(دکترای تاریخ، دانشیار دانشگاه تهران)
همراستا با پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری دربارۀ جامعۀ ایران
1. مهمترین ویژگی جامعۀ ایران در تاریخ معاصر چیست؟
از مهمها میشود سخن گفت و نه از مهمترین. نمیتوان یک ویژگی را به عنوان مهمترین ویژگی نام برد. کوتاه و اشارهوار میگویم و میگذرم: نخست باید اشاره کرد که خود «تاریخ» - یعنی روند تغییرات تاریخی – شتابی بیسابقه گرفته است. «تحرک تاریخی» در ایران کنونی نسبت به هر زمان دیگری بیشتراست. یکی از ویژگیها، برآمدن فرودستان است. در چند سال اخیر نشانههای این خیزش و برآمدن به روشنی دیده شده است.
ویژگی دیگر، روند رو به رشد حضور زنان در جامعۀ ایران است که اگر این روند ادامه پیدا کند (که به نظرم ادامه خواهد داشت) تغییری بنیادی را در آینده رقم خواهد زد. هم نظام آموزشی و هم نظام اداری- نظام دیوانسالاری و بخش بوروکراتیک - در روزگار پیشامدرن در اختیار مردان بوده است. در تاریخ معاصر بهخصوص در چند دهۀ اخیر جابهجایی مهمی را شاهد بودهایم. انحصار حضور مردان در نظام اداری و مدیریتی شکسته شده و ما با روند رو به رشد حضور زنان در نظام اداری روبهرو هستیم؛ چیزی که در نظام سنّتی ایران نبود یا بهتر است بگوییم خیلی ضعیف و کاملاً موردی و خاص بود. تا پیش ازانقلاب مشروطه با غیبت زنان در نظام اداری و دیوانسالاری روبهروییم و بهطور کلی حضور زنان در عرصۀ اجتماعی و سیاسی بسیار کمرنگ و موردی و خاص بود.زن در پرده بود. از زمان رضاشاه این حصار شکسته شد. روند حضور زنان در عرصۀ اداری کشور آغاز شد و ادامه یافت. در دو سه دهۀ اخیر به نحو خیلی گسترده و ملموس روند رو به رشد حضور زنان در نظام اداری کشور مشاهده میشود. البته باید تأکید کنم تا نقطۀ مطلوب هنوز خیلی فاصله داریم. با این حال این پدیده یکی از ویژگیهای مهم جامعۀ ایران کنونی است. در نظام آموزشی هم همین روند دیده میشود؛ روندی که چند دهه است شروع شده، ولی امروزه به نحو خیلی ملموسی کفۀ ترازو به نفع زنان پایین میرود. برای نمونه آمار امسال نشان میدهد که شمار داوطلبان کنکور ۶۱ درصد خانمها و ۳۹ درصد آقایان بودهاند.
از ویژگیهای مهم دیگر، شکست انحصار در گردش اطلاعات است که البته مخصوص ایران نیست و در کل جهان این اتفاق افتاده است. یک پدیدۀ جهانی است که میتوان در چارچوب ایران و شرایط و اوضاع و احوال ویژۀ ایران بروز و ظهور و اثرات و پیامدهای آن را ملاحظه و مطالعه کرد. دولت، حکومت و ارباب قدرت سررشتۀ گردش اطلاعات را در دست داشتند. اما با ظهور فناوریهای نو و شبکههای اجتماعی، شکستی محسوس در انحصارگردش اطلاعات دیده میشود که همۀ ابعاد زندگی ایرانیان را تحت تاثیر قرار داده است. به یاد بیاوریم که تا چندی پیش از شبکههای اجتماعی خبری نبود و کنترل ارتباطات برای حکومت بسیار آسان بود.
یک ویژگی بسیار پراهمیت دیگر که میتوانم برای جامعۀ ایران معاصر یاد کنم، مهاجرت و جابجاییهای جمعیتی است که گویا نهتنها متوقف نخواهند شد، بلکه گونهگونتر و گستردهتر هم خواهند شد. به ویژه مهاجرت به خارج از کشور که باعث شده دایاسپورای ایرانی شکل بگیرد. این پدیده پیامدهای زیادی برای جامعۀ ما خواهد داشت. البته گسترش بیسابقۀ افکار عمومی و رشد طبقۀ متوسّط، رشد جامعۀ دانشجویی و مسائل مربوط به مطالبات گوناگون اجتماعی، اقلیّتهای قومی و مذهبی و غیره هم جزء ویژگیهای ایران هستند که خیلی مهم هستند.
