پرویز اجلالی
اگر كالا یا پدیده نویی در كشور پا به عرصه وجود گذارد، نام گذاری درست آن از لحظه پیدایی و معرفی به جامعه، در اختیار خود ماست. كارخانههایی كه فرآوردهای را تولید میكنند، میتوانند با مشورت با استادان زبان فارسی و حتی فرهنگستان، از آغاز نام خوب و زیبایی برای آن برگزینند. در هر صورت رقیبی در كار نیست. اگر واژهای نسبتاً معقول انتخاب شود، مردم تكرار خواهند كرد، البته هر گونه كج سلیقگی و بیتوجهی به ضوابط واژهسازی منجر به طرد واژه انتخابی از سوی مردم و تبعید شدن آن به نامههای اداری و حداكثر روزنامهها میشود. در مقابل، مردم خود، دست به نام گذاری میزنند و نامی كه برگزیدهاند، به سرعت رایج می کنند. اما آنچه در این جا مدّنظر است، نام گذاری كالاها و پدیدههایی است كه هر یك با نامی خاص از جهان صنعتی میآیند و مورد استفاده عموم قرار می گیرند. ما میخواهیم نام خارجی (معمولاً انگلیسی و گاه زبانهای دیگر) را از آنها بگیریم و نامی فارسی بر آنها بنهیم.استادان زبان درباره روش واژه سازی مطالب ارزشمندی گفته و نوشتهاند كه در دسترس است و شاید به نظر بیاید جایی برای حرف تازه نباشد، اما توجه به چند قاعده زیر كه حاصل مشاهده و تجربه جامعه شناسانه است، ممكن است مفید باشد.
یكم – قاعده پیشنهاد به موقع واژه
یكی از نكات خیلی مهم در معادلسازی این است كه وقتی كالا، خدمت یا پدیدهای وارد بازار میشود، از همان آغاز؛ یعنی هنگام عرضه فرآورده و پیش از عمیقتر شدن آشنایی مردم با آن كالا یا خدمت، باید نام فارسی آن از طریق رسانهها اعلام شود. اگر این نام گذاری به موقع صورت گیرد و قواعد واژهسازی رعایت شود، تجربه نشان داده است كه واژه پیشنهادی به سرعت در میان فارسیزبانان گسترش خواهد یافت.
برای مثال می توان از واژه «پوشك»نام برد كه از آغاز تولید این كالا در ایران و پیش از آن كه مصرف آن در كشور عمومیت پیدا كند، با همین نام به مردم معرفی شد. این واژه كوتاه و زیبا كه فقط از دو هجا (پو و شك) تشكیل شده، به خاطر استفاده از «پ» و «ش» بسیار خوشآهنگ و از نظر آواشناسی با سلیقه فارسیگویان سازگار است. افزون بر این، واژه كاملاً مطابق قواعد زبان فارسی ساخته شده و مثل اغلب مشتقات به قاعده ساخته شده فارسی با معناست. به همین دلیل، به محض معرفی، در سرتاسر ایران نفوذ كرد، به طوری كه حتی اغلب فارسی زبانان تحصیل كرده هم واژه اصلی هم معنای پوشك را نمیدانند (diapers). این واژه حتی در میان خانوادههایی كه به خارج از كشور رفت و آمد دارند، معادل انگلیسی خود را از میدان به در كرده است. جالب این كه ساكنان نقاط مختلف ایران این واژه را مطابق ویژگیهای گویشی خود تلفظ میكنند. مثلاً در غرب كشور و مناطق كردنشین به جای مصوب «اَ» بعد از «ش»، از مصوب «آ» استفاده میكنند كه بین آنها رایجتر است (پوشاك). قطعاً مهمترین علت موفقیت كامل این واژه معادل، به هنگام بودن پیشنهاد آن است. ازمیان واژه های این چنین می توان به خودنویس ، خود پرداز ،خودکار، یخچال ، چراغ گاز و... اشاره کرد.
