی کشورها این شکاف در حال کاهش است. امریکا در سال 2000، میزان اعتیاد را در مردان 7 درصد و در زنان 5 درصد معرفی کرده است. در تایلند، 7 درصد مردان و 1 درصد زنان معتاد هستند. در ایتالیا نیز 42 درصد معتادین، زن هستند.

وی ادامه داد: اعتیاد در زنان و مردان، از جهت الگو نیز تفاوت‌های زیادی دارد؛ مثلاً احتمال مصرف مواد در میان زنان کمتر از مردان است. از جهت خدمات و مداخلات پس از اعتیاد نیز زنان سخت‌تر به درمان پاسخ می‌دهند که این امر به مسائل فیزیولوژیکی مرتبط است. به‌همین‌ دلیل، هزینه درمان اعتیاد زنان خیلی بیشتر از هزینه درمان مردان است. از سوی دیگر، مردانی که اعتیاد خود را ترک می‌کنند، به شدت مورد حمایت همسران خود قرار می‌گیرند ولی در مورد زنان این‌گونه نیست.

مدنی سپس به تفاوت‌های جنسیتی در علت‌شناسی اعتیاد اشاره کرد و گفت: به طور مشخص، شروع اعتیاد در زنان به‌ دلیل تأثیرپذیری از روابط با افراد دوست و آشنا است. مصرف مواد مخدر،‌ معمولاً از طریق یکی از نزدیکان توصیه شده که این عامل در زنان جدی‌تر از مردان است. در حدود نیمی از زنان معتاد، شوهرانی معتاد دارند. به دلیل ‌اینکه زنان بیشتر از مردان در معرض خشونت قرار می‌گیرند، بیشتر به سمت مواد می‌روند. زنان از جهت اختلالات روانی، الگوی غالب را دارند. اختلالات روانی در زنان، حدود دو برابر مردان است. شیوع اختلالات روانی نیز در زنان حدود 24 درصد است و در مقابل، 11 تا 12 درصد مردان دچار اختلالات روانی هستند.

سخنران این نشست در بخش دیگری از سخنان خود، به سابقه تاریخی اعتیاد زنان در ایران اشاره کرد و گفت: زنان در گذشته، مصرف کننده مواد مخدر، به ویژه تریاک بودند و معمولاً تریاک را به عنوان دارو استفاده می‌کردند. دکتر آریان‌پور، در گزارشی تأکید می‌کند که در دبیرستان‌های تهران، دخترانی مشاهده شده‌اند که سیگار حشیش‌دار مصرف می‌کنند. این امر بیان‌گر این است که الگویی که در آن، مواد مخدر نقش درمانی داشت، تغییر کرده است. تا اواخر دوره پهلوی، مسأله اعتیاد زنان، مسأله‌ای جدی نبوده است. اعتیاد در آن زمان وجود داشت ولی سهم زنان ناچیز بود. در آن زمان، سهم زنان در جرایم نیز پایین بود و مهم‌ترین جرم آن‌ها اعمال منافی عفت بوده است. بر اساس آمار، هرچه سهم زنان از جرایم بیشتر می‌شود، سهم آنها از مواد مخدر نیز افزایش می‌یابد. بر اساس در مطالعه‌ای که در سال 1380 انجام شد، زنان 16 درصد جرائم را به خود اختصاص داده‌اند که این در اوایل انقلاب حدود 3 یا 4 درصد بود.

وی در ادامه با ارائه آمارهای مختلف در مورد اعتیاد زنان، بحث خود را پی‌گرفت و گفت: مطالعه‌ای در سال 79، تصویری از وضعیت اعتیاد در ایران ارائه داده است که در آن، 6/6 درصد زنان مصرف کننده مواد هستند. البته این آمار در تهران، 3/13 و در کرمان 12 درصد بود و بیشتر معتادان به جنبه دارویی مواد مخدر توجه داشتند. در سال‌های اخیر با مطرح شدن مواد صنعتی، سهم زنان نیز در مصرف مواد بیشتر شد. سازمان زندان‌ها در سال 1383، گزارش کرد که 42 درصد زنان زندانی معتاد هستند. مشکلی که در مورد زنان زندانی وجود داشت، این بود که مصرف به صورت تزریقی صورت می‌گرفت و آنها از سرنگ‌های مشترک استفاده می‌کردند. در شیراز، در سال 1384، از یک نمونه آماری، آمار زنان معتاد 18 درصد بود. در سال 1381 در تهران، 6/6 درصد سهم زنان در اعتیاد گزارش شده است که 41 درصد آنها متأهل بودند و 100 درصد هم توسط بستگان تشویق به کشیدن مواد شده بودند. ستاد مواد مخدر، گزارش می‌کند که بین 4 تا 6 درصد معتادین، زن هستند که 54 درصد متأهل‌اند اما به دلایل مختلف این سهم می‌تواند خیلی بیشتر از آمارهای ارائه شده باشد و علت اصلی این است که زنان تمایل ندارند اعلام کنند که مصرف کننده مواد مخدر هستند.

