نشست یازدهم آذرماه 97 گروه جامعه شناسی ورزش انجمن جامعه شناسی ایران ساعت15 روز یکشنبه در سالن کنفرانس انجمن جامعه شتاسی ایران با سخنرانی دکتر مجید خاتوانی (جامعه شناس ورزشی) و با موضوع «نقش ارتقا سواد بدنی در کاهش خشونت در عرصه ورزش» آغاز شد.

خاتونی گفت: خشونت علیه زنان همواره در طول تاریخ ورزش وجود داشته است. با نگاهی فرآیندی ابعاد و تنوع آن از رقابت های المپیا در یونان باستان تا ورزش معاصر فزونی یافته است. خشونت علیه زنان در ورزش گزاره مهمی است چرا که ریشه ها و ابعاد متعددی را داراست.با این حال اغلب مطالعات انجام شده در این حیطه، مختص ورزش های رقابتی بوده و خشونت میان کنشگران مسابقه (ورزشکاران و تماشاگران) را از نگاه ورزشی مورد توجه قرار داده است.

موضوع بحث ایشان گونه شناسی خشونت در لایه های اجتماعی، از جمله نهاد ورزش بود. وی افزود: اشکال خشونت عبارتند از: خشونت جسمی، خشونت جنسی، خشونت روانی، خشونت عاطفی، خشونت اقتصادی، خشونت اجتماعی ، خشونت فرهنگی و خشونت نمادین که هر یک علل و ابعاد گسترده ای را شامل می شوند که به دو شکل آشکار و پنهان در سپهر ورزشی ظهور و بروز پیدا می کنند. یکی از خشونت ها در ورزش که به بلندای تاریخ قدمت دارد و در موارد متعددی شعاع و دامنه آن علیه زنان بیشتر بوده، خشونت جسمی است.

سخنران این جلسه به تأثیر عدم آموزش و تربیت جسمانی افراد جامعه بر آگاهی و خود مراقبتی و بروز مصداق خشونت جسمی اشاره کرد و ادامه داد: بی اهتمامی نظام پداگوژیکی از علل اصلی بروز این نوع خشونت است که بیماری ها و ناهنجاری های حرکتی را موجب می گردد. از سوی دیگر در پی کالا شدگی ورزش و تغییر نگاه تربیت محور به صنعتی سود نگر بر اساس نظریه صنعت فرهنگ تئودور آدورنو انسان تا سطح مصرف کننده تقلبل می یابد و تحریف آگاهی شکل می گیرد. ورزش به عنوان یک ابزار قوی در صنعت فرهنگ، سایز گرایی و بدن های نمایشی را به جای تندرستی و بدن های سالم را اشاعه می بخشد.

از آنجا که بدن یک بخش اساسی در ایجاد هویت فردی و ارتباط با دنیای خارج محسوب می شود در اثر فقدان سواد بدنی انحرافاتی شکل می گیرد مبنای خشونت می باشند و انتقادات زیادی را از مکاتب جامعه شناسی از جمله تضاد و فرانکفورت را به همراه داشته است.

این جامعه شناس ورزشی با بهره گیری از نظریه "طبقه مرفه" تورستن وبلن گفت: مصرف نمایشی در افراد برای دامن زدن به اختلاف و چیرگی طبقاتی رخ می دهد و استمرار می یابد. موضوعی که در جامعه ما توسط قشر شبه بورژوا و قشر نوکیسه با گرایش به ورزش های لاکچری و نمایش مصرفی تولید و بازتولید می شود. امروزه شمار زیادی از باشگاه های ورزشی نه به عنوان یک مرکز سلامت بخشی و آمادگی جسمانی بلکه به مثابه مراکز روان درمانی پذیرای اذهان تحریف شده توسط نظام سرمایه داری تحت لوای صنایع مد، سکس و مکمل های غذایی می باشند. برجسته ساختن جاذبه های جنسی و نیز تنش های ذهنی خودزشت انگارانه محصولات خشونت زای این مراکز به شمار می آیند.

دکتر مجید خاتونی در پایان ریشه بسیاری از خشونت های جسمی را فقدان سواد بدنی دانست که اشاعه و تعمیم آن بر عهده نهادهای آموزش عمومی و بهداشتی است اما در جوامع مصرفی و به خصوص جامعه ما نهادهای آموزشی با بی توجهی و بی تعهدی به این خشونت و تنزل سطح سواد زندگی دامن می زنند. توجه به این موضوع و مطالعه علمی همه ابعاد خشونت در ورزش زنان می تواند موانع فرهنگی و باورهای جامعه که زنان را از حق برخورداری و مشارکت در امور ورزشی باز می دارد و به تعبیر سیمون دوبوار که جامعه پذیری جنسیتی را ترویج می دهد را تقلیل و برطرف نماید.

