نشست علمی با عنوان « ارتباط علم با دو رکن روانشناسی اجتماعی و سیاست در اندیشه مید» به همت گروه جامعه ­شناسی درمانی انجمن جامعه ­شناسی ایران، روز چهارشنبه به تاریخ 1402/03/11 در ساعت 21 به صورت مجازی و بر بستر گوگل میت با حضور علاقمندان به این مبحث برگزار شد.

سخنران این نشست فرزانه فرشادی دبیر گروه علمی جامعه­شناسی درمانی مطالبی را مستخرج از کتاب مید و مدرنتیه نوشته فیلیپ کاریراداسیلوا ارائه کرد. این کتاب به تازگی با ترجمه فرشادی با چاپ انتشارات سورنا در دسترس قرار عموم گرفته است کهدر این نشست پاره دوم یعنی از فصل 5 تا 8 بررسی شد.  

فرشادی در ابتدا اشاره کرد که در نشست پیشین به بررسی پاره نخست کتاب مشتمل بر چهار فصل مورد بررسی قرار گرفت و اکنون به پاره دوم با تمرکز بر رابطه علم ارکان دیگر از منظر کتاب مید و مدرنیته خواهیم پرداخت. همانطور که در نشست پیشین اعلام شد، هدف از برگزاری این چند نشست با عنوان ارکان اندیشۀ مید آموزش دادن مفاهیم در روش و نظریه نزدِ مید نیستیم. انگیزه اصلی از این سلسله مطالب، تلاش برای زدنِ عینکِ مید برای کشفِ چگونگی نظاره بر واقعیت است؛ یعنی اینکه مید چگونه به پدید­های اطراف می ­نگریست. همانگونه که خودِ مدرنیته برای مید مساله بود، اکنون برای ما نیز چگونه اندیشیدن خودِ مید یعنی برساخت اندیشه‌های مید هدف است. هدف از این برساخت، دستیابی به روش مواجهه او با مسائل است؛ در این نشست به مبحث علم نزد مید می­پردازیم، به این معنی اگر مفهوم علم نزد مید را به چنگ بیاوریم هم ارز با بدست آوردن نظرگاه متمایزی است که مید جهان را بررسی میکند و در جامعه شناسی درمانی از این منظر می­توان با مساله مواجه شد.

وی ادامه داد معرفت شناسی ناشی از مدرنیته، انسان را با مسائل جدیدی روبرو میکند که مفصل بندی مسائل و سپس حل آنها در شرایط مدرن امکانپذیر است؛ به بیان ساده‌تر اینکه علم تجربی که مولود مدرنیته است، خود بهترین ابزار برای تحلیل مدرنیته و مسائل آن است. یعنی تفکر مید در امتداد حوزه‌های مسائل اصلی ساخته می شود که آن مسائل را مدرنیته تعریف می­کنند. مید در برابر این پرسش «انسان چگونه باید در جامعه زندگی کند؟» قرار دارد و او برای پاسخ به این پرسش در تلاش است تا راهی برای پیوند زدنِ ذهن و عین/ فرد و جامعه/ آزادی و اخلاق/ اختیار و جبر بیابد و از امکاناتی بهره می­گیرد که مدرنیته در برابر وی گشوده است؛ به این معنی او میخواهد مساله را با رجوع به واقعیت حل کند؛ به این معنی راه حل را از درون مساله می­کاود. همانطور که در نشست پیشین گفته شد، سه مولفه اصلی یعنی علم، آگاهی پسآیندهای مدرنیته و پروبلماتیک­ مدرنیته نزد مید تلقی میشوند که ارکان اصلی اندیشه او بر بنیان حل مساله برای این سه پروبلماتیک مدرنیته پی ریزی شده است.

