سخنرانان: ح.ا. تنهایی، بیتا مدنی، عابد حدودی، الناز شیری

گزارش: افسانه افلاکی، عابد حدودی و الناز شیری

نشست مشترک سه گروه علمی-تخصصی جامعه‌شناسی تفسیری، جامعه‌شناسی نظری، و جامعه‌شناسی درمانی، دوشنبه 27 شهریور ماه 1402 ساعت 21 در فضای گوگل‌میت برگزار شد. در این نشست که با حضور دکتر ح.ا. تنهایی برگزار گردید، ابتدا ح.ا. تنهایی به شرح مختصری از فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی و چیستی آن اشاره کرد. در ادامه، بی‌تا مدنی به تبارشناسی فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی ایشان در دو بخش اصلی پرداخت. او در بخش نخست بحث خود را متمرکز بر نُه کوشش نظری صاحب نظریه نمود که طی تقریبا چهل سال تدریس در دانشگاه‌ها و از خلال پژوهش‌های استقرایی تاریخی به انجام رسانده است و در بخش دوم به تبارشناسی نظریه در چهار مورد اصلی پرداخت. سپس، عابد حدودی به تبارشناسی مفاهیم فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی پرداخت و هر یک از مفاهیم را با تبارهای نظری آنان مورد بحث قرار داد. در نهایت، الناز شیری با اشاره به اهمیت پارادایمیک بودن جامعه‌شناسی در کنار توجه به شاخه‌ی ناپارادایمیِ جامعه‌شناسی نظری، گونه‌های پژوهش نظری را مورد بحث قرار داد و پس از پرداختن به تبارهای هستی‌شناختی این فرانظریه و شرح تعلق نظری آن، تبارهای روش‌شناختی آن را شرح داد.

پارادایم شیکاگوی ایرانی؛ جوامع درون‌ساخت و برون‌ساخت

تنهایی، مدیر گروه جامعه‌شناسی درمانی به شرح فرایند شکل‌گیری و پرورش مفاهیم آن پرداخت و گفت: همان‌گونه که مستحضر هستید این چند نشست پیرامون بحث راجع به مطالبی است که درباره‌ی دستگاه‌ تفسیری پرگمتیستی با عنوان جوامع درون‌ساخت و برون‌ساخت نوشتم. تصمیم من بر آن بود، زمانی که کتاب پس از انتشار دوره‌ی ۱۳ جلدی کتاب‌هایی با عنوان فروست «تخیل جامعه‌شناختی در بستر تاریخ» که شامل نظریه‌های مختلف جامعه‌شناختی بود، به بازار آمد، مطالب اصلی درباره‌ی این دستگاه نظری را طرح کنم. اما دو نکته‌ی مهم را باید در نظر داشت: یکی، شرایط بازار ایران که معمولا کتاب‌های عمیق را نمی‌خوانند و بیشتر به مطالعه‌ی مطالب ژورنالیستی علاقه وجود دارد. بنا بر درک عمومی که همه چیز را مد می‌شود و عموم فکر می‌کنند راجع به داروین و بلومر نباید صحبت کرد و تصور بر این است که این نظریه‌پردازان قدیمی شدهاند. در حالی که در دانشگاه‌های جهان هنوز مارکس و دورکهیم بازخوانی می‌شوند، مرور این مطالب باعث تأسف است. البته این ربطی به پارادایمها ندارد که پارادایم انتقادی باشد، انسجامی و محافظه کارانه، بلکه بحث در فهم علم جامعه‌شناسی، تاریخ علم و فرایند شکلگیری و تکوین این علم است. مسئله‌ی دوم ضعف جسمانی من است. در مقدمه این کتاب نوشته‌ام که مباحث کتاب به صورت خلاصه آمده‌اند و در روند پژوهش، مطالب جدیدی به آن افزوده شده و مورد اصلاح قرار گرفته است. به همین دلیل بازنویسی شده‌ی این کتاب با عنوان «جامعه‌شناسی شیکاگویی ایرانی» در حال آماده‌سازی است که حاصل سه دهه زندگی علمی من است. از وقتی که دانشجوی دکتری بودم و در خدمت استاد هربرت بلومر، این تفکرات را در دستگاه نظری هم‌کنش‌گرایی نمادی در ذهنم پروراندم، نوشتم و اصلاح کردم. بنابراین پیشنهادات شما به بازنویسی این کتاب کمک خواهد کرد. در ابتدای کتاب درست بعد از فهرست این کتاب را به چند گروه تقدیم کردم: نخست به تمامی معلمان و آموزگارانی که کوشیدند تا شاید مرا چیزی بفهمانند، به ویژه ارجمندان و گران‌سنگانی چون تابنده و بلومر، و سپس به تمامی دانشجویانی که در کنار من، در بیش از سه دهه در ایران، کوشیدند تا پارادایم تفسیرگرایی را بفهمند، به تمامی دانشجویانی که بدون من و دورادور، مستقیم و نامستقیم، در فهم این پارادایم کوشیدند، به تمامی دانشجویان و علاقمندانی که در پراکنش، توضیح و شرح این پارادایم تلاش کرده اند و در حفظ امانت و انتقال درست و دقیق مفاهیم و اصطلاحات آن کوشا بوده‌اند، به تمامی همکارانی که بدون پیش‌داوری و با رجوع و استناد به متون دست اول نظریهپردازان این پارادیم در رعایت امانت حرفه‌ای خویش همت گمارده‌اند؛ که در ایران تنها کسی که بدون پیشداوری به متون من رجوع کرده است مرحوم دکتر قانعی راد بود و به تمام کسانی که نگاهشان به دنبال حرفی تازه در تاریخ جامعه‌شناسی و علوم رفتاری است و از نگاه، مفاهیم و اصطلاحات نامتعارف نمی‌هراسند، و در برابر، به دنبال فهم آن‌ها، و نه انکار آن‌ها هستند، و به گفته‌ی مارکس پژوهنده و ارجمند: «همچنان کلام آن مرد بزرگ فلورانس را شعار خویش قرار می‌دهم، که گفت: راه خود گیر و بگذار مردم هر چه می‌خواهند بگویند»، و به گفته‌ی حافظ راستگوی، که زمانی در باب همین نامتعارف بودن کلام و فکر فرموده بود:

می خور و غم مخور و پند مقلد منیوش                   اعتبار سخن عام، چه خواهد بودن؟

کوشش‌های نظری ح.ا. تنهایی در استقرای تاریخی جوامع شرقی و برساخت فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی

مدنی نخست با اشاره به سؤالات متناوب علاقمندان به جامعه‌شناسی تفسیری از یک سو، و منتقدین از دیگر سوی، به بیان مسئله ای در باب چیستی، چرایی و ضرورت تفکر پارادایمی تفسیری پرداخت و بیان کرد در پارادایم تفسیریجامعه به مثابه هم‌کنشی اجتماعی دارای ساخت و سازمانی است که مبنای آن هم‌کنشی از نوع پیوسته است به طوری که شالوده آن را احتساب عملگرایانه کنشگران اجتماعی پی ‌می‌ریزد.او با تأکید بر اهمیت چشم‌انداز تفسیری پرگمتیستی افزود واقعیت تاریخ بشر کنش است، واحد‌های کنشگری چون سازمان نهاد و تاریخ را آدمیان ‌می‌‌سازند و چه بسا ساختارهای متصلب و مفلوج را هم آدمیان ‌می‌سازند. پس اگر تغییری لازم باشد، باز خودشان بایستی تحول‌آفرینی کنند. حتی با فرض توطئه‌پنداری پشت رخدادهای ناخوشایند و ناخواسته در مقیاس خرد محلی تا کلان و جهانی، یا تعین‌گرایی و باور به وجود اتاق‌های فکر و پشت صحنه‌هایی با افراد یا سازمان‌های مخوف و مرموز که تصمیم ‌می‌گیرند و اختیار از کنشگران اجتماعی را سلب ‌می‌کنند، باز هم نمی‌توان انکار کرد که پشت صحنه‌های قدرت بزرگ، یک هم‌کنشی و تفسیر مشترک پیرامون امر اجتماعی، سیاسی یا اقتصادی رقم ‌می‌خورد. پس در همان اتاق‌ها نیز کنش پیوسته شکل ‌می‌گیرد.

مدنی مصداق بارزی از فکر تفسیری را در تعریف ساختی به نام احمدشاه یا رضاشاه، عنوان کرد و افزود مراد از ساخت در جامعه‌شناسی تفسیری آدم‌هایی است به نام امیرکبیر، احمدشاه یا رضا شاه که در آن کار و برسازی کنش کرده اند. درواقع آدم‌هایی به نام احمدشاه یا رضا شاه در یک "چارچوب" فعالیت داشته‌اند و به ساخت تاریخی دوره‌ی خود سر و شکل داده‌اند به طوری که اگر احمدشاه جای رضاشاه بود ساخت اجتماعی قاجار یا ساخت پهلوی جور دیگری رقم ‌می‌خورد.