اگر بخواهم به یک ویژگی دیگر اشاره کنم، به گمان من یک جابهجایی مهم گفتمانی در ایران در حال رخ دادن است. جابهجایی در گفتمان اسلامگرایی، از اسلام سیاسی و اسلام انقلابی به گونهای از اندیشۀ مبتنی بر مدارا و رواداری و سکولاریزاسیون و درواقع خواست جدایی دین از سیاست که به طور ملموس و محسوس در حال رشد است. گفتمان اسلام سیاسی در جامعۀ ایران به شدّت تضعیف شده است. در پیوند با این میشود از آسیب دیدن محسوس نهاد روحانیّت سخن گفت. نهادی که پس از پیدایش و استقرار دولت صفویه به مثابۀ دولتی درون دولت شکل گرفته بود. روحانیت حیثیت و اعتبار و منزلت و اقتدار فرهنگی ویژهای داشت که بر اثر رویدادها و تجربههای چند دهۀ اخیر به شدّت کاسته شده است.
همینجا به اشاره بگویم که در پی انقلاب اخیر خاندانهای قدیمی و ریشهدار برافتادند و گونهای از اشرافیّت جدید شکل گرفت و یا در حال شکلگیری است. این پدیدهای است که سویههای گوناگون دارد و پیامدهای بزرگ و بنیادین. سیاست ایرانی که دستکم در هزارۀ اخیر همواره از آفت قبیلهگرایی و باندزدگی و دارودستهسازی رنج برده است با ابعاد و شکلهای تازهای از بروز و ظهور این آفت روبهروست.
۲. مهمترین تغییر اجتماعی ایران معاصر از دید شما کدام است؟
رابطۀ بین علل و شرایط تاریخی، رابطۀ یک سویه و ساده نیست، بلکه همیشه چندسویه، تاریخمند و فعّال و پویاست. بنابراین وقتی از «مهمترین» بحث کنیم، با فهم تاریخی و ادراک مورّخانه مشکل خواهد داشت. در تاریخ نمیتوان به دنبال «علت العلل» گشت. فهم، بینش، تخیل و ادراک مورّخانه مخالف کلانروایتسازیها است. به همین دلیل در اینجا هم از پارهای تغییرات مهم اجتماعی – و یا تغییرات به طور کلی - میگویم نه مهمترین تغییر اجتماعی. نکتۀ دیگر این است که مراد از تغییرات – که در پرسشهای شما به عنوان تغییرات اجتماعی تعریف و توصیف میشوند - چیست؟ گمان میکنم منظور دگرگونیهای پایداری است که میتوانند باعث گسستهای تاریخی شوند، ادامه پیدا کنند و پیامدهای بزرگ داشته باشند. دربارۀ مفهوم معاصر هم – که به درجات مورد مناقشه و اختلاف است - باید درجهای از توافق و همفهمی داشته باشیم. اگر بخواهیم از این ملاحظات مفهومی گذر کنیم و با تساهل و تسامح با این مناقشهها برخورد کنیم، یک تغییر مهم اجتماعی که میتوان از آن یاد کرد، «شکلگیری روند عمومی شدن و مردمی شدن عرصههای گوناگون زندگی» است. این همان تعریفی است که ما از مدرنیته و تجدّد ارائه میدهیم. در جامعۀ ایران که در طول دو سدۀ اخیر تجربههای گوناگون و پر فراز و نشیب در برخورد با مدرنیته داشته، انحصاری که در عرصههای سیاسی، اقتصادی، فکری، فرهنگی و غیره وجود داشت و در اختیار طبقات فرادست بود، شکسته شده و یک روند برآمدن و بالیدن مردم شکل گرفته است. روند برآمدن و بالیدن مردم – به معنی مدرن کلمه - و مطالباتی که در مردم در برابر ارباب قدرت و انحصارطلبی آنان پدید آمده، پدیدۀ بسیار پراهمیتی است که تاریخ معاصر ایران را برپایۀ آن میتوان و باید تحلیل و تفسیر کرد. دارودستهها و باندهای قدرت میخواهند به این روند لگام بزنند، و تقلا میکنند سلطۀ سنّتی و انحصاری خود را حفظ کنند. دوگانۀ «ارباب قدرت و حکومت» و «مردم» و چالشی بین این دو،از ویژگیهای بسیار مهم روند تغییرات در ایران است. همۀ تغییرات تاریخی ایران سدۀ اخیر را میتوان بر اساس این دوگانۀ مردم و حکومت بررسی و روایت کرد. مردم به عنوان گروهی که بر آمدهاند و میخواهند سلطههای سنّتی را براندازند، انحصارهای سنّتی را بشکنند و از بین ببرند، و اقتصاد و سیاست و فرهنگ را مردم بنیاد کنند.
