مجری و تسهیل‌گر سطح یک: آرمان حیدری

قبل از ارائه موارد و نتایج مربوط به کارگاه هفتم لازم به ذکر است که یکی از مهمترین محدودیت‌ها و سختی‌های برگزاری کارگاه‌های شهر یاسوج، تأمین محل برگزاری و هماهنگی‌های مربوط به انتخاب و دعوت افراد مشارکت‌کنندگان بود. بر این اساس، تسهیل‌گر ناچار شد با کمک ابراهیم فتاح پور، دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی دانشگاه یاسوج، درصدد تأمین محل برگزاری کارگاه‌ها و تعدادی از مشارکت‌کنندگان پدر برآید. به‌علاوه، برای انتخاب و دعوت سایر گروه‌های ذینغع شرکت کننده، دیگر دانشجویان تحصیلات تکمیلی که دبیر نیز بودند (حمیده دهقانی و عاطفه مدبر نژاد و سید سعید ربانی خواه) و هم به صورت عملی در کارگاه‌های آسیب شناسی حضور فعال داشتند (قاسم روان آور) با اینجانب همکاری داشتند و لازم می­‌دانم که از تلاش­‌های همۀآنها صمیمانه تشکر و قدردانی نمایم. همچنین از نسرین آقایی دانشجوی کارشناسی علوم اجتماعی دانشگاه، که در برگزاری کارگاه‌های زنان و دختران و کارگاه هفتم  همکاری نمود، صمیمانه سپاسگزارم. می‌توان گفت یکی از مهمترین محدودیت‌های برگزاری کارگاه‌های شش‌گانه و کارگاه هفتم در شهر یاسوج، عدم امکان مکفی، مورد انتظار و مطلوبِ پدران در کارگاه‌های پدران و کارگاه هفتم بود.

یاسوج کارگاه هفتم1

 با وجود همۀ محدودیت‌­ها و موانع ذکر شده، کارگاه هفتم به عنوان آخرین کارگاه از مجموعه کارگاه‌های شهر یاسوج، در نیمه دوم مردادماه، از ساعت 9 صبح لغایت 16، با حضور 30 نفر از گروه‌های ذینفع، در سالن ادارۀ کل بهزیستی استان برگزار شد. تقریباً تمام فرزندان و نیمی از دیگر شرکت کنندگان در این کارگاه کسانی بودند که در یکی از کارگاه‌های 6 گانۀ قبلی مشارکت کرده بودند. البته انتخاب این مشارکت کنندگان بر اساس ابراز علاقه و تمایل شخصی خود مشارکت کنندگان و همکاری 3 نفر از تسهیل‌گران سطح 2 که از دانشجویان تحصیلات تکمیلی بودند، صورت گرفت.

فرآیند برگزاری کارگاه بر اساس پروتکل پیشنهادی انجمن جامعه شناسی صورت گرفت. روند برگزاری کارگاه، به ترتیب و به اختصار، به صورت زیر بود.

در ابتدا از تمام اعضا خواسته شد خود را بر اساس یکی از مهمترین ویژگی‌های مثبتِ یکی از حروفِ نام یا نام خانوادگی‌شان به سایرین معرفی نمایند. در ادامه از مشارکت کنندگان خواسته شد تا به صورت داوطلبانه، پیرامون اهمیت گفتگو و تفاوت آن با بحث و مجادله، مطالبی را بیان کنند. بعد از پایان این مرحله، برگه‌هایی حاویِ اصول ده‌گانۀ گفتگو در اختیار پاسخگویان گذاشته شد و از آنها خواسته شد این اصول را به دقت بخوانند. سپس، از چندین نفر از گروه‌های دینفع* خواسته شد تا آن اصل گفتگویی را که به نظرشان مهمترین اصل بوده است، بیان کنند و در حدود یک دقیقه پیرامون اهمیت آن اصل برای سایرین سخن بگویند.