سعید مدنی سپس افزود: در مطالعه‌ای که در باب مراکز ارائه خدمات اعتیاد در تهران انجام شده‌، 5/8 درصد مراجعه‌کنندگان، زن بوده‌اند. دامنه سنی این افراد بین 14 تا 64 سال و میانگین سنی، 30 سال بوده، 56 درصد از این افراد متأهل، 30 درصد مجرد و 14 درصد مطلقه‌ بوده‌اند. از نظر نوع مصرف نیز مصرف‌کنندگان تریاک 45 درصد، هروئین 11 درصد و بقیه افراد، مصرف‌کنندگان مواد مخدر دیگر بودند. بر اساس مطالعات، زنان کمتر تمایل دارند که از روش تزریق استفاده کنند و عموماً مواد مخدر را از طریق استنشاق و خوردن مصرف می‌کنند.

مدنی تأکید کرد: ارتباط بین تن‌فروشی و اعتیاد، مسأله‌ای اساسی در اعتیاد زنان است و مصرف مواد مخدر بین زنان تن‌فروش پدیده شایعی است. پایین‌ترین میزان گزارش شده در سال 1372، بیان‌گر این است که 12 درصد زنان تن‌فروش، مواد مخدر مصرف می‌کنند. زنان تن‌فروش در مواردی به خاطر آثار سوء روحی و روانی تن‌فروشی، به مواد روی می‌آورند و در مواردی نیز مصرف مواد مخدر، نقطه شروعی برای تن‌فروشی آنهاست.

دکتر سعید مدنی در پایان سخنانش به موانع درمان اعتیاد زنان اشاره کرد و گفت: موانع زیادی برای ارائه خدمات به معتادین زن و مرد وجود دارد. یکی از مهم‌ترین موانع برای زنان، عوامل اقتصادی- اجتماعی است. مانع دیگر این است که به دلیل ساختار روابط خانوادگی، زنان کمتر تمایل دارند وارد چرخه درمان شوند و از این خدمات استفاده کنند؛ این امر هم به دلیل انگ‌هایی که به آن‌ها می‌زنند و هم به دلیل حفظ آبروی فرزندان خانواده.

اعتیاد و زنان، تفاوت‌های جنسیتی در مورد مصرف مواد و درمان آن

sekhavatدر بخش دوم این نشست، دکتر جعفر سخاوت به بررسی کتابی با عنوان "اعتیاد و زنان، تفاوت‌های جنسیتی در مورد مصرف مواد و درمان آن" پرداخت. وی با اشاره به این امر که مطالب بیان شده در این کتاب، مطالعاتی است که در آمریکا روی زنان معتاد انجام شده است، گفت: در صحبت نخست کتاب، بیشتر به مسأله تفاوت آسیب‌پذیری عاطفی دختران و زنانی که به سمت اعتیاد رفته‌اند، اشاره شده است. در این کتاب بیان شده که مسائل عاطفی، عاملی تعیین کننده در مصرف مواد مخدر بین زنان نوجوان هستند. دختران نوجوان نسبت به پسران آسیب پذیرند و تمایل بیشتری برای مصرف مواد مخدر دارند و برای فرار از مشکلات عاطفی، به سمت مواد کشیده می‌شوند. وقتی زنان سوء مصرف را آغاز می‌کنند، اثرات منفی آن را زودتر از مردان می‌بینند و با مشکلات بیشتری نسبت به مردان روبه‌رو می‌شوند.

سخاوت ادامه داد: به طورکلی، زنان گرایش دارند تا از طریق روابط نزدیک و صمیمانه با مواد و الکل آشنا شوند. برای خانم‌ها پیوند گروهی اهمیت بالایی دارد و همین امر کمک می‌کند تا در هنگام مشکلات عاطفی راحت‌تر جذب مواد مخدر شوند. شبکه خویشاوندی هم می‌تواند دختران و زنان را تربیت کند، هم می‌تواند آنها را به سوی رفتارهای نادرست و مشکلات روان‌شناختی، مثل افسردگی و ...، ترغیب کند.

وی همچنین با اشاره به رابطه خشونت با اعتیاد، گفت: مطالعات نشان می‌دهند که تقریباً تمامی زنان معتاد، درگیر خشونت و تاثیرهای سوء جنسی، فیزیکی و کلامی بوده‌اند. زنان نسبت به خشونت در خانواده آسیب‌پذیرترند. کسانی که قربانی خشونت فیزیکی و جنسی به طور هم‌زمان و مکرر شده‌اند، بیشتر در معرض خطر مصرف مواد مخدر قرار می‌گیرند و این امر در مورد افرادی که از مشکلات روانی رنج می‌برند هم دیده می‌شود.

سخاوت افزود: مطالعه دیگری که در امریکا درباره درمان افراد مصرف کننده مواد مخدر انجام شده‌است، نشان داده که بیش از 40 درصد زنان معتاد دارای تاریخچه و سابقه سوء استفاده جنسی بوده و بیش از نیمی از آنها مصرف مواد را قبل از 18 سالگی آغاز کرده‌اند. خشونت خانگی، به مسأله قدرت و کنترل در مسائل اجتماعی مربوط است که وارد رابطه قدرت در داخل خانواده می‌شود و نتیجه‌ آن، اعمال خشونت، روی گروه‌هایی است که قدرت کمتری دارند.

