در همین راستا، جامعهشناسان ایرانی بنابر سنت چند سال اخیر خود، در دو روز هیجدهم و نوزدهم اردیبهشت ماه سال جاری، گرد هم آمدند تا در قالب همایشی با عنوان ”کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران“، در رابطه با مسائل اجتماعی کشور و چگونگی تحلیل و بررسی آن و همچنین موانع موجود در سر راه به بحث و گفتوگو با یکدیگر بنشینند.
این همایش که توسط انجمن جامعهشناسی ایران، به عنوان بزرگترین نهاد غیردولتی حوزه علوم اجتماعی در کشور برگزار شد، طرح مباحث گوناگونی را با دیدگاههای مختلف و در حوزههای متفاوت در بر داشت. دکتر محمدامین قانعیراد دبیر علمی همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران، پیش از این در خبرها اعلام کرده بود که از جمله مهمترین اهداف برگزاری این همایش، ارتقای سطح دانش نظری و مفهومی، ارزیابی چالشهای نظری موجود در مسیر تولید و ترویج دانش اجتماعی ایران، طرح و ارزیابی دیدگاههای متنوع در مورد چیستی جامعه ایران در سطح کلان تاریخی و اجتماعی و در قلمروهای مطالعاتی تخصصی، بررسی جامعهشناختی وضعیت جامعهشناسی نظری در ایران و ارزشیابی و نقد دیدگاههای موجود است.
در راستای دستیابی به این اهداف، در روز نخست این همایش، پس از مراسم افتتاحیه، سمینارهایی با عناوین ”جامعهشناسی و نظریه اجتماعی“، ”اقتصاد و نظریه اجتماعی“، ”سیاست و نظریه اجتماعی“، ”جنبشهای تاریخی و نظریه اجتماعی“، ”تاریخ و نظریه اجتماعی“ و ”چالشهای نظریه اجتماعی“ برگزار شد که طی آنها، علاوه بر بررسی مسائل جامعه ایران با استفاده از تئوریهای جامعهشناسی، این موضوعات از زوایای برخی دیگر از شاخههای علوم انسانی نیز مورد توجه قرار گرفته و در عین حال، بر لزوم همکاری بیشتر میان رشتهها و حوزههای مختلف تأکید شد.
علاوه بر این، برگزاری سمینارهای دیگری با عناوین ”فرهنگ و نظریه اجتماعی“ و ”نظریه اجتماعی و جامعه ایرانی“ در روز دوم، فضا را مهیا کرد تا علاوه بر طرح نظریاتی جدید، نقد و بررسی بیشتری در خصوص مباحث مطرح شده طی دو روز این همایش صورت گیرد.
در همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران که در کنار سخنرانی بسیاری از چهرههای مطرح علوم اجتماعی از جمله غلامعباس توسلی، فرامرز رفیعپور، محمد عبداللهی، محمد توکل، ابوالحسن تنهایی، پرویز پیران، باقر ساروخانی، سارا شریعتی، ناصر فکوهی، نعمتالله فاضلی، تقی آزادارمکی، هادی خانیکی، هما زنجانیزاده و حمیدرضا جلاییپور، برخی از دیگر اصحاب علوم انسانی نیز شرکت داشتند و مسائل اجتماعی ایران را از دیدگاه علم خود مورد بررسی قرار دادند.
در میان نظرات مطرح شده، برخی مانند پرویز پیران و حمیدرضا جلاییپور به طرح دیدگاههای خود درباره جامعه ایران پرداختند و بسیاری دیگر، علل ناکامیهای این حوزه علمی را در شناخت دقیق مسائل اجتماعی و یافتن راهحلهایی برای آنها مورد بررسی قرار دادند. در این زمینه، گاه برخی سخنرانان آنقدر شدید علوم اجتماعی در ایران را مورد انتقاد قرار دادند که دیگران را به واکنش واداشتند، چنانچه حتی در جایی قانعیراد به عنوان دبیر همایش، با تأکید بر اینکه تمامی سخنرانان علقه حرفهای نسبت به رشته جامعهشناسانی دارند؛ مسائل مطرح شده در این نشست را به نوعی در دلهای جامعهشناسان با یکدیگر دانست و در این زمینه متذکر شد که مخاطبان این همایش، نه سیاستمداران و نه افکار عمومی؛ بلکه اصحاب این رشته هستند به همین دلیل، آنچه مطرح میشود، نوعی نقد درونی برای پیشبرد هر چه بیشتر اهداف این علم است.
در لابهلای دیدگاههای ارائه شده درباره علل توسعهنیافتگی علوم اجتماعی در ایران، "فقدان کار گروهی و عدم انسجام در میان فعالیتهای فردی"، "ضعف در شناخت مسأله برای کار جامعهشناسی"، "نبود عشق در کار و عدم توجه به فردیتها و خلاقیتهای فردی"، "ضعف جامعه دموکراتیک و مدنی"، "گسترش تعابیر سیاسی از امر اجتماعی"، "شکاف میان حوزههای فرهنگی، آکادمیک و سیاسی"، "چالشهای زبانی" و مسائل دیگری از این دست، به عنوان مهمترین علل ناکامیها مورد توجه و بررسی قرار گرفت.
این همایش در ظهر روز نوزدهم اردیبهشت ماه به کار خود پایان داد و جامعهشناسان ایران پس از مشارکت در انتخابات هیأت مدیره انجمن جامعهشناسی ایران، سالن ابن خلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران را ترک کردند تا شاید با رویکردهای جدیدی برای شناخت جامعه ایران تلاش کرده و برای حل مسائل و مشکلات آن گام بردارند.
جامعهشناسی و نظریه اجتماعی
نخستین میزگرد همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران که بعد از سخنرانی قانعیراد دبیر همایش و خیر مقدم دکتر سعید معیدفر رئیس انجمن برگزار شد، "جامعهشناسی و نظریه اجتماعی" نام داشت که به برخی از پیشکسوتان جامعهشناسی ایران اختصاص یافته بود. در این میزگرد، غلامعباس توسلی، فرامرز رفیعپور، محمد عبداللهی، محمد توکل و ابوالحسن تنهایی به طرح دیدگاههای خود پرداختند. دکتر غلامعباس توسلی، استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، به عنوان نخستین سخنران این همایش، در سخنان خود، به صورت نسبتاً قاطعانهای انتظار نظریهپردازی از جامعهشناسان را در شرایط فعلی، انتظاری زود هنگام دانست. او بحث خود را با طرح این پرسش که اساساً نظریه در جامعهشناسی چیست و چه هدفی را دنبال میکند، آغاز کرد و در پاسخ، هدف اصلی نظریه را وحدت بخشیدن به یک حوزه مشخص دانست و به دلیل تعدد و تکثر نظریهها در حوزه علوم اجتماعی، بر اهمیت کار فرا نظری در این رشته تأکید کرد و در عین حال، این همایش را گامی در این عرصه شمرد.
وی در بخش دیگری از سخنانش، با انتقاد از کسانی که به دنبال نظریهای عام و جامع برای توضیح مسائل گسترده و پیچیده جامعه ایران هستند، گفت: اولاً که در هیچ جامعه دیگری نیز چنین نظریه جامعی وجود ندارد که گذشته و حال و ابعاد مختلف زندگی اجتماعی را در بر گیرد و ثانیاً به نظر من، جامعهشناسان ایران هنوز آنطور که باید و شاید نظریات مهم و انسجامیافته متفکران جهانی را به خوبی تحلیل نکرده و مورد بهرهبرداری قرار ندادهاند. در عین حال، نظریهپردازی در حوزه علوم اجتماعی مستلزم وجود فضای نقد و تعامل وسیع در میان کنشگران این علم است که متأسفانه در جامعه علمی ما هنوز این فضا وجود ندارد. حال در چنین شرایطی که با وجود نظریات پراکنده، به دلیل عدم توجه به کار جمعی، انباشتی در این زمینه صورت نگرفته؛ به عقیده من، ما نباید به دنبال نظریهپردازیهای کلان ابتکاری باشیم و با استفاده از نظریات موجود میتوانیم به تحلیل جامعه بپردازیم.
دکتر تنهایی عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی سخنران دیگر این میزگرد بود که مقاله خود را با عنوان "چشماندازهای تاریخی جامعه ایرانی: با رویکردی در کنش متقابلگرایی نمادی ریشهای" ارائه داد. وی در این مقاله با طرحی فرانظری در پارادایم نظری تفسیرگرایی ریشهای و با تأکید بر نظریه جنبشهای اجتماعی بلومر راههای شناخت و برونرفت از ضعفهای جنبشهای اجتماعی جامعه ایرانی را مورد بررسی قرار داد.
