این همایش عرصه ای را برای بحث و تبادل نظر اصحاب و علاقمندان علوم اجتماعی پیرامون پژوهش اجتماعی و فرهنگی فراهم ساخت و استادان مطرح علوم اجتماعی، متخصصان، کارشناسان، پژوهشگران مستقل و فعالان حوزه جامعه شناسی دستاوردهای پژوهشی خود را در قالب 111 سخنرانی و 23 میزگرد و نشست علمی در تالار ایوان شمس (سه سالن مجزا) ارائه کردند.
این همایش به منظور گسترش مطالعات میان رشته ای در حوزه مطالعات اجتماعی و فرهنگی اهدافی چون ارزیابی دستاوردهای پژوهش اجتماعی و فرهنگی کشور، شناخت راهبردی فرصت ها و تهدیدها، نقاط قوت و ضعف و چالش های وضعیت کنونی پژوهش اجتماعی و فرهنگی، گسترش ارتباط گفتمانی در عرصه شاخص های ارزیابی پژوهش اجتماعی و فرهنگی از جمله معیارهای کیفیت و تناسب، گسترش تعاملات بین انجمن های علمی در مورد پژوهش اجتماعی و فرهنگی میان رشته ای و گسترش تعامل بین ذینفعان گوناگون در عرصه پژوهش اجتماعی و فرهنگی را دنبال می کند. همچنین رسالت این همایش برای قرار دادن موضوع آینده پژوهی اجتماعی به عنوان محور ویژه تلاش برای توسعه، ترویج و هویت سازی این حوزه مطالعاتی با زمینه سازی مشارکت جامعه علمی است.
لازم به ذکر است این همایش با همکاری انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات، انجمن انسان شناسی ایران، انجمن جمعیت شناسی ایران، انجمن جامعه شناسی آموزش و پرورش، انجمن روانشناسی ایران، انجمن علوم سیاسی ایران، انجمن ترویج علم، اداره کل آموزش های شهروندی شهرداری تهران، اداره کل مطالعات اجتماعی فرهنگی معاونت اجتماعی شهرداری تهران، امور آسیب های اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم تحقیقات و فناوری، خانه اندیشمندان علوم انسانی، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، سازمان بهزیستی کشور، ستاد مبارزه با مواد مخدر، مرکز آمار ایران، مرکز تحقیقات سیاست های علمی کشور، مرکز مطالعات و پژوهش های کودکان، نوجوانان و جوانان دانشگاه الزهرا، معاونت امور زنان و خانواده سازمان ریاست جمهوری، موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، موسسه مطالعات و مدیریت جامع و تخصصی جمعیت کشور برگزار شد.
در ادامه گزارشی مختصر از برگزاری این همایش به نقل از روزنامه اطلاعات میخوانید.
در روزهای 26 و 27 آذر ماه سال جاری، سومین همایش ملی پژوهش اجتماعی و فرهنگی در جامعه ایران، به کوشش انجمن جامعه شناسی ایران و سایر نهادها برگزار شد. در این همایش، استادان و کارشناسان بسیاری در نوبت ها و سالن های متعدد، به تشریح مقالات علمی ـ اجتماعی خود پرداختند که موضوعهای گوناگونی را در بر میگرفت. با توجه به عنوان همایش، عجیب نبود که بسیاری از مقالات به بیان شرایط و نتایج پژوهش در ایران اختصاص داشته باشد.این گزارش با جمع بندی سخنرانی های مرتبط با پژوهش در آن همایش، در تلاش است تا دیدگاهی کلی درباره وضعیت پژوهش در کشورمان به دست دهد.
دخالت دولتها در کار دانشگاه
دکتر مقصود فراستخواه ـ جامعهشناس، با اشاره به آنچه «شکست دانشگاه» مینامد، میگوید: در ایران بخش بزرگی از ناکارآمدی دانشگاه که منشاء شکست آنها شده، نتیجه سوء ظن بیمارگونه دولتها به دانشگاه و میل آشکار و نهان به مداخله در کار آنها بوده است.
