حلقه مطالعاتی شرح و نقد نظری در گروه علمی تخصصی جامعه شناسی تفسیری

زمان برگزاری: 20/12/1401 (مجازی در فضای google meet)ساعت21

سخنران:سید مجید خلیلی امین

حاظرین در نشست: خانم ها بی­تا مدنی(مدیر گروه) ،آزیتا پورطرق،حمیرا حاج کاظمی،آتیه مولایی، اختر شیری، نرگس رحمانی و آقایان عابد حدودی،امیرعظیمی،مرتضی هادیان،مرتضی قلبی،حمید رضا یزدانی،امیر اراوند،شهداد صاحب داد و جمعی از اعضا، علاقمندان و دانشجویان

استراتژیهای جنبشهای اجتماعی.

خلیلی در ابتدا به معرفی ترنر و سپس معرفی مقاله میپردازد؛ رابرت هربرت ترنر[1] از جامعه شناسان و اندیشمندانِ مکتب شیکاگو و پیرو پارادایم تفسیری آمریکایی است. وی رئیس انجمن جامعه شناسی آمریکا بوده و اغلب فعالیت‌های پژوهشی او در مورد رفتارهای جمعی و جنبش های اجتماعی است. این مقاله نیز با عنوان «عوامل تعیین کننده استراتژی های جنبش های اجتماعی » در همین راستا است.

ترنر در ابتدا اشاره می­کند اگر می­خواهیم بدانیم یک ناآرامیِ اجتماعی، یک جنبش اجتماعی شده است یا خیر کافی است شرح کلاسیک بلومر از خصوصیات و مراحل یک جنبش را مطالعه کنیم، و یا شش شرط لازم برای پیش بینی به وجود آمدن یک جنبش که توسط نیل اسملسر گفته شده است را مطالعه کنیم.

ترنر در این مقاله به دنبال تشریح و تبیین عناصر تاثیرگذار بر استراتژی­های جنبش­ها و پاسخ به این سوال که یک جنبش چگونه در یک جامعه بزرگ عمل می­کند، است. او معتقد است قدرت را باید به عنوان یک رفتار جمعی بررسی نمود، یک رفتار جمعی گسترش یافته.

‏ ترنر در این مقاله چهار استراتژی را تعریف و تبیین می نماید، سه استراتژی و راهبرد فراگیر به عنوان های متقاعد سازی[2]، چانه زنی[3] و اجبار[4]، و یک استراتژی خاص تر که مشخصه بارز آن فرهنگ و مولفه های فرهنگی است به عنوان پرهیز از خشونت[5].

برای این که مفاهیم و استراتژی ها بهتر درک شوند در ابتدا گروه هدف را تعریف می کند؛ گروه هدف گروه هایی هستند که جنبش سعی دارد روی رفتار و کنش آنها تاثیر گذاری داشته باشد و با اهداف جنبش همسو کند. نکته‌ای که باید در نظر داشته باشیم اینکه معمولاً استراتژی جنبش ها به صورت مجزا به کار نمی رود و قلب ترکیبی از دو یا سه استراتژی را در مقابل گروه هدف خواهیم داشت.

- چانه زنی؛ زمانی صورت می‌گیرد که جنبش مقداری از یک ارزش قابل مبادله که گروه هدف خواستار آن است را در مقابل موافقت با خواسته های خودش به گروه هدف پیشنهاد می کند. مانند پیشنهاد حمایت از جنبش از طرف گروه هدف در ازای رای حوزه انتخابی جنبش به حزب یا نامزد سیاسی گروه هدف.

- اجبار؛ دستگاهی موقعیت گروه هدف به گونه‌ای که هر اقدامِ گروه هدف که در راستای اهداف جنبش نباشد هزینه و مجازاتی برای گروه هدف داشته باشد. شکل شدید آن تهدید به نابودی، تروریسم و ایجاد ترس است. اشکال با شدت کمتر مثل تضعیف یا ناراحتی یا به وجود آوردن شرمساری. مانند وقتی که مسئولین از خطر گسترش و انتشار محاکمه های عمومی برآشفته هستند و یا نگرانی از برانگیختن همدردی عمومی با متخلفان و یا از دست دادن اعتماد به دلیل ناتوانی مسئولین و تضعیف کل ساختار به دلیل نادیده گرفتن نقض قوانین.

