دومین نشست گروه علمی- تخصصی جامعهشناسی احساسات در سال تحصیلی 92-93 که روز 28 مهر 1392 برگزار شد به موضوع «احساسات مثبت موثر در مشارکت در خانواده» اختصاص یافته بود و دکتر شیوا صادقی پور به بحث پیرامون این موضوع پرداخت.
آنچه در ادامه میخوانید خلاصه مباحث طرح شده در این جلسه است.
در رابطه با عامل احساسات و تأثیر آن بر مشارکت فرد در خانواده میتوان گفت: بر طبق نظریات کمپر (2006) پیامدهای بدست آوردن یا از دست دادن قدرت و پایگاه در یک رابطه اجتماعی، پدیدآورنده احساسات است. بر طبق نظریات او، چنانچه قدرت در اختیار تمامی اعضای خانواده نبوده و تنها در اختیار یک عضو (مثلا مرد یا پدر) قرار گیرد، ترس و اضطراب به سایر اعضا منتقل شده که پیامد آن کاهش مشارکت از سوی آنان میباشد و بالعکس چنانچه قدرت در اختیار تمامی اعضای خانواده قرار گیرد، احساس امنیت برای آنان بوجود آمده که نتیجه آن افزایش مشارکت تمامی اعضای خانواده است. همچنین اهمیت دادن به نقش زن از سوی شوهر و نیز فرزندان از سوی والدین، در شوهر و والدین احساس مثبت ایجاد خواهد کرد و بالعکس بیاهمیت تلقی کردن نقش آنان در شوهر و والدین احساس منفی ایجاد خواهد کرد.
در این رابطه بر طبق نظریات لاولر (2001) ساختارهای مبادله در نظام خانواده، زمینه ساز فعالیتهای مشترک برای عاملان نقشهای مختلف این نظام است. این فعالیتهای مشترک، تأثیرات احساسی مثبت یا منفی بر عاملان بر جای میگذارند. آنها پدیدآورنده احساسات کلی هستند. عاملان این احساسات را به نظام خانواده نسبت میدهند. این امر به میزانی رخ میدهد که عاملان موظف به انجام کنش باشند و از این طریق است که احساس آنها نسبت به مسئولیتپذیری مشترک افزایش مییابد. تحت این شرایط، چنانچه احساسات مثبت در مورد خود (افتخار) و دیگری (قدردانی) بروز یابد، با تعلقات عاملان هر یک از نقشها به نظام خانواده پیوند متقابل مییابد و به واسطۀ همین پیامدهای احساسی حاصل از آن است که مشارکت در خانواده تقویت میشود.
در این راستا بر طبق نظریات ترنر (2003) میتوان گفت که اگر انتظارات عاملان نقشهای مختلف در خانواده از همکاری با سایرین محقق شود، احساسات مثبتی در آنها شکل میگیرد که به تداوم مشارکت منجر خواهد شد و بالعکس اگر این انتظارات محقق نگردد، آنها احساسات منفی را تجربه خواهند کرد. اگر آنها این شکست در تحقق انتظارات را به خانواده نسبت دهند، نسبت به آن ابراز خشم کرده و کاهش انرژیشان در ایفای نقش، سبب کاهش مشارکت آنها در این نظام خواهد شد.
از آنجا که از نظر ما این احساسات مثبت است که عامل افزایش مشارکت فرد در خانواده می شود، در اینجا با بهره گیری از نظریات کمپر (2006)، لاولر (2001) و ترنر (2003)، احساسات مثبتی را که در فرآیند کنش افراد در خانواده میتوانند شکل بگیرند را به شرح زیر در نظر گرفته ایم:
بر این اساس، در سطح میانی نیز رابطه احساسی مثبت عاملان نقشهای مختلف نظام خانواده نسبت به مشارکت را مورد بررسی قرار دادهایم.
در رابطه با تأثیر احساسات بر مشارکت در خانواده، نتایج این پژوهش نشان میدهند که احساس مثبت افراد نسبت به مشارکت، عامل مهمی در افزایش مشارکت آنان است. در سطح خرد آن عاملی که تمایز بین کنش مشارکتی برانگیخته (که کنش فعال تری است) را با کنش مشارکت اجباری (که کنش منفعلانهتری است) ایجاد میکند، حداکثری بودن احساس مثبت افرد نسبت به مشارکت است. همچنین در سطح میانی نیز عاملی که تمایز بین خانواده سنتی (که گونه مشارکتیتری از خانواده است) را با خانواده اضطراری (که گونه غیر مشارکتیتری از خانواده است) را ایجاد میکند حداکثری بودن رابطه احساسی مثبت عاملان نقشهای مختلف خانواده نسبت به مشارکت است. یافته دیگری نیز که در اثر استفاده از تحلیلهای غیرخطی رسیدن به آن ممکن شد این است که شدت تاثیر احساس مثبت بر افزایش مشارکت در محدوده متوسط تا زیاد بیشتر از شدت تاثیر آن از محدوده کم تا متوسط است.