" ارامنه به علت وضعیت سیاسی و اجتماعی در هر پنج قاره حضور دارند چنان‏چه بیش از پنجاه community ارمنی در جهان وجود دارد. طبق آمار سال 2001 ، شصت درصد ارامنه یعنی حدود 6 تا 7 میلیون ارمنی در مرزهای خارج از ارمنستان زندگی می‏کردند و زنان نیمی از این جمعیت را تشکیل می‏دادند. نکته جالب این است که می‏توان ادعا کرد وضعیت زن ارمنی بر حسب اینکه در شمال باشد یا جنوب متفاوت است.از سوی دیگر، وضعیت او بیش از آن‏که در ارتباط با community ارمنی باشد، بستگی به وضعیت و شرایط اجتماعی کشوری دارد که در آن زندگی می کند. به این ترتیب می‏توان گفت که زن ارمنی وضعیت خود را بیشتر بر اساس آداب و رسوم جامعه بزرگ‏تر تنظیم می‏کند تا تبعیت از رسوم ابا اجدادی خود."
جملات فوق بخشی از گفته‏های دکتر امیلیا نرسیسیانس عضو هیات علمی گروه انسان‏شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، در نشستی است که در گروه علمی- تخصصی مطالعات زنان انجمن جامعه‏شناسی ایران برگزار شد و او طی آن، به بررسی وضعیت زن ارمنی در روند مدرنیزاسیون جامعه ایران پرداخت.
وی در بحث خود، ابتدا به سابقه تاریخی زندگی ارامنه در ایران اشاره کرد و در این باره گفت: پیش از سال 1604 میلادی که مهاجرت بزرگ قوم ارمنی به ایران صورت گرفته، همواره نفوذ ایرانیان بر روی ارامنه بیشتر از همسایگان دیگر بوده به‏ گونه‏ای که حتی ازدواج مابین شاهزادگان ایرانی و ارمنی امری متداول تلقی می‏شده است. دلیل این مساله را می‏توان به مشترکات دینی، زبان‏شناختی و سنتی هر دو قوم ایرانی و ارمنی و حتی حکومت پادشاهانی مشترک در دوره‏هایی از تاریخ بر آنها مربوط دانست. گرچه در این میان، سیاست گذاری‏های دوره ساسانی و قبول مسیحیت توسط ارامنه در قرن سوم، آنها را از زرتشتی‏ها دور و گرویدن ایرانیان به دین اسلام در قرن هفتم پس از حمله اعراب به ایران، این جدایی را تشدید کرد.
وی افزود: در رویدادی دیگر، هنگامی که شاه طهماسب پایتخت را از تبریز به قزوین منتقل می‏کرد، عثمانی‏ها در سال 1578 به تبریز حمله کردند. آنها عده‏ای از ارامنه تبریز، قره‏باغ و نخجوان را به قسطنطنیه بردند و عده دیگری از ارامنه توسط ایرانیان به نقاط دیگری از آذربایجان کوچانده شدند.
نرسسیانس ادامه داد: شاه عباس صفوی تأثیر بسزایی در مدرنیزاسیون ایران و زندگی ارامنه داشت. او بین سال‏های 5- 1604، طی جنگ ایران و عثمانی، 250 تا 300 هزار ارمنی را به ایران کوچاند تا منطقه واقع بین ترکیه عثمانی و ایران را از جمعیت خالی کند. پس از این مهاجرت بزرگ، ارامنه در مازندران و شهرهایی از قبیل سلطانیه، قزوین، مشهد، اراک و شیراز استقرار یافتند. ارامنة ثروتمند جلفا نیز به اصفهان، پایتخت شاه عباس، آورده شدند. این عده حدود سه هزار خانواده بودند که کمتر از دیگران آسیب دیده و مورد توجه خاص شاه قرار گرفتند؛ چنان‏چه در سال 1605 در قسمت جنوب پایتخت، شهر جدیدی به یاد جلفای قدیم با نام جدید جلفای نو ساخته شد. جان کارتراید انگلیسی در سفرنامه خود (قرن 16) در مورد جلفای قدیم می‏گوید "شهری بود کوهستانی با بناهای سنگی. ده هزار مسیحی (ارمنی و گرجی) در آنجا زندگی می کردند. آنها تجار خبره‏ای بودند و به همین دلیل جلفای قدیم شهری بود غنی با اقتصادی شکوفا".
