موضوع نشست روز بیست و دوم فروردین ماه 85 گروه علمی ـ تخصصی جامعه‏ شناسی دین انجمن جامعه‏ شناسی ایران، نسبت میان دین و رسانه‏ه ای جمعی بود. در این جلسه، دکتر مسعود کوثری عضو هیأت علمی دانشکده‏ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران به سخنرانی پرداخت. او در مقدمه‏ ی بحث خود گفت که به نظر می‏رسد در حوزه‏ی جامعه ‏شناسی دین، به صورت سنتی، بحث رسانه یا مطرح نشده و یا بسیار حاشیه‏ای بوده است.

وی یکی از دلایل این امر را عدم پرداختن جامعه شناسان کلاسیک به این مقوله معرفی کرد و دلیل دیگر را جهت‏ گیری‏هایی دانست که در جوامع جدید نسبت به رسانه وجود دارد و در راستای آن رسانه‏ ها نیز تلاش می‏کنند که از هرگونه سمت و سوی ایدئولوژیک پرهیز کنند و به عبارت دیگر، این فوبیا یا ترس نسبت به جهت‏ گیری دینی رسانه در کنار دیدگاه سنتی موجود، باعث شده که رابطه‏ ی میان نسبت دین و رسانه چندان مورد بررسی قرار نگیرد.
دکتر کوثری در این جلسه، براساس مطالعات خود در حوزه‏ی ارتباطات و نگاه به ارتباط دین و رسانه، این موضوع را با کمک پنج پارادایم‏ ذات‏ گرا، کارکردگرا، فرهنگ‏ گرا، نمادین ‏گرا و پارادایم اخلاقی مورد بررسی قرار داد. او خاطر نشان کرد که رواج این پارادایم ‏ها بستگی زیادی به شرایط تاریخی، سیاسی و اجتماعی جوامع دارد.
وی در تشریح نخستین پارادایم مورد نظر خود، گفت: در پارادایم ذات‏ گرا یا ابزارانگارانه که در دوران نوسازی و توسط متفکرانی چون ترنر به کار گرفته شده، رسانه به عنوان ابزاری برای مدرن کردن و نوسازی جامعه تلقی می‏شود. این پارادایم معتقد است که دین و رسانه دو امر جدا بوده و هریک کار خود را می‏کنند. در اینجا دین بیشتر به عنوان منبع، مأخذ و سرچشمه‏ ی نهادها و باورهایی که درجامعه وجود دارد، شناخته شده و برعکس، رسانه یک امر غیرتاریخی بوده و نقش میانجی و مجرا را ایفا می‏کند. بنابراین دیدگاه، دین ذاتاً خلاق و مولد ارزش‏ها و باورها بوده و رسانه ذاتاً خنثی است و تنها به عنوان یک ابزار مورد استفاده قرار می‏گیرد و در واقع، در اینجا تکنولوژی به عنوان ابزاری در خدمت هدف قرار می‏گیرد.
کوثری افزود: برخلاف این دیدگاه، در پارادایم کارکردگرا، نوعی تعامل بین رسانه و دین به وجود می‏آید. دین می‏تواند کارکردی برای رسانه داشته باشد و آن فراهم کردن محتوا، ارزش‏ها و نمادهاست و در مقابل رسانه نیز به تبلیغ دین و گسترش پیام آن کمک می‏کند. بنابراین، دیدگاه کارکردگرایانه تلاش می‏کند که به سازشی مسالمت‏آمیز میان رسانه و دین رسیده و نقش تفکیک شده‏ای برای هر یک داشته باشد. به وجود آمدن همین دیدگاه، سبب شد که بحثی تحت عنوان کلیسای الکترونیکی در سال 1940صورت گیرد و طی آن مبلغین کلیسایی به استریوها آمده و به اجرای شوهای تلویزیونی و تبلیغات مذهبی مشغول شوند و حتی شبکه‏ های دینی راه انداخته و به معرفی رسالت مذهبی خود بپردازند و درواقع، نوعی دیدگاه کارکردگرایانه را میان این دو حوزه برقرار کنند.