برای روشنتر شدن مطالب میتوان به واژههایی اشاره كرد كه هرگز رواج نیافتند و مردم آنها را نپذیرفتند، در حالی كه از لحاظ واژهسازی كاملاً درست ساخته شده بودند، اما دیر یعنی پس از آن که مردم انتخاب خود راکرده بودند پیشنهاد شده بودند. مثلاً واژه «خودرو»، واژهای دو هجایی، خوش آهنگ بامعناست كه ابتدا به معنای اتومبیلهای نظامی و دولتی، و سپس به معنای اتومبیل (به طور كلی) پیشنهاد شد. این واژه گرچه خوش ساخت بود، هرگز جای واژه آشنای «ماشین» را نگرفت. واژهسازیهایی از این دست، در بهترین شرایط؛ یعنی برخورداری از حمایت قانونی و ناگزیری موسسات به استفاده از این واژهها در مكاتبات رسمی، صرفاً در زبان رسمی و اداری به بقای خود ادامه میدهند، اما هرگز به زبان مردم راه نخواهند یافت و كاملاً احتمال دارد پس از برداشته شدن فشار قانونی، فراموش شوند. علاوه بر خودرو معادلهایی مثل «دورنگار»، «نمابر»، «رایانه»، «تصویر» (به جای فتوكپی) از این قبیل هستند.
دوم- قاعده مطلوبیت واژه (از لحاظ معنا، آهنگ، سازگاری)
مردم معمولاً مطلوبترین واژه را، بدون این كه خاستگاه آن اهمیتی دهند، انتخاب میكنند. واژه مطلوب، واژهای است كه تا حد امكان معنیدار، خوشآهنگ و سازگار با ذوق و سلیقه مردم باشد.از این میان معنیداری و خوشآهنگی بهتر قابل توضیح هستند. اما ذوق، امری است بسیار پیچیده كه با منزلت واژه سر وكار دارد كه بعداً به آن اشاره میكنیم. در هر حال، از این لحاظ مردم بین نشانههای تجارتی و نامهای عمومی كالاها نیز فرقی نمیگذارند.
یك نمونه جالب پودر لباسشویی (یا رختشویی) است، كه در زبانهای اروپایی detergent خوانده میشود. اولین نوع این نوع پودرها در سالهای سی شمسی با نام تجارتی فاب Fab وارد بازار ایران شد كه تبلیغات روزنامهها از آن تحت عنوان پودر رختشویی نام بردند؛ اما بدیهی بود كه مردم واژه یك هجایی و خوشآهنگ «فاب» را به عبارت دو كلمهای پودر رختشویی با پنج هجا ترجیح دهند. در سالهای بعد «فاب» از بازار ایران خارج شد و كارخانههای داخلی تولید امتیاز تولید پودر شوینده دیگری به نام تاید Tide ، را آغاز كردند. واژه یك هجایی و نسبتاً خوشآهنگ تاید نیز تا مدتها اسم عام برای همه پودرهای رختشویی بود. با آغاز شدن جنگ در دهه 1360 اوضاع تغییر كرد و با جیرهبندی كالاهای اساسی پودر رختشویی نیز جزو كالاهای كوپنی درآمد. در آن دوره، فروشگاهها در مقابل دریافت كوپن، هر نوع پودر لباسشویی را با هر نام تجارتی (بسته به این كه چه نوعی موجود بود) تحویل میدادند. بنابراین، دیگر نمیشد پودر لباسشویی را با نام تجارتی آن خواند. مردم بیدرنگ كلمه رختشویی را از تركیب اضافی پودر رختشویی حذف، و به كاربرد كلمه پودر اكتفا كردند. دو اصطلاح بسیار منطقی «پودر ماشین» و «پودر دست» نیز هوشمندانه مطابق اصل صرفهجویی زبان ساخته و به كار گرفته شد و هنوز هم به كار برده میشود. البته در این فاصله واژه رسمی «شوینده» نیز وضع گردید كه به مكاتبات اداری و تجاری تبعید شد.