وی میافزاید: حتی فکر تاسیس دانشگاه که از سال 1307 وجود داشت، در سال 1313 عملی شد و این به دلیل بدبینی حکومت وقت به دانشگاه بود. در نهایت هم اندیشمندان زرنگی کرده بودند، یعنی وقتی رضاشاه پرسیده بود برای تکمیل تهران دیگر چه باید کرد، علیاصغر حکمت، وزیر معارف پاسخ داده بود: حیف که این شهر، آن «اونیورسیته» را ندارد! بعد هم شاه را توجیه کردند که تاسیس یک دانشگاه در تهران به هرحال بهتر از فرستادن جوانان به خارج از کشور و غیر قابل کنترل بودنشان در آنجا است.
دکتر فراستخواه در ادامه سخنانش، پرسشی را برای ارائه تعریف بهتری از دانشگاه مطرح میکند: آیا آموزش دانشگاهی یعنی انتقال دانش آماده یا تسهیلگری آکادمیک برای اجتماعی شدن دانش؟ و سپس به پرسش خود چنین پاسخ میدهد: دانشگاه مرکز پشتیبانیهای روشمند علمی از گفتگوهای اجتماعی و فرهنگی بر سر محتوای مبهم جهان اجتماعی و فضایی برای تقلیل مرارتهای بشر و نیکبختی جامعه است.
این استاد جامعه شناس به عنوان یک پیشنهاد میگوید: هر دانشکده علوم انسانی میتواند یک اتاق پذیرایی اجتماعی و فرهنگی داشته باشد که میهمانان آن، سفیرانی از اجتماعات محلی، انجمنهای مردم نهاد، خیریهها، سراهای محلات، فضاهای اجتماعی، گروههای سلامت و محیط زیست و مانند آنها، شوراها و مدارس باشند. پذیرایی در این اتاقها از نوع پذیرایی علمی است تا بذرهای اولیه عناوین تحقیقات پایان نامهای و دانشگاهی در همین فضا شکل بگیرد. میتوان تمهیداتی اندیشید تا میهمانان بتوانند مستمع آزاد کلاسهای دانشگاهی باشند و در قبال عملکرد خود، گواهی پودمانی افتخاری بگیرند.
فروش پایان نامه و تحقیق آماده!
دکتر محمد جواد غلامرضا کاشی ـ پژوهشگر حوزه علوم سیاسی و جامعهشناسی، با اشاره به نگاه رشته تخصصی خود ـ علوم سیاسی ـ برای تحلیل انحطاطی که در حوزه مطالعات فرهنگی با آن مواجهیم، میگوید: در بحث شکست دانشگاه، دست کم در حوزههای علوم انسانی، حیف است تصاویری از پیاده روهای مقابل دانشگاه تهران تهیه نشود تا همه ببینند که در آنجا فریاد میزنند «پایاننامه دانشجویی»! و جلوی هر دانشگاه، شمارههای تلفن همراه نوشتهاند و اطلاعیه زدهاند و تحقیقهای آماده میفروشند! این پدیده آشکار و تأسفآوری است کـه ما به شکل شگفت انگیزتری به آن عادت کردهایم.
توجه به مسایلی مانند وضعیت مجلات علمی ـ پژوهشی و ظهور استادانی که آثارشان نوعی تقلب علمی بوده است، نشان میدهد که اتفاقی در حوزه تحقیقات در ایران افتاده است که میتوان آن را به «شکست دانشگاه» تعبیر کرد.
وی با بیان این که جامعه بیشتر به لحاظ اخلاقی این وضعیت را محکوم میکند و روا نیز هست، میافزاید: اما وقتی پدیدهای کمابیش عمومی میشود و میتوان گفت که تولید علمی چندانی در دانشگاهها نداریم، نمیتوان آن را صرفا به افراد نسبت داد و گفت محیطها و افراد دانشگاهی بی اخلاق شدهاند؛ که البته بعضاً شدهاند!
ساختار پژوهشی، از گذشته تا حال
دکتر غلامرضا کاشی با اشاره به تاریخچه پژوهش در ایران میگوید: در کشور ما از دهه 40 به بعد حوزههای پژوهشی جدی شکل گرفت و پژوهشگرانی آمدند که انصافا ارشد بودند و هنوز به نوعی مرجع هستند. به نظر میآید این دسته در آن دوره، سنتهای پژوهشی را سرو سامان دادند. تصور خام من این است که در آن دوران، ساختاری وجود داشت که کمی بیش از امروز شکل گرفته بود و قرار بود تصمیم گیریها مبتنی بر الگوهای پژوهشی شود، زیرا سطح کلان دولتی خود را نیازمند به آوردهای علمی ـ پژوهشی میدانست.
