"موضوع پنداشت سختگیرانه نسبت به جرم، از سال 1964 در حوزه پژوهشهای جرمشناسیو جامعهشناسی انحرافات وارد و پس از آن به تدریج به بخش ثابتی از پژوهشهای پیمایشی درباره جرم تبدیل شد. در واقع ورود این مفهوم، به نظام حقوقی کمک میکرد که تلقی افراد جامعه را در نسبت با مجازاتهای مختلفی که او برای جرائم پیشبینی کرده است، بسنجد. به بیان دیگر، مشخص شود که مردم جرائم مختلف را چقدر سخت یا آسان میبینند و چه مجازاتهایی برای آنها پیشبینی میکنند؛ چرا که ثابت شده اگر میان آنچه در متون رسمی حقوقی در نظر گرفته شده و آنچه مردم میپندارند، هماهنگی و تناسب لازم وجود نداشته باشد، به نوعی نظام حقوقی مورد تأیید جامعه نبوده و در نتیجه نمیتواند خیلی تداوم داشته باشد."
دکتر سیدحسین سراج زاده عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت معلم، در نشستی که در گروه علمی ـ تخصصی جامعهشناسی دین انجمن جامعهشناسی ایران تحت عنوان ”دینداری و پنداشت سختگیرانه نسبت به جرم: یافتههای یک پژوهش تجربی“ برگزار شد، با بیان این مقدمه، گفت: مطالعات محدودی که در این زمینه انجام شده، نشان میدهند که بین جوامع اسلامی و سایر جوامع، در میزان جرائم و پنداشت سختگیرانه نسبت به جرم، تفاوتهایی وجود دارد. براساس آمارهایی که سالانه منتشر میشوند، کشورهای اسلامی تا امروز جزء گروه کشورهای با نرخ پایین جرم شناخته شده اند و عموما مردم این کشورها نسبت به دیگران، در مواجهه با جرائم بسیار سخت گیرترند و این مسأله خود دلیلی بود که من موضوع تحقیقم را ارتباط میان دینداری و پنداشت سختگیرانه نسبت به جرم انتخاب کردم.
سراجزاده افزود: از سوی دیگر، یافته های پژوهشی در کشورهای مختلف نشان میدهند که نگرش مسلمانان نسبت به انواع جرائم، به خصوص جرائم جنسی و اخلاقی با سختگیری بیشتری همراه است و در این زمینه پژوهشگران برای تبیین تفاوت در میزان جرم و نگرش مسلمانان، دو عامل فرهنگی و اقتصادی را به عنوان عوامل مؤثر معرفی کردهاند.
سخنران این نشست، در ادامه جلسه به بحث درباره سابقه نظری موضوع پرداخت و در این زمینه گفت: همانطور که میدانید از نظر دورکیم، نظام حقوقی همراه با همبستگی اجتماعی مکانیک، نوعی نظام حقوقی تبیینی است که به دنبال مجازات های سخت برای کسانی است که مرتکب جرم میشوند؛ در حالی که نظام حقوقی با همبستگی ارگانیک، نوعی نظام ترمیمی است و از آنجا که نظامهای مکانیک عموماً در جوامع سنتی و تحت نفوذ دین هستند، ما نوعی همبستگی بین سختگیری نسبت به جرم و دینداری میبینیم و به تعبیری دین و دینداری را عامل مؤثری در سختگیری نسبت به جرم میدانیم. از سوی دیگر، در نگاه وبر، عوامل فرهنگی در نگرشها و رفتار پیروان مؤثر هستند و در نتیجه دینداری و دین اسلام عامل مؤثری در نوع نگرش و سختگیری نسبت به جرم شناخته میشود. گیرتز انسانشناس آمریکایی نیز فرد دیگری است که میتوان به مطالعات او درباره دین اشاره کرد. او در نظریات خود دین را به عنوان یک نظام فرهنگی معرفی میکند که تأثیر بسزایی در انگیزهها و خلقیات پیروان دارد و در کتابی نظام فرهنگی دینی (اسلامی) اندونزی و مراکش را با هم مقایسه میکند و نشان میدهد که چگونه می شود که حتی خود در اسلام نیز نظامهای معنایی، رفتارها، خلقیات و انگیزههای مختلفی بروز پیدا می کنند.
دکتر سراجزاده ادامه داد: مطالعات تجربی و تحقیقات انجام شده در این زمینه نیز در مجموع نشان میدهند که نوعی ساختار هنجاری گسترده و یک توافق عام در سطح بیشتر جوامع وجود دارد و بنابر آن جرائمی که آسیب جسمی به دنبال دارند، جدیترین جرائم هستند. در عین حال، جرائمی که به تخلف از مقررات اداری مربوط میشوند، جزء کم اهمیتترین جرایم نزد مردم شناخته شدهاند. همچنین میانگین نمره جدی پنداشتن در گروههای مختلف جنسی، تحصیلاتی، سکونت گاهی و فرهنگی متفاوت است. در این زمینه، مطالعات محدودی که بین فرهنگ های مختلف انجام شده، تفاوتهای فرهنگی و مذهبی را به عنوان عوامل مؤثر در میزان سختگیری نسبت به انواع جرائم معرفی کردهاند. به ویژه مشخص شده که جوامع اسلامی و مسلمانان تفاوت زیادی با سایر جوامع و پیروان سایر ادیان دارند. نخستین مطالعه بین فرهنگی و مقایسهای در این زمینه، در سال 1976 توسط نیومن انجام شد و طی آن از مردم شش کشور درباره 9 رفتار انحرافی شامل دزدی، زنای با محارم، سوء استفاده از اموال عمومی، هم جنسگرایی، سقط جنین، مصرف مواد مخدر، آلودگی محیط زیست، اعتراضهای عمومی، کمک نکردن به فردی که در معرض خطر است، پرسیده شد که ”آیا به نظر شما این رفتارها باید غیرقانونی باشند؟“ و در واقع از طریق این پرسش، میانگین مدارا نسبت به جرم در فرهنگهای مختلف مورد سنجش قرار گرفت. در یافته های این پژوهش، میانگین پاسخهای مثبت، یعنی کسانی که در جمع گفته اند که این کارها باید غیرقانونی باشد، به ترتیب اندنزی 6/89%، ایران 6/87%، ایتالیا 7/84، یوگسلاوی 77%، هند 72%، آمریکا 58% بود.
سراجزاده نمونه دیگر مطالعه پیمایشی در این زمینه را تحقیق اسکات و الثاقب در سال 1980 معرفی کرد که طی آن، نمونهای از کشورهای دانمارک، فنلاند، هلند، بریتانیا، نروژ، سوئد، آمریکا و کویت با هم مقایسه شدهاند. بنابر نتیجه این پژوهش، در میان کشورهای فوق، کویتیها شدیدترین مجازاتها را پیشنهاد کرده اند. نمونه ها در سایر کشورها نیز معتقد بودند که جرم های خشونتآمیز، مواد مخدر، اقتصادی، مالی ـ سیاسی و جرائم جنسی به ترتیب حائز اهمیت بیشتری بوده و مجازات های نسبتا شدیدتری می طلبند اما کویتی ها جرائم خشونتآمیز، مواد مخدر، جرائم جنسی، اقتصادی و مالی ـ سیاسی را با فاصله بسیار کم میان جرائم جنسی و موارد قبلی، به ترتیب جرائم سخت تری دانسته اند.
