rezaei1گروه علمی- تخصصی سیاست اجتماعی انجمن جامعه­ شناسی ایران، در میان مجموعه نشست­های خود در سال تحصیلی 86-85 یک جلسه را به بحث درباره سیاست­های فرهنگی و عدالت اجتماعی اختصاص داد که در آن دکتر محمد رضایی، به نقد و ارزیابی امکانات و محدودیت­های تلویزیون در گسترش عدالت در جامعه در چارچوب نظریه انتقادی پرداخت.
وی در مقدمه بحث خود گفت: وقتی سخن از رابطه تلویزیون و عدالت است، ما با مشکلات خاصی مواجهیم؛ چرا که در مقایسه با مفاهیمی مانند آزادی و دموکراسی که در مورد آنها نیز رسانه مسؤولیت گسترش و بسط آنها را در جامعه به عهده دارد، مفهوم عدالت به خودی خود از گنگی بیشتری برخوردار است و حال وقتی سخن از رابطه تلویزیون و عدالت به میان می­آید، مشخص نیست کدام منظر مد نظر است اما در برداشت حداقلی، می­توان از دو نوع استراتژی سخن گفت. در استراتژی اول، بحث از عدالت در دسترسی به محصولات تلویزیون در میان است و در استراتژی دوم مفهوم، بازنمایی مدنظر قرار می­گیرد. رضایی در ادامه بحث خود بر مفهوم بازنمایی متمرکز شد که به گفته او، مبتنی بر این پیش فرض است که در رسانه­ها و در فرهنگ عامه، گروه­های اجتماعی مختلف به سبب رابطه­ای که با قدرت دارند، فرصت­های نابرابری برای بازنمایی در رسانه تلویزیون را دارند و از گذر این تفاوت­ در بازنمایی­ها، یکسری از ارزش­ها در جامعه بیشتر نمود بیرونی پیدا می­کند که گاه چنین شرایطی می­تواند پیامدهای ناگواری را از جمله غلبه تصورات قالبی در جامعه به دنبال داشته باشد. این تصورات، خود می­توانند به شکاف­های اجتماعی در جامعه دامن زده و حتی آنها را عمیق­تر کنند و از همین رو، ضرورت بحث از عدالت اجتماعی را به میان آورند. بدیهی است که تقویت این تصورات و پیش­داوری­ها، خود می­تواند حلقه شومی را پدید آورد که در نهایت سبب ایجاد محدودیت در دسترسی به ابزارها و محصولات رسانه­ای شود. این بدان معناست که این دو نوع نبود عدالت در دسترسی و عدالت در بازنمایی در نقاطی می­توانند یکدیگر را تشدید کنند.
وی در ادامه بحث خود، «به حاشیه کشانده شدن» را مفهوم دیگری معرفی کرد که می‏تواند به سرکوب گروه‏های خاصی در جامعه مانند زنان و قومیت­ها منجر شود و در عین حال هدف خود از این بحث را واکاوی مفهومی که با عناوین « بازنمایی مناسب»، «ناپدیدی نمادین» و «غفلت یا نادیده انگاشته شدنی» در رسانه­های جمهوری اسلامی ممکن است اتفاق بیفتد، معرفی کرد و گفت که بحث عدالت در بازنمایی نازل بر آن است و محلی است که نظریه انتقادی باید به آن بپردازد.
دکتر رضایی با اشاره به اینکه منظور از ناپدیدی آن است که برخی گروه‏ها به نحوی شایسته در تلویزیون جمهوری اسلامی ایران نمایش داده نمی‏شوند؛ خاطرنشان کرد: در این زمینه تحقیقات زیادی در غرب صورت گرفته ولی به نظر می‏رسد که استفاده از نظریات خارجی در این راستا، مستلزم ایجاد تغییر و تحولات فراوانی است. در این خصوص، من معتقدم که حتی در مورد بازنمایی مسائل زنان باید تغییراتی در نگاه فمینیستی موجود نسبت به این مسأله نیز صورت گیرد تا بتوان بیشتر این موضوع را مورد کنکاش قرار داد؛ چرا که در کلیه نظرات غربی بر حقوق برابر زنان تأکید شده که این به نوعی همان مفهوم اصالت فرد در نظریات فمینیستی است و بدان معناست که آنها به دنبال حضور یکسان زن و مرد در جامعه، چه در فضای مجازی (رسانه) و چه در فضای واقعی هستند. اما مسأله این است که پذیرش این تغییر از ابتدا برای رسانه تلویزیون در کشور ما مشکل‏دار خواهد بود. در واقع در این رابطه، هم باید پذیرفت که حضور یکسان برای زنان و مردان شاخص مناسبی برای ارزیابی تلویزیون نیست و هم باید بحث عدالت را مطرح کرد و از اینجاست که مفهوم حضور شایسته به عنوان یک مفهوم کاربردی قابل استفاده خواهد بود. حضور شایسته به این معنا نیست که زنان باید به اندازه مردان و در نقش­های مردانه و با قدرت برابر با آنها در تلویزیون حاضر شوند؛ بلکه این مفهوم حاکی از آن است که تنها تصویری عادلانه محسوب شود که در آن زن مسلمان در جایگاه‏های مناسب به نمایش کشیده شده است.