در ادامه این میزگرد، دکتر فرامرز رفیعپور استاد دانشگاه شهید بهشتی، ضمن تأکید بر عدم شناخت صحیح مسأله در پژوهشهای اجتماعی ایران به عنوان یکی از مهمترین مشکلات این علم، اعلام کرد که زمان آن رسیده که گامهای موثرتری در این عرصه برداشته شود. او در بحث خود، ابتدا با اشاره به تاریخچه پیدایش رشته جامعهشناسی در کشور، گفت: تا آنجا که من میدانم، در ایران جامعهشناسی رشتهای بود در کنار رشتههای دیگری که زمانی قرار شد در ایران شکل بگیرند و به این منظور، عدهای بورسیه شده و به خارج فرستاده شدند تا در این زمینه تحصیل کنند.
وی در ادامه با اشاره به تفاوتهای موجود در خصوص شیوه مطالعه در این رشته میان کشورهای مختلف و بهویژه تفاوتهای بین آمریکا و اروپا که به نوعی از ساختاری سیاسی- اجتماعی این کشورها نشأت گرفته، پراکندگی در ایدهها و طرز تفکر مجموعه افراد تحصیل کردهای که از نقاط مختلف به ایران آمدند و عدم انسجام آنها در یک مدل خاص را از جمله مهمترین دلایل کندی پیشرفت این علم در کشور معرفی کرد.
رفیعپور در ادامه تصریح کرد: هدف اندیشمندان و دانشآموختگان غرب از تحقیقات جامعهشناسانه، حل مسأله است اما هدف ما تنها ایجاد یک رشته است. روند پیدایش مفاهیم و نظریهها در آنجا اینگونه است که آنها ابتدا به عنوان مشاهدهگر پدیدهها را میبینند و پس از بررسی روابط میان آنها، ابتدا نظریههای دارای برد کوتاه و متوسط و سپس نظریههای جامع را تولید میکنند؛ این در حالی است که من در میان جامعهشناسان امروز ایران، مسألهای نمیبینم. البته این بدان معنا نیست که ما مسألهای نداریم. مسائل جامعه ایران از نظر من، بسیار گستردهتر از مسائل کشورهای غربی است اما در این زمینه، شناخت مسائل از طریق روشهای تجربی، در حد بسیار محدودی انجام میشود. ما مسائل، نظریهها، روشها و مفاهیم را به صورت تمام و کمال ترجمه میکنیم. حال آنکه به نظر من، امروز وقت آن رسیده است که مسائل خودمان را مطرح و آنها را سازماندهی و بررسی کنیم و در این مسیر، روشهای تحلیلی بیش از روشهای تجربی راهگشا خواهند بود.
در بخش دیگری از میزگرد جامعهشناسی و نظریههای اجتماعی، دکتر محمد توکل، استاد دانشگاه تهران، با تأکید بر لزوم پرداختن به مباحث "جامعهشناسی معرفت" برای رسیدن به اجماع نظری در مورد آسیب شناسی وضعیت نظری - مفهومی جامعهشناسی در ایران، سخنان رفیعپور را در مورد وضعیت تحصیلکردگان این رشته تأیید کرد و در این باره گفت: به گمانم، چندان معلوم نیست که دانشمندان حوزه علوم اجتماعی برای چه در این رشته تحصیل کردهاند و اکنون در کدام نقطه اطلس دانش در کشور قرار دارند و چه هدفی را دنبال میکنند. اگر جذب این دانش آموختگان، تصادفی و دیمی بوده، پس باید انتظار داشته باشیم که عملکرد و کارهایشان نیز دیمی باشد.
وی در ادامه گفت: مسأله دوم این است که متاسفانه چیزی به نام "پارادایم جامعه شناسی ایران" در نگاه تاریخی ما شکل نگرفته است. در واقع نه در پارادایم اقتباس شده از غرب کار منسجمی در کشور صورت گرفته که بتوانیم در سایه آن موفقیتی کسب کنیم و نه توانستهایم به طریق اولی، پارادایم جدیدی را طراحی کنیم. حال آنکه به تصور من طراحی یک پارادایم جامعهشناسی محلی به یک آمادگی هم جانبه نیاز دارد و در این راستا، یکی از لوازم رشد نظریه جامعهشناسی در کشور، رشد کمی و کیفی انجمن جامعهشناسی در ایران است. همچنین اگر میخواهیم جامعهشناسی غرب را درک کنیم، نیازمند دهها جامعهشناس هستیم که آنچه را که درک کردهاند به خوبی منتقل سازند. ما باید معنای آنچه را که دیگران گفتهاند در کنار تجربیاتمان بگذاریم تا در یک فضای معرفتی، به چارچوب تعیین کنندهای برسیم؛ اما متاسفانه، این مهم تاکنون در ایران رخ نداده است.
دکتر توکل در عین حال با اشاره به تجربیات کشورهای دیگر، بر ضرورت توجه به کار گروهی در رشته علوم اجتماعی تأکید کرد و ضعف در این زمینه را از جمله مشکلات این حوزه علمی در کشور دانست. وی سپس با اشاره به موارد ذکر شده، صراحتاً تصریح کرد که در چنین شرایطی و با وجود چنین ایراداتی که به کار کنشگران این عرصه وارد است، نباید در انتظار معجزهای از آنها بود و برای رفع این موانع لازم است که جامعهشناسان و انجمنهای علمی جامعهشناسی به گذشته بازگشته و روند فعالیتهای خود را مورد نقد و بررسی همه جانبه قرار دهند و تنها در آن زمان است که میتوان تعریف جدیدی از جامعهشناسی بومی در کنار جامعهشناسیهای کشورهای دیگر ارائه داد.
سخنران دیگر این نشست دکتر محمد عبداللهی، استاد دانشگاه علامهطباطبایی بود که درباره "تیپولوژی پارادایمها و نظریههای علوم اجتماعی و چگونگی بازنمایی آنها در آثار جامعهشناسی ایران" بحث کرد. وی با اشاره به دو حوزه فلسفه علم و جامعهشناسی علم، گفت: در فلسفه علم، پارادایمها و الگوهایی وجود دارند که ما میتوانیم مسیر و حرکت این الگوها را از دیرباز تا به امروز پیگیری کنیم. این پارادایمها بر اساس مجموعه به هم پیوستهای از محفوظات هستی شناسانه، معرفت شناسانه و روش شناسانه شکل گرفتهاند. به عبارتی، این مفاهیم بنیاد و اساس فلسفی دارند و از فلسفه به جامعه شناسی آمدهاند. در جامعهشناسی هم پارادایمها و الگوهایی داریم که میتوانیم تحولات و جهت آن را در جهان پی بگیریم.
دکتر عبداللهی همچنین با اشاره به کتابی که در دو حوزه جامعهشناسی علم و جامعهشناسی هویت در مورد آثار جامعهشناسان ایرانی در دست تهیه دارد، توضیح داد که چگونه معیارهایی را برای بازنمایی پارادایمها در جامعهشناسی ایران پیدا کرده است. او در ادامه، با تأکید بر اینکه معیار باید مبین باشد، به تیپولوژی برخی پارادایمهای جامعهشناسی غرب پرداخت و با ذکر مثالهایی از جامعهشناسان کلاسیک، توضیح داد که چگونه جهت پارادایمهای غرب، از دوگانگیهای تحلیلگرایانه به طرف تلفیقگرایی حرکت میکنند و این حرکت در سطح کلان، میانی و خرد، همواره به چشم میخورد و این امر سبب شده که جامعه غربی ضمن اینکه تفکیک پیدا کرده اما انسجام هم یافته باشد.
عبداللهی در بخش دیگری از سخنان خود، با اشاره به شرایط ایران گفت: اگر تحولات ایران را بررسی کنیم، خواهیم دید که این جریان اصلی در سطح کلان ایجاد نشده است. در واقع، در جامعه ما، تفکیک انجام شده ولی این تفکیک نامنسجم بوده است؛ چنانچه در سطح سازمانها، هر نهاد برای خود سازی میزنند، گروهها و رشتهها هم به همین صورت منفک از همدیگرند. در عین حال، در سطح خرد هم این وفاق و هماهنگی ایجاد نشده است و در چنین شرایطی، ما نباید انتظار داشته باشیم که در این جامعه بتوانیم از مرحله نقد به سمت کمال حرکت کنیم.
