در یکی از نشستهای گروه علمی- تخصصی جامعهشناسی خانواده انجمن جامعهشناسی ایران که در روز یکشنبه پانزدهم آبان ماه سال جاری برگزار شد، دکترباقر ساروخانی و دکتر محمدصادق فربد و دکتر فرانک سیدی به سخنرانی پرداختند.
در آغاز این نشست، دکتر محمد صادق فربد بحث خود را با عنوان «خانواده و ساختار جامعه در ایران» مطرح کرد و گفت: خانواده زمینه اولیهای برای تشکیل اجتماعات انسانی بوده و این موضوع را میتوان از ابتداییترین نوآوریهایی که توسط انسان ایجاد شده درک نمود. مهمترین صاحبنظر در حوزه خانواده و خویشاوندی لوی اشتراوس است که خانواده را در برزیل مطالعه کرد و به این نکته پی برد که افراد مجرد در جوامع ابتدایی جایگاهی معادل متأهلین نداشتند، البته رادکلیف براون هم معتقد است ساخت اجتماعی مجموعه نقشها و رابطه بین آنها است، در اینجا «ارتباط» نقش مهمی دارد. به طوری که ضعف ارتباط بین اعضاء خانواده میتواند مشکلات عدیدهای برای آنها ایجاد کند. اشتراوس تأکید زیادی بر مراسم ازدواج دارد و معتقد است اگرچه ازدواج میتواند طبق یک قرارداد رسمی مشروعیت پیدا کند اما تنها با برگزاری مراسم جمعی است که مقبولیت اجتماعی خواهد یافت.
دکتر فربد در ادامه با ارائه شاخصهایی از وضعیت خانواده در ایران گفت: برخی از تحقیقات انجام شده در ایران نشان میدهد که در کشور ما روند طلاق به شکلی فزاینده افزایش یافته است، برخی از این تحولات باید با توجه به شرایط خاص هر منطقه تحلیل شود و ممکن است نوع خاصی از فعالیتها بر آن مؤثر باشد مثلاً شاخصی مثل احساس تعلق به خانواده در ایران هنوز شاخص ارزشمندی است، افراد از اینکه متعلق به خانواده خاصی هستند حالتی از غرور دارند و این نشان میدهد وابستگی به خانواده در جامعه ما هنوز هم به عنوان یک عامل مهم مطرح است. همچنین هر چقدر برابری و تساوی در روابط زن و شوهر وجود داشته باشد میزان خشونت خانوادگی نیز کاهش خواهد یافت.
در بخش دوم این نشست، دکتر ساروخانی با اشاره به این که بحث فرهنگ در ازدواج بسیار مهم است و در کنار آن مراسم هم نقش کلیدی دارد،گفت: هر وقت به ازدواج خصوصی در اروپا نگاه میکنیم ناپایداری را هم احساس میکنیم. تنها در شرایطی که مراسم برگزار میشود حالتی از وفاق اجتماعی ایجاد میشود.
سخنران بعدی این نشست، دکتر فرانک سیدی بود که بحث خود را به موضوع «دولتی شدن خانواده در جامعه ایران» اختصاص داد و گفت: «دولت همه جا» حاضر از مسائل مهم دنیای امروز است و دولتها همواره سعی میکنند با اتخاذ سیاستها در مورد کاهش یا افزایش نرخ فرزندآوری مؤثر واقع شوند. در دنیای امروز دولتی شدن خانواده در همه جوامع اتفاق افتاده است. اما نوع تحولات و میزان آن در جوامع گوناگون متفاوت است. دخالت دولتها از طریق وضع قوانین، ایجاد محدودیتها و ارزشگذاریهای خاص توسط آنها صورت میگیرد. مثلاً در آمریکا شیوههای همسرگزینی در طول زمان دچار تحول شده و حتی قوانین مربوط به سن و ولایت ازدواج نیز چنین تغییراتی داشته است، لذا دولتها از طریق ایجاد محدودیت در روابط یا مقررات و قواعدی که در مورد خانواده وضع میشود در خانواده دخالت میکنند، حتی در مراسم ازدواج هم ما حضور دولت را احساس میکنیم. در مورد آمادهشدن افراد برای ازدواج، افسردگی اجتماعی، خودکشی یا مسائلی مانند مهریه نیز میتوان نقش دولت را احساس نمود.
در ادامه بحث دکتر ساروخانی ادامه داد: در این مورد چند نظریه وجود دارد. یکی از آنها نظریه قبض است، یعنی قانون وضعکردن توسط دولت چارهساز نیست و روابط خانوادگی بیشتر بر مبنای احساس است نه عقلانیت و اگر عقلانیت هم حاکم است این عقلانیت ابزاری نیست. بنابراین در غرب این اعتقاد وجود دارد که خانواده را باید از دولت جدا کرد. البته این موضوع را باید به صورت تاریخی مطالعه نمود و به منشأ پیدایش دولتها رسید. در مقابل در «تئوری بسط» بر حضور فراگیر دولت تأکید میشود و این اعتقاد وجود دارد که دولت باید حضوری همه جانبه داشته باشد. این جلسه با پرسش و پاسخ پایان یافت.
روز یکشنبه پنجم دی ماه سال جاری، جمع زیادی از استادان، دانشجویان و علاقمندان علوم اجتماعی کشور، به دعوت انجمن جامعهشناسی ایران گرد هم آمدند تا وضعیت پژوهش اجتماعی و فرهنگی را در جامعه ایران مورد بررسی و واکاوی قرار دهند. این کنفرانس زمینهای برای طرح برخی پرسشها و گفتوگو پیرامون برخی از دغدغهها در زمینه نقش پژوهش اجتماعی و فرهنگی، به مثابه یکی از الزامات بهبود موقعیت کشور را فراهم ساخت.
در مراسم افتتاحیه این کنفرانس، با توجه به فوت ناگهانی استاد برجسته جامعهشناسی ایران، دکتر محمد عبداللهی، رئیس اسبق انجمن جامعهشناسی و عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، پس از قرائت قرآن و خیر مقدم دکتر محمد امین قانعیراد، رئیس انجمن، حاضران با ذکر فاتحهای، به مقام شامخ این استاد بزرگوار ادای احترام کردند و یادش را گرامی داشتند.
سپس دکتر غلامعباس توسلی، دکتر هما زنجانیزاده، دکتر باقر ساروخانی، دکتر ژاله شادیطلب، دکتر ابراهیم فیوضات و دکتر ناصر فکوهی، هر یک به طور جداگانه، ضایعه درگذشت این استاد گرانقدر را به جامعه علوم اجتماعی کشور تسلیت گفتند.
در این رابطه، دکتر زنجانیزاده گفت: خانه دکتر عبداللهی، انجمن جامعهشناسی ایران بود. روحیه انجمنی و فعالیت خستگیناپذیر ایشان برای همه ما یک الگو بود و ما از اینکه امروز جای ایشان را در میان خود خالی میبینیم، بسیار متأسفیم و امیدواریم که دکتر عبداللهی برای همه جامعهشناسان یک الگوی برجسته باشد.
در ادامه دکتر ساروخانی نیز گفت: دکتر عبداللهی چه در دوران دانشجویی و چه در دوران آموزش و پژوهش خود، به عنوان یک استاد، با جدیت به دانش جامعهشناسی پرداخت. روحش شاد .
در بخش دیگر این مراسم، دکتر فکوهی ضمن عرض تسلیت به خانواده دکتر عبداالهی و اساتید و دانشجویان علوم اجتماعی گفت: درگذشت دکتر عبداللهی برای ما به همراه خود درسهایی دارد. او با اشاره به آلودگی هوا گفت: میتوانیم آلودگی هوا را یک مسأله طبیعی قلمداد کنیم اما در عین حال، میتوانیم آن را حاصل عدم سازماندهیای بدانیم که جامعه ما از آن رنج میبرد؛ مصرف بالای انرژی و بینظمی در شهر.
دکتر فکوهی همچنین به نقش دکتر عبداللهی در انجمن جامعهشناسی ایران اشاره کرد و گفت: نقش ایشان فراتر از دو دوره ریاست انجمن است. زمانی که ایشان در سال ۱۳۷۸ در رأس انجمن قرار گرفت، انجمن جامعهشناسی ایران هنوز موقعیت مناسبی نداشت؛ چرا که در ابتدای راهی بود که نیاز به یک ادامه دهنده داشت. در آن زمان این تصور وجود نداشت که بتوان تمام کنشگران علوم اجتماعی را گرد هم آورد، اما دکتر عبداللهی معتقد به این کار بود و برای تحقق آن کوشید و دینامیسم و روحیهای ایجاد کرد که تا امروز ادامه یافته است و با این روحیه است که ما امروز میتوانیم مشروعیت علوم اجتماعی را در سطح جامعه به اثبات برسانیم. انجمن جامعهشناسی به دکتر عبداللهی مدیون است و باید در جلسه اختصاصی دیگری به نقش ایشان در این نهاد پرداخته شود.
در ادامه این مراسم، دکتر ژاله شادیطلب نیز گفت: دکتر عبداللهی از پژوهشگران نقادی است که از دست دادن ایشان ضایعهای بزرگ برای علوم اجتماعی کشور است. وی همچنین تأکید کرد که یک رسالت علوم اجتماعی هشدار در مورد پدیدههای اجتماعی مثل آلودگی هوا، اعتیاد در میان جوانان، ناپایداری خانواده، دادن گزارشهایی شامل تأثیر اقدامات اقتصادی دولت بر گروههای کم درآمد و روستائیان، کاهش نابرابری و ... است.
همچنین در بخش افتتاحیه این کنفرانس، بیانیه انجمن جامعهشناسی ایران به مناسبت فوت دکتر محمد عبداللهی توسط آقای اسماعیل خلیلی قرائت شد.
در ادامه این مراسم، دکتر شیرین احمدنیا، دبیر علمی کنفرانس، گزارش خود را از روند شکلگیری آن ارائه کرد. سپس دکتر فرید العطاس، استاد دانشگاه ملی سنگاپور، و چونلی هان، مدیر دفتر منطقهای یونسکو در ایران، به ایراد سخنرانی پرداختند.
چونلی هان با اشاره به مشکلات اجتماعی و فرهنگی که جوامع کنونی با آن مواجهاند، نظیر نگرانیهای مربوط به تغییر و حاشیهای شدن ارزشهای انسانی، تنشهای حاصل از تفاوت ایدئولوژیها، فرهنگها و باورها، تأثیرات بحران مالی در سطح جهانی و افزایش تعداد جوامع مهاجرفرست، گفت: از همه کشورها انتظار میرود که توجه روز افزونی نسبت به تحقیقات در همه حوزههای انسانی و اجتماعی و فرهنگی داشته باشند؛ چرا که دستیابی به توسعه پایدار انسانی بدون توجه ژرف به همه جوانب مذکور و تفاهم در همه حوزهها و توافق بین کشورها و تشریک مساعی و تلاش مشترک برای رسیدگی به این مسائل امکانپذیر نخواهد بود.
