با تلاش دفتر انجمن جامعه شناسی در دانشگاه گیلان و انجمن علوم اجتماعی این دانشگاه نشست «فوکو و جمعیت» ساعت ۱۰:۳۰ صبح روز سه شنبه 23 آذرماه 1395 با حضور گسترده دانشجویان و اساتید در تالار حکمت دانشگاه گیلان برگزارگردید.
در ابتدای جلسه دکتر محمد امین کنعانی (عضو هیأت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه گیلان) از نگاه جمعیتی به بررسی اندیشه های میشل فوکو پرداخت و گفت:پویایی و زنده بودن جامعه شناسی و رشد و گسترش آن به تنوع اندیشه ها و دیدگاه هایی بر می گردد که در جامعه شناسی وجود دارد. از یک طرف ما دیدگاه های کلاسیک را می بینیم که در آن دو دیدگاه مارکسیستی و وبری جلب توجه می کند و در طرف دیگر دیدگاههای متاخر ساختارگرایانه و پساساختارگرایانه را داریم که بالندگی دیگری را به اندیشههای جامعهشناسی داده اند.اما بالندگی دیدگاه های جامعهشناسی صرفا به تفکر انتزاعی و فلسفی در مورد امور و پدیده ها خلاصه نمیشود. بلکه این بالندگی دیدگاه ها تلاشی است برای درک ملموس تر و دقیق تر از فرایند های اجتماعی که در جوامع انسانی درحال بروز و گسترش است. ارتباط بین دیدگاهها و فرایندهای اجتماعی را در فضاهای مختلفی از جامعهشناسی به خصوص در افکار و اندیشه های فوکو ما می ببینیم.
دکتر کنعانی گفت: بیشتر دیدگاه های فوکو در سخنرانی های او مشهود است. آثار فوکو با نظم اشیاء شروع می شوند و با مراقبت و تنبیه ادامه پیدا می کند و در سال های بعد با تاریخ جنسیت و فوت فوکو به اتمام می رسد. فوکو یکسری سخنرانی هایی از سال 1976 تا 1978 دارد که در این آثار سعی می کند مسئله تبدیل حکومت از شکل حاکمیت مطلقه سنتی گذشته به شکل مدرن حکومت توضیح دهد. از میان این سخنرانیها یکی از آنها با عنوان «درباره عقلانی شدن حکومت1» تغییر شکل حکومت را توضیح می دهد.
درباره تغییر شکل حکومت از حاکمیت مطلقه به حکومت مدرن، مؤلفه مهمی که در آثار فوکو به چشم می خورد مسئله رشد و افزایش جمعیت در قرن 18 است که به دلیل تحولات اقتصادی، اجتماعی، پزشکی و تحولات علمی دیگری که صورت گرفته است. این مسئله را در جمعیت شناسی می بینیم که تحت عنوان «گذار جمعیتی» یا «انتقال جمعیتی» سعی کرده اند آن را در جمعیت شناسی تئوریزه کنند. مسئله گذار جمعیتی را ما می توانیم تا اندازه ای در آثار اقتصاد دانان کلاسیک مشاهده کنیم. اهمیت پیدا کردن جمعیت و آنچه که فوکو از آن تحت عنوان کشف جمعیت نام می برد چیزی است که در آثار اقتصاد دانان کلاسیکی مانند مرکانتیلیست ها و فیزیوکرات ها می توان مشاهده کرد. در آثار این دسته از اقتصاد دانان یک رابطه مستقیم و شناخته شدهای بین افزایش جمعیت و افزایش ثروت مشاهده می شود.
