بررسی جامعهشناختی وضعیت اسکان غیر رسمی در شهرها یکی از موضوعاتی است که همواره مورد توجه گروه علمی- تخصصی جامعهشناسی شهر انجمن جامعهشناسی ایران بوده است. نشست روز دوازدهم بهمن ماه سال ۸۸ این گروه نیز همچنان به این موضوع اختصاص داشت که طی آن، دکتر حسین ایمانی جاجرمی عضو هیأت علمی دانشگاه تهران و دکتر اسدالله نقدی عضو هیأت علمی دانشگاه همدان به سخنرانی پرداختند و مطابق معمول پس از سخنرانی بحث و گفتگویی با شرکت حضار در این باره صورت گرفت. گزارش این نشست را در ادامه میخوانید.
در آغاز این نشست، دکتر ایمانی با اشاره به وضعیت نامناسب ساکنان مکانهایی که سکونتگاههای غیر رسمی خوانده میشوند، گفت: ساکنان این مناطق عموماً مساکنی غیر استاندارد دارند که شامل فضای متراکمی است که افراد زیادی در محیط کوچک آن زندگی میکنند. شرایط زیست ایشان نامناسب است و اغلب در کنار راهآهن و جادهها، زبالهدانها یا تأسیسات آلوده کننده محیط زیست به سر میبرند. در این میان، نکته مهم نزد جامعهشناسان، فقر و انزوای اجتماعی آنهاست. ساکنان این محلات اصولاً افراد بسیار فقیری هستند که ارتباط چندانی با بدنه شهر ندارند و به همین دلیل، دور باطلی از فقر و بدبختی آنجا شکل میگیرد که به دلیل نبود امکان خدماترسانی، این وضعیتبدتر و بدتر میشود.
وی سپس با بیان اینکه مطابق با آمارهای بینالمللی، ۳۲ درصد جمعیت شهری کل دنیا و ۴۳ درصد جمعیت شهری کشورهای در حال توسعه در مناطق زاغهنشین زندگی میکنند، اقدامات دولتها را برای حل این مشکل در دورههای مختلف زمانی مورد بررسی قرار داد و گفت: در این زمینه، عمدتاً سیاستهایی به شکل سنتی، مثل پاکسازی و تخریب مناطق وجود داشته که البته هنوز هم نمونههایی از آن در ایران دیده میشود. سیاست دیگری که در دهه ۱۹۶۰ با افزایش فقر شهری و کمبود مسکن به صورت جدی مطرح شد، طرح خانهسازی اجتماعی بود که طی آن دولتها اقدام به ساخت خانه برای مردم فقیر میکردند اما این سیاست به دلیل کمبود بودجه و منابع مالی، طولانی بودن فرآیند ساختمانها، عدم توانایی تأمین اعتبارات شرکتها، ناهمخوانی طرح با سبک زندگی مردم، فساد نهادهای دولتی درگیر با آن و در نهایت، نرسیدن این مسکنها به طبقات محروم در فرآیند خرید و فروشها، شکست خورد و نمونه آن اخیراً در طرح مسکن مهر ایران نیز وجود داشت.
ایمانی ادامه داد: پس از مواجهه با این مشکلات در دهه ۱۹۷۰، سیاستهای جدیدی شکل گرفت که اولین آنها، طرح زمین و خدمات بود. در این طرح، دولت بهجای اینکه خانه بسازد، زمینهایی را آماده میکرد و آنها را به صورت تفکیک شده به مردم میداد تا خود ایشان در طرح ساخت مشارکت داشته باشند. این سیاست هم با مشکلات زیادی روبرو شد؛ چرا که از یکسو، افراد فقیر نمیتوانستند وامهای دولت را بازپرداخت کنند و به همین دلیل امکان خرید زمینهای جدید برای دولت وجود نداشت و از سوی دیگر، خیلی از آنها دانش ساخت خانه را نداشتند و دولت هم در این زمینه مسئولیتی به عهده نمیگرفت و به همین دلیل، این سیاست چندان موفق نبود. مسأله دیگری که در همان دهه ۱۹۷۰ دنبال میشد، طرح بهسازی زاغهها بود که عمدتاً بانک جهانی آن را دنبال میکرد و هزینههایش را میپرداخت. این سیاست هم خیلی موفق نبود و مطابق معمول، به دلیل غفلت طولانی طی سالها، هزینههای زیادی را در برداشت. از طرف دیگر هیچ تضمینی نبود که مردم نسبت به این ساختهها احساس مالکیت کنند. مثلاً در ایران هم در نگهداری حمامهای روستایی که مشابه با همین سیاست توسط جهاد سازندگی ساخته شده بود، هیچ دقتی نشد و پس از مدتی آنها تخریب شدند. مشکل دیگر این طرح این بود که به دلیل پشتیبانی بانک جهانی و لزوم سریع بودن کار، امکان مشارکت مردم در آن وجود نداشت. از طرف دیگر، چون به مسأله امنیت سکونت یا مالکیت زمین توجهی نشده بود، مردم نیز انگیزه چندانی برای مشارکت در آن نداشتند. این در حالی است که در ایران، در پروژههایی مانند زاهدان و تربت حیدریه، افراد به دلیل مالکیت زمینها انگیزه خوبی برای مشارکت داشتند و همین باعث شد که این پروژهها موفق شوند.