عضو گروه جامعهشناسی دین انجمن جامعهشناسی ایران افزود: نمونه سوم نیز مطالعهای است که ایوانز و اسکات در 1982 انجام دادند و طی آن دو نمونه از دانشجویان آمریکایی و کویتی را با هم مقایسه کردند آنها هر یک از جرائم را با توضیح موقعیت ارتکاب جرم به دانشجویان نمونه ارائه کردند؛ سپس خود، آنها را در سه دسته جرائم خشونتآمیز، اقتصادی، یقه سفید و جرائم اخلاقی تقسیم کردهاند. براساس این پژوهش میانگین سخت پنداشتن انواع جرم از نظر دانشجویان آمریکایی، به ترتیب برای جرائم خشونتآمیز 2/11%، جرائم اقتصادی 8/7%، جرائم یقه سفید 1/6% و جرائم اخلاقی 11/4% بوده است. در حالی که در کویت، از نظر دانشجویان نمونه جرائم خشونتآمیز با 6/11%، جرائم اخلاقی 5/10% جرائم اقتصادی 4/8% و جرائم یقه سفید با 8/7% و جرائم یقه سفید 8/7% سختترین جرائم پنداشته شدهاند. همچنین در این تحقیق رتبه اول جرایم در آمریکا، این بوده که ”مردی همسر خود را در جریان یک مشاجره بکشد“ (میانگین 1/13) اما در مورد کویت این جرم رتبه ششم را در میان جرائم سخت داشته است. این در حالی است که رتبه اول در کویت به جرمی مربوط شده که طی آن، ”یک زن ازدواج کرده مرتکب زنا شود“. این جرم در نزد پاسخگویان آمریکایی رتبه سی و دوم را اخذ کرده است.
دکتر سراج زاده تصریح کرد: عدهای مانند اسکات و الثاقب، در این زمینه، تفاوت کشورهای اسلامی با سایر کشورها را در مرحله اول، ناشی از قانون مجازات اخلاقی میدانند. البته اسکات در کار دیگری که با اوانز انجام داده، موضوع و نقش مذهب در فرهنگ خاورمیانه را عامل این تفاوت دانسته است. در عین حال گرو و همکارانش معتقدند کشورهای اسلامی جزء کشورهای توسعه نیافته هستند و زمانی که این توسعه نیافتگی از میان برود، تأثیرات دین نیز محو خواهد شد و در واقع این تفاوت ناشی از عدم توسعه اقتصادی و اجتماعی و نه دین است.
بنا به تحلیل سراجزاده، این نظرات، هر سه بهره ای از واقعیت دارند. به هر حال توسعه باعث میشود که کشورهای اسلامی آرام آرام به سمت گرایشهای آسانگیرتر نسبت به جرایم پیش روند، اما با وجود این، تأثیر نظام معنایی و فرهنگی دین اسلام نیز در این زمینه تعیینکننده است. به طوری که وقتی ما کشورهایی در سطح توسعه نسبتاً مشابه با کشورهای اسلامی را مقایسه میکنیم میبینیم باز کشورهای اسلامی تلقی سختگیرانهتری دارند.
وی پس از ارائه این مقدمات نظری و یافتههای پژوهش های بین المللی، فرضیههای خود را در مورد ایران چنین مطرح کرد:
1ـ در ایران میانگین پنداشت سختگیرانه نسبت به جرم نسبتاً بالاست. 2ـ جرایم اخلاقی (به ویژه جنسی) در بین جرائم سخت قرار میگیرند. 3ـ افراد دیندارتر، پنداشت های سختگیرانه تری دارند. 4ـ آنهایی که از فرآیند مدرنیزاسیون تأثیر پذیرفتند، پنداشتشان کمتر سختگیرانه است. 5ـ افرادی که دارای دیدگاه مذهبی و سیاسی مدرنتر هستند، نگرش مداراجویانهترین نسبت به جرم دارند.
دکتر سراجزاده، روش پژوهش خود را تحلیل ثانویه اطلاعات یک طرح پیماشی با عنوان ”سنجش گرایشها، رفتار و آگاهیهای دانشجویان دانشگاههای دولتی“ معرفی کرد و گفت که این طرح در سالهای ا8ـ1380 در دفتر برنامهریزی اجتماعی و مطالعات فرهنگی وزارت علوم انجام شده انجام شده و نمونه آن، 1522 نفر از دانشجویان دختر و پسر در 20 دانشگاه تحت پوشش وزارت علوم در تهران و برخی شهرستانها بوده است. در بخشی از این طرح، 24 عنوان جرم به افراد داده و از آنها خواسته شده که نظرشان را راجع به اینکه این جرائم چقدر مهماند، در یک طیف ردهبندی کنند. متغیر وابسته تحلیل ثانویه، جدی پنداشتن جرم یا سختگیری نسبت به جرم بوده است. متغیرهای مستقل تحلیل نیز، جنسیت، پایگاه اقتصادی اجتماعی، منزلت شغلی پدر، تحصیلات خانواده، محل سکونت خانواده، شهری یا روستایی بودن محل تولد و دینداری که با یک مقیاس لیکرت و تقریباً براساس مدل گلارک و استارک در نظر گرفته شده، بوده است. برای تعیین نوع دینداری از افراد سؤال شده بوده که خود را چه نوع مسلمانی (نواندیش یا ولایی انقلابی) میدانند. جهتگیری سیاسی نیز با این پرسش سنجیده شده بود که اگر انتخاباتی برگزار شود، از میان کاندیداهای دو گروه اصولگرا و محافظه کار یا اصلاحگرا و آزادیخواه به کدام یک رأی میدهند. مدارای فکری نیز سنجهای بود که در این طرح با 12 سؤال تحلیل میشد. از افراد پرسیده شده بود که با انتشار و گرایش به آزادی بیان افراد مخالف، موافقند یا مخالف. سنجههای دینداری و مدارای فکری از پایایی و اعتبار قابل قبولی برخوردار بودند.
یافتههای پژوهش دکتر سراجزاده نشان داده است که سختترین جرم از نظر دانشجویان ایرانی قتل عمد، بعد از آن تجاوز به عنف، لواط، زنای زن و پایینتر از آنها اختلاس، زنای مرد، قاچاق مواد مخدر، اقدام علیه امنیت ملی، جاسوسی، کلاهبرداری، رشوه، دزدی شناخته میشود. در ادامه نیز جرائم اخلاقی، عقیدتی سیاسی، نشر مطالب ضد دین، تخریب محیط زیست، پخش فیلم مستهجن، مصرف مواد مخدر، ارتداد، ضرب و جرح، مصرف مشروبات اخلاقی، قتل غیرعمد به ترتیب به عنوان جرائم لایق مجازات های سخت شناخته شدهاند.
وی گفت: به نظر من، یکی از نکات جالب اینجاست که در تحقیقات کشورهای غربی ضرب و جرح در رتبهبندی جرائم از نظر سختی بسیار بالاست ولی در جامعه ما، اگر به قتل منجر نشود، جزء جرائم کم اهمیت خواهد بود. همچنین این تحقیق نشان میدهد که مردها کمتر از زنان سختگیر بودند که این خود شاید یکی از تفاوتهای کشورهای اسلامی باشد. محل سکونت تأثیر چندانی در میزان سختگیری افراد نداشته و پایگاه فرد در مجموع در حد کوچکی موثر است.
سراجزاده تأکید کرد: تحلیلهای آماری این پژوهش نشان میدهند که دینداری قویترین متغیر تأثیرگذار در سختگیری نسبت به جرائم است. به نظر میرسد تفاوت اصلی انواع دینداری در سختگیری نسبت به جرائمی است که از جنس اخلاقی، عقیدتی، سیاسی و فکری هستند. به طوری که کسانی که خود را دیندارانی نواندیش، اصلاحطلب و با مدارای فکری دانستهاند, عموما در این زمینه ها ملایمتر و آسانگیرتر بودهاند.
استادیار دانشگاه تربیت معلم، در پایان، نتایج تحقیق خود را اینگونه جمعبندی کرد:
1ـ در مجموع پاسخگویان این پژوهش ، پنداشت سختگیرانهای نسبت به جرم دارند (در مقایسه با دیگر کشورها).
2ـ با توجه به اینکه پاسخگویان دانشجو هستند، میتوان پیشبینی کرد که در میان سایر اقشار و کل جامعه پنداشت سختگیرانه بیشتر باشد.
3ـ تفاوت مهم دیگر رتبهبندی از نظر پنداشت سختگیرانه نسبت به جرم است. جرائم جنسی از جمله جرائمی هستند که بیشترین پنداشت سختگیرانه نسبت به آنها وجود دارد و این مهمترین تفاوت جوامع اسلامی و جوامع دیگر، به خصوص جوامع غربی است.