عكس مورد بالا، ماشین ریشتراشی است. اولین نمونه این دستگاهها كه در ایران معرفی شد و رواج یافت، محصول كارخانه فیلیپس هلند بود. این كارخانه برای معرفی محصول خود تركیب Philishave را از ادغام دو واژه Philips و shaver ابداع كرد تا نام كارخانه خود را با نام محصول ریشتراشی یكی كند و به فروش بهتری دست یابد. در ایران هم در تبلیغات این محصول واژه فیلیشیو به كار رفت، اما هرگز این واژه نتوانست مثل واژههای فاب، تاید، رخشا و... با نام محصول یكی شود. زیرا واژه فارسی سه هجایی معنیدار و نسبتاً خوشآهنگ ریشتراش (برقی) وجود داشت كه فارسیگویان آن را به واژه (به زغم خود بیمعنای) فیلشیو ترجیح میدادند. از این رو واژه مذكور در خاطر هیچكس نماند. در مقابل، واژه ریشتراش چون انطباق بیشتری با معیارهای سه گانه مطلوبیت داشت، باقی ماند.
سوم- قاعده تدقیق حوزههای معنایی
شواهد نشان میدهند كه چنانچه معرفی معادلی نو بر دقت زبان بیفزاید و ناظر به یك حوزه معنایی دقیق باشد، به شرط رعایت قاعدههای دیگر، مردم نیز آن را خواهند پذیرفت و در غیر این صورت هرگز رایج نخواهد شد. مثلاً چند سال است كه شهرداری و فرهنگستان مشتركاً میكوشند تا واژه «پارك» را از زبان مردم خارج كنند، اما در این چند سال هیچ توفیقی نیافتهاند و مردم همچنان این واژه کوتاه و مطلوب را به كار میبرند و شاید بتوان ادعا كرد، تاكنون هیچ كودك ایرانی پیدا نشده كه از والدینش بخواهد كه او را به باغ (پیشنهاد فرهنگستان) یا بوستان (پیشنهاد شهرداری) ببرند. علت رواج نیافتن این دو واژه نامطلوبیت آنها نیست، چون هر دو، واژههایی فارسی و خوشآهنگ هستند. حتی دیر پیشنهادشدن این واژهها نیز علت اصلی نپذیرفتن آنها از سوی مردم نیست بلكه آنچه مهمتر از هر دو اینهاست، تضاد واژهسازیهایی از این دست با قاعدهای است كه میگوید: پیشنهاد واژهای با كاربرد معین هنگامی پذیرفتنی است كه استفاده از آن بر دقت زبان بیفزاید و به تفكیك حوزه معنایی واژهها كمك كند. فارسیزبانانی كه دچار توهم زبان پاك نیستند و با بیگانهستیزی میانهای ندارند، میدانند كه «باغ» معادل دقیقی برای «پارك» نیست. در ذهن هر ایرانی، باغ معمولاً در حاشیه شهر قرار دارد، نه در قلب شهر. زیرا از قدیم شهرهای ایرانی را باغها احاطه كرده بودند . باغ معمولاً پر از درختان میوه است. اغلب ملك شخصی و خصوصی است و تنها اعضای خانواده یا دوستان صاحب باغ میتوانند به آن وارد شوند. حتماً گرداگرد باغ با دیواری احاطه شده است و احتمالاً در وسط آن ساختمانی وجود دارد كه میتوان شب را در آن جا گذارند یا خانوادهها، تابستانها و ایام تعطیل به آن جا میروند و تفریح میكنند و خلاصه دارای ویژگیهایی است كه با آنچه از واژه پارك به ذهن متبادر میشود، فرق دارد. پارك، جزو تأسیسات عمومی شهر و دارای درختهای تزئینی، چمن، حوض، نیمكت، راه عبور پیادهها و تأسیسات اضافی دیگری چون دستشویی ، آبریزگاه عمومی، كتابخانه، نمازخانه، دكّه فروش تنقلات (بوفه)، محوطه بازی برای بچهها مجهز یه وسایل بازی مثل تاب و سرسره ،دفتر مدیر و غیره .. است. در سالهای اخیر گاه در مجاورت پاركها یا داخل آنها، فرهنگسرا نیز تأسیس شده كه دارای امكاناتی نظیر سالن نمایش، ورزشگاه، كتاب فروشی و محلی برای دایر كردن كلاسهای آموزشی است. بنابراین، میتوان دریافت كه این واژه، به هیچ وجه معادلی مناسب برای پارك نیست.