وی همچنین گفت که در برداشت از مفهوم عدالت در نظر متفکران مسلمان می‏توان بر دو تعبیر کلی تأکید کرد؛ یکی آن‏که حق ذی حق باید به او داده شده و دیگر این که هر شیئی در موضع خود قرار گیرد. از تعبیر اول می‏توان این مفهوم را برداشت کرد که زنان و قومیت­های مختلف از حق استفاده از تمام مواهب اجتماعی بهره‏مندند که از این حیث، باید عدالت چه در وجه ایجابی و چه در وجه سلبی (حذف موانع حضور) تأمین شود. تعبیر دوم نیز بر نوعی تمایز ذاتی میان مواضع مختلف اجتماعی که زنان و قومیت­ها در جامعه اشغال می‏کنند، دلالت دارد که بنابر آن مفهوم بازنمایی شایسته مورد تأکید قرار می‏گیرد.
رضایی همچنین با اشاره به کتاب افق رسانه که به اهداف، محورها، اولویت­ها و سیاست پخش برنامه­های تلویزیونی پرداخته است، گفت که در بخش­های مختلف این کتاب، به مفهوم عدالت، و مقولات زن و قومیت­ها پرداخته شده است و شاید بتوان عملیاتی‏ترین ابعاد مفهوم عدالت در رسانه جمهوری اسلامی را در آن مشاهده کرد.
وی افزود: نکته­ مهم این است که در این کتاب هر جا سخن از مقوله زن می­شود، چند محور خیلی برجسته رخ می‏نمایاند. یکی از مهم­ترین نقاطی که در آن به این مقوله پرداخته شده­، اولویت­ها و سیاست­های پخش برنامه­هایی با محور خانواده است. اولویت این برنامه­ها، تأکید بر نقش مادری، نقش همسری، نقش رفیع زن در رشد جامعه، طرد نگاه ابزاری، آگاه سازی جامعه از نگاه استکباری نسبت به زنان، بی هویتی زنان غرب، بیان نقش ارجمند همسران و مادران ایثارگران، القای الگوی مناسب زندگی، پوشش، آرایش، خوراک، مسکن، تبیین دیدگاه­های رهبری در مورد زنان، نقش زنان در اداره خانواده­های محروم و معرفی و تجلیل از زنان و مادران نمونه بوده است. در این محورها، عدم توجه به کیفیت حضور از ویژگی­هایی است که می­توان مورد بررسی قرار داد. همچنین جایگاه زن به عنوان سوژه­ای در خانواده، جای او را به عنوان سوژه‏ای در جامعه گرفته است و در واقع زنان عموماً فقط از این رو مطرح هستند که نگاه ابزاری غرب به زن حذف شود.
نکته دیگر از نظر رضایی، این است که در این کتاب، خانواده به گونه­ای تعریف می­شود که گویی اساساً این مفهوم فقط با زن قابل بیان است و به طور ضمنی تأکید بر آن است که زن نمونه زنی است که در خانواده دیده می­شود و در چنین شرایطی، عدم فعالیت گفتمان تلویزیون برای حضور زن در عرصه­های عمومی برای ما معنادار است.
