گروه علمی تخصصی جامعه شناسی تفسیری انجمن جامعه شناسی ایران، نشست «معرفت شناسي گذار سوبژه به نسبت گذر از ابژه­ سنت به تجربه­ مدرنيته » را در تاریخ 24 اردیبهشت 1402 به صورت آنلاین برگزار کرد.

در این نشست که توسط حلقه مطالعاتی فرود به زمین این گروه برگزار شد و گزيده­ آثار صادق هدايت و فروغ فرخ­زاد را مورد مطالعه قرار داد؛ امیر عظیمی پژوهشگر، به اين پرسش پرداخت كه در بین همه اغلب نويسندگان و شاعران معاصر، چرا این دو شاخص هستند؟

وی در پاسخ به این سوال گفت: به دلیل این که اين بزرگواران نه تنها اعتقاد راسخ­تري به مدرنیته داشتند، بلکه بر مبنای الگوی تجدد يا مدرنيته زندگی کرده­‌اند. به طور مثال، تمام ناسازگاری­‌های صادق هدایت با خانواده و تمام مشکلاتی که فروغ فروخ­زاد در جامعه و خانواده­اي مردسالار به دست گریبانش بود در عمر کوتاهش همه به خاطر این است که هم از لحاظ فکری و كنش­گري معطوف به مدرنیته بودند و هم آن گونه زندگی کردند.

وی همچنین برخی مسائل، دغدغه‌­ها و انگیزه­‌هایی که این پروژه پژوهشی را در پی داشته است، چنین برشمرد:فقر مطالعاتی، مفهومی و نظری پیرامون موضوع؛ تقلیل مسائل به علل خاص یا رشته خاص؛ تجربه مدرنیته به عنوان یک دغدغه بلند مدت ومسئله­‌ای پیچیده و چندوجهی؛ سطحی و ابزاری بودن برنامه ریزی‌­ها و سیاست گذاری­‌ها در گذار به تجربه مدرنیته و توسعه در ایران؛ نبود هم افزایی، هم گرایی، هم فهمی، هم کنشی بین بخش‌­های سیاسی و اجتماعی در جامعه؛ تکرار مکرر و پراشتباه گفتمان رسمی توسعه و تجربه مدرنیته در ایران بدون توجه به پدیدارشناسی توسعه و مدرنیته و شناخت و درک کافی از آن؛ همچین وجودموانع جدی و پیچیده فرهنگی، اجتماعی و ساختاریپیش روی توسعه و تجربه مدرنیته؛ عدم کنش گری فعال و پویا و مستمر در تاریخ اجتماعی ایران؛ نگاه صوری و ابزاری به مسئله توسعه و مدرنیته؛ تعریف نامناسب و مبهم از سوبژه مدرن در ایران؛ عدم هم فهمی و هم کنشی میان برخی روشنفکران ارگانیک و مستقل، نویسندگان و اندیشمندان ایرانی در دوره معاصر؛ ضعف های عمده در مفهوم نهادسازی و عدم درک صحیح از ارزش های دموکراتیک و مفهوم اخلاق مدرن در ایران.

وی همچنین در كليات بحث، با اشاره به سنخ شناسی دوران مدرنیته و دیدگاه­های متعدد در نحوه آغاز دوران مدرن، به دو سنخ از میان سنخ­های مختلف پرداخت: سنخ شناسی دوران مدرنیته در دیدگاه تنهایی از1400 تا 1893 و از 1872تا1918-1914 و دوران مدرنیته درگذار از 1918 تا دهه 1960 و دوران مدرنیته اخیر از دهه 60 به این سو و در مقابل سنخ شناسی مارشال برمن نیز چنین است: از قرن 16 تا قرن 18 بیم و امید؛ دهه انقلابی1790(آغاز انقلاب فرانسه) و قرن بیستم که جهان را در بر می­گیرد.

وی در بخش دیگری از سخنان خود به ذکر کلیاتی پیرامون مبانی نظری موضوع مورد پژوهش خود از جمله: دیدگاه­ های نظریه پردازان مدرنیته آغازین؛نظریات کارل مارکس؛ جرج سيمل؛ ماکس وبر؛ جرج هربرت مید؛ نظریه مد يا فشن هربرت بلومر؛ آنتونی گیدنز؛ میشل فوکو؛ نقد ادبی مارکسیستی: رابطه ادبیات و روبنا؛نظریات جرج لوکاچ؛لوسین گلدمن؛رولان بارت؛میخاییل باختین؛تئودور آدورنو؛ آنتونیو گرامشی وبرتولد برشت، اشاره کرد.

