تهیهی گزارش: الناز شیری
نشست فلسفهی مطالبهگری در علوماجتماعی در روز ۱۳ آذر ۱۳۹۸ در سالن کنفرانس انجمن جامعهشناسی ایران با سخنرانی دکتر حسین شیخرضایی و دکتر ح.ا. تنهایی برگزار شد. این نشست که با حضور علاقمندان در ساعت ۱۷ آغاز شد تا ساعت ۱۹:۳۰ ادامه یافت و با پرسش و پاسخ حضار به پایان رسید.
کنکاش نظری و مفهومی مطالبهگری؛ گامی به سوی جامعهشناسی بومی
در ابتدای جلسه، دکتر بخارایی چهار دریچه برای ورود به بحث مطالبهگری را بیان کرده و تأکید کردند که مطالبهگری از جمله مفاهیمی است که شاید در ادبیات جامعهشناسی غرب زیاد مورد تحلیل نظری قرار نگرفته باشد و به همین دلیل، میتوان تلاش در راستای طرح ابعاد نظریِ این مفهوم را تلاشی در راستای بومی کردن جامعهشناسی بدون کاربرد پسوندهای دینی مانند اسلامی و غیره دانست. در نگاه اول، دریچهی ورود به این مفهوم، ارتباط آن با بستر تاریخی و فرهنگی که سیر تحول تاریخی را نشان می دهد و چگونگی بروز آن در گذشته و امروز را بعنوان پدیدههای اجتماعی به عینیت در میآورد. بنابراین مطالبهگری در ایران سال ۱۳۹۸ بسیار متفاوت نسبت به گذشته و البته نسبت به اعتراضات اجتماعیِ همزمان در کشورهای دیگر خواهد بود. اینکه حکمرانی چگونه شکل گرفته و رابطهی میان دولت، بخش خصوصی و جامعهی مدنی چه تعامل و تفاهمی داشتهاند و امروز چگونه با هم در ارتباط هستند از مسائل مهم است. هر چه حکمرانی در جوامع ناکارآمدتر باشد، مطالبهگری سختتر و خشونتآمیزتر می شود و حکمرانی دمکراتیکتر باشد، فضای مناسبتری برای مطالبهگری مسالمتآمیز فراهم میشود.
نگاه دوم به مطالبهگری، نگاه صوری است که به فرم و شکل مطالبهگری توجه دارد و انواع مطالبهگریها را مطالعه میکند. ممکن است به صنفی و حقوقی و اشکال دیگر تعریف کنیم که در چارچوب قانون وجود داشته باشد یا نباشد که این مطالعه معطوف شکل و صورت است. در همین نگاه، میتوان مطالبهگری را معطوف به مطالعهی چراییها کرد که ممکن است مطالبهگری به قصد هویتیابی مورد مطالعه قرار گیرد. هویت فردی و اواعی از هویت جمعیت مثل هویت قومی، نژادی، ملی و غیره مد نظر قرار گیرد.
نگاه سوم که بسیار مهم است، محتوای مطالبهگری را مطالعه میکند و به عناصری که مطالبهگری را شکل میدهند توجه دارد. محتوای مطالبهگری از نظر من میتواند اولاً، امکان شنیده شدن افراد به حاشیه رانده شده را فراهم کند، دوم، امکان تبدیل مطالبات فردی به مطالبات اجتماعی را فراهم میکند، سوم، مطالبهگری در بستر مسئولیتپذیری در جوامع را شکل میگیرد، در جوامعی که بیتفاوتی اجتماعی وجود داشته باشد، مطالبهگری یا شکل نمیگیرد یا در اشکال نابهنجار بروز میکند. چهارم، مطالبهگری عملگرايانه و معطوف به عمل است و صرفاً یک کنکاش ذهنی و توهمی نیست. پنجم، مطالبهگری معطوف به هدف و غایت است و باید در مطالعهی آن به این نکته پرداخت که آیندهی آن چیست. یکی از این اهداف به نظر من به دنبال شکلگیری خِرَد جمعی است؛ یعنی مطالبهگران چه بدانند و چه ندانند به دنبال این هستند که یک خِرَد همگانی و جمعی شکل بگیرد و در نهایت پاسخ گرفتن مد نظرشان است. بر این اساس ما با انواع مطالبهگری مواجه میشویم.