سپس دکتر فرید العطاس، استاد دانشگاه ملی سنگاپور، نیز در بحث خود در زمینه تفکر و پژوهش اجتماعی، با اشاره به تأسیس علمالاجتماع یا علم عمران توسط ابن خلدون، گفت: تفاوتهایی میان علم عمران ابن خلدون و حوزه پژوهشهای اجتماعی که در غرب ایجاد شده است، وجود دارد. این تفاوتها تا حد زیادی بر مبنای تفاوتهای متافیزیکی و فلسفی میان این دو است؛ اما آشکار است که این حوزهها، هر دو، در پی توضیح نظاممند امر اجتماعی بودهاند. بنابراین روشن است که جامعهشناسی بخشی از سنت اسلامی ما است؛ چرا که هنوز خیلی از این مفاهیم متعلق به مسمانان است. بنابراین بهتر است راجع به این موضوع بحث نکنیم که جامعهشناسی یک علم اسلامی است یا خیر. ضرورتاً جامعهشناسی دشمن و متعارض با دین نیست. در جامعهشناسی که در آینده خواهیم داشت، باید به نوعی بین تلاشهای نظری و تجربی هماهنگی وجود داشته باشد.
العطاس افزود: در حوزه دینی، در مورد جامعهشناسی جانبداریهایی وجود دارد؛ ولی ما بیشتر از جانبداریهایی که در غرب جریان دارد، صحبت میکنیم؛ مثل اروپامحوری و شرقشناسی. او همچنین بر این نکته تأکید کرد که در جوامع اسلامی و غیر غربی هم سوگیریهایی نسبت به غرب وجود دارد.
در عین حال، به عقیده فرید العطاس، ابن خلدون نیز مبتلابه نوعی جانبداری بوده؛ چرا که آفریقاییها را بربر و غیر انسان تصور میکرده است.
این جامعهشناس سنگاپوری همچنین خاطرنشان کرد که هدف ما باید این باشد که از این جانبداریها در گذریم و سنتها را با هم تلفیق کنیم و این امر از طریق مفهومسازی امکانپذیر است تا بتوانیم تحقیقات اجتماعی را به سمت و سوی اصیلی هدایت کنیم. چنانچه اکنون هم اگر در سراسر آسیا نگاه کنیم، میتوانیم موارد بسیاری از پژوهشهای اصیل را ببینیم. مثلاً در مورد فیلسوف فلیپینی "خوزه ریزال" که با مارکس و دورکیم همدوره بود؛ ریزال به مسائلی توجه میکرد که معاصران غربی چندان توجهی نداشتند. یکی از مهمترین مفاهیم او تنبلی بود. ما همه با این مفهوم آشنا هستیم اما تنبلی تا به حال شأن مفهومی در جامعهشناسی پیدا نکرده است. ریزال در این زمینه توضیح میدهد که بیمیلی فیلیپینیها به کار کردن، زیر پیکره استعمار اسپانیایی به خاطر تنبلی نبود؛ بلکه به دلیل شرایط استعماری بود که بر آنها حاکم بود و همین امر نیز موجب شد ریزال تنبلی را تعریف و راجع به آن در جامعه فلیپینی بحث کند. تنبلی یک نمونه مفهومی است که در آسیا رشد و تکوین پیدا کرد ولی به یک مفهوم مطرح در علوم اجتماعی تبدیل نشد و پژوهشگران غربی نتوانستند تنبلی را تا سطح یک مفهوم ارتقا دهند.
العطاس در ادامه با اشاره به مفاهیم جاذبه و دافعه علامه مطهری، پژوهشگران را به کاربست خلاقانه مفاهیم اجتماعی غربی دعوت کرد. به نظر العطاس، بهتر است از زیادهگویی درباره اسلامی کردن و بومی کردن علوم اجتماعی دست برداریم و علوم اجتماعی را به صورت خلاقانهای به پیش ببریم.
میزگردنقش برنامههای یونسکو در پژوهش اجتماعی و فرهنگی
یکی از مهمترین برنامههای "کنفرانس ملی پژوهش اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران"، برگزاری ۱۲ میزگرد علمی به صورت همزمان در قالب موضوعات "طرحهای ملی و توسعه کشور"، "پژوهشهای جمعیتشناختی"، "مطالعات انسانشناسی فرهنگی"، "پژوهش در جامعهشناسی ایران و انقلاب اسلامی"، "پژوهش در خانواده"، "پژوهش در جامعهشناسی تاریخی"، "پژوهش شهری"، "پژوهش در جامعهشناسی پزشکی و سلامت"، "پژوهش در مسائل زنان" و نیز میزگردهای "نقش برنامههای یونسکو در پژوهش اجتماعی و فرهنگی"، "بررسی پیشینه و کارنامه موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی" و "پژوهشهای موسسه تحقیقات تعاون" بود.
در روز اول کنفرانس، شش میزگرد "نقش برنامههای یونسکو در پژوهش اجتماعی و فرهنگی"، "پژوهشهای جمعیتشناختی"، "مطالعات انسانشناسی فرهنگی"، "پژوهش در خانواده" و "پژوهش در جامعهشناسی تاریخی"، "پژوهشهای موسسه تحقیقات تعاون"، به صورت همزمان در دو سالن ابن خلدون و سالن کنفرانس انجمن برگزار شد که در هر یک از آنها، نخست صاحبنظران و شخصیتهای علمی- دانشگاهی، به بحث و تبادل نظر پرداختند و سپس به سوالات حاضران پاسخ دادند.
در بخش دوم برنامه صبح این کنفرانس، در میزگردی که با عنوان "نقش برنامههای یونسکو در پژوهش اجتماعی و فرهنگی"، به مدیریت دکتر محمدرضا سعیدآبادی، رئیس کمیسیون ملی یونسکو برگزار شد، وی به طرح هفت مدل مختلف برای تدوین ارتباط میان پژوهشهای اجتماعی و فرهنگی و سیاستگذاری پرداخت که شامل طرحهای دانشمحور، حل مسأله، تعاملی، سیاسی، تاکتیکی، روشنگرا، و بلاخره تحقیق به مثابه عمل اقتصادی بود.
دکتر سعیدآبادی ضمن توضیح درباره هر یک از این مدلها و تأکید بر ضرورت رابطه میان پژوهش اجتماعی و فرهنگی و سیاستگذاری، سخنان خود را با طرح این پرسش خاتمه داد که «چرا با وجود این همه پیشرفت در حوزههای مختلف علوم، هنوز افرادی در جهان هستند که در فقر به سر می برند؟»
در ادامه این میزگرد، دکتر کاووس سید امامی، دکتر داوود کیانی، عبدالمهدی مستکین و چونلی هان شرکت داشتند که هر یک توضیحاتی درباره این برنامهها دادند و به بیان دیدگاههای خود پرداختند. در این میزگرد، در بحث از نگرش یونسکو به پژوهشهای اجتماعی بر این نکته تأکید شد که از نظر یونسکو، پژوهشها حتماً باید نتایج عملی داشته باشند و به توسعه کمک کنند. از این نگاه، پژوهشهای اجتماعی و فرهنگی باید به ساماندهی جامعه منتهی شوند؛ چرا که تحولات پیچیده و درهم تنیده دنیای کنونی تأثیرات ویرانگری بر جامعه گذاشته است. بر این اساس بهتر است که پژوهشگران اجتماعی و فرهنگی شارح دست چندم نظریههای غربی نباشند و نظری هم به آثار متفکرین بزرگ ایرانی داشته باشند. در عین حال، نباید بین تحقیقات اجتماعی و عمل فاصله زیادی وجود داشته باشد و اگر یک تحقیق اجتماعی که امروز مسألهای را میتواند طرح کند، ده سال دیگر به نتیجه برسد، از حیظ انتفاع خارج است.
نمایش کلیپ و ارائه یک مقاله
بعد از ظهر روز اول کنفرانس ملی پژوهش اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران، فیلمی کوتاه درباره تاریخچه علوم اجتماعی در کشور به نمایش درآمد. پس از نمایش این فیلم، دکتر مقصود فراستخواه به ارائه مقالهای با عنوان "بایستههای پژوهش اجتماعی و فرهنگی، با تأکید بر نظریه کنشگر-شبکه" پرداخت. وی بحث خود را با تأکید بر فضای دو قطبی موجود در تحقیقات اجتماعی آغاز کرد و به تحلیل فضای تولید علم در حوزه علوم اجتماعی پرداخت. او در سخنانش تأکید کرد که این نظریه، برخلاف سنت مرتونی، علم را در یک وضعیت ایدهآل هنجاری تعریف نمیکند و از منظر این نظریه، پژوهش اجتماعی و امر فرهنگی شبکهای از گفتمانها، آدمها، اشیاء، موقعیتها و عاملان و ساختارها و برنامهها و اقدامهاست و کنشگران علم از طریق شبکهسازی با کنشگران اجتماعی، فرهنگی، مدنی، دولت، بازار و حوزه عمومی عمل میکنند.
میزگرد پژوهشهای جمعیت شناختی
"پژوهشهای جمعیتشناختی" عنوان میزگرد دیگر این کنفرانس بود که عصر روز اول و با مدیریت دکتر شهلا کاظمیپور برگزار شد. در این میزگرد، دکتر حبیبالله زنجانی، دکتر سید میرزایی، دکتر فریده فراهانی، دکتر محمود مشفق، نادر مطیع حق شناس و دکتر محمد میرزایی حضور داشتند.
نخستین سخنران این میزگرد، دکتر فراهانی بود که به موضوع "اهمیت پژوهشهای اجتماعی و فرهنگی در موفقیت برنامههای جمعیتی و بهداشت باروری" پرداخت. وی با بیان این مسأله که سه متغییر پویایی جمعیت، باروری، مرگ و میر و مهاجرت در بستر اجتماعی و فرهنگی اتفاق میافتد، تأکید کرد: رمز موفقیت بسیاری از برنامههای حوزه جمعیتی، توجه آنها به نتایج تحقیقات اجتماعی است و از آنجا که رفتارهای جمعیتی را عوامل اجتماعی و فرهنگی تشکیل میدهند، درنتیجه پاسخگویی به بسیاری از سئوالات جمعیتی و بهداشتی با تحقیقات اجتماعی امکانپذیر است.
دکتر فراهانی همچنین با بیان چالشهایی که در حوزه مطالعات فرهنگی و اجتماعی در امر بهداشت باروری وجود دارد، نتیجه گرفت که در صورتی که بستر تمام برنامههای جمعیتی و بهداشتی تحقیقات اجتماعی باشند، میتوان به موفق شدن آنها امیدوار بود.
سخنران بعدی این میزگرد، دکتر محمد میرزایی بود که به مروری بر پژوهشها و زمینههای پژوهشی جمعیتشناسی پرداخت. او سخنان خود را با تاریخ مباحث جمعیتشناسی در تحقیقات اجتماعی آغاز کرد. به گفته این استاد جمعیتشناسی دانشگاه تهران، گرچه سازمان ثبت احوال در سال ۱۳۰۷ تأسیس شد و اولین سرشماری ملی در سال ۱۳۳۵ انجام شد اما مطالعات جمعیتشناسی در سال ۱۳۴۳، با تأسیس بخش جمعیتشناسی موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی آغاز به کار کرد. اولین طرح پژوهشی این بخش درباره باروری در چهار بخش روستایی و شهر تهران انجام شد. در فاصله سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۷، طرح در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی انجام شد که ۱۵ درصد از کل تحقیقات در این زمینه را شامل میشد. عمده مطالعات درباره روند تحولات و عوامل تعیینکننده باروری، مرگ میر و مهاجرت صورت میگرفت. دکتر میرزایی در ادامه بحث خود، با بیان اینکه اولین درس جمعیتشناسی را دکتر بهنام در سال ۱۳۳۸ در دانشگاه تهران ارائه داد، از پیش کسوتان این رشته یاد کرد.