وی افزود: من خیلی احتیاط آمیز میگویم که فکر نمیکنم پارادایمهای ما در ایران چندان قابل تشخیص باشند و به نظر من، ما همانطور که در جامعه حالت آنومی داریم، در عرصه جامعهشناسی هم به لحاظ پارادایمها دچار آنومی شدهایم.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه سخنان خود، با ذکر مثالهایی از شیوه برخورد جامعهشناسان مطرح غربی با یکدیگر، "فردگراییهای خودخواهانه" و "جمعگراییهای خاصگرایانه" را از جمله مهمترین موانع تعامل کنشگران و گروهها با یکدیگر و در نتیجه عدم شکلگیری پارادایمها و همکاری و تعامل بین پارادایمی در جامعه ایران معرفی کرد..
دکتر عبداللهی در خاتمه سخنان خود تأکید کرد: جامعهشناسی ملی، جامعهشناسیای است که در برگیرنده پارادایمهای متعدد بوده و اندیشمندان بتوانند در کنار هم فعالیت علمی و کار کنند و هر کدام از زاویهای عامل یا عواملی را مورد بررسی قرار دهند ولی در جمع با هم و در تعامل با هم، شناخت وسیعتر و جامعتری نسبت به جامعهشناسی خود بدست آورند.
چالشهای نظریه اجتماعی
آخرین میزگرد روز اول همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران، "چالشهای نظریه اجتماعی" نام داشت که با مدیریت دکتر قانعیراد برگزار شد. نخستین سخنران این میزگرد، از جمله کسانی بود که به تبیین یک نظریه خاص و کاربردهای آن در جامعه ایران پرداخت. دکتر محمدعلی زکی عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق بحث خود را با عنوان "کاربرد نظریه مبادله اجتماعی در تحقیقات جامعهشناختی ایران" ارائه داد و طی آن به دو مورد جامعهشناسی سازمانها و جامعهشناسی جهانگردی پرداخت. او در بحث خود توضیح داد که چگونه مصداقهای مباحث مبادله اجتماعی در جامعهشناسی سازمانها، نسبت فرد با سازمان را در بحث تعهدات سازمانی و حمایت و عدالت سازمانی مشخص میکند.
همچنین به گفته زکی، در جامعهشناسی جهانگردی نیز که از حوزههای جدید علوم اجتماعی است، کاربرد این نظریه در نسبت به بین گردشگر و مردم، میتواند مورد توجه قرار گیرد. وی در ادامه، توضیحاتی را در مورد کار پژوهشی خود در حوزه جامعهشناسی توریسم در اصفهان ارائه داد.
در ادامه این نشست، نوبت به دکتر ابراهیم توفیق، مدرس دانشگاه علامه طباطبایی رسید. وی که مقاله خود را در این همایش، با عنوان "سنخشناسی پژوهشگران از چیستی جامعه ایران" ارائه میکرد، از ابتدای بحث خود، موضع انتقادیاش را نسبت به جامعهشناسی ایران به صراحت مشخص کرد و در این باره گفت: وضعیت جامعهشناسی امروز ما به گونهای است که راه دیگری جز انتقاد نسبت به آن، وجود ندارد. آنچه درباره جامعه معاصر ما گفته شده، از نظریاتی برگرفته شده که ربط چندانی به این جامعه نداشته و بازتابی از تجارب تاریخی و اجتماعی ما نیست. او پیش از این، در گفتوگو با خبرنامه انجمن نیز تأکید کرده بود که ما در حال حاضر در شرایط "امتناع تأسیس علوم اجتماعی" در ایران قرار داریم و ایجاد شرایط "امکان علوم اجتماعی" به ناچار از مسیر "نقد ایدئولوژی" عبور میکند.
توفیق که بیشتر در حوزه جامعهشناسی تاریخی فعالیت میکند، در بحث از سنخشناسی انتقادی نظریهپردازان از جامعه ایران، گفت: تبیین سنخ شناختی از چیستی جامعه ایران با ورود گفتمان مارکسیستی به این جامعه آغاز شده و به شاخههای مختلفی تقسیم میشود. به طوری که تحت تأثیر مارکسیسم روسی و نظریه پنج مرحلهای تاریخ بشر، مارکسیستهای ایرانی ایرانِ دوران معاصر را ذیل مفاهیمی چون نیمه فئودال- نیمه مستعمره، نیمه فئودال- نیمه سرمایهداری، سرمایهداری دولتی، سنخ شناسی میکردند. در نقد این سنخ شناسی و تحت تأثیر نظریههای وابستگی، جامعه ایران از سوی دیگر پژوهشگران با گرایش مارکسیستی، به مثابه سرمایهداری وابسته تحلیل شد. گرایش دیگر در نقد مارکسیسم روسی و تحت تأثیر ویتفوگل و مارکسیسم غربی، جامعه معاصر ایران را در تداوم سنت "استبداد شرقی"، جامعه استبدادی ارزیابی میکرد و میکند. "استبداد ایرانی" هما کاتوزیان را باید در تداوم انتقادی همین سنت ارزیابی کرد. از دهه 1960 پژوهشگران آمریکایی متأثر از نظریه مدرنیزاسیون، جامعه ایران را به مثابه جامعه دوران گذار میان سنت و تجدد ارزیابی کردند. این نظریه بهویژه پس از انقلاب اسلامی و فروپاشی شوروی، به نظریه غالب در میان پژوهشگران ایرانی تبدیل شد که ذیل آن، گرایشهای متعددی را میتوان طبقه بندی کرد.
وی همچنین تأکید کرد که تمامی این سنخ شناسیها بر گرفته از مدلهایی نظری هستند که بر واقعیت تاریخی و معاصر ایران مبتنی نبوده و فصل مشترک آنها، تلقی جامعه ایران به مثابه جامعه دوران گذار است؛ گذاری که انجام آن یا "سوسیالیسم" و یا "سرمایه داری مدرن" خواهد بود. همچنین در نقد گفتمان جامعه دوران گذار و با تلقی مدرنیته به مثابه یک "فرماسیون اجتماعی" متشکل از جامعه- تیپهای مختلف که در پیوندی ارگانیک و سلسله مراتبی با یکدیگر قرار دارند، جامعه ایران معاصر جامعهای مدرن ارزیابی میشود که از سویی متأثر از گرایشهای ساختاری نظام جهانی مدرنیته است و از دیگر سو، تفاوتهایی کیفی با جامعه- تیپ سرمایه داری- صنعتی، به مثابه شکل اجتماعی هژمون در نظام جهانی مدرنیته، دارد.
مرتضی کریمی پژوهشگر پژوهشکده فرهنگ و هنر جهاد دانشگاهی، دیگر سخنران میزگرد چالشهای نظریه اجتماعی بود که مقاله خود را با عنوان "زیست دوگانه جامعهشناس و تقلبی بودن واقعیت اجتماعی" ارائه داد. او در این مقاله، این بحث را مطرح کرد که شرایط گسترش جامعهشناسی در ایران باعث شده که جامعهشناسان اغلب به جای مطالعات مشخص موردی و تحلیلهای تاریخی، به کاربست مفاهیم مبتنی بر تقابلهای دوتایی سنت و مدرنیته و همچنین کاربرد نظریههای انتزاعی بپردازند. کریمی بر خلاف بسیاری از سخنرانان قبلی همایش که معتقد بودند برای فهم جامعه ایران باید شناخت درستی از نظریات جامعهشناسی مطرح در دنیا صورت گیرد، بر این نکته تأکید داشت که ما با تورم نظریههای جامعهشناسی در ایران مواجهیم و این امر باعث شده دچار از خود بیگانگی فرهنگی شده و در فهم جامعه خود نیز با مشکلاتی مواجه باشیم.
در ادامه آخرین نشست روز اول همایش انجمن جامعهشناسی ایران، دکتر محمدعلی محمدی، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی نیز از بحران در نظریه اجتماعی ایران سخن گفت؛ چرا که به اعتقاد او، این علم با وجود گذشت بیش از 70 سال عمر در کشور، نه گفتمان خاصی مطرح را مطرح کرده و نه شارح تفسیر زندگی مردم جامعه خود بوده است و به تعبیری، جامعهشناسی در ایران توسط آمار به گروگان گرفته شده و امروز وضعیت به گونهای است که در ایران بیشتر در جهت انجام پیمایش و سنجش نسبت به جامعه و نه فهم آن، تلاش میشود.
محمدرضا کلاهی دانشجوی دکترای جامعهشناسی در دانشگاه تهران نیز در مقالهای با عنوان "نقد جامعهشناسی ایران" از عدم ساختیافتگی لازم در جامعه ایران، برخلاف اروپا سخن گفت و این مسأله را به عنوان عاملی معرفی کرد که سبب شده تعامل و تعقل لازم در این جامعه شکل نگیرد و از سوی دیگر، نظریات جامعهشناسی غربی نیز که به نحوی منحصر به حضور ساختیافتگی در آن جوامع هستند، ناتوان از توضیح ویژگیهای عمومی جامعه ایران باشند.
