سیاست حافظه: راهبردی برای مواجهه با زلزله

نعمت الله فاضلی*

زلزله کرمانشاهامیر معزی از شاعران دربار ملکشاه سلجوقی در قرن ششم سخنی بسیار مشهور دارد که می توان آن را سخن امروز ما دانست. معزی می گوید:

خون دلم از دیده روانست از آنک

از دل برود هر آنچه از دیده برفت

این روزها مردم ما داغدار زلزله در غرب کشورمان هستند. در صد سال گذشته بیش از 1500 بار زلزله در ایران آمده و در بسیاری مواقع ما را داغدار کرده است. اما تکرار این حادثه ما را به نوعی سازگاری و سازش با زلزله سوق داده است. یکی از راهبردهای جمعی ما برای این سازگاری، «به فراموشی سپردن زلزله» است. ما به سرعت تنها چند روز بعد از هر زلزله، حتی ویرانگرترین آنها را از خاطر، ذهن و ضمیرمان دور و محو می سازیم. این واقعیت که ایران بر روی گسل های زلزله خیز قرار دارد همچون نور خورشید در روز روشن بر همه ما آشکار است. اما ما مایل نیستیم تهدید زلزله را جدی بگیریم. ما نمی خواهیم خاطرمان را با یاد زلزله مکدر کنیم؛ ما میلی آشکار به پنهان کردن فوری پیامدهای زلزله داریم. وقتی که در رودبار و منجیل در 29 خرداد 1369 زلزله آمد و ۳۵٬۰۰۰ نفر جان خود را از دست دادند و بیش از ۲۰۰ هزار واحد مسکونی تخریب شدند وحدود ۵۰۰٬۰۰۰ تن بی‌خانمان، گمان نمی رفت که فاجعه ای به این بزرگی از خاطره و ذهن ما دور شود. اما شد. پنج دی 1382 بار دیگر در بم زمین لرزید و 50 هزار نفرقربانی شدند و 100 هزار نفر دیگر هم بی خانمان. باز هم گمان نمی کردیم که زلزله را از یاد ببریم ولی به سرعت آن را هم به فراموشی سپردیم. داستان فراموشی زلزله ها بسیار ساده است. ما در مدت کوتاهی بعد از زلزله به زندگی روزمره و عادی مان باز می گردیم و فراموش می کنیم که باید تهدید زلزله را جدی بگیریم و برای مواجهه با آن آموزش های ضروری و موثر ببینیم، ساختمان ها را ایمن سازی کنیم، سازمان های امداد و نجات توانا ایجاد کنیم، قوانین و مقرارت کارآمد و مناسب برای مواجه و پیشگیری از پیامدهای زمین لرزه وضع کنیم، و نوع خاصی از مدیریت شهری، نظام مهندسی و فرهنگی را شکل دهیم که امکان مواجهه سازنده و کارآمد با پدیده همیشگی زمین لرزه را برای جامعه ممکن سازد. در این یادداشت می خواهم پیشنهاد کنم که بیاییم راهی برای جلوگیری از به فراموشی سپردن تهدید زلزله پیدا کنیم. پیشنهاد من این است که سیاست حافظه سازی را دنبال کنیم یعنی با روش های مختلف به طور مستمر و سازمان یافته تهدید زلزله را دربرابر دیدگان همگان قرار دهیم.

یکی از ابعاد مهم مواجه با پدیده یا مسئله زلزله در ایران، شکل‌دهی به سیاست فرهنگی و اجتماعی برای حساس کردن جامعه و سازمان‌هاست، تابتوان سیاست‌ها، خط مشی‌ها و عملکردهایی برای پیشگیری از پیامدهای مخرب آن اتخاذ کرد.

 در دهه‌های اخیر، در ایران تلاش‌های زیادی برای پیشگیری از پیامدهای مخرب زلزله انجام شده است. از جمله این خط مشی‌ها و سیاست‌های اعمال شده، تأسیس پژوهشگاه بین‌المللی زلزله شناسی و مهندسی زلزله است. با تأسیس این پژوهشگاه و گسترش تحقیقات فنی و علمی، امروزه پژوهشگران ایرانی به دانش فنی و علمی ارزشمندی در این زمینه دست یافته‌اند و همچنین محققان توانمند و متخصص در حوزه زلزله‌شناسی تربیت شده‌اند. سیاست دیگر، تغییر قوانین ساخت و سازهای شهری برای مقاوم‌سازی ساختمان‌ها بود که بعد از وقوع زلزله منجیل و رودبار اعمال شد و دستورالعمل‌های مدیریت شهری کاملاً تغییر یافت. علاوه بر این، با بهبود مواد و مصالح ساختمانی و به‌کارگیری راهبردهای طراحی و معماری و ساخت مسکن، پیامدهای مخرب زلزله کاهش پیدا کرده است.

