گروه علمی ـ تخصصی جامعه‏شناسی دین انجمن جامعه‏شناسی ایران، در یک سالی که فعالیت خود را آغاز کرده است، علاوه بر جلسات سخنرانی، سلسله نشست‏هایی را نیز به نقد کتاب‏های منتشر شده در این حوزه اختصاص داده است. در همین راستا، کتاب ”از شاهد قدسی تا شاهد بازاری“ نوشته دکتر سعید حجاریان آخرین کتابی بود که در بوته نقد قرار گرفت. نشست آذرماه که به این امر اختصاص داشت با حضور نویسنده کتاب، دکتر حاتم قادری عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس و دکتر حسین کچوئیان عضو هیأت علمی دانشگاه تهران و جمعی دیگر از اساتید و متخصصین حوزه جامعه‏شناسی دین برگزار شد.

در این نشست ابتدا دکتر حسن محدثی عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی و دبیر گروه جامعه‏ شناسی دین انجمن به معرفی اثر پرداخت. محدثی بحث خود را این گونه آغاز کرد: عرفی شدن فقه شیعی از جمله بحث‏هایی است که امروز بیش از یک دهه از انتشار آن در مجله کیان می‏گذرد. دکتر حجاریان بخشی از آن مباحث را در کتاب از شاهد قدسی تا شاهد بازاری آورده است. یک سری از بحث‏هایی که ایشان در این کتاب مطرح کرده، مربوط به عرفی شدن شریعت مسیح است که از نظر تاریخی بحث شده چگونه وقتی دین به عرصه عمومی و سیاسی وارد می‏شود، با وجود قدسیات و جزمیات، به الزام شرایط سیاسی از خاص‏گرایی بیرون آمده و جنبه عام به خود می‏گیرد. این گونه می‏شود که به ناچار شریعت مسیح در طی روند تاریخی، امور قدسی خود را کنار گذاشته و فرسایش در آن رخ می‏دهد.
وی افزود: دکتر حجاریان در بحث عرفی شدن فقه شیعی نیز همان اندیشه را بیان می‏کند، و به این نکته اشاره دارد که فقه به دلیل ویژگی‏های خود نوعی خاص‏گرایی دارد که آمیخته شدن دین با سیاست و حکومت به تغییر بخشی از آن منجر می‏شود. ایشان نظریه‏های عرفی شدن را از دورکیم و افراد دیگر مطرح کرده و سپس به این نتیجه رسیده که فقه به اقتضای ورود به عرصه سیاسی و اجتماعی ملزم است به تغییراتی تن دهد و در واقع فقه باید با شرایط سازگار شود. به تعبیر دیگر عرفی شدن که معادل سکولاریزاسیون به کار رفته، در اینجا به معنای سازگاری دین با بضاعت اجتماعی و سازگاری فقه با مسائل دنیوی است و این می‏تواند به هم‏سازی فقه با شرایط دنیوی بیانجامد. فقه از ساز و کارهایی برای این هم‏سازی بهره می‏گیرد.
یکی از این موارد، این است که فقیه روی مبانی فقهی تجدیدنظر کند و بر روی ریشه‏ها یا بحث تخصیص منابع که به قضیه خاص محدود شده‏اند، استنباط جدیدی ارائه می‏دهد. بلاموضوع شدن برخی احکام، گسترش منطقه الفراغ که دین در آن نظری ندارد و ... از ساز و کارهای دیگر در این زمینه هستند. در واقع، دکتر حجاریان از مجموعه این مباحث نتیجه می‏گیرد که عملاً به دلیل آنکه درگیری یا ناسازگاری دین و عمل اتفاق نیفتد، فقیه از ساز و کارهایی استفاده می‏کند که فقه را با شرایط دنیوی متناسب کند و در واقع از خاص‏گرایی بیرون آمده و به عام‏گرایی روی آورد.
به گفته دکتر محدثی، در فصل ”امام خمینی فقیه دوران گذار“ این بحث به اشکال مختلف مطرح شده است. بنابر آنچه در این فصل کتاب آمده، در نظریه ولایت فقیه، فقه و دستگاه دینی و دولت گره خورده و در نتیجه ظرفیت دستگاه دینی و فقهی افزایش یافته و گذاری از فقه به سمت قانون رخ می‏دهد. نویسنده تمایز عمده‏ای بین فقه و قانون قائل شده و موارد این تمایز را ذکر کرده است. بحث مهمی که اینجا می‏تواند مطرح شود، این است که دکتر حجاریان تأکید کرده دولت مدرن بعد از انقلاب و با نظریه ولایت فقیه شکل گرفته است و اساساً قبل از انقلاب، دولت مدرن در ایران نداریم و اشاره کرده است که می‏توان با قرائت خاصی از نظریه ولایت فقیه چنین استنباط کرد که این نظریه سرآغاز شکل‏گیری دولت مدرن در ایران است.

