مانوئل کاستلز در انجمن جامعه شناسی ایران بررسی کرد
قدرت و جامعه ی شبکه ای
مانوئل کاستلز، اندیشمند اسپانیایی تبار در ایران با کتاب پر اهمیت و حجیم «جامعه ی اطلاعاتی» خود معروف است. این کتاب که با سرویراستاری دکتر علی پایا به انتشار رسیده است، تحلیلی گسترده را از جوامع انسانی پس از به وقوع پیوستن انقلاب موسوم به انقلاب اطلاعاتی (انفورماتیک) ارائه میدهد. از این لحاظ باید کاستلز را یکی از تاثیرگذارترین متفکران علوم اجتماعی در سالهای اخیر دانست. وی که پس از دورانی از تدریس و پژوهش در فرانسه و در مدرسه ی عالی مطالعات اجتماعی پاریس، این کشور را به مقصد ایالات متحده ترک کرد، در جایگاه جدید خود توانست نظریهی«جامعهی شبکهای» خویش را تا اندازه ی زیادی گسترش و تعمیق دهد و با استفاده و تکیه زدن بر آن، به تحلیل جهان کنونی بپردازد. درحال حاضر نیزکاستلز از یک سو در اسپانیا و از سوی دیگر در آمریکا به تدریس و پژوهش اشتغال دارد و همانگونه که بیان میکند، بزرگترین پروژهی مورد علاقه اش به انتشار رساندن کتاب مهمی درباره ی رابطه ی میان قدرت و جامعه ی شبکهای است که سالهاست به مثابه ی محور اصلی کار علمیاش، او را به خود مشغول داشته است. کاستلز در هفته ی نخست خردادماه به دعوت چند موسسه ی علمی در ایران به کشور ما آمد و به همین مناسبت، سخنرانی ها و جلسات متعددی داشت. یکی از این برنامهها، روز سوم خرداد ماه به ابتکار انجمن جامعه شناسی ایران و با همکاری دانشگاه تهران در محل باشگاه دانشجویان این دانشگاه به اجرا درآمد که در طول آن اعضای هیات مدیره ی انجمن جامعه شناسی از جمله دکتر محمد امین قانعی راد، دکتر ناصر فکوهی و همچنین سرویراستار ترجمه کتاب کاستلز، دکتر علی پایا که نقش مهمی در سازماندهی سفر اخیر وی نیز داشته است و برخی از اساتید دانشگاه تهران و سایر علاقمندان توانستند با این اندیشمند اسپانیایی ملاقات وگفتوگو داشته باشند. خلاصهای از این گفتوگوها را در زیر میخوانیم.
در ابتدای جلسه دکتر ناصر فکوهی، عضو هیات مدیرهی انجمن جامعه شناسی ایران، به نمایندگی از طرف انجمن ضمن خوشامدگویی به پروفسور کاستلز به عنوان یکی از چهرههای تاثیرگذار کنونی در جهان اندیشه، گزارشی کوتاه را درباره ی موقعیت ایران و به ویژه وضعیت علوم اجتماعی در کشور ارایه داد. فکوهی بر این نکته تاکید کرد که دوبرابرشدن جمعیت کشور در طول سالهای پس از انقلاب اسلامی و جوان بودن این جمعیت که در حد بیش از 60 درصد در ردههای سنی زیر 25 سال قرار دارند، نیازهای آموزشی بسیار بزرگی را به وجود آورده است که نظام دانشگاهی ایران در دو سیستم دولتی و خصوصی تلاش میکند آنها را برآورده کند. در حال حاضر بیش از دو میلیون دانشجو در این نظام مشغول به تحصیل هستند که نیمی از آنها را دختران تشکیل میدهند. تقسیم بندی نظام آموزش همچنین گویای آن است که نزدیک به نیمی از دانشجویان در ایران در رشتههای علوم انسانی تحصیل میکنند. هر چند سهم علوم اجتماعی در این میان بسیار کمتر است. با این وصف تمایل دانشجویان نسبت به رشتههای علوم اجتماعی و نوآوریها و تغییرات اساسی که در ساختار دروس در سالهای اخیر به انجام رسیده، گویای وجود نیاز به این رشتهها در کشور ما است. کشوری که مطالعهای کوتاه بر آن، نشان دهنده گسترده بودن تنوع فرهنگی و همچنین وجود مسایل اجتماعی گوناگونی است که بدون دخالت علوم اجتماعی و کنشگران و اندیشمندان این حوزه نمیتوان امید به یافتن راه حلهای پایدار و مناسب برای آنها داشت. دکتر فکوهی در سخنان خود ضمن معرفی انجمن جامعه شناسی، این انجمن را یکی از انجمنهای علمی بسیار مهم در عرصه ی علوم اجتماعی توصیف کرد که توانسته است با بیش از 300 عضو فعال، اکثریت اعضای هیاتهای علمی دانشگاههای کشور در زمینه ی علوم اجتماعی را در خود جذب کند. به گفتهی او، وجود این انجمن و انجمن های دیگری که در سالهای اخیر درحوزههای دیگر علوم اجتماعی تاسیس شدهاند،هر چه بیشتر امکان تفویض بخشی از اختیارات و تصدیگریهای دولتی را به کالبد علمی کشور فراهم آورده است و انجمن جامعه شناسی امیدوار است که با گسترش فعالیتهای خود در سطح کشور و همچنین در سطح بین المللی بتواند از این موقعیت بیشترین بهره را برای گسترش و تعمیق اندیشه اجتماعی و تاثیر گذاری آن بر حوزههای اجرایی داشته باشد.
