سارا شریعتی

سارا شریعتی3از من خواستند که در این جلسه که به بزرگداشت یاد دکتر قانعی راد اختصاص یافته است، مشارکتی داشته باشم. حضور من البته ناموجه است به این دلیل که دوستان و همراهان ایشان با خاطرات مشترک بسیار در این مجلس حضور دارند. با این حال از جهت ادای احترام به ایشان حضور یافتم و فکر کردم در این فرصت کم از دکتر قانعی رادی که من می شناختم و از تصویر ایشان در تجربه ی خود، صحبت کنم، تصویری که شاید مورد اجماع نباشد. از دکتر قانعی راد به عنوان چهره ای ناهمنوا. Anti conformist و بر دو نکته تاکید کنم: نقش انتقادی ایشان در چهار جریان جامعه شناسی و همچنین ناهمنوایی ایشان با سه حوزه ای که می گویند دکتر قانعی به تعامل میان انها می اندیشید: دولت، دانشگاه و جریان روشنفکری. می خواهم بر چهره ی ناهم نوای ایشان تکیه کنم و اجماعی را که به نظر می رسد بر سر ایشان هست به سهم خود، بشکنم تا خاصیت اندیشه ورزی را به آن بازگرداند. مگر می شود اندیشمند بود و همه بر سر این اندیشه اجماع داشته باشند؟

در این روزهای پس از مرگ، چهره دیگری از دکتر قانعی راد بازنمایی می شود که با ان کمتر آشنا بودم. دکتر قانعی راد دولت گرا، سیاستگذار، پل میان دولت و دانشگاه و حوزه ی عمومی و روشنفکران. در مراسم بزرگداشت وی، پیام ها از طرف وزیر و مشاور وزیر و شهردار بسیار بود. ردیف اول این سالن را سیاستمداران پر کرده بودند. طبیعتاَ حضور این سیاستمداران به دلیل جایگاه دکتر قانعی در شورای سیاستگذاری بود. پیام های آنها خوانده شد و حتی به نظر می آمد که برجسته شد. برجسته شد شاید به این دلیل که عادت نداریم مسئولین کشوری و سیاستمداران، به تجلیل از جامعه شناسان بپردازند. آن هم جامعه شناسی که جسورانه نقد می کرد و اهل باج دادن نبود.

من اما می خواهم در این فرصت کم از قانعی رادی صحبت کنم که می شناختم. قانعی راد نه به عنوان جامعه شناس سیاستگذار بلکه قانعی راد در پرده ی اخر زندگی اش، به عنوان روشنفکر حوزه ی عمومی. که می گوید دیگر می خواهم برای مردم بنویسم. جامعه شناسی که اگر به تبع مایکل بورووا (Michael Burawoy)، از چهار جریان در جامعه شناسی نام ببریم، جامعه شناسی آکادمیک یا حرفه ای، جامعه شناسی سیاستگذار و جامعه شناسی انتقادی و جامعه شناسی که به مردم مدار ترجمه شده است، علی رغم آنکه به عنوان جامعه شناس مردم مدار شناخته می شود اما هر چهار جریان را چنانچه رابطه ی تعاملی با یکدیگر نداشته باشند، نقد می کرد و دفاع وی از جامعه شناسی مردم مدار به عنوان دفاع از یک جریان مستقل چهارم نبود بلکه نگاهی کاملاَ ارتباطاتی داشت. جامعه شناسی اکادمیک را نقد می کرد با این تحلیل که این جامعه شناسی بدون نسبت با ان سه ضلع دیگر، خود-ارجاع می شود. یک جامعه شناسی بی جامعه. محدود به کلاس درس و حیات بوروکراتیک دانشگاهی. جامعه شناسی که به زندگی اجتماعی و مسائل روزمره ی مردم بی توجه است و به جامعه شناسی صرفاَ به عنوان یک شغل نگاه می کند. جامعه شناسی ای محافظه کار و هم نوا. جامعه شناسی سیاستگذار را بدون نسبت با آن دو جریان دیگر، نقد می کرد به این دلیل که به تعبیر ایشان، ممکن است دچار این بلا شود که بوروکراسی هم مساله را تعریف کند، هم راه حل بدهد و هم به منافع خودش فکر کند. جامعه شناسی ای که حریت ندارد. کارگزار قدرت است و گاه حتی از فرط خدمتگزاری به نوکرمابی دچار می شود. جامعه شناسی انتقادی را هم نقد می کرد از ان رو که ممکن است "بر اثر نوعی بنیاد گرایی فکری بر سر اصولی بایستد و از آن تخطی نکند. ذهنی گرا شود و دگم، و جامعه شناسی پوبلیک یا مردم مدار را نیز چنانچه در رابطه با جامعه شناسی آکادمیک نباشد و هم افزایی نکند، نقد می کرد و از خطر تبدیل آن به نوعی پوپولیسم سخن میگفت. لحن قانعی راد در نقد این چهار جریان، چنانچه بی ارتباط با یکدیگر باشند، رادیکال است و در نقد اینها از بنیادگرایی، پوپولیسم، نوکرمابی و خودارجاعی نام می برد.

