یادداشت روز

تازه‌ها

اعتراضات

 

گزارش نشست‌ها

 

پیوستگیها و گسستگیهای زن زندگی آآزادی   محمدرضا کلاهی بهمن1401

مقدمه
نباید اعتراضات را رمانتیزه کرد. اعتراضات را باید «جدی» گرفت. برای جدی گرفتن ستایش کافی نیست. ستایش همهجانبه که منفذی برای نقد نگذارد،رگهای از تحمیق در خود پنهان دارد که راه را برای پوپولیسم و تمامیتخواهی جدید باز میگذارد؛ پوپولیسمی که به نحوی دیگر در گفتمان حاکم حضور دارد و در عبارت «ملت همیشه حاضر در صحنه» بروز میيابد. بسیار میشنویم که «نباید از خیابان عقب افتاد». اسطورهسازی از خیابان یعنی تبدیل کردن خیابان اولاًبه یک ذات درخود،چیزی که گویا بینیاز از هر گفتار و بیانی معنایی دارد،و ثانیاًقدسی کردن خیابان،همچون چیزی که ایمانی ناب و بیخدشه میطلبد،همچون وضعیتی که خودبهخود اصالتی دارد که باید پیروش بود. به این بهانه هرگونه گفتاری دربارهی وضعیت،به نام «عقب ماندن از خیابان» محکوم میشود.