اما سخنرانی دکتر محمدرضا جلالی عضو هیأت علمی دانشگاه امام خمینی قزوین در این میزگرد، با عنوان "ناشکیبایی نظری در مطالعه جامعه ایران"، با رویکردی متفاوت نسبت به چند سخنران قبلی، به نقد "احساس واگرایی نظری نسبت به اندیشه جهانی" اختصاص داشت. جلالی در چکیده مقالهای که در این رابطه به دبیرخانه همایش ارائه داده بود، این ناشکیبایی را دلیلی بر نوعی خود شیفتگی تاریخی خودآگاه یا ناخودآگاه معرفی کرده بود. او در بحث خود، به ذکر نمونههایی از نظریات آلاحمد و شریعتی پرداخت که به اعتقاد وی باعث فاصله گرفتن جامعه از واقعگرایی شدهاند و در عین حال، بر این نکته تأکید کرد که نظریهپردازی زمینه مطالعاتی میخواهد و هنوز فضای پرداختن به آن در جامعه ما آماده نشده است.
فرهنگ و نظریه اجتماعی
"فرهنگ و نظریه اجتماعی" عنوان میزگرد دیگری بود که در صبح روز دوم همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران برگزار شد و در آن، باقر ساروخانی، سارا شریعتی، نعمتالله فاضلی و ناصر فکوهی شرکت داشتند.
دکتر باقر ساروخانی استاد دانشگاه تهران، نخستین سخنران دومین روز همایش بود که موضوع صحبت خود را به بحث درباره جامعهشناسی خانواده اختصاص داد و طی آن، نظریه خود را با عنوان تئوری انتقالپذیری تفاضلی مطرح کرد. او یادآور شد که این نظریه از تئوریهای جامعهشناسی تفاضلی گورویچ، عینیت تفاضلی و نظریه شبکههای تفاضلی نشأت میگیرد و بنا بر آن، ما معتقدیم که ارتباطات خانوادگی نوعی ارتباطات قراردادی هستند و عینیت در داخل شبکه جهت تأثیرگذاری خود را مشخص میکند.
به گفته وی، یکی از مهمترین مصداقهای این نظریه در مورد فرزندان خانوادههای دچار آسیبهای اجتماعی است که بر خلاف عقاید عمومی موجود در جامعه مبنی بر اینکه احتمال وجود این آسیبها در آینده این افراد نیز بسیار زیاد است، بیان میکند که گاه ممکن است به دلیل احساس شدت و حدّت مسألهای مانند طلاق توسط فرد، او تا آخر عمر در مورد این مورد بیمه شود. در چنین شرایطی میتوان گفت که اگر چنانچه خانوادهای گسست اما این گسست احیای خانواده دیگری را در پی داشت، نتیجه طلاق چندان هم منفی نبوده است. این در حالی است که در شرایط دیگری همین آسیب میتواند تطابقی باشد و این امر حاکی از آن است که از آنجا که بر اساس شرایط مختلف، نتایج متفاوتی خواهیم داشت، باید به عوامل و زمینههای مختلف توجه کرد و بر اساس آنها متنهای مختلف اجتماعی را مورد بررسی قرار داد.
ساروخانی در واقع با بیان تئوری خود در حوزه جامعهشناسی خانواده، خود را در زمره آن دسته از جامعهشناسانی قرار داد که بر لزوم نظریهپردازی در خصوص جامعه ایران تأکید دارند و در این رابطه نیز در بخش دیگری از سخنانش، تصریح کرد که ما باید از محققان خود بخواهیم که نظریهسازی کنند تا این نظریات بتوانند در شناخت جامعه ایران راهگشا باشند؛ چرا که تمام بحثهای جامعهشناسان بزرگ در جهت حل یک مشکل اجتماعی خاص جامعه بوده و در واقع پاسخ آنها، خدمتی به جامعه است.
وی در این زمینه خاطرنشان کرد که انرژیای که محقق در این راه میگذارد بسیار مهم است و به همین دلیل، مسیر تحقیق باید بر اساس اعتقادات فرد بوده و به تعبیری از دل او برخاسته باشد. در این شرایط است که وجود عشق فردی نسبت به کار و پژوهش از اهمیت بالایی برخوردار میشود.
دکتر سارا شریعتی عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، سخنران دیگر میزگرد فرهنگ و نظریه اجتماعی بود که عنوان بحثش را "حلقه مفقوده جامعهشناسی ایران" تعیین کرده بود. وی در آغاز سخنان خود، پیش از هر چیز در پاسخ به پرسش مستتر در عنوان مقالهاش که به نوعی موضوع اصلی همایش نیز بود، گفت: محور اصلی بحث من این است که حلقه مفقوده جامعهشناسی ایران، "مسالهشناسی" است؛ چرا که به نظر میرسد ما هنوز به تشخیص و تبیین مساله خود نپرداختهایم.
او سپس به توضیح بیشتری در این مورد پرداخت و در این باره گفت: همواره از دانشجویان خود میپرسیم که حوزه مورد علاقه شما چیست؟ و در پاسخ به این پرسش، آنها حوزههای مختلفی را نام میبرند؛ مانند دین، فرهنگ، سیاست، هنر و ... . دومین پرسش ما از آنها این است: مساله شما چیست؟ به بیان دیگر، چه دلیلی وجود دارد که شما میخواهید به این موضوع بپردازید و به کدام مساله میخواهید پاسخ دهید؟ در شرایط فعلی، من فکر میکنم که این سوال را باید به نحوی از جامعهشناسی ایران نیز پرسید و این پرسش را مطرح کرد که مسالة محوری جامعهشناسی ایران چیست؟
وی افزود: نگاه توریستی یکی از رایجترین انتقادات به برخی از تحلیلهاست. مثلا اینکه، فلانی در این مورد نگاه توریستی دارد به این معنا است که سطحی برخورد میکند اما من در اینجا میخواهم از نگاه توریستی به نوعی اعاده حیثیت کنم. از طرفی درست است که توریست برخوردی سطحی با مسائل دارد اما نقطه قوت نگاه توریستی در این است که چیزهایی به چشم او میآید که به چشم کسانی که در آن جامعه زندگی میکنند، نمیآید و مسائلی که برای ساکنان یک جامعه بدیهی و مسلم است، در نگاه توریستی سوال برانگیز جلو میکند و همین سوالات ما را به نسبت به واقعیتی که در آن زندگی میکنیم، متوجه میسازد. در نتیجه اینجا میگویم بیاییم توریستی برخورد کنیم و بپرسیم پرسش جامعهشناسی ما و مسأله اصلی جامعه ما کدام است؟ به عنوان مثال، در اروپا اولین چیزی که واقعیت اجتماعی بازتاب میدهد، تکثر فرهنگی است. اگر همین جلسه در اروپا تشکیل شده بود، تکثر فرهنگی اولین بازتابش بود، این که زردپوست و سفیدپوست و سیاهپوست، با لباسهای دارای رنگهای مختلف و با فرهنگ های مختلف کنار هم نشستهاند و به حرفها گوش میدهند. اینها چیزهایی است که برای یک توریست نمود دارد. این وجه ظاهری واقعیت اجتماعی آنها، در مطالعات و تحقیقاتشان نیز انعکاس پیدا میکند. در نتیجه، مسأله تکثر فرهنگی به دغدغه آنها، از فیلسوف گرفته تا جامعهشناس و سیاستمدار و مردم عادی، بدل میشود.
شریعتی سپس با ذکر مثالهایی درباره مصر و هندوستان و چین و آفریقا، نشان داد که چگونه نظریهپردازان و محققان در این کشورها، مسأله خود را در تفاوت با جوامع دیگر، شناسایی کرده و مسیر فعالیت خود را در راستای آن قرار دادهاند. از نظر وی، مهمترین مساله در هند، استعمار، در آفریقا، نژادپرستی و در چین، کمونیسم بوده و این مسائل، جامعه شناسی این کشورها را از جامعهشناسی اروپا که حول محور مطالعه کاپیتالیسم و مسائل آن شکل گرفته بود، متمایز میکرده و این تمایز در واقع به عنوان وجه اوریژینال و ممتاز جامعهشناسی این کشورها قرار گرفته و آنها توانستهاند با تکیه بر این تمایزات، در جامعهشناسی جهانی مشارکت کنند و در چند زبانه کردن آن سهیم باشند. از نظر این استاد دانشگاه تهران، جامعهشناسی ایران نیز باید نخست به تشخیص مساله اصلی جامعه خود بپردازد و با طرح پروبلماتیک خاص خود و ویژگیهای ممتازش، نشان دهد که با کدام چراغ راهنما به سراغ مسائلی چون خانواده، سیاست ،فرهنگ و ... میرود.
