آگاهی فزاینده و فرایند پیش‌روندة ناآرامی ‌های اجتماعی در ایرانالناز شیری دی1401

رفتارهای جمعی از نظر بلومر به اشکال مختلفی در جوامع بشری دیده می ‌شود. از شورش تا جنبش، با تاکید بر نمادی بودن یا نبودن کنش ‌های متقابل اجتماعی می‌ توان واکنش چرخه ‌ای را از کنش پیوسته تفکیک کرد. شیبوتانی از هم‌کنش ‌گرایانی است که فرایندهای اجتماعی را تحلیل کرده و بر این باور است حتی اگر کنش نانمادی آغازگر رفتار جمعی باشد و شورش شکل بگیرد، چنانچه کنشگران در بستر اجتماعی- تاریخی، فرایند آگاهی ‌یابی را در تقابل با موقعیت اجتماعی در پیش گرفته و با تجربة‌ موقعیت ‌های متنوع، ارتقای آگاهی اجتماعی در کنشگر رخ دهد، امکان تبدیل کنش نانمادی به کنش نمادی وجود دارد. بنابراین در فرایند شکل‌ گیری یک رفتار جمعی می ‌توان از کنشگران انتظار داشت با کسب آگاهی، نقطة‌ عزیمت خود از شورش به جنبش را شناسایی کنند. در فرایند پنج ‌مرحله ‌ای جنبش‌ های اجتماعی از نظر هربرت بلومر، هر رفتار جمعی با یک انگیزش اجتماعی آغاز می ‌شود که بنا بر گونه ‌شناسی جنبش ‌ها؛ جنبش‌ های عام، خاص و نمایشی، تنوع موضوعات اجتماعی نیز زیاد است. اما محور مشترک در انگیزش اجتماعی، حساسیت گروه‌ های اجتماعی نسبت به موضوع است. در جامعة‌ ایران، مسائل زنان از جمله مسائلی است که حساسیت همة‌ گروه ‌های اجتماعی را بر می‌انگیزد و قابلیت به وجود آوردن انسجام اجتماعی را دارد. از این موضوع حتی کاندیداهای ریاست جمهوری و مجلس نیز برای نیل به اهداف خود استفاده کرده و اغلب بخشی از وعده ‌های انتخاباتی برای جلب نظر طیف‌ های متنوعی از زنان، به این گروه جنسیتی اختصاص می‌ یابد. بنابراین، آغاز یک حرکت جمعی با مسائل زنان، می تواند جنبشی عام را پایه ریزی کند، اما نمی ‌تواند بیانگر زنانه بودن آن حرکت باشد. این موضوع برای این نتیجه ‌گیری‌ لازم است، اما کافی نیست.

پس از انگیزش اجتماعی و جذب طیف ‌های مختلفی از گروه‌ های اجتماعی، ورود موضوع جنبش به گروه‌ های کوچک مثل گروه همالان، گروه‌ های دانش‌آموزی و دانشجویی، کارکنان ادارات و سازمان ‌ها و سایر گروه ‌های اجتماعی رخ می‌ دهد. موضوع انگیزش اجتماعی، محور گفتگوهای میان اعضای گروه‌ ها است و نظرات متفاوتی درباره‌ شکل‌ گیری، روند و نتایج احتمالی رفتارهای جمعی به بحث گذاشته می ‌شود، و این گروه ها نقطه نظرات مشترکی را به صورت جمعی دنبال می کنند. در فرایند شکل ‌گیری روح گروهی، ابزارهای واسطه ‌ای زیادی به وجود آمدند و به بارور شدن آن کمک کردند. فضای اجتماعیِ آنلاین با همه‌ محدودیت ‌هایی که بر آن اِعمال شد، تلویزیون‌ های خصوصی و مهم ‌تر از همه، فضای عمومیِ ملتهب در جامعه موجب شکل ‌گیری انسجام درون‌ گروهی شد. از سوی دیگر، مقاومت در برابر پذیرش فهم مشترک مردم از فضای به وجود آمده، منجر به کاهش یا از بین رفتن اعتماد و امنیت اجتماعی شد. همین امر موجب شد تا مطالبه گری با رشد فزاینده در عرصه ‌های مختلف مواجه شود و تغییر شکل روابط مطالبه گران و گروه مخاطب از تضاد منسجم یا مثبت به تضاد قطبی، بیش از پیش به انسجام درون ‌گروهیِ مطالبه گران کمک کند.