4ـ در میان متغیرهای تأثیرگذار، متغیرهای زمینهای و دموگرافیک اثر چندانی بر پنداشت سختگیرانه نسبت به جرم نداشته و بیشترین متغیرهای اثرگذار متغیرهای فرهنگی و فکری بودند و از میان آنها بیشترین تأثیر به دینداری و عمدتاً نسبت به جرائم جنسی، اخلاقی، سیاسی و ایدئولوژیک مربوط میشود.
5ـ میان مدارای فکری و اصلاحگرایی و نواندیشی دینی با دینداری و همینطور با پنداشت سختگیرانه نسبت به جرم، همبستگی منفی وجود دارد و این موضوعی است که ما را به بازنگری سنجههای دینداری در شرایط جدید جامعه و نیز تأمل نسبت به تفسیرهای سنتی و جدید از دین وامیدارد.
6ـ تفاوت جوامع اسلامی و جوامع دیگر، از نظر پنداشت سختگیرانه نسبت به جرم، به خصوص نسبت به جرائم جنسی، اخلاقی و عقیدتی میتواند این نظر را تقویت کند که تأثیر دین اسلام و به خصوص قانون مجازات اسلامی به عنوان شریعت مقدس، می تواند دلیل اصلی این تفاوت ها باشد. اما همین امر در نگرش نواندیشها و اصلاحگران میتواند نشان از آن باشد که چنانچه تفاوتهای نگرشی بتوانند جایی برای خود باز کنند و به عنوان یک تفسیر موجه دینی جای بیفتند، میتوان انتظار داشت که فرآیندهای مدرنیزاسیون روحیات و انگیزههای مسلمان را نیز دستخوش تغییر کند و نتیجه آن در پنداشتهای آسانگیرانهتر با مدارای بیشتر نسبت به جرم خود را نمایان سازد.
تفاوت اصلی انواع دینداری در سختگیری نسبت به جرائمی است که از جنس اخلاقی، عقیدتی، سیاسی و فکری هستند؛ به طوری که کسانی که خود را دیندارانی نواندیش، اصلاحطلب و با مدارای فکری دانستهاند, عموما در این زمینه ها ملایمتر و آسانگیرتر بودهاند
موضوع نشست روز بیست و دوم فروردین ماه 85 گروه علمی ـ تخصصی جامعه شناسی دین انجمن جامعه شناسی ایران، نسبت میان دین و رسانهه ای جمعی بود. در این جلسه، دکتر مسعود کوثری عضو هیأت علمی دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران به سخنرانی پرداخت. او در مقدمه ی بحث خود گفت که به نظر میرسد در حوزهی جامعه شناسی دین، به صورت سنتی، بحث رسانه یا مطرح نشده و یا بسیار حاشیهای بوده است.
وی یکی از دلایل این امر را عدم پرداختن جامعه شناسان کلاسیک به این مقوله معرفی کرد و دلیل دیگر را جهت گیریهایی دانست که در جوامع جدید نسبت به رسانه وجود دارد و در راستای آن رسانه ها نیز تلاش میکنند که از هرگونه سمت و سوی ایدئولوژیک پرهیز کنند و به عبارت دیگر، این فوبیا یا ترس نسبت به جهت گیری دینی رسانه در کنار دیدگاه سنتی موجود، باعث شده که رابطه ی میان نسبت دین و رسانه چندان مورد بررسی قرار نگیرد.
دکتر کوثری در این جلسه، براساس مطالعات خود در حوزهی ارتباطات و نگاه به ارتباط دین و رسانه، این موضوع را با کمک پنج پارادایم ذات گرا، کارکردگرا، فرهنگ گرا، نمادین گرا و پارادایم اخلاقی مورد بررسی قرار داد. او خاطر نشان کرد که رواج این پارادایم ها بستگی زیادی به شرایط تاریخی، سیاسی و اجتماعی جوامع دارد.
وی در تشریح نخستین پارادایم مورد نظر خود، گفت: در پارادایم ذات گرا یا ابزارانگارانه که در دوران نوسازی و توسط متفکرانی چون ترنر به کار گرفته شده، رسانه به عنوان ابزاری برای مدرن کردن و نوسازی جامعه تلقی میشود. این پارادایم معتقد است که دین و رسانه دو امر جدا بوده و هریک کار خود را میکنند. در اینجا دین بیشتر به عنوان منبع، مأخذ و سرچشمه ی نهادها و باورهایی که درجامعه وجود دارد، شناخته شده و برعکس، رسانه یک امر غیرتاریخی بوده و نقش میانجی و مجرا را ایفا میکند. بنابراین دیدگاه، دین ذاتاً خلاق و مولد ارزشها و باورها بوده و رسانه ذاتاً خنثی است و تنها به عنوان یک ابزار مورد استفاده قرار میگیرد و در واقع، در اینجا تکنولوژی به عنوان ابزاری در خدمت هدف قرار میگیرد.
کوثری افزود: برخلاف این دیدگاه، در پارادایم کارکردگرا، نوعی تعامل بین رسانه و دین به وجود میآید. دین میتواند کارکردی برای رسانه داشته باشد و آن فراهم کردن محتوا، ارزشها و نمادهاست و در مقابل رسانه نیز به تبلیغ دین و گسترش پیام آن کمک میکند. بنابراین، دیدگاه کارکردگرایانه تلاش میکند که به سازشی مسالمتآمیز میان رسانه و دین رسیده و نقش تفکیک شدهای برای هر یک داشته باشد. به وجود آمدن همین دیدگاه، سبب شد که بحثی تحت عنوان کلیسای الکترونیکی در سال 1940صورت گیرد و طی آن مبلغین کلیسایی به استریوها آمده و به اجرای شوهای تلویزیونی و تبلیغات مذهبی مشغول شوند و حتی شبکه های دینی راه انداخته و به معرفی رسالت مذهبی خود بپردازند و درواقع، نوعی دیدگاه کارکردگرایانه را میان این دو حوزه برقرار کنند.
وی معتقد است که نگاه مسلط در جامعهی ما نیز به ویژه در میان مسؤولان بعد از انقلاب، نوعی نگاه کارکردگرایانه نسبت به رابطه ی دین و رسانه بوده و علیرغم بدگمانی های پنهانی که نسبت به رسانه وجود دارد، تلاش شده این دیدگاه پا برجا بماند. به گفته ی او، در این شرایط حکومت دینی، محتوا و ارزشها را تعیین کرده و رسانهها نسبت به آنها تبلیغ میکنند و در این راستا رسانه به نوعی بازوی دین میشود؛ چنانچه این دیدگاه، اکنون در رابطهی بین دین و اینترنت نیز در حال ترویج است.
دکتر کوثری در ادامه ی این نشست، به تشریح پارادایم دیگری پرداخت که بنا به اعتقاد او، نگاه عمیق تری نسبت به رابطهی دین و رسانه دارد. وی در این باره گفت: من این پارادایم را که در دهه ی اخیر مطرح شده، فرهنگ گرا نامیده ام و به نظرم کسانی که در حوزههای دین پژوهی یا رسانه پژوهی فعالیت میکردند، بعد از مدتی به این نتیجه رسیدند که دیدگاه ابزارگرا یا دیدگاه کارکردگرا، هیچ یک چندان رسا نیست و درواقع، عنصر واسطی بین رسانه، دین و مخاطب وجود دارد که میتوان آن را به عنوان فرهنگ معرفی کرد که البته بخش اعظمی از آن را فرهنگ عامه تشکیل میدهد. بنابراین این دیدگاه، میتوان گفت که رابطه ی چندگانهای بین دین، رسانه، مخاطب و فرهنگ وجود دارد و مخاطب از چارچوب و شبکهی فرهنگ، دین و رسانه را میفهمد. بنابراین اگر در ایام ماه رمضان یا محرم به برنامه های تلویزیون نگاه کنیم، به این نتیجه میرسیم که برنامهها از صافی فرهنگ جاری گذشته و نمایش داده میشوند. در این دیدگاه رسانه دیگر ابزار نیست بلکه رسانه در اینجا از معانی مشترکی استفاده میکند که ضرورتاً دین نبوده و درواقع، حوزهی فرهنگ است. بنابراین طی آن، نوعی استقلال رسانه از دین به وجود میآید. در واقع بحثها کمکم به این سمت میرود که رسانه میتواند حتی نقش میانجی گری را به جای دین در جوامعه معاصر ایفا کند.
