اسمعیل خلیلی (دبیر پنجمین همایش کنکاش‌های مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران)

دکتر اسمعیل خلیلی فروردین1401 3از آغاز تا آستانه

150 روز پس از انتشار فراخوان و 12 روز پیش از برگزاری «پنجمین همایش کنکاش‌­های مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران»­، اذهانِ درگیر در پرسش از «چیستی و چونیِ شرایط ایران» در کار ایجاد مجالی برای گفت­‌وگو دربارۀ «روندهای تغییرات اجتماعی ایران» هستند. بر حسب تعداد متونِ دریافت­‌شده و انواع رویکردهای اصحاب سخن، می‌­توان گفت فرصتی ویژه برای هم­اندیشی دربارۀ دالّ مرکزی و دالِّ ضرروتاً استفهامیِ همایش در حالِ تکوین است. بنا بر همین مطالب، گویی اغلبِ مُشارکت‌­کنندگان متّفق­‌القو‌ل­‌اند که پرسش اصلی برای روح زمانه که میان اُمید و بیم می­‌زیَد «پرسش از مسیر یا روند و لذا پرسش از نسبت گذشته با حال و نسبتِ هر دو با آینده» است، پس آن ابهامی را نیز که برسازندۀ مسأله است، باید در همان جُست: «ما از کجا آمده‌­ایم، به کجا روانیم و از همه مهم­تر، این­که چگونه؟».

اصحاب ایدئولوژی و اصحاب علم

اگر این سخن گادامر را عاریت بگیریم که «هیچ فاهمه یا سخنی نیست که ایدئولوژیک نباشد»، می­‌توان گفت که فرهنگ به­‌طور عام و زبان به‌­طور خاص، سرچشمۀ جویبارهای «فهم»اند که به‌­نوبۀ خود در استمرار و استحالۀ سخن، موجب ایجاد فاهمه با دیگر اذهان می­‌شوند. در این ماجرا «علم» نقطۀ کوشش یا نقاط تلاقی آن نوع از کوشش‌های آدمی است که همچون فراخوانی برای تأیید هیجان و ادراکِ خویشتن، یا برای همان اشتراک فاهمه عمل می‌­کنند؛ البتّه چه بسا هرگز اشتراکی رُخ ندهد؛ امّا اتّفاق مهم و راه­گشا، نه اشتراک، که اجتماع است! «علم» از این منظر، کوشش مشترک برای مفاهمه در یک اجتماع است. آنچه را در پاسخ فراخوان این همایش میان اصحابِ فاضلِ پاسخ‌­ها در جریان است، می­‌توان در همین نقطه یافت: «آن­که گفت آری و آن­که گفت نه» [1] یعنی آن­که می‌­کوشد باب مفاهمه دربارۀ پرسش‌های خویش را درمیان اجتماعی از اهل درد و مسأله‌­مندان بگشاید و گشوده نگه دارد و آن­که خویشتن را صاحب پاسخ می­‌داند و از دیگران می­‌خواهد صدا و سخن او را بشنوند. هر دو گروه، هم در نویسندگان مقالات همایش و هم در پاسخگویان به اقتراح ما حضور یافته‌­اند.

حال اگر بخواهم آنچه را از متون دریافته­‌ام، بسیار کوتاه به نظر مخاطبان گرامی برسانم، باید چنین بگویم: بخشی از کوشش معطوف به برساختن است، چه از سوی اصحاب ایدئولوژی چه از سوی اصحاب علم. بخشی از کوشش ناظر و نگران به سوی آینده است ولی بخشی چنان بیمناک است که شاید اصولاً نتواند به آینده بنگرد، بخشی نیز همان بیم را مایۀ اُمید می‌­کند و «دست‌ها می­‌ساید تا دری بگشاید»[2]. بخشی از نزاع در غیابِ داده و یافته در جریان است و بخشی در تلاشی اخلاقی و مُستمندانه برای یافتنِ دادۀ معنی­دار. بخشی اندک از کوشش‌ها در فرازِ تاریخی‌­تمدّنی به طرح مسأله پرداخته­‌اند امّا همان­طور که انتظار می­‌رفت، بخش بزرگترْ لحظۀ اکنون را در فقدان نگاهی تاریخی وصف می­‌کنند و البتّه جمعی درخور نیز ناظر به تاریخ معاصر سخن می­‌گویند. سرانجام آن که، هرچند بیم‌ها بسیار و پُرشُمارند امّا برآیندِ پیام و مضمون متون مقالاتِ همراه و همراستای همایش را می­‌توان در کوشش برای یافتن نور اُمیدی به آیندۀ جامعه و یا در کوشش برای پرهیز از نا اُمیدی قلمداد کرد. آری، و همین، خود، اُمیدآفرین است!