مدیر گروه تفسیری در شرح فرانظریه‌ تفسیری پرگمتیستی به نمونه دیگری از تحلیل تفسیری پرگمتیستی پرداخت و به نقل از تنهایی در کتاب دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی (۱۴۰۰) خرید طبقاتی را مورد بحث قرار داد؛ آنجا که مثلا فرادست ‌می‌خواست علیه مصدق کودتا کند و نمی‌توانست، فرودستانی چون لمپن‌ها، لوطی‌ها و روسپیان را اجیر کرد و خرید، آن‌ها را به طور موقت بالا نشاند و برخی را نیز به طور دائمی خرید و آورد و کشید بالا. آن‌ها هم منفعت/مصلحت خود را در این دیدند که شرکت کنند، خرید طبقاتی رخ داد. پس طبقه از نگاه جامعه‌شناسی تفسیری صرفا یک ساختار خشک و منجمد نیست بلکه ‌می‌توان به جای طبقه‌‌ای‌ خاص، برای تحقق منظوری خاص، اقشاری چون مزدوران فاسد و سرکوب‌گر را اجیر کرد تا کنش قدرت طبقه‌ی فرادست راه به کودتا ببرد. از این منظر تفسیر مردم همین اقشار از موقعیت بوده که به ساختی تازه شکل داده است. پس لمپن‌ها قشری اجتماعی بودند که خریداری شدند. اصطلاح خرید طبقاتی را ح.ا. تنهایی در شرح و بسط نظریه‌ی قشربندی اجتماعی خود ساخته و پرورانده و از عناصر مفهو‌می‌ نظریه‌ی قشربندی اجتماعی او ‌می‌باشد. او پس از بیان مسئله، تمرکز اصلی خود را بر نُه کوشش نظری ح.ا. تنهایی در برسازی فرانظریه تفسیری پرگمتیستی قرار داد و گفت همانطور که در ساخت هر متاتئوری مجموعه‌‌ای‌ از تئوری‌ها کنار هم نشسته و مانند قطعات یک دومینو به آن شکل ‌می‌دهند، فرانظریه تفسیری پرگمتیستی ح.ا. تنهایی نیز یک پکیج دارای اجزاء و عناصری است که به اجمال به ترتیب زیر ‌می‌باشد:

1- نظریه‌ی جوامع درون‌ساخت/ برو‌‌ن‌ساخت که هسته اصلی نظریه او را ‌می‌سازد. جامعه درو‌‌ن‌ساخت جامعه‌ای است که در آن اقشار اصلی فرادستان و فرودستان با هم تجانس دارند و جامعه برو‌‌ن‌ساخت جامعه‌ای است که در آن اقشار اصلی طبقات فرادست و فرودست با هم تجانس ندارند.

2- نظریه قشربندی اجتماعی که اصل محتوا و جوهر نظریه جوامع درو‌‌ن‌ساخت/ برو‌‌ن‌ساخت است نطفه آن در نظریه قشربندی دینی تنهایی در دهه 1368 منعقد شده است. تنهایی جامعه را در دو طبقه اصلی فرادست و فرودست، به انضمام چهار قشر اجتماعی تعریف ‌می‌کند که عبارتند از قشر اصلی، قشر فرعی، قشر حاشیه‌‌ای‌، قشر بیرونی یعنی در دل دو طبقه، مجموعا هشت قشر اجتماعی جای ‌می‌گیرد.

3- نظریه جوامع پرهمیارناگزیر، جوامع کم همیار طبقاتی، و جوامع پرهمیار آگاهانه که بر پایه تبار نظری مازلو، فرم و گورنی برسازی شده است. از این جهت که چگونه ساختارهای اجتماعی به قشربندی اجتماعی شکل ‌می‌دهند و چگونه کم تفکیک یافتگی یا پرتفکیک یافتگی نوع قشربندی جوامع بشری را تغییر ‌می‌دهند. اگر جامعه پرهمیار تفکیک پذیر و همه گرایانه‌‌ای‌ که جرج گورویچ بر آن صحه ‌می‌گذارد، یا انسانگرایی مشارکتی که اریک فرم مورد تاکید قرار ‌می‌دهد را به عنوان جامعه آرمانی در نظر بیاوریم، فهم این بخش از تبیین تنهایی برایمان آسان ‌می‌شود. قشربندی اجتماعی مورد نظر ح.ا. تنهایی برگرفته از مفهوم طبقات اجتماعی مارکس و مفهوم قشربندی وبر و حلقه‌های قدرت بلومر است که از مدل‌های قشربندی اجتماعی میلز و دامهف هم استفاده کرده و در کتاب دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی در توضیح اصطلاحات مفهومی و نظری بیان کرده است(تنهایی،1400: 68). مدل ترکیبی او از یک فهم تفسیری از قشربندی وبری دستمایه ‌می‌گیرد که با درک سیستمی و تاریخی از کنش پیوسته انسان در برش‌های تاریخی جامعه ایرانی مطابقت ‌می‌یابد. پرهمیاری و کم همیاری قشربندی جوامع نیز بر مبنای دسترسی آن جوامع به وسائط و راه‌های تولید یا همان چیزی است که مارکس means of production ‌می‌نامد (تنهایی،1400: 67). منظور از دسترسی به راه‌ها و وسائط تولید، میزان دسترسی اقشار اجتماعی به مالکیت اموال جهت تولید و استخدام نیروی کار، مدیریت و برنامه ریزی برای حفظ و گسترش مالکیت فرادستان، و قدرت تنظیم روابط تولیدی مورد نظر فرادستان است.

در جوامع پرهمیار ناگزیر تضاد بین انسان و طبیعت است، نه انسان و انسان. ناگزیری آن به این سبب نیست که فردیت تاریخی در آن شکل نمی گیرد بلکه به این خاطر است که اعضای جامعه صورت‌هایی از فرصت‌های زندگی را در اختیار دارند اما ناگزیر از زندگی جمعی و اشتراکی هستند. همکاری و همیاری این زندگی جمعی به آن‌ها خرسندی و حسی از خوشبختی بر مبنای حقوق طبیعی ‌می‌داده است. باخ‌اوفن در مطالعات خود درباره جوامع مادرسالار به یک چنین سازمان اجتماعی رسید. پرهمیاری ناگزیر را ‌می‌توان در کوچ جمعی، شکار دسته جمعی، مصرف و لذت جمعی مشاهده کرد که در استوره‌ها نیز بازتاب پیدا ‌می‌کند. پس نمونه‌های جوامع پرهمیار ناگزیر در دوره‌های پیشاتاریخی موجود بوده است.

در جوامع کم همیار طبقاتی[1]، نظام تقسیم اجتماعی کار بر پایه تضاد انسان با انسان است، نه انسان با طبیعت. در جامعه کم همیار طبقاتی رقابت جویی و سلطه گری، سست شدگی همیاری و احترام متقابل شکل ‌می‌گیرد. کنش پیوسته مبنای ایجاد و تقویت حقوق قشربندی در نظامی با اخلاق پدرسالارانه ‌می‌شود. رفته رفته از میزان همیاری اقشار اجتماعی کاسته شده ستیزه جویی و پرخاشگری جای آن را ‌می‌گیرد. اشکالی از تضاد طبقاتی را در این جوامع داریم که سبب جنگ دارا و نادار بر سر وسائط یا راه‌های تولیدی ‌می‌شود. در جوامع کم همیار طبقاتی امکان بروز کنش‌های نانمادی فردی و جمعی افزایش ‌می‌یابد. پس نمونه‌های جوامع کم همیار طبقاتی همین امروزه در تاریخ معاصر به چشم ‌می‌خورد.

در جوامع پرهمیار آگاهانه وجود سازمان‌های مردم نهاد، پویش‌ها و جنبش‌های مطالبه‌گر و رهایی‌بخش، اشکال سندیکالیستی مانند آنچه در کشورهای صنعتی یا اسکاندیناوی شاهد آنیم، حق چانه زنی جمعی و تحلیل نقادانه وجود دارد. عشق عام و همیاری آگاهانه عملا محقق ‌می‌شود و شادمانی آدمیت در برابری همه طرف‌های درگیر در کنش قدرت تجربه ‌می‌شود. جامعه پرهمیار آگاهانه چشم انداز و امید ح.ا. تنهایی است برای آینده جامعه ایرانی جهت نیل به سلامت و خیر جمعی. دکتر تنهایی مدل تحلیل تاریخی خود در دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی را در یک دیاگرام ارائه داده است که در کتاب ایشان موجود است (تنهایی،1400: 93).

4- نظریه عشق طبیعت گرا، برگرفته از مفهوم پرهمیاری مازلو، نیز از تأملات تنهایی پیرامون فلسفه وحدت وجود (که تأکید ‌می‌کنم فلسفی است، نه عرفانی!) مارکس هم ‌می‌گوید جهان طبیعی است و ماده گرایان و ایده‌آلیست‌ها هم وحدت وجودی یا پانته‌ایست هستند. در دستگاه فکری داروین، برآیش همه چیز از همه چیز میسر است. ویلیام جیمز نیز به یگانگی هستی ‌می‌اندیشد و بر آن تأکید دارد.

