جامعه ایرانی: چهارمین همایش تخصصی «جامعهشناسان ایرانی و جامعه ایرانی» با محوریت نقد آثار، افکار و بزرگداشت کوششهای علمی و اجتماعی «احسان نراقی» عصر روز چهارشنبه 28 آذرماه 1397 در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد.
نخستین پنل تخصصی این سمینار با حضور دکتر تقی آزاد ارمکی و دکتر نعمتالله فاضلی برگزار شد. آزاد ارمکی موضوع «نراقی و جامعهشناسی ایرانی» را برای سخنرانی خود انتخاب کرد و با اشاره به تجربه زیسته خود با احسان نراقی گفت: من در سال 54 دانشجوی ایشان بودم و او را در جامعهشناسی، جامعهشناس چانهزن میدانم و این مفهوم را هم 15 سال پیش در مقالهای مفصل تشریح کردم.
وی با اشاره به موسسان علوم اجتماعی در ایران ادامه داد: نراقی در کنار صدیقی و مهدوی سه موسس جامعهشناسی در ایران هستند و هرکدام از منظری متفاوت نسلهای مختلف را پدید آورند. ما در جامعهشناسی 4 نسل تاکنون تربیت کردیم که نخستین نسل موسسان جامعهشناسی، دومین آن اشاعهدهنده جامعهشناسی در حوزههای مختلف، سومین نسل بنیادگرایان جامعهشناسی و چهارمین نسل جامعهشناسان حوزه عمومی هستند.
این استاد جامعهشناسی با تاکید بر اینکه مدافع جامعهشناسی ایرانی است ادامه داد: متاسفانه آنچه که طی سالهای گذشته در جامعهشناسی صورت گرفته بیشتر تولید ایدئولوژی، آمار، قضاوت و داوری بوده و به همین دلیل است که صدای گفتمانهایی چون جامعهشناسی اسلامی، بنیادگرایی انتقادی و مردممدار اجتماعی بلندتر است.
آزاد ارمکی در ادامه با طرح این سوال که چرا ماحصل فعالیت موسسان جامعهشناسی منجر به قوام جامعهشناسی ایرانی نشد گفت: متاسفانه جامعهشناسی در ایران بیکانون و رها شده است چراکه در بسیاری از حوزهها که باید کاری صورت میگرفته اقدامی نشده است و کسانی که جامعهشناس نیستند جامعهشناس جلوه میکنند و جامعهشناسان ما در غربتاند! از سوی دیگر اگر به مکاتبی مانند شیکاگو، دورکیم و ... در غرب نگاه کنیم میبینیم که جامعهشناسان آنها در ابتدا برای تبیین مقدمه جامعهشناسی مسائل اجتماعی و ... کتاب تالیف کردند.
وی ادامه داد: در ایران هم برای تاسیس جامعهشناسی موسسان تلاش کردند کتاب تالیف کنند و از این منظر یحیی مهدوی کتاب علمالاجتماع را مینویسد که نخستین کتاب جامعهشناسی در ایران است. پس از آن احسان نراقی کتاب «علوم اجتماعی و سیر تکوینی آن» را به سفارش یونسکو تالیف میکند. بعدها نیز کتابهای روش تحقیق در علوم اجتماعی تالیف و ترجمه میشوند.
به گفته آزاد ارمکی، در حالی که مهدوی متعلق به سنت جامعهشناسی دورکیمی است و نراقی شاگرد پیاژه است و صدیقی نیز سنت جامعهشناسی فرانسوی را ترویج میکند هر سه تلاش میکنند تا جامعهشناسی فرانسوی را در ایران برپا کنند. پس اینجا مناقشات موسسان دورکیمی و مباحثشان هم از همین سنخ است. اما باید بدانیم که طرح اینگونه جامعهشناسی بدون در نظر گرفتن شرایط تاریخی ایران قابل تامل است.
این استاد جامعهشناسی با بیان اینکه جامعهشناسی فرانسوی دو نحله مردمشناسی و جمعیتشناسی قدرتمند را دارد گفت: این در حالی است که ما در ایران تنها آمار اجتماعی داریم و متاسفانه مونوگرافیهایی که در موسسه مطالعات تحقیقات اجتماعی صورت میگیرد تا راهی برای رسیدن به مردمشناسی و مردمنگاری ایرانی و ارائه تصویری از جامعه ایران باشد راه به جایی نمیبرد و از درون آن تنها شاه و استبداد درمیآید! چون مطالعات مردمشناسی ما در آن دوره زیر سایه مطالعات مارکسیستی با نمایندگی افرادی چون خسرو خسروی قرار میگیرد. آل احمد هم از کسانی است که با نوشتن «اورازان» به همین طبل میکوبد و تلاش میکند تا از میان نیروی روستایی جریانی برای انقلاب پیدا کند.
به گفته استاد دانشگاه تهران، جمعیتشناسی نیز در ایران تعطیل و قربانی آمار اجتماعی میشود و به همین دلیل است که در پایان چیزی از جامعهشناسی ایران درنمیآید و آنچه که موسسان جامعهشناسی در ایران تولید کردند دچار فروپاشی میشود. موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی نیز در ادامه تبدیل به یک سازمان بوروکراتیک برای تولید کارهای غیرجامعهشناسانه میشود و صدیقی و نراقیها به حاشیه میروند.