عظیمی در ادامه این بخش از سخنان خود با اشاره به تجربه مدرنیته در غرب و ایران افزود:فرایند عملی مدرن شدن اروپا از 1400 تا 1960 به این سوآغاز گردید- هر چند از قرن یازده تا سیزده حرکت­ها و جنبش­های نوپایی وجود داشته است. در مراحل مدرن­تر از سوی اندیشمندانی چون یورگن هابرماس و آنتونی گیدنز نظریه «مدرنیته پروژه ای ناتمام» تلقی شد. براساس نظری اتگیدنز، طبق آرمان­های مترتب بر آن، تجربه مدرنیته در کمتر جامعه‌ای به سطح کامل­تری رسیده، در غرب که طلایه‌دارو خاستگاه اصلی مدرنیته است،هنوزفاصله زیادی با آرمان­های آن وجود دارد. هرچند معدود کشورهای حوزه اسکاندیناوی نسبت به بقیه جوامع غربی در این زمینه پیشروتر بوده­اند. بقیه نقاط دنیا از جمله کشورهای جهان سوم یا در حال توسعه، تنها حجمی از کمیت‌­­های ابزاری و فن آورانه­ مدرنیزاسیون را دارا هستند و از لحاظ توسعه اجتماعی فاصله­ بسیار زیادی وجود دارد.

عضو گروه تخصصي جامعه شناسي تفسيري، در ادامه این بحث با اشاره به آغاز فرایند تجربه مدرنیته (مدرنیزاسیون) در ایران گفت:جرقه عملیاتی مدرنیزاسیون طی سفرهای ناصرالدین شاه به اروپا و آشنایی با جذابیت های مدرنیته؛ اقدامات علمی، فرهنگی و اجتماعی امیر کبیر صدر اعظم وی و دعوت از سفیران تجدد در غرب برای تدریس و به تدریج اعزام ایرانی ها به آنجا کلید خورد؛ هر چند رویدادهای مهم جهانی و منطقه ای و تاثیر آن در سرعت بخشی به جریان مدرنیزاسیون (همانند انقلاب 1905 روسیه- پیروزی ژاپن بر روسیه- اعزام افراد به غرب برای تحصیل) بی تاثیر نبود. در ادامه انقلاب مشروطیت و امضای آن توسط مظفرالدین شاه و پیامدهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اعزام سفیران تجدد به غرب؛ اقدامات اجتماعی و اقتصادی و صنعتی رضاه شاه طی دو دهه؛ مدرنیزاسیون ابزاری و دستوری؛ مدرنیزاسیون کمی و فن آورانه و شدت فرهنگ ملی گرایی و شکل گیری دولت - ملت مدرن به چگالی مدرنیزاسیون ابزاری یاری رساند.

وی همچنین با اشاره به آغاز جریان مدرنیته در غرب و مدرنیزاسیون در ایران به نقل از دکترمیرسپاسی افزود: داستان تحقق مدرنیته در کشورهای غربی تقریر یکسانی ندارد، فرانسه و انگلستان توانستند میان ارزش­ها و نهادهای کهن و الزامات دنیای مدرن پلی بزنند و فرایند «دردناکِ» گذر از «سنت­های بدوی» به «آینده‌ ای امیدوارانه» را، در مقایسه با آلمان، با سرعتی بیشتر و تشویش و تردیدی کمتر طی کنند. اما در مورد تجربه مدرنیته ایرانی، میرسپاسی بر این باور است که: «داستان مدرنیته در ایران بیان امید و اضطرابی است که زیستن در جهان معاصر، در ما پدید آورده است. تحقق مدرنیته در ایران بدون یک شجاعت ذهنی و آمادگی برای یک «خانه تکانی»فرهنگی و دل کندن از بسیاری از تعلقات به ارث رسیده، بعید است که عملی شود. با وجود این، مدرنیته آن قدر جذاب است و آن قدر امید برای سعادتمندی و نیل به آسایش زندگی در دلها می‌افروزد که نمیتوان از آن به سادگی گذشت. در چنین موقعیتی، مسئله ما ایرانیان رسیدن به نوعی تعادل روحی و فرهنگی میان هویت یگانه تاریخی‌مان و ارزشها و ساختارهای جهان مدرن است. اما برای رسیدن به چنین تعادل فرهنگی و اجتماعی‌ای، خود داستانی پر ماجرا و بغرنج است. تجربه مدرنیته ایرانی در واقع تلاش برای رسیدن به این تعادل فرهنگی است».