میزگرد مطالعات انسانشناسی فرهنگی
آخرین میزگرد روز اول "کنفرانس ملی پژوهش اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران"، در سالن ابن خلدون به مطالعات انسانشناسی فرهنگی اختصاص یافت که دکتر ناصر فکوهی مدیریت آن را بر عهده داشت. دکتر علی بلوکباشی، دکتر نیلوفر حائری و دکتر امیلیا نرسیسیانس از دیگر شرکت کنندگان این پنل بودند.
میزگرد پژوهش در خانواده
بخش دیگری از میزگردهای کنفرانس ملی پژوهش اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران در سالن کنفرانس انجمن جامعهشناسی ایران برگزار شد که اولین آنها، میزگرد پژوهش در خانواده با مدیریت دکتر باقر ساروخانی بود. در ابتدای این جلسه، دکتر ساروخانی به معرفی اعضای پانل و کتب منتشر شده اعضای این میزگرد پرداخت. سپس دکتر عالیه شکربیگی بحث خود را تحت عنوان "نظریه و نظریهپردازی در پژوهشهای خانواده" ارائه کرد. وی با بیان اینکه به نظریهپردازی در نهاد خانواده باید به مثابه یک تلاش و مجاهدت نگریست، نظریهپردازی را امری تعیینکننده برای اجرای پژوهشهای مفید در نهاد خانواده دانست. در پی این بحث، دکتر ساروخانی نیز با تأکید بر اهمیت نظریهپردازی برای ماندنی شدن تحقیق، نیاز به نظریهسازی و عبور از مرحله پوزیتیویسم محض و آمارگرایی را برای رسیدن به نظریهپردازی الزامی خواند. در ادامه، دکتر امید علیاحمدی بحثی را در باب گفتمانها و سیاستگذاری خانواده مطرح کرد و ایده کانونی صحبتهای خود را گفتمانهای متعددی که در طی سالیان گذشته در کشور ما درحال ظهور بودند، قرار داد و توضیح داد که نقش این گفتمانها در سیاستگذاری خانواده به اندازه حجم و چگالی آنها نبوده است. وی همچنین وضعیت سیاستگذاریها در عرصه خانواده را به دو دلیل نگرانکننده دانست. دلیل نخست از نظر دکتر علیاحمدی این بود که به دلیل ایدئولوژی خانواده در ایران، افراد مختلف با گفتمانهای مختلف، ایدئولوژیهای متفاوتی در حوزه خانواده دارند و به هرحال این گوناگونی ایدئولوژیها ممکن است در نگاه آنها به خانواده آرمانی مؤثر باشد و این بر سیاستگذاریها سایه بیاندازد و دلیل دوم به پیچیدگی واقعیت اجتماعی خانواده در ایران برمیگردد که این امر کار سیاستگذاری را با دشواری و اشکال جدی مواجه میکند و در واقع الزام پژوهشهای اجتماعی در همین جا مشاهده میشود. در ادامه این میزگرد، دکتر ساروخانی در تأیید صحبتهای دکتر علی احمدی، خانواده را عمق استراتژیک پدیدههای اجتماعی و جایگاه تولد دوگانه انسان (فیزیکی و اجتماعی) معرفی کرد و حتی انجام مطالعات آسیبشناختی و بررسی فرهنگ دموکراسی و شهروندی را بدون در نظر گرفتن نهاد خانواده غیرممکن دانست. او همچنین ضرورت سیاستگذاری در باب خانواده را بر اساس چهار شرط (فراگیری، دیالکتیکی، آیندهنگری و واقعگرایی) مهم ارزیابی کرد.
دکتر افسر افشارنادری سخنران دیگر میزگرد پژوهش در خانواده بود که به مقوله پژوهش در ایران با توجه به آمارهای متناقض و متفاوت دستگاهها و مسئولین پرداخته و این سؤال را که با توجه به آمارها و نوع برنامهریزیای که باید انجام داد، پیش کشید.
در ادامه این میزگرد، دکتر مریم رفعتجاه بحثی را درباره پژوهش در خانواده مطرح کرد و به چند پارادوکس در عرصه مطالعات خانواده در ایران اشاره کرد. به گفته او، پارادوکس اول این است که با وجود اینکه در عرصه خانواده، چالشهای زیادی داریم و این ایجاب میکند که بودجههای پژوهشهای خانواده را گسترش دهیم و به امر پژوهش بیشتر بپردازیم، اما در عمل میبینیم که حوزه خانواده، هم از سوی صاحبنظران علوم اجتماعی و هم از سوی سیاستگذاران و برنامهریزان، مورد بیمهری قرار گرفته است.
وی در بیان پارادوکس دوم نیز به مشکلات معرفتشناختی در حیطه مطالعات خانواده پرداخت. در پایان این میزگرد، دکتر محمدصادق ذاکری نسبت پژوهش با زندگی را مورد بررسی قرار داد و با اشاره به اینکه نقد پژوهش، تجلیل از پژوهش است به طرح سؤالاتی در مورد پژوهشها و رابطه آنها با زندگی مردم در جامعه پرداخت.
میزگرد پژوهشهای موسسه تحقیقات تعاون
میزگرد پژوهشهای مؤسسه تحقیقات تعاون، به مدیریت دکتر حمید انصاری، دومین میزگردی بود که در روز پنجم دی ماه در سالن کنفرانس انجمن جامعهشناسی ایران برگزار شد. در این نشست، دکتر انصاری صحبتهای خود را با بیان نکتهای که آن را گویای واقعیتی در حوزه پژوهش اجتماعی در ایران میدانست، آغاز کرد و گفت: این نکته توجه اکثریت قابل توجه پژوهشگران به مشکلات پژوهش در ایران در حوزه مسائل اجتماعی است. به گفته او، در واقع بدون اینکه کسی این مسأله را اغواء کرده باشد، اذهان براساس تأثیر واقعیتهای موجود در جامعه، به سمت و سویی حرکت میکنند که بیشتر روی مشکلات پژوهشهای اجتماعی در ایران متمرکز شده و کار میکنند. دکتر انصاری در ادامه، پژوهشهای اجتماعی را به شدت متأثر از واقعیتهای اجتماعی هر جامعه دانست و گفت: واقعیتهای اجتماعی در هر نوع پژوهشی اثر میگذارند، اما در پژوهشهای اجتماعی، به دلیل خصلت اجتماعی آنها و نقش و کاربردی که در مدیریت جامعه دارند، در عین حال، بسیار از جامعه تأثیر میپذیرند. بنیانهای نظری و اصول مدیریتی حاکم در مدیریت جامعه، ویژگیهای افراد، رویکردها، ارزشها، وجهه نظرهای شخصی و فردی و همچنین ماهیت و محتوای پژوهشهای اجتماعی، از جمله عوامل دیگری هستند که بر پژوهشهای اجتماعی اثر میگذارند.
در ادامه این میزگرد، دکتر شیانی به جایگاه مراکز و مؤسسات پژوهشی در استراتژی توسعه ایران پرداخت و آن را یک بحث نظری با رویکردهای توسعه عنوان کرد.
دکتر میرطاهر موسوی نیز جایگاه پژوهشهای مبتنی بر مشارکت، سرمایه اجتماعی و اعتماد اجتماعی در اسناد بالادستی کشور را به عنوان یکی از پیش نیازهای بسیار ضروری و اولیه برای تحقق توسعه پایدار دانست و گفت: در اسناد بالادستی و توسعهای نگاهی طیفوار و بسیار متنوعی نسبت به این مفاهیم وجود دارد که از اقبال تا امتناع پیش میرود.
در ادامه این جلسه، دکتر موسایی با اعلام آمارهایی، به برخی مشکلات پژوهش در ایران اشاره کرده و تحقیقات در این کشور را به نوعی توجه به شاخصهای مختلف توسعهیافته ارزیابی کرد.
دکتر پویا علاءالدینی نیز به دولتی بودن و بیبرنامه بودن پژوهشهای اجتماعی پرداخته و رابطه بین دولت و جامعه آکادمیک را برای تخصیص درست و مناسب بودجههای پژوهشی الزامی شمرد.
در پایان این جلسه، بهراد رضوی آل هاشم به پژوهش اجتماعی در ایران ۱۴۰۰ با تأکید بر برنامه چهارم توسعه و با محوریت مبحث دانایی محوری اشاره کرده و یکی از ابزارهای توسعه را پیریزی ساختارها و نهادهای علمی – پژوهشی دانست. او در بحث خود تأکید کرد که تلاش برای رسیدن به شاخصهای توسعه، بدون تحقیق، سرابی بیش نیست و رسیدن به توسعه نیازمند تحقیق در سطح گسترده و عملی کردن آن در امور اجرایی است.
میزگرد پژوهش در جامعهشناسی تاریخی
میزگرد پژوهش در جامعهشناسی تاریخی، به مدیریت دکتر ابراهیم توفیق، ساعت ۱۶ در روز یکشنبه ششم دی ماه ۱۳۸۹ در سالن کنفرانس انجمن جامعهشناسی ایران برگزار شد.
در آغاز این کنفرانس، دکتر توفیق و مهدی یوسفی مطالبی را در خصوص جامعهشناسی تاریخی، با نگاهی انتقادی ارائه دادند و سپس دیگر اعضا، با توجه به حوزه تخصصیشان به طرح مباحثی در مورد وضعیت پژوهش پرداختند. در این زمینه، مهدی یوسفی با اشاره به متنی از روح الله رمضانی، ایرانشناس ساکن آمریکا و با نقل این جمله که برای ما ایرانیان تاریخ همیشه زمان حال است؛ «حقیقت» و «عدم حقیقت» نهفته در این جمله را مورد توجه قرار داد و در ادامه به این موضوع پرداخت که چرا ما برداشت خاصی از تاریخ داریم و این برداشت خاص چگونه در دانش ما تجلی پیدا کرده و چطور دانش تاریخی ما از دانش اجتماعی ما جدا شده است. سپس دکتر توفیق در ادامه مباحث مطرح شده قبلی، به وضعیت جامعهشناسی تاریخی در ایران پرداخت و بر این مسأله که چرا دانشگاههای ما جامعهشناسی تاریخی را بر نمیتابند و امکان پذیر نمیکنند، تأکید کرد. او گفت: نوشتارهایی که در یک آکادمی مشخص صورت میگیرند، اغلب با سؤالی آغاز میشوند که بر آمده از آن آکادمی است؛ به همین دلیل، بیشتر اینها مطالعات تطبیقی هستند و از دل این متون، نوعی جامعهشناسی تاریخی در میآید که از قبل تعیین میکند ما چه مسیری را باید طی کنیم.
وی افزود: در مقایسه بین شرق و غرب، ما تاریخ خودمان را از منظر تحولات لحظه حال در اروپا مورد بحث قرار میدهیم و در نتیجه به نوعی تصور سکون میرسیم و در بیشتر کتابهایی که در مورد ایران نوشته شده، چه نویسنده ایرانی باشد و یا غیر ایرانی با وجود تفاوتها و رویکردهای نظریای که دارند عملاً بر سر اینکه تاریخ ایران مثل تاریخ شرق، تاریخ سکون است، توافق وجود دارد؛ بهراحتی از دل تاریخ سکون میتوان تاریخ انحطاط را هم استخراج کرد و چیزی که تعیینکننده است این است که وضعیت حال ما تداوم آن سکونی است که همواره وجود داشته و انحطاطی که از یک مقطع به وجود آمده، سرنوشت ما را رقم میزند.