وی تأکید کرد: هنگامی‌که افسردگی با مصرف مواد و الکل ترکیب می‌شود، تمایل به خودکشی را در پی دارد. افسردگی به خودانگاره و عزت نفس فرد ارتباط دارد. زنان نسبت به مردان مصرف کننده، از عزت نفس پایین‌تری برخوردارند. زنان معتاد اغلب، حوادث خشونت‌باری را از لحاظ روانی تجربه کرده‌اند. آن‌ها سوء استفاده جنسی، افسردگی و اضطراب را در کودکی تجربه کرده‌اند. اثر چنین حوادثی بر زنان و دختران بیشتر است. زنان دارای اختلال روانی، پس از سانحه، از مواد مخدر استفاده کرده‌اند و پس از آن، از عدم همبستگی و عذاب وجدان و ... رنج برده‌اند و این‌ مسائل زمینه مصرف مواد مخدر را فراهم کرده است.

دکتر سخاوت در ادامه، به بخش دیگری از کتاب که به پیامدهای اعتیاد اشاره دارد، پرداخت و گفت: زنان معتاد در ارتباط با کل جمعیت معتادان، مشکلات بیشتری دارند. زنان معتاد، از بی‌نظمی در دوره قاعدگی، تکثیر و تولید مداوم تخمک، توقف زود هنگام قاعدگی و قاعدگی بدون تخمک، سوء تغذیه، بیماری‌های جنسی و فشار خون بالا رنج می‌برند. در این کتاب، در مورد پیامدهای دیگر اعتیاد نیز به استعمال دخانیات اشاره شده است. سیگار کشیدن همراه با مواد، اولین عامل سرطان ریه است. همچنین مصرف تنباکو، خطر بیماری‌های قلبی را افزایش می‌دهد.

وی در مورد موانع درمان زنان معتاد نیز گفت: یکی از موانع درمان زنان معتاد، این است که مردان نسبت به زنان از امکانات و خدمات بهتری برخوردارند. موانع اجتماعی نیز در برابر زنان معتاد وجود دارد. در کتاب، دو رویکرد در مورد نگاه جامعه به اعتیاد بیان شده است. رویکرد اول اعتیاد را یک موضوع اخلاقی می‌داند و رویکرد دوم، اعتیاد را بیماری می‌بیند. رویکرد اول، معتاد را محکوم کرده و به زنان معتاد، منفی‌تر از مردان نگاه می‌کند. این مسأله مانع حمایت خانواده و مانع حمایت کارفرما و ... در مورد درمان زنان معتاد می‌شود. به همین دلیل، زنان معتاد برای درمان، نسبت به مردان، از حمایت کمتری از خانواده و دوستان خود برخوردار می‌شوند. یکی دیگر از موانع ترک اعتیاد نیز مسأله روانی و فقدان آگاهی از سختی و دشواری از ترک اعتیاد است.

دکتر سخاوت افزود: نکته اساسی، تفاوت وضعیت زنان و مردان است. در نظریات شکل‌گیری هویتی، مردان عمدتاً به مسأله استقلال در دوره رشد اکتفا می‌کنند ولی برای زنان به ارتباط، همدلی و همفکری اشاره می‌شود. این ارتباط بحث تحول هویتی در زنان است؛ یعنی هویت زنان، حاصل روابط صمیمانه و نزدیکی است که با دیگران دارند. از سوی دیگر، به نسبت میزانی که کنترل بر یک فرد اعمال می‌شود و همچنین به میزانی کنترلی که او می‌تواند اعمال کند، امکان رخ دادن کج‌روی و انحراف وجود دارد. نظریه رابرت اِگینو قاعده‌ای را تصویر می‌کند با عنوان "قاعده انصاف در روابط اجتماعی". در این قاعده، باید بین هزینه‌های سرمایه‌گذاری شده و آن‌چه که عاید فرد می‌شود، تناسبی معقول و عادلانه برقرار باشد. وقتی افراد در رابطه نابرابر و ناعادلانه قرار می‌گیرند، به رفتارهای غیرمعقول دست می‌زنند تا خشم و نفرت خود را تخلیه کنند.

وی در پایان گفت: زنان معتاد با مشکلات بسیاری روبه‌رو هستند که به طور کلی شامل مشکلات روانی، اجتماعی، زیستی، محیطی و آموزشی می‌شود. این زنان مشکلاتی روانی مثل افسردگی، پایین بودن عزت نفس، نداشتن حامی و ... نیز دارند. از نظر اجتماعی هم هنوز اجتماع درک و زمینه لازم برای ارائه خدمات به زنان معتاد را ندارد و هنوز جامعه به زنان معتاد به عنوان افراد نابهنجار نگاه می‌کند. زنان معتاد از خدمات آموزشی و مهارت‌های لازم برخوردار نیستند. آنها عموماً از لحاظ اقتصادی مشکلات زیادی دارند و گاهی برای خرید مواد مصرفی خود، دست به تن‌فروشی می‌زنند محیط زیستی آنها اغلب محیطی نابهنجار و ناآرام است و این خود زمینه لازم را برای به وجود آمدن مشکلات متعدد دیگر فراهم می‌کند.

