نشستی که در دوازدهم دی ماه سال 84 توسط گروه علمی ـ تخصصی مطالعات زنان انجمن جامعه شناسی ایران برگزار شد، به «نقد و بررسی آثار غزاله علیزاده» اختصاص داشت. در این جلسه لیلا رهبر به مروری کلی بر زندگی و آثار این نویسنده پرداخت. پس از آن دکتر نیره توکلی مقاله خود را با موضوع “نقد فمینیستی داستان بعد از تابستان، ازدواج و توقف رشد“ ارائه داد و سپس دکتر مریم حسینی به تحلیل عشق در آثار علیزاده پرداخت.
”غزاله علیزاده از نسل اول زنان داستاننویس است که در سال 1325 در تهران به دنیا آمد. لیسانس علوم سیاسی خود را از دانشگاه تهران گرفت و در دانشگاه سوربن پاریس در رشته فلسفه و سینما درس خواند. نخستین کتاب او ”بعد از تابستان“ و شاخصترین آثارش ”خانه ادریسیها“ و مجموعه داستان ”چهار راه“ آخرین کتاب او است. بهترین داستان این مجموعه، داستان ”جزیره“ است که گفته میشود بالاخره بعد از سی سال از طرف مجله گردون، قلم زرین جایزه بهترین قصه کوتاه را برده است. آثار دیگر علیزاده، ”شبهای تهران“ مجموعه داستانی ”با غزاله تا ناکجا“ (داستان های کوتاه سوچ، دو منظره و غیره) و مجموعه قصه های «سفر ناگذشتی» است.
وی که زندگی خانوادگی ناموفقی داشته، بعد از دو بار اقدام به خودکشی ناموفق، در حالی که مدت سه سال بوده از بیماری سرطان رنج می برده، در اردیبهشت 75 در روستای جواهر ده در شمال ایران (مازندران)، خودش را به درختی دار میزند.
لیلا رهبر دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات زنان که نخستین سخنران این نشست بود، بعد از این مقدمه، در مقاله اش، به بیان و تحلیل خلاصه ای از دو داستان ”خانه اردیسی ها“ و ”جزیره“ پرداخت.
به تعبیر او، نویسنده در داستان خانه ادریسی ها از سویی مطرح می کند که زنان چه از طبقه اشراف و چه از افراد ناشناس، همه در زندگی به نوعی قربانی مردان (نظام مردسالاری سنتها و تعصبات) بودند اما از طرفی هم نشان میدهد که زنان مقتدری نیز وجود دارند که زنان و مردان دیگر از او حساب میبرند و برخی که از رفتار او لذت میبرند.
رهبر تأکید کرد: داستان خانه ادریسیها نشان¬گر وضعیت زنان جامعه ما در حوزه سیاسی ـ اجتماعی و خانوادگی است و نشان می دهد خیلی از زنان این جامعه بزرگ شده در نظام مردسالاری هستند که همچنان ادامه دارد البته این روند گرچه هنوز به شکلهای متفاوتی جلوه گر می شود ولی شاید بتوان گفت آگاهی و حرکت زنان باعث شده که شدت گذشته را نداشته باشد.
وی در ادامه پس از بیان خلاصه ای از داستان جزیره، برداشت خود را از ”پیامی که متن می دهد“، این گونه توصیف کرد: زن امروز دیگر آن زن پردهنشین، بیتحرک و محصور در خانه نیست بلکه زنی است که هم میتواند در عرصه عمومی جامعه حضور داشته و در سرنوشت جامعه دگرگونی به وجود بیاورد و هم میتواند در عرصه خصوصی (خانواده) تغییر ایجاد کند.
رهبر افزود: علیزاده در آثارش هم به جنبه زندگی خانوادگی و هم آنچه در اجتماع زمانش میگذشته، پرداخته و نقش زنان و مردان را در آن بیان کرده است. او در داستانهایش یک سویه نگاه نکرده و اگر تصویر مثبت یا منفی از زنان ارائه داده، در مقابل آن، تصویر مثبت یا منفی را از مردان هم آورده؛ اگر موفقیت یا شکست را برای زنان عنوان کرده متقابلاً برای مردان هم آورده و تفاوت های زیست شناختی و فیزیولوژیکی را خاص یک جنس ندانسته است. البته این در حالی است که او نقش زنان را به دلیل کم¬رنگ بودن آن در طول تاریخ، برجسته نشان داده و به نظر می رسد آثار غزاله علیزاده صورتی از تجدد ادبی است چرا که وی خود را در قالب شخصیت های داستانی مطرح می کند.