پس از این مرحله، به هم پیوستن گروه‌ های اجتماعی با برساخت نظمی مبتنی بر شکل ‌گیری انسجام میان‌ گروهی نیاز است تا حرکت جمعیِ آغازشده، هویت پیدا کند. اعتراضات اجتماعی برای هویت ‌یابی در مرحلة دلگرمی جمعی، تجربه ‌های متنوعی را آزمودند. اعتصاب کارگران در صنایع مختلف، بازاریان در شهرهای بزرگ و کوچک، دانشجویان و کسب و کارهای فضای مجازی، اگرچه برای همة این گروه‌ها هزینه داشت، اما واقعیتی بود که به وقوع پیوست. اعتراضات عمومی، صنفی و نافرمانی‌های مدنی نیز بُعد دیگری از فرایند هویت ‌یابی را به خود اختصاص داده است. اعتراضات از مدارس تا بازار، از کارگران تا معلمان را در بر گرفت و با حمایت برخی چهره‌ های شناخته ‌شده همراه شد. مهم‌تر از همه، بُعد نمادسازی در این فرایند بسیار جلوه ‌گر شد؛ شعارنویسی، ترانه‌ سرایی و ترانه ‌خوانی، همخوانی و بازسازی ترانه ‌ها، تصاویر و کلیپ ‌های اعتراضی منتشرشده در فضای مجازی، بریدن موها، شعارهای منسجم، گاه پراکنده و گاهی متنوع اما در راستای هدف اولیة اعتراضات، حرکت ‌های نمادیِ گروه‌ های مختلف در دانشگاه ‌ها، گروه ‌های هنری، ورزشی و در فضای عمومیِ شهر چنان برجسته بود که دیوارهای مرزی را شکست و به صورت جهانی در میان ایرانیان و غیرایرانی ‌ها در خارج از کشور نیز گسترش پیدا کرد.

در این مرحله بود که مقاومت ‌ها و برخوردها با مطالبه گران افزایش یافت و استراتژی تک ‌محوری مبنی بر سرکوب مطالبه گران به استراتژی های متفاوت گسترش یافت. تجزیه ‌طلبی یکی از اهرم ‌های فشار حاکمیت به مطالبه گران بود که در دوره های مختلف با استفاده از وجود چنین خطری، پروپاگاندای صیانت از تمامیت ارضی را به مردم تحمیل می کرد. اما خلاقیت موجود در میان کنشگران که برخاسته از تجربه های ادوار مختلف بود، در مقابل این پروپاگاندا با شعارهای ملی ‌گرایی و اتحاد ملی ایستاد و نقطة پایانی بر این پروپاگاندا گذاشت. استراتژی بعدی، نسبت دادن این اعتراضات به گروه ‌های مختلفِ داخل و خارج کشور بود که رویکرد جناحی بودنِ حرکت‌ های اعتراضی نیز جایگاهی در میان معترضان پیدا نکرد. معترضان یک کلیت به نام حاکمیت در مقابل خود می‌ بینند که اجزای متفاوتی دارد؛ حتی اگر میان این اجزای مختلف سیستم اجتماعیِ حاکم تضادها و تفاوت هایی وجود داشته باشد، معترضین نظم حاکم بر این کلیت را نشانة همسویی اجزای سیستم به شمار می‌ آورند. از بین رفتن اعتماد مردم به دولت، در این مرحله است که ضربة بزرگی به حاکمیت می‌زند. در طرف مقابل، به شیوه ‌های مقابله با معترضان هم باید توجه کرد؛ زیرا شواهد نشان می ‌دهد که نفوذ افراد و گروه ‌های مختلف در فضای عمومیِ جامعه که ناشناس هستند و تعلق گروهی مشخصی ندارند، خللی در انسجام بی چون و چرای میان مردم به وجود آورده و آنان را محتاط تر از قبل کرده است. استراتژی دیگر حکومت، استفاده از مفهوم اقلیت- اکثریت بود. حاکمیت از سکوت اکثریت خاموش با ارجاع به نمادهای سنتی مانند "سکوت نشانة رضایت است" سوءاستفاده نمود و گروه‌ های خاموش را که در دو طیف