در ادامه از مشارکت کنندگان خواسته شد تا در صورت تمایل، تجارب شخصی‌شان از نتایج و پیامدهای سازندۀ گفتگو؛ و نتایج منفی و مضرِ چالش و مجادله را برای جمع بیان کنند. در ادامۀ کارگاه، به منظور ارتقای مهارت گوش دادن مشارکت کنندگان و افزایش تمرکز آنان، از مشارکت کنندگان خواسته شد مهمترین ویژگی یک خانواده خوب و مطلوب را بیان کنند و سپس از یکی از مشارکت کنندگان نسبتاً دور از فرد مورد نظر، به قید تصادف، خواسته می‌شد ویژگی ابراز شده توسط شخص گوینده را بیان کند. این تمرین واقعا مؤثر بود. زیرا افراد متوجه می‌شدند که ناتوانی در تکرار و فهم سخن گوینده ناشی از گفتگو با سایر مشارکت کنندگان و یا بی توجهی به گفته‌های گوینده فرضی است. لذا مشارکت کنندگان، ضمن پی بردن عملی به تفاوت شنیدن با گوش دادن، سعی کردند با تمرکز توجه و سکوت شان گفته‌های یکدیگر را به دقت گوش داده و در صورت تقاضای تسهیل‌گر بیان کنند.

اصول ده‌گانۀ گفتگو عبارتند از: 1- گرایش به یادگیری؛ 2- رعایت تام حرمت دیگران؛ 3- از دل سخن گفتن؛ 4- گوش فرادادن به هنگام شنیدن؛ 5- فرضیات را به تعلیق درآوردن؛ 6- جویایی و کنجکاوی؛ 7- جانبداری سازنده؛ 8- داشتن ذهن باز، آمادگی پذیرش؛ 9- پرهیز از شتاب؛ 10- بر خویشتن خویش ناظر بودن.

بعد از این مرحله، لیستی از مسائل مهم کارگاه‌های قبلی که توسط تسهیل‌گر از قبل، تایپ، پرینت و آماده شده بود در نقاط مختلف سالن که در معرض دید همه مشارکت کنندگان باشد، نصب و از چندین نفر از گروه‌های ذینفع خواسته شد تا آنها را با صدای بلند برای حضار بخوانند. این مسائل شامل؛ عدم مدیریت، اقتصاد و فقر، دخالت اطرافیان در زندگی، چشم و هم چشمی و تجمل گرایی، مصرف مواد مخدر، فقر، عدم مشورت، اعتیاد، استرس، بی سرپرستی، بیکاری، بی اعتقادی دینی، ضعف مهارت‌های بین فردی، عدم آگاهی و فقر فرهنگی نسبت به حقوق همسر، ازدواج نادرست، فقدان مهارت‌های ارتباطی درون خانواده، هم کفو و هم‌سطح نبودن زوجین، شکاف بین نسلی، فقر فرهنگی، نداشتن خانواده مطلوب، عدم همبستگی، نبود حمایت خانواده، بد اخلاقی، فضای مجازی، انتخاب نادرست همسر، فوت یکی از اعضای خانواده، بیکاری و بی‌سوادی والدین بوده­اند.

پس از خوانش رسای چند بارۀ مسائل بالا توسط چند نفر از مشارکت‌کنندگان، از افراد خواسته شد متناسب با آن مسأله‌ای که به نظرشان مهمترین مسألۀ خانواده محسوب می‌شود، گروه‌های خود را تشکیل دهند. در تشکیل گروه‌ها آزادی و اختیار فرد مشارکت کننده معیار مهم و تعیین کننده بود. تفاوت اعضای این گروه‌ها با گروه‌های شکل گرفته در کارگاه‌های قبلی، «ناهمگنی» اعضای این گروه‌ها از نظر سنی، جنسی، تحصیلی، شغلی و سایر ویژگی‌ها بود. بعد از تشکیل گروه‌ها، اعضای گروه‌ها از هم مجزا شدند و به صورت حلقه‌های مدوّر، به گونۀ مشارکتی و فعّال، به بررسی علل و پیامدهای مسألۀ مورد نظر خود پرداختند. مهمترین مسائلی را که مشارکت کنندگان در این کارگاه به عنوان مسائل مرکزی انتخاب نمودند «مردسالاری، فقر مالی و بیکاری، و فقدان مهارتهای ارتباطی خانواده» بودند.