وی در ادامه و در بیان دیدگاه خود در این زمینه، گفت: اگر من به عنوان یک توریست به این جامعه نگاه کنم، معتقدم که اولین چیزی که به وضوح، در جامعه ایران بازتاب دارد و اولین واقعیتی که به تعبیر دورکیم میتوان آن را با انگشت نشان داد، "دین" است. اولین چیزی که این جلسه را با یک جلسه مثلا در اروپا متفاوت میکند، این است که خانمهایی که اینجا نشستهاند، همه حجاب بر سر دارند و این نشان از آن دارد که در این جامعه، نمادهای دینی شاخصاند و دین حضور اجتماعی دارد و لااقل همه شواهد ظاهری هم آن را تصدیق میکند. مسلم است که نباید به ظاهر اکتفا کرد و این امر را که جامعه ایران یک جامعه دینی است، نباید بدیهی تلقی نمود و برای رسیدن به چنین تشخیصی نیز ما نیازمند تحقیقیم اما، بحث من اینجا بر سر دینی بودن عمق جامعه نیست بلکه بر سر این نکته است که در ایران، دین خصوصاً به دلیل حضورش در سیاست، به عنوان یک واقعیت اجتماعی، حضور زنده و نمایانی دارد و به همین دلیل است که وقتی ما پایمان را از این سرزمین بیرون میگذاریم، همه از ما میپرسند، در جامعه دینی چه میکنید؟ بنابراین میتوان گفت که مساله اصلی و محوری که بر همه مطالعات ما تابیده میشود، دین است و این در حالی است که مطالعات جامعهشناسی دین ما (و نه مطالعات دینی)، در مرحله صفر خودش قرار دارند. جامعهشناسی دین در دانشگاههای ما به عنوان یک گرایش وجود ندارد و اگر هم باشد، در حد دو واحد درس آن هم در مقطع کارشناسی ارشد یا دکترا است و حتی تحقیقات ما در این خصوص اغلب به سمت "دین سنجی" میل میکنند تا "جامعهشناسی دین".
شریعتی افزود: پرداختن به دلایل این پیدایش این وضعیت موضوع بحث من نیست. دلایل بسیاری منجر به این شرایط شدهاند، یکی از آنها این است که معتقدیم شرایط و امکان مطالعه جامعهشناختی دین برای ما مهیا نیست، یا اینکه دچار بیماری فینالیسم و آخرگرایی شدهایم و فکر میکنیم دوره دین پایان یافته است و ما در آغاز دوره دیگری هستیم، یا از مطالعه جامعهشناختی دین غافلیم؛ به این دلیل که در آن غرقیم، مانند ماهیای که در آب است و نمیتواند با آب فاصله بگیرد و آن را مورد مطالعه قرار دهد و به این دلیل وقتی یک توریست متوجهمان میکند، تازه به چشممان میآید و اینها عمدهترین دلایلی است که باعث شدهاند مطالعات جامعهشناختی دین در ایران (بر خلاف مطالعات دینی که بسیار زیادند) اقبال چندانی نداشته باشند. بحث من اما در اینجا توافق بر سر پاسخها نیست، (چنانچه میتوان به عنوان نمونه نه دین که سیاست را ویژگی ممتاز جامعه خود دانست ...) بلکه تاکید بر این ضرورت است که اگر نخواهیم به پاسخها بپردازیم، لااقل باید بر سر طرح سوال به توافق برسیم. طرح این سوال که مسأله محوری جامعهشناسی ما چیست؟ بیاییم یا با محور قرار دادن این موضوع بر سر آن بحث کنیم یا در صورتی که فکر میکنیم مساله را می شناسیم اما شرایط نمیگذارد در این مورد کار کنیم، دیگر همایشهای سالانه برای تشخیص مساله برگزار نکرده و تلاش خود را برای غلبه بر موانع متمرکز کنیم.
وی در بخش دیگری از سخنان خود و در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه آیا همایشهای انجمن جامعهشناسی را بیفایده میداند، یادآور شد که از آنجایی که معتقد است بزرگترین مشکل آکادمیک ما، غیبت گفتوگو است، تنها امکان موجود برای گفتوگو و بحث و جدل در حوزه جامعهشناسی را همین همایشهای انجمن جامعهشناسی ایران میداند و خاطرنشان کرد که انتقادش مشخصاً معطوف به تکرار موضوعاتی مانند "روشنفکری دینی و غیر دینی"، "علم بومی و علم جهانی" یا "جامعهشناسی اسلام و جامعهشناس اسلامی" است که هر سال به طور موازی طرح میشوند اما در آنها، نظرات با هم برخورد نمیکنند، در هم تاثیر نمیگذارند و نتیجهای هم نمیگیرند.
شریعتی در خاتمه سخنانش، بر این نکته تأکید کرد که تحلیلهای جامعهشناسی نباید صرفا معطوف به مطالعه جامعه و آسیبهای آن باشد و جامعهشناس اگر بخواهد در شناخت جامعه سهمی داشته باشد، باید خود را نیز به عنوان بخشی از جامعه مورد مطالعه قرار دهد و از مسائل، زیست اجتماعی و زخمهای خودش نیز سخن بگوید.
در ادامه این نشست، دکتر نعمتالله فاضلی عضو هیأت علمی گروه مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی، سخنرانی خود را با عنوان "توجه به نقشهای بازاندیشی، خلاقیت و فردیت به مثابه راهی برای شکوفایی نظری علوم اجتماعی در ایران" ارائه داد. او در ادامه بحث دکتر شریعتی و با استفاده از همان ادبیات "حلقههای مفقوده" گفت: ایده اصلی من این است که حلقههای مفقوده زیادی در زنجیر اندیشه علوم اجتماعی ما وجود دارد که یکی از آنها، کنشگران این علم هستند؛ یعنی همان کسانی که از زمان دانشجویی وارد این فضای این علم میشوند و بعدها به مرحله استادی میرسند. من معتقدم فردیت این افراد، در مجموعه این زنجیر گم شدهاست و مبنای فکر و کار حرفهای قرار نمیگیرد؛ در حالی که تاریخ علوم اجتماعی نشان میدهد هر جا که علم رشد کرده، در مرحله اول، فرد مبنا قرار گرفته و در مرحله بعد به جامعه و ایدئولوژی و چیزهای توجه شده است.
عضو هیأت علمی گروه مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی با تأکید بر اینکه نگاه او هم مانند شریعتی توریستی است، اما توریستی که این بار مدت اقامتش زیاد بوده و زبان این منطقه را یاد گرفته است و هر چیزی را که در این منطقه به چشمش میآید، مینویسد و اکنون یکی از یادداشتهای خود را میخواند، ادامه داد: من در این سالها شاهد این بودهام که چگونه همه سیستم جامعه تلاش کرده که فردیت انسانها را نادیده بگیرد و این افراد هم چون فردیتشان مبنای تولید علمشان نبوده، نتوانستهاند آن اصالت و دانش اصیلی را که از ذهنشان بر میخیزد، ارائه داده و به توسعه علم کمک کنند. این در حالی است که در عصری که اگر بگوییم عصر پایان فرا روایتها است، باید برای پاسخ به این سوال که اگر ایدئولوژی نبود چه میکردیم، راهی پیدا کنیم؛ چرا که حتی اگر در مورد کسانی که اسلامگرایند یا کمونیستاند و یا پیرو هر چیز دیگری هستند، نیز اعتقاداتشان یا همان فردیتشان از بین برود، ممکن نیست بتوانند دانشی را از خودشان تولید بکنند و نظری را ارائه دهند و سخنی که از دل برنیاید نیز لاجرم بر دل نمینشیند.
فاضلی در ادامه، با بیان این دیدگاه خود که اگر سخن جامعهشناسان ما بر دل ننشته، به این دلیل بوده که حقیقتا از دلشان برنخاسته است؛ "دلها" را حلقه مفقوده علوم اجتماعی در کشور دانست و گفت: ما باید به این فکر کنیم که چطور میتوانیم دلها را درگیر دانشگاه و دانش کنیم و بیندیشیم که چه شد که ما دلها را کنار گذاشتیم و فکر کردیم که این علوم اجتماعی فقط یک علوم شناختی بوده و با مقولات ادراکی محض سرو کار دارد و فقط مقولهای است برای کسب و کار و یا چیزی است که فقط به درد سیاستمدارن برای حکمرانی بر ملت میخورد یا فقط به کار مبارزان و چریکها میآید که برای سقوط نظامهای سیاسی از آن استفاده کنند و یا اینکه باید برای پیشبرد آرمانهای ایدئولوژیک مورد استفاده قرار گیرد تا توشه آخرت اندوخته و یا برای اسم و رسم رهبری مصلح تلاش کنند.
