نشست علمی با عنوان «ارکان اندیشه مید و جامعه شناسی درمانی» به همت گروه جامعه­شناسی درمانی انجمن جامعه‌­شناسی ایران، روز چهارشنبه به تاریخ 1402/02/27 در ساعت 21 به صورت مجازی و بر بستر گوگل میت با حضور علاقمندان به این مبحث برگزار شد.

سخنران این نشست فرزانه فرشادی دبیر گروه علمی جامعه­‌شناسی درمانی مطالبی را مستخرج از کتاب مید و مدرنیته نوشته فیلیپ کاریراداسیلوا ارائه کرد. این کتاب به تازگی با ترجمه فرشادی با چاپ انتشارات سورنا در دسترس قرار عموم گرفته است که در این نشست پاره اول یعنی از فصل 1 تا 4 بررسی شد.      

فرشادی در ابتدا اعلام کرد در چهار جلسه متوالی مطالب کتاب مید و مدرنیته نوشته فیلیپ کاریراداسیلوا بررسی میشود و مطالب خود را به شرح زیر ارائه کرد: با قرابت بسیار زیادی که بین جامعه‌شناسی و جامعه‌شناسی درمانی وجود دارد، اصلاً ضرورت شکل­‌ گیری یک شاخه­ جدید در جامعه‌شناسی چه بوده است؟ چه لزومی هست که اصولاً شاخه جدیدی از جامعه‌شناسی شکل بگیرد؟ وقتی جامعه‌شناسی و جامعه‌شناسی درمانی، هر دو حل مساله میکنند؛ آیا کافی نبود مداخله گری که وجه ممیزه بین این دو شاخه هست؛ به رشته­های دیگر واگذار میشد و جامعه‌شناسی به تخصص خود یعنی شناخت جامعه میپرداخت؟ آیا بهتر نبود؟ برای پاسخ باید مرور کوتاهی بر بستر شکل ­گیری جامعه‌شناسی و مبانی فلسفی قرن 17 تا 19 بیندازیم.

وی ادامه داد ریشه اندیشۀ مدرن در اندیشه دکارت در قرن 17 ردیابی می­شود: می‌اندیشم پس هستم؛ اما نقد در اینجا وارد شد که «منِ» اندیشنده در پسِ منِ باشنده چیست؟ دکارت اسمِ منِ ­اندیشنده را «ایگو» می­نامد. ولی از این طریق نتوانست دنیای بیرون را اثبات کند و دکارت باقی ماند و ایگو. برای همین دوباره با توسل به خداوند ایگو را ثابت میکند؛ نه برای پرستش بلکه برای استفاده ابزاری که برهان خود را پیش ببرد. کانت میگوید منِ استعلایی پیش شرط من هست، یعنی او هم مسیر دکارت را طی می­کند ولی بدون خداوند و از فاهمه استفاده میکند.

در این مقطع با جنبه‌­های فلسفی و برهان های دکارت و کانت کاری نداریم؛ اما آنچه که از دوران دکارت یعنی قرن 17 به جامعه‌شناسی ربط پیدا میکند، شکل­‌گیری دوران تسلط عقل است و این است که در اثر تفکر دکارت و جمله­ مشهور او دوتایی بدن (ماده) و ذهن (اندیشه) یا سوژه و ابژه از هم جدا میشوند. ادامه مسیر فلسفی از دکارت به کانت‑فیخته‑ شلینگ‑هگل، یعنی خط عقل گرایی روشنگری برای جامعه‌شناسی کنت و دورکیم (قرن 19) مهم است

فرشادی افزود بنابراین اصل ذاتی جامعه شناسی بر بنیان تسلط دوران عقل گرایی از گذشته­ دورتر و دوتایی سوژه و ابژه است. در این دوران تسلط عقل گرایی دیگر علیتها به تقدیر الهی واگذار نمی­شود. کار عقل و عقلانیت خلاقیت و کشف و ساختن است. بیکن معتقد بود که علم هنوز بسیار جوان است تا آینده را فتح کند. ژان ژاک روسو، مونتسکیو و دیگران همگی به دنبال حل مسائل ناشی از انقلاب هستند؛ که همگی اندیشمند و سیاستمدار هستند تا برسیم به شکل­ گیری علم جامعه شناسی در زمان دورکیم در قرن 19.