این استاد جامعهشناسی با بیان اینکه برای نراقی تهران مسأله است و میخواهد آن را بشناسد گفت: این در حالی است که با انحراف مردمشناسی و جمعیتشناسی، تهران از دستور کار خارج میشود و در درون علوم اجتماعی قبل از انقلاب بمبی کار گذاشته میشود و از بین میرود. بنابراین ما نراقی و صدیقی را پس زدیم و به سراغ گذشته رفتیم و پروژه نراقی در ایران ناتمام ماند و نتوانست جامعهشناسی ایرانی بسازد. امروز هم میبینیم که در همه عرصههای جامعهشناسی همه متفکران اعم از وبر، مارکس، زیمل و ... باید خوانده شوند و من نمیفهمم این چه دیوانگی است که در همه حوزهها باید همه متفکران حاضر باشند!
آزاد ارمکی در پایان با اشاره به حاشیهرفتن بازی موسسان علوم اجتماعی در ایران یادآور شد: به دلایلی که گفتم نراقی استمرار بازی در ایران را از دست داد و جامعهشناسی اصلاحگر و چانهزن از همینجا درآمد که هیچ تناسبی با جامعهشناسی دورکیمی نداشت.
نعمتالله فاضلی نیز در ادامه این نشست با بیان اینکه نراقی از دل تاریخ برآمده است به ضرورت بازخوانی او و اندیشههای اشاره کرد و گفت: شناخت ذوق و ذائقه نراقی از منظر جامعهشناسی و معرفتشناختی دارای اهمیت است بسیاری او را روشنفکر میدانند و ما برای اینکه درباره او بحث کنیم باید بدانیم که هویت رشتهای نراقی چه بوده است.
وی با اشاره به مفهوم روشنفکر دانشگاهی و ویژگیهای آن ادامه داد: روشنفکر دانشگاهی در دانشگاه و در رشتهای مشخص پایگاه دارد و منتقد است و میخواهد با تکیه بر آشناییزدایی به چالشها و مسالههای بنیادین جامعه بپردازد. از این منظر احسان نراقی یک روشنفکر دانشگاهی است.
وی با اشاره به اینکه روشنفکر دانشگاهی به فضیلتهای دموکراتیک علم تعهد دارد و به پشتوانه سیاسی ادعای روشنفکری ندارد افزود: روشنفکر دانشگاهی میخواهد از طریق دانشگاه پیوندش را با جامعه تقویت کند و در این راه شهامت، جسارت، اصالت، خلاقیت و استعداد دارد و هر آدم عقبماندهای نمیتواند ادعای روشنفکری کند.
این استاد دانشگاه با تاکید بر اینکه نراقی روشنفکر دانشگاهی است که تلاش میکند از طریق کنشگری در میان جامعه و دانشگاه موثر باشد یادآور شد: متاسفانه امروز دانشگاه به دلیل بوروکراسی حاکم بر آن به ابتذال کشیده شده و ما استادان دانشگاه نیز به دلیل منافعمان در این بازی شریک شدهایم و این ضعف مانع از گسترش روشنفکر دانشگاهی شده است.
وی افزود: نراقی بهعنوان یک کنشگر مرزی بود که فهم فرهنگی از جامعه ایران را داشت و از درون یک سنت تاریخی برآمده بود. او علف هرز نبود و دسترسی به منافع فرهنگی و تاریخی ایران داشت.
فاضلی با اشاره به کتاب «از کاخ شاه تا زندان اوین» گفت: او در این کتاب فوقالعاده مینویسد و شهامتش در لحن نثر این کتاب پیداست. البته نراقی استقلال داشت و رابطهاش با جامعه و حکومت همکاری انتقادی بود. او نه پارتیزان بود و نه گوشهنشین و منزه طلب. بسیاری از منتقدانشان به گونهای درباره او سخن گفتند گویی که مزدور و دلال بوده و با مشارکت در محفلهای حکومتی و عمومی دلالی میکرده است. اما اینگونه نیست و رابطه او تنها همکاری انتقادی است.
به گفته عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، نراقی درباره روش و علم دیدگاه داشت و از همین منظر مورد توجه متفکرانی چون گورویچ قرار گرفت و در جهان درخشید. پس من او را تیپ ایدهآل روشنفکر دانشگاهی میدانم چون شهامت داشت، زندان رفت، خودش را نباخت و به دور از بزدلی سرمایه اجتماعی ساخت. انسان آکادمیک منش و کاراکتر دارد.
فاضلی در بخش پایانی سخنانش با بیان اینکه نراقی هویت جهانی دارد و جهان محلی است تاکید کرد: او سنت روشنفکری دانشگاهی را پایهگذاری کرد و آغازگر این عرصه در علوم اجتماعی ایران بود و از طریق دانش میخواست ایران را بسازد چراکه عشق به ایران بهعنوان یک ویژگی روشنفکر دانشگاهی در او وجود داشت.