بحث دین رسانهای شده هم نشان میدهد که رسانه دیگر تنها مجرایی نیست که چیزی از طریق آن ظهور کند بلکه خود میتواند تغییراتی در محتوا نیز به وجود آورد و در واقع رسانه مبتنی بر فرهنگی است که در جامعه وجود دارد و از طریق آن فرهنگ، دین را به گونه¬ای که میفهمد، نشان میدهد.
به گفته ی کوثری، تحول موجود دیگر در این رویکرد، بحث حرکت از مخاطب منفعل به مخاطب فعال است که در حوزه ی ارتباطات بسیار مورد توجه قرار گرفته و با تئوریهای استوارت هال و دیگران، تحت عنوان مقاومت نشان شناختی مطرح شده است.
وی در این باره توضیح داد که مخاطب میتواند سه موضع را در مقابل رسانه اتخاذ کند؛ که نخستین آنها، موضع پذیرش است. همچنین مخاطب میتواند موضع مذاکره را با رسانه مورد استفاده قرار دهد و طی آن، برخی از پیامهای رسانه را پذیرفته و برخی دیگر را نپذیرد. در سومین حالت، مخاطب میتواند موضع مقابله را اتخاذ کرده و اصلاً پیام رسانه را نپذیرد. البته علاوه بر این موارد، باید گفت که رابطه ی مخاطب با رسانه و دین، نوعی هرمنوتیک مضاعف است به این معنا که ما به عنوان مخاطب از برداشت رسانه از دین، برداشت مضاعفی میکنیم.
دکتر کوثری ادامه داد: پارادایم دیگری وجود دارد که من نام آن را پارادایم نوذات گرایی گذاشته ام. این پارادایم با جمله ی مشهور مک لوهان آغاز شده که میگوید: ”رسانه خود پیام است“ و این جمله در واقع نقدی بر ابزارگرایی سنتی نسبت به رسانه است. رسانه دیگر مجرا، کانال یا میانجی نیست؛ بلکه خود حاوی ذاتی است که میتواند جهان نمادینی را خلق کند. مثلاً در فیلمی مثل جنگ ستارگان، تصوری که از انسان، جهان و خلقت توصیف میشود، جهانی بازتولیده شده توسط رسانه است. پارادایم نوذاتگرایی رسانه میگوید که رسانه نمیتواند دین را تعریف کند چرا که خود تصویرساز بوده و نماد میآفریند و این به نوعی سکولار کردن امری قدسی است. درواقع، رسانه به دلیل آنکه نمادهای دینی را پایین آورده و نمایشی میکند، خود حاوی وجهی سکولار است. علاوه بر آن، رسانه در جهان معاصر مروج نوعی فرهنگ نمایش سالاری بوده که در نتیجه ی آن، فرهنگ بصری در جوامع، سلطه ی بیشتری یافته است. به عبارت دیگر، افراد ترجیح میدهند ببینند تا بخوانند و این باور کردن از طریق دیدن، ویژگی فرهنگی جوامع معاصر است.
در این پارادایم، رسانهها در عصر جدید خود مناسک می آفرینند و در این مناسک مشارکت دارند و بیشتر در قالب این مناسک است که افراد امر قدسی را درک میکنند؛ چرا که تجربه ی قدسی در مناسک قابلیت دستیابی بیشتری دارد. چنانچه رسانه ها در جوامع جدید به رشد مناسک غیردینی هم کمک میکنند. ورزش و سرگرمی نمونه¬هایی از این نوع مناسک هستند.
عضو گروه ارتباطات دانشگاه تهران افزود: ویکتور ترنر و برخی دیگر از جامعه شناسان معتقدند که جنبه های مهم مناسک دینی شامل جنبه های بیرونی و درونی است. آنها معمولاً مناسک را رفتاری رسمی میدانند که از نظم زمانی برخوردار بوده، در مکان مشخصی انجام شده و رابطه ی ما را با امور جاری روزمره تنظیم میکند. همچنین افراد در راستای این مناسک، معمولاً نوعی تعالی را تجربه میکنند. این تعالی حاصل سه مرحلهی انفصال، انتقال و ترکیب و همسازی است که مناسک معمولاً با این سه مرحله، انسان را از زندگی روزمره رها کرده، برای او تجربه ی تعلیق اجتماعی و در فعالیتهای نمادین جمعی تجربه ی حالت تعالی را به همراه دارند.
وی تأکید کرد: رسانه ها تقریباً همهی این ویژگیها را میتوانند داشته باشند. آنها در نمایش حرکات جمعی، مثل یک بازی فوتبال، ما را آن چنان غرق میکنند که رابطه مان با زمان و مکان اطرافمان قطع شده، درحالت تعلیق قرار گرفته و با یک گل همه به جیغ کشیدن واداشته میشویم. دورکهیم پیشبینی کرده است که گروههای واسطی خلأ رابطه¬ی فرد و جامعه را پر میکنند و بدین وسیله، اخلاق حرفهای جدید ساخته میشود. به نظر میرسد با توجه به اینکه در جوامع جدید، گروههای حرفهای پیشین نتوانستند اخلاق لازم را برای جامعه ایجاد کنند و رابطه ی فرد با گروهها نیز گسسته شده؛ این جوامع، شبکهی جدیدی را واسط کردهاند تا کنترل و نظم اجتماعی را به وجود آورند. این مناسک جدید که در ورزش، کنسرتهای موسیقی و سرگرمی هایی مثل رفتن به دیزنیلند و شهربازی حاصل میشود، شبکههای واسطی هستند که فرد را به ساختار اجتماع ارتباط میدهند و از این طریق باعث میشوند که آنومی کمتر در جامعه رخ دهد. در واقع، بدین طریق، ما نوعی جایگزینی را تجربه میکنیم که طی آن، ارتباط فرد با گروه و ساختار اجتماعی از طریق رسانه برقرار میشود. امروزه شبکه های رسانهای شدهای هستند که افراد جامعه را به هم متصل میکنند. به طوری که در شرایط فعلی، خیلی ها حتی ترجیح میدهند رابطهی خود را با مجالسی مثل عزاداری عاشورا از طریق دریچه ی رسانه برقرار کنند. در عین حال، در طول مراسم هم وجه نمایشی به حیات خود ادامه داده و افراد به آن توجه دارند.
دکتر کوثری افزود: دورکهیم در بحث جامعه شناسی دینی خود، ذکر میکند که جامعه براساس شکل گیری تصورات جمعی (collective representation) ایجاد میشود و او دین را اساساً همین تصورات جمعی میداند. در جوامع جدید میتوان گفت که رسانه ها در تولید و به گردش انداختن تصورات جمعی، قدرت زیادی دارند. فیلمهای سینمایی که راجع به مرگ، یا تجربه های سفر از زمین به کهکشان های ناشناخته ساخته شده، نشان میدهند که رسانه ها در ساختن و به گردش در آوردن این تصورات بسیار مؤثرند. از این راه میتوان گفت که رسانهها در شکل دادن به وجدان جمعی معاصر بسیار نقش دارند و به نوعی رقیب دین شدهاند. در واقع، رسانههای جدید شیوهه ای جدیدی برای تفکر و شناخت خود به ما ارائه میدهند.
وی پیش از توضیح دربارهی آخرین پارادایم مورد نظر خود، یادآور شد که هر یک از رویکردهای ابزارگرا در دهه های 40 و 30، کارکردگرا در دهه های 40 تا 70، فرهنگ گرا از دهه ی 80 و نوذات گرا از دهه ی 90 تاکنون رواج داشته اند. او ادامه داد: رویکرد جدیدی که من آن را رویکرد نمادگرایی خلاق نامیده ام نشان میدهد که ما باید تصورات کارکردگرا و ابزارگرا را دربارهی رسانه کنار بگذاریم. حتی اینکه رسانه باعث کاهش امر قدسی میشود را نیز باید کنار گذاشت. در واقع اکنون میتوان گفت که رسانه نه تنها به کاهش امر قدسی نمی پردازد، بلکه ما با رسانه دین را بهتر میشناسیم چرا که تنها راه شناختن دین، ادبیات و گونه های خاص ادبی متن نیست و حتی اساساً ضرورتی هم ندارد که ما از طریق رسانه به امر ناب برسیم. تولید و گردش خلاق نمادها هم در عرصه ی دینی ممکن است و هم در عرصه ی رسانهای؛ گرچه نقش دین میتواند در به دست آوردن تصورات، بنیانیتر و قویتر باشد.