فرشادی افزود علمِ مکانیکی که حاصلِ نگاه دکارتی است از یک سو به مثابه حوزه پروبلماتیک در مدرنیته طرح میشود و از سوی دیگر خودِ علم ابزاری برای مطالعۀ هر سه حوزه پروبلماتیک نزد مید تلقی میشود. بنابراین علم نزد مید دو جایگاه دارد: اول به مثابه حوزۀ پروبلماتیک و دیگری ابزار مطالعه برای دو حوزۀ پروبلماتیک دیگر. در اندیشۀ مید ستون علم برتری بر دو رکن دیگر دارد و به این معنی است که اصول روش علمی مدرن در حل مساله خاص در روانشناسی اجتماعی و سیاست دموکراتیک بکار برده میشود. ارجاع علم به خودش برای مطالعۀ آن (خود‑ارجاع کنندگی)، همان خودبازاندیشی است که ویژگی مدرنیته است و دوم ابزاری برای حل مساله در دو حوزه دیگر.

فرشادی با طرح این پرسش ادامه داد سوال این است که از منظر مید علم چیست؟ آیا می­تواند علم سیاست/ اخلاقیات و علم روانشناسی اجتماعی را میسر کند؟ مید دانش را روش هوش می­داند، یعنی کاربرد هوش در هنگامی که کنش با یک مانع مواجه میشود و دچار تاخیر می­شود. (مثلاً هنگام انتخاب برای خرید یک محصول که کنش با موانعی مواجه میشود، گرفتنِ نظر دیگران، تلاشی است برای اقدام به کنش که از طریق روش هوش و میسر می­شود.)

بنابراین استفاده از روش هوش که در زندگی روزمره هم استفاده میشود در علم نیز کاربرد دارد؛ با این تفاوت که استفاده از روش هوش در علم نظا­مند است و اینکه عینی ‌ترین دانش در بسترِ پژوهش‌ علمی رخ میدهد. از طرفی روش علمی فرآیند تطور خودآگاهی بالند است: مید بیان می­کند که «به تاریخ حیاتِ گیاهی و جانوری در مواجهه با جهان نگاه میکنیم و درمی‌یابیم که چگونه کارخانه‌ها با روش آزمون و خطا به آرامی گسترش یافته‌اند.»این رویاروییِ هوشمند حلِ مسائل،وجه مشترک بین دانشمند و حیوان است، یعنی هر دو از روش هوش استفاده میکنند، دومی در نازلترین بیان آن، اولی در توسعه یافته‌ترین شکل آن.

فرشادی با یک جمع بندی ادامه داد نظا­مند بودن علم بر مبنای فلسفه علم مفصل­ بندی می شود: 1). مرحله‌ای بودن؛ حال یک مقطع زمانی نیست که در تقابل با گذشته و آینده معنی پیدا کند، حصرِ حال توسطِ گذشته و آینده نیست که مانند رشد انسان را در نظر گرفت که از نوزادی به نوجوانی و جوانی بزرگسالی و پیری مقطع بندی می شوند و در امتداد یک دیگر قرار می­گیرند و هر مرحله با دو مرمحله دیگر در پس و پی محدود میشود ( نوزادی-کودکی-نوجوانی) هر کدام یک مقطع هستند. اما مرحله از نظر مید به صورت مقاطع خطی در امتداد یک دیگر قرار نگرفته‌اند؛ یعنی آنگونه که مطالعات علمی در روشهای کمی و اثباتی فهم می­شود؛ بلکه به صورت حلقوی (حلزونی)، یعنی درهم تنیدگی و پیچیدگی: رفت و برگشت و فرایندی بودن آن مد نظر است. 2). تاریخی بودن: چنین مطالعۀ از مفهوم فلسفۀ حال نزدِ مید برگرفته شده است: گذشته‌هایی که ما مشغولِ آنها هستیم هم بازگشت ‌ناپذیر و هم بازگشت ‌پذیر هستند» به این واقعیت اشاره میکند که از یک سو رخدادهای گذشته نمیتوانند دوباره زندگی شوند اما از سوی دیگر، هنگامی که در زمان حال از سوی ما شناخته میشوند، ساختار آنها بر این ‌اساس یعنی شناخت در حال تغییر میکند. .؛ همان طور که مید مطرح میکند «از سال 1800، چند سزارِ مختلف از روبیکن عبور کرده‌اند؟»