مطالبهگری در سه دیدگاه لیبرالیستی، مارکسیسم عامیانه یا عوامگرایانه و پرگمتیستی
دکتر تنهایی مدیر گروههای علمی و تخصصی جامعهشناسی تفسیری و نظری، مطالبهگری را بیانگر افزایش نارضایتی و وجود شکاف عمیق بین مطالبات مردم و دولت دانستند که میتواند با کنشهای نمادی گسترش یابد و به جنبش اجتماعی منجر گردد یا با کنش نانمادی همراه شده و تبدیل به شورش شود. وی ادامه داد: پس از انتشار یادداشتهایی که دربارهی مطالبهگری داشتم، بحثهایی در نقد نوشتار من مطرح شد که بسیاری از این نقدها، عوامگرایانه بود و پاسخی ندادم. از نظر تحلیل منطقی، ما مفاهیم و اصطلاحات را باید به دو دسته تقسیم کنیم؛ مفاهیم مکتبی و مفاهیم تحلیلی. اگر از دیدگاه مفاهیم و اصطلاحات مکتبی نقد کنیم، نگاه انتقادی ما نادرست خواهد بود. طبیعی است که از دید مارکسیسم، کارکردگرایی اشتباه تحلیل کند، ولی اگر کارکرد و تضاد را از نگاه تحلیلی نقد کنیم، انتقاد درستی انجام دادهایم. پس این علمی نیست که ما از نگاه شخصی یا پارادایم مکتبی خود، به نقد دیدگاههای دیگران بپردازیم. اغلب در تفکرات امروزی و شروع کنشهای نانمادی که در سطح کشور حتی در میان قشر دانشگاهی گسترش پیدا کرده، همهی گفتگوها بدون هدایت شدن به سمت و سوی درست خود، تبدیل به هیجان میشود. آنچه که مسلم است در سالهای اخیر نارضایتی بسیار زیاد است و این قابل انکار نیست. اما آیا میتوان گفت که گفتمان سیاسی در جامعهی ایران به وجود آمده است؟ من به دلایلی این موضوع را سخت میتوانم بپذیرم. از آنجا که شکاف عظیمی میان خواستههای مردم و عملکرد دولت وجود دارد و مردم با بیتفاوتی و بیتوجهی دولت روبرو هستند، این نارضایتی بوی انقلاب و در معنای مثبت، تغییر نظام اجتماعی را میدهد. در صورتی که تحلیلها و تحقیقهای من چیز دیگری را نشان میدهد. البته ممکن است من اشتباه کرده باشم، اما قصد دارم توضیح دهم پایههای نقدهای وارد شده به بحثهای من را همرستی با دولت به شمار آوردهاند چیست؟ حداقل جامعهشناسان میدانند که من نهتنها همدست دولت نبودهام، اتفاقاً از سوی دولت نادیده گرفته شده و به حاشیه رانده شدهام. گروهی منتقد تصور میکنند که مطالبهگری به معنای براندازی و حداقل رفتن به سوی براندازی است و چون من از براندازی صحبت نمیکنم، بنابراین من را محافظهکار میدانند. به همین دلیل من همیشه سعی میکنم بحث را از یک مبنای فلسفی شروع کنم.