سخنران این بخش از نشست گروه جامعهشناسی شهر در ادامه بررسی روند سیاستهای دولتها در مورد سکونتگاههای غیر رسمی، یادآور شد: در دهه ۱۹۸۰، بانک جهانی و موسسات و وابسته به سازمان ملل، سیاست جدیدی را با عنوان "توانمندسازی" دنبال کردند. این سیاست به عنوان راهبرد عمومی در مجمع سازمان ملل سال ۲۰۰۰ نیز مورد پذیرش قرار گرفت. در این طرح، برخلاف سایر سیاستها، توجه به خود مردم معطوف شده و دولت هم تعهد میکند که تمهیدات لازم را فراهم آورد. با این وجود، این سیاست نیز چند مشکل دارد که باید به آنها توجه کرد. مسائلی از قبیل مالکیت زمین، معاملات اراضی و ساختمانها، میزان انعطافپذیری نظامهای مالی در پرداخت وام به افراد بدون اعتبار، مقررات نامطلوب ساخت و ساز و امکان تغییر آنها در سیستمهای متمرکز و مشارکتپذیری سازمانها از جمله این مواردند. در این زمینه، به نظر میرسد دولتها باید پیش از هر چیز در مورد تضمین مالکیت افراد اقدام کنند. در عین حال به لزوم مشارکت قشر محروم در برنامهها توجه داشته و نقش زنان را در این مورد جدی بگیرند. در این خصوص همچنین تأکید شده که مشارکت باید راهی برای دستیابی به توسعه پایدار باشد و به همین دلیل رضایت افراد در آن بسیار مهم است. علاوه بر این، باید بر لزوم شفاف بودن معاملات تأکید شده و با تلاش برای دسترسی قشر محروم به این امکانات، از فسادهای احتمالی جلوگیری شود.
حسین ایمانی در بخش دیگری از سخنان خود، درباره وضعیت مسکن ایران توضیح داد: مطابق آمار سال ۱۳۸۵، در ایران حدود یک و نیم میلیون واحد مسکونی کم داریم. از سوی دیگر، نکته جالب این است که لااقل پانصدهزار واحد مسکونی موجود در کشور خالی است و بدین ترتیب شاید بتوان گفت که در کشور نزدیک به دو و نیم میلیون نفر مسکن ندارند. علاوه بر این، برآوردها نشان میدهند که حدود ۸ میلیون نفر از جمعیت شهری ما در سکونتگاههای غیر رسمی ساکناند. آصف بیات در کتاب "سیاستهای خیابانی"، با اشاره به تفاوتهای سکونتگاههای غیررسمی ایران و دیگر نقاط دنیا، میگوید در ایران عدهای زمینی را تصرف کرده و نام آن را مثلاً شهرک شهید بهشتی یا شهرک شهید مصطفی خمینی گذاشتهاند و بدینترتیب شرایطی را بهوجود آوردهاند که هیچ مسئولی جرأت برخورد با این مناطق را نداشته باشد و یا در بسیاری مواقع افراد مشکل را به راحتی با رشوهدهی و مخفی کاری حل میکنند که این کار را بسیار دشوارتر میکند.
دکتر ایمانی جاجرمی در خاتمه، با اشاره به اینکه در این جلسه فقط به طرح مسأله پرداخته است، تأکید کرد که متأسفانه جامعهشناسان، جز در موارد معدودی، هیچ گامی برای حل این مشکل بر نداشتهاند و لازم است که در این راه به صورت جدی وارد شوند.