مدیر گروه انسان‏شناسی فرهنگی انجمن جامعه‏شناسی ایران، در ادامه با بیان این‏که شاید شاه عباس به خاطر استعداد تجاری ارامنه، آنها را به ایران آورده بود؛ گفت: جلفا تحت حمایت دربار و سیاست‏گذاری‏های شاه عباس، رونق بسیار زیادی یافت و مرکزی برای تجارت و صنعت شد. تجارت ابریشم و کالاهای دیگر به تشویق شاه عباس به عهده ارامنه گذاشته شد. دلیل این تصمیم، دین مسیحیت و آشنایی ارامنه با زبان‏های خارجی و شبکه‏های گسترده آنها در اروپا بود که باعث سرعت بخشی در امر تجارت می‏شد. همین موارد سبب شده بود که شاه تجار ارمنی را از پرداخت برخی مالیات‏ها معاف کند. همچنین شاه اگر احساس می‏کرد که در نزاعی (بین ارمنی و مسلمان ساکن شهر)، حق به جانب طرف ارمنی است، در قضاوت صحیح کوتاهی نمی‏کرد. او اجازه ساخت کلیساها در اصفهان، جلفا و روستاهای ارمنی‏نشین و همچنین اجازه تأسیس آرامگاه مخصوص ارامنه را صادر کرد. علاوه بر آن، در این دوران، انجام مراسم کلیسایی و فرهنگی آزاد بود.
دکتر نرسسیانس در بخش دیگری از سخنان خود، وضع زنان در حین مهاجرت را مورد بررسی قرار داد و در این باره گفت: مهاجرت به صورت اجباری و یا اختیاری وظایف خاصی را به دوش زن می‏گذارد که این وظایف را می‏توان در سه جنبه مادی، معنوی و فرهنگی دنبال کرد.
به گفته او، حفظ وجود، تنازع بقاء، ایجاد شرایط برای زندگی کودکان و خانواده، ایجاد شرایط مجدد برای بقا و استمرار خانواده، دستیابی به منابع اقتصادی، بازتولید اعضای خانواده (باروری)، نجات "کدهای" سنتی خانواده ارمنی و منطبق کردن آنها با جنبه‏های ویژه فرهنگی سیاسی و جغرافیایی اسکان جدید از جمله مسوولیت‏های زن ارمنی در دوران مهاجرت بوده است.
این مردم‏شناس همچنین به نبود اطلاعات چندانی از گذشته زن ارمنی در صفحات تاریخ اشاره و خاطرنشان کرد: کمتر کسانی خواسته اند از طریق منابع به جای مانده در پرونده‏ها، آرشیوها، داستان‏ها، روایت‏ها، آوازها و ترانه‏ها، به رابطه زن و مرد و همچنین وضعیت زن در جامعه پی ببرند. چنان‏چه اکنون از طریق آوازها و ترانه‏های "عاشیق"ها فقط می‏توان به اسامی زنانی که یا جزء الهه‏ها (آناهیت، آستغیک) یا شهدا (هرسینه، شوقاکات) و یا ملکه‏ها (آشخن، خسرودخت همسر و خواهر تیرداد سوم) بوده‏اند، پی برد.