در پیوند با این موضوع مشکلی که ما در این عرصه با آن مواجهیم و به گمانم جا دارد که جامعۀ فکری و علمی ایران به طور جدی به آن بیندیشد، شکلگیری دوگانۀ دیگری به نام «مردم» و «ملت» است. روند تجدّد و نوسازی در ایران معاصر در دام کلان روایت دولت گرفتار آمده است. دولتسازی، اندیشه و آرمان محوری همۀ برنامههای نوسازی و توسعه در دو سدۀ اخیر بوده است. اینجا یک کلانروایت ویژهای شکل گرفته که برای جامعۀ ایران و تغییراتی که مورد نیاز کشور بوده، مشکلات متعدد به وجود آورده است.
در یک نگاه کلی و کلان در پاسخ به این سوال که تاریخ تجدّد، نوگرایی و نوسازی ایران را که بر پایۀ این روند و در درون این روند به بار نشسته است، چگونه میتوان نقد و ارزیابی کرد،با یک نگاه آسیب شناختی میتوان گفت در تاریخ نوسازی، تجدّد و نوگرایی یک غیبت مهم وجود دارد و آن، غیات مردم است. منظورم از مردم، گروههای متکثّر درون جامعه است که حقوق و شرایط و وضعیتشان باید از سوی حکومت و دولت ـ دولتی که نمایندۀ ملت و حاکمیّت ملی است و یا باید باشد ـ به رسمیّت شناخته شود و به توسعۀ آنها اندیشیده شود. در کوششها و برنامههای نوسازی و توسعهدر طول دو سدۀ اخیراین نقیصه وجود دارد. هدفِ محوریْ ساختنِ دولت مرکزی نیرومند است که البته فینفسه خوب و مطلوب است اما در تجربۀ ایرانی به درجات در برابر «امر مردم» قرار گرفته است. آرمانِ نیرومندی و اقتداردولت/حکومت با نیرومند ساختن مردم هماهنگ نشده است. به همین دلیل هم امروز، وقتی میخواهیم به گونهای انتقادی از تغییرات اجتماعی و ویژگیهای آن سخن بگوییم، محور این نقد نوعی از دولتمحوری و مرکزگرایی بیمارگونه است که در جامعۀ ایران شکل گرفته است. البته در طول چند دهۀ اخیر تلاش شده است تا حدّی این وضعیّت خنثی شود و مرهمی بر این زخم تاریخی گذاشته شود، اما ناکام مانده است. ما هنوز از مشکلاتی رنج میبریم که در طول بیش از یک سدۀ اخیر با آنها دست به گریبان بودهایم و این رویکرد و این نوع برنامهریزی، بنیان ایران را با خطرات جدّی مواجه کرده است. بر این باور هستم که جامعۀ علمی و فکری ایران باید به سیاستگذاران، به ارباب قدرت و به کسانی که سررشتۀ حکومت را در اختیار دارند، پیام بدهند، هشدار بدهند و به آنان کمک کنند تا بیندیشند که این دوگانۀ «ملت» و «دولت/حکومت» و دوگانۀ «مردم» و «ملّت» را علاج کنند. یعنی باید وحدت ملت در کثرت مردم تعریف شود. هیچ کدام نباید دشمن دیگری باشد، هیچ کدام نباید دیگری را فرو بکشد و ببلعد و از بین ببرد.
