«یلدا»؛ جهان‌بینی ایرانی و بازتولید انسان دوستدار طبیعت

مهرداد ناظری

یکی از آیین‌ها و جشن‌های باشکوه و ماندگار که به‌نوعی نقطه ‌عطفی در فرهنگ ایرانی به‌حساب می‌آید، «یلدا» است. هرساله مردم در شب «یلدا» آیین‌ها و جشن‌های متفاوتی را برپا می‌کنند؛ اما واقعیت این ‌است‌ که در بسیاری ‌از موارد عمق فلسفی و نگاه هستی‌شناسی نسبت به «یلدا» کمتر مورد توجه قرار گرفته است. سؤال اصلی این ‌است ‌که هدف از «یلدا» چیست؟ آیا صرفاً این جشنِ طولانی‌ترین شب سال را باید به‌مثابه «امری نمادین» درنظر گرفت؟ که افراد صرفاً با جمع‌شدن دورهم می‌توانند لحظاتی را به شادی، خنده و سرور بگذرانند و با خواندن «فال حافظ» باهم‌بودن را جشن بگیرند؟ به‌نظر می‌رسد که در فرهنگ ایران‌زمین، این‌موضوع با عمق بیشتری روبروست. دراینجا تلاش می‌شود این‌مسئله را از زاویه روان‌کاوی «ژاک لاکان» (فیلسوف و روانکاو معروف فرانسوی) موردتوجه قرار دهیم. قبل ‌از آنکه وارد تفسیر ‌موضوع شویم، لازم است به «نظریه سه‌وجهی لاکان» اشاره کنیم. او تلاش می‌کند تا با نگاه متفاوت به روانکاوی مسیر جدیدی را در این علم ایجاد نماید. او به سه نظم بنیادین: «امر خیالی (The Imaginary)»، «امر نمادین (Symbolic The)» و «امر واقعی (The Real)» توجه می‌کند. از نظر او؛ «امر خیالی» بخش اساسی از هویت‌یابیِ «خود» (Self) به‌حساب می‌آید و درواقع، وقتی انسان به‌دنیا می‌آید، هنوز «خودِ» او شکل نگرفته و براین مبنا؛ نمی‌تواند تصویر مناسبی از «خود» بروز دهد و به‌مرور با نگاه کردن خود در آینه یا در نگاه دیگران، آرام آرام می‌تواند «خود» را بیابد. این، همان نکته‌ای‌ست که در اندیشه «چارلز کولی» و «جورج هربرت ‌مید» نیز به‌چشم می‌خورد. درحقیقت، «امر خیالی» مرحله‌ای‌ست که فرد با نگاه در آینه یا دیگران مثل مادر به‌مرور می‌تواند خود واقعی‌اش را بیابد و خصلت انسانی خویش را با نگاه در دیگران به خود بازتاب داده و در خود تکمیل نماید. در این ‌مرحله ممکن است فرد دچار اغراق نسبت‌به‌خود نیز شود و با یک نوع نگاه شیفته‌گرایانه به خود توجه نماید.

اما «امر نمادین» همه آن چیزهایی‌ست که در واقعیتِ یک جامعه وجود دارد؛ مجموعه‌ای از فرهنگ،‌ ارزش‌ها، هنجارها، قواعد اجتماعی و همه ساختارهایی که در جامعه وجود دارد و به‌نوعی بر انسان تأثیرگذار است. اینکه هر انسانی متعلق به کشوری یا ملیت یا قومیتی‌ست و با زبان خاصی سخن می‌گوید. جنسیت و مجموعه خصایصی که در او به‌مرور شکل می‌گیرد، همه‌ و همه زنجیره‌هایی‌ست که «امر نمادین» را شامل می‌شود. «لکان» با تبعیت از «فردینان دو سوسور» براین باور است‌که زبان، متشکل از نشانه‌هاست و هر نشانه، از دو بخش دال و مدلولی تشکیل شده است. براین اساس؛ باید به‌این‌ موضوع توجه داشته باشیم که «امر نمادین» از طریق زبان، قابل‌فهم است و به‌نوعی انسان برای فهمِ جهان، صرفاً می‌تواند ازطریق زبان و دنیای زبانی خویش، آن‌را درک کند. در اینجاست که «لاکان» نکته مهم خود را بیان می‌کند و معتقد است: «شاید انسان به‌دلیل ‌اینکه اسیر زبان است، نتواند جهان را به‌معنای واقعی آن‌گونه که هست، تجربه نماید» (کدیور، ۱۳۹۶).