سخنران بعدی این نشست، دکتر نیره توکلی عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی بود. او در مقاله خود ابتدا به آشنایی و همکاری خود با غزاله علیزاده در حدود سال 1355 اشاره کرد و به بیان برخی ویژگی های شخصیتی او پرداخت. وی سپس برخی از انتقادات وارد شده به آثار علیزاده را مورد بررسی و تحلیل قرار داد و با بیان نمونه ای در این باره گفت: ”میرعابدینی او را نویسندهای رویابین معرفی کرده که حس خود را در پرده ی وصف هایی رنگین بروز میدهد. او معتقد است که شخصیت های مجموعه داستان ”سفر ناگذشتنی“ او، در رویای فرار از دلتنگی های تسکین ناپذیر، به سیر و سلوکی اشرافی برای رسیدن به خوشبختی می پردازند. اشتیاق آنان برای پیوند با طبیعت آغازین و سرچشمه های جادویی حیات، صبغه ای عرفانی به داستانها می بخشد. او داستان ”بعد از تابستان“ را نیز دارای چنین حال و هوایی میداند و میگوید این داستان توصیفی از رابطة عاطفی دو دختر با معلم سرخانه شان به شیوة یادآوری گذشته است. آنان ـ مثل اغلب زنان داستانهای علیزاده ـ رویایی را می پرورانند و عمری در خیال میزیند، اما در برخورد با واقعیت از توهم به در می آیند و فرو می ریزند و در لاک تنهایی و انزوا میخزند. این سرنوشتی است که برای اغلب زنان علیزاده تکرار می شود. حس میکنند شکست خورده اند و با اضطراب در مییابند که رویایشان غرقۀ وحشت برخورد با واقعیت شده است. “
توکلی پس از نقل قول از این منتقد، برداشت خود را از داستان های علیزاده، کاملاً متفاوت از او دانست و گفت: هنگامی که مردان آثار زنان را نقد می کنند، گاه خطای دید آنان چنان فاحش است که به راحتی نمیتوان از آن چشم پوشید و من میخواهم بگویم که برخلاف دید و نظر آقای میرعابدینی، نه تنها در داستان ”بعد از تابستان“ ، بلکه در هیچیک از داستانهای علیزاده، این زنان نیستند که عمری را در رؤیا به سر میبرند و در برخورد با واقعیت از توهم به در میآیند و در لاک تنهایی فرو میروند، بلکه در بیشتر داستان های علیزاده مردان چنین وضعیتی دارند.
وی سپس برای اثبات ادعای خود، به نمونه های متعددی از این دست در داستانهای علیزاده استناد کرد.
توکلی در ادامه خلاصه ای از داستان ”بعد از تابستان“ را ارائه کرد و در نقد فمینیستی این اثر گفت: علیزاده در این داستان قالب های حاکم بر زندگی نسلی از زنان جامعة ایران را به مصاف طلبیده؛ همان نسل آرمانخواه و نوجوی پیش از انقلاب که بنا بر قالبهای زندگی ماقبل مدرن، اگر بنا بود از پوستة تنگ سنتها به درآید، ناگزیر بود که فقط از مردها بیاموزد که بیشتر با اجتماع و سواد و مدرسه و اجتماعات انقلابی سر و کار داشتند. قالبها ایجاب می کردند که این آموزش از نوع روابط مردی با سن و تجربۀ بیشتر، در شکل معلم یا نامزد و شوهر بالقوه منتقل شود. در این رابطه، دختر که از لحاظ سواد و امکانات برای آموزش و تجربۀ اجتماعی در عرصة بسیار بسته تری به سر می برد، یک¬سره مقهور شخصیت و تجربۀ مرد ـ معلم میشد. رابطة فرادست فرودستی که ریشه های آن حتی به بسیار دورتر از جامعة متأثر از آرمان های انقلاب دهۀ پنجاه ایران در الگوی لزوم پایینتر بودن سن زن از مرد، باز می گردد. قاعده آن است که این دو در همان شرایط نابرابر از لحاظ تجربۀ آموزشی و اجتماعی ازدواج کنند و انتظار هم می رود که در همان شرایط منجمد شوند یا این نسبت برابر تداوم پیدا کند و معمولاً هم چنین می شود. این در حالی است که در داستان بعد از تابستان علیزاده اتفاق دیگری می افتد.
وی افزود: ازدواج در سنین پایین، و پیش از آنکه زن امکان تجارب اجتماعی و شکوفا کردن استعدادهای تحصیلی خود را داشته باشد، تصویر زن کم سواد و کم توان را در برابر مرد با تجربه و باسواد، جاودانه میکند و شاید در بسیاری موارد به انجماد زن بینجامد. زیرا از الگوهای دیگر رابطة میان زن و مرد آن است که زن بیشتر از شوهر رشد نکند و حد رشد او در بهترین حالت همانی باشد که مرد بدان رسیده است. علیزاده با دادن تصویری کسالت بار و درجازده از مردی که زمانی برای دختران جوان الگو بوده، سرنوشت غمانگیز ازدواجی را که ممکن بود با پندار مرد- معلم جاودانه ی زن صورت بگیرد، نشان داده است. دکتر توکلی در انتها، مقاله خود را با این جمله به پایان رساند: ”همۀ ما زنها در طول عمر خود تجربۀ ازدواج نکردن یا ازدواج کردن با مردانی را داریم که زمانی آنها را در اوج می دیدیم و سالها بعد ایشان را مفلوکی درجازده بیش نیافته ایم. این طور نیست؟“
آخرین سخنران این نشست دکتر مریم حسینی بود که موضوع بحث خود را ”عشق در آثار علیزاده“ معرفی کرد. وی پیش از ورود به مبحث اصلی مورد نظر خود گفت: یکی از نکات جالب در آثار علیزاده، دل¬مشغولی او به مسایل سیاسی است و این در حالی است یکی از ایرادهایی که معمولاً به آثار نویسندگان زن گرفته میشود، این است که آنها به مسایل درونی توجه میکنند، داستان هایشان با قهرمانان هم زاد پنداری داشته و معمولاً از داستانهای عشقی که در آنها سرخوردگی یا جدایی بوده، یاد میکنند. با توجه به مسائلی که در زندگی خصوصی غزاله علیزاده میدانیم، در ابتدا به نظرم رسید که شاید او نیز در تمام داستانهایش هم زاد پنداری با قهرمان داستان را داشته باشد که این طور هم بود اما نکته جذابی که داستانهای او را قابل تأمل بیشتر میکرد، توجه بسیار وی به مسائل سیاسی روزگار است که به ویژه در داستانی مثل ”دادرسی“ یا داستان ”دو منظره“ قابل ملاحظه است و به نظر میرسد شاید یکی از دلایل مطرح نشدن داستانهای او همین امر باشد.
وی افزود: از دیگر نکات برجسته این آثار، این است که برخلاف نوشته های بسیاری از نویسندگان زن، قهرمانان داستانهای غزاله علیزاده فقط زنان نبودند بلکه زنان و مردان نقش های کاملاً برابری در داستانها دارند. به نظر من او چندان به نظریات فمینیست های رادیکال که زنان را برتر می دانند و یا تلقی های جامعه مردسالار نسبت به برتری مردان معتقد نیست و بیشتر به جنبه انسانی افراد توجه میکند. او زن و مرد را ”نیمه های یکدیگر“ میداند و این تصویر در داستانهای مختلف وی تکرار شده است.
حسینی تأکید کرد: در داستانهای غزاله علیزاده، قهرمانان چه زن و چه مرد به دنبال عشق هستند و در واقع آنچه اریک فروم میگوید که "عشق یگانه پاسخ کافی و عاقلانه به مسأله هستی انسان است" را میخواهند درک کنند و به آن برسند و افراد به نوعی به دنبال نیمه گمشده و هم زاد خود میگردند که به نظر من، این برای علیزاده، آرزویی دست نیافتنی بوده و همانطور که در داستان ”اول بهار“ میگوید، به نظر او ”هر نسلی یک قرص کامل بوده، بعد نصف شده و اجزاء آن قدر در کیهان میچرخند، با هم برخورد کنند و باز یکی شوند“ اما بنابر نظر او چنین چیزی امکانپذیر نیست و سرنوشت قویتر از آن است که اجازه دهد نیمهها یکدیگر را پیدا کنند. موضوع اصلی داستان ”اول بهار“ رسیدن نیمهها به هم است. نیمه هایی که در حقیقیت برای هم ساخته شدند ولی یکدیگر را گم کردهاند. آنها هم را پیدا نمی کنند مگر در پایان داستان که با هم تصادف کرده و هر دو کشته می شوند. این یکی از داستانهای علیزاده است که میتوان گفت در آن نشان داده میشود که هیچکس، هیچ گاه نمی تواند زوج خود را پیدا کند و این آرزویی دست نیافتنی برای افراد است اما زوج ها نقش های دیگری پیدا کرده و مرتب عشق یکدیگر را جستجو میکنند.