من بر اساس سه دیدگاه به مطالبهگری میپردازم: دیدگاه لیبرالیستی، دیدگاه مارکسیستی عوامگرايانه و دیدگاه پرگمتیستی. دیدگاه لیبرالیستی، أن گونه که در دنیای صنعتی وجود دارد با پذیرش مطالبهگری همراه است و در سندیکاها و احزاب به گفتگو با مطالبهگران میپردازند. اما نقد وارد به این دیدگاه این است که جهتگیری گفتگو به سمتی است که قدرت بیشتری را در اختیار دارد. بنابراین در تضاد دولت و ملت اولویت با منافع دولت، کارفرما و صاحبان سرمایه است و مردم همیشه این ضعف را حس میکنند، به همین دلیل من با این دیدگاه همسویی ندارم. در دیدگاه مارکسیستی عوامگرایانه یا عامیانه، مطالبهگری را تنها با منطق تناقض و اسلوب دیالکتیک قطبی میپذیرد و تنها به راه حل مسلحانه میاندیشد. در این دیدگاه براندازی و تغییرات بسیار عمده را هدف مطالبهگری میپندارند که البته این دیدگاه منسوب به مارکس است و مارکس در سال ۱۸۷۲ بارها در این نظر خودش تجدیدنظر کرد و گفت کشورهایی مانند انگلستان و آمریکا انقلاب مسلحانه نمیکنند. من با نظر مارکس موافقم و معتقدم مارکس ستون جامعهشناسی مدرن است؛ مارکس هم در پایان عمرش به گفتگوهای اتحادیهای و سندیکایی رجوع کرد و از دیکتاتوری پرولتاریا پرهیز کرد. در برابر، پرگمتیسم معتقد است با شیوهی تفسیرگرایی بلومری و همکنشگرایی نمادی، دو سوی گفتگو یعنی مطالبهگران و کارفرماها باید دارای قدرت سازمانی برابر باشند. به همین دلیل تا اتحادیهها و احزاب و سندیکاهای مستقل از دولت تشکیل نشوند، گفتگوهای سندیکایی به جایی نمیرسد. من در حال حاضر مطمئنم که دولت راضی نخواهد بود سندیکاها و اتحادیههای مستقل از دولت تشکیل شود تا با مطالبهگران به گفتگو بنشیند. وقتی گرایش دولت این است که مطالبهگران را ناآگاه بداند و قدرت خود را در برابر آنان افزایش دهد، چنین اتفاقی نمیافتد. اما من معتقدم اگر این برابری قدرت در چارچوب سندیکاها، اتحادیهها و احزاب مستقل شکل بگیرد، مطالبهگری میتواند در بخش سازماندهی موفقتر عمل کند و دستیابی به اهداف نیز تسهیل شود. بنابراین بدون شکلگیری اتحادیهها و احزاب و سندیکاها ما در مطالبهگری نمیتوانیم به جایی برسیم گفتگویی درست و منطقی داشته باشیم. در ایران این شرایط تاریخی فراهم نیست و باید فراهم شود. در بسیاری از کشورهای صنعتی هم این شرایط در گذشته وجود نداشته و به مرور زمان، اصلاح شده است. ما مدرنیته را از سال ۱۴۰۰ میلادی مطالعه میکنیم و چندین سده مبارزه صورت گرفت تا کشورهای صنعتی به نقطهای که الان هستند، رسیدند. نمیتوانیم خوشبین باشیم که به زودی این برابری قدرت مطالبهگرایان و مسئولین در سندیکاها اتفاق بیفتد. اما من با این موضوع هم مخالف هستم که کشاندن تضاد بعنوان بستر گفتگو و مطالبهگری به تناقض که نتیجهای جز شورش و در شکل خوشبینانه، انقلاب ندارد، استراتژی اعتراضی باشد. این مسلم است که این استراتژی چیزی جز از بین رفتن سرمایههای باقیماندهی ایران نخواهد داشت؛ این محافظهکاری نیست، بلکه یک واقعیت است. نهضتهای سیاسیِ صدالهی اخیر هیچکدام موفق نشدند که اهداف خود را پیش ببرند و موجب پیشرفت شوند، پس این راه درست نیست و چرا ما باید راه غلط را دوباره طی کنیم؟
مبانی فلسفی مطالبهگری؛ پرگمتیسم، همکنشگرایی نمادی و دیالکتیک چنداسلوبی
