نعمتالله فاضلی
بنیان گفتمانی حذف استادان، اقتدارگرایی و تمامیتخواهی و نفی دموکراسی است. راه مواجه با این گفتمان هم شناختن و شناساندن بیشتر و بهتر علوم انسانی است. چه، کار این علوم توسعه دموکراسی و ارزشهای دموکراتیک است. این یادداشت شرحی کوتاه در اینباره با توجه به موج جدید اخراج استادان و جایگزینی نااستادان در دانشگاههاست. گفتمان حذف این روزها شامل علوم پایه، پزشکی و مهندسی هم شده است. در فهرست بلند اخراجیها، برجستگان جوانی چون سمیه سیما (مهندسی آب) و شریفی زارچی (هوش مصنوعی و بیوانفورماتیک) را هم میبینیم و مسعود علیاها و امیر مازیارها تنها نیستند. در گذشته و تاکنون، حذف در بیشتر موارد برای علوم انسانی و عالمان و معلمانش بود. دلیلش هم واضح بود. در این جای جهان، هرکس در حوزه عمومی درگیر امر انسانی و اخلاقی و اجتماعی شود، وارد میدان مخاطرهانگیز و خطیری شده که حکومت آن را منحصراً متعلق به خود میداند. میدانیم در این ملک و مملکت فقط مبلغان و مروجان گفتمان رسمی امنیت دارند.
استادان (علوم انسانی و دیگر علوم) فقط تا جایی امنیت دارند که فعالیت فنی کنند و نه بیشتر. اکنون که پزشکان و پرستاران و مهندسان مهاجرت میکنند و با دانشمندان علوم طبیعی و مهندسی هم برخورد میشود، صداها بلندتر شده است و واکنشهایی در جامعه ایجاد شده که جای بسی خرسندی و خرسندیهاست. جامعه باید و بایسته است در برابر رفتارهای سرکوبگرانه و نابخردانه با عالمان و معلمان از هر سنخ و سلوک ساکت نباشد و ننشیند. اما چرا وقتی صدها استاد علوم انسانی برجسته در طی چهار دهه و نیم اخراج و منزوی شدند، جامعه منفعل و ساکت ماند؟ سیدجواد طباطبایی، سیروس شمیسا، هادی عالمزاده، حسین بشیریه، مرتضی مردیها و صدها متفکر و عالم و معلم انسانی دیگر اخراج یا بازنشسته و منزوی شدند ولی جامعه واکنش اثربخش و فراگیر نداشت.
اگر حکومت در سالهای گذشته با مقاومت مردم و جامعه مدنی و مهمتر، جامعه دانشگاهی روبهرو میشد، امروز نمیتوانست بهراحتی با دانشمندان علوم طبیعی، مهندسی و پزشکی و عالمان و معلمان انسانی برخورد کند. ورود شبهاستادان به دانشگاه، این روزها افکار عمومی را متوجه وضعیت دانشگاه کرده است. انفعال جامعه در مقابل حذف عالمان و معلمان انسانی به خاطر فقدان آگاهی جامعه از کارکرد و نقش علوم انسانی و عالمان و معلمان آن هم هست. پیش و بیش از اینها شایسته و بایسته بود که حوزه عمومی درگیر سرشت و سرنوشت دانشگاه شود. نهاد دانشگاه تازگی استقلال نهادی و آزادیاش را از دست نداده است، بلکه تعرض سیاسی به علم و نهاد آن همیشه بوده و علنی و بیپروا هم بوده. همگان هم از چندوچون آن آگاه بودند، اما حوزه عمومی واکنشی به آن نداشت.
در این سالها، در حوزه عمومی چهره این عالمان و معلمان انسانی را غربزده، سکولار، بیدین، بیاخلاق، مزدور بیگانه و مروج زشتیها و پلشتیها نشان دادهاند. این مفاهیم، سازنده «گفتمان حذف» است. در پرتو این اتهامات و ترویج گسترده آن است که توانسته و میتوانند عالمان و معلمان انسانی را حذف کنند. ریشههای این گفتمان را ایدئولوگهای چپگرا چون جلال آل احمد و کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران و بنیادگرایان دینی خشونتگرا چون فداییان اسلام کاشتند.
در دهههای اخیر هم مجالی نگذاشتند که در حوزه عمومی، ارزشهای علوم انسانی بهطور عمیق و واقعبینانه شناخته شود. این نیز پارهای از «گفتمان حذف» بود؛ اما اکنون که فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، پنجرهها را بهسوی مردم گشودهاند، میتوانیم علوم انسانی و عالمان و معلمانش را بشناسیم و بشناسانیم. حذف دانشمندان و اندیشمندان از هر رشتهای، ویرانگر و ویرانگری است، اما حذف عالمان و معلمان انسانی بهمراتب ویرانگرتر است. این حذف، خاموش کردن چشمههای روشنایی و روشنگری و دانایی است.
حذف این عالمان و معلمان به معنای ستاندن نور، روشنایی، دانایی، شوق و شورمندی از جامعه است. حذف این عالمان و معلمان راستین به معنای به کار گماردن و جایگزینهایی برای آنهاست که فاقد شایستگیهای علمی و تواناییهای خلاقه و سواد آکادمیکاند؛ اتفاقی که در این روزها شاهد افتادن آن هستیم. جامه استادی به تن سعید حدادیان، گرچه برازنده او نیست، اما خبری خوب از آب درآمده و گوشهای از پرده فضاحت مداخله سیاسی حاکم بر دانشگاه را بالا زده. نهتنها من، بل هر دانشجویی نمونههای بسیاری از حدادیانها و نااستادان را در کسوت استادی دیده و میشناسد. آش چنان شور شده که مبالغه نیست اگر بگویم صد رحمت به حدادیان. لااقل نیمچه صدایی دارد و مداحی میداند. بسیار بسیار نااستادان داریم که فاقد هر قابلیت و مهارت یدی و فکریاند.
منبع: چشمانداز ایران شماره 141
@cheshmandaz_iran