نشست روز سهشنبه یکم بهمن ماه گروه علمی- تخصصی جامعهشناسی علم و معرفت انجمن جامعهشناسی ایران، به گفتوگو درباره "مسائل جامعهشناسی شناخت" (یا همان جامعهشناسی معرفت) اختصاص داشت. این نشست با سخنرانی منوچهر آشتیانی، محمدعلی مرادی و ابراهیم توفیق در سالن اجتماعات انجمن جامعه شناسی برگزار شد.
دبیر گروه جامعهشناسی علم و معرفت در ابتدا، سخنرانان این نشست را اینگونه معرفی کرد: دکتر منوچهر آشتیانی، فارغالتحصیل دکترای فلسفه و جامعهشناسی از دانشگاه هایدلبرگ که اکنون در پنجمین دهه تألیف، تحقیق و تدریس در این حوزه به سر میبرد و تاکنون کتب متعددی درباره "جامعهشناسی شناخت" تألیف و منتشر کرده است؛ دکتر محمد علی مرادی فارغالتحصیل فلسفه از دانشگاه برلین که سالهاست درباره مسائل اندیشه در ایران به تحقیق و تفحص مشغول است؛ و دکتر ابراهیم توفیق فارغالتحصیل و مدرس پیشین دانشگاه فرانکفورت که سالیانی چند است علاوه بر تحقیق و تفحص، به تدریس جامعهشناسی شناخت نیز در دانشگاههای ایران اشتغال دارد.
سخنران اول، دکتر منوچهر آشتیانی، سخنرانی خود در این نشست را به تشریح مسائلی که به پیدایش جامعهشناسی شناخت منتهی شدند و مسائلی که از این رهگذر به این رشته راه یافتند، اختصاص داد و بحثش را مقدمهای بر موضوع مسائل جامعه شناسی شناخت دانست. وی دو نوع جامعهشناسی شناخت را به طور کلی "نقد اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خِرَد انسانی" و "جامعهشناسی دانشگاهی شناخت" دانست که آغازگاه آن در مجموعه مکاتبات امیل دورکیم و ژروزالم قابل بررسی است. او در عین حال، تصریح کرد پرسشی که این دو متفکر در پی پاسخ بدان بودند، این بود که آیا میتوان شناختهای انسانی را مورد جامعهشناسی قرار داد و اگر بلی، چگونه؟
وی ادامه داد: شناخت انسانی از دیر باز مورد بررسی و موضوع شناخت و تأمل بوده است؛ یعنی پرسشهای معرفتشناسانه در حکمت و فلسفه قدیم مطرح بوده و تا همین امروز هم ادامه یافته است؛ اما بین انواع این معرفتشناسیها تفاوتهایی به لحاظ موضوع بررسی وجود دارد.
آشتیانی این تفاوتها را به طور مقدماتی میان روانشناسی فکر، اپیستمولوژی، نورولوژی و جامعهشناسی شناخت دانست و در عین حال، جامعهشناسی شناخت را به عنوان «رابطه دیالکتیکی فعالیت نظری و عملی انسانها با نظام واقعیات ذهنی و عینی» تعریف و تشریح کرد. او در این زمینه، تاریخ اندیشههایی که به این نوع از معرفت راه بردهاند، را از منظر یکی از بنیانگذاران این رشته، کارل مانهایم اینگونه برشمرد؛ نخست، مرحله خود متعالی سازی فکر (یا ذهن)، دوم، مرحله مطلقانگاری عقل، سوم، ارجاع فکر به امر خاص و مطلقگونهای چون مناسبات اجتماعی و در نهایت، تئوریزه کردن (شدن) رابطه فوقالذکر در جامعهشناسی شناخت.