رحیم محمدی دبیر علمی این همایش در بخش دیگری از این مراسم درباره تمایز روشنفکری و جامعه شناسی سخن گفت و افزود: از آبان سال ۱۳۹۶ تا چند هفته پیش، نوزده سخنرانی در بررسی و نقد افکار و آثار و کنشگری دکتر احسان نراقی در انجمن جامعهشناسی ایران ارائه شد. من پای ۱۷ سخنرانی حاضر بودم و یک سخنرانی هم خودم ارائه کردم. ما البته میدانستیم دکتر نراقی جنبه روشنفکری پررنگی دارد و مباحث و نوشتههای صرفاً جامعهشناختی او اندک است. اغلب سخنرانان هم به شکل صریح یا ضمنی نشان دادند، نراقی را به مثابه روشنفکر فهمیده بودند، تا اینجای کار ایرادی نبود. اما اگر یک جامعهشناس متوجه شود، شخصیت مورد بررسی او روشنفکر است، چه برخوردی باید با او داشته باشد؟
وی ادامه داد: ما در اینجا با «دوگانه» روشنفکر و جامعهشناس مواجه هستیم که دو انسان یا دوکنشگر متفاوت هستند. جامعهشناس به تعبیر پیر بوردیو «انسان دانشگاهی» است، اما روشنفکر سلباً یا ایجاباً «انسان سیاسی» است. بنابراین برخورد جامعهشناس با روشنفکر و جامعهشناس وضع متفاوتی دارد، مثلاً با جامعهشناس برخورد درونی میکند، اما روشنفکر را از بیرون بررسی میکند. همانطور که برخورد روشنفکر با روشنفکر هم وضع خاص خودش را دارد. اما تعدادی از سخنرانان ما شاید هم بیشتر، نراقی را با زبان و ادبیات روشنفکری بررسی کردند، نه با زبان و ادبیات جامعهشناختی. مسلماً این نوع سخنرانیها خارج از انتظارات ما بود. چون این نشستها اختصاص به جامعهشناسان داشت، نه به روشنفکران. یعنی ما انتظار داشتیم هر گفتار و هر نوشته و هر کٌنشی از احسان نراقی با دستگاه فکری جامعهشناختی بررسی شود، نه با دستگاه فکری روشنفکرانه. همان طور که انتظار بود، نراقی هم با مسائل و نیازها و پرسشهای زمانه خود، برخورد جامعهشناسانه بکند، نه روشنفکرانه. بنابراین در اینجا دو پرسش برای ما پیدا میشود؛ اولاً چرا جامعهشناس امروزی (یا سخنرانِ جامعهشناس) نتوانست نراقی را با زبان و ادبیات جامعهشناختی توضیح دهد؟ پرسش دیگر که از اولی هم مهمتر است، اینکه؛ نقد و بررسی جامعهشناختی در چه لحظهای و در چه شرایطی ممکن میشود؟
این استاد دانشگاه با بیان اینکه احسان نراقی هم مثل احمد فردید و علی شریعتی و جلال آلاحمد و احسان طبری، روشنفکر عرصه عمومی و سیاسی بود یادآور شد: اینان اساساً در عصری میزیستند و سخن میگفتند و عمل میکردند که گفتمان غالب «گفتمان روشنفکری» بود و در آن عصر اساساً انسانِ دانشگاهی و گفتمانِ دانشگاهی مقبول و مسموع نبود. اما از آنجا که نراقی میگفت؛ من به تغییر انقلابی اعتقادی ندارم و به تغییرات مسالمتآمیز و تدریجی باور دارم. این گفته، او را از صف روشنفکران دیگر جدا میکرد و شاید هم این درک او از تأملات جامعهشناختیاش برخاسته بود. اما هرچند وضعیّت پسا انقلاب، نوع کنشگری نراقی را اجباراً عوض کرد، ولی در دریافت و تحلیل او از جامعه ایران و مسائل اجتماعی ایران تغییری حاصل نشد. یعنی تجربه انقلاب اسلامی موجب نشد، در نوع تحلیل و رویکرد نراقی یک شیفت جدیدی پیدا شود، و او یک توضیح جامعهشناختی از انقلاب و زمانه و شرایط آن ارائه دهد، بلکه او همان منطق و همان رویکرد سابق خود را ادامه داد و انقلاب ایران را غالباً به مثابه »امر سیاسی» و «امر روشنفکرانه» توضیح داد و التفاتی به ساحَت اجتماعی و تاریخی آن پیدا نکرد.