پس از دکتر فکوهی، دکتر غلامعباس توسلی، به عنوان یکی از بنیانگذاران علوم اجتماعی و از نخستین مؤسسان انجمن جامعهشناسی ایران، به کاستلز خوشامد گفت و پرسش خود را به آخرین تحولاتی که در نظریهی کاستلز درباره ی جهان کنونی انجام شده است، اختصاص داد.
پس از این بحث و معرفی مقدماتی، کاستلز در شروع صحبتهای خود بیش از هر چیز بر بعد بین رشتهای بودن درکار خود تاکید کرد. وی بر این نکته انگشت گذاشت که هنگام شروع کار خود در پاریس، بیشتر از گرایش جامعه شناسی مارکسی و همچنین از الن تورن تاثیر میپذیرفت اما در تداوم کار خود این گرایشها را به کنار گذاشته و بیشتر بر یک پرسمان (پروبلماتیک) اساسی متمرکز شده استکه موضوع قدرت و روابط پیچیده ی آن با حوزه ی رسانهها و شبکهای شدن جهان با محوریت فرآیندهای مبادله اطلاعات و داده ها را بررسی میکند. کاستلز بر این باور است که قدرت و بازتولید آن در جوامع انسانی محوری ترین عاملی است که تفکر اجتماعی باید بر آن تامل کرده و در موقعیت های فن آورانه ی جدید به آنها بپردازد.
نخستین بحث، پس از سخنان اولیه کاستلز، به وسیله ی یکی دیگر از اعضای انجمن جامعه شناسی، دکتر محمد توکل، دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو در ایران و استاد دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران، مطرح شد. توکل ضمن تاکید بر نابرابری کشورهای جهان، در دسترسی به اطلاعات و وجود هژمونیهای قدرت در نظامهای رسانه ای جدید و غالب بودن الگوی سرمایهداری در این رسانه ها، بر این امر انگشت گذاشت که در این شرایط نمیتوان لااقل در مورد کشورهای در حال توسعه، نگاه کاملا خوش بینانه ای به تحولات کنونی در سطح این فنآوریها داشت و نظر کاستلز را در این مورد جویا شد.
کاستلز پیش از هر چیز تاکید کرد که هدف کنشگران علوم اجتماعی نمیتواند این باشد که دربارهی اهمیت یا عدم اهمیت فنآوریهای اطلاعاتی قضاوت کنند. از نظر او، واقعیت آن است که رشد این فنآوریها فراتر از اراده ی این کنشگران قرار دارد و وظیفه ی آنها بیشتر آن است که این موقعیتها را تحلیل کنند.کاستلز همچنین تاکید کرد که امروزه نظام سرمایهداری به نظامی جهانی تبدیل شده است که همه ی کشورهای جهان بر اساس آن اداره میشوند و طبعا در این نظام، گرایش عام و بسیار رایج تمایل به بازتولید قدرت و سلطه است و این اصولا چیزی است که در تمام جوامع انسانی از آغاز با آن روبه رو بودهایم. اما آنچه امروز اهمیت دارد آن است که ما بتوانیم با دقت و موشکافی به شناخت و تحلیل سازوکارهای ظریف این نظامهای سلطه بپردازیم و به خصوص از امکانات فنآورانهای که در دسترسمان است، برای این امر استفاده کنیم و برای تحقق یافتن آن،نیاز به افزایش مهارت هاوجود دارد، مهارتهایی که بدون آنها لزوما ما حاشیهای شده و نمیتوانیم تاثیری بر روند مسایل داشته باشیم.