این جامعه‏شناس در بخش دیگری از سخنرانی خود، به بازنمایی قومیت­ها مبتنی بر سه مفهوم اساسی تحقیر، تخفیف و عدم تحریک حساسیت­ها که در این کتاب مورد تأکید قرار گرفته، پرداخت و با اشاره به نتایج تحقیق خود که در آن، حدود 350 قسمت از سریال­های نیمه دوم سال 83 را با استفاده از داده­های کمی، تحلیل کیفی و تحلیل روایت و همچنین مصاحبه­هایی که با مدیران ارشد، مورد بررسی قرار داده است؛ گفت: در مورد بازنمایی قومیت­ها در سریال­ها دو مشکل اساسی وجود دارد که با دو برداشت اساسی از مفهوم بازنمایی قابل توضیح است؛ یکی بازنمایی به منزله رویه نمایش مبتنی بر دو شاخص میزان نمایش و نحوه آن است که در این معنا، در سریال­هایی که مورد بررسی قرار گرفتند، مقوله قومیت به میزان اندکی قابل مشاهده است؛ یعنی به همان میزان که در مرکز این گفتمان، پرداختن به مقوله قومیت و طرح آن، مفاهیم کانونی محسوب نمی‏شود، در سریال­ها هم وضع به همان شکل است. به عبارتی می­توان گفت قریب به اتفاق سریال­های مورد بررسی، لهجه غیر قومی دارند و اساساً همه چیز در این سریال­ها در تهران اتفاق می‏افتد. در واقع، ایران گرچه چند قومی است ولی سریال­ها به هیچ وجه شاخصی از آن را نشان نمی‏دهد. از سوی دیگر، در نگاهی سطحی، گویی سریال ها عدالت را رعایت می‏کنند اما مشکل دیگر در بازنمایی قومیت‏ها مسأله نمایندگی است و این بدان معناست که هرچه گروهی قدرت بیشتری برای بازنمایی داشته باشد، نیاز کمتری برای تلاش مداوم در جهت نمایش چهره­ای گویا و فراگیر از خود دارد و این تازه زمانی است که نقش قومیت انکار نشود. این در حالی است که در بسیاری از سریال­ها اساساً سوژه قومیت امکان معرفی خود را در سریال پیدا نمی­کند.
رضایی افزود: موضوع این است که در حاشیه بودن که با شکل بازنمایی به منزله نمایندگی مطرح می‏شود، حالات اظهاری و بیانی بازیگران قومیتی را محدود می‏کند. اگر فقط به یک صدا از گروه اقلیت امکان سخن گفتن داده شود، آن صدا از سوی اکثریتی که آن را می‏شنوند، نماینده آن گروه تلقی می­شود و این معنای آن چیزی است که در بازنمایی به منزله نمایندگی مطرح است. مثلاً اگر نقش یک فرد از قومیتی نمایش داده شود که خسیس باشد، برداشت می­شود که همه بلوچ­ها یا همه کردها خسیس­اند.
وی همچنین گفت که در واقع قومیت­ها از دو منظر یکی نقش کم و دیگر نقش حاشیه­ای مورد بی­عدالتی قرار گرفته و در نتیجه فرصت کم برای نمایش، مسبب به وجود آمدن پدیده تظاهر و بازتولید پیش‏داوری‏های موجود در جامعه می‏شود. در این زمینه، به دو دلیل می‏توان گفت که وجود محدود بیان قومی در نقش‏ها مشکل سیاسی تلقی می­شود؛ اول آنکه ذهنیت فردی انکار می­شود و از آنجا که فرد نماینده کل گروه محسوب می­شود، موقعیت­های سوژگی مختلف محدود می‏شود و دوم اینکه مرز میان مرکز و حاشیه دائما خود را از طریق پیش داوری­ها تقویت می‏کند. به عنوان مثال، تنها در یکی از سریال­ها که به نقش قومیت به طور جدی می­پردازد، این نقش چهره­ای طنز آمیز منفی دارد و نقش قومیت در فرمی غیرطبیعی خود را نشان می‏دهد.
به گفته رضایی، در مورد زنان نیز بر اساس کتاب افق رسانه، هیچ زنی تحقیر نمی­شود و پوشش و آرایش مطلوب نظام هم غالباً رعایت می­شود. در نتیجه بر اساس نگاه حداقلی می­توان گفت که تلویزیون عادلانه برخورد می­کند اما در تحلیل کیفی این موضوع تا حد زیادی نقض می­شود. به عنوان مثال، در یکی از این سریال­ها که تنها سریالی است که زن نقش اول را دارد، می­توان مشاهده کرد که تلاش می­شود شخصیتی از نقش اول زن به عنوان فردی مقتدر، مدعی و توانمند در پی‏گیری مطالبات خود است، نسبتاً ناآرام بوده، گاهی اوقات پرخاشگری می­کند، اجتماعی است و در تصمیم گیری­ها مستقل عمل می­کند؛ اما از نظر مالی به پدر وابسته است. با هوش و تاحدی منطقی است، اما مشاهدات دقیق­تر، نوعی تناقضات را تداعی می­کند. نخست اینکه این زن مجرد است که بر اساس دستورالعمل کتاب اصلاً تبلیغ آن توصیه نمی­شود. دوم اینکه، بیش از آنکه در محیط خانواده باشد، در بیرون از آن است و کثرت فضاهای حضور او تعجب برانگیز است اما علی رغم همه اینها، شخصیت اول این زن شخصیت چندان مطلوبی نیست و بیشتر تصمیم گیری­های او بر اساس خاستگاه احساسی است و این به حدی برجسته می­شود که پیش فرض تبعیت زنان از احساسات دائماً بازتولید می­شود و حتی گاه در صحنه­های مختلف، او در مقابل مردانی عقلانی قرار می­گیرد که او را نفی می­کنند. در واقع اگرچه زن فعال نشان داده می­شود اما نمایش مضحکی از فعالیت او در فضای عمومی قابل مشاهده است و ناهمگنی یا عدم یک دستی در میان نقش­های زنان به حدی است که نقش این زن و فعالیت او را به نوعی غیرقابل باور می­کند.