واقعیّت همچون معمّا

علاوه بر انجمن جامعه‌­شناسی ایران که بانی این اقدام است، مُشارکت­‌کنندگان در این همایش، طیفی گُسترده از اصحاب علوم اجتماعی و انسانی هستند: از اصحاب مددکاری اجتماعی تا علوم سیاسی، هنرشناسان، علوم ارتباطات، ... و تاریخ. می­‌توان گفت شیوۀ مُشارکت و مضمون سخنِ اصحاب این علوم، مُهر تأییدی است عالمانه، بر همانچه که برآیند افکار عمومی ایرانیان دربارۀ عوامل بیم­‌زا بیان می­‌دارد و ادراکی که نزد همگان دربارۀ دو امر موجود است: امتناعاتی که بر راه آیندۀ مطلوب (از اندیشه گرفته تا توسعه) سد می­‌سازند و آنومی و دیگر عللی که اصولاً ادراک را در موقعیّت دشوار قرار داده و اجازه نمی‌­دهند که شناخت ما یا تفسیرِ ما از واقعیّتِ موجود، از سوی پرسش‌های سترگ به سوی پاسخ‌های روشنگر و راه­نما هدایت و روان شود. به دیگر تعبیر، شاید از مضامین مقالات این همایش بتوان چنین دریافت که ما بیش ازآن­که بتوانیم پاسخ‌هایی به سترگیِ خود پرسش‌های­‌مان ارائه کنیم، باز به پرسش بازمی­‌گردیم و اندیشه‌­مان در تقلّا برای فهم «زمان» (در نوسان میان گذشته، حال و آینده) به فتور خویش پِی می­‌بَرَد. خودِ اندیشیدنْ مُعمّا می­‌شود و مُعمّا خود را در ذهن مایی که به مُعمّا می‌اندیشیم، بازتولید کرده و تداوم می­‌دهد!

اینک تلاقیِ آفاق!

اگر این تفسیر از مضامین مقالات همایش و مطالب اقتراح دربارۀ مسیر تغییرات جامعۀ ایران، که متمرکز بر مسأله سخن گفته‌­اند، تفسیری کمابیش روا باشد؛ یعنی اگر همچون «موقعیّت تعلیق جامعۀ ایران میان بیم و اُمید»، «موقعیّت ابهام» نیز ویژگی کمابیش مُشترک اذهانی باشد که به قصد مفاهمه در این همایش گردِ هم می‌­آیند؛ آنگاه همزمان دو پنجره بر همایش گشوده می­‌شود: یک پنجره این است که ما، اصحاب علوم انسانی و اجتماعی، بیش از آن­که بدانیم، نیازمند دانستنیم. از این پنجره، نوری می­‌تابَد و یک وظیفۀ اخلاقیِ بَس مهم بر ما هویدا می­‌شود. پنجرۀ دیگر، پنجره­‌یی است که «ما» را برای ما معنی می­‌کند. مایی در بیرون و غیر از تلاقیِ آفاقِ اذهانِ پژوهنده، وجود ندارد. این ماست که باید آن را دریابیم اگر می‌­خواهیم به این موقعیّت بسیار دشوار تاریخی/تمدّنی/اجتماعی پاسخی درخور دهیم و چراغی بیفروزیم که روشنگرِ راهِ رهایی باشد. همایش اینک امیدوارانه خود را محلّی برای تعامل زبان‌های دردگو و ذهن­‌های دردمند، لذا محلّی برای تلاقی و ادغامِ آفاق می­‌یابَد تا علمی بر حلّ این معمّا ممکن شود.

آنجا که سیمرغی جُز سی مُرغ نیست، وعدۀ ما از ظهر سه­‌شنبه بیست و چهارم تا پنجشبه‌­شب بیست و ششم خردادماه، پرواز را اینگونه بیاموزیم و با هم به چیستی پرواز جامعه بیندیشیم، پرندۀ تاریخ در گُذَری بس سخت و جانکاه ولی شتابنده رفتنی است.

                                                                                                        دوازدهم خرداد1401


پی نوشت:

[1] عنوان یک نمایشنامه از برتولت برشت (1898-1956)

[2] سطری از شعر «مهتاب» نیمایوشیج (علی اسفندیاری)، شاعر سدۀ چهاردهم ایران (1276-1338)