دکتر عظیمی در بخش دیگر از سخنان خود به برخی مفاهیم مرتبط با مدرنیته از رویکرد «گفتمان پارادایم جامعه شناسی تفسیری» پرداخت و آن­ها را چنين برشمرد:

پویایی فردیت: رشد و گسترش فردیت یکی از ویژگی های بسیار مهمی بود که دوران مدرن را از دوران پیشامدرن جدا می نمود. دو معنای فردیت از دیدگاه جرج سيمل عبارت است:معنای نخست، فردیت به معنای آزادی و مسئولیت برای خود شخص که ناشی از محیط اجتماعی گسترده و بی ثبات است؛ معنای دیگر فردیت، کیفی است: به این معنا که انسان منفرد خود را از جمع دیگران متمایز می کند؛

  • پویایی نظم: آهنگ پویایی نظم اجتماعی برای نخستین بار در دهه 1930 بر زبان بلومر جاری شد. بلومر اصطلاح مد یا سامان در برابر سنت برساخت و این نظم را در معنای زیرین از هم تفکیک کرد:سنت، نظم اجتماعی ای است که پویایی آرام و کندی را در کنش پیوسته توضیح میدهد؛
  • مُد یا سامان، نظم اجتماعی ای است که پویایی تندتری را در نهادینه شدن و سازمانی شدن هنجارها و قواعد نشان میدهد؛
  • پویایی علم: بنا بر همان تعبیری که بلومر از تعریف دوگانه نظم داشت، زبان جامعه شناسی دوران مدرنیته میانی معنای دیرپای نظم را در واقعیت های اجتماعی به میدان تعریف علم کشانید؛

منطق مدرنیته: منطق مدرنيته منطق استقرا است، آدم سنتی به صورت منطق قیاسی فکر می­کند اما آدم مدرن استقرایی فکر می­کند چون فردیت در وجودش بروز یافته است.

وی همچنین با اشاره به فرایند حرکت واقعیت های اجتماعی از مرحله‌ی سنتی به مدرن گفت:در مدرنیته، برون­ داد «فردیت» از قیاس به استقرا است؛ در اقصاد از مرحله­ فیزیوکراسی: یعنی انسان وابسته به زمین و طبیعت به سیستم مرکانتیلیستی: یعنی بشر وابسته به سرمایه و کار شخصی؛ در مفهوم هنر از مرحله­ کلاسیسیسم به رمانتیسیسم؛ در مذهب از مرحله­ کاتولیسیسم به پروتستانیسم؛ در مفهوم عشق از عشق آسمانی به صورت عشق زمینی و رمانتیک: عشق­ زمینی و رمانتیکِ فرد به فرد اساساً در پیشامدرن جواب نمی­ دهد و عشق در یک وضعیت مدرن است که به عنوان عشق­ های رمانتیک زمینی که موجب توجه بیشتر به عواطف و هیجانات فردی در زندگی اجتماعیِ انسان­ها می­ شود؛در مواجه با واقعیت ­اجتماعیِ وضعیت مدرنیته؛ حرکت از قطعیت به نسبیت­ گرایی سیر می­کند؛ طبقه اجتماعی و مالکیت اجتماعی(-Social Class --Social Estate)، چرا نمود مدرنیته و فردیت است؟. استدلال فِرُم و باتومور در این باره این است که فرد قبلاً برای دیگری مانند کلیسا و فئودال کار می­ کرد و حالا برای خودش کار می­ کند در اوائل عصر رو­شنگری در مناطقی از اروپا به ویژه در شهر سیسیل ایتالیا برای اولین بار شغل کاسبی مانند بقالی و حمالی و... به وجود آمد که شخص برای خودش کار می­ کرد.