دوگانههای پیش و پس،جلو و عقب،اصلی و فرعی ساخته میشود و با دوگانهی کنش-گفتار،یا عمل-نظر متناظر قرار داده میشود و در آنها عمل در «کف خیابان» جلودار و اصلی دانسته میشود و گفتار دربارهی خیابان،تَبَعی،فرعی و عقبمانده. اما دوگانهی عمل-گفتار،توهم است. گفتار خود نوعی عمل است و هر عملی درون خود معنایی دارد (و بنابراین نوعی گفتار است). تجمع در خیابان،ساختن موسیقی،شعار دادن،ساختن پوستر،شعار نوشتن،توییت کردن،داستانک نوشتن،تحلیل نوشتن،بحث کردن،سخنرانی و غیره همگی کنشهای مختلفیاند که اجزاءو عناصر همین جنبش را میسازند. فروکاستن جنبش به صرف دویدن در خیابان،فراتر از آنکه هیچ دلیلی ندارد،جنبش را از غنایی که دارد تهی میسازد
رمانتیزه کردن اعتراضات و متهمسازی آن دو روی یک سکهاند. متهمسازی همهجانبه که همهچیز را توطئه میپندارد،روی دیگر ستایش همهجانبه است. نقد مداوم،لازمهی پویایی و رهاییبخشیِجنبش است. جنبش،لحظات سرکوبگر و رهاییبخشی همزمان در خود دارد. باید بتوان این لحظات را از هم تفکیک کرد و بر لحظات رهاییبخش انگشت گذاشت. جنبش با بیان شدن مداوم،رفتوبرگشت مداوم میان نظر و عمل و تفکیک مداوم لحظات سرکوب و رهایی،غنا مییابد
لحظههای سرکوب
لحظههای سرکوب،لحظههای طرد و حذف است. صاحبان حق انحصاری اعتراض،رهبران خودخواندهي «انقلاب»،از هماکنون از حول آنکه نکند میراث «انقلاب» را دیگران ببرند در نمایش انقلابیگری هیچ ترفندی را فرونمیگذارند. این انقلابینمایان مدام هر اظهارنظری را به «عقب افتادن از خیابان» متهم میکنند تا فریادهای چشمبستهشان نگذارد صدایی جز نعرههای آنها به صدا برسد. رؤسای قبیلهی انقلابیون،کوچکترین تفاوتی را برنمیتابند و البته به همین دلیل امکان ایجاد هر اجماعی را از بین میبرند. اگر جنبش حاضر یک هستهي اصلی داشته باشد،آن عبارت است از «بهرسمیت شناختن تفاوت». بنابراین مخالف اصلی جنبش کسی است که تفاوتها را برنمیتابد. در منطق جنبش،طرد جایی ندارد. هیچکس را نباید طرد کرد جز طردکنندگان. جنبشِضد طرد و حذف،نباید مرعوبِحذف و طردی از جنس دیگر شود. مشکلِجملهی «فعلاًاینا برن» فقط ابتذال مفرط نیست،خطر بزرگی است که زیر پوستاش نهفته است. «فعلاًاینا برن» با فروکاستن ساختار سرکوب به مجموعهای از افراد اینا») مانع تمرکز بر اصل مسألهی حذف و سرکوب میشود. پشت «اینا»یی که باید بروند، «اونا»یی منتظرند که بیایند و همین سکان را به دست بگیرند
هستهي اصلی این جنبش،‌خواست بهرسمیت شناخته شدن است. به رسمیت شناخته شدن،یا بازشناسی (recognition) محور جنبش است. به همین دلیل هرگونه حذف و طردی با هستهي اصلی جنبش در تعارض است و بلافاصله باید با آن مقابله کرد. شمول و دربرگیری،اصلیترین لحظهی رهاییبخش این جنبش است. جنبش با اعتراض علیه حجاب اجباری آغاز شد و این موضوع تا امروز یکی از هستههای مرکزیاش است. موضوعی که هم وجه جنسیتی دارد هم مذهبی و همزمان با وجه قومیتی هم گره خورد. به این تریتب مرکزیت جنبش،مبارزه برای به رسمیت شناخته شدن تفاوتهای جنسیتی و مذهبی و قومیتی است. میتوان بازشناسیِتفاوت سیاسی را هم به اینها افزود. تفاوت سیاسی مشخصاً‌به معنای تفاوت میان گرایشهای سیاسی راست و چپ (و مشتقات آنها) است. بدیهی است «به رسمیت شناختن»‌ به معنای «موافقت» نیست. از قضا مسألهی حیاتی،نه یافتن راههای رسیدن به تفاهم و همکاری،که یافتن راههایی برای مخالفت کردن است
تلاش برای رسیدن به توافقِهمه با همه در زندگی اجتماعی نه ممکن است نه مطلوب. تلاش برای رسیدن به توافق مبتنی است بر تصوری از انسان به مثابه ذاتی مشخص که با تعلیم و تربیت میتواند به کمالی نهایی برسد که برای همهی انسانها واحد است. این،پایهایترین مبنای تمامیتخواهی و فاشیسم است. این نگاه راهی برای «امکان» و «پتانسیل» باز نمیگذارد. هر تفاوتی را به نام دور افتادن از کمال انسانی حذف میکند و همگان را در قالب واحدی که خود معتبر میداند فرو میکند،اگر شد به زور تربیت اگرنه به ضرب سرکوب. به ضربوزور تربیت و سرکوب،با ساختن تودهای از افراد مشابه،از جامعه سیاستزدایی میشود. سیاست یعنی داشتنِروشی برای مخالفت با طرفِمخالف،در عین بهرسمیت شناختن او در عرصهی سیاست. این مستلزم آن است که رقابت سیاسی به دعوای حق و باطل تبدیل نشود و نزاع سیاسی به نزاع اخلاقی تحویل نگردد
صاحبان حق انحصاری انقلاب،جنبش را حرکتی منحصر بهفرد معرفی میکنند. لحظهای یگانه در کل تاریخ ایران که ناگهان از زمین جوشیده؛ لحظهي گسست کامل از کل تاریخ پیشین و ورود به دورانی یکسره متفاوت. مفاهیمِجنبش،واژگاناش،شعارهایاش،خواستهایاش،آرمانهایاش همگی گویی یکباره خلق شدهاند و میراث هیچ تلاشی در گذشتهی تاریخی ایران نیستند. کل تاریخ دموکراسیخواهی در ایران از پیش از مشروطه تا امروز بیربط یا بیحاصل دیده میشود. با این تاریخزدایی،جنبش به دالی تهی تبدیل میشود که بنابراین آماده است که هر معنایی بر آن بار شود. این،همان لحظهي پوپولیستی است؛ لحظهي تهی شدن از هر معنایی و خالی شدن عرصه برای پر شدن با هر معنای دلخواهانهای؛ تبدیل شدن جنبش به یک خواست سلبیِصرف،بدون هیچ ایجابیتی. یک حرکت تهی: «فعلاًاینا برن» بدون آنکه معلوم باشد چه چیزی قرار است جایگزین شود. این حفرهی خالی،این فضای بیتاریخ و بنابراین بیگفتمان،چیزی است که در نهایت فقط با «زور» میتوان آن را پر کرد. بیجهت نیست آنان که این جنبش را فاقد هر تاریخی معرفی میکنند همانها هستند که از یک سو «فعلاًاینا برن» را تکرار میکنند و از سوی دیگر با مراکز زور و قدرت در جهان قرارداد میبندند
تاریخمندی خیزش
خیزش مهسا در یک زمینهی تاریخی-اجتماعی معین رخ داده است. روبهرو شدن با آن تنها با قرار دادناش در بستر تاریخیاش ممکن میشود. این خیزش (مثل بسیاری رخدادهای تاریخی دیگر) پیوستگیای با تاریخ گذشتهی خود و همزمان گسستی از آن دارد. امکانی است برای فرارفتن از وضعیت خویش اما در درون شرایط تاریخی معین. میتوان برشهای تاریخی متفاوتی زد و در نتیجهي هر برش زاویهی متفاوتی از خیزش را رؤیتپذیر کرد. دو برش تاریخی را برای مثال میآورم:  