5- رویکرد تحلیلی دیالکتیکی برگرفته از مارکس و داروین، فرایندگرایی وایتهد، فلسفه اجتماعی مید، پرگمتیسم دیویی، و هم‌کنش‌گرایی نمادی هربرت بلومر آنگاه که کنش‌پژوهی را با رویکردی فرود به زمینی مورد تأکید قرار ‌می‌دهد. همچنین از اسلوب‌شناسی دیالکتیک گورویچ که ح.ا. تنهایی در رساله دکتری خود به راهنمایی پروفسور هربرت بلومر آن‌ها را برسازی و نامگذاری کرده و از آن با درجه عالی دفاع کرده است. مرادم همان عنصر ذهنی و عینی است که توضیح مفصل آن در فصل هفتم کتاب جامعه‌شناسی نظری، همچنین در کتاب دستگاه نظری گورویچ او موجود هست. تنهایی بر این مبنا دوگانه تز/ آنتی تز را بر نمی‌تابد بلکه در دیالکتیک مد نظر او جایی برای نا تِز یا غیر تز در نظر گرفته شده که الزاما هم آنتی تز نیست (تنهایی، 1398: 195).

6- نظریه گونه‌های معرفت شناسی تجربی تنهایی گونه شناسی و شرح کاملی از انواع معرفت را از معرفت عامیانه گرفته تا کودکانه، هنری، علمی، فلسفی و بی واسطه یا گوهرین طی سالها کاوش و پژوهش آورده و در مجموعه آثار تخیل جامعه‌شناختی در بستر تاریخ نوشته‌ است که از مدرنیته آغازین تا مدرنیته میانی، مدرنیته در گذار و مدرنیته اخیر، با ذکر مصادیق و نمونه‌هایی از انواع معرفت توضیح داده است(تنهایی،1399).

7-جامعه‌شناسی نظری که در آن به ساختارشناسی دستگاه‌های نظری در قالب چهار جستار تخیل جامعه‌شناختی نظری پرداخته شده، ضمن اینکه مراحل روش پژوهش بر اساس مناطق معرفتی هم توضیح داده شده که مربوط به شناخت، خوانش، نقد، ویرایش، و تلفیق نظریه ‌می‌شود. جستارهای چهارگانه ح.ا. تنهایی در واقع جعبه ابزاری برای شناخت و ساخت نظریه است: هستی شناسی، روش شناسی، ایستایی شناسی، پویایی شناسی.

8-گفتمان مطالبه‌گری که در یادداشت‌های شش گانه قبلی در تلگرام که آخرین آن‌ها جلیقه زردهاست و در سایت دکتر تنهایی موجود است، به مصداق تحلیل کرده است.

9- معرفی جامعه‌شناسی درمانی و جنبش سندیکالیستی برگرفته از پرگمتیسم آمریکایی بلومرین که در فایل صوتی و نوشتاری آن در کانال تلگرامی و سایت وی موجود است و در چهارمین همایش کنکاش‌های مفهومی و نظری درباره‌ی جامعه ایرانی در سال ۱۳۹۸ به صورت چاپ دیجیتالی نیز منتشر شده است.

در شرحی جدید از توسعه‌ی اجتماعی در دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی (شیکاگوی ایرانی)، سخنرانی ح.ا. تنهایی در پنجمین همایش کنکاش‌های مفهومی و نظری در جامعه‌ی ایران با عنوان «دگرگونی‌ها و نگاه‌داشته‌ها؛ توسعه‌ی اجتماعی و تحول تاریخی جامعه‌ی ایرانی در دیدگاه جامعه‌شناسی تفسیری پرگمتیستی نیز باید به این ۹ کوشش وی افزوده شود که فایل سخنرانی و چکیده‌ی مقاله در دسترس است و مقاله‌ی کامل به زودی از سوی انجمن جامعه‌شناسی ایران منتشر می‌شود.

مدیر گروه تفسیری در بخش دوم سخنان خود چهار ویژگی عمده فرانظریه تفسیری پرگمتیستی دکتر تنهایی را بر مبنای فهم و دریافتی که از تفسیری بودن، پرگمتیستی بودن، تاریخی بودن، و دیالکتیکی بودن آن به دست آورده و نظم بخشیده، بیان داشت. او در شرح تفسیری بودن نظریه تنهایی به قضایای سه گانه بلومر اشاره کرده با تأکید بر قضیه سوم بلومر یا قضیه تفسیر (قضیه یکم اعیان یا ابژه‌ها، قضیه دوم قضیه هم‌کنشی اجتماعی و قضیه سوم قضیه تفسیر) بیان کرد که در قضیه اول و دوم دست کم به لحاظ تحلیلی فرقی بین جامعه‌شناسی تفسیری با سایر مکاتب متعارف جامعه‌شناسی نیست. اما در قضیه سوم افراد فراتر از پاسخ مشخصی که به محرک‌های معین یا انگیزه‌های مشخص ‌می‌دهند تا مبنای کردارشان بشود، با اشاره به معنا و تفسیر مشترک و جمعی خود در یک موقعیت و پیش بینی نگرش و کردار دیگران، به بررسی عملگرایانه یا پرگمتیستی موقعیت دست ‌می‌زنند و بر اساس تفسیر از موقعیت دست به کنش نمادی ‌می‌زنند. خود کنشگر یک خود بازتابی است (تنهایی،1400: 60) که به خاطرات و پیشینه‌های ساخت توجه دارد اما نتایج را یک به یک بررسی ‌می‌کند و احتساب عملگرایانه یا پرگمتیستی آدمی، مبنای انتخاب و تصمیم او ‌می‌شود حتی اگر این تصمیم تعلیق یا تصحیح باشد. پس آدمی در برابر موقعیت دست به کنش[2] ‌می‌زند، نه واکنش. برسازی کنش خود برآیندی است از دیالکتیک من و من اجتماعی[3] (بلومر 1400: 42). کنش‌های درهم بافته در صورت استمرار و سازمان‌یافتگی کنش پیوسته ‌می‌شود. پس موضوع مورد مطالعه جامعه‌شناسی اساسا کنش‌های نمادی جزء به جزء نیست بلکه کنش پیوسته در بستر سازمان، نهاد و تاریخ است. نمونه بارز و عاجل آن همین نظریه قشربندی استاد تنهایی است که به عنوان یک فرانظریه یا متاتئوری مورد بحث امشب است. پس در بررسی تبارشناختی این فرانظریه، باید تفسیرگرایی پرگمتیستی را خواند، فهمید و دانست.

مدنی همچنین پرگمتیسم موجود در اندیشه تنهایی را تصریح نمود. او بر تفاوت مهم بین پرگمتیسم زرد یا عوامانه در برابر پرگمتیسم پیرس و دیویی یا جیمز تاکید کرد و پرگمتیسم بلومری را از نوع دوم خواند که کنش پژوهانه و برآمده از قضیه سوم بلومر است. مراد از پرگمتیسم در دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی مفید بودن، فایده محوری یا عملی بودن نیست بلکه این‌ها ترجمه‌های فارسی غلطی برای اصطلاح پرگمتیسم هستند. پرگمتیسم بر فرایند تجربه اجتماعی افراد در فرایندی از کنش نمادی یا کنش پیوسته صحه ‌می‌گذارد که هم درگیر با تفسیر آدمی است و هم درگیر با معنای اجتماعی واقعیت در فراگرد تاریخی و اجتماعی پیش رونده آنست. فرایند تجربه در کنش پیوسته و در بستر سازمان، نهاد، و تاریخ روی ‌می‌دهد. در پرگمتیسم تفسیری، تطابق با واقعیت در تجربه، یعنی آنچه را که فکر ‌می‌کنیم درست است و باید ببینیم، درعمل هم ‌می‌تواند اتفاق بیفتد یا نیفتد.

این پژوهشگر جامعه‌شناسی تفسیری در ادامه به شرحتنهایی پیراموننسبت جامعه‌شناسی تاریخی و جامعه‌شناسی تفسیری پرگمتیستی پرداخت. کریشن کومر به نقل از میلز ‌می‌گوید که تمام جامعه‌شناسی ارزش و نام و عنوان جامعه‌شناسی تاریخی را دارد (کومر، 2009). بدین منوال هرچه در مطالعه تفسیری پرگمتیستی است، در بستر تاریخی‌اش مطالعه ‌می‌شود. همچنانکه هربرت بلومر هم بر مطالعه در بستر نهاد، سازمان، تاریخ با رویکرد تحلیلی دیالکتیکی تأکید ‌می‌کند. فرانظریه تنهایی بر این اساس حاصل مطالعات تاریخی او در مورد دوره‌هایی از تاریخ ایران مانند قاجار، پهلوی اول، پهلوی دوم و عصر حاضر ‌می‌باشد. او در شرحی که از دینامیسم تفکیک‌یافتگی ‌می‌دهد بین نظم و تغییر اجتماعی با نوع قشربندی اجتماعی یک هم‌فراخوانی ‌می‌بیند و آن را با شیوه تولید آسیایی تصریح و تشریح ‌می‌کند( تنهایی،1400: 64).