دکتر کوثری در پایان بحث خود بار دیگر متذکر شد که تحقیقاتی که به رابطه ی دین و رسانه پرداخته اند، عموما از انتخاب پارادایم ابزارگرا در نگاه به رسانه پرهیز کرده و به رویکرد مبتنی بر نمادگرایی خلاق و رابطهی متقابل دیالکتیکی پرداخته اند. او همچنین تأکید کرد که راه خروج از بحرانی که رسانه های دینی در حال دچار شدن به آن هستند، کنار گذاشتن پارادایمهای سنتی در این زمینه و پذیرش پارادایمهای جدید است
تحقیق درباره ”ذهنیت جوانان ایرانی“ پژوهشی جامعهشناسانه است که امیر نیکپی و فرهاد خسرو خاور در فاصله زمانی مهر 1380 تا خرداد 1382 در کشور انجام دادهاند.
دکتر نیکپی تحصیلات عالیه خود را در فرانسه در رشته جامعهشناسی و در سه گرایش جامعه شناسی معرفت، جامعهشناسی دین (ادیان) و جامعهشناسی سیاسی به پایان رسانده و حدود 5 سال است که در حوزه انسانشناسی حقوقی فعالیت میکند. او در آبان ماه سال 84، برای نخستین بار نتایج مقدماتی این پژوهش را در حوزه دینداری جوانان ایرانی، در نشست گروه علمی ـ تخصصی جامعهشناسی دین انجمن جامعهشناسی ایران ارائه داد. این پژوهش که به گفته نیکپی اگر بینظیر نباشد، در سطح کشور کم نظیر است؛ شامل تحلیل 200 مصاحبه است که با 350 جوان ایرانی در سه شهر کشور انجام شده است.
بیشتر این مصاحبهها فردی و برخی گروهی بودهاند و هریک از آنها بین یک ساعت و نیم تا سه ساعت و نیم به طول انجامیده که نهایتاً تبدیل 6000 صفحه مطلب شده که به خودی خود، دادههای بسیار جالبی هستند. نیکپی پیش از ورود به بخش اصلی بحث خود برخی از مواردی را که در طی مصاحبهها به آن برخورد کرده بود، به صورت مواد خام مطرح کرد تا میزان تنوع را در حوزه دینداری جوانان نشان دهد. او در عین حال تأکید کرد که در این بخش فقط نقل قول کرده و هیچگونه تحلیلی ارائه نمیدهد.
وی برخی از این موارد این گونه مطرح کرد: ”در میان جوانان 17 تا 35 ساله مصاحبه شونده، برخی روزه میگیرند اما نماز نمیخوانند. برخی به حجاب عقیده ندارند ولی جلوی ما حجاب خود را حفظ کرده بودند. برخی میگویند ما براساس نیاز خودمان نماز میخوانیم نه براساس دستور شریعت. برخی میگویند در جایی که تضاد میان دین و حقوق بشر باشد، دین را انتخاب میکنند. برخی از دختران از تبعیض جنسیتی در برخی از قوانین در حوزه دینداری دفاع میکنند. برخی از حجاب متنفرند ولی برای آبروی خانواده پدر و یا محله حجاب دارند. برخی میگویند روشنفکران دینی چون شریعتی و سروش زمینهساز بیدینی جامعه هستند. برخی میگویند اعتقادات ما با احساس شخصیمان، هماهنگ نیست. برخی میگویند ما بیدینایم اما اخلاقیات مسلمانان را قبول داریم. برخی میگویند ما بیدینایم اما صدقه میدهیم. برخی اعتقاد به ماوراء الطبیعه دارند ولی بیدیناند. برخی نماز میخوانند چون مجبورند بسیج بروند. برخی معتقدند روحانیت همه ادیان مثل هم است. برخی نماز را با لاک یا بیروسری میخوانند. برخی میگویند چادر را انتخاب کردیم ولی مخالف حجاب اجباری هستیم. یک فرد ارمنی در میان مصاحبه شوندهها است که مشهد میرود و برای امام رضا نذر میکند یا فرد دیگری که به خاطر دوستش میخواهد مسیحی شود. برخی ایمان به خدا داشته ولی ایمان به امامان ندارند. برخی در مورد تعدد زوجها میگویند میسوزیم و میسازیم چون شرع نمیتواند ناعادلانه باشد. برخی از اسلام وهابی و طالبانی به شدت دفاع میکنند. برخی الکل را پاککننده میدانند و به عنوان مسلمان معتقد مشروب میخورند. برخی معتقدند دین و روحانیت را نمیتوان از هم جدا کرد. برخی معتقدند حجاب باید برای اقلیتهای دینی آزاد باشد. برخی دختران لر حتی جلوی پدران خود حجاب دارند. یک نفر بود که میگفت من نماز را فقط به خاطر شوهرم میخوانم. برخی فقط جلوی کسانی که ازدواج کردهاند حجاب ندارند. خانوادهای بود که پدر بیدین بود ولی بچهها را به نماز خواندن ترغیب میکرد. برخی به خاطر تفریح سراغ رساله میروند. برخی میگویند اسلام را کنار نمیگذاریم که حقوق بشر بیاوریم. برخی میگویند موسیقی جای نماز را برای ما گرفته است و ...»
نیکپی پس از اشاره به این موارد برای نشان دادن تنوع دینداری در میان جوانان ایرانی گفت: در مصاحبههایی که انجام دادیم متوجه شدیم که ”ضد دینداری“ و ”غیردینداری“ که دو پدیده متفاوتند، در باورهای مصاخبه شوندگان در اقلیت قرار دارند.
او در توصیف روش و نتایج این تحقیق گفت: پنج عنصر را برای انتخاب افراد در نظر گرفتیم؛ نخست جنسیت، یعنی تلاش کردیم نیمی از مصاحبه شوندهها مرد و نیمی دیگر زن باشند. دوم شغل و حرفه که قشر وسیعی از افراد از روسپی گرفته تا المپیادی را در برمیگیرد. سوم عنصر دین، در میان این 350 نفر از دیندار و غیردیندار، مسلمان و غیرمسلمان حضور دارند. چهارمین عنصر طبقه اجتماعی در طیفهای مختلف و عنصر پنجم قومیت که از هر قوم حداقل با 15 تا 20 نفر گفت و گو کردیم.
وی افزود: برای انجام این تحقیق سه شهر تهران، قم و قزوین را انتخاب کردیم. در تهران به دلیل اهمیت و مرکزیت آن حدود 100 مصاحبه انجام دادیم. قم را به این دلیل انتخاب کردیم که قبل از انجام تحقیق فکر میکردیم این شهر قطب سنتی و مذهبی کشور است و حدود 50 مصاحبه در این شهر انجام دادیم و در نهایت قزوین را به عنوان سومین شهری که بیش از همه اقوام مختلف ایرانی در آن جمع شدهاند، برگزیدیم.
نیکپی موضوعات روابط خانوادگی جوانان، روابط احساسی ـ جنسی جوانان، سیاست در نگاه جوانان، دینداری جوانان، تفریح و سرگرمی، نگاه به آینده، مکتب فکری و نگاه جوانان ایرانی به مسائل اقتصادی را به عنوان محور اصلی پرسشهای پژوهش معرفی کرد و گفت: نوع مصاحبهها نیمه رهنمودی بود به این معنا که در بخش اول گفت و گو همین هشت محور سئوال میشد. در بخش دوم خود را در موضع مقابل فرد قرار میدادیم تا ذهنیت او را بیشتر درک کنیم و در بخش سوم، تناقضات مواضعشان را در مقابلشان میگذاشتیم. همچنین حتماً پیش از مصاحبه حداکثر اطلاعات اولیه را راجع به فرد مصاحبه شونده به دست میآوردیم.