واژه بوستان نیز كه اساساً قیاس معالفارق است. زیرا این واژه علاوه بر آن كه به معنای مكانی است كه در آن گلها و درختان خوشبو (نظیر نارنج و ترنج) كاشته میشود (فرهنگ دهخدا، ذیل كلمه «بوستان»)، در میان ساكنان برخی از مناطق كشور (خصوصاً نواحی غرب و شمال غربی) به معنای زمین كشاورزی است كه در آن صیفیجات و از همه مهمتر خیار و خربزه به عمل میآید.
بنابراین با توجه به آنچه گذشت، میتوان دریافت كه پیشنهاد كاربرد دو واژه «بوستان» و «باغ» به جای پارك، پیشنهاد مناسبی نیست؛ زیرا نه تنها حوزههای معنایی را به دقت از هم تفكیك نمیكند بلكه آنها را با هم درمیآمیزد و به همین دلیل فارسیگویان از این دو واژه به جای پارك استفاده نكرده اندو بدین ترتیب سه پدیده متفاوت را ازهم تفکیک کرده اند.
چهارم – قاعده حفظ و افزایش منزلت
این قاعده ناظر بر معنای ضمنی واژهها و شأن و منزلتی است كه از آنها استنباط میشود. گاه این منزلت، از تعلق واژه به سبك زندگی طبقات بالاتر و مرفهتر ناشی میشود. بنابراین، اگر گوینده احساس كند كاربرد واژهای به نحوی او را به منزلتی بالاتر مرتبط میسازد، آن را به كار خواهد برد و برعكس، از به كار بردن واژهای كه به او منزلتی پایینتر ببخشد، دوری میكند.
البته شأن و منزلت واژگانی مبنای روشنی ندارد و بیشتر امری است ذهنی كه ممكن است در طول زمان دچار تغییر شود. دربسیاری موارد شأن و منزلت واژه به دلیل تعلق داشتن به سبك زندگی طبقه بالاست اماهمواره این طور نیست گاه ممکن است مرتبط بودن با هر مجموعهای از مقولات (نظیر دینی، علمی، هنری و ایدئولوژیك) كه گوینده آنها را ارج مینهد و برایشان احترام قائل است، چنین منزلت بالایی بیافریند. در این صورت نیز واژه برای گوینده دارای منزلت بالا خواهد شد و فقط میتواند با واژهای عوض شود كه علاوه بر رعایت سه قاعده قبلی، از لحاظ منزلت نیز حداقل مساوی واژه مورد نظر باشد. در ایران امروز بعضی از موارد منزلتزا عبارتند از: ارتباط واژه با كشورهای پیشرفته صنعتی (به ویژه اروپا و آمریكا)، ارتباط واژه با علم و تخصص، ارتباط واژه با سازمانیابی بالا.
نمونهای از كنار گذاشته شدن یك واژه روزمره و یافتن واژهای دیگر به جای آن، به دلیل وجود ارتباط میان شأن و منزلت واژه و تعلق آن به سبك زندگی مدرن و جهان صنعتی پیشرفته، واژه «بخاری دیواری» و جایگزینی واژه «شومینه» به جای آن است. از قدیم در بعضی قسمتهای ایران از این نوع بخاری كه سوخت آن هیزم یا زغال بود، استفاده میشد. بدین منظور در داخل دیوار یك فرورفتگی ایجاد میكردند كه داخل آن منقل میگذاشتند و بالای آن دودكشی وجود داشت كه دود ناشی از سوخت هیزم یا زغال از طریق آن خارج میشد. بالای دئدکش هم طاقچه ای درست می کردند و رویش اشیاء زینتی می گذاشتند.سپس كرسی و بخاریهای چوبی كه دارای قاب فلزی بودند، جای این نوع بخاریها را گرفتند. با زیاد شدن نفت، به تدریج بخاریهای نفتی، سایر بخاریها را از میدان به در كردند. در دهه های اخیر با توسعه تولید وسایل گازسوز، استفاده از نوعی بخاری دیواری تجملی عمدتاً گازسوز رواج یافت كه مردم این بخاریها را به تقلید از اروپاییان «شومینه» نامیدند. این واژه برگرفته از chimney انگلیسی و cheminèe فرانسوی که دراصل به معنای دودكش است و اشاره دارد به بخاریهای دیواری كه در اروپا در قرون وسطا رایجترین نوع بخاری بودند و در واقع فقط از یک دودكش و حفره ای در دیوار اطاق تشکیل می شدند. امروزه واژه شومینه كاملاً پذیرفته شده و اغلب جای «بخاری دیواری» را گرفته است.