در ادامه این نشست، دکتر اسدالله نقدی، از زاویهای دیگر به موضوع حاشیهنشینی شهرها و اسکان غیر رسمی در آنها پرداخت. او ابتدا با این توضیح که حاشیهنشین یا اسکان غیر رسمی به هر زیستگاه شهری اطلاق میشود که فاقد معیارها و استاندارهای اساسی زندگی متعارف بوده و تبدیل به مسأله شده باشد؛ گفت: در سندی که به عنوان اهداف هزاره سازمان ملل متحد منتشر شده، به دولتها مأموریت داده میشود که در میان یک میلیارد جمعیتی که در نقاط مختلف جهان حاشیهنشین هستند، برای ارتقاء سطح زندگی ۱۵۰ میلیون نفر اقدام کنند. در ایران هم به همین ترتیب این موضوع وارد سند برنامه پنجم توسعه شده است. از سوی دیگر، مطالعهای در مورد مسائل اجتماعی شهرهای ایران انجام شده و در آن، نظرات شهرداران، شهروندان و صاحبنظران مورد بررسی قرار گرفته است. این مطالعه نشان میدهد که هر سه گروه رشد ناهنجار شهری و حاشیهنشینی را مهمترین مشکل شهرهای کشور میدانند. در این زمینه باید در نظر داشت که عموماً حاشیهها از چند نظر قابل بررسی هستند؛ یکی از بعد اجتماعی- فرهنگی- سیاسی که آنها را از متن خارج میکند و دیگری از نظر جغرافیایی. مثلاً منطقهای مثل دروازه غار حاشیه جغرافیایی نیست ولی از بعد اول در حاشیه قرار گرفته است. از سوی دیگر، یک حاشیه اقتصادی هم داریم که باید به آن توجه شود؛ چرا که بخشی از تولید مسکن، اشتغال و گردش مالی، با استانداردهای بسیار پایین، در این مناطق صورت میگیرد.
نقدی ادامه داد: به طور کلی مسأله حاشیهنشینی و اسکان غیر رسمی هم در دنیا و هم در ایران، در گذر از دهه ۴۰ به ۵۰ شمسی و دهه های 60 و 70 میلادی اهمیت یافت و دغدغه کارشناسان و مدیران کشور شد. بعد از آن سالها، با جریانات شورشهای حاشیهنشینان فرانسه، بار دیگر این موضوع مورد توجه دنیا قرار گرفته و در ایران هم توجه به حاشیهنشینان و کم کردن فاصلهها و درگیر کردن این افراد در مسائل اجتماعی بسیار افزایش یافته است اما با این وجود، در بسیاری از شهرهای ما، مدیریت شهری و شورای شهر در مقابل این مسأله میایستند و آن را نادیده میگیرند. ما عموماً به دلیل حساسیتهای سیاسی و اجتماعی، حاشیهنشینی در شهرهای بزرگ را میبینیم و گاهی فکر میکنیم که در شهرهای کوچک حاشیهنشینی وجود ندارد یا میتوان از آن چشمپوشی کرد. وی در ادامه بحث خود، با اشاره به پژوهشی که با روش مطالعه موردی درباره یک سکونتگاه غیر رسمی در حاشیه شهر همدان انجام داده، گفت: شاید باور کردنی نباشد که حدود ۳۰ درصد از جمعیت شهری ۵۰۰ هزار نفری شهر همدان در سکونتگاههای غیر رسمی ساکناند. البته از سوی دیگر، وقتی حاشیهنشین همدان را با شیرآباد در زاهدان یا خاک سفید تهران یا جعفرآباد کرمانشاه مقایسه میکنیم، میتوانیم آن را در وضعیت بهتری ارزیابی کنیم و به تعبیری در مقایسه با دیگر شهرهای کشور، همدان در وسط قرار میگیرد و این بدان معناست که حاشیههای ما در نقاط مختلف در یک سطح نیستند. در عین حال، در مقایسه با برخی نقاط جهان مثل هند، آمریکای لاتین یا آفریقا، میتوان گفت که حاشیههای ایران وضعیتی به شکل زاغهای یا آلونک ندارند ولی دقیقاً با این تعریف که فاقد بسیاری از استانداردهای زندگی شهری هستند، میتوان آنها را عنوان اسکانهای غیر رسمی معرفی کرد. علاوه بر این، باید در نظر داشت که تقریباً در همه جای دنیا حاشیهنشینان دو گروهاند؛ بخش عمدهای از آنها را مهاجرین روستاها تشکیل میدهند و بخش دیگر، رانده شدگان اجتماعی هستند. در دسته دوم معمولاً کسانی جای میگیرند که پیش از این در متن شهر بودهاند ولی به دلیل ورشکستگی اقتصادی یا موارد دیگر به این مجموعه رانده میشوند. در این زمینه باید در نظر داشت که رفتن به این حاشیهها هم نوعی انتخاب عقلانی تلقی میشود، بدین معنی که فرد برای دسترسی به امتیازات شهری و در عین حال صرف هزینه کمتر برای سکونت، این مناطق را برای زندگی انتخاب میکند. در پژوهشی که در این زمینه در شهر همدان انجام شده، نیز بیکاری، فرصتهای شغلی و ... به عنوان مهمترین علل مهاجرت به این مناطق شناخته شدهاند.