در ادامه این نشست، فیروزه فروردین از دیگر اعضای میزگرد بحثی را در مورد گفتمان مشروطه و ظرفیتهای نظری آن مطرح کرده و آن را محلی میان مصداق و تئوری معرفی کرد. او گفت: در واقع تلاشی صورت گرفته که یک کار کمتر شرقشناسانه انجام داده باشیم. وی با اشاره به بحث مهدی یوسفی که بیشتر بر وضعیت حال و تقسیم کار عینیای که در آکادمی ما بوجود آمده و جداییای که بین تاریخ و جامعهشناسی اتفاق افتاده تأکید کرده بود، به ریشهیابی این بحث تا دوران مشروطه و در لحظه گسست و مواجهه با مدرنیته غربی پرداخت.
در ادامه، محبوبه مقدم نیز شکل گرفتن فضای عمومی جدیدی در دوره ناصری، پس از طرح سؤال عباس میرزا، مبنی بر اینکه علت عقب ماندگی ایرانیان چیست؛ شکست ایران از روس و در پی آن تضعیف اقتدار نهاد سلطنت را مورد بحث قرار داد و به حضور زنان در این حوزه عمومی بسط یافته در دوره ناصری از دو منظر متون داخلی و سفرنامهها اشاره کرد.
سخنران بعدی این میزگرد، امیر خراسانی بود که هدف از بحث خود را اینگونه بیان کرد: تقسیمبندی رایجی که در علوم اجتماعی بین امر خُرد و کلان وجود دارد، در واقع مبنایی ندارد و از یک نگاه صرفاً غیرتاریخی نشأت میگیرد. مبنای این تقسیمبندی مشخص نیست. میتوان نشان داد که یک امر خُرد چقدر میتواند در یک لحظه تاریخی، تأثیر کلان داشته باشد. او سپس تبدیل شدن امور فرهنگی به امور انسانشناختی و مفهوم هستی نمایشی را مورد بحث قرار داد.
آخرین عضو میزگرد، منصوره بلخاری، در مورد تاریخ توصیفی شهرها به طور مشخص تهران صحبت کرد و گفت: تاریخ توصیفی غالباً در دست شهرسازان قرار داشته است و نتیجه مباحثشان در مورد شکلگیری شهر تهران یک ادبیات نارسایی را گسترش داده که از ابعاد مختلف قابل انتقاد است.
گروه علمی- تخصصی جامعهشناسی خانواده انجمن جامعهشناسی ایران در روز پنجم اسفند ماه سال 87 نشستی را برگزار کرد که در آن به معرفی و تحلیل پنج اثر علمی جدید در حوزه جامعهشناسی خانواده پرداخت. در این نشست، برای معرفی آثار، از نویسندگان و مترجمان آنها دعوت به عمل آمده بود. کتابهای معرفی شده در این جلسه، "مسائل اجتماعی ایران و آسیبشناسی خانواده" نوشته حبیبالله آقابخشی، "شناخت انواع خانواده در جهان امروز"، ترجمه دکتر افسر افشارنادری، "تجددگرایی سرمایه اجتماعی و خانواده ایرانی"، نوشته دکتر عالیه شکربیگی، "انسانشناسی خانواده و خویشاوندی"، نوشته دکتر منیژه مقصودی و "خانوادهها در دنیای امروز"ترجمه دکتر محمدمهدی لبیبی را شامل میشدند.
مسائل اجتماعی ایران و آسیبشناسی خانواده
در این جلسه گروه جامعهشناسی خانواده انجمن که با مدیریت دکتر باقر ساروخانی برگزار شد، نخستین کتابی که مورد بررسی قرار گرفت، مسائل اجتماعی ایران و آسیبشناسی خانواده نوشته دکتر حبیبالله آقابخشی بود. نویسنده این کتاب، در توضیحاتی درباره اثر در حال انتشار خود، ابتدا اشاره کرد: در دهه اخیر با علم به اینکه بسیاری از آسیبهای اجتماعی جامعه میتواند در درون خانواده ریشه داشته باشد، بخش زیادی از کژرفتاریها، و آسیبهای اجتماعی و پیامدهای آنها، با تحلیلهای فردی مورد بررسی قرار گرفته و بر همین اساس، در مطالعه و بررسی مواردی مانند خفاش شب، محمد بیجه و امثال آنها، مسئولان و مدیران اجرایی جامعه خانوادهها را زیر سئوال بردند و آنها را به عدم تربیت صحیح فرزندانشان محکوم کردند. در واقع، میتوان گفت که در چنین مواردی و در جوامعی مانند جامعه ما، هیچگاه دیواری کوتاهتر از دیوار خانوادهها پیدا نمیشود؛ چنانکه کسی اگر نهادهای دیگر را اینگونه تحقیر و توهین کند، حتماً از او شکایت خواهد شد.
وی افزود: چنین تحلیلهایی نقش ساختار اجتماعی را در پیدایش برخی رفتارهای نامناسب مربوط به خانوادهها تا حد زیادی نادیده میگیرد و متأسفانه همچنان در جامعه ما رواج دارند. پیشفرض ذهنی من برای نگارش این کتاب، آن بود که مسائل و مشکلات خانوادههای ایرانی را بدون درک ساختار اجتماعی آسیبرسان نمیتوان تحلیل کرد. از این رو، این کتاب دو بخش اصلی را شامل میشود؛ در بخش نخست، مسائل اجتماعی و آسیبهای جامعه مورد بررسی قرار گرفته و مرزهای آنها با هم مشخص شده است. از نظر من تفاوتهای مشخصی میان "مسائل اجتماعی ایران" و "آسیبهای اجتماعی ایران" وجود دارد و در این کتاب تلاش کردهام این تفاوتها را مورد توجه قرار دهم. در این زمینه، با بررسی ویژگیها و مشخصات مسائل اجتماعی، به این نتیجه رسیدهام که این دو همدیگر را باز تولید کرده و سپس در حوزههای مختلف تأثیرات متفاوتی بر خانوادهها میگذارند. به عنوان مثال، در قلمرو اقتصادی شاهدیم که مشکلات ناشی از آن در سطح کلان، چگونه در سطوح میانه مثل مدرسه و خانواده تأثیر گذاشته و چه رفتارهایی را متناسب با ساخت اجتماعی موجود، شکل میبخشد. از سوی دیگر، در حوزه فرهنگی نیز میبینیم که مسائلی مانند توهینها، تحقیرها و خشونتها چه تأثیرات عمیقی را در خانوادهها به جای میگذارند. در این زمینه میتوان گفت که قطعاً خشونتی که در جامعه شاهد آنیم، بر فضای مهر و دوستی موجود در خانواده نیز تأثیر گذاشته و حتی شیوههای گفتوگو در درون خانواده را نیز تا حد زیادی تغییر میدهد.
آقابخشی در این باره با اشاره به آمارهای موجود، توضیح داد: با توجه به سالنامه آماری سال 1361 و 1380، طی دو دهه اخیر، شاهد کاهش 2/5% مصرف گوشت در کشور هستیم. در عین حال، مصرف میوه نیز 2/6% کاهش یافته است؛ این در حالی است که مصرف نان حدود 6 درصد افزایش پیدا کرده است. در واقع، کاهش مصرف مواد خوراکی، به نوعی نشانگر کاهش رفاه نسبی اقتصادی خانوادهها در سطح جامعه است. از سوی دیگر، بسیاری از هزینههای خانوادههای ایرانی صرف تحصیل، بهداشت و درمان اعضایشان شده است. این بدان معنی است که آموزش و بهداشت که به نوعی، برخورداری از آن به صورت رایگان حق مردم محسوب میشود، بیشترین هزینههای خانوادهها در جامعه ما را به خود اختصاص داده و در نتیجه، قدرت خرید آنها را کم کرده است. این امر، در سطحی دیگر باعث تضرر تولیدکنندگان، افزایش بیکاری و افزایش مسائل اجتماعی میشود.
وی سپس تأکید کرد: بسیاری از مسائل اجتماعی، مانند اعتیاد، بیکاری، گرانی و تورم که در سطوح مختلف و به صورت جداگانه بررسی میشوند؛ در واقع، نشانههایی از مسائل واقعی و اجتماعی بزرگتری در جامعه ما بوده که بروز کرده و بدین شکل خود را نشان دادهاند. در چنین شرایط دشواری، نبود امنیت سرمایهگذاری و اعتماد اجتماعی در سطوح بالاتر نیز بسیار تأثیر گذاشته و همچنان باعث افزایش بیکاری و تورم و در نهایت فقر میشود. فقر نیز به راحتی زمینههای پیدایش پدیدههایی مانند اعتیاد را فراهم کرده و همین اعتیاد میتواند رفتارهای انحرافی مانند سرقت را موجب شود. در عین حال، در صورت دوام و رواج آسیبهای اجتماعی در جامعه، همین مسائل تبدیل به آسیبهایی جدی خواهند شد. بدیهی است که آسیبهای اجتماعی شکل گرفته در حرکتی چرخهوار، مسائل اجتماعی موجود را تقویت میکنند و این شرایط به همین شکل ادامه مییابد و تشدید میشود. در چنین وضعیتی، خانواده نیز به عنوان یک سیستم بدون مرزهای بسته، با ساختار جامعه خود را منطبق میکند.
عضو هیأت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی در بخش دیگری از سخنانش، با اشاره به کتابی که در سال 79 با عنوان اعتیاد و آسیبشناسی خانواده منتشر کرده است؛ بر دیدگاه دکتر ساروخانی مبنی بر اینکه "سلامت جامعه در گرو سلامت خانوادههاست"، تأکید کرد. او همچنین گفت: معمولاً وقتی خانوادهها از هم گسسته میشوند، به عنوان یک مسأله اجتماعی مورد مطالعه قرار میگیرند. این در حالی است که بسیاری از خانوادههایی که زیر یک سقف زندگی میکنند، به مراتب آسیبگذارتر از خانوادههای تک والد هستند. در واقع، متاسفانه خانواده امروزین در جامعه ما، در مقایسه با نهادهای دیگر، به شدت در حال آسیب دیدن است. در عین حال، اگر اعضای اصلی خانواده نقش خود را به خوبی ایفا نکنند، هیچ نهاد دیگری در جامعه نمیتواند به آنها کمک کند و در چنین شرایطی، نخستین ضربه به نقش و کارکرد حمایتی خانواده به عنوان عنصر اصلی در آن، وارد میشود و بر این اساس، کارکردهای دیگر نیز تحت تأثیر قرار میگیرند. بنابراین باید خانواده را در متن جامعه دید و مشکلات درونی آن را با دقت زیادی مورد بررسی قرار داد.
شناخت انواع خانواده در جهان امروز
دومین کتابی که در این نشست گروه جامعهشناسی خانواده مورد بررسی قرار گرفت، کتابی با عنوان "شناخت انواع خانواده در جهان امروز" بود که توسط دکتر افسر افشارنادری ترجمه شده و از سوی انتشارات دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، در دست انتشار است.