رابطه ثروت و جمعیتی که مرکانتیلیستها و فیزیوکرات ها بر آن تاکید می کنند توسط فوکو تحت عنوان کشف جمعیت از آن یاد میشود. او سعی می کند همین کشف جمعیت را بر مبنای مفاهیم دیگری تئوریزه کند. در این فرایند به غیر از مفاهیم اقتصادی که فوکو توانسته از خلال اقتصاد دانان قرن 17 و 18 توضیح دهد، مراجعه می کند به رشد علم پزشکی و اهمیت یافتن مسئله جنس و جنسیت و چگونگی پیوند یافتن بین عوامل زیستی و عوامل اجتماعی. آنچه که فوکو سعی می کند در ارتباط با جمعیت تئوریزه کند سه مفهوم است که مستقیماً با مسئله جمعیت شناسی ارتباط پیدا می کند. یکی سیاست کالبدی که به بدن فردی مربوط می شود، دیگری سیاست بدن که به بدن اجتماعی مرتبط می شود که مترادف با بحث جمعیت در نظر گرفته می شود. فوکو این مباحث را در «تاریخ جنسیت» به صورت کاملا کانالیزه شده مطرح میکند. مسئله ای که در اینجا وجود دارد صرفا بحث نظری مباحث فوکو نیست. این مباحث بر می گردد به پروژه مطالعاتی که من (دکتر کنعانی) دنبال کرده ام. پروژه ای مطالعاتی که به جامعه شناسی جمعیت، جامعه شناسی جنسیت و جامعه شناسی نسل ها مرتبط است. در این خلال می بینیم که سعی شده است نقش جمعیت روز به روز کم رنگ تر شود. در میان جامعه شناسان کلاسیک اگرچه مارکس بحث های گسترده ای درباره جمعیت دارد ولی در آثار وبر هیچ رد پایی از مباحث جمعیتی مشاهده نمی کنیم. آنچه که وبر به آن تاکید می کند می گوید سخت کوشی پروتستان ها برای فرزندانشان یا باقی ماندن نتیجه تلاشهایشان برای فرزندانشان نبوده است. اگرچه در دوره های بعدی از جامعه شناسی کنار گذاشته می شود و به نوعی بحث جمعیت را تحت تاثیر آثار پارسونز زیست شناسی گرایی تلقی می کردند، نمود پیدا کردن و گسترش آن در نزد فیلسوفی مانند فوکو برای من جای سؤال گذاشت. تلاقی بحث فوکو با جمعیت صرفا یک بحث نظری نیست بلکه پاسخی است در ارتباط با تحولاتی که از دهه 1960به بعد در کشورهای اروپایی و حتی در کشورهای کم تر توسعه یافته مطرح شد. به گونه ای که سرعت تحولات مختلفی که در این کشورها و سرعت رشد جمعیت کشورهای کمتر توسعه یافته موجب شد که افکار دیگری در ارتباط با جمعیت مطرح شود. به همین دلیل بحث جمعیت، بحث کم اهمیتی در افکار فوکو نیست. تحولاتی که ما در جامعه خودمان به ویژه در 30 سال اخیر می بینیم نشان می دهد که رگههایی از مباحث جمعیتی را می توانیم در تحولات اخیر جامعه خودمان هم ببینیم. یکی از این مباحث، جنسیت است که ارتباط مستقیمی با مباحث جمعیتی پیدا می کند چون از طرفی یک بخش عمده ای از جمعیت که زاد و ولد و باروری است مستقیما بحث رابطه جنسی و پیامدهای حاصل از این رابطه جنسی است و از طرف دیگر بحث مرگ و میر و جلوگیری از مرگ و میر به همین رابطه ای بر میگردد که بین سیاست گذاری ها در سطح کلان و بدنهای اجتماعی مطرح می شود. بحث مهاجرت را هم وقتی در نظر می گیریم که به نوعی، توزیع دوباره جمعیت در مکان های مختلف است که با سیاست های کلان ارتباط پیدا میکند. آنچه که در عرصه سیاست، چه در قرن 18 در اروپا و چه در حال حاضر در ایران مطرح بوده این است که چگونه میتوان این تغییرات و تحولات را هدایت کرد؟
وی افزود: فوکو در بحث های خودش به دنبال پاسخی است برای اینکه چگونه می توان تغییرات اقتصادی اجتماعی را هدایت کرد. به عبارت دیگر به دنبال راهی است برای کنترل جمعیتی که در مباحث جمعیت شناسی تحت عنوان کاهش باروری شناخته می شود. به عبارت دیگر چگونه می توان از جمعیت به صورت مولد استفاده کرد. در آثار فوکو آنچه که مهم است در جهت هدایت این تغییرات و تحولات عمده، بهره برداری از جمعیت در جهت منافع سرمایه داری است. فوکو سعی می کند از شر مارکس خلاص شود و در واقع به دنبال راهی است برای تحلیل های غیرمارکسیستی که تحولات دوران اخیر را نشان دهد. به عقیده فوکو برای خلاص شدن از مارکس، این روشهای جامعهشناسی تقلیل اندیشههای مارکس به تحقیقات پژوهشی که امروزه ما در جامعه شناسی می بینیم، امکان پذیر نیست، و حتی با روی آوردن به تحلیلهای آلتوسری هم خلاص شدن از دست مارکس امکان پذیر نیست. فوکو راه دیگری را در پیش میگیرد تا بتواند از طریق آن تحولات و تغییرات اجتماعی را توضیح دهد.
