نشست گروه علمی – تخصصی جامعه شناسی احساسات روز يكشنبه 23 آبان ماه 1395 در سالن جلسات انجمن جامعه شناسی برگزار گردید. در این جلسه دکتر مهرداد ناظری بحث خود را با عنوان «عشق در دنیای مدرن» ارائه نمود.
او گفت: بدون شک تعریف و تبیین همه واژهها به یک اندازه ساده و آسان نیست. وقتی ما از سردی یا گرمی صحبت میکنیم بلافاصله در ذهن مخاطب معنای دقیق آن روشن است و تقریبا همه مردم جهان آن را میفهمند. اما در مقابل کلماتی مانند عشق را نمیشود به سادگی فهم کرد چرا که هر کس با شنیدن این واژه معنایی از آن را که در ذهن دارد به آن اطلاق میکند. برخی معتقدند به تعداد انسان های روی کره زمین راه عشق ورزی و تفسیر در مورد آن وجود دارد اما آن چه مهم است این است که معنای عشق در عصر مدرن نسبت به عصر سنت تغییرات اساسی کرده است به طوری که باید از یک انقلاب یادگردیسی عمیق یاد کرد. هر چند که هنوز عدهای در ایران تأکید بر معنای سنتی آن دارند اما باید بپذیریم که نمیشود عشق را با ادبیات کلاسیک ایران درست و حداقل به معنای امروزین آن فهم کرد. در واقع آن چه در اندیشه مولانا یا بوعلی سینا یا عبهر العاشقین و افرادی نظیر این متفکرین آمده بسیار با مفهوم امروزین آن متفاوت است. همه این ها بیان گر آن است که در نگاه سنتی عشق تا حد زیادی پر رمز و راز، بعضاً دست نیافتنی و لایه لایه تعبیر میشود. اما با تحولاتی که در قرن بیستم اتفاق افتاد بسیاری از مفاهیم معناهای جدیدی پیدا کرد. مثلا زیگموند فروید با طرح مفهوم لیبیدو و عشق جنسی به گونهای گویی عشق را از آسمان به زمین آورد. در واقع غلبه نگاه عشق یک زن و مرد به همدیگر باعث شد مردم به این نتیجه برسند که میشود عشق را در زمین تجربه کرد و الزاماً عشق یک پدیده دست نیافتنی و صرفاً الهی محسوب نمیشود. بر این مبنا و با نگاه وبری میشود گفت که در دنیای مدرن از عشق افسون زدایی و توهم زدایی شد. لذا عشق دیگر نوعی بیماری به حساب نیآمد و حالا والدین میتوانستند از شنیدن خبر عاشق شدن فرزندان شان خوشحال شوند. در واقع اگر کسی در عصر حاکمیت سنت ها با عشق و عاشق شدن از جامعه جدا میشد در عصر حاکمیت مدرنیته، عاشق میتواند ضمن عشق ورزی به تحصیل در دانشگاه بپردازد و در مایکروسافت کار کند و شب ها به راحتی با عاشق دیگر در رستورانی شیک شام خود را صرف نماید.
