عباس نعیمی جورشری

•• روزهای منتهی به نوروز ، زیست ایرانیان دستخوش تغییراتی چند است. تغییراتی که حول محور بزم و جشن تعریف می شود. امر روزمره تحت الشعاع این تغییرات قرار دارد. از خرید و پوشش تا خوراک و آرایش و خانه تکانی. زبان نیز در وجهی از این تغییرات قرار دارد. پیام های تبریک از واپسین روزهای اسفند آغاز می شود و در ساعات آغازین سال نو به اوج می رسد. اینگونه زبان روزمره در معرض تحولی جدی و زیربنایی قرار می گیرد. «شادباش...» ، «طلب خیر و روزی و ...» ، «سلامت خانواده و...» ، «بهبود رفاه و سرمایه‌ و...» و نظایر آن در پیام های نوروزی برجسته است. پیام هایی که خبر از برآوردن آرزوهای قدیمی هرساله می دهد و وجه مردم شناسانه و تاریخی مشخصی دارد. اما می توان از وجه جامعه شناسانه و در سطحی عمیق تر پیرامون این تبریک ها اندیشید. محتوای این پیام ها چه می گوید؟ آیا موقعیت جامعه ایران تناسبی با این مطالب تبریک دارد؟ مناسکی شدن تبریکات چه کارکردهایی خواهد داشت؟ اینها و پرسش هایی از این دست سبب شد تا در ساعات پایانی سال و در مواجهه با تبریکات مهربان، تردیدهایی در من جوانه بزند. این تردیدها تلاشی است برای «فهم» دقیق تر و عمیق تر پدیدار بی آنکه قصد داشته باشد حکمی در تأیید یا رد آن مصوب نماید و وجه ایدئولوژیک بیابد. در این راستا معتقدم دو نکته زیر سزاوار اعتناست.
الف. فوکو معتقد بود زبان، حقیقت جهان را بیان نمی‌کند بلکه بازتابی از تجربهٔ شخصی فرد است. اینگونه می توان از حقیقت جهان ایرانی پرسش نمود. آنگاه از تجربه شخصی انسان هایی سخن گفت که تبریک می گویند. پیام های تبریک نوروز پدیدارهای زبانی هستند که حداقل بر دو ساحت دلالت دارند: ساحت اجتماعی و ساحت فردی.
اینجا ساحت اجتماعی بر آغاز سال ۱۴۰۳ و در مکان ایران متعین شده است. اما ایران کجاست؟ این کجایی یک امر زمانی-مکانی-محتوایی است! ایران کنونی عملا در معرض چندین بحران فزاینده قرار دارد که برای لمس بحران اقتصادی اش نیاز به تحصیلات عالیه در علوم اجتماعی نیست. تورم افسارگسیخته و کاهش ارزش پول ملی هرچه بیشتر و بیشتر به فقر عمومی دامن زده است. این در حالی است که هر از چند گاهی خبر فسادهای مالی در نهادهای بالادستی شنیده می شود. آنچنان که در تورم بالای ۴۰ درصد که توسط خود نهادهای متولی بیان شده (با فرض پذیرش صحت این رقم) افزایش حقوق کارمندان و کارگران بسیار کمتر از آن مصوب می شود. همزمان با کاهش درآمد فردی، نرخ مالیات افزایش دارد. اعداد مهاجرت و خودکشی روند تصاعدی داشته که هردو از بحران نیروی انسانی خبر می دهد. ضایعات زیست محیطی و مرگ یا مریضی زیست بوم ها، از تعدد و تکرار به عرف خبری تبدیل شده‌اند. نرخ های افسارگسیخته دارو و درمان ، موقعیت سلامت شهروندان را شدیداً تهدید می کند. اینها در حالی است که دولت برای کنترل تورم و بحران اقتصادی هیچ برنامه‌ موثری ندارد. تقریبا هیچ کدام از وعده های اصلی رییس دولت محقق نشده و قوا مجموعا ناتوان از حل بحران اند. این ها صرفا شمه ای است از رنج های اجتماعی که برای درک و لمس آن نیاز نیست فرد جامعه شناس باشد. بر اینها می توان مواردی جدی از حقوق مدنی افزود و بحث را تخصصی نمود.