پایان بخش ارائه بی تا مدنی مروری بر اسلوب شناسی دیالکتیک گورویچ بود که ح.ا. تنهایی طی 1358 تا 1360 هجری شمسی در رساله دکتری خود به راهنمایی پروفسور هربرت بلومر آن‌ها را نامگذاری و برسازی کرده و از آن با درجه عالی دفاع کرده است. او صورت بندی‌های دینامیسم اجتماعی را شامل تقابل، تخالف، تضاد، تناقض، تغایر و ... ‌می‌داند. به این ترتیب دیالکتیک در دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی تک اسلوبی نبوده و در برابر هر برنهادی امکان چندین نابرنهاد[4] وجود دارد که تنها یکی از اشکال آن تضاد یا تناقض است و از دل آن آنتی تز یا برابرنهاد بر ‌می‌آید.

تبارهای نظری مفاهیم برساخت‌شده‌ توسط ح.ا.تنهایی در فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی

حدودی سخنان خود را با تاکید به نکات مهم معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی آغاز کرد و گفت: در تشریح نگاه ح.ا. تنهایی بایستی به‌‌این نکته توجه داشت که باتوجه به مطالعات وی در قلمروهای مختلف معرفتی نظیر علم در دو رویکرد پارادایمی و فراپارادایمی، عرفانی، دینی با نگرشی چندبعدی و انسانی چندساحتی به تعبیر هربرت مارکوزه روبرو هستیم. نقاط تلاقی انواع معرفت‌ها در نگاه ح.ا. تنهایی ‌می‌تواند نقاط عطفی در قرائتی از جهان و معنابخشی به آن تلقی شود که صد البته از قلمرو علم فراتر ‌می‌رود. همچنین ‌می‌توان هر یک از حوزه‌های نامبرده را مستقلا در اندیشه‌های وی بازشناخت که البته تمیز دادن آن کار دشواری هم نیست چرا که خود او رعایت چنین تفکیکی را بخصوص در اندیشه‌های متاخر تا حد زیادی داشته است. در‌‌اینجا بنا دارم تا بحث را به دیدگاه علمی ‌‌جامعه‌شناختی وی محدود کرده و به بخش‌های مهمی از تبار نظری وی در مفاهیم مهم دستگاه تفسیری پرگمتیستی که عنوان دستگاه نظری اوست بپردازم. دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی رویکرد و رهیافت روش‌شناختی طبیعت‌‌‌گرایی دیالکتیکی را در قلب خود دارد. اساسا روش و نظریه در دیدگاه تنهایی با اتکا به اصل استقرای کنش‌پژوهانه یا ابداکشن هم‌فراخوان و در هم تنیده‌اند.

وی ادامه داد: خود مفهوم "دستگاه نظری" از مفاهیمبلومر استاد سرشناس تنهایی و بنیان‌گزار هم‌کنشی نمادین است که به دستگاه نظری تنهایی راه یافته است. مراد از دستگاه نظری در نگاه تنهایی جستارهایی از یک رشته فکری شامل هستی‌شناسی، روش‌شناسی، ‌‌ایستایی‌شناسی و پویایی‌شناسی است که مانند یک دستگاه موسیقی با هم سازگار و هماهنگ بایست باشند تا نظامی هماهنگ را تشکیل دهند. دیالکتیک نیز یکی از مهمترین مفاهیمی است که در دستگاه تفسیری پرگمتیستی بایست به آن اشاره داشت. دیالکتیک در‌‌این دستگاه تبارهای نظری متعددی دارد. از هگل بخصوص در شرح روزنتال و یودین دیالکتیک به مثابه تاکید بر زندگی و روح گسترش علمی حائز اهمیت است و در نگاه لازارسفلد تاکید بر جدال پیوسته دیالکتیکی واقعیت است، که به گونه‌‌ای مشابه توجه نگاه دستگاه تفسیری پرگمتیسیتی را به خود جلب و می‌کند. ‌‌این نگاه به ویژه در دیدگاه وایتهد فیلسوف پروسسوالیست دنبال ‌می‌شود که قائل به فرایندی بودن واقعیت در لایه‌های جداجدای یگانگی وجود است که در نگاه گورویچ و استرنبرگ نیز در قالب نقد بر تکه تکه خوانی و کژخوانی و تاکید بر وحدت وجودی دنبال ‌می‌شود.

حدودی به نقل از تنهایی گفت: تنهایی هم زبان با شارحانی نظیر بودن و بوریکو معتقد است استفاده از لفظ دیالکتیک در نگاه وبر و بویژه شرح او از دیالکتیک اخلاق کالوینی و روح سرمایه‌داری یا مرتن در تئوری استفاده از دیالکتیک خود شکوفا شده و نیز پرگمتیست‌های امریکایی پرهیزی سیاسی بوده است. اما وی به صراحت از دیالکتیک بعنوان یکی از مهمترین عناصر نظری در دستگاه خود یاد ‌می‌کند. همزبان با لائر و هندل دیالکتیک "خود" و همزبان با گورویچ تحلیل دیالکتیکی از من اندامی و من اجتماعی را از دستگاه نظری هربرت مید می‌گیرد. اساسا تنهایی قائل به آن است که دستگاه نظری وی در امتداد و توسعه دهنده نظریه‌های مید و هربرت بلومر است و دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی با فهم ‌‌این دو دستگاه نظری گره ‌می‌خورد. در نظریات کوزر، پرودن، فیخته و سیمل بصورت جسته و گریخته ‌می‌توان اسلوب‌های دیالکتیکی متعددی را در علاوه بر دیالکتیکی قطبی بازشناخت. بخصوص در مورد سیمل عنصر سوم همگام با اهرم حق اعتصاب و قضیه سوم در دستگاه نظری بلومر و خود بازنگر در دستگاه نظری مید ظهوری پررنگ در دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی به ویژه در رابطه با اسلوب دیالکتیکی فاصله دارد که در سنخ‌شناسی دیالکتیکی تنهایی در کنار اسلوب‌های تکمیلی و قطبی مطرح است. اسلوب دیالکتیکی فاصله در جوامع پیشامدرن و مدرن ظهوری متفاوت دارد. در جوامع سنتی بدون آگاهی لازم در انبوه کنشگران تحولی ناقص (بدون نفیِ نفی) صورت ‌می‌گیرد و در شکل مدرن آن در قالب چانه‌زنی صنفی، حزبی و سندیکایی، طبقات فرودست صاحب صدا و دارای قدرت در سیاستگذاری‌ها ‌می‌شوند. در نهایت فولکیه و به ویژه گورویچ منطبق با شرح باسرمن و بالنده، در قالب مفهوم دیالکتیک چند اسلوبی بروز و ظهور چشمگیری در دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی دارند.

حدودی به شرح استفاده‌ی تنهایی از اصطلاح طبیعت‌گرایی پرداخت و گفت: طبیعت‌‌‌گرایی داروینی از دو شاخه به دستگاه تفسیری پرگمتیستی راه پیدا ‌می‌کند. یکی با میانجی‌گری کارل مارکس و تغییر‌‌ایده آلیسم به طبیعت‌‌‌گرایی که با عبارت روی پا قرار دادن دیدگاه وارونه هگلی و نیز با تعریف رویکرد علم بنا بر رویکردی که به نام داروین معروف است و دیگری از طریق هربرت بلومر که در مفهوم فرود-به-زمین و طبیعت‌‌‌گرایی در زیست‌جهان چنین مفهومی را دنبال ‌می‌کند که در برابر متغیرگرایی، نگاه قیاسی و کمی‌گرایی قرار ‌می‌گیرد. ‌‌اینجا بایستی‌‌این را هم اضافه کرد که نگاه هربرت مید در رابطه با ذهن آدمی نیز که متاثر از برآیش طبیعی داروینی است نیز از موارد مهمی است که دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی به آن قائل است. در یک کلام پرگمتیسم تنهایی با پرگمتیسم بلومر یکی است و ردپای دستگاه نظری مید، و نگاه فلاسفه‌‌ای نظیر پیرس به خصوص در رابطه با جدایی پرگمتیسم عوامانه از کنش پژوهی (ابداکشن) و سه عنصر پرگمتیسم در نگاه وی شامل نمایه، شاخص و نماد و برسازی بلومر از ‌‌این عناصر در قالب قضایای سه گانه معروفش قابل توجه است. همچنین در رابطه با انتخاب پرگمتیستی ‌می‌توان ریشه‌هایی از اگزیستانسالیست‌هایی نظیر سارتر را جستجو نمود.