دکتر افشارنادری مترجم این کتاب، در معرفی آن گفت: کتاب شناخت خانواده در جهان امروز، با به تصویر کشیدن شرایط فعلی نهاد خانواده در دنیای غرب، نشان میدهد که دیگر خانوادههای سنتی و یا حتی خانوادههای هستهای به صورت پیشین وجود ندارند. در واقع، در شرایط جدید، دو نفر تصمیم به زندگی با هم میگیرند، بدون اینکه آن محدودیتهای سابق حاکم بر خانوادهها را تحمل کنند. بچهها در این خانوادهها، عموماً از روحیه بسیار سالمی برخوردارند و در حالی که در قدیم، نداشتن بچه مشکل بسیار بزرگی محسوب میشد اما به کمک تکنولوژیهای فعلی خانوادهها خیلی زود به آرزوی بچهدار شدن خود دست یافته و کمتر از این مسأله آزار میبینند.
وی با اشاره به اینکه بسیاری از خانوادهها در جامعه ما، خانوادههای اضطراریاند؛ گفت: باید دید که واقعاً بچههایی که در این خانوادههای اضطراری زندگی میکنند، چه وضعیتی دارند و در شرایطی که ما به شدت به خود میبالیم که زندگیهای خانوادگی ثبت شدهای داریم، تا چه حد بچههای ما به عنوان سرمایههای آینده جامعه، همانهایی هستند که آرزویشان را داریم.
افشارنادری همچنین خاطرنشان کرد که در بخش دیگری از این کتاب، خانوادههایی که از پدران و مادرانی با ملیتها و نژادهای متفاوت و در کشوری خارجی برای هر دو شکل میگیرند، مورد بررسی قرار گرفته و مشکلات عمومی فرزندان چنین خانوادههایی در شرایط دور از هنجارهای اجتماعی حاکم بر جامعه مطالعه شده است. او گفت: در واقع این کتاب، به صورتی بیطرفانه زندگیهای فعلی و انواع ازدواجهای جهان غرب را مورد بررسی قرار داده و مشکلات و فواید این خانوادهها را نشان داده است. در عین حال، خانواده در این کتاب در یک سطح کلان مورد بررسی قرار گرفته و حتی خانواده در جامعه ایران نیز مطالعه شده است. به تعبیری، کتاب انواع خانواده در جهان امروز بیان میکند که خانواده ایرانی نیز جدا از جامعه جهانی قرار نداشته و عضوی از آن به شمار میرود. به همین دلیل، عناصری از تحولات جهانی در خانواده ایرانی نیز انعکاس مییابد.
وی در پایان تأکید کرد که بنا بر تحلیل این کتاب، نباید خانواده را از بیرون مورد مطالعه و قضاوت قرار داد؛ بلکه باید وارد محتوای آن شد و آن را شناخت. بنابراین با ورود به درون خانوادهها، میتوان گفت که در مواردی، تنها اسکلتی از این نهاد اجتماعی باقی مانده و در چنین شرایطی، واقعاً حیف است که انسانها وقت و زندگیشان را در جایی بگذرانند که مطلوبیتی برای آنها نداشته باشد.
تجددگرایی سرمایه اجتماعی و خانواده ایرانی
دکتر عالیه شکربیگی مولف کتاب تجددگرایی سرمایه اجتماعی و خانواده ایرانی، سخنران دیگر نشست جامعهشناسی خانواده انجمن بود. او در مورد این اثر خود گفت: در این کتاب، تجدد یا گرایش به مدرنیسم و تأثیرات آن در خانوادههای ایرانی مورد بررسی قرار گرفته است و پرسش اصلی این است که بعد از ورود این موج به خانواده ایرانی، تا چه حد سرمایه اجتماعی آن دگرگون میشود. به بیان دیگر، بعد از وارد شدن مدرنیته به خانواده، تا چه حد فردیت در درون آن تقویت شده و اعتماد اجتماعی کاهش مییابد. در واقع، در آمارها دیده میشود که خانواده ایرانی دچار بحران و فروپاشی شده و من میخواستم ببینم که خانواده ایرانی در حال گذار است و یا شکلهای متعددی از آن در حال شکلگیری و ظهور هستند.
وی افزود: به عقیده من، اگر تجدد و مدرنیته بر جامعه تأثیرگذار باشند، به تعبیری مهمترین تأثیر آن در زندگی شخصی، روابط جنسی، حیات عاطفی، ازدواج و خانواده قابل مشاهده است. درباره چگونگی برداشت ما نسبت به خود و نوع برقراری ارتباط با دیگران، انقلابی در جریان است. بر اساس مطالعات من در این رابطه، خانوادههای تهرانی و بالطبع ایرانی نیز در این روند، دچار تغییر در نگرشهای خود شدهاند. این مسأله را میتوان از سه جنبه مورد بررسی قرار داد؛ نخست تجدد گرایی که در این کتاب پیشینه تجددگرایی به طور عام و در سطح جهان، ایران و نهاد خانواده مورد بررسی قرار داده شده است. جنبه دیگر، بررسی مفهوم سرمایه اجتماعی و نظریات مربوط به آن است که در این زمینه، سه شاخص مهم سرمایه اجتماعی یعنی اعتماد، شبکهها و هنجارها در خانواده مورد بررسی قرار قرار گرفته و جنبه سوم نیز بررسی رابطه این دو، یعنی تجددگرایی و سرمایه اجتماعی است.
شکربیگی در ادامه، با اشاره به مشکلات اقتصادی و تأثیر آن بر نهاد خانواده، سه چارچوب نظری را در قالب رویکرد تکامل دیالکتیکی پدیدههای اجتماعی، رویکرد بازاندیشی و بازنگری گیدنز و رویکرد مرکز پیرامون مورد توجه قرار داد. او در مورد نظریه نخست توضیح داد که بر اساس دیدگاه بوردیو، هر پدیده اجتماعی در یک رابطه دیالکتیکی و در یک ارتباط ذهنیتگرایی و عینیتگرایی شکل میگیرد.
وی افزود: بحث بعدی نظریه بازنگری گیدنز است که هدف این بود که ببینیم خانوادهها چقدر دچار بازنگری شدهاند. موضوع سوم نیز این بود که احساس کردم فقط تجددگرایی نیست که باعث تغییر و تحول در خانوادهها شده بلکه دخالت نهادهایی در جامعه هم خانواده را دچار بحران کرده است.
شکربیگی همچنین با اشاره به فرضیات خود، شامل وجود رابطه میان میزان تجددگرایی و سرمایه اجتماعی خانواده ایرانی و تأثیرگذاری تجددگرایی مدرن بر کاهش یا افزایش سرمایه اجتماعی خانوادههای ایرانی؛ نتایج تحقیق خود را اینگونه بیان کرد: همیشه این تصور وجود دارد که تجددگرایی باعث بحران و نابسامانی در خانواده شده است. این در حالی است که مطالعات من نشان میدهند که اگر تجددگرایی با حفظ سنتهای خانواده ایرانی باشد، با حفظ سرمایه اجتماعی خانواده ایرانی نیز همراه است. از سوی دیگر، 60% خانوادههای ایرانی معتقدند که دخالت دولت باعث کاهش سرمایه اجتماعی این نهاد و کاهش میزان تجددگرایی شده است.
وی افزود: من شاخصهایی مانند نگرشهای جنسیتی، باورهای دینی، اندیشه مدرن، تأثیر رسانهها و عدالتطلبی در خانوادهها و بحث جهتگیری جهانی در خانوادهها را به عنوان شاخصهای تجددگرایی در نظر گرفتم و به این نتیجه رسیدم که متغیر نگرشهای جنسیتی، بیشترین تأثیر را در خانوادههای ایرانی دارد. این در حالی است که تجددگرایی نه تنها باعث خدشهدار شدن باورهای دینی نشده بلکه موجبات حفظ بیشتر آنها را نیز فراهم کرده است. در عین حال، مهمترین عامل بحران در خانوادههای جامعه ما، عامل اقتصادی شناخته میشود.
انسانشناسی خانواده و خویشاوندی
انسانشناسی خانواده و خویشاوندی چهارمین کتابی بود که در جلسه گروه جامعهشناسی خانواده انجمن مورد بررسی قرار گرفت. دکتر منیژه مقصودی عضو هیأت علمی دانشگاه تهران و نویسنده این کتاب، در مورد آن گفت: این کتاب به نوعی، الفبای مطالعات خانواده و خویشاوندی را در حوزه انسانشناسی بررسی میکند. این کتاب که در سال 86 منتشر شده است، شامل شش فصل است. در فصل اول آن، تاریخچه مطالعات خانوادگی و خویشاوندی در جهان غرب بر پایه دانش انسانشناسی مورد بررسی قرار میگیرد و فصل آخر این کتاب نیز به مطالعات خانواده و خویشاوندی در ایران و اروپا مربوط میشود. یکی دیگر از فصلها به توتم و تابو میپردازد. در فصلی دیگر، تنوع الگوهای خانواده مورد بررسی قرار میگیرد و بالاخره فصل دیگری به تنوع الگوهای خویشاوندی و ازدواج اختصاص یافته است.
مقصودی افزود: در فصل اول کتاب، از نظرات هنری مورگان استفاده شده است. در واقع، او یکی از قبایل بومی آمریکای شمالی را مطالعه کرده و در بررسی ساخت سیاسی قبیله، متوجه شده که به همه مردان، پدر و به همه زنان، مادر میگویند. در واقع، او به واسطه دانستن واژگان فرهنگ مورد مطالعه خود، به این نکته پی میبرد و در ادامه تصمیم میگیرد ابتدا پایههای اصلی جامعه را مورد بررسی قرار دهد و برای این منظور، بر روی ساخت خانواده و خویشاوندی متمرکز شده و بررسی ساخت سیاسی را کنار میگذارد.
مقصودی با ذکر این مثال، نتیجهگیری کرد که ارائه تعریفی جهانشمول از ازدواج یا خانواده امکانپذیر نبوده و هر جامعه با فرهنگ خاص خود، فضای خانوادگی متفاوتی را بهوجود میآورد. او در مورد ازدواج نیز با اشاره به رسوم و سنن مرسوم در جوامع مختلف، خاطرنشان کرد که الگوی ازدواج نیز در جوامع مختلف بسیار متنوع بوده و حتی در ایران نیز در بین قومیتهای مختلف، تنوع زیادی در این زمینه دیده میشود.
خانوادهها در دنیای امروز
آخرین کتابی که در نشست روز پنجم اسفند ماه گروه جامعهشناسی خانواده مورد بررسی قرار گرفت، کتاب خانوادهها در دنیای امروز نوشته دیوید چیل بود.
دکتر محمدمهدی لبیبی مترجم این کتاب درباره آن گفت: کتاب خانوادهها در دنیای امروز که در سال 2008 منتشر شده، آخرین اطلاعاتی که در مورد خانواده در دنیا جمعآوری شده را همراه با آمارهای جهانی گردهم آورده است. ترجمه فارسی آن نیز به زودی توسط انتشارات صورت منتشر و توزیع خواهد شد.
وی دلیل انتخاب این کتاب برای ترجمه را مشکلات موجود در به روز بودن مطالب در ایران، با وجود همه کارهایی که در حوزه نظری صورت گرفته است، دانست و گفت: آمارهای این کتاب از آمریکا، آفریقا، آسیا و سایر نقاط جهان گرفته شده و به نظر میرسد که در آن، با نگاهی واقع بینانه، بررسی مسائل عینی خانوادهها بسیار خوب صورت گرفته است.