ب. ساختار بخش الف اگرچه موشکافانه و مستحکم است اما می توان از زاویه ای دیگر نیز به پدیدار تبریکات نوروزی پرداخت. این بخش ب احتمالا نقد الف خواهد بود. اگر موقعیت بحران زده ی جامعه ایران را بپذیریم (که به نظر نگارنده صحیح است) و اگر گسست زبان و محیط را در این پیام ها تایید نماییم (که باز به باور نگارنده موید است)، بحران امید برجسته خواهد بود. این جاست که رویکرد انتقادی به الف قابل طرح است. آیا نمی توان پیام های آرزوپرورانه ی نوروزی را نوعی مواجهه شخصی یا اجتماعی با موقعیت بحران در نظر گرفت؟ آیا این سبکی از کنشگری نسبت به عرصه عینی نیست؟ آیا خبر از ذهنیت جمعی نمی دهد؛ ذهنیتی که امید و بقای خویشتن را در این پیام ها جستجو می کند؟ اینگونه گسست زبان و موقعیت در وجه اجتماعی یا شخصی از اهمیت می افتد. به نظرم این امر نوعی رفتار جمعی است که من آن را «مناسکی شدن امیدجویی» می نامم. از یک سو امیدجویی است و از سوی دیگر در قالب مناسک می توان آن را مطالعه نمود.
اما خود نقد ب را نیز می توان به نقد کشید یعنی نقد بر نقد. این شکل امیدجویی که در متن خود از عینیت گسسته است نمی تواند قابل دفاع موثر باشد. پیام هایی که ضمن تبریک اشارتی بر موقعیت بحران زده کنونی دارند امید را در متن آن جستجو می کنند ، راوی دقیق تری از حقیقت پیرامونی هستند آنچنان که فوکو مراد می نمود. به نظرم ما در یک داستان بزرگ جمعی قرار داریم و مهم است که آرزوها ناظر بر صحت داستان نیز باشد. زبان به مثابه تجربه شخصی نمی تواند بی هیچ پیوند از واقعیت رقم بخورد.
فی المثل تبریک و طلب تندرستی، بی اعتنا به بحران سلامت و درمان، در بهترین حالت یک ساده انگاری مطلق خواهد بود که صرفاً بر لحظه تکیه دارد، یعنی لحظه عید. تبریک و دعای دل شاد ، آنجا که ‌پیوستاری از داستان کلان جمعی و‌ ملی ما نیست، در بهترین حالت مخدری است بر رنج های عمیق و بلند شخصی و اجتماعی. پست های تبریک و ایموشن های نوروزی محل پرسش و تردید جدی هستند.

این دو اشاره در واقع اندیشیدن شبانه بود با صدای بلند برای شنیده شدن. حال آنکه ساعتی تا تحویل سال نو و نوروز ۱۴۰۳ باقی است. بنابراین معتقدم ما گریزی نداریم جز آنکه خردمندی را در مناسک جمعی مان عمق بخشیم و وسعت دهیم. دانایی و شرافت و مهربانی نیازهای جدی جامعه ایران است و در مناسک بزرگ فرصت انتشار موثر خواهد داشت. جشن های ملی دیرپا و ارزنده‌ای چون نوروز با همه کارکردهای تاریخی اش، مناسکی را در فضای مجازی و رسانه ای رقم می زند که جدا می توان مواجهه ای انتقادی با آن داشت بی آنکه حکمی ایدئولوژیک در نفی آن نگاشت. به روحی بیش از تبریکات آرزوپروانه و گسسته از حقیقت بیرونی نیازمندیم. این‌ها تردیدها و پرسش هایی است که با خویش مطرح می کنم برای فهم دقیق تر مسأله زیرا به نظرم می رسد در «فهم پدیدارها» به سطوحی عمیق تر و دقیق تر نیازمندیم. اینگونه به پرسش عنوان باز می گردم: آیا تبریک؟!