«امر واقع» معرف بخشی از زندگی‌ست که شناخت آن، چندان آسان نیست. درحقیقت، «امر واقع» همان «جهان بیرون» است که ممکن است ما نتوانیم با آن، ارتباط برقرار کنیم. به‌تعبیری شاید زبان انسانی نتواند «امر واقع» را شناسایی؛ و زبان نمی‌تواند آن‌را به‌درستی تفسیر کند. البته نکته مهم در بحث «لاکان» این‌ است: او بر روابط سه‌وجهیِ «امر واقع»، «امر خیالی» و «امر نمادین» توجه و تمرکز دارد و زندگی انسان را محصول انسجام بین این سه سطح می‌داند. حال اگر به مفهوم «یلدا» ازمنظر لاکانی توجه کنیم، شاید به‌این ‌نکته دست یابیم که «یلدا» به‌مثابه «امر واقع» از طریق «امر نمادین»؛ یعنی نمادهای فرهنگی به فرد منتقل می‌شود؛ اما آنچه مسلم است اینکه بخش مهمی از «یلدا» در «امر واقع» نهفته است. درواقع، اگر مسئله اساسی «یلدا» را فلسفه معنابخشی به طبیعت و رابطه انسان و طبیعت بدانیم، درآن‌صورت شاید همه آن حقیقت، توسط ما درک و دریافت نشود؛ اما قطعاً پدیده «یلدا» به‌گونه‌ای حائزاهمیت است که بتوان ازطریق‌آن به‌نوعی با طبیعت ارتباط برقرار کرد؛ گرچه به‌نظر می‌رسد در زندگی ما ایرانیان، «یلدا» بیشتر تبدیل به‌نوعی دورهمی‌های ساده و جشن‌گرفتن یک «شبِ خاص» خلاصه می‌شود؛ درحالی‌که اگر بخواهیم آن‌را درک کنیم، باید رابطه خود با طبیعت را مدنظر قرار دهیم. این، موضوعی‌ست که هم در «یلدا» و هم در «نوروز» بااتکابه فلسفه و منشِ ایرانی به آن توجه ویژه‌ شده. درواقع، شاید رابطه میان انسان و طبیعت نقطه مهم «اخلاقی‌زیستنِ انسان ایرانی‌ست» که باید آن‌را عمیقاً متوجه شویم. ناگفته نماند؛ اگرچه در دوره مدرن و تجربه‌ای که ما از مدرنیزاسیون داشتیم، برای ما ارمغانی از رفاه و زندگی مصرفی را داشته؛ به‌موازات، مسئله «آلودگی محیط‌زیست» را نیز درپی آورده. سؤال این‌است‌که فلسفه «یلدا» به ما چه‌چیزی را گوشزد می‌کند؟ ازاین‌منظر، «یلدا» را باید در تعامل و ارتباط مناسبِ انسان با طبیعت «معنادار» دانست. درحقیقت، اگر با دیدگاه «امانوئل لویناس» (فیلسوف لیتوانیایی) به اصل موضوع توجه کنیم، نفسِ من چون به دیگری می‌نگرد، به او احساس مسئولیت می‌کند و از اینجا رابطه اخلاقی شکل می‌گیرد. براین ‌اساس؛ «لویناس» براین‌نظر است که در اولین ارتباط با دیگری، مسئولیتی در برابر او در ما شکل می‌گیرد که منجر به احساس ایثار، بدون توقعِ پاداش داشتن معنادار می‌شود؛ زیرا دیگر من ارجحیت ندارم (خودی و رضوی رضوانی، ۱۳۹۶). اینجاست که می‌توانیم این رابطه را نه‌تنها درخصوص با دیگرانِ انسانی؛ بلکه در رابطه ‌با طبیعت و همه موجودات دانست؛ یعنی انسان باید خود را فدای طبیعت نماید؛ چراکه زندگی انسان، وابسته به طبیعت است. وقتی طبیعت فراموش می‌شود، به‌مرور انسان هم روبه زوال می‌رود و این، بنیادِ معنای «یلدای ایرانی» ا‌ست.