نقدی همچنین گفت: بحث من سه بخش اقتصادی، کالبدی و اجتماعی- فرهنگی را در بر میگیرد. در این پژوهش، در زمینه اقتصادی، معضل بیکاری، وضعیت اقتصادی ساکنان و ... را سنجیدیم. در بحث کالبدی، آسفالت و وضعیت خدمات و دسترسی به سرویسهای شهری را مورد بررسی قرار دادیم و در بحث اجتماعی، شهروندی و تعلق شهری، تکثر و خرده فرهنگها، آسیبها و مسائل زنان را ارزیابی کردیم. بر اساس یافتههای این تحقیق، 82% از کسانی که در این مناطق حاشیهنشین شهر همدان زندگی میکنند، سابقه مهاجرتی دارند و حدود 18% آنها از شهرها به این نقاط آمدهاند. در عین حال، حدود 86% از حاشیهنشینان اعلام میکنند که تمایلی به بازگشت ندارند و این در حالی است که 50% آنها وضع خود را متوسط یا بد ارزیابی میکنند. عملاً در این پروسه گفته میشود که پدر فداکاری میکند تا بچههایش به رفاه، بهداشت و آموزش بهتری برسند. در بحث مشارکت نیز به نظر میرسد آمادگی مشارکتی بالایی وجود دارد و ساکنان این مناطق احساس میکنند که حاضرند برای زندگی و محله خود کاری کنند ولی در عین حال، نکته جالب این است که تعلق شهروندی بالایی در میان آنها وجود ندارد. یعنی این افراد شهر را خانه خود نمیدانند. میزان بروز آسیبهای اجتماعی، موضوع دیگری است که در این پژوهش و کتاب مربوط به آن به تفکیک مناطق مورد بررسی قرار گرفته است. مسأله این است که در این زمینه عموماً یک سیاهنمایی نسبت به مناطق حاشیهنشین وجود دارد و گفته میشود این مناطق عریانی اجتماعی بالایی داشته و بزهکاران بیشتر به آنها روی میآورند. این در حالی است که به دلیل بافت متراکم در این مناطق و در عین حال کوچک بودن آنها، آسیبهای اجتماعی بر کسی پوشیده نبوده و همه از اتفاقات مختلف مطلع میشوند ولی در شهر گمنامیها بسیار زیاد است.
وی درباره مشکلات مختلف این مناطق نیز گفت: فهرستی از مشکلات اجتماعی در این مناطق وجود دارد که بیکاری، نداشتن درآمد، بیماری، کمبود بهداشت و امکانات رفاهی، دفع فاضلاب نامناسب، کژروی اجتماعی، تراکم، عدم رسیدگی شهرداری و ... از مهمترین آنها هستند. در بررسی میزان رضایت مردم از نهادهای دولتی نیز مشخص شد که بیشترین رضایت از آموزش و پرورش وجود دارد بعد از آن، به ترتیب، نیروی انتظامی، مرکز بهداشت و شهرداری دیده میشوند.
دکتر اسدالله نقدی در بخش پایانی سخنان خود، بر اساس یافتههای بهدست آمده از مطالعاتش تأکید کرد: تا زمانی که اختلاف سطح زندگی در مناطق شهری و روستایی یا مرکزی و پیرامونی زیاد باشد، باید انتظار داشته باشیم که کلان شهرهای ما حاشیهنشینی داشته باشند. برای کمک به حل این مشکل، آنچه که در دنیا به عنوان "توانمندسازی حاشیهنشینان" مطرح شده، در واقع فهرستی طولانی از پیشنهاداتی است که باید جدی گرفته شوند و مهمترین آنها بحث به رسمیت شناختن این افراد و تقویت مشارکت آنهاست. کوفی عنان در گزارش سال 2003 حقوق بشر، زاغهها و حاشیهها را بیانگر بدترین نوع فقر و نابرابری شهری میداند و ابراز امیدواری میکند که آن گزارش و راه حلهای موجود در آن، راهی برای فائق آمدن بر بیتفاوتیها در برابر نقصانهای اجتماعی بوده و این قبیل آگاهیها، ما را به سوی تلاشی مشترک برای کمک به حاشیهنشینان سراسر جهان جهت رسیدن به زندگی شرافتمندانه و صلحجویانه سوق دهد.