وی افزود: نراقی در یک جایی در مورد خودش یک داوری کرده است و یک مطلب درخشانی در مورد خودش گفته است، او گفته است: «درست است که من شکست خوردم، اما شکست خوردگان هم در تاریخ جایی دارند.» در واقع این اعتراف او و این شکست او، اعتراف و شکست یک روشنفکر و کنشگر سیاسی است و الا برای جامعهشناس شکست و پیروزی معنا ندارد. ما در هیچ کجا پیدا نمیکنیم که یک جامعهشناس به معنای دقیق کلمه، یا یک فیلسوف به معنای دقیق کلمه بگوید: من شکست خوردم. چون در علم و فلسفه شکست و پیروزی معنا ندارد. اما در دنیای روشنفکری و سیاست، شکست و پیروزی معنا دارد. پس این مطلب نراقی نشان میدهد؛ او هم، خودش را بیشتر یک روشنفکر و کنشگر سیاسی میفهمید تا یک جامعهشناس. حالا اندکی هم به این دو پرسش بپردازیم؛ روشنفکر کیست؟ و جامعهشناس کیست؟
به گفته محمدی،در دوره معاصر که ما از آن به «تجدد ایرانی» یاد میکنیم، ما با گونههای متنوعی از روشنفکران در ایران مواجه بودهایم که میتوان آنها را به صورت گذرا به شکل زیر دستهبندی کرد: یک. منورالفکری آغازین و کلاسیک؛ دو. روشنفکری چپ؛ سه. ضدروشنفکری و روشنفکری دینی؛ چهار. روشنفکری ادبی و هنری؛ پنج. روشنفکری دانشگاهی یا روشنفکری علوم انسانی. چهار گونه نخست، همگی تا سال ۵۷ و تا وقوع انقلاب ظهور کردند و نقشهای خود را بد یا خوب ایفا نمودند. اما نوعِ اخیر، پدیده خاصّی است که پایگاه اجتماعی و معرفتی آن دانشگاه و علوم انسانی است و در پایان عصر روشنفکری و پس از انقلاب ظهور کرده است. روشنفکری دانشگاهی به کلّی از سنت روشنفکریِ عمومی پیش از انقلاب متفاوت است و در زمانی ظهور کرد که در اثر انقلاب اسلامی، روشنفکری عمومی و ضدروشنفکریِ تجددستیز (چپ و سنتگرا) بیکارکرد شدند و روشنفکری ادبی و هنری نیز که در مطبوعات و نهادهای خصوصی و غیردولتی فعالیت ناچیزی داشت، چندان نتوانست در مقابل ایدئولوژی مسلط انقلابی و فشارهای سیاسی استوار بماند.
وی یادآور شد:در این زمان بود که گفتمان جدیدی از روشنفکری از فضای دانشگاه و علوم انسانی سر برآورد و دانشهایی چون فلسفه و ادبیات و جامعهشناسی و حقوق و علم سیاست، خاستگاه یک نوع جدیدی از روشنفکری واقع شد. در این زمان اساتیدی هم که از دانشگاهها اخراج شده بودند، در مکانهای خصوصی و عمومی سخنرانی کردند یا در مؤسسات غیردولتی پژوهش و تألیف انجام دادند یا در حاشیه دانشگاه و پارا آکادمیها، کلاس علوم انسانی و فلسفه برگزار نمودند، و به توسعه روشنفکری دانشگاهی یا روشنفکری علوم انسانی پرداختند. هر چند مخاطبان و علاقهمندان این نوع روشنفکری، دانشگاهیان و دانشجویان و طبقه متوسط مدرن شهری و زنان و جوانان هستند و این نوع روشنفکری همانند دوره پیشا انقلاب معطوف به مبارزه و انقلاب نیست، اما واقعیت این است که این سنخ هم، دانشگاه و علوم انسانی را به سمت سیاست و روبرو شدن با قدرت سیاسی رانده است و درک علمی را فدای آرزوهای سیاسی و روشنفکرانه کرده است و کمکی به شناختِ علمی و تفکرِ مفهومی نمیکند.
این جامعه شناس در ادامه با بیان اینکه امروزه بسیاری از پیروان روشنفکران و داستاننویسان و اهل رسانه و حتی برخی جامعهشناسان و تاریخنگاران در فهمیدن تفاوت روشنفکری و جامعهشناسی دچار خطا هستند توضیح داد: اینان روشنفکری را به مثابه یک «نظامِ شناختی» تبیین کننده و توضیح دهنده تلقی میکنند و در ذهن خود گفتارها و توضیحات روشنفکران را جایگزین توضیح آکادمیک و نظامِ علمیِ دانشگاهی میکنند؛ در حالیکه روشنفکران و روحانیان و فعالان اجتماعی و سیاسی، اساساً نمیتوانند همانند یک مورخ دانشگاهی و جامعهشناس و فیلسوف، شارح و توضیح دهنده جامعه و وضعیت زمانه و مسائل اجتماعی در ساحَت «اندیشه مفهومی و نظری» باشند، چون توصیف و توضیح روشنفکرانه و ضدروشنفکرانه اساساً از موضع آگاهی ایدئولوژیک و سیاسی است و این توصیف و توضیحها اولاً؛ «ناظر به عمل» هستند، ثانیاً «متعهد به رسالت اجتماعی و سیاسی»اند.
وی با بیان اینکه توضیحات و گفتارهای روشنفکران خود بخشی از مبارزه و عمل است و اساساً آنان نمیتوانند به صورت مستقل و از موضع تئوریک و مفهومی توضیح دهنده و تبیین کننده وقایع و امور و مبارزات باشند گفت: من حتی فکر میکنم روشنفکرانِ حوزه عمومی و سیاسی که در عرصه عمومی فعالاند و مورد توجه علاقهمندان و مخاطبان خود هستند و در مقابل منتقدان و مخالفان خویش میایستند، اینها اساساً نمیتوانند به چارچوب های نهادی و عقلانی و علمی مقید باشند و باید از این چارچوبها رها باشند، تا بتوانند هم پاسخگوی انتظارات زمانه و تودهها و پیروان خود باشند، و هم پاسخ منتقدین و مخالفین خود را بدهند. در نتیجه، این واقعیت اجباراً آنان را تودهگرا و آرزو پرور و خیالپرداز میسازد.
