وقایع جاری در کشور را چگونه باید فهم کنیم؟سیدجواد میری دی1401
 
آیا اعتراضات "اغتشاش" است یا "آشوب"؟ آیا اعتراضات "انقلاب" است یا "هرج و مرج"؟ آیا "جنبش" است یا "نفوذ امپریالیسم جهانی"؟
به نظرم هر کدام از این نقاط عزیمت مفهومی میتواند بر روی شناخت ما از وقایع جاری و "شیوه مواجهه" ما با کنشگران در خیابان تاثیر بنیادین بگذارد.
بنابراین ما نیازمند تدقیق و ظرافت نظری در صورتبندی "نقطه عزیمت مفهومی" خویش هستیم. در جامعهای که در پسِ انقلاب در ایران شکل گرفت "ولایت امر سیاسی" کانونیترین مسئله یا پروبلماتیک در سپهر ذهن ایرانی تلقی و نهادینه شد. این امر در پسِ انقلاب و وقوع جنگ در دهه شصت شمسی امری بدیهی میتواند تلقی گردد ولی استمرار آن "بهای گرانی" داشت که من از آن به حاشیه رانده شدن "ولایت جامعه" یاد میکنم.
هنگامیکه ولایت جامعه توسط ولایت امر سیاسی مسخر میشود ساز و کارها و آرایش نیروها به نوعی شکل میگیرد که حسن و قبح امور صرفاً با ارجاع به امر سیاسی مفصلبندی نظری و صورتبندی عملی روی میدهد. ما میدانیم که "طبقه حاکمه" در هر نظام سیاسی مبتنی بر مشترکاتی و جذب حداکثری سودها و دفع حداکثری زیانها عمل میکند و هنگامیکه رابطه این طبقه مبتنی بر خویشاوندسالاری میگردد امکان فاصله معنادار بین سود و زیان امر سیاسی و امر اجتماعی تبدیل به یک رویه ناگزیر خواهد گردید.
این سخن بدین معناست که آنچه برای طبقه حاکمه به عنوان سود و خیر تلقی میگردد ممکن است برای طبقات گوناگون جامعه سود و خیر تلقی نگردد و حتی ضرر و زیان و آسیب تصور گردد. هر چقدر این فاصله عمیقتر بشود امکان گفتگو کمتر میگردد و جامعه حس خواهد کرد که ولایتش تحدید و تصغیر شده است و این تحدیدشدگی به زیان جامعه و نفع طبقه حاکمه بوده است. پس در اینجا ما با یک مسئله عینی روبرو هستیم که تمامی قوای شناختی جامعه را درگیر خود کرده است و حتی ممکن است برخی بگویند که این "حس" درست و مطابق با واقع نیست ولی نکته اینجاست که جامعه این تصور را "تصدیق" میکند.
هنگامیکه فردی تصوری را تصدیق میکند آنگاه اتفاقی رخ میدهد و آن اینست که او میخواهد از تصور خویش که بر حسب قوای عاقله خود آن را تصدیق کرده است "سخن" بگوید. حال به جای فرد قشری از جامعه یا اقشاری از جامعه یا طبقاتی از جامعه را مفروض دارید که تلاش میکند تصورات خود را با امر سیاسی در میان بگذارد که ممکن است نه در تایید "ولایت امر سیاسی" بل در تنقید صورتبندی امور سیاسی است. حال این تصورات را چگونه باید با آن مواجهه پیدا کرد؟
شیوه‌های مواجهه با تصورات جامعه نسبت وثیقی با تاریخ سیاسی هر فرهنگ و تمدن و کشور دارند. ما سه دوره مهم در بستر معاصر داریم که شیوههای مواجهه امر سیاسی با امر اجتماعی قهرآمیز بوده است:
 
۱. مواجهه محمد علی شاه با مشروطیت
۲. مواجهه محمد رضا شاه با نهضت ملی نفت
۳. مواجهه محمد رضا شاه با نهضت ۱۵ خرداد ۴۲ به رهبری آیتالله خمینی
 
همگی فرجام این نوع مواجهه‌های قهرآمیز امر سیاسی با امر اجتماعی را میدانیم و نیازی به تکرار نیست اما نکته اینجاست که این شیوهها در خلاء تبخیر نمیشوند بل به جزیی از ذهن و زبان فرهنگی ایرانیان و فرهنگ سیاسی ما تبدیل شدهاند که والاترین مفهومها را هم نمیتوانیم در پرتویی پیشروانه درک و صورتبندی کنیم.
این مقدمات را گفتم تا به یک نکته ساده برسم که به نظرم معماران امور سیاسی به آن التفاتی ندارند و آن اینست که جامعه با این اعتراضات نه به دنبال آشوب است و نه ما به سمت شورش میرویم و نه نفوذ امپریالیسم جهانی "عامل" اعتراضات است بل "جامعه در حال سخن گفتن است" و توازنی که بین ولایت امر سیاسی و ولایت امر جامعوی برای مدت مدیدی دچار نوسان شده بود در حال "باز-تنظیم" است و این هنر حکمرانی است که "زبان جامعه" را که پس از مدت مدید خاموشی دریاید و ببیند "الفبای جدیدی" که معترضین با آن سخن میگویند حاوی چه پیامی است تا از آن طریق شیوههای تعامل با آن را برساخت کنند. اگر این اتفاق یعنی دیالوگ جامعه و سیاست رخ دهد آنگاه نظام وارد گام دوم خود خواهد شد و جمهوریت در ارکان گوناگون امر سیاسی ظهور و بروز خواهد کرد و دیگر نیازی به "قالب خویشاوندسالاری" برای تداوم نخواهیم داشت.
 
سیدجوادمیری
 
  @seyedjavadmiri