جایگزینی اصطلاح «موسسه تهیه مسکن » به جای بنگاههای معاملات ملكی، نمونهای دیگر از وجود ارتباط میان شأن و منزلت واژه و تعلق آن به سازمانیابی بالاست. كاركنان بنگاههای معاملات ملكی معمولاً ترجیح میدهند از نام «موسسه تهیه مسكن» به جای بنگاه معاملات ملكی استفاده كنند؛ زیرا چنین تصور میكنند كه تركیب تهیه مسكن با سازمان یافتگی بالا (جایابی مشتریان از طریق كامپیوتر، سرمایه بیشتر، كاركنان بیشتر و باسوادتر) توام است و سازمانیافتگی بالاتر منزلت بیشتری به همراه میآورد.
بقالیها نیز از دهه 50 13به بعد ترجیح دادند محل کسب خود را سوپرمارکت بخوانند و در دهه اخیر ترجیح می دهند واژه هایپر را به اسم محل کسبشان اضافه کنند (مثلاً هایپر حمید). طبیعتا بدون آن که هیچ توجهی به معنای واژه داشته باشند.یک نمونه جالب پیتزا فروشی بود که نام شف علی را برای مغازه اش برگزیده بود ( شف از فرانسوی دراینجا به معنای سر آشپز) .
سازندگان وسایل خانگی چوبی- فلزی هم مغازه خود را «صنایع چوب و فلز» مینامند، در حالی که مقایسه مغازه ها یاکارگاه های کوچکشان با واژه صنعت که ممکن است ده ها وصدها کارگاه وکارخانه را دربگیرد خنده دارست ( مثلا صنعت پتروشیمی یا صنعت پارچه بافی )، اما وقتی قانون کارآمدی برای نام گذاری وجود ندارد یک زیرپله ای می تواند مساوی کل صنایع چوبی و فلزی کشور باشد.
یك نكته مهم درباره منزلت واژگانی و نقش آن در رواج یافتن یك واژه معادل این است كه منزلت بالا یا پایین واژه با توجه به ارزشهای ذهنی گروهی تعریف میشود كه آن واژه را به كار میبرند. نمونه جالب، واژه كافی شاپ است كه در دو دهه اخیر جای واژه قدیمیتر كافه تریا را گرفته و به معنای جایی است كه شهروندان و بویژه جوانان برای صرف اوقات به آن جا میروند و با تنقلاتی مانند چای و قهوه و انواع شیرینی و نوشابه از آنها پذیرایی میشود. معمولاً محیط زیبایی دارد و در مقایسه با ساندویچفروشیها و سایر سالنهای غذاخوری مشتریان میتوانند وقت بیشتری در آن جا صرف كنند. برای واژه كافیشاپ، معادل فارسی «چایخانه» پیشنهاد شده است. اگر فقط از منظر مطلوبیت به واژه نگاه كنیم، هر دو واژه «چایخانه» و «قهوهخانه» معادلهای مناسبی برای كافیشاپ هستند. در واقع ترجمه دقیق كافیشاپ همان «قهوهخانه» است. اما جوانانی كه به این مراكز مراجعه میكنند، هیچ یكی از این دو معادل را نخواهند پذیرفت؛ زیرا احتمالاً از دید ایشان منزلت كافیشاپ از قهوه خانه یا چایخانه بیشتر است. زیرا نخست این که واژه کافی شاپ به خاطر فرنگی بودن با دنیای مدرن وصنعتی کنونی ارتباط دارد. دوم این که امروزه آنچه از قهوه خانه باقی مانده بیشتر کافه هایی است که معمولا محل استراحت وگفتگوی طبقه کارگر ، شاگردان مغازه های بازار ماهیگیران و ملاحان شمال وکارگران ساختمانی درتهران است و سوم این که مطابق سنت ایران قدیم که جامعه ایرانی و بویژه جوانان قرنی است که از آن فاصله گرفته اند ، معمولا محیطی مردانه است درحالی که کافی شاپ دوجنسی وخانوادگی است .