برش تاریخیِ اول: از مشروطه تا مهسا  

در طول این بازه، حدود صدوبیست سال تاریخ دموکراسی‌خواهی در ایران در جریان است که در مقاطع مختلف خود را بروز داده و در هر مقطع ویژگی‌های خاصی داشته است؛ از قبیل: 
- جنبش مشروطه: نزاع غربی-اسلامی؛ مشروطه-مشروعه  
-
دوران پهلوی: نزاع مدرن-سنتی/ پیشرفته-عقبمانده/ غرب-شرق/ غربی-بومی/ غربی-اسلامی/ غربی-ایرانی/ عرب-ایرانی  
-
جنبش ملی شدن صنعت نفت: نزاع ملی-استعماری 
-
انقلاب ۵۷: نزاع اسلامی-غربی / اسلامی-ملی 
این نزاعها همگی در دو ویژگی شریکاند: اول تلاشی هستند برای رهایی از استبداد و استعمار و رسیدن به آزادی و دموکراسی. و دوم،در همهی آنها وضعیت در چهارچوب دوگانهی «ما-آنها» صورتبندی میشود که در قالبهایی مانند سنتی-مدرن،شرق-غرب،پیشرفته-عقبمانده،یا دینی-سکولار بروز مییابد. این قالبِتحلیلی،درک اینکه چهگونه این دوگانهها درواقع بخشهایی از یک وضعیت واحد هستند را ناممکن میکند. در این دوگانهسازیها،پنهان میماندکه بخشهای ثروتمند و فقیر جهان (که به اسامیای مانند پیشرفته-عقبمانده یا سنتی-مدرن خوانده میشوند) هر دو اجزائی از یک جهان مدرن و پیامدهای مدرنیته هستند. جهان «ما» از جهان «آنها» منفک میشود و به عنوان اصالتی درخود دیده میشود،نه به عنوان بخشی از ساخت کلیای که در نتیجهي مدرنیته شکل گرفته و ازقضا بسیار امروزی و جدید است. خلاصه آنکه این دوگانهسازیها امکان درک درونماندگار از وضعیت را از میان برمیدارد
در خیزش مهسا،خواستِدموکراسی و بهرسمیت شناختن تفاوت و مقابله با تمامیتخواهی و دیکتاتوری باقوت حضور دارد اما بر خلاف مقاطع قبل،از تفکیکهای «ما-آنها»یی خبری نیست. نه تنها در سطح مفهوم،در شعارها،تصویرسازیها و بیانهایی که در دل خیزشها شکل گرفته چنین تفکیکی وجود ندارد،بلکه در عمل نیز از تفکیک ما-آنها فرا رفته و گسترهای جهانی یافته است تا جایی که مثلاًکسانی مانند ژیژک یا مایکل هارت در این میدان حضور دارند و بخشی از خیزش محسوب میشوند. ژیژک میخواهد که از آن درس بگیرد و هارت شعار زن،زندگی،آزادی را تکمیل کنندهي شعار آزادی،برابری،‌برادریِانقلاب فرانسه میداند. شعاری که از دل مبارزات کردی،به گسترهای ملی رسید،اکنون در کلام هارت با انقلاب فرانسه پیوند میخورد. و اینچنین تمام جغرافیاهای خیالی شرق و غرب فرو میریزد
برش تاریخی دوم: از اصلاحات تا مهسا 
اولین موج دموکراسیخواهیِپس از انقلاب،از ابتدای دههی دوم جمهوری اسلامی دوباره جوانه زد و در انتخابات ۷۶ به اوج رسید. بعداز خاتمهی جنگ و فروکش کردن پوپولیسم ایدئولوژیک دورهی اول جمهوری اسلامی،تعارضات جناحهای درونی نظام جمهوری اسلامی،به منازعات سیاسیای انجامید که در آن،جناحِفرودست بهترین ابزارش برای هماوردی،توسل به گفتمان دموکراسیخواهی بود؛ گفتمانی که میشد از درونِتاریخ مبارزات سیاسی فراخواندمیراث مشروطه به یاد آورده میشد و وجهِآزادیخواه و دموکراسیخواه انقلاب 57 در زمینهی تاریخی تازه،بازسازی میگشت. در ماهها و سالهای پس از خرداد ۷۶ ادبیاتی تولید شد که با ادبیات جنگ بسیار تفاوت داشت. واژگان و اصطلاحاتی مانند تمامیتخواهی دینی،آزادی مخالف،ایران برای همهی ایرانیان،دموکراسی،جامعهی مدنی،حزب و غیره به واژگان مسلط تبدیل میشد. باززایی دموکراسیخواهی در قامت جنبش دوم خرداد،فضای گفتمانی ایران پساانقلاب را که در فضای کاریزمایی-جنگیِدههی اول به پوپولیسم اسلامگرا گراییده بود،به سمت ارزشهای دموکراتیک و آزادیخواهانه دگرگون کرد. انرژی ناشی از همین جنبش بود که در نتیجهی انسدادهای سیاسی در نهایت به غلیان جنبش سبز انجامید. جنبش سبز،گرچه هنوز بر نهاد انتخابات تأکید داشت (با شعار مرکزی «رأی من کو») اما ابزار نزاع سیاسی برای احیای نهاد انتخابات را از منازعات حزبی به خیزش خیابانی کشاند
به هر حال «اصلاحطلبی» که در آغاز نامی برای یک جریان برهمزننده و فرارونده بود،به تدریج نهادینه شد،تصلب یافت و در نظم موجود حل شد. با سرکوب وجه اعتراضیِاصلاحات که در جنبش سبز بروز یافته بود از سویی،و از سوی دیگر حل شدنِوجه محافظهکارِآن در نظم حاکم،وارد دورهای از سکوت شدیم. اواخر این دوره با مجموعهای از اعتراضات پراکنده همراه بود که به فواران خیزش زن،زندگی،آزادی انجامید و به فضای گفتمانی چرخش دیگری داد