مادران مهمترین مسائل خانواده‌ها را استرس، فضای مجازی، هم سنخ نبودن زوجین خانواده و پایین بودن آستانۀ تحمل والدین؛ پدران مهمترین مسائل را فقرمالی، شکاف بین نسلی، بیکاری و فقر فرهنگی؛ پسران مهمترین مسائل را توسعه نیافتگی فرهنگی، فوت یکی از اعضای خانواده، فقر مالی و فقر فرهنگی؛ دختران مهمترین مسائل را اعتیاد جوانان(بیکاری)، شکاف بین نسلی، فقر مالی، فقر فرهنگی و بی اعتمادی را مهمترین مسائل خانواده ها دانستند.

یاسوج کارگاه هفتم2

پس از جمع‌آوری برگه‌های مربوط به هر گروه، جهت رفع خستگی یک بازی ورزش چند دقیقه ای در بین اعضاء برگزار شد که موجب نشاط، شادابی و هیجان مشارکت‌کننده‌ها بود. پس از انجام این ورزش، از افراد خواسته شد تا پنل عملیِ برگزاری گفتگو را با مشارکت اعضای نوعی خانوده شامل پدر، مادر، دختر و پسر برگزار کنند. گفتگوی اول به دلیل عدم تجربه و آشنا نبودن با فرایند کار تا حدودی مشکل بود و افراد نمی‌توانستند به صورت طبیعی و آزاد به ابراز نظرات و خواسته‌های خود بپردازند. اما بعد از چند وقفه و تذکر تسهیل‌گر، گفتگو ادامه یافت و پنل‌های بعدی با سهولت بهتری صورت گرفت. مسائلی که در سه گفتگوی مجزا صورت گرفت بنا به درخواست خود مشارکت کنندگان و با توجه به نقش‌های متفاوت آنان و با کمک تسهیل‌گر، به ترتیب، مسألۀ فرهنگیِ پوشش زنان و رابطۀ دختر با پسر، فقدان مهارت‌های ارتباطی در خانواده، و رفتارهای پرخطرفرزندان پسر (سیگار کشیدن) بودند. لازم به ذکر است که یکی از گفتگوهای عملی صبح و دو مورد بعد از ظهر برگزار شد.

بعد از برگزاری کارگاه‌ها، ابتدا افراد دوباره به صورت حلقه‌ای دور تا دور محل برگزاری کارگاه نشستند. سپس از افراد خواسته شد تا در حد یک دقیقه به ابراز نظرات و پیشنهادات خود در خصوص ویژگی‌های مختلف کارگاه بپردازند.

پیشنهادات افراد مشارکت کننده شامل موارد زیر بوده است:

  1. حضور خانواده کامل در کارگاه و نه حضور انفرادی. یکی از مشارکت کنندگان دختر نوجوانی بود که با این اظهار نظر که "فرض کنید ما قواعد گفتگو را رعایت کنیم و بدانیم، ولی سایرین و پدر ومادرمان این قواعد را ندانند یا اینکه آنها را رعایت نکنند؛ آن موقع باید چکار کرد؟ " به اهمیت برگزاری چنین کارگاه‌هایی با حضور همۀ اعضای خانواده اشاره کرد.
  2. همۀ افراد کارگاه خواهان تداوم روند برگزاری چنین کارگاه‌هایی و گسترش آن به گروه‌های متنوع به ویژه گروه‌های نوجوان، دانش آموزان و والدین بودند.
  3. مشارکت کنندگان خواهان اطلاع رسانی بیشتر در خصوص برگزاری چنین کارگاه‌هایی در استان بودند و از اطلاع رسانی ناقص و بی‌برنامگی مسئولان جهت ضعف همکاری، عدم اطلاع رسانی و فراهم ننمودن زمینۀ برگزاری چنین کارگاه‌هایی انتقاد داشتند.