۳. چه مفهومی مهمترین خصوصیّت تغییرات اجتماعی ایران را وصف میکند؟
یکی از اساسیترین مفاهیم، مفهوم «مردم» است؛ مردم به معنی مدرن کلمه نه به عنوان مفهومی خنثی و سنتی. مفهوم مردم به عنوان کسانی که در همۀ عرصههای زندگی از حقّ مادرزادی و حقّ آب و گِل در کشور خود و در سرزمینی که در آن زندگی میکند، برخوردارند. مردمی که رعیّت و تحت قیومیّت نیستند. در نقد بحثهایی که دربارۀ توسعه و اولویّتها و محورهای آن میشود، همواره گفتهام که از دوگانههای توسعۀ سیاسی و توسعۀ فرهنگی و اقتصادی و تقدّم نان بر آزادی یا بالعکس باید پرهیز و بلکه گریز کرد. این دوگانههای سفسطهآمیزْ فریبنده هستند و یادآور معمای معروف مرغ و تخممرغ. هرگونه خواست و آرمان و برنامۀ توسعه باید مردمگرایانه و مردمباورانه باشد. اگر قرار است یک مفهوم و یک تعبیر را محور این برنامهها و این کنشها قرار بدهیم، آن این است: «توسعۀ مردممحور». اگر بخواهیم خصوصیّت تغییرات اجتماعی ایران را وصف کنیم، معتقدم یک مطالبۀ عمیقی در میان مردم ما وجود دارد که میگویند ما را باور کنید و ما را درک کنید. در مقابل، حکومت و ارباب قدرت و حتی خیلی از محقّقان ما هنوز به این باور نرسیدهاند و یک رابطۀ معلّم و شاگردی بین خودشان و مردم دارند. گویا قیّم مردم هستند و مردم بیسرپرست و نادان هستند و نمیفهمند و حکومت باید برایشان تصمیم بگیرد. مردم به عنوان مفهومی مدرن و مشتقاتی مانند مردممحوری که بر اساس این مفهوم میتوان ساخت، خصوصیّات تغییرات در حال وقوع و یا تغییرات مطلوب و آرمانی جامعۀ ایران است. مردم ما در طول این چند دهۀ اخیر تمام کوشش خود را به کار بستهاند تا بگویند که ما را بپذیرید، بر ما تکیه کنید که با نیروی ما کشور به پیش میرود. یکی از نقدهایی که من دربارۀ برنامههای توسعه در ارتباط با همان کلانروایت دولتسازی دارم، این است که همواره بر تقویت و توسعۀ ارتش، نیروی نظامی، موشک، نیروی هوایی و دریایی تکیه داشته است. منظور این نیست که کشور به اینها نیاز ندارد، مسلّما همۀ کشورها و دولتها به نیروی نظامی مقتدر نیاز دارند. اما اگر مردم ضعیف باشند و این نیروها به مردم تکیه نداشته باشند، در طول تاریخ دیدهایم که کاری از نیروی نظامی بر نمیآید. ما در تاریخ کشور دیدهایم همۀ حکومتهایی که بر افتادند به دلیل جدایی از مردم بود و به دلیل ضعفی بود که در مناسباتشان با مردم داشتند. در ایران کنونی نوعی از سد شدنِ راهِ مردم برای حضور در عرصههای گوناگون وجود دارد. حاکمیّت کوشیده است که همۀ عرصهها را زیر سلطه و نظارت خود در آورد و این مانع بروز و ظهور نیرو و استعداد مردم شده است. در خیلی موارد مردم نیرو دارند، میتوانند بسازند و آباد کنند، میتوانند بسیاری از امور راپیش ببرند و گرهها را بگشایند، ولی جامعۀ مدنی تهی و تکیده و کمرمق شده و حکومت عرصههای گوناگون را تصرّف و تسخیر کرده است. {حاصلِ} این دولتمحوری، حکومتمحوری و نظاممحوری درواقع سست کردن ریشههای خود نظام و حکومت است.
اگر منظور ما از تغییرات، تغییرات اساسی در ساختارها نه در سطح و رویه، بلکه در اساس جامعه باشد، باز هم {باید} برآمدن و بالیدن تودۀ مردم و فرودستان، برآمدن و بالیدنِ گروههای زنان و روند رو به رشد جمعیّت مهاجر ایران در خارج از کشور و شکلگیری دیاسپورای ایرانی – جمعیت ایرانی در خارج از ایران – را که میتواند از نظر اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خیلی تاثیرگذار باشد، {پرداخت}.