تنهایی مبانی فلسفی مطالبهگری را در دیدگاه خود تلفیقی از پرگمتیسم، همکنشگرایی نمادی بلومر و منطق چنداسلوبیِ دیالکتیک دانست و گفت: در پرگمتیسم همه چیز با طرح مسئله و به قول دیویی برخورد با مسئله شروع میشود. ممکن است مردم مدتی زندگی کنند و دچار فقر و بدبختی باشند، اما آن را مسئله ندانند. ممکن است دولت مدتها پاسخ ندهد یا به درستی پاسخگو نباشد، اما مردم آن را بعنوان یک مسئله نگاه نکنند و ساده از کنار آن عبور کنند. وقتی مطالبهگری آغاز میشود که مردم با خِرَد جمعی مسئله را تشخیص بدهند. در تفسیرگرایی آمریکایی ما معتقدیم هر انسانی به مثابه انسان بودن، تفسیرگر و کنشگر است، بنابراین میتواند مسئله را تشخیص دهد. اما آن چیزی که روشن است تشخیص اقشار مختلف در زمانها و مکانهای یکسانی رخ نمیدهد. ممکن است گروهی زودتر و گروهی دیرتر تشخیص دهند. بنابراین هر انسانی کنشگر و بالقوه، یک مطالبهگر است. اما وقتی میتواند مطالبهگرِ بالفعل باشد که مسئلهی زمان خودش را درک کند. اگر مسئله را درک نکند، ممکن است در هیجانات زمان خودش با کنشهای نانمادی درگیر شود. من معتقدم در سالهای پیش از دههی ۱۳۹۰ مطالبهگری صنفی به این مرحله که مطالبات صنفی چه چیزی هستند و پاسخش چه چیزی است، نمیرسید و به مجرد اینکه مطالبهگری صنفی شروع میشد، هیجانات سیاسی آن را منحرف میکرد و در نهایت سرکوب میشد. نتیجه این بود که ارعاب عمومی گسترش پیدا میکرد و دوباره جنبشهای اجتماعی عقب میافتاد. اما از سال ۱۳۹۵، آنچه که در مطالبهگران هپکو و آذرآب اراک توانستند مسئله را تشخیص دهند که فعلاً اختلافشان با نظام سیاسیِ کلان نیست و با مدیر کارخانه و سیستک اداری که به سمت مالکیت شخصی حرکت میکند، مشکل دارند. گفتگوی برابر اتفاق نیفتاد، اما نتیجهای موفق داشت؛ چون معوقات کارگران پرداخت شد، مدیرعامل تغییر کرد و من خوشحال بودم که منطق مطالبهگری بر اساس تشخیص مسئله پیش رفته است. این اولین گفتمان مطالبهگری صنفی بود که درست پیش رفت و میتوانست بازتولید شود. اما اینکه چرا بازتولید نشد، مسائل زیادی قابل طرح است که مهمترین آن، اشتباه در برنامهریزی دولت است. دولت و مسئولان میبایست به مطالبات مردم توجه کنند و این مربوط به همان بخشی است که دولت خودش را برتر از مردم میداند. بنابراین ارج و احترامی برای ارزشها، اعتقادات و خواستههای مردم قائل نیست و این چیزی نیست که فقط من بگویم؛ اینها اطلاعاتی است که من با مطالعهی فرود به زمینی از مصاحبه با مردم به دست آوردهام.
اگر مسئله تشخیص داده نشود، مطالبهگری هدف اصلی خودش را گم میکند و بستگی دارد که موج هیجانات مردم را به کدام سو ببرد؛ در این موقعیت حرکتهای اعتراضی به سمت شورش پیش میرود، شورش یک حرکت اجتماعی مبتنی بر کنش نانمادی است که محکوم به شکست است. بنا به تعبیر بلومر، وقتی حرکت اجتماعی با کنش نانمادی درگیر باشد، از انگیزش اجتماعی به سوی روح گروهی و دلگرمی جمعی حرکت میکند، اما نمیتواند ایدئولوژی و آرمان پیدا کند. بنابراین بدون ایدئولوژی، تاکتیکی مشخص نیست و حرکتهای اعتراضی نمیتوانند پیش بروند. در مطالبهگریهای ایران در سالهای ۱۳۹۵ و ۱۳۹۶، مطالبهگری صنفی رخ داد و بهتدریج خطاهایی که مسئولین داشتند، مطالبات را به سمت مطالبهگری سیاسی سوق داد، اما مطالبهگری سیاسیای که گوهر و ماهیت سیاسی نداشتند. اگر مطالبهگران مسئله را تشخیص بدهند و به سمت کنش نمادی حرکت کنند، ۷ نوع مطالبهگری میتواند رخ دهد که عبارتند از: مطالبهگری صنفی، مطالبهگری قومی و نژادی، مطالبهگری هویتی، مطالبهگری دینی، مطالبهگری ملی، مطالبهگری سیاسی و مطالبهگری جنسیتی. این مطالبهگریها را من در رخدادهای درون ایران تشخیص دادهام و بر اساس دادههایی هستند که از اتفاقات داخل ایران گردآوری کردهام. پررونقترین مطالبهگری در ایران، مطالبهگری صنفی است و من هم به همین دلیل بیشتر به این نوع از مطالبهگری پرداختم. این بدان معنا نیست که سایر انواع مطالبهگری در ایران وجود نداشته است یا ارزش کمتری داشته است، بلکه بیشتر به دلیل مطالعهی