یعقوب موسوی

کنکاش تاریخ فکر و اندیشه و نیز مشی مصلحانه در تاریخ معاصر ایران حاوی درس‌های مختلف برای نسل جوان است. نسل جوانی که امروز گرفتار انواع معضلات و مصائب اجتماعی و اقتصادی و به ویژه فرهنگی است. دیروز نه چندان دور تاریخ ما آغشته به انواع گرفتاری‌های فکری و سیاسی بوده است و چشم انداز آینده آن از هر جهت با بیم و هراس توام و نوعی یأس و حرمان در اندیشه و رویکرد بسیاری از دردمندان و میهن دوستان غلبه داشته است. کشور به دلیل فقر تفکر اجتماعی و ضعف بنیادی ساختار اجتماعی در شرایط سختی قرار داشته است و سلطه سیاه استبداد همراه با مطامع آشکار و پنهان استعمار مجال را از هر نوع تحول ممکن سلب نموده بود. دهه‌های چهل و پنجاه شمسی علی رغم رونق پول در سازمان اقتصادی کشور در شرایط بسیار مبهم از لحاظ مسیر اینده آن قرار داشته است. گسترش نابرابری‌های تلخ اجتماعی و انسداد سیاسی گسترده توام با ضرب و زور قدرت حاکم موجبات تشدید تضادهای اجتماعی و تعمیق عفونت های سهمگین درون ساختاری را همراه داشته است. در چنین دوران شکننده و سخت اجتماعی در حاشیه و پنهان جامعه، تحولاتی در شرف وقوع بوده است

آن چه دهه های چهل و پنجاه شمسی را از گذشته و نیز آینده آن متمایز می کند شکل گیری جریان های مختلف سیاسی و اجتماعی است که بستر اندیشگی آنها از نوع دینی، ملی و سوسیالیستی است و مهمترین رخداد تاثیرگذار در تحلیل از قضایای این دوران طلوع و ظهور علوم اجتماعی و دانش سرآمد آن جامعه‌شناسی است. این رشته نوپا به دلیل مضمون‌های عمیق علمی و روش‌های درست بررسی مسائل و جامعیت در موضوع علی رغم نقد و رد و مقاومت عده‌ای در آن سال‌ها بسیار سریع در ایران مورد اقبال طبقات صاحب اندیشه و نظر و نیز متعهدین اجتماعی قرار گرفت. از این پس روشنفکری ادبی جای خود را به روشنفکری اجتماعی و سیاسی سپرد و نوعی جابجایی از کارکرد نهادهای سنتی ناتوان از شناخت و تحلیل وضعیت بغرنج جامعه به اشکال جدید از نهادهای مدنی صورت گرفت. ادبیات وسیع و عمیق جامعه‌شناسی نگاه‌ها رابه سمت واقعیت سرد ساختار اجتماعی و کژ کارکردی‌های وسیع و متعارض آن رهنمون گردید. جامعه‌شناسی نوپای ایران با تغذیه منابع تاریخی و ادبیات زرین، فرهنگ غنی دینی و نیز میراث پر بهای فرهنگ و آداب و سنن در کشور و با استفاده از تجربه رو به گسترش این حوزه از معرفت در جهان به عرصه جدیدی برای مبارزه با اشکال تو در توی جهل، فقر، استبداد، نابرابری، استعمار و استحمار تبدیل شد. پیامد این طلوع زرین آنچه بود که در سال 57 به گشایش فضای اندیشه و تفکر اما پر ماجرا و مایوس کننده منجر گردید. در این دهه های پر تلاطم است که ما با نسلی از روشنفکران آینده اندیش و نگران روبرو هستیم که هر کدام از دریچه خاص در جستجوی کمک به خروج از بن بست های ساختاری جامعه هستند، زنده یاد دکتر غلامعباس توسلی را باید در چنین شرایط و بستری از نیازها و ضرورت ها بازخوانی کرد. او در میانه طیفی از روشنفکران مذهبی، ملی و اجتماعی قرار دارد که از همان آغاز مسیر فراگیری جامعه شناسی در سوربن فرانسه در کنار و همراه دکتر شریعتی و بسیاری دیگر از نواندیشان دینی در جستجوی تحقق آرمان توحیدی و اصلاح اجتماعی و کمک به بازسازی اجتماعی و سیاسی بر مدار وطن دوستی و اسلام خواهی قرار گرفت. او با استفاده از میراث فرهنگی برگرفته از پیشینیان به تحصیل در جامعه شناختی پرداخت و سپس با ورود به کشور و اشتغال در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در کنار آموزش و پژوهش چه از طریق موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی و چه کمک به طرح های توسعه و برنامه ریزی در سازمان برنامه و بودجه کشور که پیوسته آن را از مراکز عمده توسعه کاربرد و تجربه جامعه شناسی می دانست به ایفای نقش ممکن اجتماعی خود در حسینه ارشاد و مراکز دیگر پرداخت. تحقق انقلاب اسلامی مسیر دیگری را برای ایفای کار و تلاش و خدمت برای او فراهم کرد. با حفظ باورهای روشنفکرانه دینی به کار اصلاح نظام برنامه‌ریزی آموزشی علوم انسانی و مخصوصاً جامعه شناسی پرداخت و در ایامی که تنگ نظران و نا آگاهان به فرجام حذف علوم انسانی و اجتماعی در کشور تهاجم علیه نوگرایی در دانش و فرهنگ را هدف قرار داده بودند و بی توجه به مقتضیات زمان تضعیف ریشه ای این علوم را در دستور کار قرار داده بودند سرسختانه از کیان علوم انسانی و اجتماعی دفاع و مانع از توقف آموزش این علوم و انهدام موضوعی آن گردید. توسلی در حلقه آن دسته از استادان برجسته و ماندگار جامعه شناسی قرار می گیرد که به جامعه شناسی بومی در مفهوم کارکردی و سازمانی و نه از نوع ساختار شکنانه و هستی شناسانه توهم زای آن اعتقاد دارند. حشر و نشر او با مرحوم حسین العطاس و نقیب و نیز فردید العاس و تمایز قائل شدن به دنیای ارزش ها از واقعیت ها به تاسی از وبر و نیز اعتقاد به جامعه شناسی تجربی در سنت دورکیم و پارسونز الگویی از نظام معرفتی جامعه شناسی را تعقیب می کند که از جامعیت معرفت شناختی عصری برخوردار است. او به‌شدت مخالف هر نوع جمود و تنگ نظری در اندیشه اجتماعی است. برای متفکرین اجتماعی مسلمان در صحنه دانش و معرفت همان میزان ارزش قائل است که برای متفکرین اجتماعی جدید از کنت تا بوردیو. مشکلات این دسته از روشنفکران جهان رو به تغییر از امه سزر تا فانون و شریعتی و نراقی و سروش پیوند بین سنت و مدرنیته، دین و دانش، هویت بومی با هویت جهانی، علم و نعهد و سرانجام دموکراسی و رهایی است. او در طی حیات پر مشقت خود به سهم خود در تنویر افکار دانشجویان و جوانان در جهت بسط مشترک مقولات فوق کوشید. حاصل مجاهدات او صدها استاد و دانشجو و محقق و پژوهشگر است که هر کدام حامل ایده ها و رویه هایی هستند که امروزه در کار ناتمام او را دنبال می کنند. به روانش درود می فرستیم و از خداوند بزرگ می خواهیم در تدارک فرصت هایی زرین برای نسل جوان و متعهد کشور در تداوم آن چه که جامعه شناسان دردمند کشور ما در جستجوی تحقق آن بودند یاری رساند.