فاضلی در ادامه با شمردن دو دسته رویکرد ساختگرایانه و فردی درباره علل توسعه نیافتگی علوم اجتماعی در ایران، گفت که در دیدگاه خود تلاش میکند که این دو بعد را در کنار یکدیگر ببیند اما در این مسیر، معتقد است که بهترین شکل تحقیق در جامعهشناسی این است که یک فرد با همه وجودش وارد عرصه شود؛ چرا که بنا بر باور او، علوم اجتماعی، راهی برای تحقق خود و توجه به ارزشهای زیباشناختی، نمادین و لذت آفرین بوده و نقش این علوم در توسعه خلاقیتهای فردی به همان اندازه مهم است که در توسعه اجتماعی. علاوه بر این، او توضیح داد که علوم اجتماعی را باید به مثابه نوعی بازاندیشی نسبت به خود و کاربردهای علوم اجتماعی در شکل دادن به نوعی بینش و بصیرت فردی برای معنادار ساختن زیست جهان فرد، زندگی روزمره و شناسایی و حل مساله شخصی خود بدانیم. وی همچنین توضیح داد که علوم اجتماعی را میتوان به مثابه سرمایه فرهنگی و راهی برای تولید ثروت مادی و نمادین و کسب قدرت، منزلت و ثروت برای فرد مورد بررسی قرار داد.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی در عین حال با اشاره به دیدگاه "پیتر برگر" مبنی بر اینکه جامعهشناسی را میتوان به مثابه یک نوع فراغت فردی دید؛ انگارههای "جامعهشناس به عنوان مددکار اجتماعی"، "جامعهشناس به عنوان نظریهپرداز"، "جامعهشناس به مثابه مصلح اجتماعی"، "جامعهشناس به عنوان یک کارشناس آمار"، "جامعهشناس به مثابه یک دانشمند" و در نهایت "جامعهشناس به عنوان فردی خاص و ناظر بیطرف اجتماعی" را مورد انتقاد قرار داد و گفت که بنا بر دیدگاه برگر، ما باید تلقی جدیدی ایجاد کنیم که بتواند آزادیهایی به فرد جامعهشناس بدهد تا او فارغ از این نقشها، لحظهای زندگی و تجربه خودش را در کانون تفکرش قرار داده و با شناخت صحیح مسائل خود، در راه شناخت مسائل جامعه قدم بردارد.
وی همچنین افزود: ما بیشتر مدرک جامعهشناسی و لیسانس و فوق لیسانس را میشناسیم، ولی یادمان میرود که کاری که یک کنشگر علوم اجتماعی انجام میدهد، شبیه کاری است که یک منتقد ادبی میکند و همانطور که او غزل را از قصیده تشخیص میدهد، این دیگری نیز سبکهای زندگی و روندهای اجتماعی را تشخیص میدهد و میتواند آنها را در روند تاریخ قرار داده و تحلیل کند و در عین حال، زندگی را به مثابه یک فیلم هر لحظه دیده و در مورد آن نظر دهد و لذت ببرد. این در حالی است که من تصور میکنم که ما در علوم اجتماعی وارونه کار کردهایم و به دنبال ایدئولوژیها و تحقق آرمانهای ایدئولوژیک رفتهایم و همین امر سبب شده که علوم اجتماعی نتواند آن طور که باید و شاید، نقش خودش را در جامعه ایفا کند.
دکتر فاضلی در بخش دیگری از سخنان خود، با بیان این که آنچه علم را به معنای واقعیش متصل میکند، فرد است، تصریح کرد: فرد محقق و پژوهشگری که دارای مجموعهای از تجربهها است، وقتی خودش را مبنا قرار میدهد، علم را به واقعیت اجتماعیاش متصل میکند؛ در حالی که بحران جامعه ما این است که از فرد خارج میشویم و بعد به او توصیه میکنیم که عاشق شود. سخن من این است که هر فردی نماینده فرهنگی است که در آن زندگی میکند و اگر فرد جامعهشناس دوربین را به سمت تجربه زیسته خود بگیرد، آن چیزی را که در نتیجه کار نمایش میدهد، منحصراً فردی نخواهد بود.
فاضلی در پایان بر لزوم رعایت مبانی زیباشناسانه در آثار علوم اجتماعی تأکید کرد و گفت: اگر در اثر یک جامعهشناس، استعاره و تمثیل و تشبیه باشد، نباید آن را به سخره گرفت. جامعهشناس در عین بودن در متن جامعه، باید یک اندیشمند باشد و به اصول جامعهشناسی پایبند بماند و در عین حال، توجه داشته باشد که متنی تولید کند که لذتبخش هم باشد.
دکتر ناصر فکوهی عضو هیأت علمی گروه انسانشناسی دانشگاه تهران، آخرین سخنران میزگرد نظریه اجتماعی و فرهنگ بود که مقاله خود را با عنوان "ژئوپولیتیک سرزمینیت و زبان و چالشهای نظریه اجتماعی در ایران" ارائه داد. او در این زمینه توضیح داد که هر چند این موضوع در مورد همه جوامع به نوعی سازگار است اما از آنجا که جامعه ایران در دنیا زیر ذرهبین است، این مسأله در اینجا باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد و در عین حال، به دلیل موقعیت خاص جامعه ایران، شرایط تولید علم هم در آن بسیار مهم است.
وی افزود: در قالب ژئوپولیتیک سرزمینیت و زبان، باید پرسید که در دنیای امروز، چه کسی و در چه مکانی حق دارد یا وظیفه دارد درباره چه چیزی یا چه کسی و برای چه زبانی تحقیق کند و این تحقیق که انجام شد، در چه شرایطی از لحاظ موثر بودن یا نبودن و به چه زبانی در چه رسانهای میتواند توزیع شود. در واقع بحث این است که چطور علم و شناخت تولید شده و چگونه توزیع میشود. دلیل اهمیت این مساله در مورد جامعه ایران نیز آن است که جامعه ایران در شرایط پساانقلابی است و مثل همه جوامعی که در موقعیت پساانقلابی هستند، شاید سالیان سال طول بکشد تا بتواند به یک موقعیت متعارف از لحاظ نهادها و روابط اجتماعی برسد. این در حالی است که این اتفاقات در یک دنیای اطلاعاتی در حال وقوع است که معنای محلی برای هیچ چیز وجود ندارد.
این انسانشناس در ادامه گفت: ما نمیتوانیم از این مسأله بگذریم که شعار "جامعه علم محور" دیگر واقعیت ندارد و جوامع انسانی امروز جوامعی هستند که بیشتر از هر زمانی در طول تاریخ، قدرت محورند، و علم در آنها در شرایط مشخص قدرت، تولید و توزیع میشود؛ حال آنکه جامعه علم محور، جامعهای است که دو ادعا دارد؛ یکی نفی سرزمینیت و دوم نفی زبان و رسیدن به زبان واحد و بحث من این است که در جامعه شبکهای که در آینده اتفاق خواهد افتاد، هیچ کدام از این دو ادعا درست نبوده و طی آن دو امر کاملاً متناقض مجبور میشوند با هم سازش کنند و جهانی شدن را باید از یک طرف به مثابه شبکهای شدن و از طرف دیگر به منزله جماعتی شدن و تمرکز پیدا کردن هویتهای خیلی کوچک با هم پیوند دهند.
فکوهی ادامه داد: امروز یک جنگ واقعی وجود دارد در این مورد که چه کسی به چه زبانی تئوری میدهد. اگر کسی بخواهد در دنیا مطرح شود، بهتر این است که تئوریپردازی باشد که در یک کشور انگلیسی زبان به دنیا آمده و تسلط کامل به این زبان دارد. در چنین شرایطی ما میبینیم که در سیستم کشور ما که سیستمی است که از یک طرف علیه عوامل بیرونی شعار میدهد ولی از طرف دیگر از دیگران میخواهد که آنها را انتخاب کنند، آشفتگیهای زیادی وجود دارد و این همان داستان قدیمی ISI است که در آن، استاد ما باید اعتبارش را از زبان بیگانهای بگیرد که ما در شعارهایمان، صاحبان آن زبان را به مرگ محکوم میکنیم. در نهایت، باید بگویم که به نظر من چیزی به عنوان جامعه علمی جهانی وجود ندارد. ما صرفاً حوزههای قدرتی داریم که داخل شبکه و عمدتاً بر اساس الزامات قدرت گردش میکنند و علم، امروز بیش از هر زمان دیگری ابزاری است در دست قدرت و به نظر من مساله را باید در اینجا جستجو کرد.