دقیقتر به یک نوع که بیشتر در جامعه رایج است، پرداختم. ما در ایران مطالبهگری جنسیتی هم داریم و زنان به دنبال حقوق مدنی خود هستند، مطالبهگری سیاسی هم در اختلافات اصوالگرایان و اصلاحطلبان یا ظهور طیف جدید سیاسی یا مخالفت روشنفکران با هر دو طیف سیاسی دیده میشود که الزاماً مفهوم براندازی ندارد و مبتنی بر تناقض نیست. ما سالهاست که در کشورهای صنعتی مطالبهگری سیاسی میبینیم، اما در این کشورها نه انقلاب شده و نه کودتا. دلیل به وجود آمدن توسعهی پایدار در برخی کشورها این است که مطالبهگری بر اساس تضاد مثبت شکل گرفت نه بر اساس تناقض. اما در ایران مطالبهگری سیاسی وجود داشته که بیشتر تحریک گروههای اجتماعی از سوی گروههای ذینفع داخل قدرت بوده و راه به جایی نمیبرده است. در موارد دیگر، فرودستان به دلیل خشم از وضعیت موجود ناگهان با هیجانات خود سیاسی میشدند و درنهایت موضوع این گروه مسائل اقتصادی، معیشتی و خدمات درمانی است نه مشکلات حاکمیتی. این مسائل در جریان مطالبهگری به مطالبهگری سیاسی تبدیل میشود که نانمادی هستند. اگر از ابتدا با شعور سیاسی، مسئلهی سیاسی حاکمیت تشخیص داده میشد و بر سر همین مسئله کنشهای نانمادی ایفا میشد، ما با گفتان مطالبهگری سیاسی روبرو بودیم. ما در ایران در حال حاضر به شکلی خفیفتر، مطالبهگری ملی هم داریم؛ کسانی که به هویت عربی اعتراض دارند و بخصوص در فضای مجازی به دنبال هویت ایرانی و آریایی هستند. جریانی به وجود آمده که خواستار پررنگ شدن ارزشهای ملی در برابر ارزشهای عربی یا دینی است. اینها به معنای موافقت یا مخالفت نیست، بلکه شرح آن چیزی است که در جامعهی امروزی رخ میدهد. مطالبهگری هویتی هم یکی دیگر از گفتمانهای مطالبهگری است؛ اینکه ما چه کسی هستیم؟ هویت ما انسان بیگانهی مارکس است یا عروسک کوکیِ فروغ فرخزاد یا غربزدهی جلال آل احمد؟ واقعاً هویت ما بعنوان استاد دانشگاه و دانشجو چیست؟ اینکه بحثهایی تکراری را کلاسها طرح شود، نه مشکلی از علم حل میکند و نه از زندگی ما. ما باید هویت خود را بتوانیم پیدا کنیم. بحران هویت بسیار جدی است و با یک شناسنامه حل نمیشود. آموزش و پرورشی که با فشار آوردن هنجاها از بالا دانشآموزان ررا میخواهد مجبور به همانندی کند، چه قدمی در راه هویتیابی بر میدارد؟ در جایی که اجتماعی کردن جایگزین اجتماعی شدن شده است، این بحران هویت چگونه پاسخ داده میشود؟ آیا این روند یک هویت سازنده را تولید میکند؟ مطالبهگری قومی و نژادی هم به دلیل تنوع اقوام در ایران زیاد است؛ از عربهای خوزستان تا کردها، ترکها، بلوچ، ترکمنها و سایر اقوام در ایران گاهی گفتمان مطالبهگری را خیلی جدی میکند، اما مطالبهگری نژادی ما در ایران نداریم یا خیلی به ندرت دیده میشود. اما مطالبهگری صنفی به دلیل مسائلی که مردم در مشاغل مختلف دارند، برجسته شده است؛ مثل معلمانی که حقوقشان را نمیگیرند، بازنشستههایی که مشکلات معیشتی زیاد دارند، کارگرانی که معوقات دارند و بیمهشان واریز نمیشود و مسائلی از این قبیل که مردم را به جایی رسانده که میبینند هر چه تلاش میکنند، هزینه و بودجهی خانواده همخوانی ندارد. در اوج این مطالبهگریهای صنفی، بازی عجیبی به وجود آمده و در یک شب، هزینهها ۳۰۰ درصد افزایش یافت. این موجب شکلگیری آتشفشان شد و بعد اعلام شد که در ۴۸ ساعت همه چیز خاموش شد. چطور؟ آیا تضادها و تناقضهایی که در میان مردم خفته از بین رفت؟ نتیجهی همهی اینها بیاعتمادی مردم است، خود ملی ما آسیب دیده و اعتماد زائل شده است. وقتی مردم میبینند که پول کار مردم داده نمیشود و در جای دیگری که منافع آنان را تأمین نمیکند، هزینه میشود، شکاف عمیقی ایجاد میشود.