 

 

zanan1گروه علمی- تخصصی مطالعات زنان انجمن جامعه‌شناسی ایران در یکی دیگر از نشست‌های خود که در تاریخ هیجدهم آبان ماه سال 88 برگزار شد، به بررسی وضعیت محکومان و زندانیان زن، در قوانین و استانداردهای بین‌المللی و شرایط کنونی جامعه ایران پرداخت. در این نشست که در دو بخش ارائه شد، دکتر رزا قراچورلو و دکتر شهلا معظمی به سخنرانی پرداختند.
بررسی استانداردهای بین‌المللی رفتار با زنان زندانی
در بخش نخست این نشست، دکتر رزا قراچورلو، عضو هیأت علمی دانشکده حقوق دانشگاه آزاد اسلامی، موضوع اصول رفتار با زندانیان زن را بر اساس قوانین بین‌المللی مورد بررسی قرار داد. وی با تأکید بر اینکه در حقوق بین‌الملل، به غیر از اصول کلی رفتار با زندانیان، قواعد و استانداردهایی نیز برای رفتار با زن زندانی وجود دارد؛ گفت که زنان از نظر مسائل روحی و روانی، فیزیکی و جسمی و حتی بهداشتی، خیلی بیشتر از مردان در معرض خطر قرار دارند و در عین حال، بسیار بیشتر از مردان مورد تجاوزهای جنسی قرار می‌گیرند. به گفته او، به همین دلیل، سازمان بهداشت جهانی در گزارش خود در سال 2009 میلادی، به صراحت بیان کرده که در مورد سیاست‌های اتخاذ شده برای بهبود سلامت و بهداشت عموم زندانیان به ویژه زندانیان زن، دولت‌ها باید اقدامات لازم را انجام دهند.
قراچولو در ادامه تصریح کرد: یکی از مسائلی که ما در زندان زنان با آن مواجه هستیم، وجود زندانبانان مرد است که متأسفانه در بسیاری از زندان‌ها، آنها حتی هنگام انجام کوچک‌ترین کارهای شخصی زنان نیز حضور داشته و مراقب و مواظب هستند. این در حالی است که طبق اصول و استانداردهای بین‌المللی، زنان زندانی باید در بندهایی با زندانبان‌های زن باشند. علاوه بر این، در سیستم عدالت کیفری ایران، مانند برخی دیگر از کشورها از جمله ایالات متحده، زندان زنان بخش کوچکی از کل زندان را تشکیل داده و گاهی هم در مجاورت زندان مردان و یا حتی در داخل آن قرار دارد. این امر، باعث می‌شود که زنان بسیار بیشتر در معرض خطرهای روحی، جسمی، فیزیکی، تجاوز و مبتلا شدن به بیماری‌ها قرار بگیرند. در این رابطه، سازمان بهداشت جهانی مستقیماً بر لزوم جدا بودن کامل بندهای زندان‌های زنان و مردان و عدم دسترسی مردان به این بخش‌ها تأکید کرده است. نکته دیگر اینکه از آنجا که بسیاری از زنان زندانی، مادر یا باردار هستند، باید در زندان‌ها محل مناسبی برای نگهداری فرزندان آنها وجود داشته باشد که متأسفانه این‌طور نیست. در عین حال، بسیاری از زنانی که باردار هستند، در شرایط بسیار نامناسب پزشکی و درمانی قرار دارند و از امکانات و مراقبت‌های لازم برخوردار نیستند. از سوی دیگر، سازمان بهداشت جهانی اعلام کرده که برای زنان زندانی باید مکان‌هایی در نظر گرفته شود که بتوانند همسر خود را در صورت تمایل، بدون نظارت زندانبان یا مامور ملاقات کنند و حتی بتوانند ارتباط صحیح و مناسب جنسی داشته باشند. با این وجود، متأسفانه در بسیاری از کشورها، حتی حق ملاقات عادی هم وجود ندارد.
وی در بخش دیگری از سخنانش اشاره کرد: آمارهای جهانی نشان داده که بیشترین دلیل حضور زنان در زندان مواد مخدر است که جرایم مختلفی را اعم از خرید و فروش، قاچاق، توزیع و یا مصرف را در برمی‌گیرد. البته متأسفانه در این زمینه در ایران آمار مشخصی نداریم.
این وکیل دادگستری در ادامه، به برنامه سازمان ملل متحد برای توقف خشونت علیه زنان تحت نظر شورای امنیت اشاره کرد که به گفته او، خشونت در زندان‌ها و همچنین استثمار و خشونت علیه زنان در زمان جنگ‌های داخلی و خارجی و تعارضات مسلحانه را نیز در برمی‌گیرد.
وی همچنین با تأکید بر مسأله بیماری‌های عفونی به‌ویژه بیماری ایدز، خاطرنشان کرد: اهمیت توجه به این موضوع تا حدی است که کوفی عنان، دبیر کل سابق سازمان ملل، یکی از اهداف توسعه در جهان را کاهش بیماری ایدز می‌داند. این بیماری به دلیل استفاده از سرنگ مشترک و آلوده و در مرحله بعدی به دلیل روابط جنسی، در زندان‌ها رواج زیادی دارد. در واقع، چرخه خشونت علیه زنان تا جایی ادامه دارد که همین زنانی که در زندان مورد خشونت جنسی قرار می‌گیرند، به این بیماری نیز مبتلا شده و عامل انتقال آن می‌شوند.
