نشست علمی « مبنای نظری جامعه‌شناسی بالینی: ریشه­ی استعاره ها و اصول کلیدی» از سوی گروه جامعه شناسی درمانی ، روز چهارشنبه به تاریخ 1401/10/28 در ساعت 21 به صورت مجازی مجازی و بر بستر گوگل میت برگزار شد.

مبانی نظری در جامعه شناسی درمانی

در آغاز این جلسه نجاری گفت: توماس کوئن اعتقاد دارد که تغییر پارادیمی هنگامی اتفاق می­افتد که پاردایم‌­ها برای پرسش­های طرح شده در آن پارادایم پاسخ­های مناسب نداشته باشند؛ زیرا که پارادایم­ها در مفروضات بنیادین خود تردید نمی­کنند؛ اصول پذیرفته شده­‌ی خود را توسعه می­دهند و در هنگامی که پاسخی در انباشتی از پرسش­ها نداشته باشند، تغییر پارادایم رخ می­دهد. کوئن با تاثیر از اندیشه ریشه ­ی استعاره نزدِ استفن پِپِر، مفهوم پارادایم را بکار بست. نوسنده­ی مقاله تاکید می­کند که او نیز از استفن پِپِر تاسی می گیرد و از همان واژه ی ریشه استعاره استفاده می کند . استفن پِپِر به چهار پارادایم یا استعاره اشاره می­کند: فرم گرایی، سازوکارگرایی[1]، محتواگرایی و ارگانیزم گرایی. که هر یک از این استعاره ­ها را توضیح می­دهد:

وی ادامه داد: فرمالیسم جهان را بر مبنای الگوها یا قالب های تحلیل می کند که به تجربه ساختار می دهد مانند ساحتن هواپیما با تاثیر گرفتن از شکل بال پرندگان و امثالهم. پس از انقلاب صنعتی، سازو کار گرایی یا همان نکانیسم و اجزا و کارکرد مطرح میشود که بر ریشه های یونانی استوار است و رابطه ی علت و معلولی و نیروهای مادی را مد نظر قرار می دهند و تابع قوانین نیوتنی هستند، طرح نقشه را کشف کنیم به کنترل و پیش­بینی دست می یابیم که کنت و دورکیم اندیشمندان این دست معرفت شناسی هستند. گروه بعدی که محتواگرا هستند و بر این بنیان فکری هستند که بسترها و زمینه­ها بر شکل­ گیری معرفت تاثر گذار هستند و بنابراین نمی توان بدون درنظر گرفتن بستر و زمینه ها و ارتباط آنان به بررسی و تحلی پرداهت و گروه آخر ارگانیسم گرا هستند که واحد مطالعه و بررسی را به سان یک موجود زنده که تمامی اعضای آن بهم پیوسته هستند را در نظر می­گیرند.

نجاری ادامه داد: جامعه­شناسی درمانی استعاره بوم شناختی جامع تر از دیگر میانی اندیشه­ایی است و بهتر از هر مبانی دیگر به کارجامعه شناسی درمانی میآید: بوم‌گرایی، چهار گزینۀ نسبتاً کافی ارائه‌شده توسط پپر (1942) را نه تنها رد نمی‌کند بلکه پوشش می‌دهد. ساربین (1977) بیان کرده است هر گزینه با بخش یا جنبۀ خاصی از این کل، تناسب دارد. برای مثال، پیشنهاد داده است مکانیسم به درد بخش‌های محدود بافت انسانی مانند رفلکس عضلانی یا نوسان عصبی می‌خورد. اگر اقتباس او از پپر را کمی بازتر کنیم متوجه می‌شویم هر فرضیه جهانی قادر است مقوله‌ها، منطق و روشی را برای برخورد با جنبه یا سطح خاصی از واقعیت اجتماعی ارائه دهد.