ما نوعی جابهجایی گفتمانی داریم که روند پراهمیّتی است و میتوان از آن به عنوان روندهای تغییرات اجتماعی یاد کرد. جابهجاییهای گفتمانی خیلی از گسستها را در جامعۀ ما رقم زده است. اگر جابهجایی گفتمانی در سالهای پرآشوب پس از انقلاب مشروطه که به صورت خواسته و ناخواسته شکل گرفت، وجود نداشت، رضاشاهی هم نمیآمد. اگر گفتمان آزادیخواهانه و مشروطهخواهانه جای خود را به گفتمان حکومت مرکزی مقتدر و مشت آهنین نمیداد، رضاشاه نمیتوانست بر این موج سوار شود. این جابهجایی گفتمانی باعث شد تا پدیدۀ رضاشاه ظهور کند. جابهجایی گفتمانی پس از سقوط رضاشاه یکی از عوامل زمینهساز برآمدن نهضت ملی و رهبری دکتر محمّد مصدق شد. بعدتر، جابهجاییهای گفتمانی که در دهههای ۳۰ و ۴۰ اتفاق افتاد؛ گفتمان غربزدگی و گفتمان جهانسومگرایی و در کنار آن، گفتمان بازگشت به خویش و گفتمان اسلام انقلابی و اسلام سیاسی، یعنی بهرهگیری از اسلام به عنوان یک ایدئولوژی در مبارزه با قدرت حاکم، فضای کشور را تسخیر کردند و به بسیج نیروها علیه نظام حاکم یاری رساندند. اگر این جابهجاییهای گفتمانی نبودند، تغییراتی که ما در طول چند دهه دیدیم، شاید اصلاً اتفاق نمیافتادند. بنابراین، روند جابهجاییهای گفتمانی نقش تعیینکنندهای در تغییرات اجتماعی ایران داشته است. با این توضیحات میتوانم بگویم یکی از روندهای پراهمیت تغییرات در ایران، ضعف و افول گفتمان دینی و ضعف و زوال جایگاه روحانیت به شکل کاملاً محسوس و کاهش شدید تعصّبات و علایق دینی بهویژه در قشر جوان است. شاهد نوعی دینگریزی یا انفعالدر مسائل دینی هستیم که قبلاً در جامعۀ ما نبود. ضعف گفتمان دینی وسقوط ملموس گفتمان اسلام سیاسی و اسلام انقلابی که پشتوانۀ حکومت کنونی – به مثابۀ رژیم حقیقت آن - قرار گرفته است، پیامدهای بسیار بزرگ و دورانساز خواهد داشت. این جابهجایی گفتمانی همراه با نوع خاصّی از سکولاریزاسیون و جدایی دین از سیاست میتواند ادامه داشته باشد و تغییرات مهمّی را رقم بزند. ایران در آستانۀ یک گسست دُورانی ایستاده است و نشانههای آستانهای آغاز یک پایان به روشنی در افق پدیدار شده است.
یک مسئله را هم باید متذکر شوم؛ اگر تاریخ معاصر را به دورۀ مشروطه بازگردانیم، یکی از روندهایی که باید مورد توجّه قرار داد، تحولات جمعیتی به نفع رشد جامعۀ شهری است. تا انقلاب مشروطه و روی کار آمدن رضاشاه، کفۀ ترازوی جمعیتی ایران به نفع جمعیت روستایی و ایلی و عشایری سنگینی میکرد. ایلات و عشایر حدود ۳۰ تا ۳۵ درصد، جمعیت روستایی حدود ۵۰ تا ۵۵ درصد و جمعیت شهری حدود ۱۵ درصد و گاه کمتر را شامل میشدند. تحوّلات جمعیتی و به هم خوردن چنین توازنی، چندین دهه است که شروع شده و تبعات زیادی داشته است. مثلاً در تبیین انقلاب ۵۷ و سالهای قبل از آن، بحثهای مربوط به مهاجرت روستاییان به شهرها، شکلگیری زاغهنشینی و شکاف شدید طبقاتی و به تعبیر برخی، شکلگیری سیاست خیابانی و خیابانی شدن سیاست و نقش فرودستان، تهیدستان، گرسنگان، بیکاران و خیل عظیم کسانی که شغل نداشتند، مطرح است. این گروهها در اوضاع و احوال سیاسی، فرهنگی و اجتماعی همچنان با قدرت حضور دارند و قابل رؤیت هستند که تغییرات مهمی را نوید میدهند.