جامعه‌شناسی تاریخی و قشربندی اجتماعی از ابعاد دیگر فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی بود که حدودی در این باره گفت: در دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی پویایی‌شناسی و تغییر روی دیگر سکه نظم است. ‌‌جامعه‌شناسی تاریخی متمایز از فلسفه تاریخ و تاریخ اجتماعی در چشم انداز و روش، مفهومی جدایی‌ناپذیر از ‌‌جامعه‌شناسی است. چنانچه میلز تغییر اجتماعی را معادل تاریخ و در شرح کرشن کومر، آن‌ها ‌‌جامعه‌شناسی را معادل ‌‌جامعه‌شناسی تاریخی ‌می‌داند. همچنین دستگاه تفسیری پرگمتیستی نظیر دستگاه بلومری کنش پیوسته را در کانون موضوعات مطالعاتی دارد و ویژگی‌های نظم و تاریخی بودن و فرایندی بودن از پنج ویژگی کنش پیوسته در قلب خود تاریخ را دارد.‌‌ این درحالیست که در شرح تنهایی از دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی ارجاعاتی به دورانت، راسل، مورگان، باخ‌اوفن و... شده است. وی تاریخ و تحلیل‌های تاریخی را از متفکرین یاد شده در تار و پود دستگاه نظری خود تنیده است. یکی از مهمترین بخش‌های دستگاه نظری ح.ا. تنهایی به شرح او پیرامون قشربندی اجتماعی مربوط ‌می‌شود. متاثر از نگاه پرگمتیستی و دیالکتیکی، قشربندی در پارادایم تفسیری پرگمتیستی صورتی پویا و سیال دارد. نکته مهم دیگر ‌‌اینکه قشربندی اجتماعی پیش زمینه‌‌ای را برای سنخ‌شناسی جوامع در‌‌این پارادایم مهیا ‌می‌سازد. تنهایی با اتکا به نگاه ویل دورانت در تحول جوامع به دوران مابعد توحش، مورگان در شکل‌گیری تمدن پس از بربریت با پیدایش کشاورزی، دامپروری و صنایع دستی، وبر در پیدایش اقتدار خاندانی یا پاتریمونالی بدلیل رشد تمرکزگرایی در ثروت و قدرت و در نهایت یکجانشینی، مارکس در مرحله آغاز جنگ انسان با انسان بجای انسان با طبیعت و پیدایش سلطه طبقاتی و تضاد برون گروهی، باخ‌اوفن و اشاره وی به بعد از دوران مادرسالاری، اسپنسر به دوران بعد از صحرانشینی و با تعبیری گورویچی مبنی بر جایگزینی تناقض بجای مکمل بودن در سیر پیشرفت تاریخ با نگاه دیالکیتیکی و با تاکید ویژه بر نگاه مزلو پیرامون مفهوم همیاری ناگزیر که مبتنی بر کم‌تفکیک‌یافتگی و تقسیم کار ساده بر اساس جنس، سن، جادو و دین در رسیدن به اهداف مشترک است و با یکجانشینی و پیشرفت تاریخ به جوامع کم همیار طبقاتی مبدل ‌می‌شود، نظریه خود را سامان ‌می‌دهد. در نگاه دستگاه تفسیری پرگمتیستی و با ادبیات آن تبدیل جوامع پرهمیار ناگزیر به کم همیار طبقاتی توامان با ‌‌ایجاد تفکیک کارکردی و نظم ویژه صورت ‌می‌پذیرد. از ‌‌این رو تفکیک یافتگی در پیشرفت و برآیش جوامع در نگاه تنهایی مفهومی کلیدی است. در راستای ‌‌این تغییر، فشار نهادهای اقتصادی و سیاسی بر کنش اجتماعی مردم شکل گرفته و افزایش مراکز خرید و فروش، رشد سود ثروتمندان، نیاز به امنیت در برابر تضاد گروهی (ساخت طبقاتی) و برون‌گروهی (اقوام غیریکجانشین و متجاوزین متمدن خارجی) را موجب ‌می‌شود که به نوبه‌ی خود شکل‌گیری اقشار فرادست و فرودست را بعنوان واقعیتی هم‌فراخوان ‌می‌بیند.

حدودی با تبارشناسی جوامع درون‌ساخت و جوامع برون‌ساخت چنین ادامه داد: تنهایی بر اساس نگاه بلومری خود بر آن است که سیستم و جامعه بزرگتر هم‌فراخوان با ساختار طبقاتی عمل ‌می‌کند. وی با استفاده از استقرای تاریخی خود، استفاده از یافته‌های مردم‌شناسانی چون مورگان و تایلر و همسنجی جوامع ماقبل مدرن با مدرن و نیز بازخوانی مارکس و انگلس پیرامون شیوه ‌‌‌تولیدی آسیایی، ویتفوگل درباره استبداد شرقی، پری اندرسون پیرامون دولت‌های مطلق‌‌‌گرا و هاینس و هیرس درباره شیوه ‌‌‌تولیدی پساسرمایه داری، مفاهیم جوامع درون ساخت و برون ساخت را بر‌می‌سازد که قشربندی اجتماعی را بعنوان هسته خود دارد. در جوامع درون ساخت ویژگی‌های اکتسابی در حق داشتن وسائط و راه‌های ‌‌‌تولیدی مبناست در حالیکه در جوامع برون ساخت ریشه طبقاتی، نژادی، حزبی، دینی، ملی و پایگاه انتسابی مبنای انحصاری فرصت‌های زندگی (تحصیل، مشاغل و ازدواج) و ابزار ‌‌‌تولیدی است. این نگاه در کنار نگاه دامهف که بخصوص در مفهوم ثبت اجتماعی و طبقه حاکم تئوریزه ‌می‌شود و نیز دیدگاه میلز در قالب مفهوم حلقه ائتلافی نخبگان قدرت(الیگارشیک)، مبنای دو مفهوم الیگارشیک (اشراف‌سالارانه) و فدراتیو (ائتلاف طوایف در دوره باستان و سندیکا در دوران مدرن) را در سنخ‌شناسی شکل‌های حکمرانی در دستگاه نظری ح.ا. تنهایی شکل ‌می‌دهد که البته بخصوص در رابطه با تاکید وی بر نقش اتحادیه‌ها، سندیکا، و در یک کلمه عناصر سوم، بایستی به نقش سیمل، مید و بلومر اشاره پررنگی داشت.

همانطور که ذکر شد بررسی نظریه جوامع درون ساخت-برون ساخت را بدون تاکید بر قشربندی اجتماعی نمی‌توان بدرستی فهمید. ‌‌این نظریه با تلفیق نگاه وبر پیرامون حاکم و محکوم، مارکس و درک طبقاتی او با اشاره به طبقه استثمارگر و استثمارشده، و نیز پوشاندن زشتی‌های طبقه استثمارگر و لمپن پرولتاریا که دو مورد اخیر در قالب مفاهیم اقشار فرعی گروه فرادست و اقشار خریداری شده در نگاه تنهایی ظهور ‌می‌یابند، شکل یافته است. همچنین نگاه میلز در قالب نخبگان قدرت، و هراس طبقاتی، دامهف در قالب ثبت اجتماعی و طبقه حاکم، بلومر در قالب کنش پیوسته و درک کنشی سیستمی و تاریخی، تعلق طبقاتی و طبقات سلطه گر و سلطه‌پذیر؛ همگی در قالب مفاهیم فرادست و فرودست در دیدگاه تنهایی ظاهر شده است. طبقه فرادست دارای مالکیت، قدرت و برنامه‌ریزی کلان اقتصادی و اجتماعی است در حالی که طبقه فرودست از آن محروم است. ح.ا. تنهایی صراحتا معتقد است چیزی به اسم طبقه متوسط (مگر نقش واسطه‌‌ای و ذهنی) وجود ندارد و مارکس را شاهد ‌می‌آورد. وی هر قشر را به بخش‌های اصلی، بیرونی، حاشیه‌‌ای و فرعی تقسیم می‌کند و از مفاهیم خرید طبقاتی، مهاجرت طبقاتی، هراس طبقاتی و تعلق طبقاتی در توضیح مکانیسم قشربندی اجتماعی ‌می‌گوید. در امتداد ‌‌این نگاه و با دیالکتیک فرد و جامعه در بستر تاریخی قشربندی اجتماعی، مفاهیم منش طبقاتی، اخلاق طبقاتی و معرفت طبقاتی تعریف ‌می‌شود. منش اجتماعی برگرفته از فرم نشان ‌می‌دهد که ساخت روانی افراد چگونه بر مبنای یک نظام اجتماعی اقتصادی خاص مهیا ‌می‌شود. اخلاق طبقاتی برگرفته از بلومر از اجتماعی شدن در بستر اجتماعی، بر مبنای نقش‌ها و تکرار هم‌کنشی‌ها قواعد ضمنی لایه‌ها تثبیت ‌می‌شود و در معرفت طبقاتی بخصوص برگرفته از مید، معرفت‌شناسی، زیبایی‌شناسی و جهان‌بینی هم‌فراخوان با دو مورد قبل به تدریج شکل ‌می‌گیرد. جدول زیر خلاصه‌‌ای از جوامع پرهمیار ناگزیر، کم همیار طبقاتی و پرهمیارآگاهانه را بر مبنای تبارهای نظری آن، نشان می‌دهد که برگرفته از کتاب «دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی»، تألیف ح.ا. تنهایی است.