فرشادی افزود بنابراین علم روشِ هوش است که مبتنی بر فرایندی بودن و تاریخی بودن صورت ­بندی می­شود. یعنی علم روشِ هوشِ مبتنی بر برساخت فرایندی (مطالعۀ حلقوی و رفت و برگشتی) و دیگری برساخت مبتنی بر مضامین و موضوعات است. این دو مولفه اصلی فرایندی و تاریخی بودن در شارحان مید مثل هانس جوآس و اندرو ففر آن را به تحلیل تاریخی یا تحلیل تقویمی فرو میکاهند. اما هر دو عنصر یعنی برساخت تاریخی و مضمونی هر دو نزدِ مید به یک اهمیت هست علم تجربی مدرن باید به عنوان یک برنامۀ منطقی برای حل تعارض تصور شود. در نظرِ مید، تکمیل چنین برنامه‌ای مستلزم «حلِ مسالۀ علمی مربوط به رابطۀ امرِ روانی و امرِ جسمانی با مسالۀ مرتبط به معنای به اصطلاح خاستگاه آگاهی است. احساسِ خود من چنین است که این مسایل باید از نقطه‌ نظرِ ماهیت اجتماعیِ به اصطلاح آگاهی مورد تاخت قرار گیرند.» این بیانیه، نسبتاً مشخصه‌ای از مید است تا جایی که نشان میدهد قصد روشنی در سامان دادنِ یافتههای علم برای پرتو افکندن به ظهور و رشد روان انسان دارد.

در ادامه فرشادی گفت سه رکن اندیشه مید درهم تنیده هستند: فرایندی تاریخی بودن به منزله دیگری تعمیم یافته نیز فهم میشود، مید دربارۀ درخت انجیر توضیح میدهد، فقط از دیدگاه دانشمند است که درختان انجیر از طریق کنشِ زنبورها مُثمِر می‌شوند. دو شرح دربارۀ درخت انجیر، یعنی (بارور کردنِ گل) و زنبورها (هضم کردنِ عسل) تلاقی میکنند، هنگامی که از نقطه نظرِ دیدگاه دانشمندی درک شود که زنبورها را برای بارور کردن گلهای درخت انجیر معرفی میکند. بنابراین، به یک معنا، دیدگاه علمی «شامل دیدگاهِ هر دو» یعنی درخت انجیر و زنبور‌ها است. این تواناییِ دانشمند برای رسیدن به نقطه‌ نظری که دیدگاه‌های ابژه‌های مختلفِ دانش را در بر میگیرد، رشد نظامندِ تواناییِ انسان برای فرض کردنِ نگرش «دیگری تعمیم‌یافته» است که توسط روانشناسی اجتماعی برساخت شده است. در نهایت، آنچه مید پیشنهاد میکند، این است که میتوان بین دانشمندی که چشم‌اندازی را میگیرد که می‌تواند ابژۀ دانش را متحد کند، با نگرش «دیگری تعمیم‌یافته» تشابهی ترسیم کرد که امکانِ ظهور یک خویشتنِ واحد را فراهم میکند.

فرشادی اظهار داشت مید با تایید به ‌هم‌ پیوستگی بین ارکان علم، روانشناسی اجتماعی و سیاست دموکراتیک، این فراگردِ اخیرِ تحول در علوم در جهت فهمِ نوینی از شخصیت را یک دستاورد میداند تا اینکه واقعیتِ صرف از تغییر جامعه به سمت آنچه که میتوان آن را «جدا شدگیِ اجتماعی» نامید. به بیانِ دیگر، شناختِ علمی در حالِ بالندگی از ماهیت اجتماعی دربارۀ شخصیت انسان که از سوی مید شناسایی شده است فقط در صورتی فهم‌ شدنی است که شرایط اجتماعی در نظر گرفته شود که این جنبش علمی در آن شرایط صورت گرفته است. شرایط اجتماعی جوامع صنعتی و مدرن در اوایل قرن بیستم، به اعتقاد مید، تبیین اصلی برای گرایش: به جایگزینی آگاهی بیواسطۀ زایا از خود در فرد به‌ مثابه نقطه‌ای کانونی در عملکرد این نیروهای اجتماعی هستند یعنی برای برداشت از یک فردی که او خارج از فرا گردها قراردارد؛ آنگونه که آگاهی او حکم می‌کند یا خواسته‌ های او در خواست می‌‌کنند وارد فراگردها میشود یا خارج میماند.