این عضو هیأت مدیره انجمن جامعهشناسی ایران در بخش دیگری از سخنان خود، خاطرنشان کرد که بر این باور است که پیشرفتهای کنونی علوم اجتماعی در ایران را باید قدر دانست؛ چرا که همین که توانستهایم در چنین شرایطی این علم را نگه داریم، خیلی مهم است. به گفته او، این یک واقعیت است که هیچ قدرتی از جامعهشناسی و جامعهشناسان خوشش نمیآید. زیرا جامعهشناسی و قدرت ذاتاً دو پارادایم مخالف هستند و به همین جهت، قدرت تا وقتی از جامعهشناسی دفاع میکند که بتواند به نوعی از او به عنوان یک ویترین استفاده کرده یا این که در جهت اهداف خودش از آن بهره ببرد.
وی همچنین گفت: من معتقدم که علم هم مثل همه پدیدههای اجتماعی وابسته به شرایط اجتماعی تولید خود است. یعنی نه تنها زبان دارد و از مختصات سیاسی و اجتماعی تبعیت میکند، بلکه به موقعیت فردی که آن را تولید میکند هم وابسته است. بنابراین در سیستم علم، کاملا میتوان قدرت را نشان داد اما باید توجه داشت که خود حوزه علم هم یک قدرت است و رقابت بین افراد علمی نیز در آن مهم است.
دکتر فکوهی در خاتمه سخنان خود تأکید کرد که امروز در کشور ما زبان باید در سه وجه زبان رسمی، زبان محلی و زبان بینالمللی مورد توجه قرار بگیرند و در این راستا، باید در دانشگاهها برای آموزش زبان انگلیسی کار اساسی انجام شود و راهکار این مسأله هم این است که بعضی کلاسها به زبان انگلیسی تدریس شوند. علاوه بر این، باید در نظر داشت که دوران یکپارچگی فرهنگی به سر آمده و دیگر هیچ جامعهای در هیچ جای دنیا یکدست نیست. در واقع، در شرایطی که آدمهای مختلف با سبکهای زندگی و زبانهای مختلف با هم زندگی میکنند، ما باید بتوانیم حتی در شرایطی که قدرت در صدد ایجاد یکپارچگی در جامعه است، تفاوتها را مدیریت کنیم تا با درک آنها، در کنار یکدیگر زندگی کنیم.
نظریه اجتماعی و جامعه ایرانی
آخرین میزگرد همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران، "نظریه اجتماعی و جامعه ایرانی" نام داشت که طی آن تقی آزادارمکی، هادی خانیکی، هما زنجانیزاده، بیژن عبدالکریمی و حمیدرضا جلاییپور به سخنرانی پرداختند.
دکتر تقی آزادارمکی استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران به عنوان نخستین سخنران این میزگرد، در مقالهای با عنوان "جامعهشناسی و جامعه ایرانی" به اعاده حیثیت از جامعهشناسی ایران پرداخت و گفت: جامعهشناسی در جامعه ایرانی آنچنان دچار بیماری نیست که روایت میشود و مشکل بیشتر معطوف به شرایط بیرونی است. وی همچنین با انتقاد از برخی همکاران خود که از وضعیت "ناگوار" جامعهشناسی در ایران سخن گفته بودند، نگاه آنان را نگاهی "مخربانه" نسبت به این علم توصیف کرد و جهتگیریهای ایشان را در این رابطه، تند و ناروا خواند. او در این باره گفت: من ادعا نمیکنم که جامعهشناسی ما مشکلی ندارد؛ در هر صورت جامعهشناسی در ایران هنوز به مرحله بلوغ نرسیده و در این شرایط وجود پارهای مشکلات بدیهی است. از ضعف جامعهشناسان نیز دفاع نمیکنم و میدانم که همه ما نقاط ضعفی داریم، اما معتقدم که نباید خودمان را تخریب کنیم.
وی همچنین افزود: به گمانم بیشتر از آن که علم جامعهشناسی در ایران مشکل داشته باشد، جامعه ایرانی دچار مشکل است و ضعف جامعه، همه ما را مجبور کرده است که به ادبیات خاصی پناه ببریم؛ ادبیاتی که معنای روشنی از "جامعه" و "امر اجتماعی" به دست نمیدهد. چنانچه ما هنوز "جامعه" و "امر اجتماعی" را باور نداریم، به "ساختارها" و "نهادهای اجتماعی" توجهی نمیکنیم و به جای آن مجذوب "رهبران" و "شخصیتهای تاثیرگذار" شدهایم. در واقع وقتی از تحولات اجتماعی سخن میگوییم، به صورت ناخودآگاه متوجه رهبران و شخصیتهای برجسته میشویم و آنها را هم عامل فساد و تباهی و هم عامل تحول و نجات معرفی میکنیم. علاوه بر این، ما عادت کردهایم که فقط حوادث جدا شده از ساختارها را ببینیم، مثل انقلاب مشروطه، انقلاب اسلامی، نهضت ملی نفت، 15 خرداد و... همه ارجاعات ما به وقایع بیرون افتاده از ساختارها و متن اجتماعی است. به عبارتی، فرآیندهای اجتماعی را رها کرده و به جای آن، همه توجه خود را معطوف به حوادث و هیجانهای اجتماعی کردهایم.
آزادارمکی با انتقاد از سلطه تعابیر سیاسی و ایدئولوژیک در مورد واقعیات جامعه متکثر ایران، گفت که در چنین شرایطی امر اجتماعی نتواسته خود را بارز کند و در حد تعابیر سیاسی تقلیل یافته است؛ در نتیجه مطالعات ما نیز به مطالعات سیاسی و ایدئولوژیک تبدیل شدهاند. او همچنین وظیفه جامعهشناسان را نه نقد جامعه شناسی، بلکه دفاع از جامعه و امر اجتماعی دانست و گفت که آنها در عمل میبایست در جهت کسب چیزی به عنوان تجربه یا حس جامعهشناسانه تلاش کرده و به جای کوشش برای ارائه نظریهها، کار با مفاهیم و گزارهها را جدیتر بگیرند.
دکتر هادی خانیکی عضو هیأت علمی گروه ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی، دیگر سخنران میزگرد نظریه اجتماعی و جامعه ایرانی، نیز در ادامه این نشست، در مقالهای با عنوان "مسألة مسأله گریزی در نظریه اجتماعی" به بررسی دلایل بروز مشکلات و موانع بر سر راه نظریهپردازی "مسأله محور" در ایران پرداخت. او در این زمینه توضیح داد که چگونه تحویلگراییهای افراطی که به وضعیتهای تک عاملی درونی یا بیرونی ارجاع میشوند و گاه در کلگراییهایی گیج کننده از صورتبندیهای ملموس و عینی دور میشوند، سبب شده که علوم اجتماعی همواره با دو گروه از مسائل روبرو باشد؛ گروه نخست، مسائل مزمن و دیرپایی که "ضعف سنت علمی"، "فقدان مرجعیت و اقتدار علوم اجتماعی" و "احساس خود بسندگی در علوم انسانی" آنها را تهدید میکند و گروه دوم، مسایل نوین و پیچیده اجتماعیای که معطوف به تحولات پرشتاب جهان در عصر ارتباطات و اطلاعات و در هم فشردگی زمان، مکان و فضا در ایران است.
به گفته خانیکی، "مسایل نو و نگرشهای کهنه علمی"، "گریز از دشواریهای گذار به مدرنیته"، "چند پارگی و گسستگی علوم اجتماعی"، سبب شده نظریهپردازی "مسأله محور" در گستره علوماجتماعی با مانع روبرو شود و در نتیجه آن، مسأله جامعهشناسی در ایران چه مسأله نو و چه کهنه، در هالهای از ابهام قرار گرفته و چندان به آن وارد نمیشویم.
وی در چنین شرایطی راهکار خود را برای به وجود آوردن زمینههای رشد جامعه شناسی، توجه باید به گرههای اصلی از جمله عدم وجود جامعهشناسی تاریخی، فقدان جامعه دموکراتیک و مدنی و ضعف ساختارهای عقلانی در وجوه مختلف خود از یک سو و حضور حوزههای علمی مختلف، برای به وجود آمدن اجتماعات علمی و شکلگیری گفتوگوی میان حوزهای از سوی دیگر، معرفی کرد و در عین حال همکاری سه حوزه فرهنگی، آکادمیک و سیاسی را در کنار توجه به تجربهها و زیست جهانها، در رونق بخشیدن به دانش جامعهشناسی در کشور مفید دانست.
