ویروس کرونا، نه تنها موجودیت زیستی آدمی را تحت تاثیر خود قرار داده است بلکه هستی اجتماعی ما را نیز زیر فشارهای سهمگین هراس پزشکیشده، و جدایی گزینیهای اجتماعی تهدیدکردهاست.
در ایام قرنطینه و اینک علیرغم بازگشائی نسبی کسب و کارها، ارتباطات ما با اطرافیانمان به کلی تغییر کرده است، سطح تماسهای فیزیکی و اجتماعی به کمترین حد خود رسیده، آمد و شدهای خانوادگی محدود شده و تعاملات دوستانه به سیمای خاطرهای جذاب و دوست داشتنی تغییر شکل داده است. حیات اجتماعی و پویشهای شهری ذیل چشمان نظارهگر و سراسربین ویروس به عبور و مرور ضروری تنزل یافته است. کافهها و رستورانها که نماد زندگی بیرونی هستند خالی از جمعیت شدهاند و بسیاری از آنها حتی تعطیل شدهاند. تو گویی شهر و جنب و جوشهای آن به روزگارانی تعلق داشته که آدمیانی دیگر در آن میزیستند.
آیا شهر باید به انسانهای ماسکدار، شکاک و مضطرب نسبت به یکدیگر عادت کند؟ آیا همچنان باید از اشیا (دستگیره در، کیسههای خرید،و...) بترسیم؟ و... پرسش مهمتر این خواهد بود که گونۀ بشر چگونه قرار است جامعه و شهر را از درون خانهها و ساختمانهای محافظت شده اداره کند؟
در وضعیت کرونائی شده و به خصوص در ایام قرنطینه، زندگی به دو شیوه خود را از نو بازسازی کرده است:
ابتدا از طریق، دربهای بستۀ خانهها و حتی این روزها بعد از فروکش کردن بحران در پشت دربهای بسته اتاقهای کار! و شیوه دومی که زندگی کروناییشده خود را بازآفریده است، از طریق قاب دوربینهای موبایل ماست. هر چه بیشتر تعاملات ما با خانواده، دوستان و همکاران، پشت این قابها و چارچوبها تجلی یافته است. زندگی روزمره که پیش از این از طریق تعاملات فیزیکی سرشار از بروز احساسات و هیجانات رفتاری بود به میانجی گوشیهای هوشمند هرچه بیشتر جنبهای تصویری یافته است. در پشت هیاهوی بیپایان سیاستگذاران دولتی و توصیههای پزشکان و آمارهای اعلام شده مرگ و میر روزانه وزارت بهداشت آنچه به فراموشی سپرده شده است انسان و رابطه عاطفی شکننده اوست. رسانهها و گفتمان پزشکیزده که انسانها را به عدد تقلیل دادهاند، هر روز تعداد مرگ و میر و تعداد افراد مبتلاشده را اعلام میکردند: ۹۰، ۱۹۰، ۲۹۰،.... عددهایی که ما با شنیدنشان و افزایش روافزونشان وحشت میکنیم بدون آنکه بیندیشیم اینها عدد نیستند بلکه انسانهایی دارای خاطره، احساس و عواطفاند/ بودند. برای مبلغان رسانهای گفتمان پزشکی اهمیتی ندارد که مردگان چه کسانی بودند، آیا خانواده داشتهاند؟ شغلشان چه بوده است؟ چه رنجهایی را پیش و در طول بیماری متحمل شدهاند؟ و مهمتر از همه وابستگانشان چگونه قرار است سنگینی غم و اندوه از دست دادن عزیزانشان را در فقدان روابط گرم دوستان و همکاران تاب آورند؟
به عنوان جامعهشناس با این چالش مواجه شدم که آیا این دعوت همگانی به حفظ فاصلهها و دوری از یکدیگر تا چه اندازه با دغدغه جامعهشناسانۀ کیفیت تعامل آدمیان سرسازگاری دارد؟ در وضعیتی که ارتباط و تعامل در کانون تهدید اپیدمی کرونا قرار دارد جامعهشناسان چه حرفی برای گفتن خواهند داشت؟ اکنون که کرونا جامعه را هدف خود قرار داده ( و نه فرد تنها) جامعهشناسان چه صورتبندی خیالی از جامعه به میان ما میآورند؟ آیا تعامل با پیششرطهای غیرقابل تصورجدیدی روبرو خواهد شد ؟ آیا جامعهشناسی به نظریهپردازی جدید برای نوعی دیگر از جامعه احتیاج خواهد کرد؟ در مورد برخی از این پرسشها در آینده سخن خواهم گفت.
منبع: کانال تلگرامی نویسنده (https://t.me/Varijkazemi)