دکتر آشتیانی در ادامه، پس از شرح مختصر این مراحل و گذر از مبحث مراحلی (مانند نظریه گرونوالد) که در تعیـّن مسائل جامعهشناسی معرفت نقش داشتهاند، فهرست آنچه که میتوانند به صورت بسیار کلی، هم موضوعات مورد بحث و هم مسائل نظری مورد توجه جامعهشناسی شناخت معرفی شوند را بدین ترتیب معرفی کرد: "نسبت اجتماعی اندیشه و جامعه"، "تعین اجتماعی عقل (ناب، منفرد، محض و انتزاعی نبودن عقل)"، "صیرورت تاریخ مناسبات اجتماعی: جامعه همان تاریخ است؛ در وقفههای مشخص"، "اصل شیئیتانگاری (شوزیته دورکیمی) موضوع مطالعه، به عنوان امر بیرونی و قابل شناخت"، "موضوعیت تجربه زیست شده (اصل تجربه زیست شده وبری)" و "اصلشناخت مرایایی (چند منظرگی شناخت یا پرسپکتییویسیون مانهایمی)"
وی همچنین گفت که در ورای این گفتوگوها و نظریههای با اهمیتی که هر یک نقشی مهم در شکلگیری مسائل جامعهشناسی شناخت داشتهاند، باید گفت مادام که ما فقط بگوییم "بین جامعه و شناخت رابطه وجود دارد"، همانطور که بگوییم "میان طبقه یا گروه اجتماعی رابطه است"، هنوز تنها جز بیان یک استعاره، به هیچ توضیح دیگری نرسیدهایم و جامعهشناسی شناخت انجام ندادهایم.
او در عین حال، مهمترین مسأله عملی پیش روی جامعهشناسی شناخت را در شرایط کنونی و در سطح جهانی، برملا سازی و فاشگری بُت سازی ِکنونی نظام سرمایهداری برشمرد، که به ویژه در صنعت فرهنگ و نظام رسانهای آن جریان دارد و به طور سیستماتیک به تقلیب و دگرگون نمایی واقعیتهای اجتماعی و اقتصادی جهان میپردازد.
آشتیانی در پایان سخنان خود، نتیجهگیری کرد که صرف نظر از همه مقدماتِ گاه ضروری، که ما را با چگونگی پدید آمدن مسائل جامعهشناسی شناخت آشنا میسازند، باید گفت که کلاً با دو رویکرد میتوان به این بحث وارد شد؛ یکی اینکه به بررسی علل وجودی و پیدایش این رشته بپردازیم؛ دیگر اینکه ماحصل جامعهشناسی شناخت و مسائل مورد بحث در آن، در گذشته و اکنون، را مورد ارزیابی قرار دهیم. او ورود به این مسأله را در نشستهای دیگری که در این زمینه برگزار میشود، امکانپذیر دانست.
در ادامه این نشست، سخنران دوم، دکتر محمدعلی مرادی، نیز به بررسی جامعهشناسی شناخت و مسألههای آن پرداخت. وی ابتدا با توجه به مجموعه مطالعات و نگارشهایی که در این حوزه انجام میشود، ضمن تأیید وجود بحران در این رشته، گفت که با توجه به اصل تقریر محل نزاع، باید ببینیم که چرا این بحران وجود دارد. او در عین حال، دو خاستگاه معرفتشناسی و جامعهشناسی را برای جامعهشناسی شناخت برشمرده و تأکید کرد که فهم بحران در این دو خاستگاه قابل ردیابی است.
مرادی ضمن اشاره به اینکه نظریه معرفت با بسطی که ایمانوئل کانت به این نظریه داد، وارد صحنه شده، برخی نقدهای وارد بر این نظریه را مورد بررسی قرار داد و گفت: در نظریه معرفت او، سوژه فاقد عنصر اجتماعی بود. یعنی همان خصوصیتی از شناخت که در بنیانگذاری جامعهشناسی شناخت بدان توجه جدی مبذول شد. تغییرات و تحولات بعدی به جامعهشناسی شناخت مارکس راه برد اما آنچه که توسط مارکس پیریزی شده بود، به کارزار مبارزات سیاسی و جدال طبقات اجتماعی تبدیل شده بود و میتوان گفت که مانهایم گویی در صدد جبران مافات برآمده و برای ترمیم محدودیتهای نظریه کانت کوشیده است. حال، این منشأها باید برای دستیابی به دلایل بحران و مسائلی که در جامعهشناسی شناخت هستند، مورد کاوش قرار گیرند.