نسبت فردیت و مطالبهگری بر اساس بستر اجتماعی- تاریخی جامعه
تنهایی ادامه داد: اصل روایت بلومر بر اساس مفهوم کنش نمادی، به صورت کنش پیوسته در کنش اجتماعی دیده میشود و مطالبهگری را بر مبنای کنش انسان تعریف میکند. من دو قطعهی کوچک از کارهای بلومر را برایتان میخوانم تا نشان دهم که توجه بلومر به کنشگری انسان است. چون مطالبهگری یک امر آسیبشناختی نیست و انسان بعنوان کسی که تحلیل موقعیت میکند، تعریف شده است. در قضیهی سوم بلومر ما میبینیم که او میگوید: انسان نقشگیری میکند، یعنی نظام تقسیم اجتماعیِ کار را درک میکند، خودش و دیگران را در موقعیت ارزیابی میکند، بعد احتساب عملیاتی میکند، سپس تفسیر موقعیت کرده، انتخاب میکند و در نهایت، عمل میکند. این انتخاب انسان برای کنش، جزئی از گوهر آدمی است که نمیتوان آن را از انسان جدا کرد. اما بر اساس احتساب پرگمتیستیک باید شناخت مسئله کنیم. مسلم است که دنیای پیشامدرن، بستری برای مطالبهگری فراهم نمیکرد و اگر هم مطالبهگری اتفاق میافتاد اغلب از سوی روسنفکرانی بود که در یک خاصیت بازنگرانه میتوانستند فرصتی را برای خود فراهم کنند. مید و بلومر معتقدند که کنشگری و مطالبهگری جزسی از گوهر آدمیست، اما ساخت اجتماعی- اقتصادی و ساخت قدرت در جوامع، همیشه این بستر را برای انسان فراهم نمیکند. در جوامع پیشامدرن، که وبر آن را سنتی میداند، دوکهیم جوامعی با همبستگی مکانیک، مید و بلومر به آن جوامع من اجتماعی (me) میگویند، یعنی جوامعی که فشار اجتماعی فرصتی برای فعال شدن فردیت انسان فراهم نمیکند. به همین دلیل مدرنیته، اساساً با رها شدن فردیت تعریف میشود. بستر اجتماعی که تغییر کند و هر چه امکان فردیت بیشتر فراهم شود، امکان مطالبهگری بیشتر است.
یکی از کارهایی که بلومر انجام میداد این بود که مباحث تئوریک خودش را با مصادیقی از جامعهی خودش نشان میداد و جزء جامعهشناسان صندلینشین نبود، بلکه پرکتیکال بود. بلومر بحث تبعیض در جامعهی آمریکایی را در تضاد میان دو گروه بازدارنده و پذیرنده طرح میکند و معتقد است حرکت از بازداندگی به سوی پذیرندگی در طبقهی حاکم مستلزم یک حرکت مطالبهگری است. او مینویسد: «پر آشکار است هر گاه از جداسازی به مثابه مسئلهی اجتماعی سخن بگوییم، یعنی شرایطی که باید از آن جلوگیری کرده و یا باید بر آن پیروز شویم ما به تمام فرایند جداسازی نمیپردازیم. در برابر، ما به نمونهی خاصی از آن میپردازیم که به چالش در آمده است. چنین چالشهایی به صورت مطالباتی برای پذیرفته شدن در یک گروه یا سهم بردن از امتیازاتی است که گروه انحصارگر یا بازدارنده سهیم شدن آنها را انکار یا مردود میکند. روشن است که چنین مطالباتی از خلال کاربرد استاندارهای یک گروه پذیرندهی بزرگتر اعتبار و موجودیتش را به دست آورده است؛ مانند جامعهای با هوش بازِ سیاسی یا گروهی با حقوق قانونیِ شهروندی یا گروهی با اخلاق محلهای با پشتوانهای از انتظارات اخلاقی. چون خطوطی از