با وجود این‌که شدت زلزله اخیر غرب کشور بالای 7 ریشتر و شدیدتر از زلزله‌های بم و رودبار و منجیل بود، خسارات جانی و مالی کمتری نسبت به آن‌ها به وجود آمده است. از این‌رو، می‌توان گفت سیاست‌های علمی و فنی اتخاذ شده تا حدودی اثربخش بوده است. اما برای مدیریت اجتماعی و فرهنگی زلزله لازم است علاوه بر سیاست‌های فنی و علمی یا دانشی که در دهه‌های اخیر اتخاذ شده است، نوعی سیاست حافظه جمعی نیز شکل گیرد. آنچه پیامدهای زلزله را وسیع و غیرقابل کنترل می‌سازد، شدت زلزله نیست، بلکه تهدید زلزله و جدی نگرفتن این تهدید توسط سازمان‌ها و مردم است؛ زیرا بااین‌که، در دهه‌های اخیر از نظر وضع قوانین و از نظر علمی در زمینه زلزله آگاهی‌های به وجود آمده است و قوانین و مقررات ساخت و ساز شهری نیز تغییراتی داشته است و حتی در نظام آموزشی و مدارس و رسانه‌ها نیز تا حدی گفتمان زلزله شکل گرفته است، اما پرسش این است چرا پیامدهای زلزله به حد کافی کاهش نیافته است؟ چرا میزان بهره‌وری از سرمایه‌گذاری برای آموزش دانش‌آموزان و گسترش دانش زلزله و تولید و انتقال تکنولوژی‌های علمی و فنی پایین است؟ پاسخی که می‌توان به این پرسش‌ها داد، این است که جامعه ما به طور تاریخی تلاش کرده است زلزله را به نوعی فراموش کند و مردم بعد از وقوع زلزله، تنها در همان روزهای نخست که در گیرودار خرابی‌ها و کشته‌ها و مجروحان زلزله‌اند، به سوگواری و امدادرسانی و گفتگو درباره زلزله می‌پردازند، اما به سرعت، بعد از چند روز نوعی تجربه فراموشی را پیشه خود می‌کنند. این فراموشی ممکن است نوعی سازوکار روانشناختی باشد و ریشه در ذهنیت جمعی مردم داشته باشد. مردم برای این‌که بتوانند به زندگی عادی بازگردند لاجرم، یکی از راهبردهای‌شان این است که زلزله را به نوعی فراموش کنند، اگر چه، ممکن است فراموشی زلزله نوعی سازوکار روانشناسانه تلقی شود، اما در واقعیت چنین نیست؛ این فراموشی نوعی الگوی فرهنگی است که قرن‌های متمادی وجود داشته و به صورت نوعی فرهنگ فراموشی درآمده است. توجیهات متافیزیکی، ارائه تبیین‌های طبیعی از زلزله، اجتناب‌ناپذیر دانستن آن، تن دادن به پیامدهای زلزله به مثابه امری مقدر و توجیهات فرهنگی دیگر، که انسان‌ها معمولاً در چنین مواقعی خلق می‌کنند، همگی سازوکارهای فرهنگی هستند که امکان فراموشی زلزله را ایجاد می‌کنند. مسئله زلزله دقیقاً از همین فراموشی آن آغاز می‌شود.

در نتیجه، لازمه مواجهه با تهدید زلزله این است که ذهن جمعی و سازمان جامعه، همواره، با حساسیت و هوشیاری کامل تهدید زلزله را جدی گرفته و تمامی منابع مادی، معنوی، دانش‌ها و فناوری‌های خود را بسیج کند. این سخن به معنای این است که هر اندازه تهدید زلزله جدی تلقی شود، به همان میزان آمادگی برای مدیریت زلزله وجود خواهد داشت و می‌توان میزان خسارات مادی، معنوی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و انسانی آن را کاهش داده و کنترل کرد.

