گزارش سخنرانی فرید العطاس در موسسه گفتوگوی تمدنها
دکتر فرید العطاس، عضو هیات علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه ملی سنگاپور و عضو کمیته اجرایی انجمن بینالمللی جامعهشناسی، برای بازدیدی از ایران در تهران به سر میبرد.به همین مناسبت، انجمن جامعهشناسی ایران با همکاری برخی نهادهای علمی و اجتماعی، نشستهای مختلفی را تدارک دیده که برنامههای آن اعلام شده است. در اولین جلسه از این مجموعه جلسات که روز شنبه سیام آذر 1387، با همکاری موسسه بین المللی گفتوگوی فرهنگها و تمدنها و در محل این موسسه برگزار شد؛ دکتر العطاس سخنرانی خود را با عنوان "گفتوگوی مسیحی - اسلامی و چند فرهنگگرایی: پیش شرطهای صلح" ارائه کرد. گزارشی از این نشست در زیر منتشر شده است.
جلسه روز سیام آذر ماه، با سخنرانی دکتر هادی خانیکی، مدیر عامل موسسه بین المللی گفتوگوی فرهنگها و تمدنها آغاز شد. او در بحث خود، با تاکید بر ضرورت نگاه به مقوله "گفتوگو" از ساحتهای مختلف علمی، گفت: مسأله گفتوگو به همان میزانی که در مباحث فلسفی و معرفتی مورد توجه است، باید در حوزه مسائل جامعهشناسی، تاریخی و سیاسی نیز مورد بررسی قرار گرفته و در این زمینه از تجربیات خاص جوامع اسلامی و متفکران مسلمان در جهان امروز بهره گرفته شود. در همین راستا، دکتر فرید العطاس به دلیل فعالیتهای گستردهای که به عنوان یک جامعهشناس در زمینه توسعه در کشور مالزی و آسیای جنوب شرقی و نیز فرایند گفتوگوی میان اسلام و مسیحیت داشته و همچنین به دلیل تعلق خاطر و نسبتش با خاندان العطاس (دکتر حسین العطاس و دکتر نقیب العطاس)، دیدگاهها و تجربههای ارزندهای دارد که میتواند مثمرثمر باشد.
در ادامه دکتر سیدحسین سراجزاده، رئیس انجمن جامعهشناسی ایران نیز با اشاره به برنامههای سخنرانیهای مختلف دکتر فرید العطاس در ایران و در راستای گسترش همکاریهای انجمن جامعهشناسی ایران با انجمن بینالمللی جامعهشناسی، در سخنان کوتاهی به معرفی سخنران این جلسه پرداخت و درباره جایگاه علمی و فرهنگی وی سخنانی ابراز داشت.
پس از این مقدمات، فرید العطاس با اشاره به موضوع گفتوگوی فرهنگها و تمدنها، سخن خود را اینگونه آغاز کرد: گفتوگو یک ضرورت است؛ ولی کسانی که بیشتر به آن نیاز دارند، کمتر به آن میپردازند. اگر نقش گفتوگوی بین تمدنها استقرار صلح و آرامش است، باید فراتر از اینها فعالیت کرده و میان مردم هم ظهور و بروز داشته باشد. در واقع، در این زمینه ما زیاد نمیتوانیم به سیاستمداران اطمینان داشته باشیم و بنابراین چارهای نداریم جز اینکه به نیروی عامه مردم برای گفتوگو تکیه کنیم که در چنین شرایطی، هدف اصلی، ایجاد یک جامعه چند فرهنگی میشود که در آن باید همه فرهنگها مورد توجه قرار گیرند؛ چرا که اساساً منظور از جامعه چند فرهنگی جامعهای است که در آن، مردم قادر باشند مشکلات همدیگر را درک کرده و همه این مسائل را در نظر داشته باشند.
وی در توضیح بیشتری در زمینه چگونگی دستیابی به یک جامعه چند فرهنگی، افزود: برای نیل به این هدف، باید سه موضوع را در کلیه سطوح آموزشی مورد توجه قرار داد؛ چند فرهنگی بودن مدنیت جدید، آشنایی فرهنگها و تمدنها با یکدیگر و طرح دیدگاههای مختلف.
او در خصوص نخستین مسأله گفت: مدنیت جدید ترکیبی از فرهنگهای مختلف است. در این زمینه، کودکان ما باید درک کنند که فرهنگ جدید نباید الزاماً فرهنگ دیکته شدهای از غرب باشد؛ بلکه چنین فرهنگی معمولاً ترکیبی از فرهنگهای مختلف است. اگر این موضوع به خوبی درک شود، قدم مهمی در دستیابی به جامعه چند فرهنگی برداشته خواهد شد اما طی این مسیر چندان هم ساده نیست. به عنوان مثال، اغلب مردم در سراسر دنیا، بر این باورند که دانشگاه به معنای امروزی و مدرن آن، همان چیزی است که غربیها القا میکنند و در این زمینه، حتی خود مسلمانان هم فراموش کردهاند که اساساً ریشه دانشگاههای مدرن، دانشگاههای اسلامی است و آنها میتوانند در جوامع اسلامی نیز مدارک عالی کسب کنند.