این پژوهشگر با تاکید بر این که آن افراد لزوما نخبهتر یا با اخلاقتر از پژوهشگران فعلی نبودند، میگوید: در آن زمان بازار کار وجود داشت و دولت نیازمند کارهای علمی پژوهشی بود. از این رو پژوهشگران به اعتبار کاربردشان، ساختار قابل دفاعی پیدا کردند. هرچند که در آن دوران، علوم انسانی، علوم درجه دوم و سوم به شمار میآمد و حوزههای انسانی کم بودند و کم دانشجو میگرفتند، اما در حد همانها کاربری وجود داشت.
وی میافزاید: بعدها با صورت بندی دیگری مواجه شدیم که برای اتخاذ بسیاری از تصمیماتش در حوزههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، خود را نیازمند پژوهش نمیدانست و حتی سازمان برنامه و بودجه را منحل کرد. یعنی مطالعات در حوزه علوم انسانی بازار اصلی خود را از دست داد و این در حالی بود که ظرفیت جذب دانشجو در این حوزه چندین برابر شده است. در حال حاضر نه بازار به پژوهش نیاز دارد و نه دولت! دولت نتایج پژوهشها را مصرف نمیکند، اما به آن نگاه کمیتی دارد؛ نگاهی که میگوید تعداد مقالات و پژوهشها باید افزوده شود تا جدولها را پر کند و آمار را بالا ببرد، اما نتایج پژوهش به کار بسته نمیشود!
دانش جاری در زندگی روزمره
پس چه باید کرد؟ دکتر غلامرضا کاشی با طرح این پرسش، در پاسخ میگوید: یک دگرگونی یا تغییر نظر نسبت به پژوهش در علوم انسانی و اجتماعی آن را کارآمدتر میکند. رویکردهایی که پیش از انقلاب وجود داشت، ارزشهای خود را دارد، ولی بیشتر مستعد همان بازاری بود که در حوزه نیاز دولت شکل میگرفت. این گونه پژوهشها معمولاً فرضیه محورند، میخواهند اطلاعات علمی را از محیط خود تولید کنند، ارزش زدوده اند، از حوزه اخلاق دورند و سعی میکنند ادبیات علمی داشته باشند. حال آن که پژوهشهای علوم انسانی باید وضعیت مردم در زندگی روزمره را با همه خواستها و آرزوها و توجهاتشان بررسی کند، یعنی دانشی جاری در زندگی روزمره باشد. این مطالعات مولد دانشی است که ارزشها و آرزوها را به عنوان یک واقعیت میبیند و حول و حوش آنها تئوری میسازد، درباره آینده سخن میگوید و در جستجوی راهکارهای عملی برای عینیت بخشیدن به نتایج آینده پژوهیهاست.
این جامعه شناس با اشاره به این که در دو ـ سه دهه اخیر، علم سیاست در ایران تحت سیطره جامعه شناسی قرار گرفته است، اظهار امیدواری میکند که این موضوع، راهگشا باشد.
عصر فرا شارلاتانیسم!
دکتر پرویز پیران ـ جامعه شناس، در بیان یک مثال، با اشاره به تحقیقی که از سال 1363 آغاز شده است، میگوید: این تحقیق دوبار به وقفه افتاد، اما تا امروز ادامه دارد. طی آن، منابع تاریخی را که به شهر، زندگی اجتماعی سفرنامهها مربوط بود، تحلیل کردیم و موفق شدیم بر روی 80 متن با 133 متغیر، کار کمّی انجام بدهیم.
در خلال آن مطالعات، سر و کله چند نظریه پیدا شد. نظریه اول، نظریه راهبرد سیاست سرزمینی جامعه ایران بود. سالها پیش وقتی عنوان کردم که ما وارد عصر «فرا شارلاتانیسم» در ایران شده ایم، انتقادات بسیاری به من وارد شد. اما اکنون میبینم که آن حرف گویی به من الهام شده بود و وضعیت فعلی ما فاجعه بار است. دانشگاه چطور میتواند با وجود سه ـ چهار هزار بورسیه غیرقانونی، سالم بماند؟ در یکی از کتابهایی که دانشجویان یکی از دانشگاهها باید به اجبار بخوانند، نویسنده کتاب، 7 مقاله را دزدیده است، یا آن که از سفرنامه ابراهیم بیک سخن گفته، اما اصلا نرفته ببیند آن کتاب یک رمان بوده، نه یک سفرنامه! دهها مورد مشابه داریم، کتاب سازی، ترجمههای مغلوط چند بار چاپ شده، مقالاتی که در 30 صفحه، 100 غلط دارند!