وی معتقد است که نگاه مسلط در جامعه‏ی ما نیز به ویژه در میان مسؤولان بعد از انقلاب، نوعی نگاه کارکردگرایانه نسبت به رابطه‏ ی دین و رسانه بوده و علی‏رغم بدگمانی‏ های پنهانی که نسبت به رسانه وجود دارد، تلاش شده این دیدگاه پا برجا بماند. به گفته‏ ی او، در این شرایط حکومت دینی، محتوا و ارزش‏ها را تعیین کرده و رسانه‏ها نسبت به آنها تبلیغ می‏کنند و در این راستا رسانه به نوعی بازوی دین می‏شود؛ چنان‏چه این دیدگاه، اکنون در رابطه‏ی بین دین و اینترنت نیز در حال ترویج است.
دکتر کوثری در ادامه ‏ی این نشست، به تشریح پارادایم دیگری پرداخت که بنا به اعتقاد او، نگاه عمیق‏ تری نسبت به رابطه‏ی دین و رسانه دارد. وی در این باره گفت: من این پارادایم را که در دهه ‏ی اخیر مطرح شده، فرهنگ‏ گرا نامیده‏ ام و به نظرم کسانی که در حوزه‏های دین پژوهی یا رسانه ‏پژوهی فعالیت می‏کردند، بعد از مدتی به این نتیجه رسیدند که دیدگاه ابزارگرا یا دیدگاه کارکردگرا، هیچ یک چندان رسا نیست و درواقع، عنصر واسطی بین رسانه، دین و مخاطب وجود دارد که می‏توان آن را به عنوان فرهنگ معرفی کرد که البته بخش اعظمی از آن را فرهنگ عامه تشکیل می‏دهد. بنابراین این دیدگاه، می‏توان گفت که رابطه‏ ی چندگانه‏ای بین دین، رسانه، مخاطب و فرهنگ وجود دارد و مخاطب از چارچوب و شبکه‏ی فرهنگ، دین و رسانه را می‏فهمد. بنابراین اگر در ایام ماه رمضان یا محرم به برنامه ‏های تلویزیون نگاه کنیم، به این نتیجه می‏رسیم که برنامه‏ها از صافی فرهنگ جاری گذشته و نمایش داده می‏شوند. در این دیدگاه رسانه دیگر ابزار نیست بلکه رسانه در اینجا از معانی مشترکی استفاده می‏کند که ضرورتاً دین نبوده و درواقع، حوزه‏ی فرهنگ است. بنابراین طی آن، نوعی استقلال رسانه از دین به وجود می‏آید. در واقع بحث‏ها کم‏کم به این سمت می‏رود که رسانه می‏تواند حتی نقش میانجی‏ گری را به جای دین در جوامعه معاصر ایفا کند.
بحث دین رسانه‏ای شده هم نشان می‏دهد که رسانه دیگر تنها مجرایی نیست که چیزی از طریق آن ظهور کند بلکه خود می‏تواند تغییراتی در محتوا نیز به وجود آورد و در واقع رسانه مبتنی بر فرهنگی است که در جامعه وجود دارد و از طریق آن فرهنگ، دین را به گونه¬ای که می‏فهمد، نشان می‏دهد.
به گفته‏ ی کوثری، تحول موجود دیگر در این رویکرد، بحث حرکت از مخاطب منفعل به مخاطب فعال است که در حوزه‏ ی ارتباطات بسیار مورد توجه قرار گرفته و با تئوری‏ها‏ی استوارت هال و دیگران، تحت عنوان مقاومت نشان ‏شناختی مطرح شده است.
وی در این باره توضیح داد که مخاطب می‏تواند سه موضع را در مقابل رسانه اتخاذ کند؛ که نخستین آنها، موضع پذیرش است. همچنین مخاطب می‏تواند موضع مذاکره را با رسانه مورد استفاده قرار دهد و طی آن، برخی از پیام‏های رسانه را پذیرفته و برخی دیگر را نپذیرد. در سومین حالت، مخاطب می‏تواند موضع مقابله را اتخاذ کرده و اصلاً پیام رسانه را نپذیرد. البته علاوه بر این موارد، باید گفت که رابطه‏ ی مخاطب با رسانه و دین، نوعی هرمنوتیک مضاعف است به این معنا که ما به عنوان مخاطب از برداشت رسانه از دین، برداشت مضاعفی می‏کنیم.