اگر جنبش دوم خرداد،مخالفتی نظری با تمامیتخواهی دینی بود که تلاش میشد از طرق اداری عملی شود،جنبش زن زندگی آزادی مخالفتی عملی با یکسانسازی جمعیت در چهارچوب تمامیتخواهی دینی است. جنبشی که با فرا رفتن از دوگانهی گمراه کنندهی «انقلاب-اصلاح» در انتظار تغییر قانون از راههای بورکراتیک نمانده و در عمل،قانون خودش را ساخته است. اگر دوم خرداد معطوف به تصرف دولت و قدرت سیاسی بود و موفق نشد،جنبش زن زندگی آزادی معنای سیاست را از دولت به همهی نهادهای اجتماعی گسترش داده و موفق شده است. زن زندگی آزادی به جای مناسبات درونِدولت،مناسبات میان پدر و دختر،زن و شوهر،معلم و دانشآموز،مدیر و کارمند و حتا مناسبات میان پلیس و مردم را تغییر داده. به جای تغییر قانون،واقعیت رفتار را عوض کرده. با جنبش زن زندگی آزادی،انقلاب شده بیآنکه انقلاب شده باشد.

درباره ما محمدرضا کلاهی

 

 

استقلال دانشگاه و ازادی آکادمیک

چند رسانه ای

مجله جامعه شناسی

مجله مطالعات

پیوندها

حمایت از انجمن و حامیان مالی (2)

عضویت در انجمن جامعه شناسی ایران1402

حامی باش