سخنران این بخش از نشست گروه مطالعات زنان در ادامه، اسناد بین‌المللی‌ای که درباره خشونت علیه زنان و رفتار با زندانیان زن صحبت کرده‌اند را چنین برشمرد: اعلامیه اصول اساسی سازمان ملل متحد برای رفتار مناسب با زندانیان مصوب سال 1990، سند حداقل رفتار بین‌المللی برای برخورد با زندانیان سال 1995، اولین کنگره سازمان ملل متحد درباره پیشگیری از جرم و مجرمان سال 1977، اعلامیه حقوق بشر 1947، قوانین اصول توکیو که اعلامیه مهمی راجع به رفتار با زنانی زندانی‌ دارد، میثاق حقوق مدنی به طور کلی در مورد زنان و مردان، اعلامیه سازمان ملل متحد برای حذف تمامی اشکال نژادپرستی در نوامبر 1963، اصول اخلاق پزشکی مربوط به نقش بهداشت فردی و سلامت در زندان برای حمایت از زندانیان به ویژه زنان و جلوگیری از هر نوع شکنجه و رفتار غیر انسانی، سند پیشگیری از ایدز در زندان برای حمایت از زندانیان مصوب 2006، زنان و ایدز در سال 2005 و برنامه سازمان بهداشت جهانی در سال 2009 برای بهداشت زنان.
وی همچنین تأکید کرد: سازمان عفو بین‌الملل نیز از نهادهایی است که درباره بهداشت زنان و مسأله ایدز و اصولاً مراقبت از زنان در زندان صحبت می‌کند و دولت‌ها را در خصوص مسائلی که برای زنان در زندان پیش می‌آید (از قبیل خودکشی‌ها و خودسوزی‌ها، سوء استفاده و تجاوزهای نسبت به زنان و اتفاقات غیرمترقبه) مسئول می‌داند. این سازمان همچنین دولت‌ها را موظف به استخدام پرسنل زن آموزش دیده دانسته و تأکید دارد که حتی خشونت‌های کلامی و تهدیدها به تجاوزهای جنسی و غیره از سوی مأموران نیز به هیچ وجه پذیرفته نخواهد بود.
دکتر قراچولو در پایان، در بیان برخی راه‌کارهایی که دولت و مسئولان زندان‌ها می‌توانند با به‌کارگیری آنها، از اعمال خشونت به زنان، به ویژه خشونت‌های جنسی، بکاهند؛ گفت: مطابق با استانداردهای بین‌المللی رفتار با زندانیان، زنان زندانی باید تحت مراقبت و نظارت زندانبانان زن قرار گیرند. در عین حال، به طور صریح، تمامی اشکال سوء استفاده از زنان و رفتارهای جنسی نسبت به آنها باید در قوانین و در نظام عدالت کیفری ممنوع شود. در این زمینه باید در نظر داشت که زنان زندانی نیازهایی به سیگار، وسایل بهداشتی برای عادت ماهانه یا حاملگی خود و ... دارند که این احتیاجات، گاهی آنها را در شرایطی قرار می‌دهد که برای برطرف کردنشان، رابطه‌ای با مأموران ایجاد کند و حتی گاهی به خواسته‌های نامشروع زنان و مردان زندانبان نیز تن دهد. بنابراین یکی از مهم‌ترین راه‌کارها این است که نیازهای فیزیکی، جسمی و روحی زندانیان تامین شود. علاوه بر این، همه زنان در زندان، باید آگاه باشند که کسی حق داشتن کلام خشن و جنسی و یا حتی نگاه ناروا به آنها را ندارد و در صورت بروز چنین شرایطی، آنها می‌توانند شکایت کنند و دولت‌ها نیز امکان شکایت را برای آنها فراهم می‌کنند. در عین حال، لازم است تمامی شکایاتی که در خصوص انواع سوء استفاده از زنان صورت می‌گیرد، در یک دادگاه بی طرف، با حضور پزشک، روان‌شناس، جرم‌شناس و یا جامعه‌شناس به دقت بررسی شود. در کنار این موارد، باید در مورد زنان قربانی سوء استفاده‌های جنسی، راه‌هایی برای جبران خسارت و درمان در نظر گرفته شده و تنها با پرداخت پول، مسأله مختومه نشود. در نهایت، باید شرایطی فراهم شود که زندانیان یا زندانبانانی که این نوع سوء استفاده‌ها را گزارش می‌دهند، در امنیت کامل باشند.
حمایت از محکومان زن