در این نشست، دکتر فرهاد خسرو خاور، استاد مدرسهی عالی علوم اجتماعی پاریس و همکار مرکز تحقیقات علمی کشور، پرسش بعدی را مطرح کرد که در آن ضمن اشاره به کتاب «مساله ی شهری» کاستلز وتاثیر پذیری زیادی که کاستلز در ابتدای سالهای 1970 از گرایش مارکسی و به ویژه از پولانتزاس داشت و این که وی در روند کاری خود به سوی پرسمانهای کاملا تازهای رسیده است؛ بر این نکته تاکید کرد که مساله ی اساسی در جوامع کنونی انسانی، شاید بیش از هر چیز موضوع هویت باشد. از این دریچه، خسرو خاور شناخت و تحلیل جنبشهای اجتماعی را برای درک سازوکارهای جدید هویت سازنده در جوامع انسانی مهم دانست و همچنین این پرسش را مطرح کرد که چرا کاستلز کمتر در نوشتههای خود به پدیده ی دین و اهمیت آن در فرآیندهای فرهنگ ساز اشاره کرده است.
کاستلز تاکید کرد که او همواره به پرسمان هویت در کار خود اهمیت ویژهای داده است و به خصوص براین نکته انگشت گذاشت که یکی از مشکلات کنونی ما آن است که موضوع هویت در جهان حاضر، عمدتا در قالب مفهوم «هویت ناشی از مقاومت» دیده شده و ارزیابی میشود، در حالی که بحث هویتهای فرافکنانه نیز میتواند به همان اهمیت باشد و این امری است که فنآوریهای اطلاعاتی آن را ممکن میکنند. وی وجود جنبش های اجتماعی را عاملی اساسی در بحث هویت دانست و معتقد بود که بسیاری از هویت ها به دلیل این جنبش ها و از خلال آنها شکل میگیرند، هر چند که نباید این شکل گیری را حاصل مکانیکی به نتیجه رسیدن یک جنبش دانست و میتوان آن را در فرآیند حرکت پویای جنبش به دست آورد. به همین دلیل نیز این جنبش ها هر چند ممکن است در کوتاه مدت بازنده باشند و به شکست بینجامند، در دراز مدت مسلما تغییراتی اساسی به وجود میآورند. بحث اساسی دیگری که کاستلز در این مورد بر آن تاکید کرد، اهمیت مفهوم «پراکنش» به مثابه ی موقعیتی برای گریز از نابودی هویتی در جهان کنونی بود. به عقیدهی او، در حالی که ما با گرایشهای سلطه طلب بزرگ درجهان روبهرو هستیم و در صورتی که هویت کاملا متمرکز و در نقطه ی خاصی ایستا باشد، این گرایشها میتوانندآنها را زیر بمباران تبلیغاتی و یا واقعی خود بگیرند؛ در حالی که پراکنش در چنین حالتی میتواند به حفظ هویت و جنبش اجتماعی یاری رساند. بنابراین کاستلز بر آن تاکید کرد که بهترین حالت در این زمینه یک «وحدت نمادین» و در عین حال یک سازماندهی شبکهای است. درباره ی دین، نیز کاستلز بر آن بود که این پدیده اهمیت بسیار بالایی دارد، زیرا به جز در اروپای غربی در سراسر جهان رو به قدرت گرفتن هرچه بیشتر است. کاستلز با این وصف معتقد است که باید بین پدیده ی بنیادگرایی دینی و هویت دینی تفکیک قایل شد و چندان نمیپذیرد که نسبت به این مساله بی تفاوت بوده است.