گوهر و ماهیت اجبار معمولاً تهدید به آسیب است. حال آنکه آسیب به وقوع بپیوندد یا خیر، یک ملاحظه تاکتیکی است یعنی ممکن است تا انتها فقط به عنوان یک ابزار یا دورنمای یک آسیب باقی بماند، مانند ابزار اعتصاب که بلومر برای مطالبات صنفی پیشنهاد می کند.

- متقاعد سازی؛ عبارت است از مداخلات به شدت نمادین که بدون پاداش یا مجازات قابل توجهی توسط جنبش صورت می گیرد. روند اصلی شامل شناسایی مسیر اقدام پیشنهادی گروه هدف بر اساس ارزش هایی که وجود دارد است. مثلاً یک جنبش می خواهد یکی از مقامات دولتی کنار گذاشته شود به همین دلیل، فاصله گرفتن دولت از مردم را به نمایش می گذارد تا گروه هدف متقاعد شود که فرد را کنار بگذارد.

خلیلی در ادامه­ی نشست به عوامل تاثیر گذار در استراتژی ها از منظر ترنر اشاره می­نماید؛ ‏ترنر قبل از تشریح عوامل تعیین­کننده به اجزای موقعیت هایی که استراتژی­ها در آن ها اعمال می شوند اشاره می کند؛یکی از اجزا و عناصر، موقعیت گروه هدف است. عنصر دیگر موقعیت اعضای نامحدود و سیال جنبش است ست که ماهیت جنبش را شامل می شود، به معنای دیگر جنبش نباید اعضای رسمی و محدود داشته باشد. یک جنبش معمولاً یک گروه هسته داخلی دارد که توسط برخی از اعضای سازمان جنبش انتخاب می شود. مرزها و خطوط اعضای یک جنبش باریک و محدود نیست بلکه یک کمربند عریض و وسیعی از طرفداران بالقوه است. اگر یک جنبش تعدادی از اعضا را به صورت رسمی در یک هسته سازمانی مشخص قرار دهد عملاً باعث از دست دادن کنترل می شود که قبلاً بر روی جنبش داشته و دیگر نخواهد داشت.

یک جنبش علاوه بر فعالیت بر روی گروه باید به دنبال جلب حمایت عناصربالقوه هم باشد. همچنین شناسایی گروه‌های ذینفع، یعنی گروههای وجود خواهند داشت که از پیروزی جنبش سود خواهند برد.

همچنین ترنر برای انتخاب استراتژی ها شناخت ماهیت گروههای سه گانه ای شامل؛ نمایندگان و اعضای جنبش، گروه های هدف، و عامه مردم را مهم میداند و معتقد است عناصر و روابط متقابل آنها به عنوان سرنخ های برای انتخاب استراتژی جنبش باید شناسایی شود.

افراد و گروههای موثرِ موجود در موقعیت هایی که استراتژی در آن اعمال می شود:

عوامل محدود کننده در انتخاب استراتژی­های جنبش قسمت بعدی از سخنان خلیلی می­باشد؛ارزش هایی که در حوزه جنبش به طور مستقیم و غیرمستقیم بر انتخاب استراتژی تاثیر می­گذارد. بعضی از استراتژی ها به طور مستقیم مورد علاقه و برخی ناپسند محسوب می شوند. به بیان دیگر ارزش ها در جنبش ها رابطه مستقیم و محدود کننده با انتخاب استراتژی دارند. به طور مثال ارزش های دینی یا انسانی ممکن است مخالف استراتژی اجبار باشد و یا ایده­آلیسم دموکراتیک افراطی بیش از حد استراتژی متقاعد کردن تکیه کند و به احتمالات در چانه زنی کمتر توجه کند، و یا ممکن است متقاعد سازی به عنوان ضعف در بین گروه‌هی باشد و نقطه قوت از نگاه گروهی که مهارت به کارگیری کلام و گفتم آن را با ارزش می دانند.