دکتر پیران میافزاید: طی تحقیقاتمان متوجه شدیم دلیل این وضعیت، ویژگیهای منفی شخصیت ایرانیان نیست، بلکه ساز و کارهای بقاست، زیرا هرچه جامعه ناامنتر شود، فراوانی بدیها هم بیشتر میشود.
اهمیت مطالعات چندرشته ای
دکتر مرتضی کتبی ـ استاد روانشناسی اجتماعی دانشگاه تهران، درباره تاریخچه رشته خود میگوید: روان شناسی اجتماعی در فرانسه که بستر این رشته بود، بیش از 120 سال قدمت دارد. این رشته از بطن روان شناسی، جامعه شناسی و انسان شناسی بیرون میآید و قبل از آن که فرانسویها آن را راه بیندازند، خود ما رگههایی از این دانش را در کتابهایی مانند سیاست نامه و شاهنامه داشتهایم، اما چون فرهنگ ما شفاهی است، بسیاری از علوم را هرز دادهایم که از دست رفتهاند.
دکتر کتبی با بیان این مقدمه میگوید: اکنون 60 سال است که رشته روان شناسی اجتماعی به ایران آمده و حدود 50 جلد کتاب در این باره نوشته شده که اغلب ترجمه و وارداتی است. مبانی دروس هم بر اساس همین کتابها تدریس میشود و بوی تئوریهای غربی را میدهد که بر اساس انسان غربی شکل گرفتهاند.
در سال 1346 گروه پژوهشی و در سال 1372 گروه آموزشی رشته روانشناسی اجتماعی تشکیل شد و در سال 1379 به همت دکتر کاردان، انجمن روان شناسی اجتماعی را تشکیل دادیم. اکنون اگرچه این رشته جایگاهش را در کشورمان پیدا کرده است، به طوری که نامش را از دهان نخبگان سیاسی هم میشنوید، ولی این جایگاه مانند جایگاه برخی علوم اجتماعی دیگر، فقط یک جایگاه اسمی است، نه علمی و محتوایی. حتی انجمن روانشناسی اجتماعی که با خون دل تاسیس شده، دستخوش مطامع پدر سالاری قرار گرفته و درجا زده و استادان و صدها علاقهمند به این رشته را تشنه گذاشته و نا امید کرده است.
وی میافزاید: در این میان، علوم ما فاقد ارتباط عرضی با یکدیگر نیز هستند، یعنی من خبر ندارم در حوزه رشتههای نزدیک به رشته خودم چه میگذرد. اینجاست که همایشهای مشترکی که انجمنهای جمعیتشناسی، جامعهشناسی و انسانشناسی تشکیل میدهند، بسیار ارزشمند است.
بدون مطالعات چند رشتهای پژوهشها خیلی کارآ نخواهد بود؛ همان طور که تالیف کتابهای درسی برای دانشگاهها و نشاندن یک رشته علمی در جای خود، جز با کارهای پژوهشی امکان پذیر نیست.
اشکال روش پرسشنامهای در ایران
این استاد روانشناسی اجتماعی، با اشاره به این که ما دچار عدم ساختارهای پژوهشی هستیم، میگوید: در تاریخ ایران هم پژوهش داشته ایم، اما انفرادی بوده است. زمانی که مجبور شدیم گلولههای توپ را به چند برابر قیمتشان از کشورهای دیگر بخریم، متوجه شدیم که خودمان باید صنایع نظامی داشته باشیم. پیش از انقلاب یک صدم درصد از بودجه ملی صرف تحقیقات میشدکه بعد از انقلاب کمکم به یک دهم درصد و بعدها به یک و دو درصد رسید که به میزان مشابه در آمریکا (3 درصد) نزدیک است. آیا این بودجه هنگفت نتیجهای هم دارد یا نتایج آن در کشوی مسئولان خاک میخورد؟ ما از پژوهش بسیار صحبت میکنیم، اما آیا یک کلمه از تکنیکهای تحقیقی و متدلوژی پژوهش حرف زده میشود؟
دکتر کتبی با برشمردن اشکالاتی که انجام روشهای تحقیقاتی غربی در ایران ایجاد میکند، میگوید: مشکل ما کمبود بودجه یا نیروی انسانی نیست بلکه برای پژوهش روش نداریم. فقط سیستم پرسشنامهای را از غرب گرفتهایم و با آن بر روی علوم انسانی کار کردهایم و نتیجه هم نگرفته ایم، زیرا در ایران برای هر پرسش، 2 پاسخ وجود دارد، یکی پاسخ کلیشه ای، ظاهری، روتین، بی خطر، خداپسندانه و برای غیر و یکی پاسخ واقعی! در ایران اگر حال کسی را بپرسی، حتی اگر درد داشته باشد میگوید شکرخدا، خوبم! وقتی بچهای به دنیا میآید، میگویند جنسیت اش مهم نیست، هرچه خدا بخواهد، ولی اگر وارد خانه بشوید میبینید همه در تکاپو و اشتیاقند تا خبر پسر بودن بچه را به پدرش بدهند و مشتلق بگیرند! در کشوری با این همه تعارضات و دوگانگیهای رفتاری، روش پرسشنامهای در تحقیقات علوم انسانی نمیتواند نتایج درستی به دست بدهد.