در روزگاری مردم ایران، همه امورشان را با طبیعت تطبیق؛ و حتی در مقوله «زمان»، به وضعیت شب و روز توجه ویژه‌ نشان می‌دادند. درواقع، گردش سال برمبنای نگاه به طبیعت معنادار بود. در ایران‌زمین مردم برپایه شناختی که از طبیعت داشتند، همه‌چیز را نام‌گذاری می‌کردند (بلوکباشی، ۱۳۹۴: ۴۸)؛ بنابراین، باید معنای اصلی «یلدا» را در رابطه انسان با طبیعت مدنظر قرار داد؛ اما اگر به‌معنای لغویِ خود «یلدا» توجه کنیم، به‌معنای «میلاد» و «تولد» گفته شده است. دراینجا مقصود از «تولد»، تولدِ خورشید و مهر است. اینکه تولد خورشید را ایرانیان مدنظر قرار می‌دهند، از جمله موضوعاتی‌ست که اگر با عینک لاکانی به موضوع نگریسته شود درواقع، همان بخش امر نمادینی‌ست که هر خودی با آن در ارتباط است. اگر براساس نظریه «جورج هربرت مید» نیز به آن نگاه کنیم، تولد خورشید به‌مثابه یک امر اثرگذار در زندگی انسان‌ها مدنظر قرار می‌گیرد. در برخی کتب براین موضوع تأکید شده که مقصود از جشن‌گرفتن تولد خورشید به‌نوعی بر «پیروزی نور بر تاریکی» توجه شده است. این اولویت‌بخشی نور بر تاریکی، بر خصلت اخلاقی درونی انسان ایرانی توجه دارد. «انسان ایرانی» فردی‌ست ‌که به «خودِ بالغ» توجه دارد. او تلاش می‌کند از «خودِ کاذب» (و جعلی) عبور کرده و بتواند به «خودِ بالغِ» خویش دسترسی یابد. اگر با نگاه «گوردن آلپورت» آن‌را تفسیر کنیم، شاید این‌گونه بتوان آن‌را بیان کرد که «یلدا» نوعی «آگاهی از خود» به‌حساب می‌آید. درواقع، تولد خورشید به‌مثابه توجه به «روشنیِ درون» است؛ اینکه انسان بتواند «هویت درونیِ خود» را تشخیص دهد و با شناخت آن و بازشناسی، خود را از سایرین متمایز نماید. در نظریه «لاکان» نیز بر آن توجه شده. ازمنظر دیگر می‌توان گفت؛ هر فرد باید بتواند «احترام به خویش و دیگران» را مدنظر قرار دهد. در هستی، «احترام» مقوله‌ای بسیارمهم ا‌ست و در حوزه‌های گوناگون مدنظر قرار دارد. رابطه احترام‌آمیز بین «خود با خود»، «خود با طبیعت»، «خود با خدا» و «خود با دیگران»؛ مواردی‌ست که باید در نگاه فلسفی و هستی‌شناسیِ «یلدا» آن‌را جستجو کرد. انسانِ کنجکاو سعی می‌کند در «احترام به خود» به‌نوعی، حقیقت اخلاقیِ درونیِ خویش را بیابد. در مرحله بعد ممکن است این گسترشِ درونیِ خویش شکل گرفته، تصویری خلاق و نوآور از او بروز و ظهور می‌دهد. باید درنظر داشت در فلسفه ایرانی، نگاه به «انسانِ فرهنگی» در اولویت است. درحقیقت، اگر بپذیریم که مدرنیته یک تجربه‌ای از انسان تکنولوژیک و عقلانیت ابزاری را بروز می‌دهد، در تجربه جهان‌بینیِ ایرانی «انسان فرهنگی» مدنظر است؛ که تناقضی با «انسان تکنولوژیک دوستدار طبیعت» ندارد؛ اما نگاه انتقادی به رویه‌های حاکمیت تکنولوژی بر زندگی بشر را در خود داراست؛ چرا که در نگاه انسان ایرانی «طبیعت بکر» باید حفظ شود. ما همه زندگیِ خود را طبق رابطه با طبیعت و خورشید گِره می‌زنیم و «یلدا» به ما یادآوری