پرسش بعدی در این جلسه را دکتر کارو لوکس، استاد دانشکدهی فنی دانشگاه تهران مطرح کرد. دکتر لوکس بر اهمیت استفاده از فنآوریهای جدید برای دگرگون کردن نظامهای طراحی در سطح جامعه ی اطلاعاتی تاکید کرد و همچنین این نکته را که در تحلیل روابط شبکهای در کشور ما با نوعی عدم تقارن یعنی رقم بسیار بزرگتر دادههای دریافت شده نسبت به داده های ارسال شده روبهرو هستیم، را نوعی ضعف در مبادله تلقی کرد و همچنین بر اهمیت رابطهای که میتوان میان حوزه ی بیولوژی و فنآوری های اطلاعات داشت، نیز تاکید کرد.
کاستلز در این زمینه ی به خصوص بر این که علوم اجتماعی باید هر چه بیش از پیش با حوزه ی بیولوژی روابط علمی داشته باشد، تاکید کرد و به نظر او اصولا این حوزههای علمی را نمی توان حوزههای قابل تفکیکی به شمار آورد. چشم انداز علمی به باور او، چشم اندازی است که کار بین بخشی و بین رشتهای و کنش متقابل میان رشتهها را به مثابه ی تنها روش ممکن تفکر علمی به ما تحمیل میکند. تنوع و تکثر مهمترین موضوع هایی هستند که جوامع ما با آنها سروکاردارند. این جوامع نه تنها در حال حاضر بسیار متنوع هستند، بلکه حرکت آنها نیز به سوی تنوع یافتن هر چه بیشتر است و اگر این واقعیت را نپذیریم، خود را در موقعیتی بحرانی قرار دادهایم. برای مثال در حال حاضر، کشورهای اروپای غربی با یک موقعیت تکثر فرهنگی سروکار دارند که تا حدی مایل به پذیرفتن آن نیستند و به همین جهت نیز خود را با بحران روبه رو کرده اند. پرسش بعدی به وسیله ی دکتر حسین راغفر، استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا مطرح شد که در آن به نظریه ی شهری کاستلز اشاره شد. دکتر راغفر بر این نکته تاکید کرد که ایران در حال حاضر یکی از مهم ترین تجارب خود را در زمینهی گسترش شهرنشینی میگذراند که همراه با تغییرات گسترده ای نیز در زمینه ی اجتماعی و فرهنگی و تقسیم کار در این زمینه ها نیز هست. بنابراین نیاز به سیاست گذاری های مناسب در این زمینه ها امروز بیش از هر زمان دیگری برای کشور ما اهمیت دارد. او بر این اساس، نظر دکترکاستلز را درباره ی فرایندهای شهرنشینی و به خصوص مهاجرت های روستا شهری جویا شد.
کاستلز تاکید کرد که وی همواره موضوع شهر و شهرنشینی را به عنوان یکی ازمهم ترین محورهای مطالعاتی خود حفظ کرده است. البته مسایلی چون مهاجرت به شهرها و بالا رفتن دایم نرخ شهر نشینی اموری جهانی هستند که نشانهی آنها را در ایران همچون در بسیاری دیگر از کشورهای جهان نیز میبینیم. با این وصف کاستلز تاکید کرد که ما با پدیدهای به عنوان مازاد جمعیت در جهان و این که جهان کنونی آکنده از جمعیت باشد، روبه رو نیستیم؛ بلکه برعکس با جهانی سروکار داریم که بیشتر از پهنه های خالی تشکیل شده است که تنها برخی از نقاط آن تراکمهای بسیار بزرگ جمعیتی را در خود نشان میدهند. بسیاری از مردمان در جهان کنونی درون این نقاط متراکم که باید آنها را نوعی تله ارزیابی کرد به ناچار فرو می افتند و دچار مشکلات و مسایل متعدد میشوند که مشکلات ناشی از مهاجرت از آن جمله است . با این وجود جوامع همواره از این فرصت برخوردارند که با بازپردازش خود، راه حلهایی برای گریز و جبران این موقعیت ها بیابند. کشور ایران از این نقطه نظر به باور کاستلز در آغاز راه است و در سالهای آینده با مسایل بیشماری در زمینه ی شهر و شهرنشینی روبهرو خواهد شد که از همین امروز باید در فکر تدبیر آنها باشد.
یکی از دانشجویان دختر حاضر در جلسه با تاکید بر حضور گستردهی دختران در دانشگاهها و به خصوص در رشتههای علوم اجتماعی که نزدیک به 70 درصد پذیرفته شدگان را تشکیل می دهند، از دکتر کاستلز نظرش را دربارهی موقعیت زنان و تبعیضهایی که دربارهی آنها اعمال می شود، سؤال کرد.