وی گفت بنابراین علم جامعه­ شناسی مولود مدرنیته است و مدرن­ گرایی مولود دوران عقل­ گرایی است. (مراد از مولود بودن این است که واژ­ۀ مولود، دربرگیرنده هم معنای فرایند و هم در هم تنیدگی عناصر است که در نهایت برون ­دادِ انضمامی را ممکن به تغییرات شرایط، قلمداد میکند، بنابراین صرفاً به یک رابطۀ علی صرف اشاره ندارد.) اینکه باید اذعان کرد که علم (عقل گرایی) ستون فقرات پروژه‌ مدرن است، یعنی اصول روش تجربی، ایمان به حل معقول مسائلی که نوع بشر را از دیرباز پریشان کرده است. اطمینان به قدرتهای ترکیب شده‌ عقل بشر (که به طور نمونه‌‌ با چهره‌ هایی مانند گالیله، فرانسیس بیکن یا نیوتن برجسته شد) و اصول روش تجربی که مولفۀ بنیادین آن چیزی است که مدرن بودن نامیده میشود. سنت به مثابه یک عنصر از یک دوران کهنه کنار گذاشته شد؛ یعنی چیزی که افراد مدرن بدون آن سنت می ‌توانستند به خوبی ادامه بدهند. این باور که هر یک از جنبه ‌های واقعیت قابل تبیین علمی بود، دوران مدرن را ممتاز می‌ کند، که وبر این باور را «عقلانی‌ سازی» نامید.

وی در ادامه افزود عقلانیت اساساً به دنبال راه حل است یعنی با آنچه که پیش آمده چه باید کرد؟ بنابراین، جامعه ­شناسی در اروپا در بستر دوتایی سوژه و ابژه حل مساله میکند؛ روابط علی و علت و معلولی مطرح است. هر چند که افرادی مانند بیکن و دیگران نیز به تجربه ­گرایی در چارچوبی عملیاتی عنایت دارند؛ اما مبانی همچنان در تسلط عینی ­گرایی است؛ عبارت مشهور آگوست کنت به همین مطلب اشاره دارد: «این اصل پوزیتیویستی یک مفهوم معین از مفصل­ بندی بین دانش و عمل را خلاصه می­کند که برای کاربرد بدون تکیه بر نظریه، عمل می­کند...» . بنابراین در اروپای غربی انبوهی از مشکلات ناشی از صنعتی شدن؛ فقر، بیکاری، جنگ، بهداشت، اسکان در این بنیان فلسفی دو تایی ابژه و سوژه است که شکل می­گیرد.

فرشادی گفت اما افرادی مثل پیرس و دیویی و مید که متوجه هستند که وعده­ های مدرنیته محقق نشده است و پاسخهای جامعه ­شناسی بر بنیان فلسفی مکانیکی دکارتی کارآمد نیست و مشکلات شهر شیکاگو روز به روز انبوه ­تر می­شود؛ فلسفه مکانیکی دکارتی که دیگر پاسخ گوی سوالات و وعده ها نبود؛ به دنبال پاسخی متفاوت بر مبانی نظری دیگری برآمدند، جیمز، پیرس، دیویی و مید یا همان پراگماتیست ­های کلاسیک، یک نقادی رادیکال از عقل ‌گرایی دکارتی را ایجاد کردند. بنابراین، به یک معنا، فلسفۀ پرگماتیستی کلاسیک علم را میتوان به مثابه نقادی عقل‌ گراییِ دکارتی یعنی نقدِ پارادایمِ معرفت ‌شناختی مسلط در نظر گرفت.

فرشادی ادامه داد که آنان تمایل دارند تا سنت مدرن معرفت ‌شناختی دکارت را که بر مبنای شکاف حل‌ نشدنی در کتاب گفتار در روش، بین قلمروی مادی یعنی امور عینی و سپهر ایدئالیستی یعنی پدیده‌ های سوبژکتیو را قائل شد را با جایگزینِ پراگماتیست برای «شکافِ دکارتی بین ماده و ذهن» حل کنند. به این معنی به دنبال مطالعه در مبانی فلسفی در پاسخ به عقل­ گرایی دو تایی ذهن و ماده، ابژه و سوژه، روش پراگماتیسم را بکار می بندند. به بیان ساده­ تر اینکه پراگماتیسم فلسفی آمریکایی همان شیوه ‌ای است که مید با پروبلماتیک‌ها روبرو میشود، یعنی همانطور که پراگماتیسم بر جهان رابطه‌‌ای و فرایندی؛ یک مفهومِ تکاملی و طبیعت‌ گرایی از علم و برنامۀ کاری به صورتِ رادیکال دموکراتیک از اصلاحِ اجتماعی به واسطه مکتب، ترکیبهای اجتماعی و سایر نهادهای اجتماعی تاکید می‌ کند. آنچه پراگماتیسم ارائه میکند جایگزینی است برای دیدگاه «علم مکانیکی» که بر گونه غربی مدرنیته از دکارت تا کانت غالب شده بود.