نکته بسیار مهم دیگر، این است که دکتر حجاریان معتقد است برخلاف نظریه‏هایی که در مورد جمهوری اسلامی و دولت دینی آمده که از آن به عنوان فرآیند قدسی شدن مجدد یاد می‏شود؛ پیامد و نتیجه این دولت دینی، عرفی شدن است. چرا که امور مطلق قدسی فرسوده شده و با قوانین بین‏المللی سازگاری بیشتری می‏یابد. در وجه دیگر نیز عرفی شدن بحث افتراق نهادین و تمایز میان دین و دولت را مطرح می‏کند و دولت دینی در جمهوری اسلامی به اینجا منجر خواهد شد که دین از دولت جدا شود.

ایشان نمونه‏هایی را مطرح کرده‏اند که چگونه می‏توان استنباط کرد که فقه شیعی با نظریه ولایت فقیه و تشکیل دولت دینی در جمهوری اسلامی به سمت عرفی شدن پیش می‏رود و در مجموع نشان می‏دهند این گذار و فرسایش فقط در عرصه فقه و اخلاق نیست. و نتیجه اینکه امام خمینی با دیدگاه‏های خود، ما را به سمت تشکیل دولت مدرن و عرفی شدن فقه در هر دو جنبه هدایت کرده است. دکتر محدثی تأکید کرد که عرفی شدن و سکولار شدن در اینجا به معنای سازگاری و کنار آمدن دین و مسایل اجتماعی و سیاسی است و به تعبیری می‏توان آن را در کنار آمدن دین با وضع موجود دانست که در نهایت به جدایی دین و دولت می‏انجامد.

جامعه‏شناسی فقه

در ادامه این نشست، دکتر سعید حجاریان نیز توضیحاتی را درباره کتاب خود ارائه داد. او در آغاز صدمین سال روز تولد دکتر غلامحسین صدیقی، پدر جامعه‏شناسی نوین ایران را به جامعه‏شناسان حاضر در جلسه تبریک گفت و خاطر نشان کرد که اگر روزی را بخواهیم برای جامعه‏شناسی ایران قرار دهیم، این روز، موقعیت خوبی است. حجاریان با این مقدمه گفت که دستگاه فکری این کتاب، متعلق به پروژه عظیم‏تری است که می‏توان آن را به عنوان جامعه‏شناسی فقه معرفی کرد. پیش از این ”ادوار فقه“ نوشته شده که بحثی تاریخی درباره این موضوع است اما به نظر می‏رسد وقت آن رسیده که فقه را در عرصه جامعه‏شناسی نیز بررسی کنیم. در واقع ببینیم که آیا تحولات فقه تأثیری در تحولات اجتماعی داشته یا این تحولات به مکان یا اجتماعی که فقه در آنها اجرا می‏شود، نیز بستگی دارد یا نه. همچنان که ما جامعه‏شناسی حقوق داریم می‏توانیم جامعه‏شناسی فقه داشته باشیم. این بحث هم برای دانشگاه و هم برای حوزه مناسب است.
وی در ادامه گفت: این کتاب بخشی از پروژه بزرگتری است که می‏گوید کلیه دستگاه‏های نظری که نوعی جزمیت دارند، به سمت عرفی شدن پیش می‏روند. البته نه خطی و هموار بلکه با فراز و فرودهایی در این مسیر حرکت می‏کنند. من این دستگاه‏های نظری را به چهار گروه سنت‏ها (که دین هم درون آن قرار دارد)، ایدئولوژی‏ها، گفتمان‏ها و اتوپیاها تقسیم و سعی کردم از هرکدام نمونه‏ای را به دست دهم. البته در این کتاب در مورد اتوپیا نتوانستم نمونه‏ای بیاورم، گرچه این بحث موضوع پایان‏نامه‏ام بود (موعودیت در انقلاب روسیه و انقلاب ایران) که شاید به طور مستقل منتشر شود. این موضوع نشان می‏دهد که چگونه یک اتوپیا عرفی می‏شود.