کاستلز با تاکید مجدد بر بحث خود در تاثیر بخشی دراز مدت جنبشهای اجتماعی برجوامع انسانی، به خصوص به جنبش زنان اشاره کرد که به باور او باید آن را از فمینیسم جدا کرد و بر این نکته تاکید کرد که پویایی حاصل از این جنبش، میتواند و تاکنون توانسته تاثیر عظیمی بر دگرگونی موقعیت زنان داشته باشد. کاستلز از زنانی نام برد که در زندگی روزمرهی خود بدون آنکه نام فمینیست بر خود داشته باشند نوعی «فمینیست های عملی» هستند یعنی با اعمال و تجربه ی این زندگی، در حال تغییر دادن موقعیت خود و دیگر زنان هستند و به نظر او همین زنان و نه لزوما فعالان سیاسی یا اجتماعی هستند که بیشترین دگرگونیها را به وجود خواهند آورد. در این میان، اینترنت میتواند تاثیر بسیار زیادی بر شکل گیری جنبش ها و حرکتهای اجتماعی داشته باشد، حتی در مناطقی که به ظاهر ما با سطح پایینی از فن آوری و دسترسی سروکار داریم. کاستلز به مثالی در مکزیک اشاره میکند که در آن زنان دانشگاهی که به زبان انگلیسی آشنایی داشته و مهارتهای لازم را برای استفاده از اینترنت دارند به کمک زنان دیگر، حتی زنان بی سواد میآیند تا آنها را با حلقه های دیگری از زنان که در شبکه وجود دارند، مرتبط کرده و تبادل فرهنگی در این زمینه را افزایش دهند.
پرسش بعدی را دکتر پویا علاء الدینی استاد برنامهریزی دانشکده علوم اجتماعی مطرح کرد. علاء الدینی ضمن تاکید بر پر اهمیت بودن فنآوریهای اطلاعاتی، آنها را لزوما دارای کاربرد مثبت ندانست و این پرسش را مطرح کرد که به خصوص در کشورهای جهان سوم میتوان شاهد نوعی کاربرد بی فایده و برای مثال پر کردن اوقات فراغت به بیحاصل ترین شکل ممکن با این فنآوری ها بود. او به خصوص به پدیدهی وبلاگ ها اشاره کرد که در آغاز تصور میشد که میتوانند انقلابی ایجاد کنند اما امروز در بسیاری موارد به نوعی وقت گذرانی سطحی بدل شده اند.
کاستلز در این زمینه براین باور است که تاثیرگذاری فنآوریها را نمیتوان به یک وسیله و به یک نوع استفاده از آن وسیله تقلیل داد و باید موضوع را به صورتی گستردهتر دید. رابطه با شبکه ممکن است به خودی خود و در کوتاه مدت چندان تاثیرگذار نباشد، اما در میان و دراز مدت، همه ی رفتارها را دگرگون میکند.
گروهی دیگر از اساتید حاضر در جلسه نیز سؤالات و اظهارنظرهای متفاوتی را مطرح کردند و به خصوص بر این نکته تاکید شد که امروز ما در کشور خود بیش از هر زمانی نیاز به تبادل افکار با اندیشمندان جهانی داریم و این گونه جلسات و حضور این متفکران در ایران به خصوص در حوزههای علمی مختلف و جدید میتواند بسیار تاثیرگذار باشد.
