276نعمت‌الله فاضلی

در جلسه هیجدهم آذر ماه هیأت تحریریه مجله مطالعات اجتماعی ایران بحث و گفت‌وگو درباره محتوای مقالات واصله از یک مورد خاص به بحث ارزیابی وضعیت مقالات و مجلات علوم اجتماعی در کشور رسید و ارزیابی‌های کلی درباره کیفیت مقاله‌های علوم اجتماعی به محور اصلی بحث جلسه تبدیل شد. در بسیاری دیگر از جلسات و گفت‌وگوهای بین اصحاب علوم اجتماعی نیز نارضایتی از کیفیت مقالات علمی مطرح می شود، اما این نارضایتی و بحث‌هایی که درباره ابعاد مختلف کاستی‌ها و ناراستی‌های مقالات می‌شود، به ندرت مکتوب و مدون شده و در مجلات و همایش‌ها و به طور کلی آکادمیای علوم اجتماعی ایران ارائه می‌شود. اغلب این بحث‌ها با وجود اهمیت، جدیت و ضرورت‌شان، به صورت حرف‌های غیر جدی بین ما رد و بدل می‌شوند. شاید گمان می‌رود که طرح این گونه موضوعات به حد کافی علمی نیست! گاه نیز ابایی است که مبادا غریبه به سخن و راز اهل این خانه پی برد؛ ولی ما در عصر «رویت پذیری» و «شفافیت» زندگی می‌کنیم. بیهوده است که گمان رود نقد آکادمیای علوم اجتماعی و تولیدات آن چیزی است که باید پنهان صورت گیرد. نقد از درون ضرورت توسعه علمی آکادمیا است. ما ناگزیریم برای توسعه علمی همواره به خود انتقادی و یا به قول استاد باستانی پاریزی به «خودمشتمالی» بپردازیم. به توصیه دوستان حاضر در جلسه مزبور، بر آن شدم که دستاوردهای حاصل از پاره‌ای از گفت‌وگوهای صورت گرفته و نیز تجربه خودم از عضویت در چند هیأت تحریره را مکتوب کنم.
به گواهی دوستان و با توجه به تجربه شخصی‌ام، البته بیشتر مقالات واصل شده به مجلات علمی، قواعد صوری و رویه‌های ساختاری تدوین یک مقاله را رعایت می‌کنند. آنها دارای مقدمه، طرح مسأله، مرور بر تحقیقات، ملاحظات مفهومی و چارچوب نظری، روش شناسی و نهایتاً ارائه و تحلیل داده هستند. اما اکثریت یا بسیاری از این دسته از مقالات با وجود رعایت رویه‌های صوری دارای ضعف‌های متعدد محتوایی هستند. برخی از این کاستی‌های متداول عبارتند از:
کلیشه‌ای بودن برخی موضوعات
فقدان نوآوری در زمینه روش، چارچوب نظری و مفهوم سازی
بیان مسائل بدیهی به عنوان نتایج تحقیق مانند این که بین فقر (متغیر مستقل) و بزهکاری یا قانون‌گریزی (متغیر وابسته) همبستگی معنادار وجود دارد
ناتوانی در تحلیل و تفسیر داده‌ها تجربی و کمی و بسنده کردن به بیان مناسبات آماری
برخورد غیرنقادانه با داده‌های آماری و دست یافتن به نتایجی که آشکارا به حکم عقل سلیم نادرست می‌نماید. برای مثال در مقاله‌ای نتیجه‌گیری می‌شود که عواملی از قبیل سن، پایگاه اجتماعی، تحصیلات و شغل پدر و مادر، تعداد افراد خانواده، هیچ‌گونه تأثیری در گرایش دانش‌آموزان به «فرهنگ بیگانه» ندارد. البته در این زمینه صرفاً دانش‌آموزانی که پدران‌شان شغل آزاد دارند، گرایش شدیدی به فرهنگ بیگانه دارند. سپس در تعلیل این امر نوشته می شود که فرزندان افراد دارای مشاغل آزاد کمتر در معرض فرهنگ خودی هستند!
عدم انسجام بین پاره‌های مختلف مقالات و به ویژه ضعف برقراری پیوند بین چارچوب مفهومی و نظری و نتایج تحقیق
ضعف رویکردهای تاریخی، تطبیقی، تفسیری و انتقادی.
غلبه آزمون نظریه بر نظریه‌پردازی در مقالات و در نتیجه، فقدان جنبه اکتشافی و طرح ایده‌ای مشخص درباره جامعه ایران.
از مشکل غلبه فرمالیسم بر مقالات سخن گفتیم. اما مبادا این‌گونه تلقی شود که مقالات از نظر نگارش و رعایت اصول ادبی، فنی و محتوی نگارش بدون نقص و ایرادند. از اغلاط تایپی و املایی گرفته تا مشکلات دستوری و اصول کتابشناسی و ارجاعات و روان و سلیس نبودن متن‌ها، جملگی مشکلات فرم یا صوری است که در بسیاری مقالات وجود دارد. واقعیت این است که در کلاس‌ها و برنامه درسی علوم اجتماعی کشور جایی برای آموزش اصول نگارش وجود ندارد. در آکادمیا ما روش مفهوم نادرستی دارد. گمان می رود روش مجموعه فنون مکانیکی است که ارتباطی با اصول نگارش ندارد. دانشجویی که خلاقیت لازم در زمینه نگارش و قدرت نوشتن انشاء معمول را ندارد هرگز نمی‌تواند مقاله و متنی علمی بنویسد حتی اگر تمام تکنیک‌های تحقیق را بیاموزد. کم نیستند کسانی که قدرت نگارش ندارند و نوشته‌های آنها اغلب ترجمه یا «شبه ترجمه» است.