تغییرات سازمانی
دکتر عباس کاظمی ـ جامعه شناس، درباره رویکرد سیاستی کشور در پژوهشهای فرهنگی میگوید: علوم اجتماعی در دهه 60 حتی در پایان نامهها به صورت محافظه کارانه رفتار میکرد. در آن دوران، واقعیتها به شکل کمّی، عددی و پرسشنامهای در نظر گرفته میشد، شناخت روابط میان متغیرها مدنظر بود و مسایلی مانند از خود بیگانگی، مهاجرت و مانند آنها مورد مطالعه قرار میگرفت. در دهه 70، ابعاد کیفی مسایل نیز مورد توجه واقع شد و حوزه علوم اجتماعی شجاعانهتر عمل کرد. موضوعاتی مانند سبک زندگی و واقعیتهای زندگی شهری در این دوران مورد توجه قرار گرفت. از دهه 80، پژوهشها به سوی واقعیتهای متنی مانند نشانه شناسی و تحلیل گفتمان سوق پیدا کرد و تئوریهای جدیدتری وارد علوم اجتماعی شد. این مساله به پیچیدهتر شدن مسایل علوم اجتماعی انجامید، زیرا روشها از کمّی به کیفی تغییر پیدا کرد و تئوریها پیچیدهتر شد.
وی میافزاید: اما آیا به همان اندازه که علوم اجتماعی پیچیدهتر شده، فهم ما نیز افزایش یافته و یافتههای ما کاربردیتر شده است؟ در پاسخ به پرسش اول باید گفت بله، فهم ما دقیقتر شده است. چون اکنون در علوم اجتماعی توجه بیشتری به واقعیتهای پیرامونی میشود. اما در باب پرسش دوم پاسخ خیر است، یعنی بسیاری از یافتهها در جهت ترمیم جامعه و کاربردی شدن آنها نبوده است. برای رسیدن به این هدف یکی از راهها آن است که به سازمانها و نهادهای دولتی توجه کنیم. باید ببینیم این سازمانها طی این سالها چقدر رویههای خود را در مواجهه با مردم تغییر داده اند. چنین تغییر رویهای چندان احساس نمیشود. حال آن که علوم اجتماعی به این نتیجه رسیده است که تغییرات باید از این سازمانها آغاز شود و ترمیم و تغییرات آنها باید مورد تامل علوم اجتماعی باشد. این امر به بهتر شدن زندگی مردم کمک میکند. تغییر نگاه دولت به فرهنگ هم باید مد نظر باشد. علوم اجتماعی باید کمک کند تا نهادهای دولتی درمان شوند و تصور آنها از فرهنگ و زندگی روزمره مثبتتر شود. همچنین بررسی شود که چگونه میتوان تغییرات را به درون جامعه برد و زندگی مردم را بهتر کرد.
دکتر کاظمی با اشاره به این که باید به سمت تحقیقاتی رفت که به تغییرات مثبت منجر میشود، میگوید: باید تلاشمان بر این باشد که نگاه صرفا انتقادی به دولت نداشته باشیم، یعنی تحقیقات مفید و انتقادی انجام دهیم و به نکاتی در تحقیقاتمان اشاره کنیم تا دولت بداند که کجای کار اشکال دارد.
منبع گزارش: روزنامه اطلاعات روز دوشنبه مورخ 22 دی 1393، شماره 25065