دکتر کوثری ادامه داد: پارادایم دیگری وجود دارد که من نام آن را پارادایم نوذات‏ گرایی گذاشته‏ ام. این پارادایم با جمله‏ ی مشهور مک لوهان آغاز شده که می‏گوید: ”رسانه خود پیام است“ و این جمله در واقع نقدی بر ابزارگرایی سنتی نسبت به رسانه است. رسانه دیگر مجرا، کانال یا میانجی نیست؛ بلکه خود حاوی ذاتی است که می‏تواند جهان نمادینی را خلق کند. مثلاً در فیلمی مثل جنگ ستارگان، تصوری که از انسان، جهان و خلقت توصیف می‏شود، جهانی بازتولیده شده توسط رسانه است. پارادایم نوذات‏گرایی رسانه می‏گوید که رسانه نمی‏تواند دین را تعریف کند چرا که خود تصویرساز بوده و نماد می‏آفریند و این به نوعی سکولار کردن امری قدسی است. درواقع، رسانه به دلیل آنکه نمادهای دینی را پایین آورده و نمایشی می‏کند، خود حاوی وجهی سکولار است. علاوه بر آن، رسانه در جهان معاصر مروج نوعی فرهنگ نمایش سالاری بوده که در نتیجه‏ ی آن، فرهنگ بصری در جوامع، سلطه‏ ی بیشتری یافته است. به عبارت دیگر، افراد ترجیح می‏دهند ببینند تا بخوانند و این باور کردن از طریق دیدن، ویژگی فرهنگی جوامع معاصر است.
در این پارادایم، رسانه‏ها در عصر جدید خود مناسک می‏ آفرینند و در این مناسک مشارکت دارند و بیشتر در قالب این مناسک است که افراد امر قدسی را درک می‏کنند؛ چرا که تجربه‏ ی قدسی در مناسک قابلیت دست‏یابی بیشتری دارد. چنان‏چه رسانه‏ ها در جوامع جدید به رشد مناسک غیردینی هم کمک می‏کنند. ورزش و سرگرمی نمونه¬هایی از این نوع مناسک هستند.
عضو گروه ارتباطات دانشگاه تهران افزود: ویکتور ترنر و برخی دیگر از جامعه ‏شناسان معتقدند که جنبه‏ های مهم مناسک دینی شامل جنبه‏ های بیرونی و درونی است. آنها معمولاً مناسک را رفتاری رسمی می‏دانند که از نظم زمانی برخوردار بوده، در مکان مشخصی انجام شده و رابطه‏ ی ما را با امور جاری روزمره تنظیم می‏کند. همچنین افراد در راستای این مناسک، معمولاً نوعی تعالی را تجربه می‏کنند. این تعالی حاصل سه مرحله‏ی انفصال، انتقال و ترکیب و همسازی است که مناسک معمولاً با این سه مرحله، انسان را از زندگی روزمره رها کرده، برای او تجربه‏ ی تعلیق اجتماعی و در فعالیت‏های نمادین جمعی تجربه‏ ی حالت تعالی را به همراه دارند.
وی تأکید کرد: رسانه ‏ها تقریباً همه‏ی این ویژگی‏ها را می‏توانند داشته باشند. آنها در نمایش حرکات جمعی، مثل یک بازی فوتبال، ما را آن چنان غرق می‏کنند که رابطه‏ مان با زمان و مکان اطرافمان قطع شده، درحالت تعلیق قرار گرفته و با یک گل همه به جیغ کشیدن واداشته می‏شویم. دورکهیم پیش‏بینی کرده ‏است که گروه‏های واسطی خلأ رابطه¬ی فرد و جامعه را پر می‏کنند و بدین وسیله، اخلاق حرفه‏ای جدید ساخته می‏شود. به نظر می‏رسد با توجه به اینکه در جوامع جدید، گروه‏های حرفه‏ای پیشین نتوانستند اخلاق لازم را برای جامعه ایجاد کنند و رابطه‏ ی فرد با گروه‏ها نیز گسسته شده؛ این جوامع، شبکه‏ی جدیدی را واسط کرده‏اند تا کنترل و نظم اجتماعی را به وجود آورند. این مناسک جدید که در ورزش، کنسرت‏های موسیقی و سرگرمی‏ هایی مثل رفتن به دیزنی‏لند و شهربازی حاصل می‏شود، شبکه‏های واسطی هستند که فرد را به ساختار اجتماع ارتباط می‏دهند و از این طریق باعث می‏شوند که آنومی کمتر در جامعه رخ دهد. در واقع، بدین طریق، ما نوعی جایگزینی را تجربه می‏کنیم که طی آن، ارتباط فرد با گروه و ساختار اجتماعی از طریق رسانه برقرار می‏شود. امروزه شبکه ‏های رسانه‏ای شده‏ای هستند که افراد جامعه را به هم متصل می‏کنند. به‏ طوری که در شرایط فعلی، خیلی ‏ها حتی ترجیح می‏دهند رابطه‏ی خود را با مجالسی مثل عزاداری عاشورا از طریق دریچه‏ ی رسانه برقرار کنند. در عین حال، در طول مراسم هم وجه نمایشی به حیات خود ادامه داده و افراد به آن توجه دارند.