اگر مدرنیته را بشکافیم چیزی غیر ازفردیت نمی بینیم. سپس می­ رسیم به سکولاریته ونسبیت­ گرایی، سکولاریته به عنوان بروزی از فردیت می­ خواهد بگوید: مثلا من کاری ندارم که متفکرین چه گفتند... یک سکولار واقعی اساساً با احکام قیاسی کاری ندارد با احکام دینی کار ندارد نه مثبت و نه منفی فقط می­ خواهد خودش تجربه کند و در رفتن به سوی واقعیت بداند، تجربه ­اش چگونه است. به عبارتی من می خواهم بفهمم واقعیت چیست؟ با تجربه حسی­ ام می خواهم بدانم چیست و این اوج بروز فردیت است.سکولاریته احکام از پیش تعریف ­شده را به کنار نهادن و به تجربیات شخصی و استقرایی تکیه کردن است. در نگاه علمی از طریق اپوخه سازی یا تعلیق، نگاه نسبیت گرایانه به واقعیت­ های اجتماعی ممکن می­گردد.سکولاریسم با وجود تبلیغات منفی و برچسب زنی به آن ضد دینی نبوده و منافاتی با آن نداشته است.

وی در ادامه سخنان خود به اصول جامعه شناسی اشاره کرد و افزود: جامعه شناسی به عنوان علم مطالعه مدرنیته، همانند هر علمی با اصول و مبانی­ای چون: راه ها و اهداف مشترک؛تفکیک یافتگی (تقسیم کار اجتماعی)؛ اصل هم فراخوانی اجتماعی و اصل سبک و فرصت های زندگی، سر و کار دارد.

این مدرس دانشگاه و پژوهشگرحوزه جامعه شناسی در زمینه پرسش اصلی و آغازین خود در این پژوهش اظهار داشت:مسائلو دغدغه­های یاد شده پیرامون بحث مدرنیزاسیون در ایران،موجب پیدایش انگیزه بسیارمهمی شد تا به موجب آن، پژوهشی معرفت شناختی در ارتباط با مسئله گذار سوبژه به نسبت گذار از ابژة سنت به مدرنیته مبنی بر این که در بررسی معرفت شناختی گزیده ای ازآثار هدایت و فروغ،فرایند گذارسوبژه به نسبت گذار از ابژه سنت به مدرنیته چگونه بازنمایی شدهاست؟و تأکید بر این نکته که آیا این گذار، نشانه گذار ذهنی و شخصی آن­ها بوده،یا به صورت واقعیت اجتماعی موجود در فضای عینی جامعه ظهور و بروز داشته است؟.

وی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به اهداف این پژوهش گفت:اغلب نگرش­ ها و برنامه­ های پیرامون تجربه مدرنیزاسیون در ایران، به صورت ابزاری و کمی گرایانه بوده است و جالب این که این رویکرد بیش از یک قرن هنوز هم در جامعه ایران فرمانروایی می­کند، پرداختن به مسئله تجربه مدرنیته ایرانی از ابعاد فرهنگی و اجتماعی و تلاش علمی و پژوهشی با هدف ارائه تحلیلی دقیق­تر با بهره­ گیری معرفت شناختی و جامعه شناسی تفسیری، اطلاعات و شواهد برخی از آثار ادبی هدایت و فروغ به عنوان نویسندگان و روشنفکرانی مستقل، دردمند و متعهد که توسعه، رفاه جامعه ایرانی و حتی جهانی از دغدغه‌­های اصلی آنان در مسیر پر فراز و نشیب زندگی اجتماعی­شان بوده است، از اهداف و عزم جدی پژوهشگر به ویژه از ابتدای آموزش در این مقطع و گرایش تخصصی دکتری جامعه شناسی فرهنگی بوده است. بنابراین، به عنوان هدف اساسی پژوهش، با اتخاذ رویکرد جامعه شناسی تفسیری، در نظر است، فرایند گذار سوبژه به نسبت گذار از ابژه سنت به مدرنیته با معرفت شناسیبرخی از آثار و روایت­های صادق هدایت به ویژه رمان بوف کور و برخی از داستان­های کوتاه وی و دو مجموعه شعر «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» فروغ فرخزاد، بر این نکته تأکید نماید که گذار به مدرنیته، گذار ذهنی و شخصی این نویسندگان بوده و یا به صورت واقعیت اجتماعی موجود در فضای عینی زیست جهان آنها ظهور و بروز یافته است.