دومین عامل شامل ارزش ها و منافع مردم یا افرادی است که ممکن است به گونه‌ای در تلاش های جنبش مداخله داشته باشند، مانند گروه های ذینفع بلقوه متضاد( گروه هایی که موفقیت جنبش تهدیدی برای منافع شان باشد).یا گروه های بالقوه قابل همکاری که می توانند بیشترین تاثیر را بر استراتژی جنبش بگذارند چرا که ایجاد ارتباط با آنها شبیه یک ائتلاف و بهره مندی از پاداش های آن ائتلاف است. گروه دیگری که در این گزاره می‌تواند گنجانده شود کسانی هستند که منافعشان ممکن است متفاوت باشد اما با اهداف جنبش سازگاری دارد، یعنی هر دو طرف سود خواهند برد. ممکن است و گروهی نیز باشند که چون علت جنبش بیان ارزش های آنهاست از آن ائتلاف سود ببرند. البته باید توجه داشت ائتلاف های اینچنینی معمولاً ثبات و دوام زیادی نخواهد داشت. جنبش های اقلیت ها باید توجه داشته باشند که ارزش های گروه های بزرگ بالقوه دلسوز را مورد تجاوز قرار ندهند تا بتوانند با استراتژی متقاعد سازی آنها را به سمت خود سوق دهند.

ترنر اشاره می‌کند که به دلیل فشار عناصر انسان‌دوستانه سازگارانه در جامعه آمریکا استراتژی های غالب، سمت و سویِ استراتژی های متقاعد کننده را داشته است.

ترنر در قسمتی از این مقاله به افرادی اشاره می کند که حداقل دغدغه و ارتباط را با اهداف جنبش دارند و از آنها به عنوان نظاره گر عام یاد می کند و معتقد است این گروه در مقابل ناراحتی های افرادی که در مبارزه، به طور مستقیم درگیر نیستند ولی در معرض مشکلات و آسیب ها قرار می گیرند، واکنش نشان می دهند. نمونه ملموس این گزاره در اعتراضات و جنبش اخیر مشاهده شد، نمونه های همچون آتش زدن و خرابی مراکز عمومی و یا تعطیل کردن کسب و کارها و یا نمونه ای که خود ترنر به آن اشاره می کند، شامل تعطیلی حمل و نقل که نظاره گران عام خواستار توقف این نوع استراتژی که اجبار و قهر در آن وجود دارد را دارند.البته ترنر معتقد است ست که نگرش نهایی نظاره گر آن بی اهمیت شدن این موضوع است چرا که هر دو طرف را مقصر می داند.

سومین عامل محدود کننده؛ نحوه برخورد یک گروه با گروه دیگر بر روابط بین گروه ها تاثیر می گذارد و نشان‌دهنده فهم مشترک بین آنهاست. به طور کلی استراتژی های متقاعدکننده کمتر احتمال دارد که یک رابطه مثبت را تضعیف کند، در حالی که در استراتژی های قهری آسیب و صدمه بین گروه ها را شاهد خواهیم بود. اما چانه زنی در وسط قرار می گیرد،در مقایسه با استراتژی های اجبار کمتر تهدید آمیز است اما همچنان نشان دهنده یک رابطه ساختگی به جای توافق دوجانبه است. هرچه رابطه حوزه های انتخابی با گروه هدف متضاد و همراه با خشم شدید باشد حمایت از استراتژی های اجبار بیشتر و متقاعد سازی کمتر خواهد بود. چانه زنی هم ممکن است دوام نداشته باشد چرا که گروه خشمگین پایبندی به شرایط چانه‌زنی را نوعی تسلیم تلقی می کند.