جامعه ویژگی تبارهای نظری

پرهمیار ناگزیز

جوامع کوچ‌رو و نیمه‌یکجانشین ابتدایی- 50 تا 40 هزاط سال ق.م -اخلاق تقسیم کار بر اساس حقوق طبیعی

مارکس: عشق مادرانه و زندگی اشتراکی/ جنگ انسان با طبیعت

باخ اوفن: مادرسالاری بر بستر همکاری و عشق مادرانه

فرم: عشق بدون شرط، زندگی مشارکتی انسان‌گرایانه

مید و بلومر: گونه‌‌ای از جوامع Meبا فرصت‌های زندگی مشترک

مزلو: ضرورت طبیعی و همیاری

تنهایی: ناگزیری را به ویژگی همیاری در نظریه‌ی مزلو افزوده و مفهوم همیاری ناگزیر را برساخت کرده است.


کم همیار طبقاتی

جوامع یکجانشین/ طبقاتی/ پدرسالار

مورگان، تایلر، بندیکت، مارگارت مید: اخلاق پدرسالارانه

مزلو: کاهش تدریجی همیاری

مید:رقابت شکل غالب خود ملی

مارکس: جنگ انسان با انسان

بلومر: کنش پیوسته بر مبنای تبعیض و تفکیک فرصت‌های زندگی، رقابت و ستیزه، امکان رشد طیف‌های نانمادی کنش فردی و جمعی

نگاه چند خطی بدلیل تنوع جوامع کم همیار طبقاتی

نگاه دیالکتیکی در بررسی ثبات و تغییر


پرهمیار آگاهانه

زمانی احتمالی در‌‌ آینده

بلومر:‌‌ ایجاد جنبش‌های اجتماعی بصورت آگاهانه نقادانه

مزلو: همیاری

تنهایی: ویژگی آگاهانه را تنهایی به ویژگی همیاری از مزلو افزود و مفهوم جدیدی را برسازی کرد؛ همیاری آگاهانه

فروم: عشق نادرانه و برادرانه

تنهایی: عشق عام را به‌عنوان برساخت مفهوم در این فرانظریه آورده است.

مید: تفکیک یافتگی اجتماعی در روابطی متوازن و متناسب

بلومر: دارای شرایط چانه زنی با حضور اتحادیه‌ها و سندیکاها و و...

مهمترین شرط امکان چانه زنی و برابری حق سیاسی و کنشگری برای تمامی طیف‌ها

نسبت جامعه‌شناسی نظری و جامعه‌شناسی تفسیری و تبارهای روش‌شناختی فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی

شیری ابتدا به جایگاه جامعه‌شناسی نظری و تفسیری در آراء ح.ا. تنهایی پرداخت و گفت: موضوع این نشست ارتباطی بین دو شاخه‌ی جامعه‌شناسی نظری و جامعه‌شناسی تفسیری را در بر می‌گیرد. برآیند دیالکتیکی مطالعه‌ی ح.ا. تنهایی در این دو شاخه از جامعه‌شناسی به فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی در استقرای تاریخی جوامع شرقی انجامید که به تبارشناسی آن می‌پردازیم. دکتر قانعی‌راد در شرح خود از آثار ح.ا. تنهایی به رابطه‌ی میان جامعه‌شناسی نظری و جامعه‌شناسی تفسیری پرداخته و جامعه‌شناسی نظری را نقشه‌ی شناختی فراگیر دانسته که سرشت دوگانه‌ی تبیین و تحلیل در جامعه‌شناسی را در بر می‌گیرد. از سوی دیگر، مکاتب و نظریه‌های جامعه‌شناسی بیانگر سرشت‌های خاص و تک‌ساحتی علم است. پارادایمی بودن به معنای نادیده گرفتن بخشی از واقعیت اجتماعی نیست، برعکس تعهدی جامعه‌شناختی به وجود می‌آورد که روایت پهن‌دامنه‌ی جامعه‌شناختی از واقعیت اجتماعی را طی یک روند خاص مکتبی با گرایشی پارادایمی شرح، تحلیل و تبیین می‌کند.

مدیر گروه جامعه‌شناسی نظری با تاکید بر گونه‌های پژوهش نظری که ح.ا. تنهایی در کتاب «جامعه‌شناسی نظری (۱۴۰۲)» به آن‌ها پرداخته، فرایند شکل‌گیری فرانظریه را شرح داد و گفت: در پژوهش‌های نظری که در جامعه‌شناسی نظری بر آن تاکید می‌شود، شش گونه پژوهش نظری وجود دارد. پیش از آغاز پژوهش نظری باید شرح یک دستگاه نظری بر اساس ساختار تخیل جامعه‌شناسی نظری که از چهار جستار تشکیل شده، ضروری است. ساختار تخیل جامعه‌شناسی نظری نیز تلفیقی از دیدگاه‌های میلز، بودن و بوریکو و ... است. این چهار جستار عبارتند از هستی‌شناسی، روش‌شناسی، ایستایی‌شناسی و پویایی‌شناسی. زمانی که قصد داریم از دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی بحث می‌کنیم درواقع هستی‌شناسی این نظریه که شامل انسان، جامعه و روابط میان انسان و جامعه است، را در قالب پارادایم تفسیرگرایی شناسایی کرده‌ایم. به این معنا که انسان را انتخاب‌گر می‌دانیم و تعریفی اسپینوزایی از انسان داریم. جامعه نیز تعیین‌کننده‌ی انسان نیست، بلکه جامعه بستری است که انسان در آن دست به انتخاب می‌زند. درواقع نه اصالت انسان و نه اصالت جامعه در اینجا مطرح نیست، بلکه رابطه‌ی متقابل میان انسان و جامعه دیده می‌شود که بر هم تاثیر متقابل دارند. همین نگاه در هستی‌شناسی تفاوت دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی را از پارادایم‌های غیرتفسیرگرایانه نشان می‌دهد. در هستی‌شناسی پارادایم تفسیرگرایی می‌توان اگزیستانسیالیسم، پرگمتیسم، پرسسوالیسم، دیالکتیسیسم و زیست‌جهان معانی را شناسایی کرد. روش‌شناسی بر اساس هستی‌شناسی روشن می‌شود، در ایستایی‌شناسی، سیستم اجتماعی در حالت نظم و در پویایی‌شناسی، سیستم اجتماعی را در حالت تحول و تاریخی بررسی می‌شود. آغاز پژوهش‌های نظری با گذر از این مرحله است و ما در تبارشناسی به دنبال یافتن ریشه‌های نظری هر نظریه‌ای هستیم. سایر پژوهش‌های نظری به جز تبارشناسی عبارتند از: معرفت‌شناسی نظری، نقد نظری، ویرایش نظری، تلفیق نظری و جنبش نظری.

فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی که در کتاب «دستگاه نظری تفسیرگرایی پرگمتیستی (۱۴۰۰)» منتشر شده، پس از تلفیق نظری که منجر به شکل‌گیری فرانظریه یا متاتئوری شده، تبدیل به دستگاهی نظری شده است که بر اساس هستی‌شناسی به پارادایم هم‌کنش‌گرایی نمادی تعلق نظری دارد. همان‌طور که تنهایی در کتاب جامعه‌شناسی نظری (۱۴۰۲) نیز تأکید می‌کند، برخلاف تصور رایج در ایران که فرانظریه و تلفیق نظری را راهکاری برای برون‌رفت از چارچوب‌های پارادایمی به شمار می‌آورند، دستگاه نظری شکل‌گرفته در فرایند نظری مبتنی بر هستی‌شناسی خود، گرایش پارادایمی خود را نیز معرفی می‌کند. مثال بارز، نظریه‌های متاخرین جامعه‌شناسی است که علی‌رغم ارائه‌ی نظریه‌ای تلفیقی، تعلق پارادایمی روشنی دارند. یکی از راه‌های اصلی در تلفیق نظریه‌های جامعه‌شناسی، تبدیل مفاهیم مکتبی به مفاهیم تحلیلی بدون گرایش‌های پارادایمی است. با اجرای چنین روندی، سنخ‌های آرمانی تاریخی به سنخ‌های آرمانی جامعه‌شناختی تبدیل می‌شوند و بومی شدن نظریه که بر آن تاکید می‌شود از همین فرایند تبعیت می‌کند. بر این اساس، تبارهای نظری فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی که بر اساس تاریخ جوامع شرقی شکل گرفته، از نظریه‌پردازان غربی تاثیر می‌گیرد. با این تفاوت که از مفاهیم این در قالب مفاهیم تحلیلی استفاده شده است که مبتنی بر تاریخ جوامع شرقی هستند. در این فرایند، شاخه‌ای از جامعه‌شناسی شیکاگویی در ایران شکل گرفته است و با جابجایی سنخ‌های آرمانی، مبتنی بر داده‌هایی از تاریخ جوامع شرقی از جمله ایران، چین و هند است. در این مرحله پس از روشن شدن ارتباط میان مفاهیم و عناصر نظری به نسبت داده‌های استقرایی، فرانظریه شکل گرفته است و بر اساس هستی‌شناسی، تعلق پارادایمیِ آن مشخص می‌شود. با تبارشناسی نظری می‌توان ریشه‌های نظری هر فرانظریه‌ای را شناسایی کرد. برای این کار ابتدا باید عناصر مهم فرانظریه را کشف کرد و نسبت این عناصر را با یکدیگر در جستارها و با نظریه‌های پیشین یافت. در نهایت، نیاز داریم مفاهیم مکتبی و تحلیلی را نیز از یکدیگر تفکیک کنیم.