بنابراین جامعه ­شناسی درمانی در پاسخ به مشکلات مدرنیته در آمریکا اعم از فقر و مشکلات جنگ داخلی، بیکاری و مهاجرت فزاینده به آمریکا امثالهم در مبانی پراگماتیسم صورت ­بندی میشود: جان دیویی در کتاب مدرسه و اجتماع می­نویسد: « فلسفه باید تبدیل به ابزاری برای تشخیص درد‌های اجتماعی و درمان آنها شود» بنابراین میتوان گفت که جامعه ­شناسی درمانی نیز همانند جامعه ­شناسی در پاسخ به پروبلماتیک ­های مدرنیته شکل گرفته است ولی در رفع شکاف بین عین و ذهن و با کمک از دیدگاه پراگماتیستی؛ در حالیکه جامعه­ شناسی اروپای غربی در پاسخ به پروبلماتیک ­های مدرنیته و بر بنیان مبانی نظری دوتایی عین و ذهن شکل مفصل ­بندی شده است.

فرشادی با طرح این سوال که مدرنیته چیست ادامه داد برای پاسخ به این سوال اول باید صورت بندی مدرنیته را بررسی کرد و آنگاه دریافت که پروبلماتیک مید چه بوده است. مدرنیته چیست؟ تکثر معانی دارد یا ندارد؟ مشکلات ناشی از تصور یکپارچه از مدرنیته چیست؟

برداشت یکپارچه از مدرنیته به مثابه یک بیماری حاد در بین جامعه­شناسان رواج دارد. مسائل اجتماعی به سوی نوسازی از شهرنشین شدن انبوه و صنعتی شدن تا ظهور به طور مشخص فرمهای مدرن جامعه پذیری بود. کلیه رویکردهای تکامل گرا و نوگرایی و اشاعه و توسعه­ روستو و مدرنیزاسیون، بر مبنای برداشت یکپارچه از مدرنیته در جوامع مختلف است. «پروژه ناتمام» هابرماس نیز برگرفته از همین مضمون است. هابرماس دو نگاه برای پروژه ناتمام مدرنیته دارد: ناظر بیرونی (آپاراتوس اجتماعی و اقتصاد و دیوان سالاری و قدرت و اقتصاد که با عقلانیت راهبردی و ابزاری هدایت میشود) یا دیدگاه مشارکت کننده که مفهوم زیست جهان یعنی تجربه مشترک مشارکت کنندگان که با تمامی تفاوت­ها به سوی شبیه شدن می­روند. و در نهایت میگه وقتی علم، هنر و سیاست بر اساس «منطق آنها» به کار بسته شوند؛ پروژه مدرنیته کامل میشود.

آیزنشتات و مدرنیته های متکثر، (مقایسه های بین تمدنی و فراملیتی انجام می دهند و سطوح بومی تحلیل را نادیده میگیرند یعنی تفاوتهایی که در سطح جهانی جوامع مدرن را جدا می کنند مهم تر از تفاوتهایی است که جوامع سنتی را از مدرن جا می کند. باز هم به دنبال همگونی بین ملت ها است تا همگونی درون ملت ها) بنابراین باز هم نوعی دیگری از شی انگاری در مدرنیته چند گانه هم اتفاق میفتد.

اما تیلور معتقد است که هر گونه معینی از مدرنیته دارای مجموعه‌‌ای خاص از ایده‌ها است دربارۀ اینکه چگونه باید کنش کنیم. در مورد گونۀ غربی، تیلور پیشنهاد میکند که فلسفه سیاسی لیبرال مرتبط با اثر اگروتیس و لاک مهمترین منبع «نظم اخلاقی» مدرن غربی است. اقتصاد، سپهر عمومی، حاکمیت مردمی. «حتی در غرب، تخیلاتِ اجتماعی مدرن در میانجی‌‌‌های واگرایِ تاریخهای ملی مربوط به طور متفاوتی منکسر شده‌اند. این مطلب ما را از توقع یک تکرار ساده‌ فرمهای غربی حذر میدهد؛ هنگامی که این تخیلات در سایر تمدن‌‌ها تحمیل میشوند یا اقتباس میشوند.» چرا پدیده های متفاوتی از مدرنیته داریم؟ چون برای بازنمایی یک پدیده (مدرنیته) احتیاج به وساطت داریم. وساطت ها در بستر های فرهنگی متفاوت است.