نرسسیانس در بخش دیگری از سخنان خود، تعلیم و تربیت مدرن زنان ارمنی را مورد بررسی قرار داد. او در این زمینه گفت: تعلیم و تربیت مدرن زنان ارمنی در اصفهان، بر اساس منابع تاریخی، از سال 1855 با افتتاح مدرسه کاتارینا در جوار صومعه‏ای به همین نام گشایش می‏یابد و تمامی مخارج آن را مانوک هوردانانیان تقبل می‏کند. در آن دوره، مخالفت جامعه با تحصیل دختران نه تنها به خاطر عجیب بودن آن بلکه به دلیل خطرناک و بیهوده بودن آن صورت می‏گرفت؛ چنان‏چه بسیاری از کسانی که به اصطلاح پای‏بند اخلاق بودند اعتقاد داشتند که "دختری که سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، برای جوانان ׳چتی׳ (دعوت) می نویسد و بعد از آن خیلی چیزهای دیگر اتفاق خواهد افتاد". بر اثر فعالیت‏های ساندوخت راهبه، 28 دانش آموز به مدرسه کاتارینا جلب شدند. آنها بر حسب سن به سه دسته تقسیم شده و در محل صومعه به تحصیل می‏پرداختند. برنامه درسی این دانش‏آموزان، "تربیت زنان" نام داشت که هر چند چندان پیچیده نبود ولی گامی بلند در راستای روشنگری بانوان محسوب می‏شد.
وی افزود: با وجود آن‏که کتب تاریخی اشاره مستقیمی به تعلیم و تربیت زنان در قرون هفدهم تا نوزدهم نکرده‏اند اما مشخص است که در آن دوران، تعلیم و تربیت قرون وسطایی حاکم بوده و از آنجا که تقسیم اجتماعی کار همراه با تقسیم جنسی صورت می‏گرفته، صومعه نهاد اصلی تعلیم و تربیت زنان را تشکیل می‏داده است.
نرسسیانس در ادامه بحث خود به معرفی اوضاع و برنامه‏های دیر کاتارینای مقدس پرداخت. او گفت: در دیر کاتارینا که در سال 1623 ساخته شد، هر راهبه یک یا دو شاگرد دختر داشت که به آنها تعلیمات دینی و سرودهای مذهبی و زبور می‏آموخت. بنا بر شواهد تاریخی، در سال 1702 ، سی و سه راهبه در این دیر زندگی کرده و درآمد دیر از "تفقد پادشاه ایران"، "سود سرمایه"، "اعانات روستائیان"، "نذورات"، "درآمد املاک" و "هدایا و صدقات مؤمنان" تامین می‏شده است. این دیر، هیچگاه دوشیزگان زیر بیست سال را به راهبگی نمی پذیرفت تا مبادا بعدها از کرده خود پشیمان شوند. از جمله برخی از مقررات حاکم بر آن نیز عبارت بودند از: "از دیر مقدس زیاد بیرون نروید و سیاحت نکنید. با خانواده خود زیاد رفت و آمد نکنید؛ چون هر کس پدر و مادر خود را بیشتر از مسیح دوست بدارد، لیاقت او را ندارد. شب ها از دیر بیرون نمانید. هیچ نوجوان یا مردی نباید به دیر شما رفت و آمد کند. هرگز با پای لخت، هیچ جا ظاهر نشوید. هرگز نباید نقطه‏ای از بدنتان پیدا باشد (به جز دست ها و قرص صورت) به همین جهت لباس باید گشاد باشد و نشست و برخاست شما باید آرام و متین باشد."
وی در ادامه با اشاره به شرایط و فعالیت‏های آموزشی برخی فرقه‏های دیگر، مساله آموزش را در میان طبقات مختلف مورد بررسی قرار داد. او در این زمینه تاکید کرد که زنان خانواده های مرفه به آموزش مذهبی اکتفا نمی‏کردند و اگر چه منابع تاریخی در مورد نحوه آموزش زنان ساکت است ولی دلایل قوی و مکفی دال بر وجود زنان باسواد و دانشمند وجود دارد و عموما به محض مهاجرت به کشورهای دیگر (هندوستان، اروپا و ...)، موفقیت نسبی زنان نسبت به مردان مشهود بوده است.
عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، در بخش پایانی سخنان خود، به معرفی برخی زنان موفق هم کیش خود، به نقل از برخی مکتوبات تاریخی، پرداخت. به گفته او، "خانم مریم هاکوب هاروطونیان زاده جلفا در محله ایروانی‏ها به سال 1781 با خواهر مؤمنه و شهیر خود دوشیزه تاکوهی مانوکیان متولد جلفا به سال 1785در خردسالی به هندوستان رفت و بعدها ساکن جاوه شدند. برادر آنها آقا گورک مانوکیان زاده جلفا و کوچیده به هندوستان در کار تجارت مشهور شده، ثروت هنگفتی نزدیک به دو میلیون گیلدر گرد ‏آورده و در سال 1827 از دنیا می‏رود. این دو خواهر پس از تملک دو سهم از ثروت هنگفت برادرشان، برای فقیران و بینوایان قوم تبدیل به خزانه تسلی بخش شدند. آنها عشق مادری را زیر پا گذاشتند. خودنمایی و شیک پوشی را دوست نداشتند و مثل راهبه‏ها زیستند. تاکوهی تا دم مرگ ازدواج نکرد و با عفت و پاکدامنی زیست و مریم رسماً با آقا هاکوب هاروطونیان ازدواج کرد، بی آنکه صاحب فرزندی شود. اینان برای قوم خود کارهای خیر بسیار کردند. چون کلیساهای جلفا در بیشتر مواقع از اعانات سخاوتمندانه آنها نصیب بردند و بسیاری از بینوایان و مستمندان از ایشان تسلی یافتند چه از راه دور و چه از طریق تقاضای شخصی. مهم ترین کار خیر آنها افتتاح مدرسه‏ای ملی در باتاویا بود با صرف هزینه 20 هزار روپیه بود ... دیگر آنکه در سال 1853 در جلفا مدرسه‏ای گشودند و مبلغی هم وقف آن کردند که پایدار بماند..."
همچنین مانوک هوردانانیان یکی از اهالی جلفای اصفهان به منظور دستیابی به آینده‏ای بهتر به هندوستان و از آنجا به جاوه سفر می‏کند. در جاوه تحت حمایت خواهران مانوکیان به مال و مکنت می‏رسد و اولین مدرسه دخترانه ارامنه را در سال 1857 تأسیس می‏کند.
واروارا کانانیان همسر گورگ کانانیان که یکی از روشنفکران و زبان‏شناسان تاریخ تطبیقی و مدیر مدرسه لازاریان در روسیه بود، تمایل به تأسیس مدرسه ای در جلفا به نام همسر متوفایش داشت. او از سال 1899 با مقامات جلفا وارد مذاکره شد و نهایتاً در سال 1903 یک کودکستان و در سال 1905 مدرسه مختلط کانانیان را با بودجه 25 هزار تومان تأسیس کرد. واروارا کانانیان نقشه مدرسه گورگ کانانیان در جلفا را به کمک معماران روسی طراحی و برنامه‏هایی برای توسعه مدرسه تا سطح دبیرستان مطرح کرد. همچنین تمهیداتی برای مدیریت مدرسه اندیشید و مقام افتخاری ریاست مدرسه را به عهده گرفت. در همین راستا، هیات مدیره را موظف به مشاوره در مورد مدرسه و کلیسای وانک را موظف به نظارت امور مالی و گزارش به او کرد. همچنین انتخاب مدیر می‏بایست تحت نظر او انجام می گرفت. وی مقرر کرد تا هر سال، روز 11 سپتامبر مراسمی برای قدردانی از گورگ کانانیان صورت بگیرد. علاوه بر این، واروارا کانانیان در روستای نماگرد، از توابع فریدن، مدرسه “هونانیان” را با سرمایه 800 روبلی به نام پدر خویش تأسیس کرد. کشیش یزنیک با همکاری مردم روستا مبلغی پول جمع آوری کرد و ساختمان مدرسه را با همیاری مردم به اتمام رساند. واروارا کانانیان نیز از بهره سرمایه 4000 روبلی استفاده کرد و ضمن اهدا وسایل و تجهیزات مدرسه، حمایت و پشتیبانی مدرسه را به عهده گرفت.
زاغیک هوسپیان از ارامنه ساکن هند نیز در سال 1867 در کلیسای هوهانس مقدس مدرسه ای به نام همسر متوفایش به نام “گورگ هوسپیان” تأسیس کرد که بعدها به علت مجادله بر سر تدریس زبان انگلیسی توسط میسیونرهای پروتستان و ترس از واگذار شدن این مدرسه به آنها، این مدرسه بعد از پنج سال فعالیت تعطیل شد.