بر اساس مضامین کلامی و کردارهای غیرکلامی مشارکت‌کنندگان می‌توان گفت مهمترین نکات جالب توجه این کارگاه‌ها از نظر مجری طرح موارد زیر بوده است:

"مردسالاری" مضمون برتر مبادلات کلامی و غیر کلامی مشارکت‌کنندگان بود. حتی در حین گفتگو یکی از مشارکت کنندگان مرد چنان به گل میزِ جلوی مشارکت کنندگان کوبید که همه تا یک دقیقه از ترس و تعجب سکوت کرده بودند. مضمون مسلط دیگر "مقصر" جلوه دادنِ زنان برای مسائلی بود که در خانواده اتفاق می افتاد. توجیه این تقصیر این بود که مردان به دلیل فعالیت بیرون از خانه زمان و امکان نظارت بر امور خانه را ندارند. به علاوه، در مواردی زنان مسئول مستقیم تربیت بچه‌ها تلقی می‌شدند. دختران و پسران به ندرت در گفتگوها مشارکت داشتند و گفتگوها بیشتر یک جهته از سمت پدر به همۀ اعضای خانواده یا از سمت پدر و مادر به سمت فرزندان بودند. آنچه در بیشتر گفتگوها برجسته بود و تا حد زیادی نقش "بازدارنده " داشت، "شرم از حضور دیگران و آبِرو" بود تا اینکه به عنوان ارزشی درونی به شاخص و عنصری فرهنگی تأکید شود. این گفته‌ها مباحث کتاب جالب توجه "ستایش از شرم" حسن قاضی مرادی را در ذهن تداعی می‌نمود. دختران بر اساس گفته‌ها ناچار بودند برای تحقق حداقل حقوق خود در خصوص انتخاب لباس و پوششِ مناسب، با والدین مجادله نمایند و موافقت آنها را جلب نمایند. توصیه‌های والدین به فرزندان در راستای خطوط جنسیتی، ماهیتی متفاوت داشت. توصیه‌های به فرزندان پسر بیشتر "ایجابی" و تقویت کنندۀ مثبت مانند؛ خرید ماشین، گوشی موبایل و ... بود؛ بر عکس توصیه‌ها به دختران، ماهیت سلبی و تقویت کنندگی منفی داشتند مانند جلوگیری از رفت و آمد با دوستان‌شان، منع آنها از داشتن گوشی یا دسترسی به آن، منع از حضور در مدرسه، یا کافی شاپ ... و غیره.

به نظر می‌رسد نوعی وفاق ضمنی بین والدین نوعی در خصوص تأثیرِ بازدارندگیِ استراتژی‌هایِ انضباطیِ منفی و سلبی در مورد دختران وجود دارد و اینکه در اکثر موارد مادران به عنوان مقصران مسائل مبتلا به دختران و پسران معرفی و شناخته می‌شوند. "اتهام‌زنی" متقابلِ والدین نسبت به هم یا والدین- فرزندان در گفتگو با یکدیگر برجسته است و هیچ توجهی به خواسته‌ها و نیاتِ "قلبی و درونی" فرزندان و تغییرات نگرشی آنها نمی‌شود. گویا والدین، بدون هیچ گونه مشورت یا احساس همدلی با فرزندان بهتر از خودِ آنها نیازهای‌شان را تشخیص داده و به جایِ آنها تصمیم گیری می‌نمایند.

 


*منظور از گروه‌های ذینفع در این گزارش گروه‌های چهارگانۀ مادران، پدران، دختران و پسران در خانواده است که هر یک به تناسب نقش و جایگاه خود در خانواده، می‌توانند مسائل و نقاط قوت و ضعف خانوده را در شاخص‌ها و ویژگی‌های خاص و متفاوتی ببینند. البته این به معنای این نیست که آنها نمی‌توانند نظرگاه مشترکی دربارۀ خانواده و اصول کلی حاکم بر خانواده به عنوان یک نهاد مهم داشته باشند.