حجاریان افزود: همان‏طور که گفتید کتاب مربوط به 10 سال پیش است در نتیجه ادبیات آن خیلی گسترده نیست و اگر امروز می‏خواستم بنویسم حتماً بخش ادبیات آن را غنی‏تر می‏کردم. اما دغدغه من جوهر بحث است که چگونه امام خمینی از فقه جواهری عبور کرد و به فقه المصلحه رسید و باید دید محتوای فقه المصلحه چیست؟ چگونه کشور ما با آن اداره می‏شود؟ این گذار چگونه گام به گام اتفاق افتاده که ما به عرف متشرع که همان مجمع تشخیص مصلحت است، رسیدیم و اکنون آنچه بر ما حاکم است عرف متشرع است. نه فقه جواهری. این عدول برای من جدی بوده و در این مقاله همین را می‏خواستم توضیح دهم.

عرفی شدن، عنوانی تحمیلی بر فقه

در ادامه این نشست دکتر حاتم قادری عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس، به تحلیل و نقد این اثر سعید حجاریان پرداخت. او گفت چهار مقاله‏ای که در این کتاب آورده شده مربوط به سال‏های 73، 74 و 78 هستند. اگر مقاله اول را ملاک بگیریم 10 سال از آن گذشته و شاید این تصور پیش آید که نویسنده محترم دیگر از آن دفاعی نکند اما با توجه به اینکه خود ایشان هستند و پذیرفتند که کتاب نقد شود و امروز هم در صحبت‏هایشان چیزی درباره تغییر محورهای اصلی نظریه‏شان نشنیدم، من می‏توانم تصور کنم مطالب همچنان به قوت خود در اصول نزد او باقی است. به نظر من، در میان این 4 مقاله، مقاله دوم شاید بهترین مقاله باشد. در این مقاله، پردازش نسبتاً مناسبی نسبت به سه مقاله دیگر صورت گرفته، استدلال‏ها در مجموع روشن است، تعداد منابع مورد استفاده گسترده است و یکی از ویژگی‏های آن این است که به نظر می‏رسد نویسنده خیلی راحت‏تر توانسته بحث خود را پیش برد. اما من فکر می‏کنم در مقالات دیگر به جز مقاله آخر، مشکلات معرفی منابع بسیار جدی است. همچنین احکامی که در مقاله آمده خیلی کلی و بحث‏انگیزاند. در عین حال تعابیر و معادل‏های انگلیسی خیلی زیادند تا حدی که فرد نوعی احساس فضل فروشی ناخواسته از آنها می‏گیرد.
قادری در ادامه با بیان اینکه مقاله‏های سوم و چهارم را به صورت متداخل جدی‏تر مورد بحث خواهد داد، گفت: مقاله سوم از فرآیند عرفی شدن فقه می‏گوید. به نظر می‏رسد اگر در این باره تفکیک اولیه را صورت دهیم، بهتر باشد و چرا که شاید بتوان گفت شریعت مسیحی کمترین ارتباط را با فقه دارد و اساساً مسیحیت دین فقه‏گرا نیست. نکته دوم اینکه بعضاً خود علما فقه را از جنس علم ظاهر می‏دانند. در نتیجه عرفی شدن آن به این معنا بلاموضوع است چون فقه خود اساساً عرفی است و این منابع و کلیات آن‏اند که می‏تواند قدسی باشند. به عنوان مثال اگر غزالی را در نظر بگیریم می‏بینیم که او از علم فقه به عنوان علم ظاهر نام می‏برد. ممکن است دکتر حجاریان بگوید فلان روحانی و آیت‏الله چنین نگاه نمی‏کند اما بحث من بر سر دیدگاه خاص نیست بلکه من معتقدم که اساساً فقه از جنس غیرقدسی است و به همین دلیل مجتهدین اجتهاد می‏کنند. در این شرایط من تعجب می‏کنم که چرا این همه بر روی مسأله عرفی شدن فقه تأکید می‏شود. در حالی که عنوان مقاله مثلاً می‏توانست این باشد که ”باور قدسیت فقه در حال ضعیف شدن است“. در حالی که این گونه نیست. دکتر حجاریان اشاره می‏کند که چند مورد به روز آمدی و عرفی شدن فقه کمک می‏کند. حقیقت این است که آنچه از نظر ایشان به روز آمدن فقه منجر می‏شود، خود در واقع تمهیدات فقهی است مثلاً منطق الفراغ خود مجوز فقهی دارد و این‏گونه نیست که بیرون از فقه عصیان‏گر بر آن باشد. به این معنا که اگر فقه مجوز می‏دهد و امکانی قائل می‏شود، نمی‏توانیم آن را به معنی عرفی شدن بگیریم هرچند من عرفی شدن در باب فقه را تحمیلی بر عنوان می‏دانم.

دکتر قادری افزود: در مقاله سوم با عنوان فرآیند عرفی شدن فقه شیعی، دکتر حجاریان تقریباً در 10 صفحه منابع جامعه‏شناسی را آورده‏اند و این به معنی آن است که رویکرد روشی که انتخاب شده، جامعه‏شناسانه است. نکته مهم این است که ایشان از نیمه دوم بحث که راجع به فقه شیعی نظریات خود را ارائه می‏دهند، وارد اندیشه سیاسی می‏شوند. یعنی یکباره تغییری از رویکرد جامعه‏شناسانه به اندیشه سیاسی صورت می‏گیرد. بدون اینکه این تغییر، منطقی را در پی داشته باشد. در واقع به نظر می‏رسد اگر قرار باشد فقه به تعبیری عرفی شود، باید با دیدی جامعه‏شناسانه مورد بررسی قرار گیرد نه با استفاده از آرای سیاسی. در حالی که دکتر حجاریان بیشتر به آرای سیاسی هابز استناد کرده و او را پایه گذار اندیشه دولت مدرن دانسته‏اند.

به عقیده حاتم قادری، علاوه بر این موارد، خوانشی که دکتر حجاریان از اندیشه‏های سیاسی هابز، ژان بودن و ... دارند. خوانشی کاملاً اشتباه است. به این معنی که هابز اولاً در اندیشه سیاسی و نه جامعه‏شناسی، در کتاب خود تزی می‏دهد برخاسته از زمانه و شرایط آن دوره و یا ژان بودن از عصر و جامعه‏ای در اروپا صحبت می‏کند که در آنجا تمام پیشینه‏های لازم برای شکل‏گیری امثال این اندیشه فراهم شده و این خیلی فرق می‏کند که ما جایی پیشینه‏های فرهنگی و سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ... را داشته باشیم و به انقلاب فرانسه برسیم با جامعه‏ای که نیروهایی که می‏خواهند عهده‏دار دولت مدرن شده و به تعبیری نظریه ولایت مطلقه فقیه را پیش برند، عمدتاً خاستگاه و ساخت اجتماعی و آموزشی‏شان پیشامدرن است. در واقع خاستگاه اجتماعی کسانی که از حوزه بر می‏خیزند خاستگاهی غیرشهری یا شهری غیرمدرن است و آموزش‏هایشان نیز اساساً حکایت از مدرنیته ندارند.

قادری افزود: من با دکتر حجاریان موافقم که در جامعه ما نوعی قدسیت زدایی در حال شکل‏گرفتن است اما معتقدم این به معنای آن نیست که دولت مطلقه مدرنی در حال شکل‏گیری است. اگر فرض را بر این بگذاریم چرا در مورد پهلوی‏ها این اصل سازگار نباشد؟ آیا می‏توان صرفاً با دعوی متکی بودن آنها به خارجی‏ها این بحث را رد کرد؟ آیا ما می‏توانیم بگوییم دولت فقاهتی از جنس دولت مدرن است؟

دکتر قادری بحث خود را در پایان سخنانش اینگونه جمع‏بندی کرد: نخست اینکه فقه اساساً از جنس علم ظاهر است نه قدسی و اگر قدسی باشد، باید پرسید چرا فقها نسبت به یکدیگر احکام متعارض می‏دهند؟ آیا این بدان معنی است که آنها یک قدسیت را می‏زدایند و قدسیت دیگری می‏دهند؟ در واقع کجا گفته می‏شود مباحث حلال و حرام‏ها قدسی‏اند و اگر چنین است، این قدسیت چه سیری را طی می‏کند؟ دوم اینکه اگر قرار باشد ایشان قدسی‏زدایی فقه شیعه را نشان دهد باید بر روش جامعه‏شناسی، آن هم در ایران متمرکز باشد.

عرفی شدن تعبیری سازگار با مسیحیت

انتشار مقالات دکتر حجاریان در مجله کیان، انتقاداتی را در همان زمان در پی داشت. دکتر حسین کچوئیان عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران از جمله این منتقدان بود. وی در این نشست ابتدا گفت که اگر سلسله مراتبی در امر دانش و مباحث نظری باشد، شأن این مقالات را شأن استراتژی و استراتژی‏پردازی می‏داند که مقدمات و تمهیدات دست‏یابی به راهکاریی برای سکولار کردن دین را فراهم کرده است.

به گفته وی بحث سکولاریزاسیون معانی مختلفی دارد و در اینجا یک معنای الهیاتی با معنای کلامی و غیرالهیاتی خلط شده است و کسانی که با مباحث سکولاریزاسیون آشنایند، می‏توانند نظریات بلومنگر درباره مشروعیت مدرنیته و تجدد را مصداق این نظریه الهیاتی سکولاریزاسیون تلقی کنند.

کچوئیان افزود: بحث زیادی بین فلاسفه و متکلمین وجود دارد در باب اینکه مثلاً نظریات مارکس یا فردگرایی موجود در مدرنیته و ... در کجا ریشه دارد؟ آیا این مباحث، همانطور که بلومنگر می‏گوید، ابداعات خود تجدد یا متجدّدین بوده است و یا حاصل سکولار کردن مفاهیم مسیحیت هستند؟ در این معنای الهیاتی یا کلامی و فلسفی، سکولاریزاسیون در واقع گرفتن باطن معنوی این مفاهیم و نگه داشتن پوسته و صورت آنها است. گاهی کار دورکهیم که ناظر به این نوع سکولاریزاسیون به معنای الهیاتی نیست، در این معنا قابل فهم و تفسیر است. از این جهت که وی با جایگزینی جامعه به جای خدا آنچه را ادیان به خدا نسبت می‏دهند از خدا گرفته و به جامعه نسبت می‏دهد.

وی ادامه داد: در حوزه سکولاریزاسیون به معنای جامعه‏شناختی، تعابیر مختلفی وجود دارد که در زمینه فرد، نهاد، عرصه عمومی جامعه و حتی خود دین ممکن است آورده شود. مثلاً پروتستانتیسم یا فعالیت‏هایی که اخیراً در کلیساهای غربی برای جذب مشتری بیشتر به وجود آمده و یا انواع نظریه‏های الهیاتی که الهیات بی‏خدا یا بدون شریعت را مطرح می‏کنند، فرآیند انطباق با تجدد را هم از نظر نظری و هم عملی توضیح می‏دهد. این دیگر گرفتن باطن دین نیست. بلکه داشتن دینی هرچه سازگارتر با جهان موجود است و یا مثلاً اعلامیه مهم واتیکان در دهه 60 را می‏توان نوعی سکولاریزاسیون مسیحیت به عنوان حرکتی در انطباق با تجدد دانست. بنابراین یک مشکل عمده این کتاب خلط جدی و مغالطه‏آمیز میان معانی کاملاً متفاوت دنیوی شدن است. مشکل اساسی دیگر در این بحث این است که اساس فکر درباره عرفی شدن و دنیوی شدن به ویژگی‏های خاص برمی‏گردد که در مسیحیت وجود دارد و از این جهت در مورد دیانتی مثل اسلام مصداق و موضوعیت ندارد. مسیحیت به ویژه در تعبیر اگوستینی ثنویتی را بین دین و دنیا برقرار می‏کند که حاصل آن این می‏شود که هرچیزی که کوچکترین نسبتی با این عالم داشته باشد، غیردینی محسوب می‏گردد. این از همان اول روشن بود که فرآیندهای سکولاریزاسیون در مورد مسیحیت و اسلام به یک معنا کاملاً عکس یکدیگرند و یا سکولاریزاسیون اینجا یعنی در اسلام معنا و مفهومی ندارد. اساساً وقتی به شکل کلی‏تری نگاه کنیم و سکولاریزاسیون را به این معنا که اینجا مطرح شده بگیریم، کل دیانت در طول تاریخ مشمول فرآیند عرفی شدن می‏شود. یعنی به میزانی که ادیان، شرایع پیدا کردند و به تعبیری فقه در آنها شکل می‏گیرد، دنیوی شده‏اند. اگر قرار باشد دیانت به تعبیر اگوستینی ضد دنیا باشد، در آن صورت هرگونه نزدیکی آن به دنیا در تضاد با ماهیت آن است. اگر قرار باشد دین برعکس این فهم اگوستینی ربط یا نسبتی با دنیا برای اداره آن باشد، منطق آن این خواهد شد که دائماً خود را با دنیا تطبیق دهد و به این معنا من نمی‏دانم چگونه می‏شود دیانت عرفی شود. از این منظر که منظر اسلامی در مورد ادیان است دیانت از اساس عرفی است چون مرتبط با دنیاست.
دکتر کچوئیان ادامه داد: اگر ما جریان فقه شیعه را نیز در نظر بگیریم بحث این است که از ابتدا پیامبری آمده، قرآنی آورده و بعد احکام گسترش یافته، انطباق پیدا کرده و حتی به معنایی عقلانی شده اند. اگر عرفی شدن را به معنای عقلانی شدن و عام شدن بگیریم، فقه دقیقاً این شرایط را قبل از آنکه به دوران مدرن برسد، طی کرده و ما با آن مشکلی نداریم. ما باید بدانیم این عرفی شدن چیست و اگر به معنای سازگاری و قاعده‏مند شدن با مسائل عمومی باشد، مسیر خوبی است. این قاعده‏مندی هم منطبق با فرآیند تاریخی بوده و دست ما نیست. یعنی فقیه زمانی تصمیم‏هایی در حد قبیله‏ای می‏گرفت که در آن زندگی می‏کرد و فقه‏های خاص از دل آن پیدا شد اما از مرحله‏ای دیگر فقه مبنای دولت شهرها قرار گرفت و طبیعی است که عام شد. این پایه ثابت اوضاع و احوال تاریخی و اجتماعی است و هیچ مشکلی هم برای دیانت ایجاد نخواهد کرد. اتفاقاً دیانتی که نتواند شرایط تحولات اجتماعی و تاریخی را در خود هضم کند، بلاموضوع شده و باید از صحنه روزگار بیرون رود. در واقع من می‏خواهم بدانم اینکه فقه علم دنیایی است، یعنی چه؟ یعنی هیچ نوع مدخلیتی با امور معنوی افراد ندارد؟ اگر منظور این است، چنین درکی درک غلط یا مسیحی به معنای اگوستینی از دیانت است که ربطی به اسلام ندارد. اسلام با دیدگاه توحیدی درصدد قدسی کردن کل عالم است و از این جهت فقه نقش مهمی در این قدسی کردن دارد. اما قدسی کردن فقه به معنای بی‏ربطی احکام فقی به زندگی یا غیرمعقول بودن این احکام نیست. از نظر اسلام و فقه اسلامی عمل به مقتضای خرد در چارچوب منطق دینی متضمن دنیایی شدن نبوده به معنای مورد نظر نظریه سکولاریزاسیون نیست.
کچوئیان برخلاف قادری معتقد است که از آنجا که حجاریان در این بحث به نظریه‏های تجربی نزدیک نشده، بهتر بود بحث خود را در زمینه اندیشه سیاسی و کلام الهیات محدود می‏کرد، آن هم در چارچوب ابداع مکانیزم‏هایی که می‏خواهد سکولاریزاسیون را در فقه ایجاد کند نه از جنبه عملی. یعنی بهتر بود دچار این توهم نمی‏شد که در حال کار علمی یا توضیح واقعیت کار حضرت امام (ره) است بلکه صریحاً کار خود را به عنوان تلاشی استراتژیک برای سکولاریزاسیون فقه دنبال می‏کرد. همچنین او گفت که از حیث مقایسه امام با هابز مشکلی نمی‏بیند و معتقد است نویسنده در مقام اندیشه و تئوری نظریه‏ها را با هم مقایسه کرده و نه شرایط اجتماعی را. چنانچه از لحاظ تاریخی هم به نظر او این مقایسه موضوعیت دارد. اگر هم مشکلی هست در جانب هابز است نه حضرت امام (ره) این به دو دلیل است دلیل اول اینکه اصولاً فرایند تجدد از طریق گفتگوی مداوم با سنت پیش رفته است و حتی تا هگل مایه‏های الهیاتی کار متجدّدین کاملاً بارز است. حداقل اینکه بی‏شک متجددین اولین از ماکیاولی تا اسپینوزا متالهین بزرگی بوده‏اند. یا حداقل آشنایی عمیقی به الهیات داشته‏اند. به علاوه به لحاظ اجتماعی ـ تاریخی در شرایط عقب مانده‏تری نسبت به امام (ره) زندگی می‏کرده‏اند. ظاهراً آقای قادری همانطوری که به ماهیت الهیاتی کار متجدّدین اولیه آشنا نیست، فراموش کرده است که ما در مورد متفکرین قرن شانزده و هفده میلادی صحبت می‏کنیم که به لحاظ مدنیت زندگی قبل صنعتی دارند و تحت حاکمیت دولت‏های استبدادی و اقتصادی معیشتی و کشاورزی بسر می‏برند یک پا در سنت داشته باشیم.
به گفته دکتر کچوئیان، هابز با سنت نسبت بسیاری دارد. بنابراین از حیث مقایسه مشکلی نیست اما موضوع اینجاست که هابز دولت را اصل می‏گیرد و دیانت را فرع می‏کند و حتی در دیانت دین هم دولت را تعیین‏کننده می‏داند. یعنی می‏گوید هر چیزی که دولت می‏گوید دین است و غیر از آن خرافه خواهد بود اما امام چنین کاری را نکردند و کاملاً در چارچوب فقه جلو رفتند.