فرشادی اضافه کرد در پرتوی چنین روش استقرایی از برساخت اخلاقی، تنها وظیفۀ اخلاقی که ممکن است موجه باشد، الزامِ در نظر گرفتن همۀ ارزشهای در مخاطره است. ناکامی در انجام این الزام حَمل بر موقعیتی مشابه با دانشمندی است که کوشش میکند مساله‌ای را با در نظر گرفتن صرفاً برخی از شرایط موجود حل کند.بنابراین، به بیانِ مید: ایدئالِ اخلاقیات نباید در کلِ کهن و نه اینکه در شرحی قصد شده تعریف شود از آنچه که وضعیت آینده چگونه باشد؛ زیرا چنین توصیفی پیش از ]یافتن[ راه حل کاملاً غیرممکن است، بلکه در روش مواجهه با مساله، در بیان همۀ موضوعاتی شناسایی شود که باید در راه حلی به آن دست یافت؛ همانگونه که ایدئالِ دانشمند در شرح کامل شرایط مختلفی است که باید در فرضیه‌های احتمالی شناسایی و برآورده شوند.

فرشادی گفت در خوانش مید، دیالکتیک هگل ابزار مفیدی برای رویارویی با مسایل کنش است که بشریت با آن مواجه است.این یک روش فکری است که پتانسیل علمی تجربی آن از سوی خودِ هگل به اندازۀ کافی توسعه نیافته بود؛ زیرا هگل به وجود وضعیتی داد که از لحظه‌ای بودن در دیالکتیک فراتر رفت تا شرطِ همانِ هدف از آن دیالکتیک را تقبل کند.

فرشادی در پایان گفت هوش انسانی میتواند مساله را برساخت کند؛ آنچنانکه کنش بتواند به یکی از دو روش دوباره بدست گرفته شود: یا می‌توان کنش رابه روش قیاسی در سازمان‌ دهی جهان خود بر اساس ایده ‌های قدیمی به کار گرفت، یا به روش استقرایی در استخراج ازتجربۀ بی‌واسطه، مادۀ مورد نیاز برای رسیدن به جهانی نو را به کار گرفت. این رویکرد اخیر برای حل مسایل اخلاقی موردِ پسند مید است. در پرتوی چنین روش استقرایی از برساخت اخلاقی، تنها وظیفۀ اخلاقی که ممکن است موجه باشد، الزامِ در نظر گرفتن همۀ ارزشهای در مخاطره است. ناکامی در انجام این الزام حَمل بر موقعیتی مشابه با دانشمندی است که کوشش میکند مسالهای را با در نظر گرفتن صرفاً برخی از شرایط موجود حل کند.بنابراین، به بیانِ مید: ایدئالِ اخلاقیات نباید در کلِ کهن و نه اینکه در شرحی قصد شده تعریف شود از آنچه که وضعیت آینده چگونه باشد؛ زیرا چنین توصیفی پیش از ]یافتن[ راه حل کاملاً غیرممکن است، بلکه در روش مواجهه با مساله، در بیان همۀ موضوعاتی شناسایی شود که باید در راه حلی به آن دست یافت؛ همانگونه که ایدئالِ دانشمند در شرح کامل شرایط مختلفی است که باید در فرضیه‌های احتمالی شناسایی و برآورده شوند

نشست در ساعت 23:20 پایان یافت.