در پایان این نشست، دکتر باقر ساروخانی استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران و مدیر گروه جامعهشناسی خانواده انجمن، تأکید کرد: در دنیای جدید، باید تعریف جدیدی از خانواده و رابطه زن و مرد و کودک ارائه دهیم تا با دنیای معاصر و تاریخ خود بیگانه نباشیم.
وی درباره دخالت دولت در زندگی خانوادهها نیز خاطرنشان کرد: امروزه دولتها در محرمانهترین روابط خانوادگی، مانند تعداد فرزندان دخالت میکنند که البته این دخالت در مواردی میتواند مفید باشد اما در کل باید در نظر داشت که خانواده یک واحد منزوی نبوده و باید به هر شکل، درمتن جامعه قرار گرفته و در این فضا نیز مطالعه شود.
در تاریخ دوم اردیبهشت ماه سال 86، نشستی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه الزهرا برگزار شد که طی آن دو موضوع خشونت علیه کودکان و افزایش سن ازدواج در کشور مورد بحث و بررسی قرار گرفت. این نشست که به همت گروه علمی- تخصصی جامعهشناسی مطالعات خانواده انجمن جامعه شناسی ایران و گروههای مطالعات خانواده و مطالعات زنان دانشگاه الزهرا برگزار شد، با استقبال نسبتا زیادی از سوی علاقمندان به حوزه جامعهشناسی خانواده روبرو شد. طی این میزگرد دکتر باقر ساروخانی استاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بحث "مبانی نظری خشونت در خانواده علیه کودکان" را مطرح کرد و دکتر امید علیاحمدی عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی درباره "علل افزایش سن ازدواج در کشور" به سخنرانی پرداخت. در ادامه این جلسه، ساعتی به بحث و تبادل نظر پیرامون مباحث مطرح شده اختصاص یافت که در این بخش، دکتر سوسن باستانی رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه الزهرا و دکتر خدیجه سفیری مدیر گروه مطالعات خانواده دانشگاه الزهرا نیز شرکت داشتند.
مبانی نظری خشونت در خانواده علیه کودکان
در بخش نخست این نشست، دکتر ساروخانی سخنان خود را اینگونه آغاز کرد: بحث درباره پدیده خشونت علیه کودکان مسأله بسیار مهمی است؛ چرا که از یک سو، این جریان در دنیای امروز بسیار رایج است و از سوی دیگر، روند افزایش آن بسیار بالاست. به عنوان مثال، در استرالیا در سال 1998 حدود 8 هزار مورد آزار کودکان کمتر از 17 سال در میان خانواده های جمعیت کمتر از 4 میلیونی وجود داشته است. در انگلستان نیز بین سالهای 1983 تا 1984، 11 هزار مورد از این دست گزارش شده است که در سال بعد تقریباً این رقم دو برابر میشود. این در حالی است که البته آمارهای دیگری نیز در مورد شدت آزار وجود دارد. به همین دلیل است که انجمنهای حمایت از کودکان و مراکز بینالمللی در این زمینه به وجود آمدهاند.
وی تاکید کرد: تاثیر این مساله بر تعیین سرنوشت یک جامعه به هیچوجه قابل انکار نیست؛ چرا که وقتی شما از ابتدا کودکی را با تنبیه و شکنجه بزرگ میکنید، نباید انتظار داشته باشید که این کودک در بزرگسالی یک شهروند متعادل شود. درواقع، آزار کودکان باعث میشود کودک در دادگاه خود والدین تنبیهگر را محکوم کرده و آنها را به هیولا تبدیل میکند و این مسأله باعث به وجود آمدن فاصله میان عزیزترین افراد خواهد شد. به تعبیر دیگر، بنا بر تحقیقات زیادی که انجام شده و سنت دیرینهای که وجود دارد، همواره دیکتاتور قربانی دیکتاتور دیگری است.
ساروخانی در ادامه با بیان اینکه در ذهنیت و سنت انسان گذشته، به نوعی کودک جزئی از مایملک خانواده به حساب میآید و اصالت فردی تقریباً به کلی وجود ندارد؛ به بیان مثالهایی از سوابق تاریخی در این باره پرداخت و گفت که در بسیاری از موارد، این مساله حتی در قتل کودکان نیز تاثیرگذار بوده است. او تأکید کرد که ما تئوری Victimization یا "بزهزدگی" را برای سنین بالا داریم؛ مثلاً اگر از کسی دزدی شود، خود او نیز به دلیل مراقبت نکردن از مال خود تا حدی مقصر است ولی این مسأله در مورد کودک صادق نیست.
وی در بخش دیگری از بحث خود، گفت: هر نوع آزار جسمی، روحی، فیزیکی، جنسی و سوء استفاده و حتی بیتوجهی و بدرفتاری با کودکان زیر 18 سال توسط فردی که حضانت و سرپرستی کودک را به عهده دارد، کودکآزاری تعریف میشود. علاوه بر این، در گونهشناسی کودک آزاری در خانواده، بحث از کودک آزاری عاطفی نیز مطرح است و بنا بر آن، هر رفتار ناپسندی که بر روح و روان کودک تأثیر منفی داشته باشد؛ نوعی آزار کودکان محسوب میشود. همچنین بیتوجهی پدر و مادر به کودک و برخورد منفعلانه با او نیز نمونهای دیگر از مصادیق این مساله اجتماعی است.
مدیر گروه جامعهشناسی خانواده انجمن جامعهشناسی ایران، در ادامه با طرح این سؤال که "چه عواملی موجب این پدیده زشت انسانی و خطرناک در سرنوشت جامعه میشود؟"، به بیان برخی دیدگاههای نظری در این زمینه پرداخت. او گفت: برخی معتقدند اساس نظام پدرسالار باعث بروز این مسائل میشود و در چنین شرایطی، جامعهپذیری جز با اعمال تحکم، فشار و تحمیل ممکن نیست. در عین حال باید به خاطر داشت که خشونت علیه کودکان همیشه در جهت اهداف منفی نیست ولی مسأله اساسی در این بحث، شیوه عمل است که حتی گاهی در خلاف جهت هدف مورد نظر عمل میکند. چنین روشی براساس دیدگاههای روانشناسی فروید میتواند به تولید عقده ادیپ و شخصیت اتولیتر بیانجامد. همچنین بر اساس تئوری دیگری، خشونت در فرهنگ خرد تبلور پیدا کرده و شناخته میشود. نظریه منابع نیز بیان میکند که در خانواده، قدرت به کسانی تفویض میشود که منابع بیشتری را به خانه بیاورند و چون کودکان هیچ دستاوردی ندارند، ناچار مظلومان خانواده هستند؛ بنابراین مورد آزار قرار میگیرند. در تئوریهای غیرساختارگرا گفته میشود فردی که خشونتی نسبت به کودک اعمال میکند، دچار نوعی بیماری روانی است. در کنش متقابل نمادین نیز برای بررسی این مساله، تنها به فرد نگاه نمیشود بلکه روابط او با دیگر افراد مورد توجه قرار میگیرد. کارکردگرایان هم در این میان معتقدند که خشونت علیه کودکان کارکرد خاصی داشته و به نوعی در خانواده ایجاد تنوع رفتاری میکند.
دکتر ساروخانی همچنین با اشاره به نظریات فمینیستی، یادگیری اجتماعی، نظریه نقشها، نظریات آسیبشناختی روانی و نظریات روانشناسی به عنوان دیگر تئوریهای مطرح در این زمینه، به بیان نظرات خود پرداخت و گفت: در دیدگاه من که تحت عنوان "درآمدی بر نظریه عمومی خشونت علیه کودکان" مطرح شده، نخست طرح ژنتیک و فیزیولوژیک، دوم طرح تکاملی و سوم طرح روانشناختیگرایی و در عین حال طرح انتزاعگرایی مطرح است. به گونهای که به نظر من، پدیده خشونت علیه کودکان پدیدهای چند عاملی و شبکهای است. براساس این نظریه، خانواده را نمیتوان از بستر جامعه جدا کرد و اساسا در جامعهای که ارزشهای کودک آزاری و پدر سالاری وجود دارد، نمیتوان از خانواده انتظار زیادی داشت. درعین حال، باید تاکید کرد که پدیده فرهنگی، پدیدهای اعتباری و نسبی بوده در امتداد تاریخ مطرح است. من در نظریات خود به سراغ بینشهای کیفی رفتهام و فکر میکنم در تئوری سازی برای خشونت علیه کودکان گریزی از تحلیلهای کیفی نیست.
وی ادامه داد: به نظر من، عمل خشونت علیه کودکان از یک سو ناشی از دیدی بنیادی است. بر این اساس، خشونت علیه کودکان را میتوان در گونهشناسی تام - جزئی، نسبی ـ تفاضلی و تامیت ثانونی و تفاضلی ثانوی دستهبندی کرد. علاوه بر این در کنار کودک، سنت خانواده و سرمایه فرهنگی نیز بسیار مهم هستند. در عین حال در این مدل سرمایه اقتصادی نیز مهم است؛ بدین معنا که خواه ناخواه جزئی از بار فشار اقتصادی خانواده به کودک نیز اعمال میشود و برای آسیب شناسی مساله کودک آزاری در خانواده، لازم است که همه این مسائل در کنار هم مورد بررسی قرار گیرند.
بررسی علل افزایش سن ازدواج در ایران
در ادامه نشست گروه جامعهشناسی خانواده، دکتر امید علیاحمدی موضوع دیگری را با عنوان علل افزایش سن ازدواج در کشور مطرح کرد. وی ابتدا مهمترین سوالات خود را در ارتباط با موضوع که منجر به انجام پژوهشی در این زمینه شده، اینگونه شمرد: آیا اساساً مسألهای اجتماعی باعث بالا رفتن سن ازدواج در جامعه ما شده است؟ در این صورت، چه عواملی در پیدایش این پدیده مؤثر بوده و کدام راهحلها پیشبینی شده است؟ علاوه بر این، در ابهامات مفهومی مطرح است که چه تفاوتی میان تأخر در ازدواج، تنگنای ازدواج و ... افزایش سن ازدواج وجود دارد؟ آیا تأخیر در ازدواج یک مسأله یا بحران اجتماعی است؟ و آیا وظیفه کارگزاران اجتماعی و جامعهشناسان در این مسیر یکسان است؟
وی همچنین گفت: بر این اساس چند اشکال را میتوان در مفهوم تأخیر ازدواج مطرح کرد. از جمله اینکه آیا به تأخیر انداختن زمان ازدواج با میل شخصی باز همان مسأله تأخیر در ازدواج است؟ براساس چه معیاری سن ازدواج در ایران بالا رفته است؟ آیا حفظ سن ازدواج به شکل سنتی آن موجب تولید ناهنجاری اجتماعی نخواهد شد؟ آیا در گذشتههای تاریخی نیز بالا رفتن سن ازدواج، تأخیر تلقی میشد؟ آیا برای هر دو جنس، بالا رفتن سن ازدواج به یک اندازه به عنوان مسأله تلقی میشود؟ آیا تأخیر ازدواج فقط به معنای به تعویق افتادن مناسبات جنسی است و یا مسأله تعویق تشکیل خانواده نیز مطرح است؟ و آیا اقدامات انجام شده توانسته است در روند تأخیر در ازدواج مؤثر باشد؟
دکتر علیاحمدی خاطرنشان کرد: هنجارهای دینی و عرفی زیادی در جامعه ما به شکلی بسیار سختگیرانه برای روابط میان دو جنس تعریف شدهاند. این در حالی است که تغییر معناشناختی و جایگاه روابط جنسی در زندگی، تنوع و شیوع بیماریهای مقاربتی، افزایش عوامل رسانهای تحریک جنسی و ... نگرانیهایی را در جامعه به وجود آورده است. در مروری بر برخی تحلیلهای نظری، شاید بتوان گفت که اساس همه این موضوعات در مسأله مدرنیسم و تحولات ناشی از آن مطرح است. در دیدگاه گیدنز، صنعتگرایی، سرمایهداری و تسلط ارزشهای سرمایهمدارانه، تقویت نهادهای نظارت اجتماعی، قدرت سازماندهی و پویایی نهادهای عصر تجدد و جهانی شدن از جمله ویژگیهای دوران مدرنیته شناخته میشوند. همچنین در اندیشه این نظریهپرداز اجتماعی، علل پویایی و تحرک خارق العاده عصر تجدد با سه عامل شناخته شدهاند؛ جدایی زمان و فضا که بسیاری از پدیدههای محلی را به وقایعی جهانی تبدیل کرده است، ساختکارهای تکهبرداری شده (نشانههای نمادین و نظامهای کارشناسی)، بازتابندگی نهادین یا حساسیت فوقالعاده سازمانهای جامعه مدرن برای پذیرش تغییراتی که براساس مشاهدات به سرعت در خانواده منعکس میشوند.