می‌کند که انسان به‌مثابه یک انسان نباید خدشه‌ای در رابطه خود با جهانِ طبیعی ایجاد کند؛ بنابراین، اگر تکنولوژی به‌معنای این‌ است‌ که ما طبیعت را نابود کنیم یا باعث خشک‌سالی یا رویه‌های آسیب‌زننده‌ به جهان اطراف خود باشیم، طبیعتاً در فلسفه انسان ایرانی مورد پذیرش نخواهد بود. کلاً نگاهی که ایدئولوژی به ما می‌دهد این ‌است‌ که هرآنچه برای فرد «خوب» است، برای جامعه نیز «مُفید» است؛ یعنی «سوداگراییِ فردی»، بر صعودِ جامعه برتری دارد؛ یعنی اینجا بیشتر بر «حقوق فردی» تأکید می‌شود. از نظر تاریخی؛ در قرن هفدهم، فلسفه «خودمحوری»، از فرهنگ غربی شروع شده و از آن‌ زمان به‌منزله «اصول اخلاقی لیبرالیسم» و «آزادی مطلق سرمایه‌داری» به‌شمار می‌آید (شکویی، ۱۳۸۴: ۵۸). توجه به «خودمحوری» اگرچه باعث گسترش و رشد مدرنیته شده است؛ اما در نگاه فلسفه ایرانی «خودمحوری»، با «خودآگاهی» تغییر پیدا می‌کند. شاید بتوان در نگاه فلسفی پسامدرن به‌نوعی نزدیکی بیشتری بین آن‌ها و فلسفه ایرانی یافت؛ چراکه در فلسفه پسامدرن، نگاه نقادانه به نگاه «خودمحوری» انسان دیده می‌شود و «خودشیفتگی» را به‌عنوان یکی از عوامل «تزلزل طبیعت» می‌دانند. براین مبنا؛ اگر نگاه ریشه‌ای و عمیق و اصیل به «یلدا» داشته باشیم «یلدا» صرفاً برگزاری یک جشن و پای‌کوبی نیست؛ بلکه هدف از آن، ارائه گفتمان مسلط و مانیفستی از ایران برای همه جهانیان است که نشانی از دوستی و آشتی میان «انسان و طبیعت»، «انسان و انسان» و «انسان و خدا» را در خود دارد. درواقع، انسان باید بتواند با طبیعت آشتی؛ و شرایط خود را در سازگاری با آن تعریف کند. دراینجا نوعی همگرایی بین منشِ ایرانی و بوم‌شناسیِ عمقی در مواجهه با «جهان‌بینی سلطه‌گرا» را شاهدیم. در «جهان‌بینیِ سلطه‌گرا» هدف تسلط بر طبیعت، شیوه زندگیِ رقابتی، ساختار سلسله‌مراتبیِ قدرت، ذخایر فراوان منابع‌طبیعی، مصرف‌گرایی و تکنولوژی پیشرفته مدنظر بوده است؛ در «بوم‌شناسی عمقی» اما هدف همبستگی با طبیعت، شیوه زندگی جمعی، دموکراسیِ توده مردم، منابع‌طبیعی محدود زمین، مصرف متعادل و بازیابی و تکنولوژی مناسب مدنظر است. دیدگاه «بوم‌شناسی عمقی» همان‌ چیزی‌ست‌که «یلدا» بی‌شک بر آن صِحه می‌گذارد. درواقع، نگاه «عشق‌محوری» که در «یلدا» هست، باید مدنظر قرار گیرد. خورشید، متولد می‌شود تا انسان به‌مثابه انسان بتواند در مسئولیت انسانی و الهیِ خود، راهی به‌سوی «شناختی نُو از هستی و زندگی» بیابد؛ شناختی که ما را از سرگردانیِ امروزی‌مان رهایی می‌بخشد.

منابع

خودی، مرجان و رضوی رضوانی، مهشید (۱۳۹۶)، ما و دیگری/ فرهنگی‌شدن/ مفهوم خود، مؤسسه فرهنگی هنری ماهشید خرد.

کدیور، میترا (۱۳۹۶)، مکتب لکان،‌ روانکاوی در قرن بیست‌ویکم، تهران: انتشارات اطلاعات.

بلوکباشی، علی (۱۳۹۴)، شب «یلدا»، انتشارات دفتر پژوهش‌های فرهنگی.

شکویی، حسین (۱۳۸۴)، فلسفه‌های محیطی و مکتب‌های جغرافیایی، تهران: نشر گیتاشناسی.