در ادامه این نشست، دکتر شهلا معظمی، عضو هیأت علمی گروه علوم جزایی و جرم‌شناسی دانشگاه تهران، به ارائه بحث خود با عنوان "حمایت از محکومان زن" پرداخت. او سخنان خود را با اشاره به آمار زندانیان ایران آغاز کرد و گفت: در حال حاضر، 162 هزار زندانی در ایران وجود دارد که 60 هزار نفر آنها زن هستند. آمار بین‌المللی نشان می‌دهد که ایران از نظر تعداد زندانیان، جزء ده کشور اول جهان قرار دارد و در عین حال، سومین کشور آسیایی است. در مورد تعداد زندانیان زن نیز کشور ما از بین 188 کشور، رتبه 88 را در جهان دارد. البته با توجه به رویکرد جامعه‌شناسانه و جرم‌شناسانه، می‌توانیم ادعا کنیم که در ده سال گذشته، نسبت جرم زنان به افزایش جمعیت ثابت مانده است.
وی با این مقدمه و با اشاره به پژوهشی که در مورد زنان زندانی انجام داده، به مخاطرات کاربرد زندان به عنوان وسیله‌ای برای پیشگیری از جرم اشاره کرد و در این باره گفت: قوانین مربوط به شناخت جرم و مجازاتی که برای آن تعیین می‌شود، تأثیر مستقیمی بر امور داخلی زندان دارد؛ چرا که با افزایش جرایم کیفری، نه تنها رعایت استاندارد فضای مطلوب، بهداشت و درمان، حرفه‌آموزی و آموزش علمی و مسائلی از این قبیل با مشکل مواجه می‌شود، بلکه حتی ساده‌ترین چیزها مثل امکان استفاده کافی از هوای تازه هم برای زندانیان وجود نخواهد داشت. از طرف دیگر، هزینه‌های تأسیس زندان، نگهداری از آن و ناکارآمدی‌های این نوع مجازات که به نوعی به مدرسه تکرار جرم تبدیل شده، مشکلات زندان را بیش از پیش مورد توجه محققان قرار می‌دهد. البته در عین حال، در جاهایی که نظام‌های قضایی برخورد منطقی‌تر و انسانی‌تری دارند و در زندان‌ها نیز بر این نوع برخوردها تأکید شده، لزوم حفظ پیوندهای خانوادگی و همچنین، آسیب‌های وارد شده بر زندانی مورد توجه قرار می‌گیرد؛ به زندانی کمک می‌شود با جرم خود شجاعانه روبرو شده و خود را برای بازگشت به جامعه پس از دوره محکومیت، آماده کند.
معظمی ادامه داد: کیفرشناسان هدف از اعمال مجازات زندان را اصلاح و بازپروری اجتماعی فرد می‌دانند اما نتایج این تحقیق نشان می‌دهد که متأسفانه در شرایط فعلی زندان‌های ما، تلاش چندانی برای دستیابی به این هدف صورت نمی‌گیرد. یکی از بزرگ‌ترین معضلات موجود در زندان، نبود کارکنان متخصص و آموزش دیده است که من بر اساس این تحقیق، آنها را در چند گروه قابل دسته‌بندی می‌دانم. یکی گروهی که فقط برای تأمین معاش خود، در قسمت‌های مختلف زندان مشغول به کار می‌شود. گروه دیگر، افرادی که به هر دلیل خود را بالاتر از زندانی و محیط زندان می‌دانند و بدین واسطه، در کار خود احساس ضعف و ناراحتی دارند. در مقابل، گروه سومی نیز وجود دارد که بیشتر شامل مددکاران اجتماعی می‌شود. این گروه با وجود اینکه به ظاهر شغل و تحصیلاتشان را خود انتخاب کرده‌اند، آن را به یک رابطه کاغذی بین زندانیان و مقامات زندان تقلیل داده و انگیزه چندانی برای کار خود ندارند. در عین حال، آنها عموماً از حال و هوای واقعی زندان هم مطلع نیستند. در این میان، گروهی دیگر از کارکنان نیز هستند که تمایل زیادی دارند که زندانی را به یک موجود آرام و بی‌آزار تبدیل کنند و شدیداً مخالف هر نوع شادابی و هیجان او هستند. از سوی دیگر، عموماً در زندان‌های ما روحانی یا زنی که به امور شرعی زندانی‌ها بپردازد نیز به کار مشغول است.
وی تأکید کرد: در چنین شرایطی، طبیعی است که محیط زندان محیطی حمایت کننده، مورد اعتماد و سالم نخواهد بود و در عین حال، با عدم توجهی که نسبت به وضعیت روانی و چگونگی اصلاح زندانی صورت می‌گیرد، وجود ساختی این‌چنینی در سوق دادن دوباره او به وضعیت قبلی بسیار موثر است. بر اساس نتایج پژوهش ما، تنها سه دسته از زندانیان هستند که زندان را محیط خوب و قابل اعتمادی برای خود می‌دانند. نخست، بخشی از دختران فراری و روسپی‌هایی که از اواخر آذر ماه بزهکاری خود را مشهود می‌کنند تا دستگیر شوند و در سه ماهه زمستان جایی برای خوابیدن داشته باشند. گروه دوم، افرادی که حتی از فراهم شدن اسباب آزادی خود نگرانند، چرا که اگر از زندان آزاد شوند، باید زیر پل‌ها و گذر خیابان‌ها زندگی کنند و دسته سوم نیز کسانی هستند که در محیط خانواده به شدت مورد خشونت قرار می‌گیرند و به همین دلیل، زندان را محیط امنی برای خود می‌دانند. در واقع، می‌توان گفت که زندان به این دلیل برای چنین زنانی قابل اعتماد است که آنها در زندان بزرگ‌تری به نام جامعه، احساس ناامنی بیشتری می‌کنند.