دکتر امیر عظیمی در ادامه با اشاره به اهمیت گزینش و تطبیق اندیشه و آثار هدایت و فروغ در این پژوهش گفت:تطبیق معرفت شناختی برخی آثار آنان با توجه معاصر بودندر تجربه مدرنیته ایرانی (پهلوی اول و دوم)، قرابت اندیشگی آنان پیرامون بحث مدرنیته و توسعه اجتماعی، تلاش بی وقفه در جاری شدن تجربه مدرنیته به معنای توسعه فرهنگی و اجتماعی نه به صورت ابزاری و ظاهری، نقدهای جدی و بی ملاحظه ای نسبت به سنت ها و اسطوره های خرافی برآمده از جامعه و متن خانواده سلطه گر و پدرسالار به عنوان روشنفکرانی مستقل و کنش گرانی منتقد،از لحاظ جامعه شناسی معرفت‌شناختی حوزه ورود به مدرنیته را تحت تاثیر خود قرار داده و کمک زیادی به سپهر اندیشه مدرن در ایران کرده اند؛ سرانجام، ساختارها و عملکردهای موجود در تجربه مدرنیته ایرانی را با کنش گری خود مورد انتقاد جدی قرار داده اند، به همین دلیل نیز در همه ادوار تاریخ معاصر ایران چه قبل و چه پس از انقلاب آثار ادبی آنان مورد هجمه، تحریف، سانسور و توهین حکومت های وقت بوده است. پرهیز جدی از عادت وارگی، روزمرگی، توده گرایی، عافیت طلبی و محافظه کاری و هجوم به هژمونی سلطه با اندیشه و افکار خود از موارد دیگری بوده است که تطبیق و بررسی آثار به همراه داشته است.

وی با اشاره به رویکرد یا رسش پژوهشی در این تحقیق گفت: در موضوعات و پدیده هایی که به گذشته مربوط شوند از رسش یا رویکرد تاریخی استفاده می شود. در واقع، اسناد تاریخی تا سایر دستاوردها و محصولات اجتماعی انسان‌ها از قبیل داستان، شعر، فیلم و نظیر این موارد، می­توانند به عنوان واحدهای تحلیل رسش یا رویکرد تاریخی مورد مطالعه قرار گیرند. در این پژوهش با توجه به ابعاد و ماهیت موضوع پژوهش براساس نظریه نورمن بلیکی، از استراتژی استقرایی و کنش پژوهشی – استفهامی (با هدف توصیف و فهم زندگی اجتماعی بر اساس انگیزش ها و فهم کنش گران اجتماعی) استفاده شده است. با کاربرد فن پژوهش کتابخانه ای - اسنادی و از برخی «منابع دست اول» که توسط خود نویسندگان خلق شده و برخی منابع دست دوم مرتبط به موضوع این پژوهش برای جمع آوری اطلاعات استفاده شد. طرح تحلیلی در این نوع پژوهش نیز چارچوب روش شناختی ای است که داده های پژوهش در آن، معنای طبیعی خود را باز می یابند، طرح تحلیل تکنیکی این تحقیق استنباطی، توصیفی – تحلیلی بوده که بعد از جمع آوری اطلاعات مورد نظر، بر مبنای جامعه شناسی پدیداری و تفسیری از طریق شناسایی رابطه دیالکتیکی موجود بین شرایط عینی و ذهنی زمان خلق آثار فروغ فرخزاد و صادق هدایت، آن ها را مورد تحلیل و تفسیر پدیدار شناسانه و معرفت شناختی قرار می دهد. در ارزیابی و تحلیل اطلاعات پژوهش از تکنیک توصیفی–تحلیلی و تحلیل عنصری استفاده شد. در تحلیل عنصری، گزیده ای از عناصرجملات داستان های هدایت و اشعار فروغ از دیدگاه پدیدارشناسی جامعه شناختی و جامعه شناسی تفسیری و فرود به زمینی، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفت.