فرشادی با طرح این پرسش که پروبلماتیک مید چه بوده است؟ اظهار داشت که مید نیز مدرنیته را امری یکپارچه و شی شده در نظر نمی‌گیرد؛ بلکه به بررسی خودِ مدرنیته میپردازد یعنی اینکه پروبلماتیک‌ او، خودِ مدرنیته است، یعنی تغییراتی که خودِ مدرنیته به همراه آورده است؛ پروبلماتیک‌ فقر و شهرنشینی و مهاجرت که جامعه شناسی دورکیم و انسجام­ گرایی به دنبال راه حل آن بود به مثابه پسآیند هستند، نه آنچه که به مثابه نتایج حاصل از صنعتی شدن معرفی میشود. به این معنی، پس از یک دوره‌ «یقینِ معرفتی» یا حتی «خوش ‌بینی معرفتی» که با فرا رسیدن علم، تسلط بر طبیعت و فتح قله‌ها بر انسان هموار می­شود، نظریه‌های تکامل گرایی و اشاعه و قوانین توسعه یکسان در جوامع و ملت­های مختلف، مدرنیته را به سان مدرنیزاسیون و در قالبهای عینی بدل کرد و مصائب بیشتری را بر جوامع وارد کرد. به تدریج فصل ناامیدی و قفس آهنین فرا می­رسد، علم که قرار بود افسون زدایی کند خود به افسون بدل شده است. بنابراین یک دوره­ بازنگری انتقادی دربارۀ مبانی معرفت‌ شناسی به وجود آمد که سنتهای علمی پیشین بر آن نهاده شده بودند و پراگماتیست‌‌های کلاسیک را به پرسشگری رادیکال از پروبلماتیکِ مدرن دربارۀ دانش علمی سوق داد. در یک معنای مهم، واکنش مید به اولین بحرانِ مدرنیته، نقادی پوزیتیویسم و عقل گرایی دکارتی است، یعنی برای او یکی ازپروبلماتیک های مدرنیته، آن گونه علم پوزیتیویستی است: هدف اصلی این انتقاد بود: مساله علم مصنوعی.

فرشادی گفت بحث هویت ملی و فردی همگی اموری جدید هستند که میتوان گفت از پی آیندهای صنعتی شدن هستند و خویشتن ­شدگی و ایده­های نابی را پرورانده است. گذار از دیدگاه متافیزیکی و الهیاتی و مفصل­ بندی هویت­های فردگرایانه و خویشتن­ شدگی مبتنی بر آگاهی از مسائل جدید دوران مدرن هستند که یکی دیگر از پروبلماتیک‌‌های مید هستند. مساله‌ آگاهی، شرایطِ معرفت ‌شناختیِ آگاهی و دلالت‌‌های ضمنی ِدموکراتیکِ رادیکال ِآگاهی را بازرسی میکند؛ او به عنوان یک نظریه ‌پرداز اجتماعی در جستجوی پاسخ دادن به برخی پرسش‌ های اجتناب‌ ناپذیر است که مدرنیته بر ما مدرنها تحمیل میکند. و در مسائل جنگ جهانی اول و سیاست مفاهیم کشور-دولت و مرزهای بین المللی همگی از پروبلماتیک‌های مدرنیته هستند که مورد بررسی مید قرار گرفته اند. سه پروبلماتیک‌های مدرن؛ علم، خویشتن ­بودگی و سیاست‌ دموکراتیک ارکان اندیشه مید هستند.

فرشادی ادامه داد ارتباط اندیشه مید با جامعه­ شناس درمانی چیست؟ باید به نوشته‌ های مید دربارۀ اخلاق و سیاست جایگاهِ پژوهش کاربردی داده شود، زیرا که علمِ سیاست و اخلاق یکی از اهداف اصلی او هست. حلِ مشکلاتِ عملی اخلاقیِ و سیاسی باید با استفاده از روشِ هوشمندی حاصل شود. از این رو، اصلاحِ اجتماعیِ هوشمند و برساختِ اخلاقی، نویدهایِ رویکردِ علمی مید به سوی «نظمِ اخلاقی یا اجتماعی» است، طرح نظریۀ دموکراسی مشورتی مید و رویکردِ علمی او به اخلاق خواهد بود. اندیشه‌‌های سیاسی و اخلاقی مید منبع با ارزشی برای نظریه پردازان معاصر است که علاقمند به ارائه مدل ‌های دموکراسی مشورتی خود با یک بنیان زبان ‌شناسی اجتماعی هستند

بنابراین در نشست­های آتی سه رکن اصلی در اندیشه مید یعنی علم، روانشناسی اجتماعی و سیاست را بررسی خواهیم کرد.

نشست در ساعت 23:20 پایان یافت.