کنش و نمونههایی از بازدارندگیهای گروهی تنها موقعی مورد شک و بدگمانی قرار میگیرند که حقوق اخلاقی و سیاسی را نقض کنند... تبعیض زمانی به وجود میآید که سلسله امتیازات خصوصیِ خاص حقوق و اخلاق بعنوان حقوق و اخلاق عمومی پذیرفته شده است. اما گروه بازدارنده چنین تغییری را نمیپذیرد». مثلاً صندوق بازنشستگی معلمین که با سهیم شدن معلمان در این صندوق مخالف است، گروه بازدانده است و معلمان هم گروه مطالبهگر هستند. اینجا دو گروه از هم جدا میشوند: گروهی که حق خود را مطالبه میکنند و گروهی که حق خود را نمیخواهند. هر چه بستر بروز فردیت و مدرنیته آمادهتر باشد، این گفتگو کمخشونتتر خواهد بود و آرامتر پیش میرود. در تعریف گروههای مطالبهگر و بازدارنده از حقوق اجتماعی یک شکاف جدی معرفتشناختی وجود دارد، این شکاف را کدام سیاستمدار میتواند حل کند؟ این کار، وظیفهی جامعهشناس است. اینجاست که معتقدیم برای جامعهشناس نه همدستی با دولت و نه همدستی با کارگر پذیرفته نیست، بلکه همسویی با جوامع مدرن و باز که بتوانند حقوق مدنی را تشخیص بدهند و رعایت کنند. حقوق همهی گروهها باید رعایت شوند و نمیتوان هیچ گروهی را بدون حق دانست.
بحث دیگری که در مربوط به دهههای میانی قرن بیستم است و اختلافات شدیدی در جامعهی صنعتی آمریکا و روابط کار وجود داشت. نتیجهی مطالعات بلومر به اینجا رسید که آمریکا نمیتواند دمکراتیزه شود، مگر اینکه حق اعتصاب را به رسمیت بشناسد و اهدم آن را در اختیار گروهها و اقشار اجتماعی قرار دهد. قدرت در دست سرمایهدار و سیاستمدار و دولت است و اعتراض دیگران با مانع روبرو شده است. ولی اگر حق اعتصاب قانونی شود، گروههای مختلف اعتراض و اعتصاب میکنند و مطالبات باید بررسی شوند. بلومر تشخیص داد که اعتراض و اعتصاب آسیب نیست، طبیعی است که باید باشد و جامعه باید بستری فراهم کند که این اعتراضات شکل بگیرد. اما در بستری مشخص که سندیکاها، اتحادیهها و احزاب مستقل وجود داشته باشند. «ابراز میشود که صنعتی شدن آغازین بیسازمانی شخصی و اجتماعی را با ترویج و رهایی انتظارات و خواستههایی برای شیوهی نوین زندگی پیش میبرد. معمولاً صنعتی شدن را تولیدکنندهی خواستههای رهایی زنان، آزادی بیشتر برای جوانان، مطالبات عمومی برای استاندارهای زندگی اجتماعی، سود، ثروت و بالا رفتن پایگاه اجتماعی، جاهطلبیِ شخصی، برآوردن آمال و آرزوهای تازه و پرهیز از بسیاری از شیوههای قدیمی زندگی در بخشهای گوناگون جمعیتی میدانند. این انواع کلیِ مطالبات و خواستههای زندگی حالتی چون تخمیر اجتماعی ایجاد میکند که هم دال بر نارضایتی از سبک کنونی زندگی است و هم برگشت از زندگی سنتی را درمان این نارضایتی نمیداند. در برابر به نسل متفاوتی از زندگی بعنوان چشمانداز زندگی آینده شاره دارد». مطالبهگری اینجاست که نه گذشته را میپذیرد و نه توانسته آینده را تعریف و مشخص کند. بنابراین مطالبهگری یک کنش مثبت در پارادایم تفسیرگرایی آمریکایی است.