محمدی عنوان کرد:ما اگر به توصیف و توضیح روشنفکران از زمانه و رسالت خودشان توجه کنیم، به سهولت متوجه این موضوع میشویم. برای نمونه من در اینجا به جلال آلاحمد اشاره میکنم. آلاحمد در زمانهای که میزیست، برای انجام رسالت و تعهد و مسؤولیت خود، فهمی اخلاقی از روشنفکری بههم زده بود. او به تبع احمد فردید روشنفکری و دستاوردش را «غربزدگی» و فرنگیمآبی میدانست و روشنفکران جناح مقابل را جماعتی غربی و هُرهُری مسلک و عامل متروپل میدانست که ایران را «ولایت تابع ممالک غرب» کردهاند. از اینرو، روشنفکران در دید او جماعتی خائن و خودفروخته بودند. اما برای اینکه کار خود و هم مسلکاناش را موجّه سازد، روشنفکران جناح خود را «دنبال کنندگان راه پیغمبران» دانسته است. چنانکه میبینیم، روشنفکری که دنبال کننده راه پیغمبران است، پیرو کلمات مقدس مارکسیسم سیاسی است و مارکس اگر چه غربی است، اما الهام گرفتن از او «غربزدگی» بهحساب نمیآید. از اینرو، کارها و فعالیتهای جناحی که آلاحمد خود جزء آن بود، خدمت است نه خیانت.
سید حسین سراجزاده، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران با اشاره به اینکه کسانی در جامعهشناسی موفق شدند که علاوه بر شناخت از جامعه خود، دغدغه تغییر داشتند گفت: در معاصران ما افراد بسیاری بودند که در این راه با دشواریهای فراوانی همراه شدند اما کوشیدند با دغدغه روشنفکری وارد حرفه جامعهشناسی شوند و بر ما تکلیف است تا با شناخت دیدگاههای این افراد بتوانیم ایدههای لازم را برای بهبود جامعه ایران طراحی کنیم و اگر بازخوانی انتقادی از میراث گذشتگان خود نداشته باشیم قادر به فهم موقعیت کنونی خود نخواهیم بود.
این استاد جامعهشناسی با بیان اینکه نراقی دغدغههای جدی روشنفکری داشت و از همین رو جامعهشناسی را انتخاب کرد افزود: اگرچه مشی عملی او برای تغییر بسیار متفاوت با جریان غالب روزگارش بود اما او تلاش کرد با نهادی کردن علم جامعهشناسی در نظام آکادمی ایران رسالت خود را انجام دهد و از این رو موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی ایران را پایهگذاری کرد و توانست از این طریق برای نهادینه کردن علوم اجتماعی گام بردارد.
به گفته سراجزاده، بسیاری از جریانهایی که نتوانستند به سازمان ماندگار در علوم اجتماعی تبدیل شوند، از بین رفتند و به همین جهت بود که نراقی با هنر کنشگری خود توانست در روزگاری که دیدگاه چپگرایانه افراطی حاکم بود و کسانی که در راه انقلاب گام برنمیداشتند به چشم حقارت نگریسته میشدند راه دیگری را انتخاب کند. او با دغدغههای روشنفکری وارد جامعه شناسی شد، آن هم در شرایطی که جامعه ایران همواره با سیستم سرکوبگر سیاسی مواجه بوده و جریان آزاد آکادمیک را محدود کرده است.
رئیس انجمن جامعهشناسی ایران در بخش پایانی سخنانش تاکید کرد: نراقی از طریق نهادی کردن جریان دانش اجتماعی در ایران تلاش کرد در برابر سیستمهای سرکوبگر به اصلاح جامعه دست بزند.
مهدی اعتمادیفر، رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با اشاره به ضرورت بازخوانی میراث گذشتگان و متفکران اجتماعی گفت: نراقی و امثال او به دلیل میراثشان زنده هستند و ما ناچاریم برای بررسی وضعیت کنونی بازاندیشیای از آثار و افکار آنها داشته باشیم. اگر به تاریخچه جامعهشناسی هم برگردیم میبینیم که آن چیزی که زمینهساز تولد جامعهشناسی شد ایدههای انضمامی نبود بلکه پاسخ به بحرانهای اجتماعی برای حل مشکلات جامعه بود.
به گفته اعتمادیفر، نراقی از همین رو تلاش کرد جامعهشناسی رشد و حیثیت مستقلی داشته باشد، آنچه که او را در کنار صدیقی برجسته میکند تسهیلگری او در مداخلات جامعهشناسی به صورت روشمند برای پاسخ به مشکلات جامعه است.
رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در پایان با تاکید بر اینکه نراقی با مخالفانش هم وارد رایزنی میشد تا آنها را به خانواده علوم اجتماعی برگرداند تصریح کرد: مزیت نراقی در زنده نگهداشتن جامعهشناسی است و از این جهت بررسی آراء و افکار او ضروری به نظر میرسد.
در پایان این بخش از همایش نیز از آنژل عرب شیبانی همسر احسان نراقی تقدیر به عمل آمد و او از طرف احسان و فرزندانش از برگزاری این مراسم تقدیر و تشکر کرد.