اصول اساسی انتخاب استراتژی ها شامل اصول راهبردی و اصول گفتمانی است؛

اصول راهبردی اصول منطقی با توجه به اثربخشی پیش بینی شده و اصول گفتمانی به معنای ارائه تصویری از مسیر جنبش که معمولاً تصویری از قدرت است برای جذب طرفداران و توده مردم است.

ترنر معتقد است برای حمایت توده مردم جنبش نیاز به یک تعامل پویا بین این دو اصل دارد. اصول راهبردی گزاره هایی هستند که به دستیابی و رسیدن به اهداف جنبش توجه میکند و این در حالی است که با ملاحظات اصول گفتمانی به دنبال خشنودی و رضایت مردم از طریق نمایش قدرت هستیم چرا که توده مردم خیلی به دنبال ماجراهای پشت صحنه یا مانور محدود ندارند و نمایشهای آشکار و چشمگیر آنها را بیشتر راضی می‌کند. حال اگر رهبری و پیچیدگی جنبش از جنس تجربه و پختگی باشد جنبش بیشتر به سمت اصول راهبردی سوق پیدا می کند و هرچه جنبش بدون انضباط و مردمی ساده باشد بیشتر به سمت اصول گفتمانی حرکت می کند. همچنین هرچه انضباط سازمانی بیشتر باشد احتمال انطباق ملاحظات گفتمانی با ملاحظات استراتژیک بیشتر می شود. پس فرق این دو در به نمایش گذاشتن حداکثر یا حداقل قدرت است. به زبان ساده اگر جنبش دستش پر باشد اول استراتژی متقاعد سازی و بعد چانه زنی و سپس استراتژی اجبار را به کار می برد اما زمانی که به حداکثر نمایش قدرت رو می آورد اولویت ابتدا اجبار بعد متقاعد سازی و سپس چانه زنی خواهد بود.

در ملاحظات اصول راهبردی حتما حداقل قدرت به کار گرفته می شود چرا که جنبش به دنبال پرداخت هزینه کمتر است، در عین آن میزان قدرت خویش را تنها نگه می دارد. یکی دیگر از ملاحظات راهبردی به منابع در اختیار جنبش مرتبط است. در استراتژی اجبار نیاز به منابع برای مجازات گروه هدف است و در چانه زنی نیاز به منابعی که بتواند مبادله ای انجام شود و در متقاعد سازی به مهارت های ارتباط و دسترسی به رسانه های ارتباطی نیاز است. در اصول راهبردی می بایست پاسخ اعمال قدرت از طرف مقابل پیش بینی شود و پاسخ بالفعل در ادامه انتخاب استراتژی لحاظ گردد. نکته دیگر اینکه اگر جنبش حداکثر قدرت خویش را فعال کند گروه هدف هم برای تلافی، قوی ترین حالت خودش را نشان خواهد داد.

خلیلی سپس به استراتژی چهارم که ترنر در مقاله به آن اشاره می­کند می­پردازد؛

چهارمین استراتژی که ترنر در این مقاله به آن توجه دارد نسبت به سه نوع دیگر که کاملاً وسیع و کلی هستند، خاص تر و محدود تر است. این استراتژی با نام پرهیز از خشونت در قبل از جنگ جهانی دوم در آمریکا مورد توجه قرار گرفت و الگوی آن هم ساتیاگراها[6] در هند بودند که توسط ماهاتما گاندی علیه حکومت بریتانیا استفاده شد و شامل مقاومت سیاسی منفعلانه و بدون خشونت بود و در آمریکا توسط مارتین لوتر کینگ مجددا نمایان شد.

خشونت پرهیزی یا پرهیز از خشونت یک شکل اساسی استراتژی نیست اما کاملاً آگاهانه است که در شرایط خاص از آن استفاده می شود.این استراتژی ارتباط مستقیم با ارزشهای صلح طلبانه و مذهبی دارد و گوهر این استراتژی نیک و درست تلقی می شود البته جدا از نتایج آن.