چارچوبهای توجیهکنندهی حق؛ بدیهی بودن حق، مبنای الهی حق، طبیعی دانستن حق، چارچوب سکولار
دکتر شیخ رضایی ابتدا به بدبینی و تردید در کاربرد گفتمان مطالبهگری از سوی بخشی از گفتمان رایج در ایران پرداختند که این گفتمان از نوعی فریب یا گونهای سوءاستفاده میتواند بهره گیرد و تأکید کردند زمانی که ابزار و رسانههای حاکمیت مطالبهگری را تعریف کنند، اعتراض محدود و کنترل شده در چارچوبی محدود از سوی اشخاص مشخص معنای مطالبهگری میگیرد که توسط عموم مردم از آن فریب استنباط میشود و این، همان معنای رایج در بخشی از گفتمان رسمی در ایران است.محور دوم بحث ایشان به آنچه که انسان میتواند مطالبه کند، اشاره داشت. وی پیوند بین حق و مطالبه را تشریح نمود و آنچه که انسان حق خود میداند و مهمتر دانستن هر حقی نسبت به حق دیگر را در چارچوبهایی که حقوق را تعریف میکنند، شرح دادند. وی چهار چارچوب را در فلسفهی حقوق معرفی کرد:بدیهی بودن حق که در اعلامیهی استقلال آمریکا از این چارچوب استفاده شده و حقوق شهروندان آمریکا بدیهی دانسته شده است. در کنوانسیون حقوق بشر هم این چارچوب حاکم است که بر اساس این چارچوب، تضاد بین دو امر بدیهی حل نمیشود. مبنای الهی حق که حقوق را با ارجاع به یک چارچوب دینی مشخص میکند و حق را به امر الهی تقلیل میدهد. این چارچوب برای کسانی که دینمحور نیستند هیچ توجیهی ندارد. در زمان حاکمیت کلیسا این چارچوب ابزار مهمی برای محدود کردن افراد بود.طبیعی دانستن حق که این چارچوب مدافعان زیادی ندارد. برای مثال کلیسا بر اساس همین چارچوب پیشگیری از بارداری را مجاز نمیدانست، چون کارکرد طبیعی بدن زن، تولید مثل است. چارچوب سکولار که رایجترین چارچوب توجیهکنندهی حق است. آنچه که انسان را از سایر حیوانات متمایز میکند، مبنای حق است و ویژگیهای منحصر بفردی میباشد که خاص انسان بوده و هست. پس اختیار، اراده و آزادی و غیره حقوق انسان به شمار میروند.
شیخ رضایی تصریح کرد، هرچه گفتمان عمومی همگراتر شود، مطالبهگری مسالمتآمیزتر خواهد شد. اما در مهم تشخیص دادن حق برای مطالبهگری هم شبهاتی وجود دارد. مثلا امنیت مهمتر است یا اینترنت؟ حکومت به امنیت بها میدهد و اولویت دوم با اینترنت است.ایشان در مورد نیاز به آموزش برای مطالبهگری به نقش آموزش و پرورش گفتگومحور تأکید کردند و مهارت گفتگو را یکی از دانشهای عمومی به شمار آوردند که هر انسانی باید از آن بهرهمند گردد. رکن دوم که بیارتباط با مهارت گفتگو نیست، تفکر انتقادی و بحث نقادانه است که در تنشهای اجتماعی جای خالی خود را نشان میدهد.
نکات مورد اشاره در بخش پرسش و پاسخ عبارتند از: همگرایی مردم با دولت و پذیرش خواستههای دولت، موجب نفی مفهوم مطالبهگری میشود که در پاسخ به قانونی شدن حق اعتصاب و اعتراض به آن پرداخته اشاره شد. چارچوب سکولار و هر چارچوب دیگری میتواند تبدیل به همان بخش از گفتمان رایج شود که مطالبهگری را آنومی تلقی کند. در این باره دکتر تنهایی به تفاوت مفاهیم تحلیلی و مکتبی اشاره کردند و تفاوت مفهوم ناب در فلسفه را با مفهوم جامعهشناختی توضیح دادند. وی مفهوم امنیت را از دیدگاه جامعهشناختی الزاماً استراتژیک ندانستند و نیاز به دارو و گاهی تهیهی دارو از طریق اینترنت را امنیت جانی به شمار آوردند. بنابراین اینترنت در شرایط فعلی که برخی مشاغل را به خود وابسته کرده با امنیت در ابعاد مختلف زندگی هم فراخوان است.