نعمت الله فاضلی

سه نفر از همکاران دانشگاهی ام پرسیدند چگونه در این موقعیت دشوار دانشگاهی باشیم و چکار کنیم؟ گفتند برخی همکاران مهاجرت کرده یا در تدارک و فکر مهاجرت اند. ما چکار کنیم؟
گفتم در ایران بمانید و از دانشگاه و دانشگاهی بودن دفاع کنید.

گفتند چطور؟
گفتم یادداشتی می نویسم و توضیح می دهم. قبلا هم در یادداشت "برای نجات دانشگاه چکنیم؟" ملاحظاتی را نوشتم. اما مجدد نظرم را می نویسم و آن را به دانشگاهیانی تقدیم می کنم که مانده اند و خواهند ماند.

یادآوری کنم که از صحبت های دوستان دریافتم همکاران دانشگاهی، به ویژه جوان ترها حال و روز ناخوشی دارند. هم فشار اقتصادی و هم فشار اداری و سیاسی خرد کننده ای را تحمل می کنند. اما به رغم اینها هنوز شوق زندگی و خدمت و آموختن در آنها تحسین برانگیز است.

بروم سراغ پرسش دوستان و چگونگی دفاع از دانشگاه.

این روزها شهریور (۱۴۰۲) حوزه عمومی ایران به دفاع از دانشگاهیان اخراج شده و نقد تحمیل نااستادان به دانشگاه مشغول است. در این فرایند، پرونده قطور تعرض های سیاسی به دانشگاه و سرکوب ها و نقض استقلال و آزادی دانشگاهی در دهه های بعد از انقلاب ۵۷ هم باز شده است.

رسانه ها، مطبوعات و شبکه های و انجمن های مدنی و دانشگاهی میدان آمده اند تا از دانشگاه و دانشگاهیان دفاع کنند و مانع تخریب بیشتر دانشگاه شوند.

خبر مسرت بخشی است که حوزه عمومی به دانشگاه توجه می کنند. دانشگاه در دهه های اخیر تقریبا فراموش شده بود. حکومت و حامیانش هم از سکوت حوزه عمومی دربرابر تخریب و تهاجم به دانشگاه استفاده می کردند و بی سر و صدا منافع فردی و ایدیولوژیک شان را می بردند.

دانشگاه ایرانی نیازمند دفاع است. دانشگاه ایرانی نتوانسته آزادی و استقلالش را کسب کند و به رغم گسترش دانشگاه ها، کیفیت و آزادی و استقلال آن  سال به سال کاهش یافته است.

دو دهه است درباره دانشگاه پژوهش می کنم و می نویسم و همواره چنین روزی را آرزو می کردم که حوزه عمومی به مساله دانشگاه حساس باشد و از آن دفاع کند. اما چنین اتفاقی نمی افتاد.

حالا افتاده. قانون "از قضا سرکنگبین صفرا فزود"، اینجا هم صادق است. هر قدر فشارها و هجوم ها به دانشگاه عریان تر شود، ضرورت دفاع از دانشگاه ها هم عریان تر و همگانی تر می شود.

اما چگونه؟ چگونه از دانشگاه دفاع کنیم که سال بعد بدتر از امسال نباشد؟ چند ملاحظه را به اشاره می نویسم.

۱) گفتگو کنیم. بحث در حوزه عمومی را ادامه دهیم و نگذاریم مساله دانشگاه از صحنه جامعه محو یا کم رنگ شود. فشار افکار عمومی، نیروی قدرتمندی است و آن را باور کنیم. با مردم درباره دانشگاه سخن بگویبم و تجربه ها و مشاهدات مان از نقض آزادی و استقلال دانشگاهی و تعرض به دانشگاه افشا کنیم.

۲) مسوول باشیم. دانشگاهیان و دانشجویان و دانش آموختگان درباره سرشت و سرنوشت دانشگاه و امروز و آینده آن حساس و هشیار و پرسشگر و خلاق و کنشگر باشند. هر کس از هر امکان مجازی و رسانه ای و فضایی که دارد برای به چالش کشیدن نابهنجاری ها و نابسامانی های دانشگاه استفاده کند. همیشه به خاطر  بسپاریم سکوت و بی تفاوتی دانشگاهیان خواسته دشمنان دانشگاه است.

۳) دانشگاهی باشیم. هر رشته و هر مقطعی که تحصیل کرده و می کنیم، و هر موقعیتی که داریم خود را در نقش انسان دانشگاهی بدانیم و بکوشیم نقش دانشگاهی مان را بشناسیم و به بهترین شکل و کیفیت آن نقش را مسوولانه و خلاقانه و فعالانه ایفا کنیم.

۴) تغییر کنیم. این قانون است که لازمه تغییر در ساختارها و نهادهای اجتماعی، تغییر خودمان است. اگر دانشگاه آزاد، مستقل، خلاق، اثربخش، خردمند، عقلانی، با کیفبت و دموکرات می خواهیم، خود ما، تک تک ما دانشگاهیان لازم است مصداق این ارزش های دانشگاهی شویم و باشیم. بیش و پیش از این که بخواهیم دیگران را تغییر دهیم، خود ما تغییر کنیم.