راضی و ناراضی قرار داشتند را در یک طیف قرار داد. در ضمن غفلت از توانایی احتساب عملگرایانه کنشگران در سکوت یا اعتراض خطای مهمی است. سکوت اگرچه در یک طیف به دلیل رضایت از شرایط موجود رخ می ‌دهد، اما در میان گروه ‌های ناراضی بر اساس محاسبة هزینه و فایده، ترس از دست دادن منافع و ترس از آینده ممکن است مانع اعتراضِ گروه‌ های ناراضی باشد. با این حال، حاکمیت، معترضین را در اقلیت به شمار آورد، اما این حرکت نیز با شعارهای شبانه و نافرمانی‌ های مدنی دچار چالش شد. از سوی دیگر، با محدودسازی و در برخی مواقع با قطع اینترنت، سبک سنتی اطلاع‌رسانی جایگاه خود را پیدا کرد. خرید فیلترشکن افزایش یافت و اثرگذاریِ محدودیت اینترنت را کاهش داد، شب ‌نامه و پلاکاردنویسی گسترش پیدا کرد و جلوگیری از نشر خبرها، چه با سانسور در تلویزیون و رادیو، چه در فضای آنلاین شکست خورد. فرایند خلاقانه ‌ای که کنشگران پیش گرفتند، فضای اجتماعی را تا حد زیادی برای حاکمیت پیش بینی ناپذیر کرده و تلاش برای کنترل وضعیت موجود را در گروه‌ های مختلف حکومت افزایش داده است. در مقابل، عملکرد حاکمیت از کنش ‌های تکراری که در گذشته تجربه شده، پیروی می ‌کند. همة این عوامل موجب شده تا تبدیل تضاد به تناقض، سرعت بیشتری پیدا کند و سیر رادیکالی در خواسته ‌ها و مطالبات به وضوح قابل بازشناسی باشد. هرچند حاکمیت در صدد است تا با قدرت ‌نمایی و کنترل فضای عمومی بر مردم چیره شود، اما نبود فهم مشترک میان مردم و حاکمیت امکان ارتباطات نمادی بر اساس نمادهای اشاره پذیر و ارتباط پذیر را از میان برده است.

اغلب حرکت ‌های اعتراضی در ایران، بازگشتی ناموفق از مرحلة روح گروهی داشتند یا در برخی مواقع، بدون هویت ‌یابی وارد مرحلة آرمان ‌شناسی و تاکتیک ‌های عملیاتی شدند که در نهایت، با شکست مواجه شده و نتوانسته هدفی را برآورده سازد. نقطة عطف اعتراضات امروز در ایران، حرکت پیش ‌رونده، کم ‌نقص و آگاهانه است که نسبت به حرکت ‌های قبلی، گامی رو به جلو برداشته است. در این حرکت اعتراضی، معترضین از انگیزش اجتماعی تا دلگرمی جمعی را پیش رفته ‌اند، اما در مرز تکمیل دلگرمی جمعی و آرمان‌شناسی هستند. در مرحلة آرمان‌ شناسی باید اهدافی واقع ‌بینانه و قابل اجرا تدوین شود و تدقیق خواسته ‌های مطالبه ‌گران و معترضین با توجه به نمایی کلی از مطالبات و میانگین خواسته ‌های مردم انجام شود. برای این کار، افراد، گروه‌ ها، احزاب، سندیکاها و اصناف متشکل از افراد مورد تایید مردم گرد هم می ‌آیند که البته این گرد هم ‌آیی الزاما از ساختار از پیش تعیین‌ شده ‌ای پیروی نمی ‌کند و می‌ تواند مانند بخش ‌های مختلف حرکت‌ های جمعی مردم با خلاقیت و نوآوری همراه باشد. پس از روشن شدن اهداف، استراتژی اجرا و دستیابی به کمال مطلوب مشخص می ‌شود. بنابراین، مرحلة شکل گیری هدف غایی و استراتژی اجرای آن هنوز به وقوع نپیوسته است. اما با این حال، نیاز به پاسخ به شبهة رهبری از نظر تاریخ جهانی، تاریخ اجتماعی ایران و بر اساس مبانی تئوریک قابل بحث است.