وی ادامه داد: عملکرد جامعه‌شناختی باعث می‌شود فرد مجبور به پذیرش ماهیت جزیی و ساختگی نظریات پیرامون جهان کند: طبقه‌بندی در واقعیت وجود ندارد و فقط یک طرحواره در ذهن انسان است. تجزیه و تحلیل توسعۀ شغلی خود محققان و سایر ملاحظات چاپ‌شده و چاپ‌نشده نشان می‌دهند جامعه‌شناسان بالینی اگر نگوییم به طرز ابتدایی، به طرز روزافزون به این نتیجه رسیده‌اند که تمام نظریات، نقشه‌های ناکاملی از قلمروهای کاملاً پیچیده هستند. جامعه‌شناسان بالینی ممکن است با توجه به یک مورد خاص، روی یک دیدگاه خاص کار کنند اما اگر باتجربه باشند این کار را با شناخت کامل از چارچوب بوم‌شناختی جامع زندگی اجتماعی انجام می‌دهند. آن‌ها هر جبهه‌گیری یا موضع نظری رسمی داشته باشند در عمل، حداقل به صورت ضمنی، اصول بوم‌شناختی را به کار می‌برند و روی سطوح تلفیقی مختلف کار می‌کنند.

هم در عمل و هم در حرف زدن دربارۀ عمل باید واقع‌نگر باشیم. فرضیه‌های مختلف به منبع الهام برای راهبردهای مختلف تبدیل می‌شوند اما در نهایت، وظیفۀ مشترک تمام آنها تغییر تعریف عملیاتی موقعیت است (استروس 1984). برای مثال، بیشتر جامعه‌شناسانی که با عاملان اجتماعی کار می‌کنند تمایل دارند از یک تجزیه و تحلیل بافت‌گرا استفاده کنند اما اقلیت (مانند کاپل 1979، لیپیت 1985) ترجیح می‌دهند افراد را به عنوان نظام تعریف کنند و از یک گفتمان ارگانیست‌گرا در این راستا استفاده نمایند. این تمایل چگونه روی عملکرد آن‌ها تأثیر می‌گذارد؟

بافت‌گرا که نظم و ثبات برایش مشکل‌ساز است بر توالی‌های متفاوتی که منجر به خط عمل ثابتی می‌شود که شخص آن را می‌پذیرد تاکید دارد اما ارگانیست‌گرا فرض می‌کند رفتار مشکلساز برخاسته از نظامهای ارتباط مراجع است. در هر مورد، جامعه‌شناس یک راهبرد در اختیار شخص قرار می‌دهد تا به گونه‌ای متفاوت عمل کند و یک ساختار حمایتی مناسب در بافت شخصی برای خودش فراهم نماید. بافت‌گرا تمایل بیشتری به تاکید بر بازتعریف موقعیت عملیاتی از طریق عملکرد خود شخص دارد اما ارگانیست‌گرا تاکید بر بازسازی بافت می‌کند. البته تا زمانی که بافت بین‌شخصی مد نظر نباشد (مانند خانواده‌درمانی یا مدیریت استرس با سازمانها) باید شخص در ابتدا روی رفتار و عملکرد شخصی خودش کار کند حتی زمانی که در جایگاهی قرار بگیرد که باید به صورت مستقیم درگیر نظام بین‌شخصی شود بازهم باید این اتفاق بیفتد (گلدمن 1984، گوتکنشت 1984). تفاوتش در نحوۀ تعریف فرایند تغییر توسط فرد، تفسیر، درک و صحبت دربارۀ موقعیت یا مداخله است. همانطور که از ادبیات، پیداست بافت‌گرا و ارگانیست‌گرا ممکن است در تئوری با هم مخالف باشند اما هر دو در عمل، یک کار انجام می‌دهد. چرا؟ زیرا تئوری در واقع فقط ابزاری برای معنابخشی به یک موقعیت تجربی است. آزمون تئوری عمل در نتایج نهفته شده است و اینکه به چه نتیجه‌ای برسیم به تغییر آن موقعیت به شکلی که اتفاق می‌افتد بستگی دارد هرچند این ما هستیم که آن را تعریف می‌کنم. جامعه‌شناس باید به ساختار بوم‌شناختی موقعیت توجه کند و با رفتار نسبتاً مستقل عامل اجتماعی و تعاریف موقعیت تحمیل‌شده توسط بافت سازمان‌یافته از نظر اجتماعی، برخورد نماید.