وی افزود: در حدود 193 مصاحبه من یا همکارم خسرو خاور شرکت کردیم که البته این کار تنها با همکاری دو تن از دانشجویان ما، خانمها فائزه محمدی و ناهید کشاورز امکانپذیر بود. نیکپی در طی سخنرانی خود بارها اعلام کرد که چون این پژوهش در مرحله تحلیل و تدوین مصاحبههاست، آنچه ارائه میدهد نگاه اولیه و ناقصی از تحقیق درباره مسأله دینداری است و با مسئولیت خود او خواهد بود. وی همچنین یادآور شد که این کار براساس روش جامعهشناسی پدیدارشناختی است و در آن هیچیک از اشکال نمادین در این حوزه به شکل دیگری تقلیل نیافتهاند. در واقع دین، ایدئولوژی، اسطوره، اتوپیا و ... هریک معنای مستقل خود را دارند و به تعبیر دیگر در این پژوهش هر پدیدهای که حالت تقدس گیرد، دین و دینداری قلمداد نشده است.
او ادامه داد: در عین حال، من نه تعریف جوهری و نه تعریف کارکردی از دین و دینداری دارم ولی به چیزی به عنوان تجربة دینی معتقدم و جمع شدن چهار اصل را برای آنکه فرد را دیندار بدانیم، ضروری میدانم: نخست آنکه، باید اعتقاد به نوعی جزمها، به عنوان اصول دین وجود داشته باشد. دوم، باید ایمان به این اصول وجود داشته باشد. سوم، باید شخص بنیانگذاری باشد که ادعای رسالت دین یا پیامبری داشته و یا اینکه در مراحل تاریخی چهرههایی به عنوان شخصیتهای پایهای وجود داشته باشند. چهارم، باید اشکال فردی و جمعی نیایش وجود داشته باشد.
وی با تأکید بر اینکه مصاحبههای این تحقیق کیفی بوده و آمار و ارقامی در آن ارائه نمیشود، علاوه بر موارد فوق شش نوع دینداری را در میان جوانان ایرانی برشمرد. او در این باره گفت: یک نوع دینداری در جوانان است که من نام آن را دینداری عامه میگذارم. معتقدان به این دین به یکسری اصول و جزمهای دینی عقیده دارند ولی تکالیف دینی راالزامأ انجام نمیدهند. این عده بیشتر در مراسمی مثل محرم و عاشورا، قمهزنی و سینهزنی شرکت میکنند. یا حتی در شرایط ویژه ممکن است روزه هم بگیرند. نوع دوم، دینداری ابزاری است. جوانانی هستند که اعتقادی به دین ندارند اما از آن برای مقاصد خود به ویژه مقاصد سیاسی خیلی استفاده میکنند که البته باید این نوع دینداری را در گیومه گذاشت چون با تعریفی که از تجربه دینی دادم، سازگاری ندارد. این نوع دینداری را در سطح روشنفکران شاید در میان کسانی که مثل آل احمد در دهه 40 رواج داشت که معتقد بود از شیعه باید به عنوان ابزاری در مقابل استعمار غرب استفاده کرد.
وی نوع سوم را دینداری ترکیبی نوین دانست و گفت: این نوع دینداری در میان جوانان به ویژه در سطح شهر تهران و قزوین دیده شده اما در مصاحبههای شهر قم چنین چیزی ندیدم. وی اشاره کرد: در حوزه جامعهشناسی ادیان، بحثی به عنوان جنبشهای نوین دینی وجود دارد که در غرب پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت و در سالهای 1970 به اوج خود رسید. این بحث چند سالی است که وارد ایران شده است. این نوع دینداری در غرب سنتزی از مسیحیت یا بخشی از آن بود که با ادیان شرقی (به ویژه بودیسم) و برخی ابزارهای علوم جدید به ویژه روانشناسی آمیخته میشد. این ترکیب در کشورهای اروپای شرقی مثل روسیه با عناصر متفاوتی بود، مثلاً مسیحیت ارتدوکس به جای کاتولیک یا پروتستان نمایان شد. در ایران نیز دیده میشود که برخی اصول شیعه، برخی اصول بودیسم و برخی از تئوریهای نوین روانشناسی با هم تلفیق شده و به زندگی افراد معنا میدهد.
وی ادامه داد: چهارمین نوع دینداری، دینداری الهیاتی، فقهی و شریعتمدارانه است. در نگاه جوانان معتقد به این نوع دینداری، دین و به ویژه شریعت مبناست و اگر تضاد بین واقعیات اجتماعی و دیدگاهی که دینی میپندارند ایجاد شود، آنها به نفع شریعت و نگاه دینداری موضع میگیرند.
نیکپی دینداری سکولار را نوع دیگر دینداری در میان جوانان معرفی و تأکید کرد: من معتقدم سکولاریزاسیوندر درجه نخست پدیدهأی درون دینی است و با این تفسیر دینداران سکولار را به دو دسته تقسیم میکنم. دسته نخست دینداران ترکیبی حداکثری هستند که این دینداری ویژه در میان جوانان ایدئولوژی زده سالهای دهه 40 حاکم بود. این عده اسلام، ایدئولوژی، اندیشههای جامعهشناختی و گرایشات سوسیالیزم چپ را با هم ترکیب میکنند. دسته دوم، دینداران ترکیبی حداقلی هستند که درک خود از اسلام را با افکار و اندیشههای جدید (بیشتر لیبرالی) ترکیب کرده و برخلاف نگاه قبلی، حداقلیاند؛ یعنی نمیگویند دین حاکم بر همه چیز است.
وی آخرین نوع دینداری را که در این تحقیق استخراج شده، دینداری لائیک معرفی کرد و گفت: در نگاه اولیه فکر میکنیم دینداری و لائیسته در تضادند اما ما لائیکهای ضد دین، غیردیندار و دیندار داریم. به تعبیر نیکپی دستهای از افراد کسانی هستند که معتقدند دیانت باید از سیاست جدا شود یا دیانت باید از حکومت جدا شود. این عده نگاهی شبیه نگاه فرانسویان به دین دارند و معتقدند که دین باید امری شخصی باشد اما دستهای دیگر از دینداران لائیک الزاماً معتقد نیستند که دین باید از اجتماع جدا باشد اما بر این باورند که دین نباید منبع مشروعیت امور سیاسی و به ویژه حکومت باشد. نگاه این افراد شبیه به دیدگاه دموکرات مسیحیان آلمان است.
نیکپی در ادامه، تحلیلی کلی از رابطه دین و سیاست، دین و روحانیت و دین و خانواده در دیدگاه افراد مصاحبه شونده در این تحقیق ارائه داد. وی در زمینه نگرش جوانان به رابطه دین و سیاست گفت: برخی از جوانان مصاحبه شونده معتقد به حکومت دینی هستند (یعنی تلفیق دیانت، سیاست و شرع به عنوان مبنای حکومت). گروهی دیگر به حکومت غیردینی اعتقاد دارند (یعنی جدایی دین از سیاست و حکومت) و یکسری به حکومت ضد دینی معتقد هستند که این عده در اقلیت قرار میگیرند. نیکپی تأکید کرد: عنصری که در همه موارد و همه مصاحبهها به چشم میخورد، تشویش در نگاه افراد است. در همین حوزه رابطه دیانت و سیاست نیز در سئوالات مختلف این تشویش به چشم میخورد.