وی سپس به توضیح بیشتر درباره ضرورت کاوش در مبادی این علم پرداخت و اظهار داشت که یا باید علمی جدید بنیان نهاد و یا به بررسی و بازاندیشی ِعلم موجود پرداخت. حال، با وجود آنکه تأسیس علمی جدید، نه الزاماً مبرا از مسألههای علم پیشین است و نه روا، ما در ایران به دلیل فقدان سنت تداوم و سنتِ انباشت، بازسازی را برنمیگزینیم؛ همانطور که مثلاً در معماری بناهای بیست ساله را غیر قابل استفاده تلقی کرده و اقدام به تخریب آنها و ایجاد بنایی نو میکنیم و یا در سایر امور نیز پیش از هر اندیشهای در خصوص امکانِ بازسازی، به تخریب و ایجاد امری نوین میاندیشیم.
این فیلسوف ایرانی، نمونه مشخصی از بازاندیشی در دانش را در علم اقتصاد دانست. به گفته او، این علم بر مبنای مفهوم و انگاره «انسان اقتصادی یا هومو اکونوموس» بنا شده بود؛ سپس نقدهایی بر آن وارد شد و بر اساس آن نقدها، به "انسان اجتماعی" توجه شده و این مفهوم و انگاره در کلیت نظری علم اقتصاد وارد شد. این در حالی است که کماکان مفاهیم بنیادی این علم وجود دارند؛ همانطور که کلیت آن نیز همچنان دیده شده و همواره در تلاقی مشکلات نظری و عملی، آن علم مورد بازاندیشی قرار گرفته و تغییراتی در آن رخ میدهد اما باقی میماند. در واقع، میتوان گفت که به طور کلی، در جهان دانش، هیچ چیز دور انداخته نشده و همیشه در حال بازاندیشی و بازسازی است. در نتیجه حفظ همین الگو را برای اندیشیدن در مسألههای جامعهشناسی شناخت نیز ضروری است و این در حالی است که نظریه معرفت در ایران از نبود این الگو در آن، رنج میبرد.
دکتر مرادی در پایان، سخنان خود را به تلاش علامه طباطبایی و آقای مطهری برای بنیانگذاری پایههای یک نظریه معرفت معطوف کرده و اشاره کرد که این تلاشها پیگیری نشده و کسی در صدد بازسازی یا توسعه یا تقویت یا بسط دستاورد آنها برنیامده است. پیشنهاد مشخص او در این زمینه، رجوع به پایههای موجود بود و این کار را ضرورت دستیابی به دانش معرفت به طور کلی و جامعهشناسی شناخت به طور خاص دانست.
سخنران سوم نشست گروه جامعهشناسی علم و معرفت، دکتر ابراهیم توفیق نیز، ضمن آن که در فحوای سخن خود، به طرح یک مسأله بنیادی معرفتشناختی جامعه ایران توجه کرد؛ مسائل جامعهشناسی شناخت را به عنوان یک رشته دانشگاهی در ایران، مورد بررسی قرار داد. او سخن خود را با نگاه به معنا و کارویژه جامعهشناسی شناخت آغاز کرد و گفت: جامعهشناسی معرفت، بنا بر تعریف، تبیینِ تعینِ اجتماعی آگاهی است؛ با توجه به اینکه منظور از آگاهی، تنها آگاهی علمی نیست؛ بلکه تمامی اشکال آگاهی انسانی را شامل میشود.