باید توجه داشت این گزاره فقط شامل پرهیز از خشونت های فیزیکی و مستقیم به آدمها و اموال آنها می شود. ممکن است در این استراتژی دست به اقدامات قانونی یا غیرقانونی مانند تحریم و یا تحصن احتمالاً آزار و اذیت در آن مستتر است زده شود ولی از آنجایی که خشونت فیزیکی در آن نیست از نوع استراتژی پرهیز از خشونت می باشد.

پرهیز از خشونت، یک استراتژی به طور کامل با خواست جمعی است و باید مورد قبول اکثریت اعضا باشد و نمایندگان با جدیت آن را بپذیرند، بنابراین یک نافرمانی مدنی به صورت انفرادی شامل این استراتژی نخواهد بود. نکته مهم دیگر آنکه؛ پرهیز از خشونت زمانی یک راهبرد است که جنبش امکان خشونت را دارد ولی آگاهانه و با خواست جمعی از خشونت استفاده نمی­کند. به بیان پارادایمی در این استراتژی با یک کنش پیوسته که آگاهی گوهر آن است مواجه هستیم نه انفعال، به بیان دیگر یک تلاش و برساختی است که مشخصات کنش پیوسته­ی بلومری یعنی کنش­هایی با راه­ها و اهداف مشترک و تنیدگی کنش­ها به همراه سازمان یافتگی را الزاما در خود خواهد داشت و مفاهیم مهم پارادایم تفسیری پرگمتیستی همچون دیالکتیک، انتخاب­گری، نقش­گیری، احتساب عملگرایانه قابل کشف و جستجو می باشد.

متقاعد سازی و چانه زنی هم ماهیت غیر خشونت آمیز دارند اما نباید با استراتژی پرهیز از خشونت اشتباه گرفته شود. این استراتژی توسط جنبش معمولاً زمانی استفاده می شود که در مقابل گروه هدف در موضع ضعف هستند یعنی قدرت کمتری دارند.

انواع استراتژی پرهیز از خشونت:

پرهیز از خشونت بر اساس وجدان: در این شکل پرهیز از خشونت، بر استفاده از استراتژی هایی برای نشان دادن ارزش پرهیز از خشونت برای جنبش تاکید دارد. اینکه جنبش بیشتر به دنبال اطلاع و متقاعدسازی است. نکته‌؛ احتمال اینکه وقتی یک جنبش درگیر پیشبرد اهداف خودش است، پرهیز از خشونت بر اساس وجدان استراتژی غالب باقی بماند بسیار کم است.

پرهیز از خشونت بر اساس عمل گرایی:در این شکل به دلیل اینکه محتاطانه ترین و عملی ترین روش است و فرصتی قوی برای دستیابی به هدف مورد استفاده است، انتخاب می شود.

باید توجه داشت معمولاً تلفیق هر دو شکل استراتژی پرهیز از خشونت را در انتخاب این استراتژی خواهیم داشت.

ترنر دو فرضیه را در مورد خشونت و اینکه باید بین انسان هایی که اجتماعی شده­اند، آخرین راهبرد باشد مطرح می کند:

الف- خشونت به میزانی که حوزه جنبش برای انتخاب استراتژی در معرض اجبار همه جانبه قرار می‌گیرد موضوعیت دارد. به معنای دیگر خشونت و پذیرش و مقبولیت­ها می بایست از طرف اکثریت اعضا باشد.

ب- خشونت به عنوان انتخاب استراتژی به میزانی که جنبش فاقد تاکتیک های دیگر برای پیشبرد اهداف باشد موضوعیت دارد.

یکی از نتایج که از این فرضیه میتوان گرفت این است که زمانی که یک جنبش خشونت را انتخاب می­کند می تواند حاصل ناامیدی و سرخوردگی باشد. به ویژه زمانی که گروه هدف به بحث و مذاکره معقولانه تمایلی ندارد، و این که تمایل به انتخاب خشونت ارتباط مستقیمی با میزان ارتباط بین حوزه جنبش و گروه هدف دارد، یعنی عدم سازگاری بین موقعیت ها و پیوند ها و هویت های اجتماعی بین حوزه جنبش و گروه هدف، و سومین نتیجه آنکه خشونت به میزان و چشم اندازه واقع بینانه ای که برای به کارگیری موثر خشونت وجود دارد موضوعیت دارد.

