فاطمه علمدار

قوام۲۹سالش بود که متن فرمان مشروطه را نوشت و داد مظفرالدینشاه امضا کند.شاه که فرمان را امضا میکرد،هزاران نفر از ساکنان تهران در سفارت بریتانیا بست نشسته بودند و زندگی در دارالخلافه مختل شده بود.در متنی که شاه امضا کرد آمده بود:«مصمم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان و علما و قاجاریه،اعیان،اشراف،ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه،در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود».بست نشینان ولی گفتند«ملت»نماینده انتخاب میکند نه فرادستان و روحانیون گفتند مجلس شورای اسلامی میخواهیم نه ملی.شاه دوباره نوشت:«در تکمیل دستخط سابق خودمان..که امر و فرمان صریحا در تاسیس مجلس منتخبین ملت فرموده بودیم...مجلس شورای اسلامی را...مرتب بنمایید».
14مرداد117سال پیش،ایرانِ مدرن با حکومت«سلطنت مشروطه»متولد شد؛ولی از همان روزِ تولد،دوگانه«فرادستان/فرودستان»و«ملی/اسلامی»بر جسم و روانش خط انداخت و چه بسیار خونها که بعدها حول همین دوگانه های حل نشده ریخته نشد.روح جمعی ما ایرانیان-مثل همه جوامع دیگر-پر از دستاوردها و تروماهایی است که بر اینجا و اکنونِ ما اثر میگذارند و فهم و شناخت آنهاست که مسیر عبورمان از تنگناهای زندگی امروز را روشن میکند.
ایران که میگوییم منظورمان همین جغرافیای مابین دریای خزر و خلیج فارس است که بیش از7هزارسال قبل در غربش،تمدن بین‎النهرین زنده بود و آدمها داشتند سعی میکردند تعاملاتشان را قاعده ‎مند کنند و تمدن بسازند.همین جغرافیایی که حدود5هزارسال قبل،ساکنانش توانستند از تصویرنگاری به نگارش هجایی و خط میخی برسند و حماسه بنویسند و زیگورات بسازند و خدا داشته باشد و قانون بگذارند برای همه چیز؛از روابط زناشویی گرفته تا قدرت سیاسی.آدمهای این جغرافیا و فرهنگ،در آمدوشد مادها و هخامنشیان و حمله اسکندر و آمدن اسلام و حمله مغول و مواجهه با غرب؛سنتهایی ساختند و اخلاقهایی پیدا کردند که مختص خودشان بود و با بقیه مردم دنیا فرق داشت؛درست مثل ردِ منحصربه فردی که پدربزرگها و مادربزرگها بر صورت و نگاه نوادگانشان باقی میگذارند.ما آدمهای ساکن در این جغرافیای فرهنگی_تاریخی،میراث‎دار آمدوشدهای همینجا هستیم و نظمی که بر زندگیهامان حاکم است و نظمی که میتوانیم بخواهیم و برقرار کنیم؛رنگِ همه آن سنتهایی را دارد که در حافظه جمعیمان جاخوش کرده.ما محاطیم در گذشته تاریخی و تجربیات زیسته مان ولی محکوم نیستیم به تکرار زنبوروار همان مسیرها؛که اگر بودیم،دنیای امروزمان فرقی با7هزارسال قبلش نداشت.آدمها خلاقیت و اختیار دارند و برای همین است که میتوانند زندگی شخصی و اجتماعیشان را تغییر دهند.
لازمه تغییر،فهم وضعیتِ اینجا و اکنون از بلندای گذشته است؛چیزی شبیه روانکاوی.لازمه تغییر،سرک کشیدن در گذشته تاریخی و بیرون کشیدن زخمها و گره هاییست که زیرِ آوار تقلاها برای فراموشی،پنهان شده اند ولی روان ما را میخورند و بر انتخابهامان اثر میگذارند و باعث میشوند خودمان را در بُن بستی از نتوانستنها گرفتار و محکوم به تسلیم ببینیم.روانکاوها ما را به گره های حل نشده مان اگاه میکنند و کمکمان میکنند ان ترس و اضطراب و غم کشنده را از عمق انبار خاک گرفته ذهن و روانمان بیرون بکشیم و خاکش را بگیریم و دوباره بگذاریم روی میز و وارسی اش کنیم و هولمان ازش بریزد و با ان کنار بیاییم و راهی بسازیم برای عبور و ادامه.
جوامع هم روانکاوی لازم دارند.نیاز دارند آدمها سفر کنند به عمق تاریخیشان و ان گره هایی را که امروزِ مردمانشان را سیاه کرده اند از زیر خروارها خاک بیرون بکشند و بگذارند روی میز و ازشان تقدس زدایی کنند و انقدر بکاوندشان تا بشوند مسائلی قابل گفتگو و قابل حل و قابل عبور.
ایرانِ مدرنِ ما،تازه117سالش شده و کودکی نوپاست که تاریخی7هزارساله بر ذخیره ژنتیکی اش حک شده.تاریخی از موفقیت و ناکامی که بر کوه و دشتش نقش انداخته و در زبان و روان و خلقیات مردمانش و ساختارهای اجتماعیشان جاریست.این کودک نوپا برای خوب زندگی کردن باید گره هایش را بشناسد و به جای سرکوبشان بگذاردشان روی میز و وارسیشان کند و راهی بسازد برای خروج از بن بست.عالمان علوم انسانی این سرزمین اگر بنشینند به روانکاوی لایه‎های عمیق این فرهنگی که از دلش مشروطه متولد شد و پهلوی و جمهوری اسلامی،شاید بشود گره هایی از اوان تولد ایران مدرن بیرون کشید که در پیچ و خمهای ذهن جمعی ما پنهان شده اند ولی ما را در وضعیت درجا زدن و سر بر دیوار کوفتن گرفتار کرده اند‌.خودمان را که بکاویم قطعا راهی پیدا میکنیم برای عبور از این روزها،مثل همه بارهای دیگری که در این تاریخ پرفراز و نشیب ساقه‎مان شکست ولی ریشه‎مان ماند و دوباره جوانه زد.

پ.ن:نشست"روانپژوهی مشروطه"با همین نگاه برگزار شد و ادامه خواهد یافت.فایل صوتی سخنرانیها در کانال"روانشناسی اجتماعی ایرانیان" در دسترس است.

https://t.me/fsalamdar