حال باید پرسید چگونه می‌توان تهدید زلزله را در ذهنیت جامعه و سازمان‌ها به امری جدی و مهم تبدیل کرد. مسلماً یکی از سیاست‌ها این است که زلزله و فجایع آن، عالمانه، منظم، مستمر و حساب شده در نظام آموزشی و نظام رسانه‌ای گنجانده شود. حساسیت نسبت به زلزله درست چیزی شبیه به حساسیت به محیط زیست، عدالت اجتماعی، تبعیض‌های قومی، دینی، زبانی و اجتماعی است. بنابراین، برنامه‌های درسی مدارس و دانشگاه‌ها و همچنین رسانه‌ها برای تبدیل تهدید زلزله به امر حساس اجتماعی، باید بتوانند در تمام روزها و زمان‌هایی که در اختیار دارند مردم و سازمان‌ها را نسبت به زلزله‌ای که در پیش است حساس کنند. باید تلاش کرد تا ساختار احساسات جامعه، این واقعیت را در خود بگنجاند که ایران سرزمینی زلزله‌خیز است و مردم باید در تمام ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خود، تهدید زلزله را جدی بگیرند و در تمام برنامه‌های فردی و اجتماعی، زلزله و مواجهه با آن را پیش بینی کنند. از جمله راهبردها برای حساس‌سازی فرهنگی و اجتماعی نسبت به زلزله، شکل‌دادن نوعی حافظه فرهنگی و جمعی درباره زلزله است؛ یعنی اتخاذ نوعی سیاست حافظه. منظور از سیاست حافظه این است که نشانه‌ها و رمزگان مربوط به زلزله تنها به ذهن‌های فردی افراد واگذار نشود و این انتظار را نداشته باشیم که مردم در زندگی روزمره خود منظم و مستمر به زلزله بیندیشند، بلکه باید تلاش کنند تهدید زلزله به صورت نوعی نمایش جمعی در حوزه‌های مختلف زندگی ارائه شود و مردم به شیوه‌های مختلف زلزله و پیامدها، راهکارها و تهدید های آن را مشاهده کنند. باید نشانه‌ها و نمادهای مادی و رؤیت‌پذیر زلزله را در شهرها، محیط‌های کار و همچنین در هنرها، ادبیات و فناوری‌هایِ بازنماییِ جمعی قرارداد. تجربه کشورهایی که در مواجهه با زلزله موفق بوده‌اند، نشان می‌دهد این کشورها، به طور مشخص ژاپن، ایالات متحده آمریکا، چین و هندوستان در دهه‌های گذشته، علاوه بر اتخاذ سیاست فناوری، سیاست علمی و سیاست مدیریت شهری حساس به زلزله، نوعی سیاست حافظه را نیز دنبال کرده‌اند. امروزه در کشورهای زلزله‌خیز جهان اَشکال گوناگونی از موزه‌ها، گالری‌ها، نمایشگاه‌های دائمی و بازنمایی‌ در قالب فیلم، داستان و حتی در قالب خلق نمادها و اِلِمان‌های شهری شکل گرفته است. اگر، از این دیدگاه به سیاست حافظه توجه و عمل شود، به تدریج مردم دیگر تهدید زلزله را فراموش نخواهند کرد. قربانیان زلزله‌ها، بناهای ویران شده، آثار و میراث فرهنگی و هنری و تاریخی از بین رفته در زلزله‌ها، همچنین پیامدهای اجتماعی و فرهنگی مخرب زلزله‌ها، نظیر انحلال یا عقب‌ماندگی اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی شهرها و روستاها، همگی می‌توانند به صورت اِلِمان‌ها، نمادها و نشانه‌هایی در فضاهای عمومی و شهری به نمایش گذاشته شوند تا شهروندان و مردم در زندگی روزمره خود با دیدن این علامت‌ها و نشانه‌ها، تهدید زلزله را تداعی کنند و دائم بیندیشند که زلزله واقعیت جامعه ماست. بنابراین، باید نوعی شیوه زندگی متناسب با خطرات زلزله را بیاموزیم و آن را گسترش دهیم. سیاست حافظه جمعی به این معناست که ما با شکل دادن نوعی نظام نشانه‌ای و رژیم نمادین درباره فاجعه، این امکان را به وجود آوریم که فضای اجتماعی و فرهنگی جامعه نسبت به زلزله هوشیار، حساس و مسئولانه عمل کند. آرزوی من این است که بتوانیم در آینده نزدیک به کمک سیاست حافظه، حافظه فرهنگی و حافظه رسانه‌ای‌، حافظه شهری و اجتماعی را نسبت به زلزله حساس‌تر سازیم تا از این طریق بتوانیم مشارکت مسئولانه و فعالانه مردم را در مواجهه با تهدیدهای زلزله ایجاد کنیم.

 

*دانشیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی