kachuian 1«سکولاریسم، دنیایی شدن یا به بیان دیگر عرفی شدن دین در جوامع، قبل ازآنکه در فلسفه و دین ‏شناسی یا معارف وابسته به این دو بررسی شود، امری جامعه‌شناختی است و بالطبع، می‌توان آنها را از منظر تئوری‌های این علم مورد بررسی قرار داد.»
دکتر حسین کچوئیان مدیر گروه جامعه ‏شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در نشست دی ماه 86 گروه جامعه‌شناسی دین انجمن، سخنرانی خود را تحت عنوان "بررسی فرایند عرفی شدن دین درایران" با مقدمه فوق آغاز کرد.

وی سپس با اشاره به روش‌های مختلف به کارگیری نظریات در علم جامعه‌شناسی، گفت: در روش تجربیکه از جمله مهم‌ترین روش‌های این علم است، با فرض صحت یک تئوری از نظر مفهومی، نمونه‌هایی در نقض یا قبول آن پیدا می‏شود. این در حالی است که در روش دیگر، تلاش می‌کنیم همان موضوعاتی را که تئوری سعی کرده فهم کند؛ بهگونه‌ای دیگر بفهمیم و این امر مستلزم پذیرش این مساله است که پدیده‌های اجتماعیلزوماً به گونه واحدی قابل فهم نیستند و می‌توان در موقعیت‌های مختلفبرداشت‌های متفاوتی از آنها ارائه کرد. بحث امروز من درباره دنیایی شدندین نیز از این سنخ است. در واقع، من فکر می‌کنم که پدیده‌های ناظر به عرفی شدن را می‌توان به گونه‌ای دیگر فهمید و یاعنوان و تئوری دیگری برایشان پیدا کرد.
کچوئیان خاطرنشان کرد: به عقیده من، روایت مشهور دنیایی شدن، صرف‌نظر از تعلقش به شرایطتاریخی خاص، متضمن فلسفه اجتماعی خاصی است و بدین معنا، با تغییر فلسفه اجتماعی ومبنای زندگی، معنای دنیایی شدن نیز می‌تواند تغییر کند. حال، به نظر من، مصداق نظریه عرفی شدن به بهترین وجه در غرب خود را نشان می‌دهد ولی همین موضوع در موردجامعه ما و دیانت اسلام خیلی مصداق نداشته و قابل توضیح و تبیین نیست.
وی در ادامه به تشریح مراحل تئوری پردازی در خصوص موضوع دنیایی شدن پرداخت و در این باره گفت: پیتر برگر آغازگر روایت عرفی شدن جدید است که در آن عمدتاً مسأله خصوصی شدن دین مطرح می‌شود. در نظریه برگر و لومان که در کتاب "سایه بان مقدس؛ ساخت اجتماعی دین"مطرح می‌شود، اساس بر توجیه‌پذیری اجتماعی دین است و گفته می‏شوددر این شرایط، دین امکان بقاء ندارداما نظریه دیگری که اغلب نسبت به آن غفلت می‌شود، نظریه‌ای است که دردوره تجدد اولیه از ماکیاولی یا انسان‌گرایان دوره نوزایی شروع به شکلگرفتن کرده و سپس در کارهای فیلسوفان اجتماعی ظاهر شده است.

کچوئیان ادامه داد: شکل اول نظریه "دنیایی شدن" در حالت کاملش، در قالب"پیشرفت" مطرح می‏شود که در این دوره، نه تنها دیانت را در حالنابودی می‌بینند، بلکه معتقدند دین ظلمت و جهل بوده و مانع رشد و تحول و پیشرفت است. این در حالی است که تئوری بعدی که از کانت شروع می‌شود، رویکرد مثبت‌تری نسبت به دین داشته و در آن، پیشرفتی از فهم دین حاصل شده و گفته می‌شود که به لحاظ تاریخی دین زمانی کارکرد مثبت داشته و ظلمت و جهل کامل نیست.
وی با اشاره به تفاوت‏های محتوا و روش در این دو تئوری، خاطرنشان کرد: نظریه دنیایی شدن در شکل کلاسیکش، در واقع چیزی جز سکولاریسم که قبل از آن وجود داشته، نیست. تغییر دیدگاه در دوره بعد، خود حاکی از آن است که همواره می‏توان پدیده‏ها را به صورت دیگری نیز مشاهده کرد.در این میان نکته مهم فرض‌های شناختی است. یعنی این فرض شناختی کهدنیا می‌تواند بر اساس خودش توضیح داده شود و مهم‌تر اینکه بتوانیدچیزی که به این دنیا تعلق ندارد را بر پایه عناصر این دنیا توضیح دهید.در عین حال، یکی از فرض‌های مهم دیگری که اگر نبود، نظریه دنیایی شدن را نمی‌داشتیم، نوع نگاه خاصی است که به تاریخ وجود دارد. چنان‏چه در نظریه جهانی شدن نیز گونه‌ای جبر تاریخی برای پیشرفت دنیا مشاهده می‏شود. این در حالی است که تاریخ حداقل تاآن مقطعی که متفکران تجدد آمده‌اند، پر از انبیاء و کتب و شریعت‌های مختلفبوده و در تصورات تاریخی، ظهور و افولادیان دائماً وجود دارد و مسأله شناخته شده‌ایاست. علاوه بر این، در خود ادیانهم دوره‌های اوج و نزول دیانت دیده می‌شود. این به معنی آن است که حتی پدیده‌های مطرح در تئوری دنیایی شدن نیز در ادیان وجود دارند و در واقع، برای فهم حضور دین بهسایه نوع خاص نگاه فلسفی نیازمندیم؛ لیکنبه نظر می‌رسد مفهوم دنیایی شدن از این نوع نگاه استنباط شده است. از سوی دیگر، مقطعی که نظریه دنیایی شدن در آن مطرح شد، از نظر تاریخی یک مقطع کوچک200 ساله است و در واقع، بااین تئوری خاص می‌توان یک محدوده زمانی خاص و نه تمام تاریخ بشر را توضیح داد.

کچوئیان ادامه داد: ما در تاریخ با ظهور و افول ادیان وقدسی و غیرقدسی شدن جهان مواجهیم و نه زوال کل دین و سکولاریزاسیون؛ مگر درمعنای خاصی از سکولاریزاسیونِغیرتئوریک و غیرفلسفی؛ زیرا معنای فلسفی و دقیق سکولاریزاسیون از چیزی که در نظریه دنیایی شدنآمده، متفاوت است. در اینجا ما با دو تئوری مواجهیم؛ اولی تئوری‌ خاص دنیایی شدنکه در اشکال مختلفی که ظاهر شده مفروضاتی و مصادیقی دارد که با معنایی خاص فهمیده می‌شدهاست.تئوری دوم نیز مربوط به خود ادیان است. در واقع، ادیان خود را توضیح داده و تاریخرا آن‌گونه که دیده‌اند، بیان کرده‌اند.

وی سپس با اشاره به برخی شرایط خاص تاریخی مسیحیت، خاطرنشان کرد: در مسأله دنیایی شدن، آنچه که می‌توانیم با توجه به فهم کنونی‌مان براساس مباحث متافیزیکی، قابلیت‌های شناختیِ مباحث معرفت‌شناختی و هم براساس نگاه تاریخی داشته باشیم؛ تنها و تنها دیدن و بررسی دوره‌های تاریخیاست.یعنی اگر در بهترین حالت بتوانیم تئوری‌هایی داشته باشیم، تئوری‌هاییاست که ناظر به ادیان خاص و دوره‌های تاریخی خاص باشند. تئوری عمومی‌تر هماناست که خود ادیان گفته‌اند و آن این است که جهان به لحاظ هستی‌شناسی،دارای باطنی است. به این معنا که ما به لحاظ معرفت‌شناسی امکان توضیح دینرا بر اساس امر غیر دینی نداریم. دیگر اینکه به لحاظ تاریخی، جریان تاریخجریان کوُن و فساد است نه جریان خطی. یعنی ما دوره‌های تاریخی مختلفیداریم که در واقع الزاماً هیچ ربطی با همدیگر ندارند. مطابق این نظر اگرشما بخواهید تئوری‌پردازی کنید، فقط در این دوره‌های خاص می‌توانیدتئوری‌پردازی کنید و چیزی را که سکولاریزاسیون می‌نامند، در بهترین حالتمربوط به این موضوع است.

دکتر کچوئیان با بیان اینکه مصداق بارز تئوری دنیایی شدن، به معنای ظهور و افول یک دین خاص، مسیحیت است؛این پرسش را مطرح کرد که چرا و چگونه اینظهور و انحطاط را در قالب سکولاریزاسیون ونه چیز دیگر فهمیده می‌شود؟به عقیده او، در دعواهای دنیایی شدن، عمدتاًعلایق و تمایلاتی سیاسی و فلسفی برای محدود کردن کارکرد ونقش دین در جهان اجتماعی و تعریف آن در یک وضعیت مشخص وجود دارد. به همین دلیل، با وجود اینکه تئوری دنیایی شدن در دوره‌های اخیر از حیث اضمحلال، دیگر موضوعیت ندارد ولی همچنانمساله خصوصی شدن یا محدود شدن آن به ساختارهای خاص مطرح می‌شود و به تعبیری در این تئوری، حرف برگر یا پارسونز که بر از دست دادن صبغه اجتماعی دین و خصوصی و شخصی شدن آن در دنیای امروز تاکید دارند، غالب شده است که در واقع این سخن معنایسکولاریسم را با خود به همراه دارد. در واقع، بنا بر نظر سخنران این نشست، سکولاریزاسیونامکان ظهور نوعی از زندگی است که بتواند در مکانی،زندگی‌ای غیر دینی را بنا کند و یابه تعبیر دیگر، دنیایی شدن به عنوان یک تئوری، یعنی توضیح اوضاع واحوال جهان جدید مشروط بر پیدا شدن چنین وضعی.

کچوئیان در ادامه با تصریح کرد:با وجود اینکه همان‌گونه که پست‌مدرن‌ها می‌گویند، جهان طبیعی فاقد هرگونه مطلق است؛ولی زندگی اجتماعی مستلزم وجودمطلق‌هاست. یعنی بشر نمی‌تواند برای لحظاتی هیچ مطلقی نداشته باشد و بدون این مطلق‌ها هیچ تئوری‌ای نیز ساخته نمی‌شود.از سوی دیگر، در حالی که تمام سنت‌های دینی گذشته بر مطلق بودن خدا به عنوان امری ماوراییبنیان‌گزاری شده‌اند؛ در دنیای مدرن این مطلق، به یک مطلق درون دنیایی تبدیل می‌شود که بر عقل، تاریخ و انسانمدرن تأکید دارد و به همین دلیل است که پست‌مدرن‌ها و فمینیست‌ها مدرنیته را نفی می‌‌کنند. این در حالی است که در بیان فلسفی، پذیرش سکولاریزاسیون یا همان دنیایی شدن، مستلزم شکل‌گیری یک گونه زندگی خاص مبتنی بر مطلق‌ها و بت‌های درون دنیایی است و بدون آنها فهم این نظریه امکان‌پذیر نیست.

وی در بخش دیگری از سخنان خود توضیح داد که  هرگاه قرار است چیز جدیدی در عالم برپا شود لاجرم بایستی یک پای درزندگی قبلی قرار داشته باشد. در عین حال، برای اینکه سنت بتواند امکان شکل‌گیری فلسفه اجتماعی یک زندگی جدید رافراهم کند، خود آن باید واجد دو ویژگی باشد؛ فقدان قابلیت جای دادنتظاهرات زندگی جدید و در عین حال قابلیت به کار گرفته شدن برای تأسیس سنت جدید.او سپس خاطرنشان کرد: این دو ویژگی کاملاً در مسیحیت دیده می‌شوند. در واقع، زندگی در مسیحیت در دوره‌ای، به دلیل وی‍ژگی‌های خود این دین، از حدود سنت خارج شدهو سنت دینی که از زمان ظهور حضرت مسیح ظاهر و نهادینه شده بود، بهسختی می‌توانست کل زندگی را در بر گیرد. علاوه بر این، ثنویتی که در مسیحیت شکل گرفت، بسیارکُشنده بود. در واقع، فرق اسلام و مسیحیتاین است که گسترش مسیحیت در جهان، طبیعی نبود. سنت مسیحیت از روز اول دچارمشکل بود و نمی‌توانست کل زندگی بشری را در خود جمع کند. نفس ثنویت امکانبازپس زدن مسیحیت را در خود داشت. علاوه بر این، توسعه مسیحیتی که ظاهر شد، بر مبنای مسیحیت خالص نبود، بلکه نوعیتوسعه اجباری و به ضرب اعمال تئوریک و سیاست بود. بنابراین در جهان مسیحیتشاهد اغتشاش‌هایی هستیم که به دنبال خارج شدن از جهان مسیحیت‌اند. اشکالمختلف بدعت‌های عجیب و غریب و شورش‌های مختلف اجتماعی شاهد این مدعاست.این وضعیت نشان از ناکافی بودن مسیحیت دارد. به خصوص در جاهایی که باسنت‌های غیرمسیحی پیوند خورد اما خصوصیت جالب مسیحیت این بودکه به لحاظ تئوریک این امکان را در خود نهفته داشت که مبنای یک زندگی دیگرقرار گیرد.یعنیدر آن می‌توانی در عین اینکه دین‌داری، دین نداشته باشی و به همین دلیل، چیزیکه تحت عنوان سکولاریزاسیون اتفاق افتاد، امکان خاص مسیحیت است.

دکتر کچوئیان در ادامه، با طرح این پرسش که "چرا سکولاریزاسیون در مورد اسلام وایران مصداق ندارد؟"؛ بحث خود را پی گرفت و در این رابطه گفت: من معتقدم ما اگر نتوانیم در جامعه خودمان ازپس مدرنیته و تبعاتش بربیائیم، هُرهری مذهبی، بی‌دینیو فقدان ستون فقرات زندگی اجتماعی و دینی انتظارمان را خواهد کشید.جهان غرب مبنایی داشت که توانست آن را اساس کار قرار داده و به نقطهفعلی برسد اما ما چون آن مبانی را نداریم، نمی‌توانیمبه آن چیزی که غرب به آن دست یافته، برسیم. این بدان معناست که در جامعه ما زندگی متفاوتی ایجاد نمی‌شود که در نتیجه آن فلسفه خاصی ایجاد شود یا بالعکس و دلیل این مساله نیز این است که اسلام این قابلیت را ندارد و گرچه عده‌ای در این راه تلاشمی‌کنند ولی این تلاش‌ها مشروعیت ندارد. در جهان جدید، انسانِ مسلمانی کهبه لحاظ اجتماعی بر مبنای دیگری زندگی کند، نمی‌تواند وجود داشته باشد.انسان‌های هُرهُری مذهب زیاد داریم ولی اینها در جهان ما به هیچ وجهنتوانسته و نمی‌توانند زندگی متفاوتی را ایجاد کنند. آنچه که ایجاد خواهندکرد، تنها و تنها آشفتگی است؛ در حالی که سکولاریسم یعنی امکان شکل‌گیرییک زندگی متفاوت با یک منطق متفاوت از دین.در کشور ما این امر نمی‌تواند اتفاق بیفتد. زیرا اسلام نمی‌‌تواندسکولار شود. افرادی هم که در این راه تلاش می‌کنند، بهتر است سکولار درستو حسابی باشد و دین را به طور کلی دور بیندازند. ایرانیانی که از جامعه مابیرون رفتند مؤید خوبی برای این مسأله هستند زیرا تکلیف خود را با دینیکسره کردند ولی این امر نمی‌‌تواند امکان تأسیس زندگی‌ای بیرون از زندگیکنونی را بدهد. البته امکان ظهور شخصی آن وجود دارد، ولی در عرصه عملو اجتماع چنین امکانی ظهور نیافته است. شاید در ظاهر رفتار بی‌دینانهداشته باشیم ولی آن چیزی که در جهان ما محقق می‌شود بی‌دینی است نهسکولاریسم.
وی افزود: سکولاریسم در واهه امر، نوعی دین است. دین نیز گونه خاصی از فهم مطلق بودهو هستی و زندگی اجتماعی را بر اساس درکی از مطلق ایجاد می‌کند. در سکولاریسم مطلق‌هایی در آن وجود دارد؛‌ چنان‌چه به عنوان مثال، در جهان جدید غرب، انسانیت امری مطلق است. از سوی دیگر، کل مسیر دنیای مدرن اتفاق تاریخی خاصی بوده و مبانی نظری آن هم به شکلخاصی فراهم شده و جای دیگری این امکان وجود ندارد که این جریان به وجودبیاید زیرا اصولاً هیچ زندگی جدیدی بدون رجوع به یک قدسیت ایجاد نمی‌شود ومدرنیته هم قدسیت خود را از درون سنت گرفته است.
مدیر گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران در پایان تاکید کرد: اگر بخواهیم درباره امکان وجود دنیایی شدن در ایران صحبتکنیم، این تئوری به ما تجدید حیات‌های مداوم دیانت را هدیه می‌دهد و صدالبته که تاریخ نشان داده ما دائماً دیندارتر شده‌ایم تا بی‌دین ومدرن.