۵) بشناسیم. دانشگاه، ارزش ها و فرهنگ آن را عمیق بشناسیم. داشتن مدرک دانشگاهی، دانشگاهی بودن و شدن نیست. دانشگاه و رشته ها فرهنگ اند، شیوه ای از شدن و زیستن. آنها که مسوولانه برای دانشگاه ایرانی غمخوارند، لازم است فرهنگ دانشگاهی و فرهنگ رشته ای شان را بشناسند و بشناسانند.

۶) بپیوندیم. به انجمن ها، گروه ها و فعالیت های جمعی و کنشگران دانشگاهی بپیوندیم. از تک افتادگی و انزوا و ذره بودن رها شویم. دانشگاهی شدن، پیوستن به شبکه های دانشگاهی است. بکوشیم شبکه سازی کنیم. دیگران و دوستان مان را دعوت و تشویق کنیم برای پیوستن. میان رشته ای شویم و به سراغ رشته های دیگر رویم. پل شویم، پل تعامل میان رشته ها، دانشگاهیان، کنشگران دانشگاهی، و پل میان دانشگاه و جامعه.

۷) بیندیشیم. هانا آرنت در مقدمه کتابش "وضع بشر" استدلال می کند "به آنچه می کنیم فکر کنیم". آرنت این فرمول را راه نجات از ظلمت و شر می داند. به زندگی هدفمند و اخلاقی دانشگاهی بیندیشیم. این طور اگر نتوانیم دانشگاه را نجات دهیم، قطعا خودمان رستگار می شویم. هر چند یقین دارم هر کس به آنچه می کند، فکر کند، در نجات جامعه و دانشگاه هم سهمی و اثری دارد.

۸) بخوانیم. ذخیره دانایی ما برای نجات دانشگاه به حد کافی هست. کتاب های مهم و مفید پرشمار درباره دانشگاه ترجمه و تالیف شده است. این کتاب ها را بخوانیم و به دیگران هم کمک کنیم تا آنها را بخوانتد. قدرت آگاهی و دانایی را جدی بگیریم. بدانیم که محتاج دانستنیم.

۹) عمل کنیم. هر کس کاری کند. تصمیم بگیرد و در حد مقدورات و محیطش برنامه و فعالیتی را شروع و ساماندهی کند. منتظر نمانیم و گمان نکنیم دیگران باید و می توانتد کاری کنند. باور کنیم که با تاسیس یک گروه مجازی، یک گروه کتابخوانی، یک گروه بحث جمعی، یک گروه کنشگری، یا پیوستن به این گروه ها کار مفید و موثری کرده ایم. هر کس می تواند تصمیم بگیرد نسبت به نابهنجاری ها و تعرض ها به دانشگاه سکوت نکند و بی تفاوت نباشد. هر کس می تواند تجربه ها و مشاهداتش از دانشگاه را بنویسد و راوی باشد. و صدها شکل کار دیگر.

۱۰) عشق بورزیم. شاعران و هنرمندان و ادبا در سراسر تاریخ این واقعیت بشری را کشف کرده اند که رمز و راز انسانی زیستن و بالیدن در شورمندی و عاشقی است. دانشگاهیان هم مثل دیگر انسان ها در هر موقعیتی محتاج عشق اند، عشقی آگاهانه و انتخاب شده. عشق به وطن، به دانش، عشق به زندگی، عشق به دیگری و حتی عشق به خود و بالیده شدن.

می دانم که می گویید جهان بی رحم امروز و بحران ها و آشفتگی ها مجالی برای عاشقی نمی گذارند. اما جز عشق راه  دیگری وجود ندارد. از انگیزه های مان مراقبت کنیم. انگیزه های مان را بسازیم و بشناسیم. با هیولای ترس، طمع و تنبلی و حتی تردید بجنگیم. وسوسه های ویرانگری چون "خب که چه؟" "به من چه" و امثال اینها را که ما را از فعالیت و خلاقیت باز می دارند از خودمان دور کنیم. به کسانی که عاشقانه و شورمندانه می کوشند نگاه کنیم و آنها را سرمشق خود قرار دهیم. سرخورده ها و بی تفاوت ها نمی توانند راهنمای ما باشند. آنها محتاج کمک ما هستند.

به خاطر بسپاریم که همیشه اندکی فضا و فرصت برای زیست شورمندانه و خلاق وجود دارد. جمعیت ۸۵ میلیونی و تاریخ چند هزار ساله و جغرافیای وسیع ایران را در نظر بگیریم و به دنیای رسانه ای و جهانی شده بیندیشیم و امکانات وسیع آن را برای تعامل در نظر بگیریم.

و به خاطر بسپاریم که جامعه هم عمیقا به انسان های فعال و خلاق و جسور و عاشق احترام می گذارد.

این ملاحظات را در نوشته ها و کتاب هایم درباره دانشگاه هم گفته ام. عصاره ی عملی آنها همین است. امیدوارم شما از این یادداشت انگیزه، الهام و انرژی و امید تازه ای برای کمک به دانشگاه ایرانی بگیرید و مهاجرت نکنید، منزوی نمانید و نومیدانه راه بی تفاوتی را انتخاب ننمایید.