مشکلات مذکور به مجله‌ای خاص تعلق ندارد و دامن‌گیر تمام اجتماع علمی کشور است. یک بررسی در مورد یک مجله معتبر علوم اجتماعی نشان داده است که در مقطع مورد مطالعه، هفتاد درصد مقالات ارائه شده به آن مجله به دلیل ضعف علمی رد شده‌اند و 27 درصد مقالات دیگر نیز نیازمند اصلاحات جدی تشخیص داده شده بودند و بدین ترتیب تنها 3 درصد مقالات ویژگی‌های لازم برای چاپ بدون اصلاحات را دارا بوده‌اند.
برخی با قضاوتی کلی همه مجلات دانشگاهی کشور را «ارتقاء‌نامه» می‌نامند. از جمله گفته می‌شود که مجلات علوم اجتماعی نه کمکی به توسعه گفتمان‌های روشنفکری در کشور می‌کنند و نه دربردارنده ایده‌های راه‌گشا برای حل مشکلات و مسائل اجتماعی هستند. من در اینجا درصدد قضاوت درباره صحت یا عدم صحت این موضوع نیستم. اما برچسب ارتقاء‌نامه به مجلات دانشگاهی کشور پرسش مهمی در زمینه کارکردهای این مجلات مطرح می‌سازد. بسیاری از استادان در سال‌های اخیر، به ندرت مقاله می‌نویسند و اغلب مقالات آنها بر گرفته از پایان‌نامه‌های دانشجویان است. گسترش کمی و انبوه شدن دانشجویان تحصیلات تکمیلی باعث تولید انبوه و مکانیکی مقالات شده است. دانشجویان دکتری برای کسب مدرک خود لاجرم باید پذیرش انتشار یک مقاله علمی و پژوهشی داشته باشند. دانشجویان کارشناسی ارشد نیز اخیراً ناگزیر شده‌اند اگر بخواهند نمره‌ای بیش از 18 برای رساله خود کسب نمایند باید مقاله‌ای را منتشر سازند. از این‌رو مجلات دانشگاهی با انبوهی از مقالات مواجه‌اند که بعضاً هدف غایی آنها کمک به ارتقاء استادان یا دانش آموختگی و کسب نمره دانشجویان است. در چنین شرایطی، از نظر کمی با تولید انبوه علم مواجه‌ایم بدون آنکه علم تولید شده دربردارنده نوآوری و توسعه مرزهای دانش بوده و یا در تولید گفتمان‌های روشنفکری یا حل مسائل اجتماعی موثر واقع شود. در این شرایط، نگارش و چاپ مقاله به بخشی از «فرایند بوروکراتیک» دانشگاه تبدیل می‌شود. همان‌طور که بیماری مدرک‌گرایی موجب از بین رفتن جایگاه نمره در ارزشیابی درست و دقیق دانشجویان می‌شود و عملاً تفاوت معناداری بین دانشجویان با معدل بالا و پایین دیده نمی‌شود و هر دو گروه اغلب فاقد مهارت‌ها و قابلیت‌های علمی و پژوهشی و خلاقیت هستند، نگارش و چاپ مقاله نیز به تدریج، به کنشی بدون معنا و کارکرد مبدل می‌شود و این رخدادی نامطلوب برای توسعه علمی علوم اجتماعی است.
آنچه امروز شاهد آن هستیم این است که اغلب مقالات دانشگاهی در مجلات را دانشجویان تحصیلات تکمیلی با استفاده از رساله‌هایشان می‌نویسند. دانشجویان هم اغلب چیزی بیش از این مقالات که می‌نویسند، نمی‌آموزند. ضعف مجلات دانشگاهی شاخص مهمی برای بیان ضعف آکادمیای علوم اجتماعی است. مجلات آینه بازنمایی تولیدات و دستاوردهای پژوهشی و آموزشی هستند. در کنار این مشکلات باید به ضعف آموزش روش‌های تحقیق کیفی در آکادمیای ایران هم توجه داشت. گفته شد جدای از اینکه به ندرت مقالات مبتنی بر تحقیقات کیفی به مجلات ارائه می‌شود، بسیاری از مقالات کیفی ارائه شده نیز از ضعف‌های جدی روشی و نگارشی برخوردارند. این‌گونه نیست که نویسندگان کمی‌گرا بعضاً از نوآوری و نگارش مقالات جدی ناتوانند. مشکلات مقالات کیفی نیز خود مثنوی‌ای است صد من کاغذ. برای توسعه مجلات و مقالات علمی بهتر است به جای شکستن آینه تصویر خود را راست نماییم. یعنی فرایند آموزش و پژوهش در آکادمیای علوم اجتماعی باید تحول و توسعه یابند تا مجلات دانشگاهی نیز تحول و توسعه یابند. این تحول تنها نباید محدود به نزاع بین کمی‌گرایی و کیفی‌گرایی شود، چیزی که به قول دکتر سراج‌زاده اکنون به نوعی «ایدئولوژی» بدل شده و کمی‌گرایان تحقیقات کیفی را به «ژورنالیسم مبتذل» و کیفی‌گرایان رقیبان کمی‌گرای خود را به «پوزیتویسم سخیف» متهم می‌سازند! تحول و توسعه آکادمیای علوم اجتماعی و مجلات آن نیازمند تحول و توسعه فرهنگ دانشگاهی است، که این خود حدیثی مفصل است و در ظرف کوچک یادداشت سرمقاله نمی‌گنجد.