این قانعی راد یکسر منتقد و ناهم نوا، بر خلاف ظاهر، یا برخلاف تصور، مرد استبلیشمنت establishment نبود. استبلیشمنت به معنای قدرت مستقر، نظم موجود، طبقه یا نظام حاکم. در شورای سیاستگذاری بود، به تلویزیون هم آمد، مشاور این یا آن نهاد هم شد، اما هیچ گاه به دلیل این جایگاه، طنز تلخ و رویکرد انتقادی خود را رها نکرد.

سارا شریعتی2با این وصف، اهمیت قانعی راد در هم نوایی اش با سه میدان سیاست و دانشگاه و جامعه نبود، بلکه از اتفاق ناهمنوایی وی با این سه میدان، او را از دیگر چهره ها بر جسته می ساخت. شخصیتی که مورد وفاق و اجماع همه تیپ و همه نوع باشد، یا جمع کننده ی اضداد، نبود، بر عکس در هر سه حوزه، چهره ای ناسازگار بود. نه عضو رسمی دانشگاه، نه وزیر و وکیل و سیاستمدار و نه حتی روشنفکر حوزه ی عمومی. در این سه حوزه حضور و مشارکت داشت و در عین حال آنها را بی محابا نقد می کرد.

دکتر فراستخواه از اصطلاح «کنشگر مرزی» برای نامیدن چهره ی وی سخن گفتند. کسی که در مرزها می ایستاد. این تعبیرجذابی است که دوستان و همراهانش از آن استفاده کرده اند. من به نوبه ی خود یاد تعبیر دکتر کاتوزیان می افتم. وی در مقاله ی «جامعه کم اب و پراکنده» می گوید بیشتر دهکده های ایرانی، از هم دور و خودکفا بوده اند. در نتیجه ممکن نبود به یک پایگاه فئودالی بدل شوند چون اضافه تولیدشان ناچیز بود. از سوی دیگر عشایر و ایلاتی که به ایران آمدند، یک جا نشین نبودند، هم نظلمی و هم متحرک بودند. آنها سوار براسب، به اقصی نقاط کشور می رفتند، اضافه تولید بسیاری از این دهکده ها را جمع کردند و به این ترتیب یک قدرت و یک دولت نیرومند مرکزی بوجود آورند. به نظرم می رسد، دکتر قانعی در سرزدن به میدان های پخش و پراکنده ی دانشگاهی، سیاسی و اجتماعی، چنین نقشی ایفا کرد. اضافه محصول هر میدان را جمع کرد و به چنین موقعیتی دست یافت. اهمیتی که دکتر قانعی راد امروز یافته است، محصول تحرک وی، یک جا ننشستن و مستقر نشدن در یک موقعیت است. حتی به نظر می رسد، هر چه می گذشت از مرکز و نهادهای رسمی دورتر می شد و به متن جامعه، به اجتماعات علمی -محلی، به شهرستان ها نزدیک تر می شد و بر نقش آنها بیشتر تکیه می کرد و پوبلیک، عموم جامعه، مردم برای وی اهمیت بیشتری می یافت. می خواست نسبتی میان مردم و دانش برقرار کند. چرا که به تعبیر خودش، «جامعه دارد جامعه دانش می­ شود و جامعه­ شناسی اگر فکر نکند که چگونه باید با مردم ارتباط برقرار کند و دانش را به میان جامعه ببرد، به فسیل بدل می شود».

طرح چهره ی ناهمنوای دکتر قانعی راد، به نظرم ضروریست. اجماعی را که مرگ ایجاد کرده، بشکنیم. طنین انتقادی صدایش را به او بازگردانیم. پس از گذار از این دوره ی سوگ، با او به گفت و گوی زنده و انتقادی خود ادامه دهیم و همچنان جدل کنیم، چنانچه اگر حضور داشت، ما نیز از گزند نقد وی مصون نمی بودیم. در این زمانه ای که به تعبیر کاستوریادیس با یک «هم نوایی عمومی شده» مواجهیم، تکیه بر وجهه مرزی، متحرک و منتقد دکتر قانعی راد، و معرفی چهره ی ناسازگار وی اهمیت دارد. چرا که جامعه شناسی به میزانی که ناهمنواست می تواند نقش انتقادی خود را ایفا کند.