سخنرانان پنل دوم سمینار «نقد آثار، افکار و بزرگداشت کوششهای علمی و اجتماعی احسان نراقی»، دکتر مقصود فراستخواه، دکتر سید ضیا هاشمی و مهسا اسداله نژاد بودند.
مقصود فراستخواه در این همایش درباره «علوم اجتماعی در ایران و تاثیر اجتماعی؛ مورد نراقی» سخن گفت. وی با اشاره به معضل جدی برای کیان علوم اجتماعی گفت: در علوم پایه شاید هیچ مدیر حکومتی و دولتی خلاصه اجرایی ازنظریه بینگ بنگ نتواند بگیرد اما این نظریات درک ما را از جهان و خودمان بهبود میبخشد. مساله تمدن و جامعه ما این است و نیاز به فلسفه و ادبیات و علوم فرهنگی و اجتماعی بیشتر از این نیازهایی است که اداری و کاربردی هم نیستند. اینها ارزشهای غیر کاربردی داشته و ارزشهای رهایی، وجود و غایی برای بشریت دارند. علوم اجتماعی اگر نباشد امکان نقدهای هدف ما فراهم میشود. در این جا مساله بر سر حقیقت، عدالت و خیر است و مساله هم همین است.
وی ادامه داد: من علوم انسانی را طی چند دهه اخیر بررسی کردم و نگاه ویژهای به موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی داشتم. این موسسه یک پاسخ گویی خلاق به تجربه شکست نهضت ملی است و علوم اجتماعی نشان میدهد که زنده است و به مسایل این جامعه واکنش فعال و آکادمیک نشان میدهد. شواهد هم نشان میدهد حس ملی پشت موسسان این موسسه بود و آن فکر سرزمین و جامعه ایرانی را میگرداند. اگر تعاملات اجتماعی بین نسلی و درون نسلی علوم اجتماعیها نبود این موسسه بوجود نمیآید.
این استاد دانشگاه افزود: شواهد نشان میدهد علوم اجتماعی در ایران در حد توان با دشواری تمام کوشید آموزشها و تحقیقات خود را به مساله ایران و محنتهای آن معطوف کنند. اما آنچه که دیده میشود این است که سیاست گذاران از پذیرش به موقع این یافتههای علوم اجتماعی که معطوف به رهایی بود، سرباز زدند. آن چیزی که مهم نبود مرجعیت علم بود و گوش شنوایی برای علم انتقادی نبود.
به گفته وی، دو سطح موانع بر سر علوم اجتماعی معطوف به رهایی وجود داشت؛ نخست ضعف درون خود علوم اجتماعیها اعم از نظام تحقیقاتی، مدیریت و غیره و از سوی دیگر در بیرون علوم اجتماعی نیز ساخت اقتصاد غیر مولد، و فرماسیون قدرت موثر بود. عده ای روی این مسایل کار در ایران کردند و در این زمینه پیش رفتند. آنها تکنوکراتها را نقد و بعد علمکرد دولت را بررسی کردند. نراقی فرار مغزها را در 1345 همگام با باتامور بررسی میکند. او همزمان با جهان علم کار می کند. این علمی که در این باره تولید میکند از درونش یک کنش آکادمیک در میآورد و نتیجه میگیرد که هیات امنا برای دانشگاه لازم است و کوشش می کند با سایر کنشگران این قانون را وارد کند تا بتوانند مربی تربیت و استخدام کنند.
فراستخواه گفت: گزارش فرار مغزها در روزنامه چاپ میشود. وقتی این مقاله منتشر شد دست اندرکاران گفتند این موضوع را تمام کنید و مسکوت بگذارید! علوم اجتماعی در ایران محکوم به سکوت و علم ساکت است! به تعبیر یحیی مهدوی علم الاجتماع ساکت است و سوژههای سر به زیر و ساکت دارد که هیچ اثر خطرناکی نمینویسد! در عین حال مطالعات نشان میدهد که کنشگرانی بودند که تن به این نظم سوژههای ساکت ندادند.
وی با اشاره به کنشگرانی چون توسلی، اشرف و ... گفت: این ها سعی کردند زلزله را امر اجتماعی بدانند و پیامدهای آن را بررسی کنند. از سوی دیگر علوم اجتماعی به مساله نفت در ایران میپردازد و میگوید که عدهای از درآمد نفت تنها در تهران پولدار میشوند و پشت آن آگاهی است! اگر به اینها توجه میشد این گونه آینده میشد.
فراستخواه با بیان اینکه علوم اجتماعی در ایران علم قفل شده است و گزارشهای اجتماعی آن در قفسه هستند و قفل شدند افزود: علم در ایران مغلوب مناسبات قدرت، سیاست و ثروت است. پس علم به حاشیه نشینی تن داده است. در سال 39 طرحی در وزارت صنایع مصوب میشود و علوم اجتماعیها روی وام سرمایه گذاری صنعتی تحقیق می کنند. نتیجه این بود که این وام ها نشان می دهد که در واسطه گری زمین و ... صرف شده است. وقتی گزارش به اینجا میرسد متوقف میشود! مثال های دیگر هم هست از ساختارهای سرشماری در ایران تا غیره. نراقی نشان می دهد که چگونه با روشهای آمارگیری در ایران دختربچهها شمرده نمیشوند! از سوی دیگر علوم اجتماعیها تلاش کردند درباره شهر سخن بگویند و امثال نراقی درباره ساختار شهر سخن گفتند و از مسئولان دعوت کردند.