العطاس سپس با اشاره به چند فرهنگی بودن تمدن جدید، موضوع دوم را با عنوان آشنایی فرهنگها و تمدنها با یکدیگر مطرح کرده و تأکید کرد که خیلی مهم است که این امر در سیستم آموزشی ایمان به انسانیت زنده شده و به بچهها آموزش داده شود. او در این زمینه، به ذکر یک مثال پرداخت و گفت: چند وقت قبل کتابی نوشتم که موضوع آن، گفتوگوی میان ادیان است. روی جلد این کتاب، یک نقاشی از ملاقات سلطان مالکالکامل و سن فرانسیس، پایهگذار مکتب فرانسیس، وجود دارد که این ملاقات در زمان جنگهای صلیبی اتفاق افتاده است. در واقع، وقتی سن فرانسیس به ملاقات سلطان و برای دعوت وی به مسیحیت، وارد مصر میشود؛ به گرمی پذیرفته شده از او استقبال خاصی به عمل میآید. سن فرانسیس در طول ملاقات با سلطان این موضوع را درک میکند که او هیچ وقت به آیین مسیحیت نخواهد گروید؛ اما مردی خدا دوست است و بدین طریق، فرانسیس هم تحت تاثیر اخلاق مسلمانان قرار میگیرد. تأثیر گفتوگوی آنها با یکدیگر به حدی زیاد بود که وقتی فرانسیس به ایتالیا بازگشت، از کلیسا خواست تا در هنگام غروب و به یاد اذان زنگها را به صدا در بیاورند.
سخنران این نشست، در ادامه گفت: سومین موضوعی که باید در راه دستیابی به یک جامعه چندفرهنگی مورد توجه قرار گیرد، بحث دیدگاههای مختلف است. همانطور که اکنون مشاهده میشود، مسلمانان وقتی از جنگهای صلیبی حرف میزنند، همچنان از همان لغت غربی آن استفاده میکنند. در واقع، آنها به هر زبانی که سخن بگویند، عبارت "جنگهای صلیبی" را به زبان خودشان ترجمه میکنند و حتی نگرششان به این موضوع، نگرشی کاملاً غربی است. به تعبیر دیگر، وقتی عبارت جنگهای صلیبی را به زبان میآوریم، به این معناست که گویی جنگی میان مسلمانان و مسیحیان بوده است که این برداشتی کاملاً غربی است. حال آنکه در واقع، برداشت بیشتر مسلمانان در آن دوره این بوده که جنگی بین مسلمانان و مسیحیان در نگرفته، بلکه مسلمانان برای سرزمینشان و در مقابل مهاجمانی که آنها را "فرنگی" مینامیدند، میجنگیدند. از سوی دیگر، آنها میدیدند که در آن زمان، مسیحیها، یهودیان و مسیحیان شرقی را هم به قتل میرساندند و به همین دلیل، فکر نمیکردند که جنگ میان مسیحیان و مسلمانان است. در این خصوص، خیلی مهم است که اروپاییان و آمریکاییها بدانند که مسلمانان به آن جنگها به عنوان جنگ میان مسلمانان و مسیحیان نگاه نمیکنند.
وی در بخش دیگری از سخنان خود، دو مانع گفتوگوی اسلام و مسیحیت را مورد توجه قرار داد و در این باره گفت: مانع اول، حاکمیت تفکر اروپا محور در دیدگاه ماست. در واقع، این "اروپامحوری" که در علوم انسانی ما حاکم است، از طریق تفکر عمومی به همه مسائل دیگر نیز سرایت کرده و به صورت پدیدهای درآمده که میتوان آن را مسیحی شدن فکر در علوم انسانی نامید. در این زمینه، به عنوان مثال، اگر در همین جمع پرسیده شود دین غالب در هند چیست، بسیاری خواهند گفت هندو. این در حالی است که هندویسم اختراع محققان دوره استعمار است؛ چرا که وقتی اروپاییها به هند رفتند، دیدند که مردم به خدایان متعدد اعتقاد دارند اما همه اعتقادات هندیها به چشم آنها یکسان میآمد و ایشان بر اساس تجربه خودشان که یک دین مسیحی با شاخههای متعدد وجود دارد، تصور کردند که هندیها هم با همه اختلافاتی که در آدابشان وجود دارد، تابع یک دین واحد هستند و آن را هندو نامیدند. در حالی که پیش از آن چیزی به نام دین هندو وجود نداشت. به عبارت دیگر، آنها نام سرزمین را به دین واحدی که ساخته تصورشان بود دادند. در مقابل، در میان دانشمندان مسلمان، صدها سال پیش از آنکه اروپاییها به هند برسند، ابوریحان بیرونی در آنجا زندگی میکرد. بیرونی ادیان هند را در آن دوران مطالعه کرد و در کتاب "مالالهند" به بررسی انواع مختلف آنها پرداخت. جالب است که اروپاییان وقتی کتاب بیرونی را ترجمه کردند، به جای "ادیان هند" کلمه "هندوئیسم" را گذاشتند. در واقع، این نمونهای است از مسیحی کردن فکر است؛ یعنی نگاه کردن به همه ادیان متعدد هندی در قالب یک دین واحد که هندو نام دارد.
العطاس در پایان سخنان خود، مشکل و مانع دیگر برای گفتگوی اسلامی- مسیحی در بین مسلمانان را عدم شناخت دقیق آنها از مسیحیت دانست و در این باره تصریح کرد: در حالی که در میان مسیحیان و یهودیان افراد بسیار زیادی هستند که درباره اسلام تخصص داشته و در این زمینه، به صورت علمی و آکادمیک، به مطالعه و تحقیق پرداختهاند؛ اما در مقابل، در جهان اسلام چنین وضعی وجود ندارد و تعداد دانشمندان مسلمان متخصص در ادیان دیگر بسیار محدود است.