نجاری ادامه داد: پس نمی‌خواهیم بگوییم استفاده از راهبردهایی که به شدت با هم تفاوت دارند به دیدگاه تحلیلی به کاررفته برای آنها بستگی دارد بلکه نظرمان این است که بوم‌شناس، به بهترین شکل، کل را توصیف می‌کند ضمن اینکه چهار گزینۀ نسبتاً کافی، خطوط متفاوتی از توسعۀ نظری را نشان می‌دهند که به طور اصولمند نقاط قوت و راهبردهای مناسب برای برخورد با جنبه‌های خاص آن کل را توضیح و تعریف می‌کنند. بهتر است از طریق استعارۀ بافت‌گرا با آن دسته از مسائل و مشکلاتی که حول محور رفتار نسبتاً مستقل عاملان می‌گردند و با بافت‌هایشان برخورد می‌کنند مقابله کنیم اما پدیده‌های پیچیده که الگوهای نسبتاً پایدار ارتباط بین واحدهای عمل از ویژگی‌های آنهاست خصیصه‌های نظامی و تلفیقی دارند و بهتر است برای برخورد با آنها از ارگانیسم‌گرایی استفاده شود. در مورد نخست، با نوعی پیدایش ارتباطات قدیمی از طریق عملکرد موقعیت‌یافته و در مورد دوم با پیدایش یک عملکرد موقعیت‌یافته در نتیجۀ ارتباطات رو به گسترش و فعلی سرو کار داریم. این دیدگاه‌ها مکمل هم هستند نه مقابل با هم. هر کدام جنبه‌های خاصی از کل را براساس ساختار منطقی دیدگاه ما گزینش، مشخص می‌کنند و نمایش می‌دهند. البته وقتی جامعه‌شناش با مسائل تنازع بین‌شخصی یا بین‌گروهی سرو کار داشته باشد- یعنی زمانی که عملکرد مشترک، مشکلساز می‌باشد و یا خود ارتباطات به دغدغه تبدیل می‌شوند- هر دو دیدگاه ضعیف می‌شوند و باید با مفاهیم بوم‌شناختی آنها را تقویت کرد. طبق فرضیۀ نظم دوم، بوم‌گرایی قادر است فاصلۀ بین این گزینه‌های مکمل را پُر کند و یک چارچوب مرجع گسترده متشکل از سایر موارد را ارائه بدهد.

وی خاطرنشان کرد: با توجه به اینکه التقاط‌گرایی بسیار گیج‌کننده است طبق نظر پپر (1942) عملکرد فقط شامل نکات شناختی نمی‌باشد به گونه‌ای که کارکردگرایی (و پیشینه و تمایل فرد متخصص) اغلب بر خلوص نظری و هر دسته‌بندی دقیقی که تحلیلگر انجام خواهد داد غالب می‌شود. تعمیم یک چارچوب بوم‌شناختی بیانگر یک راهبرد برای به حداقل رساندن خودمعارضۀ برخاسته از التقاط عمل است و در عین حال بهترین نظرمان را دربارۀ پیچیدگی واقعی زندگی اجتماعی ارائه می‌دهد. امید است که تبیین این چارچوب نظری، هم مطالبات این زیررشته برای اعتبار حرفه‌ای را افزایش بدهد و هم یک اساس محکم برای آموزش و توسعۀ این حوزه فراهم نماید.

 


[1] mechanisim