دکتر کوثری افزود: دورکهیم در بحث جامعه‏ شناسی دینی خود، ذکر می‏کند که جامعه براساس شکل‏ گیری تصورات جمعی (collective representation) ایجاد می‏شود و او دین را اساساً همین تصورات جمعی می‏داند. در جوامع جدید می‏توان گفت که رسانه‏ ها در تولید و به گردش انداختن تصورات جمعی، قدرت زیادی دارند. فیلم‏های سینمایی که راجع به مرگ، یا تجربه‏ های سفر از زمین به کهکشان‏ های ناشناخته ساخته شده، نشان می‏دهند که رسانه‏ ها در ساختن و به گردش در آوردن این تصورات بسیار مؤثرند. از این راه می‏توان گفت که رسانه‏ها در شکل دادن به وجدان جمعی معاصر بسیار نقش دارند و به نوعی رقیب دین شده‏اند. در واقع، رسانه‏های جدید شیوه‏ه ای جدیدی برای تفکر و شناخت خود به ما ارائه می‏دهند.
وی پیش از توضیح درباره‏ی آخرین پارادایم مورد نظر خود، یادآور شد که هر یک از رویکردهای ابزارگرا در دهه‏ های 40 و 30، کارکردگرا در دهه‏ های 40 تا 70، فرهنگ‏ گرا از دهه‏ ی 80 و نوذات‏ گرا از دهه‏ ی 90 تاکنون رواج داشته‏ اند. او ادامه داد: رویکرد جدیدی که من آن را رویکرد نمادگرایی خلاق نامیده‏ ام نشان می‏دهد که ما باید تصورات کارکردگرا و ابزارگرا را درباره‏ی رسانه کنار بگذاریم. حتی اینکه رسانه باعث کاهش امر قدسی می‏شود را نیز باید کنار گذاشت. در واقع اکنون می‏توان گفت که رسانه نه تنها به کاهش امر قدسی نمی‏ پردازد، بلکه ما با رسانه دین را بهتر می‏شناسیم چرا که تنها راه شناختن دین، ادبیات و گونه‏ های خاص ادبی متن نیست و حتی اساساً ضرورتی هم ندارد که ما از طریق رسانه به امر ناب برسیم. تولید و گردش خلاق نمادها هم در عرصه‏ ی دینی ممکن است و هم در عرصه‏ ی رسانه‏ای؛ گرچه نقش دین می‏تواند در به دست آوردن تصورات، بنیانی‏تر و قوی‏تر باشد.
دکتر کوثری در پایان بحث خود بار دیگر متذکر شد که تحقیقاتی که به رابطه‏ ی دین و رسانه پرداخته ‏اند، عموما از انتخاب پارادایم ابزارگرا در نگاه به رسانه پرهیز کرده و به رویکرد مبتنی بر نمادگرایی خلاق و رابطه‏ی متقابل دیالکتیکی پرداخته‏ اند. او همچنین تأکید کرد که راه خروج از بحرانی که رسانه ‏های دینی در حال دچار شدن به آن هستند، کنار گذاشتن پارادایم‏های سنتی در این زمینه و پذیرش پارادایم‏های جدید است