وی افزود: در مورد نظر ایشان در باب حکومت سر سپرده پهلوی و ماهیت مدرن آن نمی‏دانم که چگونه بایستی به نظریاتی این چنین عجیب پاسخ داد. معلوم نیست چگونه می‏توان دولتی مدرن داشت اما با سر سپردگی تمام، برای مصلحت و خیر عمومی جامعه تابع بی‏چون وچرای بیگانگان و تأمین‏کننده منابع آنها برخلاف و علیه منافع مردم جامعه خود بود.
در ادامه این نشست دکتر سعید حجاریان به برخی از نقدهای وارد شده پاسخ گفت. او با پذیرش برخی از انتقادات مانند کمبود منابع، گفت: من کلاً دین را در عرصه بزرگتری به اسم سنت بردم. سنت این قابلیت را دارد که سکولاریزه شود. در عین حال قبول ندارم که در غرب فقه نداریم. به نظر من در غرب هم فقه وجود دارد به خصوص حدود 200 تا 400 سال پیش فقه غربی کاملاً مشهود بود. اما کم‏کم فرسایش یافته ولی هنوز آثارش باقی است. امروز هم مسائلی داریم که کلیسا با آنها مخالف است اما مردم خواهان آن هستند و فشار می‏آورند. مثلاً می‏گوییم بودیسم و کنفوسیوس کمتر فقه و بیشتر پند و اندرز دارند اما فقه در اسلام و یهودیت بیشتر است. گرچه در اسلام هم متفاوت است. مثلاً اهل سنت فقه را زودتر شروع کردند با قدرت گره خوردند و زودتر هم عرفی شدند.
وی ادامه داد: دوستان گفتند مطالبی که گفتم مثل تنقیح مناط، منطقة الفراغ و ... یک شورش‏گری درون فقهی بوده است. من این را قبول دارم. اما این نکته خیلی برای من مهم نبوده؛ برای من مهم‏تر از همة این موارد ”مصلحت مرسله“ بوده است. بر اساس قاموس های موجود ”المصلحة هوالمنفعة“:مصلحت از حیث معنا یغنی منفعت ( Utility) و این عنصر مهمی است که وارد دستگاه نظری فقهی می شود و به سرعت آن را عرفی می‏کند. منفعت بر اساس محاسبه هزینه ـ فایده قرار دارد، اما کار فقیه این است که ببیند آیا روایتی که به دست او رسیده به لحاظ اسنادی" قطعی الصدور و قطعی الدلاله" هست یا نه؟ اگر بود، می‏گوید: ”علی عینی“ (روی چشمم) و این یعنی برایش مقدس است. می‏گوید: چون از معصوم رسیده، علی عینی؛ برای من مقدس است. این می‏شود جزم. جزم یعنی قدسی است. می‏گویید کجای این فقه قدسی است؟ پاسخ می‏دهم: اینجا قدسی است.
حجاریان افزود: دکتر قادری گفتند که فقه علم دنیوی است. بله! درست است. اما از آن حیث که منبع و سرچشمه استنباط فتوا و فقه به معصوم می‏رسد، قدسی است. معصوم هم عصمت دارد. عصمت معصوم هم، علم لدنی یا محدّث، هرچه هست، جزم است؛ نمی‏توان آن را تغییر داد. او می‏گوید اقامه صلوة کنید؛ زکات دهید. رجم یا قصاص کردن کاری دنیایی است اما حکم آن قدسی است . او فرق فقه و قانون را در این دانست که ذهن فقیه با استناد به ادله مسأله را دنبال می‏کند اما قانون امری بین الاذهانی است. نمایندگان در مجلس می‏نشینند و با هم قانون وضع می‏کنندو بعد هم اگر مردم بخواهند می‏توانند اعتراض کرده و قانون را عوض کنند. آنجا جاعل خداست اما اینجا جاعل مردم هستند. فقه را نمی‏شود عوض کرد اما نصف به علاوه یک آرا برای تغییر یک قانون کافی است.
دکتر حجاریان افزود: الان قوانینی داریم که با تشخیص شورای نگهبان خلاف شرع بَیِّن است. اما مجمع تشخیص آن را تصویب می‏کند. مصلحت یعنی Utility و این بدان معنی است که Utility داخل دستگاه فقه شیعه شده است. منتهی در قبل وقتی دو سوم نمایندگان قانون تصویب می‏کردند، عرف عام بود؛ الان شده است عرف متشرعه. نکته دیگری که می‏خواستم بگویم این است که همان طوری که آقای دکتر کچوئیان گفتند، لویاتان متنی کاملاً کلامی و مذهبی است. نویسنده متألّه است. متن کتاب متن کلامی است. می‏شود گفت: لویاتان بیش از آنکه اندیشه سیاسی باشد، جامعه‏شناسی دین یا الهیات است.نکته بعدی این است که با ورود مفهوم منفعت، مفهوم Republica یا امر عمومی و منفعت عمومی نیز وارد دستگاه فقهی شد . امر Republica اول دولت مدرن است. در اینجا بحث خرد، به معنای Reason یا خرد مبادله نیست. بحث من خرد به معنای عام است. بحث من اینجا سکولاریزاسیون است. سکولاریسم نیست. بین سکولاریسم و سکولاریزاسیون فرق است. اما گفتید در لویاتان دولت، مدرن است. برخلاف آنها که می‏گویند دولت ایران کلینتاریسم]حامی‏پروری[ است، معتقدم، دولت شارع است. دولت اتوریته دارد ؛ تا جایی که به قول آقای آذری قمی می‏تواند همه قواعد شرعی را تعطیل کند. البته دولت، مطلقه است. همان‏طور که لویاتان، دولت مطلقه است. اما یک رگه لیبرال دارد. آن رگه لیبرال برای من مهم است. همان‏طور که در لویاتان نیز شما یک رگة لیبرال می‏بینید. آنجا که امام می‏گوید من به پشتوانه این ملت دولت تشکیل می‏دهم .امام مشروعیت خود را از مردم می‏داند. دولت امام شارع است. برخلاف دولت‏های قبلی مثل صفویه و قاجاریه که در آنجا هم بین دین و دولت تطابق بود. در آنجا دین و دولت به صورت سیف و قلم بود. سیف مال ظل‏ا... بود و قلم مال آیت‏ا... بود. با همدیگر کنار هم می‏نشستند اما در ولایت فقیه سیف و قلم دست یک نفر است. در جنبش‏های دینی و دولت‏های کاریزماتیک معمولاً سیف و قلم با هم هستند.