وی ادامه داد: آنها در موسسه مطالعات تحقیقات و اجتماعی به ارزش اضافی زمین در ایران رسیدند. اما نتیجه این گزارش به زبان فرانسه در پاریس منتشر شد چون در ایران نمیتوانست چاپ شود هر چند که این تحقیق در دنیا هم بی سابقه بود!
این استاد دانشگاه با بیان اینکه آنها اعتیاد به مواد مخدر، فحشا، چکهای بی محل و ... را بررسی کردند و پیامدهای آن را به صورت علی توضیح دادند گفت: آنها برای تهران اطلس طراحی کردند و روی معضلات آن کار کردند.
فراستخواه درباره آینده پژوهی علوم اجتماعی از سوی نراقی و دیگران گفت: نراقی و همکارانش از 44 تا 48 درباره علم اجتماعی آینده اندیش کار کردند و دستاوردهایشان در سالهای بعدی اتفاق افتاد. آنها برنامههای آموزشی را پیش بینی کردند و درست در آمد. بسیاری از گزارشهای آینده پژوهی علم اجتماعی در ایران به دلیل محدودیتها منتشر نشد اما آنها به قدر استطاعت تلاش کردند.
وی در پایان تاکید کرد: اصحاب علوم اجتماعی در ایران در گذشته با وجود قفلهایی که بر تحقیقاتشان زده میشد، اما تصویری از ایران و حس و حال علمی و مسئولیت علمی برای حل مشکلاتها داشتند. آن چیزی که امروز با آن مواجهیم از بین رفتن این حس است چون این محدودیتها بوده و هست و اگر علم اجتماعی بخواهد قدرت شود هیچ گاه با قدرت احساس راحتی نمیکند. اما امروزمساله این است که سوژه های ما در صدد اکتشاف باشند یا سربه زیر و ساکت!
سیدضیاء هاشمی هم با بیان اینکه نراقی بین یک موقعیت بینابینی با عنوان محقق موثر در حرکت بود گفت: نراقی نه نقاد منزوی منزه طلب بود و نه کارمند منقاد منفعتطلب. ما نیز در بررسی تجربهزیسته یک محقق باید ببینیم که او چه رویکردهایی را طی کرده است.
وی ادامه داد: نراقی کسی است که در تجربه تحصیلی خود در داخل و خارج از ایران به یک رشته علمی اکتفا نمیکند و در تجربه عملی نیز یک استاد، محقق و مدیر است و در خاطراتش تاکید میکند که چگونه برای راهاندازی و اداره موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی ایران تعامل دارد.
این استاد جامعهشناسی با بیان اینکه نراقی اگرچه کنشگر سیاسی نیست اما از سیاست هم به دور نیست افزود: او حلقه پیوند بین دانشمند و سیاستمدار است و روحیه کنش و عاملیت در آن برجسته است و اگر این روحیه نبود آفتهای زیادی ایجاد میشد و تمام تلاش نراقی این است که پیوندش با دانشگاه را حفظ کرده و به تعهداتش با جامعهشناشی کاربردی عمل کند به همین دلیل است که او با همه گروهها تعامل دارد و نمیخواهد تنها محصول علمیاش را مخاطبان خاصی مصرف کنند. او میخواهد اثرگذاری داشته باشد و با مدیریت علمی خود میکوشد تا سایر محصولات علمی همکارانش را نیز در مطالعات موسسات و تحقیقات اجتماعی عرضه کند. بنابراین او انسان آکادمیکی نیست که بنشیند و بگوید که بیایید در دانشگاه از محصولات من استفاده کنید.
هاشمی با بیان اینکه نقد نراقی انقلابی و براندازانه نیست یادآور شد: او هیچگاه قهر نکرد و به انزوا نرفت و تبدیل به دانشمند نقاد منزوی نشد بلکه همواره با پذیرش مسئولیت اجتماعی خود تلاش کرد زمینهای را فراهم کند تا در آن دوره محققان جوانی که شناخته شده نبودند و جدی گرفته نمیشدند برای ایران کار کند. او تلاش کرد که روح و اندیشه کار را در آن جمع تقویت کرده و سپر مشکلات این جوانان شود.
هاشمی با اشاره به دیدار خود با احسان نراقی در سالهای گذشته عنوان کرد: من از او پرسیدم که بزرگترین مشکل شما در موسسه چه بود و ایشان بر مشکلات مالی تاکید کردند و من نیز گفتم که هنوز موسسه بزرگترین مشکلش مالی است او دستاوردهای موثری در حوزه مطالعات شهر تهران و جامعهشناسی عشایر در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی داشت و توانست در تعامل با دستگاههای دولتی در عین حفظ رویکرد انتقادی ادبیاتی را ایجاد کند تا همیشه متکی بر آن هستیم.
این استاد جامعهشناسی در پایان گفت: او در زمان خودش با تلاش، انگیزه و خلاقیت الگویی را برای ما ساخت و این پیام را به ما داد که چگونه نیاز به محققان متعهد داریم.