وی همچنین گفت: در سریال­های دیگر نیز باز شاهد نمونه‏هایی از این مسأله هستیم. زنان به طور کلی در سریال­ها موضوع دو بحث عمده­ی تملک فرزند و ازدواج هستند و عموماً در خطوط اصلی داستان­ها حضور ندارند. آنها به شدت بی اطلاع و زودباورند و به راحتی مردان آنها را فریب می­­دهند.
دکتر رضایی از بحث خود نتیجه­گیری کرد که بازنمایی صورت گرفته از زنان و قومیت­ها در رسانه جمهوری اسلامی، حتی بر اساس دستورالعمل­های خود آن نیز مناسب و عادلانه نیست. او در بررسی دلایل عدم اجرای عدالت به نحو بایسته در تلویزیون ایران، تناقض اول را در ناهماهنگی و ناسازگاری میان دو سطح سیاست‏گذاری و تولید دانست و گفت: به تعبیر من، این دو سطح پیوندی ارگانیک بایکدیگر ندارند و این مشکل اکثر رسانه­های ارشادی است و اصولاً رسانه­های ارشادی مثل تلویزیون که از یک دستورالعمل دیکته شده از سوی دولت یا نهادهای وابسته عمل می­کنند، با این محدودیت مواجهند که معمولاً میان ضرورت جذابیت­های صوری برنامه­ها و مأموریت ارزش­ها و اصول خود دچار مشکل و تناقض هستند. به عبارتی رسانه­های ارشادی بین دو نوع کنش عقلانی ارزش مدار و هدف مدار وبری معلق­اند که شاید بتوان این تعلیق را با دانش رسانه­ای بالا و صرف هزینه­های کافی حل کرد که البته این امر فعلاً برای رسانه­ای مثل ایران مثل ایران میسر نیست.
وی در ادامه گفت: مشکل دیگر این است که مکانیسم­های تولید نیز در اینجا غیرعلمی است. از سوی دیگر، نبود شاخص دقیق برای سنجش عدالت محوری در برنامه­های تلویزیون نیز مسأله ساز شده است. علاوه بر اینها، محدودیت دیگر رسانه­ ملی در پرداختن به مفهوم عدالت، حاکمیت یک نگاه تقلیل گرایانه است. به نظر می­رسد تلویزیون ایران از طریق برنامه­های خود، کمتر به پرداخت انگیزش­های عدالت خواهانه توجه نشان داده است که در این زمینه، شاید یکی از مسائل مهم بر سر راه رسانه ارشادی بودن از یک سو و ناظر به بازار بودن از سوی دیگر است. در واقع تلویزیون ایران، اگرچه دولتی است، قاعدتاً باید در ردیف رسانه­های مردمی و نه تجاری قرار گیرد. همین مسأله تاحدی این رسانه را دچار مشکل کرده است.
دکتر رضایی در پایان بحث خود، تأکید کرد: مشکل دیگر تلویزیون ما در پرداختن به برخی مفاهیم، از جمله عدالت، این است که بیش از حد غایت­گرا بوده و عموماً ناظر بر چیزی است که من آن را ساخت انسان اسلامی تعریف می­کنم و بنابر آن باید گفت که در این سیاست فرهنگی، رسانه ابزاری برای ساخت چنین انسانی خواهد بود. این در حالی است که در شرایطی که ما باید از طریق رسانه، فرصت­هایی را تعریف کنیم که مردم از طریق آنها خود غایاتشان را تعیین کنند، تلویزیون ما می­خواهد سخن آخر را بگوید و در این شرایط بدیهی است که عدم توانایی در جذب مخاطبان بسیار بالا خواهد بود.