او درباره نگرش جوانان به رابطه دین و روحانیت، چهار دسته را برشمرد: دسته اول، روحانیتگرایان هستند که دین را از دریچه روحانیت میبینند و دین را مترادف با روحانیت میدانند. دسته دوم، مخالفان روحانیت، در میان این عده هم گرایش دینی و هم گرایش غیردینی وجود دارد (مثلاً ضد روحانیترین افراد دیده شدهاند که از روشنفکری دینی حمایت میکنند). دسته سوم، غیر روحانیتگرایان که افرادی هستند که نگاه مثبت یا منفی برای رفتن به سراغ روحانیت ندارند و در واقع رفتن به سمت روحانیت به زندگی آنها معنا نمیبخشد و دسته آخر، روشنفکران دینی که شریعتی نماینده نسل اول و سروش نماینده نسل دوم آنها بوده است. عدهای طرفدار این افراد و عدهای مخالف آنان هستند که در میان کسانی که با آنها ضدیت داشتند، روحانیتگرایان، غیردینداران و برخی اقلیتهای مذهبی به ویژه بهائیان به چشم میخوردند.
نیکپی در تحلیل رابطه دین و خانواده نیز تصریح کرد: در نگاه کلی میبینیم اکثریت خانوادههای ایرانی دیندار بوده و اقلیتی غیردیندار و ضد دیندارند. برخی جوانان همان نگاه پدران و مادران را دارند، برخی ضد دین میشوند و در برخی خانوادههای دیندار، جوانان نگاه متفاوتی نسبت به نگاه والدین خود پیدا میکنند که این پدیده جدیدی است. از سوی دیگر، در خانوادههای ضد دینی و غیردینی با جوانان دیندار روبرو هستیم و در واقع میتوان گفت به زبان جامعهشناسی کاملاً در روند فردگرایی قرار داریم و به نوعی افراد خود مسیرشان را انتخاب میکنند.
وی در نتیجهگیری از بحث خود تأکید کرد: ما با جوانانی روبرو هستیم که بیش از پیش مدرن و سکولار شدهاند. البته سکولار به معنی ضد دینی و غیردینی نیست بلکه اتفاقاً اکثر سکولارها همان دیندارها هستند. عقلانیت، نوع استدلال و نوع آموزش اکثر جوانانی که با آنها روبرو بودیم جدید است. آنها ضد دین نسیتند ولی میگویند دین نقش گذشته را ندارد بلکه میتواند در کنار دیگر نهادهای اجتماعی نقش خود را داشته باشد. به عبارتی آنها امر اجتماعی را مترادف با امر دینی نمیدانند. او همچنین افزود: یکی از مؤلفههای جدید عنصر پلورالیسم و تنوع است. ما در همه نهادهای اجتماعی به ویژه در خود دین با پدیده تنوع روبرو هستیم. یعنی جوانانی که ما با آنها مصاحبه کردیم، برای فهم دین دیگر تنها به سراغ روحانیون نمیروند. علاوه بر این، با جوانانی در اکثریت روبرو بودیم که دین را مترادف با اخلاق میدانند و اقلیتی مبنای اخلاق را دین حساب نمیکنند، یعنی جمع کثیری بدون آنکه دیندار باشند به زبان خود اخلاقی هستند.
امیر نیکپی در پایان گفت: در یک کلام میگویم دینداری حاکم بر جوانان ما در جامعه آماری که ما مورد تحلیل قرار دادیم، دینداری سکولار یا همان دینداری مدرن است. نیکپی سکولاریته را یک مفهوم درون دینی و به معنی تغییر و تحولاتی دانست که در حوزه دینداران دیده میشود. او در عین حال تأکید کرد که نتایج این تحقیق به هیچ وجه عمومیت مطلق ندارد ولی میتواند در جامعهشناسی دینی جوانان ایرانی بسیار مؤثر و مورد استفاده باشد
”مدرنیته یا تجدد تجربهای جدید برای جهان بود که از قرن 18 میلادی با عنوانهای مختلف موضوع بحث و گفتگو قرار گرفت. نظریات متفاوت بسیاری در این زمینه وجود دارد به گونهای که حتی شاید بتوان همه نظریات جامعهشناسان کلاسیک را به نوعی بحث در این باره تلقی کرد اما در مجموع این نظریات، کمتر به جایگاه دین در شکلدهی این تحول تاریخی پرداخته شده است گرچه در این میان نباید سهم فیلسوف و متفکر اجتماعی آلمان، ”ماکس وبر“ را در پرداختن به رابطه میان دین و تجدد در کتاب اخلاق پروتستانیسم نادیده گرفت“.
دکتر حسین کچوئیان عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، با این مقدمه، سخنرانی خود را در نشست روز پنجم اردیبهشت ماه 84 گروه علمی ـ تخصصی جامعهشناسی دین، در قالب موضوع دین و تجدد آغاز کرد.
به گفته او، در باب ماهیت تجدد و چگونگی ظهور و بروز آن، دو دسته نظریه وجود دارد که نخستین صورتبندی از این مسأله را فلسفه تاریخ در قرن 18 ارائه میدهد که تفسیر ”اگوست کنت“ نیز میتواند نمونهای از آنها باشد.
تفسیرهای دسته نخست به تعبیر دکتر کچوئیان، تفسیرهای معرفتشناسانه از تجدد است که چیزی شبیه نظریه پیشرفت و ترقی قرن 18 را مطرح کرده و این تحول را به عنوان یک تحول تاریخی به تطور در عقل و اندیشه ربط میدهد و ارائه دهندگان این نظریه بر این باورند که کل تاریخ تحت تأثیر تحولات انسان شکل میگیرد. به عبارت دیگر مطابق با این دیدگاه، کل تاریخ در جهالت و ظلمت قرار داشته و پیدایش تجدد نقطه خروج از آن است.
از نقطه نظر این تئوری، بشر در کلیت خود، عالمی است که در جستجوی روشنایی عقل یا علم است و این تلاش ادامه دارد تا به مرحله نهایی تجدد یعنی همان خرد روشن شده، دست یابد. به بیان دیگر، در این دیدگاه، تجدد حاصل کوششی حقیقت یابانه است.
دکتر کچوئیان نوع دیگر تفسیر از تجدد را که اخیراً غالب شده، با نمونه کاملی از آن، یعنی تفسیر فوکویی از تاریخ و تجدد معرفی کرد و گفت: در این تفسیر ظهور تجدد به هیچ وجه به عقل مربوط نمیشود بلکه میتوان گفت تفسیر فوکویی در واقع تفسیر وجود شناسانه تاریخ است. یعنی آنچه واقع شده تحول در ذهن معرفت نبوده است و ظهور تجدد به یک فعالیت بیغرض حقیقت یابانه ربطی ندارد. بنا بر نظر کچوئیان، در مجموعه این تفسیرها، تفسیری نداریم که جایگاهی ماهوی و اساسی برای دین قائل باشد و از این منظر او تفسیر نوع سومی درباره موضوع تجدد را ارائه داد که مسأله را در یک تحول وجود شناسانه جستجو میکند و به عبارتی کل تاریخ را در چنین چارچوبی قرار میدهد و در همان قالب هم تجدد را چنین میبیند.
به گفته وی، ”اریک وگلین“ فیلسوف آلمانی قرن بیستم، ارائه دهنده این نوع تفسیر بوده و معتقد است: تطورات تاریخی، تطورات وجود شناسانهای است. کچوئیان یادآور شد که نگاه او در زمینه فهم تاریخ و انسان تا حد زیادی هایدگری است، با این تفسیر که از نقطه نظر این متفکر، هایدگر اوج الحاد غرب را بیان میکند و او از این منظر به هایدگر نگاه میکند یعنی هر چیزی که اتفاق میافتد با مضمونی شبه فوکویی بیرون از اراده انسانهاست.
در واقع تطورات مختلف تاریخی از دیدگاه وگلین، حاصل دریافتهای تجربی انسانها در مقاطع خاص تاریخی از تجلیات وجود است. کچوئیان در کتاب اخیر خود، با عنوان ”تجدد از نگاهی دیگر“ نیز بیان میکند که ”برای وگلین سیر تاریخ در صورت کلیاش، مسیری از اجمال و بساطت به گشودگی و تفصیل وجود میباشد و این مسیر عیناً در آگاهی منعکس است، زیرا آگاهی دقیقاً از درون تجربه وجود سر برمیآورد. اگر مسأله را به اقتضای ماهیت موضوع در قالب زبانی عرفانی و یا حتی هگلی بیان کنیم، تاریخ بشری، تاریخ تجلیات مختلف وجود و ظهور این تجلیات از طریق آگاهی در عینیت نظم جامعه، فرهنگ و حیات انسانی است“.