وی افزود: فرض اصلی من این است که همانطور که ما در کلیت علوم اجتماعی، در شرایط امکان شناخت به سر نمیبریم، در این حوزه نیز با آنکه جامعهشناسی معرفت، و به طور کلی معرفتشناسی، از این ظرفیت برخوردار است که پوزیتویسم و تجربهگرایی سخیفی را که ما به عنوان مشکل اصلی بروز شرایط امتناع را در جهان اندیشه، گرفتارش آمدهایم؛ مورد نقد قرار داده و پشت سر بگذاریم، اما باید گفت که چنین ظرفیتی با توجه به چگونگی ارائهی این درس، به هیچرو امکان تحقق نمییابد.
بنابر دیدگاه دکتر توفیق، جامعهشناسی معرفت در شرایط فعلی ایران، به درسی شبیه به نظریههای جامعهشناسی فرو کاهیده شده که ما را در بهترین حالت، دانشجو را با تاریخ و محتوای تحلیلهای نظریهپردازان این حوزه آشنا میکند و نه با مبانی و روششناسی آن. در واقع، این درس انبوهی از اطلاعاتی است که حفظ میکنیم، بیآنکه کوچکترین اثری بر ساخت ذهنی ما بگذارد. در نتیجه، به ابزار و روشی برای فهم، تحلیل و تبیین جامعهشناختی ساخت ذهن و آگاهی ما ایرانیها تبدیل نمیشود.
وی در شرح روشی که جامعهشناسی معرفت برای پاسخ به مسائل معرفتی ایران میتواند و میباید بدان دست بیازد، به نظر آنتونیو گرامشی اشاره کرد و گفت: گرامشی در یادداشتهای زندان خود، همه انسانها را فیلسوف معرفی میکند؛ اما فیلسوفانی که فلسفهشان از انسجام برخوردار نبوده و از وجوهی متناقض تشکیل شده که به صورت قطاعی در کنار هم قرار دارند، بیآنکه ارتباطی منطقی میان آنها وجود داشته باشد. با این حال، این فلسفهی عامیانه و آشفته، از عقلانیتی برخوردار است که بقای ما را در یک متن اجتماعی ذاتاً غیر عقلانی و پر آشوب امکانپذیر میکند.
توفیق ادامه داد: پیش درآمد شناخت این فلسفه عامیانه، و از این طریق نقد آن یا به تعبیر دیگر، نقد به معنی کانتی آن، به معنای تعیین حدود و ثغور و ایجاد امکان سنجش در سوژهی شناسایی، جامعهشناس معرفتی است که جهان تجربی را بر اساس معیارهایی منطقی در ذهن خود باز میسازد و نظمی تحلیلی به آن میبخشد. تنها از این رهگذر است که "عقل سلیم" یا آن فلسفه انسانهای روزمره، به مثابهی عقلی عامیانه، قطاعی و آشفته، قابل فهم و تبیین خواهد بود.
وی در پایان، تأکید کرد: آنچه از سویی مسأله معرفتشناختی جامعه ایران و از سوی دیگر، مسأله جامعهشناسی شناخت ما در ایران است؛ این است که ما "جامعهشناسان" را راهی به ذهن قطاعی انسانهای روزمره ایرانی نیست؛ زیرا که ذهن این "ما" خود از همان ویژگیهایی برخوردار است که موضوع شناساییاش؛ قطاعی و نامنسجم بوده و فاقد نظمی تحلیلی است تا شرایط شناخت را امکانپذیر سازد و چنین چیزی از پسِ بازسازی نظری امر اجتماعی موجود و تحقق یافته تاریخی برنمـیآید. بنابراین به نظر میآید اگر قرار باشد جامعهشناسی معرفت در این کشور شکل گیرد، نقطه آغاز حرکتش، معرفتشناسی ساختار ذهن عالمان و نظام علم است. حال، در این زمینه، سوال این است که کدام عالم و کدام نظام علم قرار است این مهم را محقق سازد که این همان وضعیت امتناع است.