دکتر سراج زاده 3سوال 1: آیا علوم اجتماعی در ارائۀ راهکار و تجویزهای مناسب در کاهش و مدیریت آسیب‌های اجتماعی موفق بوده است؟ در صورتی که پاسخ بلی یا خیر است، توضیح دهید که چرا؟

برای پاسخ دادن به این پرسش باید ابتدا ببینیم چه انتظاری از علم اجتماعی داریم؟ یا واقع بینانه است که چه انتظاری داشته باشیم؟ کار علم اجتماعی کاهش و مدیریت مسائل اجتماعی نیست، بلکه فراهم آوردن مقدمات شناختی لازم برای کاهش و مدیریت یا حل مسائل اجتماعی است. علم اجتماعی باید به شناخت مسائل و پیشنهاد راه حل هایی برای آنها کمک کند. برای این کار، باید بتواند در دو سطح توصیف و تبیین تولید دانش کند. یعنی بتواند با استفاده از روش های منظم و آزمون پذیر، توصیف های خوب، دقیق و عمیقی از مسائل ارائه کند. مثلا نشان دهد که مسائل و آسیب ها به چه میزانی در جامعه وجود و شیوع دارند، چه ابعاد و کیفیت هایی دارند، علت ها و دلایل بروز و شیوع آنها چیست؟ چه پی آمدهایی برای زندگی جمعی دارند؟ و غیره. این شناخت ها می تواند مقدمه لازم برای مدیریت و برنامه ریزی های اجرایی دانش بنیان را فراهم کند. از اینجا علوم اجتماعی باید بتوانند وارد تعامل با دو عرصه شوند: دولت یا حکومت و عرصه عمومی و جامعه مدنی.

در عرصه اول سیاست‌گذاری و برنامه ریزی صورت می گیرد، که اگر این تعامل به خوبی رخ دهد سیاست‌گذاری ها و برنامه ریزی ها دانش بنیان خواهد بود. در عرصه دوم بسیج ظرفیت های اجتماعی برای حل مسائل اجتماعی رخ می دهد که اینجا هم نقش علوم اجتماعی می تواند این باشد که دانش و بصیرت عمومی درباره مسائل اجتماعی را افزایش دهد؛ و همچنین با استفاده از اعتبار علم و آکادمی، فضای گفتگویی ایجاد کند و به ایجاد نوعی اجماع بر اساس خیر جمعی و ارزش های عمومی کمک کند؛ زیرا یک پای سیاستگذاری شناخت است و یک پای آن ارزش هایی است که شرایط مطلوب را ترسیم می کنند.

با این مقدمه به اختصار می توان به پرسش جواب داد. به نظر من علوم اجتماعی ایران در بخش اول، که تولید دانش روشمند و آزمون پذیر توصیفی و تبیینی درباره مسائل اجتماعی است، موفقیت نسبی داشته اند و ما امروز انبوهی از این تولیدات علمی داریم. اما، در بخش دوم که تعامل با دولت و حکومت از یک طرف و تعامل با حوزه عمومی و جامعه مدنی است، توفیق چندانی نداشته است. هر چند که پیشرفت هایی به خصوص در عرصه عمومی داشته اما این پیشرفت هنوز در حدی نیست که برای نقش آفرینی موثر کفایت داشته باشد.

اینکه چرا در جامعه ایران تعامل موثری بین علوم اجتماعی و حکومت و حوزه عمومی ایجاد نشده است، نیازمند بحث مفصلی است که از حوصله این گفتگو خارج است.

سوال 2: ارزیابی شما از وضعیت امروز جامعۀ ایران در حوزۀ آسیب­های اجتماعی چیست؟

جامعه ایران به علت ها مختلفی با یک فرایند رو به رشد مسائل اجتماعی روبرو بوده است. این فرایند هم جنبه عینی دارد و هم جنبه ذهنی. یعنی هم شاخص ها و شواهد عینی نشانگر افزایش آسیب ها و مسائل اجتماعی است و هم عموم مردم چنین تصور و برداشتی دارند و فکر می کنند مسائل اجتماعی رو به افزایش بوده است. این مسائل متاسفانه صورت مزمن و پیچیده و هم افزایی هم پیدا کرده است. مثلاَ سالهاست که مسائل اقتصادی چون کاهش سرمایه اجتماعی، فقر، تورم، اعتیاد، تن فروشی و ... را نتوانسته ایم مدیریت کنیم و کاهش دهیم و اینها یکدیگر را تقویت هم می کنند.

سوال 3: علت عدم وفاق حلقۀ ذهن (اندیشمندان علوم انسانی و علوم اجتماعی) و عین (سیاست‌گذاران اجتماعی) در ایران چیست؟

من با طرح این سوال به این صورت موافق نیستم. یعنی عالمان و پژوهشگران علوم اجتماعی به عرصه ذهن تعلق ندارند و سیاست‌گذاران به عرصه عین. در هر دو گروه جنبه های عینی و ذهنی وجود دارد. اما همان طور که در پرسش بالا اشاره کردم، تعامل خوبی بین نهاد تولید دانش و نهاد (دانشگاه) و نهاد سیاست‌گذار (حکومت و دولت) ایجاد نشده است. این امر علت های زیادی دارد، که به نظر من مهمترین علت آن رویکر ایدئولوژیک و سنتی حکومت به مسائل اجتماعی است که همین امر موجب شده به دانشگاه و دانش و بینش برآمده از آن اعتماد نداشته باشد و به آن بهایی ندهد. این رابطه البته در دوره های مختلف متفاوت بوده است. مثلاَ در دوره حاکمیت دیدگاه های اصول گرایانه، این بی‌اعتمادی، و در نتیجه تعامل ناموفق دانشگاه و حکومت، بیش از دوره های حاکمیت دیدگاه های اصلاح طلبانه است.