دکتر کنعانی ادامه داد: آنچه که ما در حال حاضر در جامعه خودمان مشاهده می کنیم نیازمند بررسیهای دقیق تری است. رابطه ای که بین نسل ها، جنسیت ها و به ویژه چگونگی بهره برداری از این جمعیت عظیمی که به وجود آمده است تا بتوانند در ضمن کنترل جمعیت، نه فقط برای کاهش باروری بلکه به معنای هدایت کردارها انجام داد. آنچه که سیاست به دنبال آن است همین هدایت کردارها و مولد نمودن و رام کردن بدنها است. سیاست به دنبال پاسخ دادن به این سؤال است که چگونه می توان از بروز برخی نا به سامانیها جلوگیری کرد. اگر در گذشته حاکمیت مطلقه از طریق اعمال زور و سیاست های منفی به کنترل جمعیت اقدام می کرد، امروزه از این طریق کنترل جمعیت امکان پذیر نیست بلکه کنترل جمعیت از طریق سیاستهای مثبت و ارائه خدمات و جلب رضایت جمعیتها امکان پذیر است. ما امروزه با یک بحث پیچیدهتری به نام دموکراسی روبرو هستیم. آنچه که امروزه در خلال مدرنیته ظهور کرده، دموکراسی است. در هر دو نوع حکومتها یعنی در حکومت استبدادی در قدیم و در حکومت دموکراسی در عصر حاضر از جمعیت ها استفاده می شده است. در گذشته به خاطر گرفتن مالیات و گرفتن سرباز به جمعیتها نیاز داشتند اما نیاز حکومتهای مدرن به جمعیت ها، رام و مولد کردن این توده عظیم بود. با افزایش جمعیت دیگه نمی شد با اعمال زور جلوی جمعیت ها را گرفت بنابراین به عقیده فوکو پناه بردن به دموکراسی و تشکیل حکومت مشروطه راه منطقی و عقلانی برای کنترل جمعیت ها بوده است و به همین دلیل بحث فوکو را در ارتباط با حکومت وچگونگی کنترل جمعیت ها و جلوگیری از آشوبهای اجتماعی مرتبط میدانم.
سپس سخنران بعدی نشست دکتر چاووشیان (عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه گیلان) به بیان دیدگاهها و نظرات خود پرداخت با اشاره به مبانی نظری اندیشه فوکو گفت: کارهای فوکو سه دوره مشخص دارد.