دکتر هما زنجانیزاده عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، دومین سخنران زن همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران بود که عنوان مقاله خود را "نقد خرد نظری جامعهشناسی" تعیین کرده بود. او بحث خود را با بیان این تعریف که "جامعهشناسی یعنی وجدان آگاه جامعه" آغاز کرد و در ادامه آن گفت: من معتقدم تئوری جامعهشناسی ماهیتاً باید فارغ از زمان و مکان و شرایط باشد و بر این باورم که جامعهشناسی ما اگر قرار باشد جامعهشناسی واقعی باشد، نمیتواند از اندیشه دویست ساله جامعهشناسی غربی دور بماند اما باید دید چگونه میتوان مسائل بومی و تجربی را با این تئوریها سنجید.
وی در ادامه، با اشاره به نتایج پژوهش خود در مورد مقالات منتشر شده توسط مجله جامعهشناسی ایران، یکی از موارد بارز در این تحقیقات را سلطه جامعهشناسی مردانه معرفی کرد و با بیان اینکه تنها ده درصد مقالات منتشر شده در مجله جامعهشناسی معطوف به مسائل زنان بوده است، گفت: در شرایطی که در جامعهشناسی، کنش متقابل بسیار مورد توجه قرار میگیرد؛ متأسفانه در جامعهشناسی ما، در رابطه با مسائل زنان کمتر به کنش متقابل توجه شده است. این در حالی است که اصحاب علوم اجتماعی در کشور ما باید بدانند که تا زمانی که مسائل زنان را به عنوان نیمی از جامعه، در اولویتهای نخست کاری خود قرار ندهند، شناخت و تحلیلشان از جامعه، همواره با نقصهای فراوانی مواجه خواهد بود.
در ادامه این همایش، دکتر بیژن عبدالکریمی عضو هیأت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران، با طرح بحثی تحت عنوان "متافیزیک و نظریه اجتماعی" فضای جلسه را تا حدی به سمت رویکردهای فلسفی کشاند. او با بیان این دیدگاه که پرسش اصلی این همایش را دلایل عدم شکلگیری "نظریه اجتماعی" میداند، با تمایز گذاری میان میان پنج مقوله "تفکر اجتماعی"، "فلسفة اجتماعی"، "ایدة اجتماعی"، "نظریة اجتماعی" و "نظریة جامعهشناختی" به بررسی عوامل موثر بر عدم تکوین و قوام یافتن نظریة اجتماعی در ایران پرداخت.
وی در ادامه و در بررسی علل عدم ورود به نظریه اجتماعی در ایران، گفت: به نظر من، در این خصوص، مسائل تاکتیکیای چون روش پژوهش، موضوعات پژوهش و مفروضات پژوهش مطرح هستند. در عین حال در پاسخ به این پرسش که چرا نظریه اجتماعی در ایران شکل نگرفته؛ باید گفت که متأسفانه سنت متافیزیکی در تاریخ ما به خوبی جا نیفتاده است. در این زمینه باید در نظر داشت که تفکر فلسفی، تفکر مابعدالطبیعی و تفکر متافیزیکی یگانه راه تفکر اجتماعی نیستند و در این مسیر، فلسفه اجتماعی ـ سیاسی نیز ضروری است. حال آنکه به نظر من، ما فلسفه سیاسی - اجتماعی در جامعه خود نداشتیم چرا که این فلسفه در سنت متافیزیکی شکل میگیرد و چنین سنتی در جامعه ما حاکم نشده است. علاوه بر این، نظریه جامعهشناختی نیز نداشتهایم چرا که چنین نظریهای بر اساس علم جامعهشناسی شکل میگیرد و این علم در جامعه ما همواره از ضعفهای عمیقی برخوردار بوده است.
دکتر حمیدرضا جلاییپور عضو هیأت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران آخرین سخنران همایش کنکاشهای مفهومی و نظری درباره جامعه ایران بود. او در این نشست، به بیان دیدگاه خود با عنوان "ایران، سنخِ جامعة مدرن بدقواره" پرداخت و فارغ از بحثهای ضرورت شکلگیری نظریه اجتماعی در ایران و یا امکان آن، سخن خود را اینگونه آغاز کرد: من سؤالی را مطرح میکنم که همه به خصوص جامعهشناسان، با آن روبرو هستند و آن این است که این جامعه ایران بالاخره چه تیپی و چه سنخی است؟
وی با تأکید بر این مسأله که به هیچ وجه ادعای گفتن حرف یا نظریه جدیدی را نداشته و حتی نمیخواهد در صدد رد کامل نظریات قبلی برآید، تیپ مورد نظر خود را با عنوان "ایران جامعه مدرن بدقواره" معرفی کرد و توضیح داد که مدتی است با این رویکرد مسائل را در جاهای مختلف مورد بررسی قرار میدهد. او همچنین تأکید کرد که با وجود آنکه معتقد است دین، تاریخ و سبک زندگی، همه روی جامعهشناسی تأثیر میگذارند اما جامعهشناسی را یک دیسیپلین بیوطن میداند که به درد شناخت همه جوامع از جمله جامعه ایران میخورد.
وی سپس با اشاره به شانزده ویژگی جامعه ایران که از لابهلای گفتوگو با صاحبنظران اجتماعی کشور درآورده بود، سنخهای "جامعه در حال توسعه"، "جامعه نفتی"، "جامعه پیرامونی"، "جامعه دینی"، "جامعه تودهای" و "جامعه فرهنگی" را مورد نقد قرار داد و به این مسأله پرداخت که چرا عناوین نظری مزبور هم اکنون برای ارزیابی جامعه ایران راهگشا نیستند. سپس گفت: به نظر من جامعه ایران جامعه مدرن ولی بدقواره است. در این زمینه ادعا میکنم که اگر به عنوان مثال، بسیاری از متفکران بعد از انقلاب مشروطه زنده میشدند و جامعه امروز را میدیدند، تا حد زیادی از آن رضایت داشتند؛ چرا که ما امروز جامعهای داریم که در آن همه با یک زبان حرف میزنند و همه میتوانند بنویسند. در عین حال، مرزهای کشور بسته شده و حتی سر هر کوچهای یک درمانگاه است؛ همه مرتب حمام میروند و اغلب بهداشت را رعایت میکنند. علاوه بر این، باور کنید که اگر اینها زنده شوند و ببینند جمعیتی حدود دویست نفر دو ساعت مینشینند و به حرفهای پنج نفر که هر کدام فقط ده دقیقه حرف میزنند، گوش میدهند؛ خیلی خشنود میشوند و میگویند جامعه تغییر کرده و حتی مدرن شده است اما حرف من این است که این جامعه مدرن مثل همه جوامع مدرن دیگر بحرانهای خاص خود را داشته و در تیپی که من ارائه میکنم، چهار بدقوارگی اصلی دارد که باید آنها را دید و علل آنها را شناخت و برای حل آنها اقدام کرد. نخستین بدقوارگی که به نظر من، به عنوان بدقوارگی بیرونی خیلی به چشم میآید، دولت پهن عظیم غیر کارا است. دوم، اینکه گفته میشود بین 5 تا 25 میلیون به قولی حاشیهنشین یا ساکنین سکنیهای غیررسمی داریم. بدقوارگی سوم، نیز به اعتقاد من، پایین بودن سطح توسعه اقتصادی مناطق مرزنشین به ویژه در میان اهل سنت است و بدقوارگی چهارم این است که طبقه متوسط در ایران بزرگ شده ولی اصلاً به استاندارد جهانی خود نرسیده و اساساً حتی این طبقه متوسط هم زیر فشار اقتصادی یا فشارهای دیگر قرار دارد.
جلاییپور در بخش دیگری از سخنان خود و در پاسخ به این پرسش که "جامعه خوش قواره کجاست؟" تاکید کرد که از تیپهای اختصاصی وبر استفاده میکند تا خصصیههای اصلی جامعه را ذیل یک مفهوم مطرح کرده و بدین وسیله امکان بحث را فراهم کند. او گفت: من در اینجا جامعهگرا به معنی آنتولوژیک نیستم و از سنخ یا تیپ آرمانی استفاده میکنم و در آن جامعه ارگانیک دورکیم را ذیل تیپ آرمانی وبر، به عنوان همان جامعه خوش قواره میشناسم. به تعبیر دیگر، جامعه خوش قواره جامعهای است که دولتی کوچک دارد، فرد در آن مدنی است و فاصله بین فرد و دولت، به وسیله نهادهای مدنی و اجتماعی پر شده باشد.