دکتر معظمی سپس در بیان دلایل افزایش جرم در زندان زنان، گفت: متأسفانه در وهله نخست باید در نظر داشت که زندان در دیدگاه قوه قضائیه، نه محلی برای اصلاح مجرم که وسیله‌ای برای سلب آزادی او شناخته می‌شود. از سوی دیگر، نظام قضایی رفتار دوگانه‌ای در زمینه بزهکاری زنان و مردان دارد و این به دلیل تلفیق مسأله بزه و اخلاق است. به عنوان مثال، اگر بعد از ساعت 8 شب، در پارک‌ها دختران فراری را ببینند، آنها را به آگاهی و زندان می‌برند. این در حالی است که در همان زمان، تعداد خیلی بیشتری از پسران به همان کار مشغول‌اند اما در امنیت قضایی قرار دارند؛ چرا که قوه قضائیه به این مسأْله با دیدگاه اخلاقی می‌نگرد و زن را نماد کار غیر اخلاقی می‌داند. در واقع، با وجود آن‌که جرم به همان شکل اتفاق افتاده ولی مجازات‌ متفاوت است و تفاوت‌ها از همین‌ جا شروع می‌شوند. بحث دیگر، بحران اقتصادی و مشکلات مالی محکومان زن است. 80 درصد زن‌هایی که با آنها در زندان برخورد داشتم، یا خود سرپرست خانواده بودند یا به خانواده‌ای بد سرپرست تعلق داشتند که در آن، سرپرست خانواده به دلیل اعتیاد، بیماری و ... قادر به تأمین نیازها نبود. در مورد زنان روسپی نیز باید در نظر داشت که زندانیانی که دلیل این جرم بازداشت شده بودند، اغلب کسانی بودند که برای ده هزار تومان تن به این کار می‌دادند و یا حتی شوهرانشان برای دریافت پول، آنها را وادار به روسپی‌گری کرده و شرایط را برای انجام عمل نامشروع زنان خود فراهم می‌کردند.
وی افزود: از سوی دیگر، باید مشکلات خاص زنان زندانی را نیز در نظر داشت که با عدم حضور او در خانواده آغاز می‌شود. نبود زن و مادر در خانه، خطر برچسب‌زنی به خانواده را افزایش داده و مشکلات روحی فرزندان را به دنبال دارد. علاوه بر این، در زندان، وضعیت فیزیولوژیکی زنان چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرد. زنان اغلب تنش‌های روانی دوران قاعدگی و زمان یائسگی را دارند که در این زمان‌ها باید علاوه بر بهداشت جسمی، از نظر بهداشت روانی نیز مورد توجه قرار گیرند. در چنین شرایطی، این پرسش مطرح می‌شود که اساساً آیا نیروی متخصصی برای تأمین بهداشت روانی زنان در محیط زندان وجود دارد؟ بحث دیگر، بحث زنان باردار است که یا خارج از زندان یا در داخل زندان باردار شده‌اند و هیچ مراقبتی از آنها نمی‌شود. از سوی دیگر، بدن زنان بهترین محل اختفای مواد مخدر در زندان شناخته می‌شود. آنها مواد را از بیرون، در بدن خود پنهان کرده و بعد از ورود به زندان، از طریق شریک جنسی‌شان، به بند مردان انتقال می‌دهند.
این متخصص جرم‌شناسی در ادامه سخنان خود، گفت: موضوع دیگر، تمایلات جنسی زنان است که در جامعه بیرون از زندان هم آن را نادیده می‌گیرد. طبق آمار، حدود 73 درصد زنان و مردان زندانی سنی بین 14 تا 39 سال دارند و در دوره اوج لذت جنسی هستند. از طرفی، از آنجا که درصد زیادی از زنان زندانی، روسپیان یا دختران فراری هستند، به دلیل فعالیت جنسی مکرری که داشته‌اند، از این نظر آسیب‌پذیرترند. در مورد مردان، اجازه ملاقات‌های خصوصی و شرعی با همسرانشان داده شده که آنها می‌توانند در وضعیتی کاملاً غیر بهداشتی با همسرانشان ارتباط برقرار کنند. جالب این است که از این ارتباطات، معمولاً تنها سه چیز حاصل می‌شود؛ انتقال مواد، ابتلا زنان به ایدز یا بارداری آنها. در واقع، از آنجا که قانون مدنی وظیفه زن را تمکین از مرد گذاشته، مرد زندانی می‌تواند در هر زمان و هر مکانی از زن خود بخواهد که تمکین جنسی کند. این در حالی است که زن زندانی امکان درخواست ملاقات شرعی با همسر خود را ندارد و این امر باعث می‌شود که زن برای ارضاء تمایلات جنسی‌اش در زندان، به دلخواه یا به اجبار، با مردان یا زنان دیگر ارتباط‌ داشته باشد. بچه‌هایی که از این زنان متولد می‌شوند، تا دو سال می‌توانند در زندان بمانند و مسئولین خوشحال‌اند که رابطه میان مادر و فرزند را برقرار کرده‌اند. این در حالی است که متأسفانه این کودکان در زندان، بسیار مورد آزار قرار می‌گیرند.