سخنران اين نشست در ادامه بحث مسئله عشق و پول را مطرح کرد و گفت: یکی دیگر از موضوعات مهم در عشق رابطه آن با مقوله پول است. اگر در نگاه سنتی عشق نوعی صمیمیت بین دو نفر است که با مناسبات مادی هم گرایی ندارد در نگاه مدرن پول میتواند روابط عاشقانه را هم تحت تاثیر خود قرار دهد. به عنوان مثال چند سالی است که روزی به نام ولنتاین را روز عشق نامیدند و در اکثر کشور های جهان از جمله ایران آن را مورد توجه قرار میدهند و برگزار میکنند. در این روز اکثر عشاق و افرادی که همدیگر را دوست دارند به هم گل و شکلات و عطر هدیه میدهند و بعضاً شام را در کنار هم صرف میکنند. اگر چه ظاهراً با اعلام جهانی ولنتاین عشق جنبه اقتصادی پیدا کرده و بیشتر از عشاق، مراکز خرید از این موضوع خوشحال میشوند اما در هر حال باید بپذیریم عشق به صورت سمبلیک درآمده و فرصت خوبی برای با هم بودن است. این نوع نگاه به عشق که هم اقتصادی و هم ارزشی دارد مربوط به دنیای مدرن میشود و ما در گذشته فرهنگی و تاریخی خود چنین مسئله ای را به یاد نداریم (البته در عصر باستان روز سپندار مزگان را مشابه ولنتاین دانسته اند). یکی دیگر از مهم ترین ویژگی های عشق مدرن توجه به خود در عین توجه به دیگری است. اگر در عشق های سنتی فرد عاشق بیشتر نقش یک فرد ایثارگر را ایفا میکند در دوره مدرن او یاد میگیرد که به خودش هم فکر کند. اگرچه روابط عاشقانه با روابط بازاری و تجاری فرق دارد اما عشق خلاق میداند که باید در این رابطه سهم خود را در کنار سهم دیگری داشته باشد. در این مورد اریک فروم در تعریف عشق اشاره جالبی دارد. او معتقد است عشق نیروی فعال بشری و نیرویی است که موانع بین انسان ها را میشکند و آدمیان را با یکدیگر پیوند میدهد. او بر این باور است که عشق انسان را بر احساس انزوا و جدایی چیره میسازد. با وجود این به او امکان میدهد که خودش باشد و همسازی شخصیت خود را حفظ کند این نوع نگاه نشان میدهد حفظ هویت دو عاشق از موضوعات مهم عشق در دنیای جدید است. البته در عشق بیشتر به دادن، منهای جبران آن توسط عاشق دیگر فکر میشود.
وي افزود: مسئله بعد برابرخواهی است. شاید بتوان مهم ترین عنصر در عشق مدرن را تغییر در مناسبات بین انسانها دانست. اگر در عشق سنتی رابطه اختصاص به انسانهای خاص دارد در دنیای مدرن فردیت دو عاشق و همه گیر شدن آن و حذف موانع جنسیتی بیشتر به چشم میخورد. بر این پایه، دیگر در یک رابطه نمیتوان زن را عنصر منفعل یا دسته دوم دانست. از نظر گیدنز جنبش های برابری خواهانه باعث تغییر جایگاه زنان شده است و حتی زنان را در روابط خانوادگی جایگاهی جدید بخشیده است. در واقع با سکولار شدن جامعه و آزادی یافتن از قید ایدئولوژیک کلیسا، کشف شیوههای کنترل بارداری باعث شد تا زنان از زیر طبیعت بیولوژیک خود آزاد شوند و توانستند هم در حوزه خانواده و هم مسائل جنسی آزادی بیشتری بیابند. به عبارت دیگر آن چه مهم است دموکراتیزه شدن روابط است که جایگاه کنشگران اجتماعی را تغییر داده است. طبیعتاً این نوع نگاه به کنشگران عاشق، آنها را به عنوان افرادی با اراده آزاد مطرح میکند. این دیدگاه یعنی قدرت در یک فرد متمرکز نشده و هر یک از دو نفر میتواند نقش فعالی در رابطه داشته باشد. از نظر گیدنز مهم ترین عنصر در تغییرات مربوط به صمیمیت به خودمختاری مربوط است. خود مختاری مساوات را در روابط ایجاد میکند.