دکتر عظیمی در بخش تجزیه و تحلیل اطلاعات پژوهش خود با اشاره به رابطه دیالکتیکی سپهر اندیشه اجتماعی و فرهنگی و زمینه­های عینی جامعه ایرانی در خلق آثار هدایت و فروغ گفت: در خصوص زمینه‌­های عینی جامعه ایرانی در زمان صادق هدایت می­توان به موارد ذیل اشاره نمود: تجربه مدرنیته ابزاری دوره رضاشاه؛ فضای اجتماعي عصر رضاشاه؛ فضای روشنفکری زمان رضاشاه روشنفکر ایرانی و سپهر اجتماعی و فرهنگی؛ روشنفکر کیست؟ و برخی از ویژگی­‌های روشنفکر، روشنفکر ارگانیک و روشنفکر مستقل و مسئول؛ به وضعیت جامعه پیشاسرمایه داری ایران؛ گذری کوتاه به جامعه ایرانی اوائل سده بیستم؛ پیوندهای کشاورزی درایران؛ بارقه ­های انقلاب مشروطیت؛ نفت و زایش نظام توتالیتر و استبدادی در ایران. همچنین از جمله زمینه های عینی جامعه ایرانی در زمان فروغ فرخزاد عبارتند از: تجربه مدرنیته تشدید شده در پهلوی دوم، ظهور طبقه سرمایه دار تجاری و خرده بورژوازی در ایران، طبقاتی و قطبی شدن جامعه، اوج مبارزات مارکسیستی و چپ در ایران، رشد زمینه های سرگرمی و زندگی تجملاتی در پهلوی دوم.

وی در بخش رابطه دیالکتیکی بین سپهر اندیشه اجتماعی، فرهنگی و تأثیر آن در خلق آثار هدایت و فروغ به تحلیل عناصر ذیل پرداخت: مشروطیت و تجربه مدرنیزاسیون ایرانی، نفت و بازتولید استبداد، وضعیت دشوار برای اندیشه و بیان، تکنولوژی های ارتباطی، توسعه راه های ارتباطی، آموزش به شیوه مدرن، بهداشت و درمان و توسعه شهرنشینی. از جمله زمینه های عینی عصر فروغ که زمینه ساز آفرینش اشعار مدرن نقش جدی داشته است، می توان به این عناصر اشاره کرد: سوبژه و تجربه مدرنیزاسیون ایرانی، مصرف گرایی و رشد سرمایه سالاری تجاری، افزایش هژمونی استبداد، روشنفکر مستقل در برابر روشنفکران ارگانیک، توسعه برنامه های رادیو و تلویزیون- سینما و تئاتر- مطبوعات، گسترش جاده های بین شهری و بهسازی خیابان های شهرها و توسعه شهرهای بزرگ، افزایش تعداد دانشگاه ها و مدارس مدرن، ارتقاء سطح بهداشت و افزایش امید به زندگی، افزایش مهاجرت از روستاها به شهرها و اصلاحات ارضی. همچنین از زمینه های عینی ای عصر هدایت که در آفرینش آثار داستانی وی تاثیر بسزایی داشت عباتند از: سوبژه برآمده از انقلاب مشروطیت، مراحل آغازین استخراج نفت و تحکیم استبدادی، روشنفکر متعهد و مستقل در برابر روشتفکران ارگانیک و وابسته به نظام سیاسی، رسانه های الکترونیکی ابتدایی، سینما و تئاتر محدود- مطبوعات، آغاز توسعه راه های ارتباطی و خیابان کشی شهرها، ابتدای توسعه آموزش به شیوه مدرن، مراحل آغازین توسعه بهداشت و درمان و امید به زندگی پایین، تعداد شهرنشین کمتر و روستانشین بیشتر.