وی افزود: اگر دیگر ویژگیهای مدرنیسم مثل خردگرایی، فردگرایی، افسونزدایی، پوچگرایی و دگرگونی را نیز در نظر بگیریم، باز هم در هر کدام از آنها میتوانیم تحولات را توضیح دهیم اما مساله آنجاست که مدرنیته و ابعاد مختلف آن، بدون واسطههای تغییر مانند شهرنشینی، کاهش نفوذ نظام خویشاوندی، تحرک جغرافیایی، تکنولوژی و تکنولوژی اطلاعات، اشتغال زنان، جنبش حقوق زنان و تنوعپذیری نهادهای اجتماعی نمیتوانستند در خانواده مؤثر باشند. به بیان دیگر، تغییری که در جامعه مدرن اتفاق افتاده، باعث شده برخی ویژگیهای ازدواج در جامعه سنتی، مانند نوع انتخاب همسر و دخالت در آن، ازدواجهای فامیلی، چند زنی، قابلیت فرزندآوری، پایین بودن سن ازدواج، فاصله سنی زن و مرد، پدیده ازدواج مجدد و ... تغییر کنند.
علیاحمدی در بخش دیگری از سخنان خود، به بیان تحلیل مساله در سطحی میانی پرداخت و در این زمینه با اشاره به دیدگاه میشل فوکو، گفت: فوکو معتقد است که با تزاید جمعیت در غرب، این موضوع به امری حکومتی تبدیل شد و در پی آن تجسس در امور جنسی مردم، راه را برای تبدیل امری خصوصی به موضوعی حکومتی فراهم کرده و در پی آن امور جنسی گفتمانی شده است. به اعتقاد من، این مسأله در پیدایش مسأله تأخیر در ازدواج در ایران مؤثر بوده و این موضوع را بیشتر به گفتمانی دولتی حکومتی مربوط کرده است.
وی ادامه داد: دیدگاه دیگر در این سطح از تحلیل، بر گرفته نظریات گیدنز است که طی آن، کاهش نفوذ گروههای خویشاوندی، انتخاب آزادانهتر همسر، به رسمیت شناخته شدن حقوق زنان و خانواده، کاهش ازدواجهای خانوادگی، آزادی جنسی و توجه به حقوق کودکان، از جمله تغییرات عمدهای است که در خانواده اتفاق افتاده است. کاستلز نیز معتقد است که تغییراتی که در حوزه کار یا آگاهی زمان اتفاق افتاده، به واسطه اقتصاد اطلاعاتی جهانی و دگرگونی تکنولوژیک، در تولید مثل بشر و دگرگونی خانواده پدرسالار موثر بوده است. او بر این اساس، به تأخیر انداختن سن ازدواج و زندگی مشترک بدون ازدواج را از جمله نشانههای بحران در خانواده میداند.
دکتر علیاحمدی پس از بیان این نظریات، با اشاره به پژوهش خود در این زمینه گفت: شواهد نشان میدهند که سن ازدواج در ایران نسبت به سالهای گذشته افزایش پیدا کرده اما این مساله مختص کشور ما نیست و عمدتا کارگزاران اجتماعی در دیگر نقاط دنیا این پدیده را یک مساله و یا بحران اجتماعی نمیدانند. علاوه بر این، آمارها نشان میدهند که در ایران و بسیاری دیگر از کشورها فاصله سنی زوجین در حال ازدواج و همچنین پراکندگی یا انحراف معیار سن زنان در هنگام ازدواج در حال کاهش است. از سوی دیگر ازدواج زودرس در سالهای اخیر سیری نزولی داشته است.
وی در بیان تفاوتهای کشور ما با جوامع دیگر گفت: برخلاف بسیاری از کشورهای جهان، درصد زندگی مشترک خارج از ازدواج به هر دلیل در ایران بالا نیست. همچنین میزان سقط جنین بسیار کم است و نرخ رشد جمعیت نیز در ایران مثبت بوده یعنی نیاز به اقداماتی برای افزایش جمعیت در ایران وجود ندارد. از سوی دیگر، نرخ تجرد قطعی در کشور ما در مقایسه با سایر کشورها چندان بالا نیست اما نگرانیهایی در حوزه مناسبات بین دو جنس وجود دارد.
این جامعهشناس با اشاره به برخی آمارهایی که در این زمینه وجود دارد، گفت: در تحقیقات ارزشها و نگرشهای ایرانیان در سالهای 80 و 82، میانگین سن مناسب برای ازدواج مردان، از نظر پاسخگویان، 25 سال و برای زنان 9/20 سال شناخته شده است. همچنین در بین حدود 4500 نفر از شهروندان ایرانی، حدود 52% با اولویت ازدواج فامیلی مخالف بودهاند. در مورد معاشرت پسر و دختر قبل از ازدواج، حدود 38% اعلام موافقت کرده و حدود 29% از افراد جامعه در مورد خواستگاری دختر از پسر برای ازدواج گزینه موافق را انتخاب کردهاند. حدود 92% نیز مخالف تعدد زوجات بودهاند. این آمارها همچنین نشان میدهند که نگرشهای مربوط به کار زنان در خارج از خانه نیز بسیار متحول شده است. به همین نسبت 46% افراد مساله طلاق و 56% روابط نامشروع را به عنوان مسائل جدی اجتماعی میشناسند. این بدان معناست که با وجود آنکه بسیاری از افراد اعلام کردهاند که در ایران با موضوعی جدی با عنوان روابط نامشروع مواجه هستیم، اما میتوان گفت که در همه این موارد شاهد بروز تحولات جدی در نگرش افراد جامعه هستیم.
وی در جمعبندی از سخنان خود، چند عامل تاثیرگذار در مسأله تأخیر در ازدواج را تغییر در هویت جنسی زنان، باز تعریف زنانگی شامل تمایل به اشتغال، تحصیل و مواردی از این قبیل، بازتعریف مردانگی که با مشکلات اشتغال و بیکاری، بلوغ اجتماعی دیررس همراه است و هزینههای گزاف، شرایط سنگین ازدواج و ... معرفی کرد. به گفته او، در این زمینه، باید به تغییرات کلان در جامعه نیز توجه داشت و بر همین اساس، عدم ثبات در بازار اشتغال و تسلط ارزشهای اقتصادی را از جمله تحولات اقتصادی تاثیرگذار میتوان شمرد. در حوزه تغییرات سیاسی نیز دخالت و نظارت دولت بر افکار عمومی، حکومتی شدن امور جنسی، شکاف ارزشهای رسمی و غیررسمی، نظارت و تهدید عرصه عمومی و ... قابل ذکر است. در زمینه تحولات فرهنگی هم میتوان به تغییر در الگوها و هنجارهای ازدواج، دنیاگرایی در گزینش اهداف زندگی، لذتگرایی و تنوعطلبی، تغییر در تعریف حدود اخلاق جنسی، تنوعپذیری ملاکهای زیباشناختی و ... اشاره کرد. در میان تغییرات اجتماعی نیز در تحلیل این مساله، کاهش سرمایه اجتماعی، تغییر در ملاکهای منزلت اجتماعی، جدایی و تفکیک هر چه بیشتر جنسیتی، ناچیز بودن و عدم گسترش کافی عرصه عمومی، ناکارآمدی خانواده در حمایت از جوانان و به طور کلی ضعف شبکههای حمایت اجتماعی، ضعف نظامهای تأمین اجتماعی، دسترسی سهلتر برای داشتن مناسبات جنسی خارج از زناشویی، عدم توازن در توزیع فرصتهای اجتماعی بین دو جنس، گسترش و تنوعپذیری شیوههای ارتباط بین دو جنس و ناکارآمدی شیوههای نظارت قابل بررسی و در نهایت در عرضه تغییرات جمعیتشناختی، به هم خوردن توازن دو جنس در بازار ازدواج، افزایش سن اولین ازدواج و عدم توازن جمعیت جنسی مهاجران داخلی و بینالمللی نیز قابل اشاره است.
دکتر علیاحمدی در پایان این بخش از سخنان خود، تاکید کرد که پدیده تأخیر ازدواج پدیدهای پیچیده است که سطوح مختلف کلان و میانی و خرد و به طور کلی، تغییرات در تمام ابعاد اجتماعی در جامعه بر روی این تحول مؤثر بوده است. بنابراین برای نگاهی دوباره و تحقیقی ژرف کاوانه در مورد آن، باید موضوع را بیش از گذشته مورد بررسی و مطالعه قرار داد.
او همچنین در پاسخ به پرسش "چه باید کرد؟"، گسترش فضای عمومی و تنوع بخشیدن فرصتهای تعامل اجتماعی بین دو جنس، دخالت کمتر دولت در حوزه عمومی و خصوصی، کاهش شکاف ارزشی دولت و مردم، تقویت شبکههای حمایت اجتماعی و سعی در تقریب تعاریف، ارزشها و هنجارهای ازدواج توسط گروههای مرجع کارشناسی، دینی و سیاستگذاران اجتماعی را از جمله مهمترین راهکارها در این زمینه دانست.
حمایت اجتماعی و خانواده موضوع بحثی بود که در جلسه روز هشتم اسفندماه سال 84 در گروه علمی ـ تخصصی جامعهشناسی خانواده انجمن جامعهشناسی ایران، مورد بررسی و تبادل نظر قرار گرفت. دکتر سوسن باستانی عضو هیأت علمی دانشگاه الزهرا سخنران این نشست بود که به ارائه نتایج تحقیقات خود در این زمینه، از دیدگاه تحلیل شبکه اجتماعی، پرداخت.