1- باستان شناسی 2- تبار شناسی 3-تاریخ جنسیت
در دوره باستان شناسی، فوکو اسم کرسی خود در کالج دو فرانس را «تاریخ عقاید» گذاشته بود. وی تاکید داشت که قصد ندارد مفاهیم یا نظریه یک فرد خاص را تاریخ نگاری کند بلکه میخواهد ساختارهای زبان شناختی بنیادینی هر دوره را تعیین کند. فوکو این ساختارهای زبان شناختی را اول «اپیستمه» و سپس «گفتمان» می نامد. در کتاب «نظم چیزها» اسم این ساختارها را اپیستمه می گذارد که به فارسی بنیان های معرفتی ترجمه شده است. مقصود همان ساختارهای زبان شناختی است که امکان حرف زدن را فراهم میکنند. این ساختارها مشخص میکنند درباره چه چیزهایی حرف بزنید، چه چیزهایی را می توانید اسم ببرید و برای چه چیزهایی هنوز نامی ندارید. این ساختارها منابع روشی را تعیین می کنند و کلاً هر چیزی که به زبان میآید به کمک این ساختارهای زبان شناسانه ممکن میشود. وقتی می خواهد نشان بدهد که این ساختارها چه هستند و چطوری روی نحوه عملکرد و تفکر یک دوره تاثیر می گذارند؟ همان تقسیمبندی دوره کلاسیک، رنسانس و مدرن را به کار میگیرد. در واقع، تاکید کردن روی ساختارهای ژرف زبانشناسانه، اهدافی که نقد فوکو از این کار دنبال می کند این است که محدودیت های موجود برای سوژه (فرد آگاه کنشگر) چیست؟ و چه زنجیرهایی بر دست و پای آدمهاست که نحوه فکر کردنشان را شکل می دهد. به نوعی می توانیم بگوییم اینها موانع و محدودیت های آزادی هستند. فوکو به دنبال کشف این محدودیت ها و نشان دادن مکانیسم اثرگذاری این محدودیت هاست و میخواهد بگوید که این ساختارها چگونه تفکر و عمل ما را قالب می زنند. اوج این روش در کتاب «باستانشناسی دانش» است که در این کتاب مفهوم «گفتمان» به کار برده می شود. گفتمان در اینجا همان ساختارهای ژرف زبان شناختی است. مفاهیم دیگری هم بیان می کند. «انوس» به معنی «اظهار» را برای پایه این ساختارهای زبان شناختی معرفی می کند. انوس یعنی آن چیزی که می تواند آشکار شود و انتقال پیدا کند. این انوس یا اظهار، پیش شرط پیشینی (به معنی کانتی) برای هرجور تفکر و عقیده و علم است. هدف از مطالعه این پیش شرط ها و مبناها آن است که معلوم شود دست و پای ما به چه چیزهایی بسته است؟ تا این زنجیرها را شناسایی کند. این ا ادامه پیدا میکنند تا به دوره تبارشناسی می رسیم.
دکتر چاوشیان با اشاره به دوره دوم اندیشه فوکو گفت: فوکو در دوره تبارشناسی (این عنوان را از نیچه گرفته است)، به تغییراتی را که در گفتمانها رخ می داد اشاره کرد. برای مثال آن تلقی که از پزشکی در دوره کلاسیک وجود دارد با پزشکی در دوره مدرن چه تفاوتی با یکدیگر دارد. در دوران باستان شناسی فوکو به دنبال این نیست که توضیح دهد چرا نگاه گفتمان کلاسیک تغییر پیدا کرد و تبدیل به دوره مدرن شد. ولی در دوره تبار شناسی به دنبال تبیین کردن است و می خواهد بگوید تحولات گفتمانی به بعضی تغییرات در فعالیتهای غیر گفتمانی وابسته است. به عبارت دیگر می خواهد روابط و فعالیت های غیرگفتمانی را به فعالیت های گفتمانی ربط دهد. فوکو می گوید تغییرات که در گفتمان ها رخ می دهد علل اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ... دارد و این ها همان فعالیت های غیر گفتمانی مورد نظر فوکو هستند. به چه شکل و چگونه؟ مهم همین بیان شکل رابطه گفتمانی و فراگفتمانی و تاثیری است که روی تحول گفتمان ها دارند. درخشان ترین نمونه تحلیل گفتمانی، کتاب مراقبت و تنبیه است که خیلی روشن نشان میدهد که تحولاتی که در متن واقعی جامعه رخ می دهد انعکاسش در تحولات گفتمانی هم دیده می شود. فوکو بر خلاف آن چیزی که همگان فکر می کنند آدم نرمالی باشد یک آدم خلاف هنجار است. مثلا فوکو تصورش این نیست که در چند دهه گذشته معتاد را به عنوان مجرم نگاه می کرده اند و مجرم را هم باید پیگرد قضایی کرد و آن را دستگیر کرد. و بعدها این نگاه تبدیل شد به این که معتاد مجرم نیست، بلکه یک بیمار است. در واقع در تلقی از فرد معتاد تحولی رخ داد که متخصصان امر او را دیگر به عنوان یک مجرم نگاه نمیکنند بلکه او را به عنوان یک بیمار می دانند. در ظاهر به نظر میرسد این رویکرد که ما معتاد را مجرم نبینیم و یک بیمار ببینیم انسانیتر باشد، اما از نظر فوکو چنین نیست. برای اینکه زنجیرهایی که به پای فرد معتادی که بیمار دانسته می شود در یک آسایشگاه بستری کردن معتادها بسته می شود بسیار شدیدتر و عمیقتر از وقتی است که او را در یک زندان زندانی کنند. در زندان برنامهای که برای زندانیان میریزند هرگز به اندازه آسایشگاهی که معتادان را در آن نگه می دارند جزئی نیست. در آسایشگاه تمام خورد و خوراک و لحظه به لحظه زندگی فرد تحت یک نظارت بی امان و بی وقفه است. در زندان آزادی زندانیان بیشتر از آزادی آنهایی است که در آسایشگاه بستری میشوند. تصور همگان این است که دوره مدرن در مقایسه با دوره ویکتوریایی 250 سال پیش، جنسیت دچار یک جور رهاییسازی شده است، گرایشات جنسی آزاد شده است، در دوره ویکتوریایی زنان خیلی مقیدتر و محبوستر بودهاند و آداب سفت و سختی برای روابط اجتماعی شان وجود داشت. فوکو میگوید درباره طرز پوشیدن لباس این تمثیل خوبی است که یک نوع دامن وجود داشت که یک اسکلت فلزی زیر آن می پوشیدند و دامن را روی آن اسکلت فلزی می انداختند. این اسکلت فلزی نماد خوبی از حبس کردن زنان در یک قفس است ولی از نظر تصور رایج در دوره مدرن اینطور نیست و زنان آزادتر شده اند. اما فوکو می گوید آزادی زنان در دوره ویکتوریایی بسی بیشتر از دوره مدرن است. به زعم وی هر چند آن قفس برداشته شده اما زن ویکتوریایی هرگز به اندازه زنی که به دنبال سودای رسیدن به تصویر یک مانکن است، ایماژی که از یک مانکن و نماد زیبایی وجود دارد، عذاب هایی که زنان امروزی بر خودشان رواج می دارند تا به ایماژ مذکور برسند به مراتب بیشتر از عصر ویکتوریا است. انواع و اقسام کلاس های ایروبیک که یک جور اعمال شاقه محسوب می شوند، محدود کردن لحظات در رژیم های غذایی مختلف، مبادرت به مصرف انواع داروها، همه اینها یک جور دغدغه است برای این که ممکن است به آن تصویر دسترسی پیدا نکنند. همه خانم های امروزی تبدیل به یک فرانک اشتاین شده اند و از سر تا پای خودشان را جراحی کردهاند. اینها کار آسانی نیست و فشارهای روانی، عصبی، پولی و ترس و واهمه های زیادی باخود دارد که مبادا فلان جایی که جراحی کرده است ایرادی پیدا کند. بنابراین تجربه زنان امروزی در مقایسه با عصر ویکتوریایی خیلی وحشتناک تر است.
دکتر چاوشیان افزود: در دوره تبارشناسی، هدف فوکو نشان دادن چرایی تغییرات گفتمانی است که اینها را با بحثهای تغییرات نظام های سیاسی، جمعیتی ، اقتصادی و ... متصل میکند. منتهی تفاوت فوکو این است که با یک طرح واحد به پیش نمی رود تا بگوییم تمام این تحولات تابع پیدایش بورژوازی است. فوکو معتقد است هیچ علت واحدی در کار نیست بلکه ما با مجموعه وسیعی از «خرده علل » روبرو هستیم که این خرده علل ها در تاریخ پدیدار می شوند، اثر خودشان را میگذارند و محو میشوند و این است که تاریخ، تاریخ استمرار و پیوستگی نیست و ما نمیتوانیم بگوییم تاریخ بر اساس یک طرح جلو می رود بلکه تاریخ مجموعهای از گسستهای بینهایت است یعنی پیدا شدن تصور مدرن، بر فرض مثال زیست شناسی، پیداشدن زیست شناسی مدرن هیچ ربطی به زیست شناسی دوره قبل خودش ندارد، استمرار آن نیست و یک چیز دیگر است و این چیز دیگر بسته به هزاران عامل دیگر است و چون تعدادشان خیلی زیاد است تعیین کردنش امکان پذیر نیست.