سخنران اين نشست ادامه داد: صحبت از عقل و عشق شد که در ادبیات کلاسیک ایران نیز به این جدال توجه ویژه ای شده است و عدهای بر این باورند که نمیشود بین آنها آشتی برقرار کرد. در این خصوص گفته میشود عقل یک نیروی محافظه کارانه و عشق یک نیروی انقلابی است. عشق بر خلاف عقل محافظه کار و همواره نیرویش در فوران است و همیشه میخواهد از خود بیرون بیاید، چه در ذات حق که میخواهد تجلی کند و چه در مخلوق که میخواهد به سوی خالق پرواز کند لذا همواره این جنگ و تضاد در اندیشه متفکران عصر سنت وجود داشته است و این اعتقاد مورد قبول بوده که نمیشود این تضاد را حل کرد. اما آن چه امروز از رابطه عقل و عشق گفته میشود تا حد زیادی با این نوع نگاه متفاوت است. در این نگاه آن دیوار بلند بین عقل و عشق وجود نداشته و ارتباط ارگانیک و عمیقی بین آنها پیدا شده است. حتی در تحقیقات جدید عصب شناسی تأکید بر این است که عقل و عشق تابع دستورالعملهای مغز انسان هستند و شاید بهتر باشد بگوییم دو روی یک سکه هستند.
آقای ناظری اراده انسان عاشق را مورد بحث قرار داد و گفت: یکی از تفاوتهای جدی انسان امروز با دیروز در این است که انسان بعد از قرون وسطی به قدرت دست پیدا کرد. در واقع آن چه مهم است نیروی اراده انسان برای ایجاد تغییرات است. به تعبیر دیگر، انسان تنها موجودی است که علیه خود نیز قیام میکند و شاید بتوان گفت عشق مدرن قیامیعلیه زندگی است، قیامی که به واسطه اراده انسان ایجاد شده است. البته به تعبیر الن بدیو ما در عصر جدید با تحریف عشق هم مواجه هستیم. در واقع مدرنیته دو بعد دارد یک بعد آن ایجاد کننده عشقی متفاوت با جامعه سنتی است و رویه دیگر آن عشقی است که در معرض تهدید قرار دارد. بدیو میگوید دنیای مدرن مغلوب مصرف گرایی شده است. دنیایی که قرارهای عاشقانه آنلاین، عاشقانهای بی خطر را وعده میدهند و عشق اغلب نوعی میل و لذت گرایی تلقی میشود اما در هر حال جامعه مدرن جامعهای اراده گرا ست. جامعهای ست که هر فرد میتواند جهانی نو را ترسیم کند.
دو نفر میتوانند عشق را انتخاب کنند. آنها همدیگر را میبینند و با هم بودن را به دور از هم بودن ترجیح میدهند اما این با هم بودن هرگز ابدی و دائمی نیست. عشق مدرن به شدت سیال و کوتاه مدت و مبتنی بر خواستههای لحظه ایی و آنی کنشگران اجتماعی حرکت و عمل میکند. اینجاست که نظر نیچه را میشود درک کرد. وی درصدد اثبات «جهان به مثابه اراده» بود. از نظر او هنگامیکه آدمیگمان میکند که اعمال و تصوراتش بر اساس میل و اراده خودش انجام گرفته است چیزی به جز اراده جهان و هستی انجام نداده است. حال آنکه از نظر نیچه (با وجودی که تحت تأثیر فلسفه شوپنهاور بود) هر عملی که از انسان سر زند بر اساس اراده معطوف به قدرتِ خود وی صورت میگیرد. نگاه نیچه را اگر به دو عاشق نسبت دهیم یعنی دو نفری که میل خود را با جهانشان تطبیق میدهند و میتوانند شرایط جدیدی را خلق کنند. اینجاست که بحث ابر انسان نیچه محلی از اعراب دارد. با نگاه تطبیقی به موضوع، دو عاشق توان عبور از ترسها و تردیدها و تعصبات را داشته و میتوانند آزادی واقعی را احساس کنند. انسان عاشق عصر مدرن انسانی آزاد است که سرنوشتش را خود رقم میزند.
دكتر ناظري در پايان بحث خود گفت: مفهوم عشق در جامعه مدرن به شدت نسبت به عصر سنت تغییر کرده و امروز باید این پدیده را در قالب گفتمان حاکم بر این عصر شناخت. در غیر این صورت نگاه و تفسیر ما یک بعدی و ناقص خواهد بود.
اين جلسه با پرسش و پاسخ ميان حاضران و سخنران و دكتر تركمان، مديرگروه احساسات، پايان يافت.