این مدرس دانشگاه، با اشاره به جستارهای نظری هستی شناسی، روش شناسی، ایستایی و پویایی شناسی در کارهای فروغ و هدایت افزود: در نوع نگاه هستی شناسانه هدایت و فروغ، انسان به عنوان موجودی شناسا، تفسیرگر و عمگرا، صاحب تجربه اجتماعی و اراده، (نگاه سارتری و اگزیستانسیالیستی و پراگماتیستی) و باور به این که جامعه می تواند همزمان زمینه شکوفایی یا تحمیق افرادش را در مجموعه ای از شرایط هم فراخوان فراهم کند است. همچنین هر دو به تاثیر دیالکتیکی متقابل عین و ذهن در بین واقعیت های اجتماعی باوردارند. از لحاظ جستار روش شناختی هدایت و فروغ دارای راهبردی استقرایی و کنش پژوهشی به عبارتی با رویکرد فرود به زمینی و طبیعت گرایانه به پدیده های اجتماعی، با توجه به آثار پژوهشی و هنری به جا مانده از آنها، دارای صفات پژوهشگر مشاهده گر مشارکت کننده، گرایش به عمق و عدم ماندن در سطح و تجربه گرایی و سکولار از جمله از صفات روش شناختی این دو می باشد. از لحاظ ایستایی شناسی یا جامعه شناسی نظم نزد آثار فروغ و هدایت به عبارتی بازنمود انسان در گروه ها و طبقات اجتماعی، نظم موجود در جامعه، هنرمند متعهد و مسئول می توان گفت که در برخی از آثار آن ها به طور روشن تر، ایستایی شناسی در رمان حاجی آقا و در شعر کسی که مثل هیچکس نیست فروغ به وضوح بازنمایی شده است. در جستار پویایی شناسی یا باور به تحولات اجتماعی و دیالکتیکی و فرایندی بودن هستی، شعر «کسی که مثل هیچ کس نیست» نماد بارز پویایی شناسی فروغ است. همچنین در جای جای اندیشه و باور هدایت، رمان بوف کور و برخی از داستان های کوتاه وی مانند داستان مرگ و آثار مربوط به خیام و... پویایی شناسی هدایت به طور روشن بازنمایی شده است.

وی همچنین به بازنمایی مفاهیم معین و حساسگر در داستان های هدایت و در اشعار فروغ به ویژه مرحله دوم شاعری اش به شرح ذیل پرداخت و گفت: کنشگری سوبژه و دگرگونی؛ سوبژه و زیست جهان سنتی؛ سوبژه و بازاندیشی؛ تفکر مدرن و ساختار سنتی؛ ناامیدی سوبژه از توسعه و مدرنیزاسیون؛ راوی و ساختارهای سنتی؛ رجاله های جامعه و فاقدان قدرت؛ زن و تجربه مدرنیته پدر سالار؛ مرگ از نگاه سوبژه تراژیک؛ تراژدی مدرنیته؛ سوبژه ایرانی و اسطوره گرایی؛ تجربه مدرنیته در زنده به گور ؛ دیالکتیک سنت و مدرنیته و دگردیسی سوبژه در داستان مردی که نفس اش را کشت؛ داستان «سه قطره خون» و نظریه داغ دیوانگی و نظریه انضباط و تنبیه؛ فرهنگ ضد توسعه: منفعت طلبی شخصی در مقابل منافع جمعی؛ جامعه زندان بزرگ: هم زمانی داستان با اوج استبداد؛ مفاهیم همسان با دیدگاه فوکو و داستان سه قطره خون.

دکتر عظیمی در ادامه سخنان خود با اشاره به تحلیل عناصر گذار سوبژه به نسبت گذار از ابژه سنت به مدرنتیه در آثار داستانی هدایت و اشعار فروغ با تأکید بر نشانگان­ها یا عناصر گذار به مدرنیته از جمله: فردیت عنصر مهم مدرنیته، فردگرایی، عقلانیت، پرگمتیست بودن، تجربه گرایی، نفی سنت­ها و اسطوره­های خرافی، کنش گری و تفکر انتقادی، دیالکتیک چندگانه (چنداسلوبی)، استقرا یا کنش پژوهی، هم فراخوانی هستی و نیستی، زن و تجربه مدرنیته، را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