عضو هیات علمی دانشگاه گیلان گفت: تاریخ خط گسسته است اما می توانیم رابطه بین این خرده علل و تحولات گفتمانی را پیدا کنیم. ما این کار را برای این انجام می دهیم که نشان دهیم آن چیزهایی که موجب محدودیتهای آزادی فردی می شود. چگونه شکل میگیرد و تغییر میکند؟.
دکتر چاوشیان ادامه داد: تا به اینجا، یعنی هم در دوره باستانشناسی و هم در دوره تبارشناسی، نقد فوکو یک نقد سلبی و نگاتیو است؛ یعنی میخواهد نشان دهد چه چیزهایی مانع آزادی هستند و ارزش منفی دارند و فردیت و آزادی آدمها را از بین می برند. حالا قبل از اینکه دوره سوم کارهای فوکو را توضیح دهم به این سوال جواب بدهم که چرا نقد فوکویی برای ما راهگشا نیست و به درد ما نمیخورد.
چاوشیان به مرحله سوم تفکر فوکو اشاره کرد و گفت: دوره سوم کارهای فوکو از سال 1976 با انتشار «تاریخ جنسیت» شروع می شود و تا فوتش که سال 1984 است ادامه دارد. در تاریخ جنسیت مقدمه کتاب را که می خوانی انگار قرار است تحت همان روش تبارشناسی باشد. یعنی روی سوژه تمایل جنسی. وی تمایل جنسی را به عنوان یک نمونه انتخاب کرده و می خواهد تحلیل تبارشناسانه را روی آن پیاده کند. ولی جلوتر که می رود می بینیم که این دوره تفاوت قاطعی با دوره های قبلی دارد. تفاوت این است که در اینجا نقد فوکو نقد سلبیمنفی نیست. یعنی دیگر دنبال پیدا کردن موانع آزادی و محدودیت های سوژه نیست. بلکه دنبال این است که در روابط قدرت و معرفت، چه امکاناتی برای گسترش فردیت، برای گسترش آزادیهای فردی و برای خود آفرینی چه امکاناتی نهفته است. در واقع می خواهد وجه مثبت روابط قدرت و معرفت را بشکافد. فوکو برای این کار دوره یونان را با دوره مسیحیت مقایسه می کند. برداشت ها از تمایل جنسی در یونان باستان را با برداشت ها از تمایل جنسی در دوره مسیحیت مقایسه می کند. فوکو معتقد است این دو دوره از وجود تمایل جنسی تلقی مشابهی دارند منتهی شکل آن فرق می کند. تمایل جنسی در یونان باستان به خودی خود امر شر و خطرناکی نیست. چیزی که در این زمینه شرّ محسوب می شود افراط کردن و زیادهخواهی کردن است، چون از یک طرف تمایل جنسی بعد حیوانی وجود ماست و اگر در آن افراط کنیم یعنی جنبه حیوانی وجود خودمان را برجسته کردهایم و از طرف دیگر هم چون تمایل جنسی یک تمایل بسیار نیرومندی است.شاید نیرومندترین غریزه آدمی باشد، همین نیرومندی، آن را خطرناک میکند و چون شدتش بالاست لازم است با احتیاط از آن استفاده کنیم. یونانیها تصوری از برتر بودن یک شکل از رابطه جنسی نسبت به شکل دیگر ندارند. همه انواع روابط جنسی از جمله دگرجنسی، همجنسی، روابط درون ازدواجی، فرا ازدواجی، همه مجاز هستند و هیچ چیزی به عنوان رابطه نامشروع وجود ندارد. ولی به شرطی که در این روابط افراط نکنند و این افراط کردن برای تفکر یونانی امر مهمی است. فوکو می گوید در نزد یونانیان، امر اخلاقی همان زیبا کردن زندگی فردی است. یعنی در یونان غرض نهایی آن است که زندگی آدمی به یک اثر هنری شبیه شود. برای اینکه زندگی شبیه یک اثر هنری شود فرد می خواهد از همه امکانات لذت بردن استفاده کند، اما مهارش هم در دست خودش باشد یعنی همچنان یک موجود اخلاقی باشد. این بحثی است که در کتاب «کاربرد لذت» نشان میدهد که باز کردن دنیای یونانی و تلقی که از تمایل جنسی وجود دارد چگونه دستاویز و زمینه ای فراهم می کند تا فرد یونانی به کمک میل جنسی خودش را آنطوری شکل دهد که فکر می کند درست است. یعنی یک فرایند خودآفریدن است. در دوره مسیحی توجه به امر جنسی فوران میکند. یعنی دوره مسیحی دورهای است که پررنگتر و با توجه بیشتر به «امر جنسی» نظر دارد. چون اولاً تمایل جنسی به خودی خود شرّ است که ترجیحاً مردان خدا و روحانیان در صومعهها و دیرها زندگی کنند و از این تمایلات جنسی منع و بری شوند. موضوع دیگر که میگوید شروع توجه مدرن به میل جنسی از نهاد اقرار نیوشی مسیحی بوده است. یعنی کشیش هایی که در اتاق های اعتراف می نشستند و یک نفر به آنها مراجعه می کرد و اعتراف می کرد. فوکو میگوید این نهاد در مسیحیت پایه و اساس علم مدرن تمایل جنسی است چون در جریان اعتراف با رجوع به کتاب «اعترافات جسم» به انواع و اقسام مدارکی که در انواع کلیساها از این اعتراف ها جمع شده است برخورد میکنیم. این کتاب نشان می دهد که اکثریت قاطع اعترافات مضمون جنسی دارند و کشیش از کسی که دارد اعتراف می کند میخواهد نه تنها گناهی که مرتکب شده بگوید بلکه تمام افکاری که قبل، بعد و موقع ارتکاب گناه داشته همه را جزء به جزء برای آن فرد اقرار نیوش توضیح دهد و این یعنی اینکه از فرد مسیحی انتظار می رفته که تمایل جنسی خودش را زیر ذره بین قرار دهد و یک مراقبت طولانی و مستمری از این خواستهها در زمینه تمایلات جنسی داشته باشد همیشه خودش را کنترل کند و آن چیزی که در دوره مدرن، روانکاوی از آنجا زاده شد، همان مراقبه و همان اعترافات است ولی با یک تفاوت و اینکه این دفعه دیگر نه در اتاق های اعتراف بلکه روی کاناپه روانکاو. این همان پدیده است ولی در اینجا به شکل روانکاوی فرویدی سکولار شده است و جنبه غیر دینی پیدا کرده است. ولی مفروضات اصلی همان گفتمان است یعنی اینکه من در سطوح عمیق ضمیر نفسم تمایلاتی دارم که باید آنها را پیدا کنم و آنها را بیان و آشکار کنم تا از چنگالشان رها شوم. بنابراین مفاهیمی که در روانشناسی وجود دارد، ادامه همان سنت اعتراف است. روانکاوی علم مدرن ضمیر نفس است، اما این علم مدرن همراه با پزشکی و روان پزشکی کارش این است که در سطح فردی و جمعیتشناختی سطح اجتماعی آن می شود، هنجارهایی تولید می کنند. برای خلق این هنجارها که یک جور معرفت محسوب می شوند مسلما قدرت لازم است و قدرت است که این هنجارها را وضع می کند و هنجارهایی تولید می کند که ما باید آنها را درونی کنیم تا بعد خودمان را مطابق با آنها پیش ببریم. درواقع دو نوع قید و بند وجود دارد: یکی قید و بند بیرونی است که در شکل ساختارهای قدرت است و دیگری قید و بند درونی است که در آن ما خودمان با درونی کردن هنجارها تبدیل به کسانی می شویم که مطابق خواسته های ساختارهای قدرت جامعه مدرن خودمان را کنترل میکنیم، عمل هایمان را سامان میدهیم و زندگی میکنیم.
دکتر چاوشیان سپس به نقد دیدگاه فوکو پرداخت و در پایان بحث خود گفت: اندیشه فوکو عام نیست و قابل تسری به سایر جوامع از جمله ایران نیست.
این نشست با پرسش و پاسخ حاضران پایان یافت.
*تلخیص از پایاب و صابری