روند دیگری که وجود دارد و مربوط به ایران هم نیست، روند جهانی شدن است. جهانی شدن پدیدهای است که در حال رشد است. اگر ایران بخواهد از خودش جزیرهای جدا بسازد و مثل امروز که طرح کنترل اینترنت را طرح میکند، ممکن است کیان ایران را با خطرات جدّی مواجه کند؛ کشوری که همواره در طول تاریخ هر گونه درخشندگی، پویایی، شکوفایی و بالندگی تجربه شده در آن، به دلیل گشوده بودن، باز بودن، دادوستد با حوزههای تمدّنی گوناگون بوده است و اینکه پل شرق و غرب بوده، اهل ستیز نبوده، اهل مدارا، سازش، گفتگو و بده بستان بوده و گذرگاه اقوام و ملل بوده است. برای نمونه فعّال بودن راه ابریشم در ایران فقط به معنای داد و ستد کالاهای تجاری نبوده، بلکه بیشتر تبادل کالاهای فرهنگی، فکری، ادبی و هنری بوده که باعث رشد و شکوفایی و اقتدار ایران میشده است. ولی اگر روند کنترلها، ستیزها، بنبستها و گرههایی که در سیاست خارجی و داخلی دنبال میشود ادامه یابد، هزینههای بسیار سنگین – و بیش از آنچه که تاکنون شاهد بودهایم - روی دست کشور خواهد گذاشت. گاه حتی میتوان به خطر جنگ داخلی اشاره کرد. پانهایی که تبلیغ میکنند و اندیشههای تجزیهطلبانه و القائاتی که به جوانان بهویژه در استانهای مرزی مثل آذربایجان، کردستان، خوزستان و سیستان و بلوچستان و مناطق دیگر میشود، اگر ادامه پیدا کند و اگر ما به سرمایههای فرهنگی، روایتی و مفهومی ایران همچنان مثل چند دهۀ گذشته بیاعتنایی کنیم و نتوانیم از این سرمایۀ عظیم درست بهره بگیریم، چنانچه روایت ایران و مفهوم ایران را برای کنش سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی پایه قرار ندهیم، اگر در سیاست داخلی و در سیاست خارجی بر اساس این مفهوم (مفهوم ایران) که اصلیترین سرمایۀ ایران و ایرانی است، نتوانیم کار کنیم، هستی و کیان ایران در خطر قرار میگیرد.امروز ما نیاز داریم کاخ بلند مفهوم و روایت ایران را متناسب با چالشهای جدید و معاصر بازسازی کنیم.
۵. برای شخص شما کدام خصوصیّتِ این تغییرات، اُمیدآفرین و کدام، بیمآفریناند؟
تغییراتی که به آنها اشاره شد از جمله رشد جامعۀ دانشگاهی، رشد بیسابقۀ حضور زنان، رشد گردش اطلاعات و نوعی هشیاری اجتماعی و سیاسی امیدآفرین است. بیتابی و بیقراری جامعۀ ایران اگر تبدیل به گونهای نارضایتی خلّاق شود و با نوعی از چیرگی عقلانیّت در رفتار سیاستگذاران، حکومتگران و ارباب قدرت همراه شود، میتواند امیدآفرین باشد. نیروی جوانی که وارد صحنه شده، تغییرات بزرگی را میتواند رقم بزند. ولی اگر با این جریان درست برخورد نشود و فهم درستی از آن بویژه از سوی سیاستگذاران و متفکران صورت نگیرد، همۀ فرصتها میتوانند تبدیل به تهدید شوند. البته باید به مواردی هم توجه کرد. مثلا جابجاییهایی درون ایران که با بحران آب، محیط زیست و مرکزگرایی مُزمن در ارتباط است. دیگر اینکه امکانات در شهرهای بزرگ جمع شده و برخی جاها فاقد امکانات هستند. اگر این روند به همین شکل بیمارگونه پیش برود، آسیبهای جدی در پی خواهد داشت. الان نوعی جنگ آب ـ که میشود تعبیر جنگآب را برای آن ساخت و به کار برد ـ در برخی مناطق ایران شروع شده است و میتواند گسترش و ژرفا یابد و کشور را با پیامدهای ناخواسته و پیشبینی نشده و بیسابقه روبهرو کند. این جنگآبهها را اکنون باید دقیق رصد کنیم. با تضعیف اقتدار حکومت مرکزی، گروههای مختلف در مناطق گوناگون بیشتر با هم درگیر خواهند شد و پیداست از این میان چه برخواهد خاست. از این اتفاقات نمیتوان به سادگی عبور کرد.
مصاحبهکننده همکار: خانم اختر (الناز) شیری
مدیر بخش اقتراح: آقای حسین نورینیا