وی ابتدا درباره روش کار خود گفت: رویکرد تحلیل شبکه از دهه 1970 به بعد، مقبولیت خاصی یافته و همراه با آن بحثهای حمایت اجتماعی نیز اهمیت بیشتری پیدا کرده چرا که مشخص شده دریافت حمایت اجتماعی بر رضایتمندی زندگی افراد نقش بسزایی دارد.
باستانی افزود: حمایت اجتماعی که در کل این بحث با رویکرد تحلیل شبکه مطرح میشود، اغلب به کمکهای دیگران مهم به فرد در شرایط بحران و نیاز برمیگردد. این دیگران مهم که عموما کمکهای آنها شامل کمکهای عاطفی و ابزاری میشود، در ابعاد مختلف میتوانند مورد بحث قرار گیرند.
او خاطر نشان کرد: اکثر تحقیقاتی که با رویکرد شبکه، بحث حمایت اجتماعی را مورد مطالعه قرار دادند، در کشورهای غربی انجام شدهاند که موضوع خدمات تأمین اجتماعی و کمکهای رسمی دولت در آنجا کاملاً جا افتاده است. این در حالی است که در کشورهای در حال توسعه شرایط تا حدی متفاوت است؛ بخش رسمی هنوز قابلیت و توانایی خدماترسانی را ندارد و منابع بیرونی در یاریرسانی به افراد، معمولاً پیوندهای آنان با خویشاوندان، همسایگان و دوستان خواهد بود که البته هریک از انواع پیوندها، نوع خاصی از حمایت را فراهم میکنند و به نوعی پیوندها از نظر حمایتی که ارائه میدهند، شخصی شدهاند. پیوندهای افراد با خویشاوندان، دوستان و همسایگان متفاوت است اما اینکه تعداد هریک از این گروه پیوندها در شبکه افراد چقدر باشد، به ویژگیهای فرهنگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه بستگی دارد.
دکتر باستانی در بیان تفاوتهای تحقیقات انجام شده در کشورهای مختلف، در این زمینه، گفت: در مطالعاتی که در کشورهای پیشرفته انجام شده، حمایت هایی با جنبههای عاطفی، مشورتی و مشابه اینها نیز در نظر گرفته شده اما در کشورهای در حال توسعه، بیشتر حمایتهای مادی و اقتصادی با استراتژی بقا بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. از سوی دیگر، تحقیقات در کشورهای پیشرفته، بیشتر روی نمونه طبقه متوسط است اما در کشورهای در حال توسعه بیشتر فقرا و حاشیهنشینان مورد بررسی قرار گرفتند و این باعث شده نهایتاً مقایسه ناقص باشد.
وی افزود: در این تحقیق، تمرکز روی طبقه متوسط بوده تا مقایسه با سایر کشورها راحتتر صورت گیرد. علاوه بر آن بحث ریزش طبقات متوسط در ایران، از نظر ساختار شبکه و نوع حمایتهای دریافتی، نیز مورد بررسی قرار گرفته است. در انتخاب نمونه، طبقه متوسط سنتی و طبقه سنتی جدید را مورد مطالعه قرار دادیم و سبک زندگی و منطقه زندگی را سنجیدیم که نمونه کاملاً بازگوکننده این طبقه باشد. در حین کار به این نتیجه رسیدیم که مناطق 2، 3، 4، 5 و 6 تهران بیشتر جمعیت را طبقه متوسط تشکیل میدهند. در میان ساکنان این مناطق نمونه 320 تایی را در نظر گرفتیم که با زن و شوهر هر دو و به طور هم زمان در دو اتاق جداگانه مصاحبه کردیم تا هم بحث حمایتهای خانواده و هم جنسیت را بسنجیم.
رئیس دانشکده اقتصاد و علوم اجتماعی دانشگاه الزهرا، روش کار خود را در برای تنظیم سؤالات تحلیل شبکه، روش فیشر معرفی کرد که طی آن مبادلات افراد مورد بررسی قرار گرفته و به نوعی اسامی افراد شبکه با سؤال از نوع حمایتهای دریافتی، به صورت بدهبستان اجتماعی، بیرون کشیده شده است. وی در عین حال گفت که در این تحقیق 6 بعد حمایتی شامل مشورت، کمکهای عاطفی، خدمات، کمکهای مالی، اطلاعات و مصاحبت و همنشینی برگرفته از کار بارت ولمن مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین در بخش دیگری از پرسشنامه یک سؤال باز برای پاسخگویان در نظر گرفته شده و از افراد پرسیده شده که "مهمترین مشکل زندگیشان در سال گذشته چه بوده و در آن زمان چه کسی به آنها کمک کرده و آیا مشکل برطرف شده است یا خیر؟"
باستانی ادامه داد: بررسی نتایج نشان میدهد که اکثر پاسخگویان حمایت مورد نظر خود را به نحوی از شبکه اجتماعیشان می گرفتند به طوری که در مجموع 318 پاسخگو حدود 3000 پیوند را اسم بردهاند. حداقل تعداد افراد شبکه 2 نفر و حداکثر 24 نفر بوده است که به طور متوسط میتوان گفت تعداد افراد شبکه این نمونه 10 نفر بوده است. در این میان، 7/94% مصاحبت، 7/87% مشورت، 4/82% حمایت عاطفی، 2/68% خدمات (کمک در انجام کار خانه، حمایت از بچه، محافظت از خانه) 5/58% کمک مالی، 9/11% اطلاعات، را به عنوان ابعاد مختلف حمایت اجتماعی دریافتی خود از شبکه معرفی کردهاند. در این میان، بیشترین میزان حمایت مربوط به مصاحبت و کمترین آن مربوط به اطلاعات است که این میتواند ویژگی نمونه ما از طبقه متوسط باشد که اغلب اطلاعات را از روزنامهها و رسانه های عمومی میگیرند و برای کمک مالی هم بیشتر بانکها و مراکز رسمی را انتخاب میکنند. در عین حال، خویشان به خصوص خویشاوندان نزدیک نقش عمدهای را در حمایت افراد برعهده دارند. عموما بیش از 50% شبکه افراد طبقه متوسط را خویشان تشکیل داده و بهترین و ارزشمندترین نوع حمایت را خویشاوندان به خصوص خویشان نزدیک ارائه میدهند.
وی افزود: تحلیلها در سطح شبکه نشان میدهد سایز شبکه، تراکم آن و درصد خویشاوندان تبیینکننده میزان حمایت است. سایز شبکه رابطه مستقیم و تراکم رابطه معکوس با حمایت دارد؛ یعنی هرچه تراکم بیشتر باشد، کنترل افراد روی هم بیشتر است وقتی تراکم کم است، یعنی اعضای شبکه فرد، یکدیگر را نمیشناسند و این باعث می شود که آزادی عمل فرد در انتخاب ها بیشتر باشد در عین حال، هرچه تراکم کمتر باشد فرد در شبکه خود، افرادی را در طیف های متفاوتتر میشناسند.
در سطح شبکه، ویژگی های پیوند مهمتر از ویژگیهای فردی است اما در سطح پیوند، جنسیت، سن و تحصیلات از عوامل مؤثر بودند. در این نمونه 312 نفر از 318 نفر گفتهاند که از همسر حمایت عاطفی گرفتند و فقط 8 نفر گفتند که به همسر حمایت دادند که این نشانه تفاوت فرهنگ ماست.
باستانی در یک تیپبندی که براساس تحقیق خود، از شبکههای حمایتی خانواده ارائه داد، تصریح کرد: یک تیپ از خانوادههای طبقه متوسط، خانوادههایی با شبکههای متنوع هستند که همه نوع رابطه در شبکه آنها وجود دارد و در نتیجه همه جور حمایتی میگیرند و سایز شبکه فرصتی برای دریافت حمایت بیشتر برای آنها فراهم میکند. تیپ دوم، خانوادههایی هستند که فقط به خودشان وابستهاند و این گروه معتقدند که خویشاوندان قابل اعتمادند و شما در هر شرایطی میتوانید از آنها کمک بگیرید. تیپ سوم که گروه اندکی را تشکیل میدهند، کسانی هستند که تنها به خانواده مرکزی خود وابستهاند. این عده بیشتر کسانی هستند که فرزندانی با سنین بالا دارند. در هر سه گروه خانواده نقش مرکزی را دارد و بیمه اعضا محسوب میشود. فرزندان تا زمان ازدواج در خانوادهاند و پس از آن باز به خانواده وابستهاند. نوع بدهبستانها در شبکه خویشاوندی بدهبستانهای تعمیم یافته است یعنی افراد با دوستان و همکاران خود حسابگرانه ولی با خویشانشان ایثارگرانه برخورد میکنند.
در نمونه این پژوهش، اکثر پاسخگویان حداقل یک دوست را در شبکه خود داشتند ولی تعداد دوستان در شبکههای مردان بیشتر بود. همسایگان بیشتر خدمات کوچک ارائه میدادند و در میان نمونه فقط یک پاسخگو داشتیم که برای حمایت عاطفی و مصاحبت به همسایه مراجعه میکرد. بیشتر افراد تعداد قابل توجهی از همسایگان را میشناسند و درباره مسائل روزمره با آنها صحبت میکنند. در این پژوهش 40% از پاسخگویان گفتند که در سال گذشته اصلاً مشکلی نداشتهاند که البته برخی حل شدن مشکل را دلیل مشکل نداشتن میدانستند. عامل فرهنگی هم در در میان نگذاشتن مشکلات افراد مؤثر بود، چنانچه در خیلی از موارد، وقتی مصاحبهها طولانیتر میشد، افراد اعتماد بیشتری میکردند. در نهایت میتوان گفت، در بین پاسخگویان مهمترین مشکل، مشکلات اقتصادی بود که 28% افراد از آن نام برده بودند گرچه همه میگفتند که نیاز فوری به پول ندارند اما بیثباتی اقتصادی آنها را نگران میکند.
برای مردان، بیماری و مشکلات مربوط به کار، در اولویت نخست و برای زنان مسائل مربوط به فرزندان و اختلاف با خویشاوندان به عنوان مهم ترین مشکلات مطرح شده بود و در همه مشکلات مهم، خویشان به خصوص همسر، مهمترین مرجع افراد بودند و هرچه مشکل حادتر بود، حمایتهای دریافتی خیلی بیشتر بود. در کل، خانوادهها همگی شبکههای حمایتی را داشتند اما جنسیتی بودن حمایتهای دریافتی مهم بود. زنان بیشتر منبع حمایتهای عاطفی و خدمات (زنانه) و مردان منبع حمایتهای اطلاعات و مالی (مردانه) بودند.
دکتر سوسن باستانی در پایان این نشست، در پاسخ به این پرسش که "چرا خویشاوندان تا این حد شبکههای ما مهم اند؟"، گفت: به نظر من، بخشی از دلایل انتخاب خویشان، آگاهانه است اما در کل میتوان گفت تغییرات و محدودتر شدن عرصه عمومی پس از پیروزی انقلاب، تا حدی سبب شده که همه چیز درون خانواده محدود شود و با وجود اینکه، در سالهای اول انقلاب تا حدی با دخالت مسائل سیاسی، روابط خویشاوندی محدودتر شد اما این پیوندها باز زودتر از سایر پیوندها به حالت اولیه خود بازگشت. علاوه بر آن، میزان بالای جمعیت جوان ایران، ساخت متفاوت خانواده و زیاد بودن تعداد خواهر و برادران و باعث میشود خیلی وقتها حمایتها فقط از آنان گرفته شود