شرایطی که برای انتخاب نوع استراتژی تاثیرگذار هستند:

الف- شرایطی که بر مبنای ارزش است ؛

  • اینکه حوزه جنبش اگر ارزش های مذهبی یا سنت هایی را مبنی بر عدم استفاده از خشونت داشته باشد می تواند از استراتژی پرهیز از خشونت استفاده کند. مانند هندوها
  • ممکن است حوزه جنبش پرهیز از خشونت را به عنوان یک ضعف بداند و خشونت را به عنوان نمادی برای قدرت در نظر داشته باشد.
  • جنبش ممکن است در ابتدا به خاطر شرایط فرهنگی و سنت ها این استراتژی را بپذیرد اما در ادامه ملاحظات عمل گرایانه اهمیت بیشتری پیدا کند چرا که درگیر مبارزه برای پیشبرد هدف خواهند شد .

ب- شرایطی که بر مبنای ملاحظات ابزاری است؛

  • پرهیز از خشونت زمانی به عنوان استراتژی جنبش پذیرفته میشود که گروه هدف قدرت کافی برای اقدامات تلافی‌جویانه سخت را دارد اما بالفعل شدن آن بعید باشد. یعنی اگر تحریک بزرگ صورت بگیرد بن فعل می شود.
  • پرهیز از خشونت زمانی تاثیرگذار است که گروه هدف هم ارزشهای مبنی بر پرهیز از خشونت داشته باشد و به آن احترام بگذارد و در این استراتژی در مقابل انتقام و خشونت بازدارنده باشد .

 

  • میشود به وسیله ائتلاف با گروه سومی علیه گروه هدف و واسطه قرار دادن آن گروه این استراتژی را تسهیل نمود مانند جنگ های داخلی. نکته ظریفی که ترنر به آن اشاره می کند این است که خشونت می تواند یک رخداد و اتفاق باشد اما پرهیز از خشونت نمی تواند رخداد باشد، بنابراین پرهیز از خشونت زمانی امکان‌پذیر است که نظم و انضباط در جنبش حاکم باشد.
  • اهداف نزدیک، استفاده از استراتژی پرهیز از خشونت را باعث می گردد در صورتی که اهداف دور و بزرگ انتخاب استراتژی پرهیز از خشونت را سخت می نماید.
  • پرهیز از خشونت تا جایی که قطع یا تضعیف پیوندهای بین حوزه جنبش و گروه هدف، باعث چشم انداز غیر قابل تحملی برای حوزه جنبش نشود می‌تواند به عنوان استراتژی اتخاذ گردد. به معنای دیگر اگر چشم انداز جنبش رو به سقوط باشد پرهیز از خشونت شکسته می شود.

پرهیز از خشونت به مثابه استراتژی حاشیه اجباری:

اگر مقایسه ای بین استراتژی پرهیز از خشونت و استراتژی های اصلی که بیان شد انجام دهیم متوجه خواهیم شد که زمانی استراتژی پرهیز از خشونت صورت می گیرد که موقعیت و شرایط از برخی جهات برای استراتژی اجباری یا قهری مساعد است است اما از جهات دیگر استفاده از اجبار را محدود و مهار می نماید. مانند قدرت تلافی‌جویانه گروه هدف و یا وابستگی همزیستی که باعث محدود شدن استفاده از اجبار و تمایل به سمت انتخاب استراتژیِ پرهیز از خشونت را به وجود می آورد.

نشست در ساعت 15/21 به پایان رسید.

 


[1] RalfHerbert Turner

[2]Persuasion

[3] Bargaining

[4] Coercion

[5] Nonviolence

[6] satyagraha