پنجم : تعلق تاریخی و مکانیت واژه
این قاعده مربوط به ترجمه واژه های ترجمه ناپذیر است .منظور از واژه های ترجمه ناپذیر واژه هایی هستند که درونشان اطلاعات تاریخی درباره مکان وفرهنگی که واژه از آنجا آمده و موضوعی که پوشش می دهد حک شده است . معادل فارسی ساختن برای این واژه ها تمام محتوای واژه را ازمیان می برد واطلاعاتی که درخود شکل واژه اصلی نهفته است را نابود می کند .همچون مثال نگاه کنید به واژهُ رُنسانس
(ازnaireفرانسوی بهمعنای متولد شدن وپیشوند re به معنای دوباره معادل پیشوند باز فارسی) .اما دراینجا مهمتر از ساخت واژه اشاره اش به یک اتفاق واقعی تاریخی است که در قرون 15 تا 16 میلادی دراروپا اتفاق افتاده است .برخی افراد متعصب این واژه را به نوزایش ترجمه کرده اند که هرچند از لحاظ ساختار زبانی درست است اما چون این واقعیت اساسی ومهم را که ئواژه تعلق به تاریخ اروپا دارد را از آن می گیرد درواقع در انتقال دقیق وکامل معنا اختلال ایجاد می کند پس درست آن است که رُنسانس باهمان تلفظ فرانسویش دست نخورده بماند ودرفارسی به کار رود .یک نمونه دیگر واژه غزوه است که واژه ای است متعلق به تاریخ اسلام وبه جنگ های پیامبر گفته می شود .ترجمه مثلا غزوه تبوک به نبرد تبوک تمام بار تاریخی و مکانی واژه را از آن می گیرد بنابراین غلط است همین طور است واژه هایی مثل آپارتهاید یا درترجمه رمان های اروپایی واژه هایی مثل مادموازل یا مادام یا القابی مثل سر وکنت و غیره .
ششم : غلام رفت که آب جوی آرد آب جوی آمد وغلام ببرد
آنچه در بالا آمد بخشی از مقاله ای بود که من دردهه 1380 نوشته بودم . اما حالا درسال دوم وبزودی سوم دهه 1400 به خاطر همه گیر شدن اینترنت وگوشیومهاجرت ها وسفرهای مکرر ایرانیان بویژه به کشورهای انگلیسی زبان ودر کنار آن ضعف روز افزون نظام آموزش درست زبان فارسی درکشور منزلت فارسی درمیان نسل جدید ایرانیان چنان پایین آمده که به کاربردن ابتدایی ترین و معمولی ترین واژه های زبان خارجی را به استفاده از واژه های فارسی ترجیح می دهندو ظاهرا اساسا علاقه ای به انتخاب ویافتن معادل برای نو واژه های خارجی ها نمی بینند. برای همین"پیج اینستاگرامی درست می کنند ودایرکت می دهند واستوری می گذارند واعلام می کنند که حالشان اوکی است وتایم نداشته اند که به پست شما ریپلای بدهند وبعدهم لفت می دهند ومی روند دنبال کارشان". درمیان های وهوی این جوانان گاه به نظرم می آید که شاید اصولا دلسوزی برای حفظ واژگان زبان ملی بیهوده باشد درمکتوب بعدی به این موضوع به تفصیل خواهیم پرداخت .شاد باشید.