وی در شرح آراء تنهایی با استناد به متون ایشان بر روش‌شناسی فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی و ارتباط آن با هستی‌شناسی این فرانظریه تأکید کرد و چنین ادامه داد: تاکید من بر روش‌شناسی فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی است. ابتدا به استراتژی‌های تحولات تاریخی می‌پردازیم. پارادایم‌های برآیش‌گرایی، تراوش‌گرایی و ویژه‌گرایی، استراتژی‌های مطالعه‌ی تحولات تاریخی هستند. هر یک از این استراتژی‌ها دارای مفاهیم و اصول حساسی هستند که باید نسبت آن‌ها را با فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی بررسی کرد. در پارادایم برآیش‌گرایی، پیشرفت مدنظر بوده است که در تقابل با توسعه قرار می‌گیرد. بنابراین ما برای اینکه این مفهوم مکتبی را به مفهوم تحلیلی تبدیل کنیم، ابتدای باید به معنای آن‌ها توجه کنیم. پیشرفت یک معنای مکتبی است که رشدی پیش رونده و رو به جلو را در نظر دارد. اما توسعه مفهومی تحلیلی است که در استراتژی‌های پژوهش تاریخی مورد استفاده قرار می‌گیرد. از سوی دیگر، برآیش‌گرایی به تکامل‌گرایی ترجمه شده که به باور گورویچ، مفهومی پیشاتجربی است و توسعه الزاما به معنای پیشرفت نیست، بلکه برآیش، شدنی دیالکتیکی است که برآمدن چیزی از چیز دیگر است که می‌توان آن را تغییر دانست نه پیشرفت. بنابراین دو اصل در برآیش‌گرایی وجود دارد: یکی اصل وحدت وجودی و دیگری، اختراع. در وحدت وجودی تاکید بر یگانگی زیستی وجود دارد و در اصل اختراع، بحث درباره‌ی رابطه‌ی کنشگر اجتماعی و بستر اجتماعی است که مسائل خاص به نسبت جامعه را نشان می‌دهد، بنابراین، اصل اختراع بحثی معرفت‌شناختی را نمایندگی می‌کند. دو دیدگاه در برآیش‌گرایی وجود دارد: یکی بر این تصور است که گذار جوامع از مسیری مشابه که الزاما همزمان نیستند، می‌باشد که استراتژی تک‌خطی است. اما در رویکرد چندخطی از برآیش‌گرایی، نسبی‌گرایی نیز جایگاه مهمی دارد و نسبیت‌های زمانی، مکانی، تاریخی و جغرافیایی را در توسعه‌ی اجتماعی در نظر می‌گیرد. از آنجا که پارادایم تفسیری پرگمتیستی به استقرای واقعیت اجتماعی تاکید دارد، با رویکرد برآیش‌گرایی چندخطی و موازی همسو است.

شیری به تقابل تراوش‌گرایی و تهاجم فرهنگی که مورد تأکید ح.ا. تنهایی است، اشاره کرد و گفت: در پارادایم تراوش‌گرایی که در تقابل با مفهوم تهاجم فرهنگی باید جایگزین شود تا بی‌عملیِ جامعه‌ی مقصد در انتقال فرهنگی را حل کند. در تهاجم فرهنگی، جامعه‌ی شرقی بعنوان جامعه‌ای منفعل، پذیرنده، غیرمتفکر و بدون توان کنشگری در نظر گرفته می‌شود که فرهنگ جوامع دیگر بخصوص جوامع غربی به همان صورت در جوامع شرقی پذیرفته می‌شود که بحثی مکتبی است. اما در تراوش‌گرایی، اصل اساسی بر گرفتن یا قرض کردن تاکید دارد. طرفداران این پارادایم معتقدند اختراع به ندرت رخ می‌دهد و عناصر فرهنگی از جامعه‌ای به جامعه‌ی دیگر وارد می‌شود و اصل گرفتن عناصر فرهنگی در جوامع سنتی اغلب بر اثر مهاجرت و در جوامع مدرن، بر اثر ارتباطات اتفاق می‌افتد. در این پارادایم نیز دو دیدگاه وجود دارد: باور به یک مرکز تراوش مانند رویکرد تهاجم فرهنگی؛ تراوش‌گرایی تک‌مرکزی و دوم، باور به چند مرکز تراوش فرهنگی؛ تراوش‌گرایی چندمرکزی. رویکرد تراوش‌گرایی چندمرکزی در فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی بر اساس شواهد تاریخی که با استقرا به دست آمده، پذیرفته می‌شود. زیرا شواهد تاریخی نشان می‌دهد که همیشه تراوش عناصر فرهنگی از غرب به شرق نبوده است. در همان زمان که برخی عناصر از خاورمیانه و از شرق به غرب منتقل می‌شده، برخی امپراطوری‌ها مانند یونان و روم هم وجود داشته که از فرهنگی غنی برخوردار بودند. بنابراین بر اساس استقرای داده‌های تاریخی، چندمرکزی بودنِ تراوش فرهنگی از تبارهای جامعه‌شناسی تفسیری پرگمتیستی به شمار می‌رود.

این عضو انجمن جامعه‌شناسی ایران، در ادامه‌ی روش‌شناسی فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی به شرح ویژه‌گرایی که یکی دیگر از پارادایم‌های مورد توجه فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی است، پرداخت و به نقل از ح.ا. تنهایی گفت: ویژه‌گرایی به دو نکته‌ توجه دارد: یکی سنخ‌های آرمانی تاریخی و دیگری، معرفت‌شناسی تاریخی. سنخ‌های آرمانی تاریخی به فرایندهای تاریخی می‌پردازد که ریشه‌های نظری آن را در نظریه‌ی بوآس، وبر و مارکس می‌توان دید؛ در نامه‌نگاری‌های مارکس و میخالفسکی و مقدمه‌ی کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایه‌داری اشاره به خاص بودن و منحصر بودن هر پدیده به زمان و مکان خاص توجه کرده‌اند. وبر معتقد است پدیده‌ای مانند پارلمانتاریسم که در انگلستان رخ داده، ممکن است عینا در جای دیگری رخ ندهد و همین‌طور سرمایه‌داری، صنعتی شدن، تحولات هنری و ادبی و غیره که بیانگر سنخ آرمانی تاریخی هستند. معرفت‌شناسی نیز به دوره‌شناسی تاریخی می‌پردازد؛ به این معنا که شناسایی گسست‌های تاریخی می‌تواند دوره‌های تاریخی را از هم تفکیک کند. مثل دروه‌های مدرنیته بر اساس معرفت‌شناسی تاریخی ح.ا. تنهایی که به چهار دوره تقسیم می‌شوند: مدرنیته‌ی آغازین، مدرنتیه‌ی میانی، مدرنیته‌ی درگذار و مدرنیته‌ی اخیر. گفتمان‌های معرفت‌شناختی نیز دارای دو رویکرد است: گفتمان تاریخی و نظریه و دیگردی، گفتمان تاریخی دین. در گفتمان تاریخی، دوران پیشامدرن و مدرن مورد بحث هستند و در ذیل همین گفتمان‌های معرفتی، می‌توان فردیت تاریخی و سکولاریسم را هم بررسی کرد. موضوع مهم این است که گفتمان‌های معرفت‌شناسی در دیالکتیک آگاهی و شناخت هم‌فراخوان با تاریخ مادی و تمدن رخ می‌دهد. هم‌فراخوانی دنیای عینی و ذهنی یا هم‌فراخوانی ویژگی‌های تاریخی و آگاهی و شناخت آدمی که می‌تواند گسست‌های تاریخی را رقم بزند. این ویژگی‌های معرفت‌شناختی ما را به سمتی رهنمون می‌کند که بتوانیم در نظریه‌پردازی هم دیالکتیکی بین ویژگی‌های تاریخی و ویژگی‌های نظری شامل اصول نظریه‌سازی، ایجاد کنیم. اینجا عناصر مطالعاتی به ما کمک می‌کنند تا اپیستمه‌های تاریخی را تشخیص دهیم که فوکو بحث می‌کند. بنابراین در اینجا هم دیده می‌شود که گسست‌های تاریخی به آگاهی و فرهنگ مادی ارتباط دارد و کنشگری انسان در شکل‌گیری دوره‌های تاریخی نقش بسزایی دارد. دوره‌ی پیشامدرن عبارتند از دوره‌ی ابتدایی یا چیرگی اسطوره‌ها، دوره‌ی باستانی یا چیرگی فلسفه و دوره‌ی میانی یا چیرگی اسکولاستیسیم و دوره‌ی مدرن هم شامل آغازین، میانی، درگذار و اخیر است. اما نکته‌ی مهم درباره‌ی سکولاریسم این است که سکولاریسم برخاسته از فردیت تاریخی است؛ تاریخی بودن فردیت مورد تاکید است، زیرا تاریخی بودن فردیت مهم است اما مطرح نشده است. دو کژفهمی هم در مورد فردیت وجود دارد: یکی اینکه فردیت را با فردگرایی یکسان دانسته‌اند، در حالی که فردیت به معنای ظهور و بروز فرد در برابر سیستم است یعنی فرد می‌تواند مطالبات و خواسته‌های خود را ابراز کند و سیستم نیز باید پاسخگو باشد؛ همان موضوعی که در مطالبه‌گری مطرح می‌شود. اما فردگرایی به معنای پرداختن به منافع فردی و معنا یافتن انسان به مثابه فرد در جامعه است. دوم اینکه، تاریخی بودنِ فردیت هم بُعدی دیالکتیکی دارد و هم بُعدی معرفت‌شناختی و دارای تبارهای معرفت‌شناختی و دیالکتیکی است. سکولاریسم هم ریشه در این ابعاد دیالکتیکی و معرفت‌شناختیِ فردیت تاریخی دارد. بنابراین عناصر حساسی که در اینجا شکل می‌گیرند عبارتند از: فردیت و طبقه‌ی اجتماعی، جنبش اصلاح‌گرایی، انقلاب صنعتی و مهاجرت طیف‌های جمعیتی که دوره‌های معرفت‌شناختی را مبتنی بر رویکرد فرود به زمین و استقرا قابل شناسایی می‌کند. نکته‌ی آخر اینکه عاملیت در کنش و توجه به معنای تحلیلی کنش موضوع مهم در پارادایم تفسیری پرگمتیستی است.