دکتر فکوهی در انتهای بحث، ضمن تشکر مجدد ازحضور پروفسورکاستلز در ایران و آرزوی آنکه چنین جلساتی بتوانند تداوم یابند و همچنین با تاکید مجدد بر اهمیتی که انجمن جامعه شناسی ایران برای گسترش روابط علمی بین المللی قائل است، به طرح برخی از پرسشهای خود دربارهی نظریه کاستلز پرداخت. فکوهی ابتدا بر دو مفهوم اساسی که کاستلز مطرح کرده است، اشاره کرد؛ نخست مفهوم «فقر اطلاعاتی» و یا دسترسی اندک و نابرابری که امروزه چه میان کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته و چه درون هر یک از این کشورها میان افراد جامعه وجود دارد و بر موقعیتهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آنها مؤثر است. ما در حقیقت با موقعیتهایی سروکار داریم که در آنها هر چه بیشتر «پهنههای اطلاعات» با «پهنههای اطلاعات نادرست» و «پهنه های بیخبری» در تعامل و تاثیرگذاری متقابل قرار می گیرند. او سپس به مفهوم شکل گیریهای پیوندی و اختلاط میان اشکال شهر نشینی با سایر اشکال زیستی که یکی دیگر از نظریههای مهم کاستلز است، اشاره کرد و سرانجام به این پرسش پرداخت که با توجه به تنوع فرهنگی- محلی بسیار زیادی که در کشورهایی چون ایران وجود دارد و با توجه به اهمیت فرآیندهای ملت سازی و دولت سازی در آنها، آیا نباید استفاده ی بهتری از روابط میان سطح هویتی محلی و ملی در این کشورها کرد و سطح هویت ملی را به صورتی پویا با توجه به تکثر فرهنگ و نه بر پایهی یکپارچگی و یکسان بودگی تعریف کرد؟
کاستلز به عنوان نتیجهگیری و همچنین در پاسخ به این مباحث، بر این نکته تاکید کرد که مسالهی دسترسی را نباید به اینترنت محدود کنیم. او افزود که امروزه در جهان یک میلیارد استفاده کننده از اینترنت داریم و دو میلیارد استفاده کننده از تلفن های همراه یعنی تقریبا نیمی از جمعیت جهان مستقیما با وسایلی سروکار دارند که کاملا میتوانندآنها را به شبکههای اطلاعاتی و جهان مرتبط کند، بنابراین نمیتوان دیگر تصور کرد که امکان انفراد چندانی وجود داشته باشد. او تاکید کرد که حتی در مناطقی بسیار غیر توسعه یافته از جهان، مثل آفریقای سیاه نیز گاه ما با ابتکارهای بومی بسیار جالب سروکار داریم که امکان دسترسی را ایجاد میکنند؛ بنابراین لازم است که در این زمینه به صورت کمی و کیفی به اندیشیدن بپردازیم. البته نباید فراموش کرد که نابرابری به دسترسی در حقیقت نوعی نابرابری در فرآیندی متداوم است که از امکانات و مهارتها برای دسترسی شروع و به امکان استخراج و پردازش اطلاعات و استفاده های بعدی از آنها منتهی میشود. در زمینه ی اشکال پیوندی، کاستلز معتقد است که این اشکال، اشکال عادی و رایج و قاعده در جهان کنونی هستند و دیگر نمیتوان هیچ شکل خالص و نابی را در زمینههایی چون هویت گروهی مشاهده کرد که طبعا شهرنشینی و اشکال آن نیز شواهدی از این امر هستند. کاستلز همچنین در مورد رابطه ی هویت ملی و هویتهای محلی، بر این نکته تاکید کرد که تجربه ی کشورهای توسعه یافته ی کنونی در این زمینه، بسیار خشونت بار بوده است؛ کشوری که بیشترین موفقیت را در زمینه ی ایجاد یک هویت ملی یکپارچه داشته است فرانسهاست؛ اما همین کشور نیز بیشترین تجربه ی خشونت آمیز را در تحمیل این هویت در قرن نوزده داشته است. زیرا میدانیم که در هنگام انقلاب فرانسه فقط 13درصد مردم این کشور به زبان فرانسوی سخن میگفتند. مثال دیگری را نیز کاستلز از کشور زادگاهش اسپانیا میآورد که در منطقه ی کاتالونیا تنها بنایی که برای بزرگداشت شهدا بر پاشده است و تنها مراسمی که در این زمینه انجام میشود، در واقع بنایی است که به شهدای کاتالونیا در جنگ با اسپانیایی ها اختصاص دارد. بنابراین او معتقد است که لزوما باید به سراغ ایجاد سطوح ترکیبی میان هویتهای ملی و محلی رفت و از دست زدن به خشونت و تحمیل چه در یک جهت و چه در جهت دیگر در این زمینهها خودداری کرد. به باور کاستلز جامعه ی جدید با امکاناتی که در زمینه ی فنآوریهای اطلاعاتی در اختیار ما میگذارد امکان چنین تبادل و ایجاد ترکیبهایی را در زمینه ی فرهنگ فراهم میکند . هر چند که او در پایان بار دیگر بر پدیده ی قدرت و نقش محوری آن تاکید میکند.