بر اساس تاریخ نظریه ‏پردازی در جهان، هربرت بلومر؛ بنیان‏ گذار پارادایم هم‏کنش ‏گرایی نمادی از ۱۹۶۰ بر مفهوم ‏سازی جنبش ‏های اجتماعی که بر اساس آگاهی اجتماعی و مشارکت کنشگران شکل می ‏گرفت تاکید کرد. وی که معتقد بود در تحلیل پدیده‏ های اجتماعی باید عناصر حساس را از غیرحساس جدا کرد، رهبری را بعنوان یکی از عناصر اصلی جنبش‏ های اجتماعی به شمار نمی ‏آورد. اگر به سال ۱۳۵۷ نیز برگردیم، وجود روحیات مذهبی در مردم و گرایشات فرهنگی آنان بود که جایگاه رهبر مذهبی را تعریف می کرد. در تاریخ جهانی به روایت تنهایی (۱۳۹۸)، بیشتر جنبش‏ های اجتماعی موفق از سال ۲۰۰۶ به بعد، جنبش‏های بدون رهبر و به عبارتی؛ جنبش‏ های بی‏ سر بوده‏اند. در تاریخ ایران، جنبش ‏های اجتماعی که شکل گرفته، دارای رهبر بوده ‏اند و رهبری به انسجام بیشتر میان مطالبه گران کمک می‏کرد که این امر برخاسته از فرهنگ عمومی جامعة ایران است؛ اما تجربة تاریخی معترضین نشان داده که در هر مقطع تاریخی که معترضین با هدایت یک رهبر مشخص مطالبات خود را بیان کرده ‏اند، رهبری تحت فشار سیاسی- اجتماعی قرار گرفته و به دلایل متفاوت، از جمله تضاد منافع به اشکال متفاوتی از عرصة کنشگری به بیرون رانده شده است. در سال ۱۳۴۲ که رهبری حرکت اعتراضی مردمی با تبعید از صحنة اجتماعیِ داخل ایران حذف شد، مردم نیز تهدید یا سرکوب شدند، فرایند اعتراضی مردم به آتشی زیر خاکستر تبدیل شد که شعله های آن در سال ۱۳۵۷ دامن گیر حاکمیت پهلوی شد. مطالبه گران نیز که از سوی رهبر هدایت می شدند، با حذف رهبری از میدان کنشگری خارج شده و فرایند مطالبه گری بدون نتیجه رها شد. یکی از تفاوت های اساسی در این دوره از اعتراضات مردم، وجود رهبری مبهم است که ضرورت کارکردی آن به دلیل فرهنگ عمومی جامعه قابل توجیه است. از سوی دیگر، این گونه از رهبری که ماهیت آن حتی برای مردم هم مشخص نیست، با مخاطرة کمتری مواجه می شود، علاوه بر این، توان انسجام دادن به گروه ‏های اجتماعی را نیز دارد. مثلا یکی از این گروه ‏های هدایت کننده، جوانان محلات شهر تهران هستند؛ برای هیچ کسی مشخص نیستند که اعضای این رهبری یک فرد است یا یک گروه، جوان و تازه ‏کار هستند یا تجربة سیاسی داشته اند، آموزش دیده هستند یا خیر، داخل ایران هستند یا خارج از آن و پرسش ‏هایی از این قبیل که پاسخ دادن به آن ‏ها برای مردم معترض مهم نیست؛ زیرا این گروه و گروه‏ هایی شبیه به آن در حال هدایت رفتاری جمعی به سوی اهدافی مشخص هستند که آگاهانه در انسجام بخشیدن به معترضین گام های دقیقی بر می دارند. بنابراین در این فرایند، رهبری بعنوان گروهی هدایت کننده وجود دارد، اما گونه ای رهبری که معترضین بتوانند از او رهبری کاریزما بسازند و بدون هیچ پرسشی از او پیروی کنند، وجود ندارد. همانطور که در فرایند حرکت های اعتراضی مشاهده شده، شکل گیری این هسته های اعتراضی به تدریج در شهرهای مختلف نیز رخ داده و نقش خلاقیت انسانی در این عنصر از حرکت جمعی مردم نیز جایگاه ویژه ای دارد. چنانچه شبکه سازی میان گروه های مختلف نیز رخ دهد، احتمال مواجهه با موقعیتی که تولد یک حزب سیاسی را نوید می دهد، دور از ذهن نخواهد بود. از سوی دیگر، چنانچه معترضین در پی دستیابی به هدفی هستند که در اداره جامعه و قانون گذاری، نقش تاثیرگذار داشته باشند، باید خودشان فعال مدنی باشند و با کنشگری خلاقِ گروه های نمایندة خود وارد میدان کنشگری سیاسی و اجتماعی شوند. تکرار الگوهای کنشی قبلی به نتایجی منجر می شود که اکنون به شکل قانون در جامعه وجود دارد و اجرا می شود؛ بنابراین حفظ خلاقیت شکل‏ گرفته کانون اصلی مطالبه گری است.