در ادامه نشست، بی تا مدنی ضمن گرامی داشت یاد زنده یاد دکتر قانعی راد، با بهره گیری از نظریه "خود" جرج هربرت مید به تحلیل موقعیت زنان به مثابه کنشگران اجتماعی دارای عناصر هویتی جنسیتی در عرصه ورزش پرداخت. او با مروری اجمالی بر تبار شناسی مفهوم خود در دستگاه نظری مید، به چیستی (اینکه "خود"، نه یک هستی بلکه یک فرایند است) و  ویژگی های "خود"(فرایندی، بازتابی، اجتماعی و دیالکتیکی) به توضیح تحلیل عنصری "خود" متشکل از من اندامی و من اجتماعی پرداخت که مید در ذهن، خود و جامعهشرح و بسط می دهد.همچنانکه مید به خود فردی به عنوان برآیند دیالکتیک من اندامی ( ارگانیک) و من اجتماعی، خود اجتماعی، خود ملی و خود جمعی اشاره می کند، مدنی نیز خود جنسیتی را به عنوان زیربنای هویت زن-کنشگران حوزه ورزش به تحلیل خود از  مید  افزود. این خود جنسیتی در جایی با خود کل زنانه در سرتاسر دنیا دارای اشتراکات است که مفهوم خواهری یا sisterhood  از آن بر می آید. به این ترتیب در برابر اتفاقاتی که فرضا برای سرنا ویلیامز در تنیس می افتد، یا نسبت به آزار وتجاوز جنسی به ورزشکاران تیم های ملی افغانستان، یا نبود امکان خروج از کشور برای قهرمان زن ایرانی به خاطر عدم رضایت همسر، محدودیت ورزشکاران زن مسلمان دنیا در برخی رشته های ورزشی چون کشتی و شنا، فهم مشترکی از خشونت علیه زنان سراسر دنیا ایجاد می شود. افزون بر این مفهوم "خود ملی زنانه" در برابر دو نوع خشونت آشکار و پنهان که در ورزش نسبت به زن ایرانی تولید و بازتولید می شود نیز قوام یافته است. این خود ملی در درون خود طیف های کنشگران ورزشی را جای می دهد که عبارتند از: زن تماشاگر، زن قهرمان (آماتور و حرفه ای)، مدیر اجرایی یا رئیس اداره تربیت بدنی و زیربخش های وزارتخانه ای، زن گزارشگر یا تحلیلگر ورزشی، کارشناس و منتقد یا نویسنده ورزشی، زن خبرنگار یا عکاس ورزشی و .... این خود ها در واقع بر مبنای اصل تفکیک یافتگی در نظام تقسیم اجتماعی کار بر مبنای فهم مشترکی که هر یک نسبت به خشونت نهادینه ساخت اجتماعی پدرسالار بر آنها روا داشته می شود، وارد شبکه نقش های اجتماعی می شوند.

مدنی افزود: خشونت آشکار یا پنهان در عرصه ورزش در تمامی سطوح و گونه ها نهادینه و سیستماتیک است که در هم بافتگی آن با فساد سیستماتیک و نهادی سبب بازتولید و تعمیق آن علیه زنان می شود و در عرصه ورزش مانند خشونت خانگی/ خانوادگی، در پستوی خانه رخ نمی دهد، نمود آن الزاما یک صورت سیلی خورده، چشم کبود، یا دندان شکسته نیست. خشونت علیه زنان در نهاد ورزش ساکت و بی سروصداست؛ چه بسا از سر خیرخواهی و مصلحت اندیشی یا در دفاع از ارزشها و هنجارهای نظم اجتماعی موجود بازتولید شود؛ از خود زشت انگاری بدن زنانه یا باربی سازی از اندام زنانه برای کسب رضایت مرد گرفته تا حذف فیزیکی بدن، صدا، حضور و تحرک زنانه از گردونه کنش ورزشی، از تبعیض در تخصیص بودجه و اسپانسر ورزشی، یا سالن و امکانات برای تمرین گرفته تا سانسور یا نادیده گرفتن عملکرد زنان در ورزش توسط رسانه ها به وخصوص تلویزیون ملی، انگ و اتهام بستن به مدیران در تبانی های پشت پرده کنش قدرت در هیآت و فدراسیون های ورزشی برای کنار زدن زنان از مسئولیت های رده میانی ورزشی که همان سقف شیشه ای ورزش است، سوء مدیریت مدیران میانی در ایجاد زیرساختها برای مشارکت اجتماعی زنان در رویدادهای ورزشی کشور، برنتابیدن حقوق شهروندی زنان در ورزش با گره زدن امر اجتماعی با امر دینی یا امر سیاسی، مصادیق خشونت علیه زنان در عرصه ورزش بود که اشاره شد.