وی در ادامه، برخی مشکلات زندانیان در خارج از زندان را نیز مورد بررسی قرار داد و در این باره گفت: در جامعه ما، امکان طرد زنان مجرم از طرف خانواده بسیار بیشتر از مردان است. نمونه‌های بسیاری داریم که مردی که همسرکشی، خواهرکشی و مادرکشی کرده، وقتی از زندان بیرون می‌آید، گل به گردنش می‌اندازند. این در حالی است که در نمونه پژوهشی من، در میان 50 زن همسرکش، فقط 10 نفر به رابطه جنسی متهم شدند که از بین آنها نیز یک نفر حکم سنگسار گرفت و بقیه از آنجا که تنها روابط تلفنی داشتند، تازیانه خوردند. با این وجود، این زنان زودتر و بیشتر از مردان از جامعه طرد می‌شوند. در کنار این موارد، نوع وضعیت فرزندان این زندانیان نیز اغلب باعث ناراحتی و نگرانی روحی آنها می‌شود. فرزندان آنها خارج از زندان یا سرپرست ندارند یا بد سرپرست هستند و مادران نگرانی تجاوز به دختران و فروش پسران توسط همین بد سرپرستان (معمولاً پدران) را دارند.
معظمی موضوع کار در زندان را نیز مورد توجه قرار داد و گفت: متأسفانه در زندان، اغلب قابلیت‌ها تحلیل می‌روند. زندانیان تمام روز بیکار پرسه می‌زنند. برای آنها کارآفرینی در نظر گرفته شده و مثلاً امکان قالیبافی در زندان وجود دارد اما برای دختر 14 ساله‌ای که از 10 سالگی روسپی‌گری خود را با پدر و برادرش آغاز کرده، قالیبافی معنا و مفهومی ندارد. در واقع، این کارآفرینی در صورتی نتیجه می‌دهد که همراه با تغییر ذهن و بینش این زن باشد.
سخنران این بخش از نشست مطالعات زنان، در نتیجه‌گیری از بحثش گفت: به طور کلی بررسی جرم‌شناسانه وضعیت زنان زندانی نشان می‌دهد که حمایت از زنان بزهکار بسیار مؤثرتر از سرکوب آنها خواهد بود. برای این حمایت، باید جنبه‌های مختلف را در نظر گرفت. پیش از هر چیز، فرد باید حقوق خود را بشناسد و به حقوق و ارزش‌های ذاتی و انسانی او احترام گذاشته شود. در عین حال، از این بزهکار باید در شرایط بحرانی حمایت شود لازمه این کار، آن است که بتوانیم هم‌زمان توانمندی جسمی، روحی، روانی و مهارت‌های زندگی او را تقویت کنیم و از همه مهم‌تر، حلقه مفقود اعتماد به نفس را به وی بازگردانیم. نکته دیگر سازمان‌دهی شرایط و وضعیت جرم‌زا است. اگر زندانی اصلاح شده در زندان، بعد از آزادی دوباره به شرایط و محیط جرم‌زای قبلی بازگردد، احتمال ارتکاب مجدد جرم بسیار بالاست. در این زمینه، جرم‌شناسان افزایش امکان دادخواهی را برای این مجرمان پیشنهاد می‌کنند. مسأله مهم دیگر، استفاده از قاضی و وکلای زن در محاکمات، برای فهم بهتر وضعیت و شرایط متهمان است. جامعه‌شناسان معتقدند که زنان معمولاً در دفاع از خود، به مکر و حیله و سیاست رو می‌آورند و این به دلیل آن است که آنها هیچ ابزار دیگری برای دفاع از خود ندارند. در این رابطه، فراهم کردن امکانات فراکیفری مانند امکان مشاوره‌های روانی و ... نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است. از سوی دیگر، جامعه‌شناسان بر این باورند که زندان‌ها نمی‌توانند وسیله مناسبی برای پیشگیری از جرم باشند. در این زمینه، یکی از راه‌کارها این است که زندان‌ها شناسایی و طبقه‌بندی شده و بر این اساس، مجازات‌های جای‌گزین در مورد برخی جرایم در نظر گرفته شوند. در عین حال در زندان‌ها، برنامه‌های اصلاحی و تربیتی و همین‌طور برنامه‌های پرورشی و روانی تدوین شده و گروه‌های روان‌کاوی فردی یا خانوادگی برگزار شود.
دکتر شهلا معظمی در خاتمه خاطرنشان کرد که جرم‌شناسی علمی برای تبیین رفتار مجرمانه و به منظور پیشگیری و اصلاح مجرم بوده و نخستین قدم در این راه، تبیین درست از مسأله است. او در عین حال، از جمله‌ مهم‌ترین راه‌کارهای پیش‌گیری از وقوع جرم را توجه به مشکلات اقتصادی، اعتیاد، بیکاری جوانان، بیماری‌های روحی و روانی و ... شمرد.

 

صفحه13 از277

زیر مجموعه ها