نمونههایی از این موارد در داستانهای مختلف دیده شده و من فکر میکنم تنها داستانی که نیمه های گمشده به نوعی همدیگر را پیدا میکنند، داستان ”جزیره“ است که یکی از جذابترین داستانهای نویسنده بوده و برنده جایزه هم شده است.
دکتر حسینی با بیان اینکه داستانهای این نویسنده ازدواجهایی را که بن مایه عشق ندارند، زیر سؤال میبرد و همواره آرزوی این را دارد که ازدواجهایی به سرانجام برسند که در آن دو زوج عاشق یکدیگرند؛ به بررسی و تحلیل برخی از تصاویری از ارتباط زوجها در داستان های علیزاده پرداخت. وی همچنین تأکید کرد که تمام زنان در داستانهای او نه تنها از طبقه بالای جامعه بوده، بلکه همگی زیبا هستند. به تعبیر حسینی، از برجستگی دیگر کارهای علیزاده این است که او در چند داستان، شخصیت های خود را از میان دختران نوجوان و تازه بالغ انتخاب کرده و بدین ترتیب برخلاف بیشتر نویسندگان زن، به دغدغه ها و رویاهای آنها پرداخته است.
او معتقد است که در همه آثار علیزاده به خصوص داستان ”رویا در کشتی عروس“، زنان فعالی دیده می شوند که به جای مأیوس و منزوی بودن در برابر فشارهای جامعه، نقش آفرینی میکنند.
دکتر حسینی در پایان در پاسخ به پرسشی درباره شیوه نقد فمینیستی و نگاه از این منظر به آثار غزاله علیزاده، گفت: در مطالعه و نقد رمانها دو منظر را میتوانیم در نظر داشته باشیم. یک شیوه اینکه شخصیتهای زن داستان را پیدا کرده، نقش آنها را در قصه بررسی کنیم و از این طریق، مشخص کنیم که نویسنده با آفریدن این نقشها در داستان چه هدفی را دنبال میکند و به قولی آیا قصد مطرح کردن مسائل زنان را دارد یا نه که در این مورد، من فکر می کنم حداقل در موضوع عشق، غزاله علیزاده اصلاً نگاه زنانه خاصی ندارد و در واقع به ساخت دو جنسی معتقد است. از نظر او، هر دو جنس با هم مطرح میشوند و بسیار شبیه به یکدیگرند.
شیوه دیگری که برای مطالعه رمان وجود دارد، از منظر تحلیل در مورد زن نویسنده است که برای مثال در این مورد می بینم که غزاله علیزاده به عنوان یک داستاننویس چقدر به مسائل زنان توجه کرده است. به نظر من او خیلی در بند مطرح کردن مسائل زنان به صورت روشن و مسأله خاص نبوده و مسائلی که از سوی او مطرح میشوند، تنها بخشی از زندگی هستند. او به مسأله زنانی که طلاق گرفتهاند، میپردازد، چون در زندگی روزمره این اتفاق میافتد، نه اینکه قصد بزرگ کردن مسأله طلاق به عنوان موضوع اصلی داستان را داشته باشد؛ به طوری که حتی ”رویا در کشتی عروس“ تنها داستانی است که در آن یک زن شخصیت اصلی است.
دکتر نیره توکلی نیز در پاسخ به این پرسش گفت: ما زمانی که نقد فمینیستی میکنیم نمی خواهیم لزوماً مشخص کنیم که مثلاً غزاله علیزاده فمینیسم بوده است بلکه در بسیاری از موارد قصد داریم به دیدن جهان از نگاه زنان بپردازیم. وقتی ما آثار علیزاده را بررسی میکنیم می بینیم که او اساساً کینه ای نسبت به مردان ندارد ولی شیوه نگارش وی به صورت زنانه و با جزئیات کامل، قابل تأمل است. در عین حال او زندگی زنان و مردان را نشان میکند و به این موضوع، با دیدی واقع بینانه نگاه میکند.