وی در ادامه این بحث با توجه به این نشانگان‌­ها، به بازنمایی مفاهیم معین و حساسگر متناظر با این نشانگان‌­ها، در آثار فروغ و هدایت به این شرح اشاره کرد: کنشگری و خلق سوبژه مدرن و پویا، گسست از خانواده و گرایش به طبیعت و هنر، خلق سوبژه خردگرا، ترجیح منافع جامعه بر منافع شخصی، عدم قطعیت و نسبی بودن امور، ضدیت با خرافه و فرهنگ ارتجاعی و تقدیرگرایی، نقد و نفی وضعیت حاکم بر جامعه زمان خود، تاثیر و تأثر متقابل عین و ذهن، دیالکتیک استقرایی و کنش پژوهی، تراژدی و دیالکتیک مرگ و زندگی در نگاه مدرن، نگاه غیر جنسیتی فروغ در آثارش، روشنفکران ارگانیگ و دوستان و اطرافیان عوام و درک نادرست و عدم هم فهمی با شاعر. همانطور که ملاحظه شد، عناصر معین و حساس مزبور، شباهت ها و تفسیر معنایی آنها در خوانش آثار آنها بسیار نمایان است. البته به استثنای مفهوم نگرش جنسیتی که در آثار فروغ بیشتر نگاه غیر جنسیتی نمایان تر بوده است تا آثار هدایت.

وی همچنین با اشاره به پرسش محوری پژوهش مبنی بر این که گذار سوبژه به مدرنیته، آیا گذار ذهنی و یا شخصی هدایت و فروغ بوده است یا به عنوان واقعیت اجتماعی در جامعه ایرانی ظهور و بروز یافته است گفت: با بررسی برخی از آثار داستانی هدایت و اشعار فروغ با توجه به بازنمایی مفاهیمی چون دیالکتیک سوبژه­ي مدرن و ابژه­ي سنت، مفهوم فردیت، سکولاریته، دیالکیتک استقرایی و کنش پژوهانه در بوف کور و برخی از روایت­های کوتاه هدایت شاخص محوری در گذار سوبژه به مدرنیته، طبیعت گرایی دیالکتیکی و فرود به زمینی، دیالکتیک تازگی در اندیشه فروغ، افتراق نگاه فروغ با هدایت در نگرش به مفهوم جنسیت و نگرش استقرایی و کنش پژوهشی نشان داد که این مطالب و مفاهیم اغلب به عنوان دغدغه‌­های شخصی فروغ و هدایت بود و چندان به عنوان یک واقعیت اجتماعی در جامعه ایرانی ظهور و بروزی نداشته است.

او در پایان سخنان خود با اشاره به اینکه مسئله گذار به مدرنیته آیا به صورت ذهنی و شخصی سوبژه بود و به عنوان یا به صورت واقعیت اجتماعی در فضای عینی جامعه ظهور یافته است، افزود: سوبژه مدرن با ابژه سنت در فرایندی دیالکتیکی در تقابل هم قرار گرفته که برآیند آن جز تغییرات ظاهری در علوم و تکنولوژی کمی همانند مدرنیته ابزاری و آمرانه نبوده است. سوبژه مدرن برخلاف ابژه سنت از بازاندیشی، تغییرات و نو به نو شدن خود خبر می دهد، اما این نو به نو شدن خوشی و شادی­ای را به همراه نداشته، بلکه سوبژه بیشتر به مرحله تراژیک خود نزدیک می­گردد. این ابژه سنت (در جامعه ایرانی تا حال حاضر) است که به صورت عادتی، کند، بدون تغییرات، نو شدن، جامعه را به سوی تقدیر، سرنوشت و زندگی تکراری و کهنه سوق می­ دهد. هدایت و فروغ به عنوان کنش گران انتقادی تمام عیار، هر چند گاهی به ناچار در مبارزات خود در برابر ابژه ها یا ساختارهای سنتی و لجوج پس نشسته اند، اما از نگاه مردم عادی یا برخی روشنفکران ارگانیک و وابسته به این ابژه­‌های سنت و رجاله­‌ها، این پس نشینی هدایت و فروغ را نباید به حساب خلوت نشینی، عافیت طلبی و به اشتباه گریز از واقعیت­های اجتماعی موجود، گمان کرد. بلکه خلوت نشینی آنان جز بازاندیشی کنش پژوهانه و دیالکتیکی برای فرو رفتن و نقب زدن و رخنه کردن در واقعیت­های اجتماعی نبوده است تا روزی اندیشه­‌های پویا و پرصلابت آنان دوباره پدیدارگردیده و نجات واقعیت را با خود به همراه آورد. نجات از عقب ماندگی و سکون و نخوتی که ساختارهای لجوج و سنتی بر آن روا داشته اند.