گفتمان تاریخی دین نیز که مورد تاکید تنهایی است، محور بعدی بحث بود و شیری به نقل از ح.ا. تنهایی گفت: گفتمان تاریخی دین که در دوره‌ی اساتیری با آمیختگی دانش‌های بشری آغاز شده، با دوره‌ی باستانی یا یکجانشینی که تفکیک عناصر تمدن و فرهنگ بشری از استوره و جادو (علم، هنر و دین ویژگی‌های جادویی دارند)، دوره‌ی میانی با ظهور کلام و الیگارشی کلیسا و دوره‌ی نوزایی که دوره‌ی جدایی علم از دین است، پیش می‌رود تا در سده‌ی هجدهم به تناقض میان علم و دین می‌رسد و در نیمه‌ی دوم سده‌ی بیستم، یگانگی تازه‌ای میان علم و دین به وجود می‌آید که در این دوره مفروضات مسلم علمی به استقرا در علم و قیاس در دین تاکید می‌کند و تفاوت در ظرافت‌های روش پژوهش را به‌عنوان عنصر حساس شناسایی می‌کند. اینها تبارهایی هستند که در گفتمان‌های معرفت‌شناختی در پارادایم تفسیری پرگمتیستی مشاهده می‌شوند.

شیری به استراتژی مطالعات تاریخی در پارادایم تفسیری پرگمتیستی که ح.ا. تنهایی در کتاب پارادایم تفسیری پرگمتیستی به آن پرداخته، اشاره کرد و تبارهای نظری آن را در کنار ابداعات روش‌شناختی مانند مناطق معرفتی که برای نخستین بار ح.ا. تنهایی در کتاب جامعه‌شناسی نظری آن را تنظیم کرده شرح داد و گفت:‌ در استراتژی مطالعات تاریخی نیز فرود به زمین، رویکرد اصلی است و بنابراین قیاس در این پارادایم راهی ندارد. در استقرا نیز که دو گونه است؛ استقرای عامیانه و استقرای تجربی، پارادایم تفسیری پرگمتیستی با استقرای عامیانه همسو نیست. زیرا استقرای عامیانه به درستیِ نظم عادتی تاکید دارد. اما در استقرای تجربی به دو مفهوم طبیعت و کنشگری پرداخته می‌شود که استقرای طبیعت‌گرایانه است که پرگمتیستی است. از سوی دیگر، پرگمتیستی بودن صرفا به معنای مفید بودن نتیجه‌ی کنش نیست و وابسته به تفسیر آدمی از موقعیت تجربی است، به واقعیت نزدیک است، یک فراگرد تاریخی پیش‌رونده در تقابل با تفسیر معنای جمعی است و به دنبال مدل تجربی جدیدی است که دیالکتیک تازگی در زیست‌جهان را نشان می‌دهد. رفت و برگشت میان استقرا و قیاس نیست که ما را به کنش‌پژوهی یا استقرای پرگمتیستی می‌رساند، بلکه استقرای پرگمتیستی یا کنش‌پژوهی (ابداکشن) در ترجمه‌ی بلیکی، استفهامی استراتژی‌ای است که کنار زدن مدل‌های کلیشه‌ای را در بر دارد، انعطاف‌پذیر است و در عقاید و تصورات مختلف تجدیدنظر می‌کند.

مناطق معرفت‌شناختی به‌عنوان یک ابداع روش‌شناختی در پاسخ به پرسش نقش ارزش در علم و تعهد علمی دانشمند توسط تنهایی معرفی شده است. مناطق معرفت‌شناختی در تلفیق معرفت‌شناسی و روش‌شناسی سه منطقه را نشان می‌دهند که عبارتند از منطقه‌ی معرفتی A که در آن ادخال ارزشی پژوهنده طبیعی است و همان اشکال طبیعی‌ای است که بر اساس قواعد دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی در تاریخ می‌تواند وجود داشته باشد. منطقه‌ی معرفتی B که از ادخال ارزشی جلوگیری می‌شود و به توصیه‌ی هوسرل نگرش طبیعی راهی است برای مقابله، تعلیق و در پرانتز گذاشتن نگرش‌های موجود؛ این منطقه‌ی معرفتی اسلوب‌های موجود را نشان می‌دهد. مثلا زبان باید بر بستر فردیت تاریخی باشد و کنش پیوسته باید پرهمیار باشد که دستگاه نظری تفسیری پرگمتیستی آن را طبیعی می‌داند. اما شواهد تاریخی نشان می‌دهد که زبان طبقاتیِ هژمونیک در جامعه‌ی ایران وجود دارد و کنش پیوسته نیز کم‌همیار است. منطقه‌ی معرفتی A’ که وجود اصول موضوعه‌ی دستگاه نظری در آن امری ناگزیر است که اگر چنین نباشد، جامعه‌شناسی به جامعه‌نگاری کاهش می‌یابد. گونه‌های معرفت نیز از تبارهای فرانظریه‌ی تفسیری پرگمتیستی است که نداشتن پیش‌فرض، ظهور فردیت تاریخی به تناسب بستر اجتماعی- تاریخی و هم‌فراخوانی آگاهی و گونه‌های معرفت عناصر مهم آن هستند. بر اساس آنچه که از شواهد تاریخی در ایران بر می‌آید، معرفت حاکم بر جامعه‌ی ایران معرفتی عامیانه از نوع طبقاتی است و به همین دلیل ما با جامعه‌ای کم‌همیار و گاه با جامعه‌ی پرهمیار ناگزیر روبرو می‌شویم.

در نهایت، رویکردهای تحلیلی تنهایی مورد بحث مدیر گروه جامعه‌شناسی نظری قرار گرفت و پایان‌بندی خود را چنین شرح داد: در رویکردهای تحلیلی نیز، رویکرد امیک که فرود به زمین مطالعات جامعه‌شناختی است، اتیک و تحلیل عناصر وجود دارد که در مناطق معرفتی مورد بحث قرار گرفت و در پایان به گونه‌های پویایی و توسعه می‌پردازیم. در این مرحله باید به شش پرسش پاسخ داده شود: چرایی پویایی، فرجام پویایی، فرایند پویایی، موانع پویایی، شدت پویایی و سازوکار پویایی. در فرایند پویایی که در پارادایم تفسیری پرگمتیستی مورد تاکید است، ممکن است با فرایندی پیش‌رونده یا پس‌رونده روبرو شویم و پیش از تجربه نمی‌توان مسیر پویایی را ترسیم کرد. شیوه‌های نقد متون تاریخی نیز مهم است؛ زیرا این فرانظریه بر اساس شواهد تاریخی شکل گرفته و بر اساس نظر فاکس باید نقد درونی و نقد بیرونی متون انجام شود. در ضمن اسلوب‌های همخوانی، همپوشانی میان مفاهیم و داده‌ها و هم‌فراخوانی معانی و مفاهیم در عناصر یک متن مورد توجه قرار می‌گیرد. بدین معنا که عناصر نظری و عناصر تاریخی هم به لحاظ درونی منسجم باشند و هم به نسبت شرایط تاریخی باید از انسجام کافی برخوردار باشند.

جلسه پس از گفتگو با حاضران ساعت ۲۳ به پایان رسید.


[1]Low synergic societies

[2] Act construct

[3] I(organic I) & Me(social me)

[4] Thesis/ antithesis/ non-thesis