وی در توضیح این بحث، در سخنرانی خود نیز گفت: به تعبیر هایدگری، ما در وجود و حیات و هستی شناوریم و در قلمرو و ساحت هستی بازیگریم البته با این تفاوت که واجد چیزی به نام آگاهی هستیم و این امکان را داریم که نسبت به بازی فهم پیدا کنیم و درکی نسبت به هستی بیابیم. دورههای تاریخی حاصل این تجلیات و درکهای ماست. یعنی هر دوره تاریخی با یک درک معنایی آغاز میشود که معنای کانونی هر تمدن و عصری را میسازد و آدمها با دستیابی به معنای خاصی که در تجلی شخصی ظاهر شد، به شکلدهی ساخت تاریخی و تمدن جدید میپردازند.
وی افزود: وگلین انواع مختلف تجربیات تاریخی را مطرح کرده ولی از یک منظر هستی شناسانه که بخشی از آن بههستی انسانی و بخشی به تجلیات باطن آدم ربط مییابد، سه مرحله از گونههای مختلف معنا یا صورتهای تاریخی را معرفی کرده است؛ به تعبیر او، یک مرحله همان مرحلهای است که با عنوان هستی اسطورهای میشناسیم و در این مرحله نوع تجربه انسان از وجود آدم اجمالی و بسط نیافته است. انسان در این مرحله بخش مادی، فیزیکی و متعالیاش از هم جدا نشده و حتی خدایان در کنار او زندگی میکنند.
کچوئیان در سخنان خود، مرحله دوم را در دیدگاه وگلین مرحله هستی متافیزیکی شمرد و ادامه داد: مهمترین مرحله، مرحله دوم و مرحلهای از ظهورات هستی است که محصول تاریخی آن مربوط به 2000 سال پیش است. روششناسی این متفکر رجوع به نمادهایی است که در هر دوره تاریخی ظاهر میشود. به نظر او معرف تجربه، وجود نمادها و سمبلهایی است که در قالب اندیشههای مختلف ظاهر میشود. او دلیل اهمیت مرحله سوم را در این میداند که مفاهیمی مثل نفس و روح و عقل در تفکرات بشر ظاهر میشود و این دوره را دوره ظهور ادیان بزرگ، امپراطوریهای بزرگ و فلاسفه بزرگ معرفی میکند.
کچوئیان افزود: تفسیری که در این نظریه برای توضیح مسأله ارائه شده، اگزیستانسیالیستی است یعنی همه چیز در تحولات تاریخی به تجربیات وجودی انسان مربوط میشود. مشخصاً از نظر این متفکر، تجدد با ظهور فلسفهها یا جریانات اجتماعی که ما تحت ”غنوسیه“ (Gnosticism) میشناسیم، آغاز میشود.
وی ادامه داد: به نظر وگلین، تجدد با پیامدهایی ربط پیدا میکند که با تجربه اخیر انسان از معنای وجود مرتبط میشوند. در واقع هم از نظر فلسفی و هم جامعهشناختی، تجدد تداوم جریان غنوسیه در صورتهای متفاوت است. در واقع به عقیده وگلین، حاصل تجربه تاریخی خاص که در این تمدنها و ادیان مختلف ظهور یافت، یک اضطراب وجودشناسانه بود. به این دلیل که در پی این تحول، انسان فهمید هستیای برزخی و متعالی دارد و صرفاً محدود به بعد مادی و فیزیکی نیست. پیامبران نیز درک تازهای از الوهیت یافتند که خدایان را خارج و ماوراء تجربه بشری قرار دادند و از همین جا مسأله معنا پیدا شد چرا که این مسأله زمانی پیدا میشود که انسان هستی گسترده و وسیعی داشته باشد (از خاک تا افلاک) و برای او این پرسش مطرح شود که من کیستم، چیستم و کجا هستم. به نظر وگلین این تجربه اضطرابآوری برای بشر بوده و وضعی تحملناپذیر برای او به وجود آورده است. اما در عین حال، فرقههای غنوسیه را داریم که عکسالعمل تلاش برای عدم قبول این تفسیر از عالم و هستی هستند.
کچوئیان تأکید کرد: غنوسیگری در واقع تلاش برای رهایی از این تفسیر اضطرابآور وجود است و ویژگی اصلی آن اعتقاد به این اصل است که عالم ما ظلمانی است. البته این تفکر معتقد به وجود یک خدای واحد است ولی در یک مرحله که به خلقت این عالم مربوط میشود. اعتقاد اصلی آن، این است که ما دو خدا داریم خدای خیرات و خدای شرور و این جهان توسط خدای شرور پدید آمده است چرا که اگر خدای خیر قادر بود، باید عالم بدون نقصانی میآفرید.
وی افزود: در مقابل تجربه وجودی که عالم انسانی را عالم ظلمانی میکرد، دو نوع واکنش میتوانست وجود داشته باشد؛ یک واکنش تفسیر مسیحی غنوسیگری و دیگری واکنش صوفیانه. در این زمینه واکنش غنوسیگری براساس تفسیری بود که به وسیله دانش متحول کردن عالم را ممکن میدانست که البته با تخریب جهان حاصل میشد.
کچوئیان در فصل دوم کتاب تجدد از نگاهی دیگر، به تفصیل، اندیشه وگلین را در ربط میان تجدد و غنوسیه براساس نوع فلسفه تاریخ بیان میکند اما در نشست گروه جامعهشناسی دین نیز به صورت اجمالی در این باره گفت: به نظر وگلین، تمدن مسیحی قبل از تجدد نیز حاصل چالش با این فکر بود که نتیجه آن نوعی تقویت ساختاری در تمدن مسیحی قرون وسطی بود که بخش جسمانی عالم را به دست قیصر و بخش روحانی آن را به دست کلیسا میداد. این ثنویت راوی جایگاه برزخی انسان در بازی وجود است و همین جایگاه برزخی است که معناسازی و تفکر را برای انسان ضروری میسازد.
دکتر کچوئیان افزود: تفکر دیگر فرقههای بدعتگرای مسیحی این بود که در طلب برقراری سلطنت مسیحی در این دنیا تلاش کنند و این در مقابل فکر غنوسیگری مسیحی، فکر هزاره گرایانه، مطرح شد که میگفت در رأس هزاره مسیح میآید و عالم متعالی و بهشت اخروی را در همین دنیا محقق خواهد کرد. به نظر وگلین در واقع از همین نقطه شکلگیری جدید تجدد به لحاظ اجتماعی و نظری شروع میشود یعنی بعد از مأیوسی از آمدن مسیح حوالی قرن 11 و 12 که چیزی به عنوان بهشت دنیایی مطرح میشود.
کچوئیان در پایان این نشست گفت: در نظریات قبلی راه نجات عالم تخریب آن بود و دانش مورد نیاز برای این منظور دانش رمزی و سری شناخته شد ولی در تجدد، عالم ظلمانی است اما اصلاح آن از طریق تخریب آن نیست بلکه نجات و رهایی از طریق تسلط بر این عالم و مبدل کردن آن است و راه دستیابی به این امر نیز دانش است اما دانشی که در دوران خود این عالم گذاشته شده است.
«تجدد از نگاهی دیگر»: کتاب را معاونت پژوهشی و آموزشی سازمان تبلیغات اسلامی در زمستان ۸۳ و در ۲۱۲ صفحه به چاپ رسانده که حاوی سه فصل است. فصل اول: متفکری غیرمتجدد؛ از آشنایی تا بیگانگی. فصل دوم: تجدد؛ از بازگشایی تا اغلاق مجدد روح و فصل سوم: تجدد؛ تحولی وجود شناسانه، نه معرفت شناسانه. نویسنده این کتاب، دکتر کچویان، در مقدمه کتاب دو نکته را به عنوان هدف اصلی کار عنوان کرده: اول غنابخشی به گفتمان مربوط به تجدد در ایران و به طور مشخص بخشی از آن گفتمان که مدرنیته را «سکولاریسم فکر مسیحی» معرفی می کند.