این پژوهشگر حوزه مطالعات زنان و جنسیت، سپس ضرورت بازنگری در مسئله شناسی زنان را در عرصه ورزش کشور خاطر نشان کرد و گفت: گرچه وفق مستندات و عکسها و تصاویر زن ایرانی از دهه 40 و 50 شمسی در ورزشگاه حضور داشته اند، این امر چهل سال پس از انقلاب، به لطف مدیران دست و پا چلفتی سطوح میانی ورزش کشور به تدریج تبدیل به یک مسئله اجتماعی حوزه مطالبات شهروندی زنان شد، که صد البته می توانست هم نباشد. اما اکنون که با آن مواجهیم و چند گام به عقب رفته ایم، حل آن با حل سایر مسائل اجتماعی زنان گره خورده و در هم تنیده است و هر گونه کمرنگ جلوه دادن یا بی توجهی به آن به عنوان اولویت دسته چندم مسائل اجتماعی زنان، کور جنسیتی ساده لوحانه ای است.  از همین روست که وفق نظریه "خود" مید، عزمی برخاسته از هویت جنسیتی مستقل و دارای آگاهی جنسیتی می تواند در خود زنانه ملی تجلی و تشکل بیابد و به تقویت جامعه مدنی بیانجامد. از رویارویی" من اندامی و من اجتماعی" یا دیالکتیک خود، "کنش" حاصل نمی شود بلکه "خود" شکل می گیرد اما در تقابل "خود با خود" است که "کنش نمادی" حاصل می شود و می تواند منشاء اثر اجتماعی شود. طی چنین فرایندی، خود، خویشتن را به عنوان موضوعی در برابر خود قرار می دهد. زن ایرانی مسلمان وقتی می بیند که درهای استادیوم صدهزار پسری، زیر ساخت لازم برای حضور او را ندارد اما درست در همان ایام به روی زنان سوری یا ژاپنی باز می شود، به تفسیر موقعیت پیش آمده می پردازد. او در می یابد که آنچه در مورد اسلامی بودن گفته شده بود فریبی بیش نبوده، و آنچه درباره شأن والا و جایگاه زن ایرانی در جامعه گفته شده بود نیز سرابی بیش نبوده است. او در می یابد که ریشه مسئله در نگاهی است که به بدن زن ایرانی می شود. خود زنانه و تنانه فاعل شناسا در برابر خود مفعول مخاطب، قرار گرفته و در اثر این گفتگو به سطحی از آگاهی می رسد که "آگاهی جنسیتی" می نامیم. دختر ایرانی دیگر معطل نمی ماند بلکه به بازتعریف ایرانیت و اسلامیتی سازگار با شرایط پیش آمده در ذهن خود می پردازد. این تضاد و تخالف به شکل گیری خود جمعی زنانه ای کمک می کند که می تواند سبب ساز انسجام برون گروهی در پیکره زنانه جامعه شود و توسعه اجتماعی را به بار آورد. این خود جمعی ساخت اجتماعی نویی را در می اندازد که مردان-دست اندرکار امر ورزشی گاهی از درک و فهم آن باز می مانند. در برابر فشار ساخت اجتماعی مردسالار، شاید از نگاه دورکهایمی صرف عضویت منفعلانه در گروه اجتماعی و همسویی با راهها و اهداف آن کفایت کند، اما وفق دستگاه نظری مید این عضویت به یک هویت جمعی برخاسته از خرد جمعی و به چیزی فراتر از انفعال می انجامد: خود جمعی بر مبنای فهم مشترک فراتر از محدوده  فضا و مکان شکل می گیرد، کنش از مرحله کمتر تفکیک یافته یا ساده play phase ، به مرحله بازی پیچیده یا بیشتر تفکیک یافته game phase، و به تدریج در برابر مکانیسم های پنهان و نهادینه تر خشونت وارد سازمان جمعی "دیگری تعمیم یافته" یا generalized other می شود. این "خود ملی زنانه" در پی معنا بخشی به هویتی تازه، وارد فرایند نقش گیری می شود. زنان نماینده مجلس، زنان در دولت، اساتید و پژوهشگران، فعالان اجتماعی حوزه زنان، و طیف های مطالبه گر وارد میدان عمل اجتماعی شده هر یک به نحوی در راه منع و نفی تبعیض می کوشند. حتی بستری فراهم می آورد تا مردان نیز به این مسیر تازه کنش بپیوندند. هواداران تراکتورسازی ترانه ای برای دختران ترک می خوانند. تماشاگران مرد استادیوم آزادی از ورود زنان به استادیوم استقبال می کنند. در برابر اظهار نظرهای مخالفانی چون دادستان تهران موجی از گفته ها و اشعار، لطایف و طنز، مصاحبه و یادداشت و نقد، فتاوی برخی علمای حوزه را دریافت می کنیم که درصدد رفع نمودهای تبعیض علیه زنان در ورزش است. بدین منوال فضایی گفتمانی ایجاد می گردد. این فضای کنش اجتماعی برآمده از آن چیزی است که جرج هربرت مید "دیالکتیک بازنگری" می نامد.امروزه بیش از هر زمان دیگری برای حل و فصل منازعات مرتبط با حوزه زنان به برآیند دیالکتیک بازنگری نیاز دایم تا اعتماد اجتماعی، مشارکت اجتماعی و سایر عناصر سرمایه اجتماعی را ارتقا بخشیده از هدررفت آن در شرایط کنونی جلوگیری کنیم.

 


Mead, George Herbert(1974) Mind, Self, and Society: From the Standpoint of a Social Behaviorist. edited by Charles W. Morris. Chicago University Press