مهسا اسدالله نژاد نیز در بخش دیگری از این نشست با اشاره به آثار نراقی پیش و پس از انقلاب اسلامی گفت: آنچه که بیشتر از نراقی به جا مانده آثار او قبل از انقلاب اسلامی است چنانچه بعد از انقلاب تنها دو کتاب از کاخ شاه تا زندان اوین و آیینهای جوانمردی را منتشر کرده است.
وی در ادامه سخنرانی خود را معطوف به چرخش نراقی در تعریف علم جامعهشناسی معطوف کرد و گفت: آنچه که نراقی در ابتدای تاسیس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی از علم دارد با آنچه که تا سالهای 1348 اتفاق میافتد متفاوت است و ما چرخشی را در گفتار نراقی میبینیم که براساس آن جامعهشناسی علمی عینیت گراست که نمیتواند واقعیت انسان را در مثابه به بحرانهای هستیشناسی خود تعریف کند. از یکسو این چرخش نراقی با متوقف شدن پروژههای مطالعاتی موسسه در سالهای 56 اتفاق میافتد که خود قابل تأمل است.
وی ادامه داد: در همین زمان ما دعوت از هانری کربن در دانشکده ادبیات را داریم و این گزاره مطرح میشود که چگونه علم اجتماعی تازه پا باید پروژههای خودش را در حالی تعریف کند که در ابتدای کار دچار دوگانه شرقی ـ غربی میشود. گویی علوم اجتماعی علم غربی است و ما باید علم جدید را متناسب با روحیات خودمان بسازیم.
وی افزود: نراقی علت انقلاب اسلامی را پروژه مدرنیزاسیون از سوی شاه میداند و معتقد است که اگر شاه از معنویات پرهیز نمیکرد تحولات بعدی اتفاق نمیافتاد همین دوگانه نیز پس از انقلاب اسلامی ادامه مییابد و ما میبینیم که چگونه حتی واژه جامعهشناسی بعدها پژوهشگری اجتماعی میشود.
اسدالله نژاد در بخش پایانی سخنانش با تاکید بر اینکه استقلال جامعهشناسی در حل مسألههایش با بازار و دولت است گفت: جامعهشناسی نتوانسته این استقلال را از بازار و دولت حفظ کند و به همین دلیل شکل دیگری از شرقشناسی وارونه بازتولید شده و من خوانشم از نراقی تحت تاثیر گفتمان هویتگرای خوداندیش در پایان دهه 40 است که تاکنون نیز صدای غالب علوم اجتماعی شده و خودش را بازتولید کرده است.
وی تاکید کرد: اگر قرار است علوم اجتماعی پا بگیرد باید استقلال خودش را از بازار و دولت حفظ کند و نه دیگری توهم آلود بهنام غرب.
باقر ساروخانی نیز سخنران پایانی این نشست بود که سخنان خود را درباره نراقی دانش انسانگرا و اخلاق مدار ارائه کرد.
وی در این مراسم با اشاره به آشنایی خود با نراقی در سال 1345 گفت: ایشان را در پاریس ملاقات کردم و از سال 47 به عنوان همکار در کنار ایشان قرار گرفتم. من طعم جامعه شناسی را از شاگردی ایشان در سال 40 چشیدم. او به جای تدریس نظریهها وقایع تهران را مطرح میکرد. او نشان میداد که چقدر جامعهشناسی دانش بزرگی است.
وی ادامه داد: او ما را به وقایع جامعه نزدیک میکرد و برایش جامعهشناسی کاربردی بود. او ما را به سوی میدان برد. ما در موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی جمع میشدیم و روی مسایل جامعهشناسی با دیدگاه فلسفی کار میکردیم پس او ما را میدان برد و نشان داد جامعهشناسی پشت دربهای بسته معنا ندارد!
این استاد دانشگاه با اشاره به اینکه نراقی بسیار انسانی بود عنوان کرد: او کسی بود که درب اتفاقش روی همه باز بود. این گونه نبود که افراد را با گرایشهای مخالف رد کند. فراخنای گفتوگو با نراقی در زمینه دانش نبود او جامعهشناسی انسانی و اخلاق مدار داشت.
ساروخانی در ادامه با بیان اینکه نراقی جامعهشناسی را در یک مقطع مطالعه نمی کرد گفت: نراقی معتقد بود دانشهای طبیعی و انسانی از هم جدا هستند چون دانش انسان دانش طولی است. او همچنین به دنبال این بود که پدیده اجتماعی را در ابعاد ارزشی و کیفی آن بررسی کند. نراقی جامعهشناسی کمی را قبول نداشت و درست هم بود چون این جامعه شناسی از بین رفت.
وی در پایان گفت: جامعه شناسی که او مطرح کرد باید در صحنه اجتماعی ایران باقی بماند. باید با الگوی او جامعه شناسی را در خدمت ایران قرار داد. این در حالی است که پیش از این جامعه شناسی در اختیار جامعه نبود. نراقی میخواست صدای طرد شدگان را به اصحاب قدرت برساند. او فرد شجاعی بود و وقتی نقد میکرد راه حل ارائه میداد. از سوی دیگر نراقی آینده نگر بود و در سال 46 که هنوز فرار مغزها نبود این موضوع را مطرح کرد و این نشان از آینده نگری او داشت.
بازتابهای خبری در رسانهها: