نشست روز بیست و هشتم آذرماه گروه علمی ـ تخصصی مطالعات زنان انجمن جامعه‏شناسی ایران به بررسی رویکرد جنسیتی در پژوهش اختصاص داشت. در این نشست دکتر ناهید مطیع با عنوان ”تحلیل جنسیتی و انواع آن“، دکتر امیلیا نرسسیانس با عنوان ”جنسیت در برداشت قالبی“ و پروانه زاهدی‏فر با عنوان ”آسیب‏های اجتماعی زنان یا آسیب‏های اجتماعی علیه زنان“، مقالات خود را ارائه دادند. در زیر گزارش خلاصه‏ای از هر یک از این مقالات آمده است.
تحلیل جنسیتی و انواع آن

دکتر ناهید مطیع در این نشست بحثی روش‏شناسانه درباره تحلیل جنسیتی ارائه و مدل‏های مختلف آن را مورد بررسی قرار داد. وی گفت: تحلیل جنسیتی نوع روش‏شناسی است که می‏خواهد تصور جامعی از سهم و نقش زنان و مردان در جامعه را مورد بررسی قرار دهد. فرض اصلی رهیافت تحلیل جنسیتی این است که لزوماً همة اعضای خانواده و جامعه به صورت برابری در منابع به دست آمده توسط خانواده و اجتماع سهیم نیستند و از این‏رو نیازهای یکسانی هم ندارند. بنابراین تحلیل جنسیتی، تفاوت‏های زندگی مردان و زنان را بررسی می‏کند تا عواملی را که باعث نابرابری اجتماعی ـ اقتصادی برای ایشان شده است را شناسایی کرده و این امر را به سطح سیاست‏های توسعه بکشاند. در واقع تحلیل جنسیتی خواهان آن است تا علل این نابرابری‏ها را نیز کشف کند و تلاش می‏کند که تغییرات مثبتی را برای زنان به ارمغان آورد.
روش‏های تحلیل جنسیتی نوعی ابزار گردآوری اطلاعات کیفی هستند و معمولاً برای دو هدف استفاده می‏شوند. یکی برای توصیف موقعیت زنان و مردان در متن اجتماعی و دوم برای ارزیابی برنامه‏های احتمالاً توسعه‏ای تا بتوان میزان اثربخشی برنامه را سنجید. این برنامه‏ها می‏توانند یک برنامة تلویزیونی ـ ترویجی، یک پروژة آژانس‏های توسعه‏ای بین‏المللی و یا برنامه‏های توسعة دولتی باشد.
فرض تحلیل جنسیتی این است که زندگی زنان و مردان و زندگی گروه‏های مختلف زنان متفاوت بوده و آنها نیازها، تجربه‏ها و ترجیحات مختلفی دارند. پس استراتژی‏های متفاوتی لازم است تا به نتایج یکسان برای زنان و مردان و گروه‏های متفاوت اجتماعی برسیم.
دکتر مطیع در ادامه به معرفی انواع چارچوب‏ها و مدل‏های تحلیل جنسیتی پرداخت. نخستین مدلی که او مورد بررسی قرار داد، مدل ”هاروارد“ بود که به گفته وی، این مدل، در بعد شناخت، نیازهای زنان و اهداف پروژه را تعیین می‏کند. در بعد طراحی به تأثیر پروژه روی فعالیت‏های زنان و چگونگی کنترل و دسترسی زنان به منابع تأکید می‏شود. در بعد تکمیل و اجرای پروژه نیز، ساختار سازمانی، عملکرد امور مالی و انعطاف‏پذیری پروژه مورد بررسی قرار می‏گیرد و در بعد ارزیابی، داده‏ها جمع‏آوری و تحلیل شده و پیشنهادات برای تحقیقات بعدی ارائه می‏گردد.
مطیع گفت: مهم‏ترین ایراد این مدل این است که پروژه مقدماتی را از این نظر که نیازهای زنان را بشناسد و براساس آن پروژه را پیش برد، در نظر نگرفته است. در عین حال پراکندگی در آن زیاد بوده و مدل می‏خواهد همه کارها را با یک ابزار روشی انجام دهد که در عمل غیرممکن خواهد بود.
وی در معرفی مدل ”موزر“ به عنوان دومین مدل تحلیل جنسیتی، گفت: در این مدل هدف این است که با شناسایی دقیق وظایف زنان و مردان و سنجش آنان، یک الگوی مبتنی بر جنسیت استخراج شود. و سپس براساس آن بتوان یک چهارچوب راهنما برای بازار کار، برنامه‏های توسعه و طرح‏های تحقیقاتی فراهم کرد.

وی افزود: ”موزر“ در این مدل از دو جدول استفاده می‏کند. جدول اول وظایف زنان و مردان را برحسب دقیقه در طول 24 ساعت شبانه روز مشخص می‏کند. سپس هرکدام از وظایف زنان یا مردان مجدداً در جدول دوم گنجانده می‏شود. در این جدول نیز تولیدی، بازتولیدی یا مدیریتی بودن وظیفه، داشتن پاداش و روزمره یا خاص بودن آن، زیستی یا فرهنگی بودن و پایگاه پروژه مورد نظر شناسایی می‏شود. موزر معتقد است این جدول کمک می‏کند که نمایی از روابط جنسیتی بین زن و مرد و حوزه‏های نابرابر آنها مشخص شود و در واقع به عنوان مبنایی برای طرح‏های توسعه مورد توجه قرار گیرد.
مدل ”آژانس‏های توسعه‏ای“ سومین مدل مورد بررسی ناهید مطیع بود. به گفته وی، مدل‏های تحلیل جنسیتی آژانس‏های توسعه‏ای معمولاً دارای چند پروفیل هستند. در پروفیل اول که پروفیل فعالیت نامیده می‏شود، فعالیت افراد مورد مطالعه اعم از زن و مرد، پیر و جوان و بچه پرسیده می‏شود. در پروفیل دوم، میزان دسترسی افراد به منابع سؤال می‏شود. این منابع معمولاً شامل زمین، اعتبار، درآمد، آموزش و زمان هستند. سپس میزان کنترل افراد مختلف نسبت به این منابع مورد سؤال قرار می‏گیرد. بدین ترتیب نیازهای افراد نیز مشخص می‏گردد. در پروفیل سوم زمینه‏های اجتماعی که منجر به تقسیم‏بندی‏ها، تفاوت‏های بین زن و مرد در پروفیل‏های قبلی شده‏اند، شناسایی می‏شوند. در این پروفیل در واقع از عوامل و روندهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی برای تحلیل وضع موجود استفاده می‏شود. در پروفیل بعدی نهادهای تقویت‏کننده برای بهبود موقعیت زنان و مردان شناسایی شده و سپس فعالیت ایشان ارزیابی می‏شود.
وی در ادامه در معرفی مدل‏های ”تحلیل روابط اجتماعی“ گفت: این مدل‏ها از مطالعة بین فردی فراتر رفته و سعی دارند سطح تحلیل را به جامعة بزرگتر بکشانند. ماتریس تحلیل جنسیتی یک مدل روابط اجتماعی است که سعی دارد به تحلیل مسائل جنسیتی در طول زمان بپردازد. با استفاده از این مدل می‏توان یک محاسبة منحصر به فرد از مسائل جنسیتی به دست آورد و ظرفیت تحلیل جنسیتی را در سطح عام فراتر نمود.
به گفته وی، این ماتریس نوعی ابزار تحلیل جنسیتی است که پروژه را ارزیابی می‏کند و تغییرات نیروی کار، منابع، زمان و مقولات فرهنگی پس از انجام پروژه، براساس اهداف پروژه توسط این ماتریس سنجیده می‏شود.
آخرین مدل تحلیل جنسیتی که در این نشست توسط ناهید مطیع معرفی شد، ”مدل تواناسازی“ بود. او در این زمینه گفت: این مدل، تواناسازی را به معنای افزایش فرصت‏ها برای کنترل زندگی شخصی تعریف کرده و بیان می‏کند که معتقد است تواناسازی باعث می‏گردد در فرد قدرت تصمیم‏گیری، ابراز و بیان برنامه‏سازی، مذاکره دربارة مباحث جدید و قدرت درونی برای مبارزه با سنن قدیمی افزایش یابد.
مدل تواناسازی در واقع مکانیزمی را برای ارزیابی برنامه‏های تواناسازی و جنسیت ارائه می‏دهد که با هفت سؤال اساسی تأثیر جنسیتی پروژه را مورد سنجش قرار می‏دهد.
جنسیت در برداشت قالبی
در ادامه این نشست دکتر امیلیا نرسسیانس عضو هیأت علمی دانشگاه تهران به ارائه مقاله خود در زمینه جنسیت و تفکرات قالبی پرداخت. وی در این راستا دو واژه جنس به عنوان یک پدیده زیست‏شناختی و جنسیت به عنوان یک پدیده اجتماعی را معرفی کرد. نقش افکار قالبی در مورد پیش‏داوری‏های مرسوم در مورد دو جنس مرد و زن و نیز انتظارات جامعه از هر دو جنس را نیز مورد بررسی قرار داد و در پایان با برقراری ارتباط میان جنسیت، افکار قالبی و قدرت به این نتیجه رسید که نقش‏های اجتماعی هریک از ما انسان‏ها در جامعه کنونی ایران می‏تواند براساس توازن نقش و بخش‏بندی، اعمال و یا کنترل شود.
نرسسیانس برای این منظور با اشاره به تعریف گیدنز از جنسیت، این مفهوم را برداشتی اجتماعی از زن یا مرد بودن دانست و گفت که جنسیت در بافت فرهنگی به صورت مشخصه‏های روانی، اجتماعی و تعاملی نمود می‏یابد.
وی در ادامه با بیان نکات اساسی نظریه ”دستور طبیعی جنسیت“ گارفینگل، گفت: با در نظر گرفتن این نظریه باید نتیجه‏گیری کرد که بدون در نظر گرفتن جنس، جنسیت قابل تعریف نیست ولی مثل هر پدیده دیگری در علوم اجتماعی، ادبیات مربوط به جنسیت از 50ـ40 سال پیش تا به حال بسیار تفاوت کرده است. نظریه‏های آن دوره که حاکی از ایستا بودن جنسیت به عنوان مشخصه‏ای برای تعیین هویت بوده، اکنون با نظریه‏هایی که از طرف متفکرین دوره پسا تجدد مطرح می‏شود کاملاً در تضاد قرار می‏گیرد.
نرسسیانس افکار قالبی را به مثابه معیار قضاوت افراد دانست و گفت: تعریفی که در مورد افکار قالبی جنسیتی می‏توان داد عبارت است از افکار قالبی گسترده و حاکمی که انعکاس‏گر بیانات و اعتقاداتی می‏باشد که رفتارهای فیزیکی و روانی را تحت تأثیر قرار می‏دهد. حضور افکار قالبی از بدو تولد در مورد هر انسانی وجود دارد، کودکان به محض اینکه متوجه جنس خود شوند، وارد روند تعیین و قبول مشخصه‏های از افکار قالبی می‏گردند که باید رفتار خود را مناسب با آن سازمان دهند.
وی افزود: مطالعات اخیر دانشمندان در مورد عقاید قالبی باعث فروپاشی برخی از اعتقادات منسوب به هر دو جنس شده است. محققین علوم اجتماعی خواهان بررسی شرایط خلق این نوع افکار هستند. آنها می‏خواهند بدانند چه کسانی، و با چه اهدافی چنین افکاری را در جامعه سازمان می‏دهند و چه ساز و کاری در حفظ و حراست افکار قالبی در مورد جنسیت وجود دارد. چنانچه باربارا اسمات سؤالات فوق را با پدیده قدرت عجین می‏کند. در این باره موضوعی که باید به آن تأکید ورزید این است که بررسی پدیده قدرت در مورد دو گروه متخاصم تحت حمایت ”این زنان مظلوم“ و یا ”این مردان متعارض“ نیست بلکه با معنی وسیع‏تر درباره ارتباط جنسیت و عاطفه و قدرت است که می‏تواند عامل تغییرات اجتماعی شود و یا در خدمت حفظ وضعیت حاکم در سازمان اجتماعی باشد.
دکتر نرسسیانس در بخش دیگری از سخنان خود به بررسی نقش عاطفه در اذهان عمومی پرداخت و در این باره گفت: فیشر با تقسیم کردن عاطفه به دو گروه عواطف قدرتمند و عواطف ضعیف، نشان می‏دهد که چگونه عواطف جنسیتی می‏توانند در خدمت ساختارهای نهادی نابرابری‏های جنسیتی واقع شوند.
وی افزود: عواطفی که منسوب به زنان است در افکار قالبی مانند یک قانون غیرقابل انعطاف در اذهان عمومی جای دارد. عواطفی از قبیل غمگین بودن، ترسو بودن، دل نگران بودن و عواطفی از این نوع، جزء مقوله عواطف ضعیف و یا دارای عواطف مثبت از قبیل آرام و مؤدب بودن و ... است. این ”ضعیف بودن“ و ”عدم دسترسی به قدرت“ به این معنی است که شخصی در شرایطی قرار دارد که قادر به عوض کردن شرایط به نفع خود نیست. پس غمگین، ترسو و دل نگران باقی می‏ماند و قادر به خلاقیت اجتماعی و جای انداختن هنجارهای جدید نیست. چنین شخصی در موقعیتی قرار دارد که می‏داند تجربه شخصی‏اش با آن تجربه‏ای که به او نسبت می‏دهند همگونی ندارد، ولی به علت نداشتن قدرت قادر به مطرح کردن این موضوع نیست. لذا کنش و نقش اجتماعی او تحت تأثیر شرایط دو جو موجود، مجبور به حفظ موازنه می‏شوند به این ترتیب نه می‏تواند به طور کاملاً دقیق نقش اجتماعی خود را که منتج از تجربه مستقیم او است، مطرح کند و نه می‏تواند نقش اجتماعی را که از بیرون به او تحمیل کرده‏اند را قبول و در سطح اجتماعی کاملاً بیان کند. این در حالی است که عواطف قالبی منسوب به مردان از قبیل عصبانیت، غرور، تعرض، بی‏حرمتی و تحقیر دیگران هم جزء مقولة ”عواطف قدرت“ هستند که همه نشان‏دهندة قدرت مرد در راستای به دست آوردن و یا داشتن کنترل بر اوضاع است. چنین فردی با در دست داشتن منزلت والای اجتماعی، فرصت عملکرد قدرت را به صورت صریح و بارز پیاده می‏کند. هیچ اجباری از نظر اجتماعی بر دوش او نیست تا بین تجربه‏های مستقیم و تجربه‏های غیرمستقیم و از بیرون تحمیل شده، توازن برقرار کند. ورود و خروج به این دو دنیا جزء حق مسلم او است چون او قادر به وضع کردن هنجارهای اجتماعی و ارزشمند مهم جلوه دادن آن‏ها و خلاقیت اجتماعی است.
به بیان این جامعه‏شناسی، ”توازن نقش‏ها“ همان مقوله‏ای است که نه تنها زن‏ها، بلکه دیگر اقشار و طبقات فرودست اجتماعی را می‏تواند پوشش دهد و ”بخش‏پذیری“ مربوط به مردها و دیگر اقشار و طبقات فرادست اجتماعی است.
آسیب‏های اجتماعی زنان یا آسیب‏های اجتماعی علیه زنان

در ادامه این نشست، پروانه زاهدی‏فر مدرس دانشگاه آزاد اسلامی نیز به ارائه مقاله خود که فراتحلیلی در زمینه آسیب‏های اجتماعی زنان بود، پرداخت.
او در ابتدا گفت: نگاهی به تحقیقات صورت گرفته در کشورمان و همچنین فراتحلیل صورت گرفته توسط انجمن جامعه‏شناسی ایران (1381) و اطلاعات تولید شده در جریان برگزاری اولین همایش ملی آسیب‏های اجتماعی در ایران، نشان می‏دهد که آسیب‏های اجتماعی ترکیب به هم پیوسته‏ای از شرایط و عوامل سطوح خرد، میانی و کلان است که در تحلیل آنها به طور عمده از دیدگاه‏های نظری جامعه‏شناختی (نظریات دورکیم، مرتون، هیرشی، پارسنز و ...) استفاده شده است. از جمله سؤالاتی که با مطالعه این پژوهش‏ها در ذهن ایجاد می‏شود این است که آیا در بررسی آسیب‏های اجتماعی زنان و مردان، باید از نگاه و زاویه دیدی یکسان به آن‏ها نگریسته شود؟ آیا علل و عوامل سوق دهنده مردان به سوی آسیب‏های اجتماعی همان عواملی هستند که زنان را هم به سوی آسیب‏های اجتماعی رهنمود می‏شوند؟

وی سپس به بررسی چند آسیب اجتماعی به طور خاص پرداخت. ”خشونت“ نخستین مسأله و آسیب اجتماعی مورد بررسی توسط دکتر زاهدی‏فر بود. او بحث خود را در این باره این گونه آغاز کرد: شورای فرهنگی اجتماعی زنان در ویژه‏نامه زن در آینة مطبوعات نقل کرده است که آسیب‏های اجتماعی زنان در ردة دوم اخبار کشور قرار دارد که از میان آسیب‏ها خشونت و مزاحمت با 7/38 درصد بیشترین میزان را به خود اختصاص داده است.
وی در ادامه با بیان انواع خشونت‏های شناخته شده بر علیه زنان در سطح جهان گفت که آمارها نشان می‏دهند که پرونده‏های خشونت علیه زنان در ایران افزایش پیدا کرده و این در حالی است که 20 تا 70 درصد زنان ایرانی هرگز سوء استفاده‏هایی که از آنان می‏شود را گزارش نمی‏کنند. در عین حال، براساس تحقیقی بین 12 هزار زن و 2500 مرد 72 درصد زنان متأهل حداقل یک بار خشونت خانگی را تجربه کرده‏اند و شایع‏ترین خشونت آزار روانی، فیزیکی و جنسی بوده است.

زاهدی‏فر سپس مسأله اعتیاد را مورد بررسی قرار داد و گفت که براساس اطلاعات به دست آمده از اولین همایش ملی آسیب‏های اجتماعی (خرداد 1381) در ایران اعتیاد و قاچاق مواد مخدر در ردیف عمده‏ترین آسیب‏های اجتماعی قرار دارد و این پدیده نه تنها در ایران بلکه در جهان به عنوان یک آسیب اجتماعی و روانی مطرح است. براساس یافته‏های پژوهش ملی که جامعة آماری آن را افراد سوء مصرف‏کنندة مواد در ایران تشکیل می‏دادند 4/93 درصد از جمعیت نمونه را مردان و فقط 6/6 درصد را زنان تشکیل داده‏اند که از این جمعیت معتادان 7/56 یعنی بیش از نیمی از جمعیت مورد مطالعه متاهل بوده‏اند. همچنین براساس همین پژوهش 9/28 درصد از زنان معتاد اولین بار به پیشنهاد یکی از افراد خانواده و در رتبة بعدی به پیشنهاد یکی از بستگان (6/20 درصد) مصرف مواد را آغاز کرده‏اند و 6/52 درصد زنان معتاد اولین موقعیت مصرف خود را در منزل گزارش کرده‏اند و در مورد علت شروع مصرف 2/41 به مشکلات خانوادگی و 34 درصد به در دسترس بودن مواد و 7/24 درصد به کنجکاوی اشاره کرده‏اند. در عین حال، یکی از علت‏های فرار اکثریت دختران فراری را قرار گرفتن در معرض انواع آسیب‏ها از جمله اعتیاد والدین ذکر می‏کند.

زاهدی‏فر در ادامه گفت که خودکشی نیز مانند سایر آسیب‏های اجتماعی در ایران افزایش یافته است. مقایسة میزان خودکشی زنان و مردان براساس یافته‏های انجمن روان‏پزشکی آمریکا در متن DSM-IV-TR حاکی از بالا بودن میزان خودکشی در زنان 3 برابر نسبت به مردان می‏باشد که احتمالاً به خاطر این واقعیت است که افسردگی نیز بیشتر در زنان رخ می‏دهد. در ایران نیز براساس یافته‏های یک تحقیق در زمینة بررسی انگیزه‏های خودسوزی در میان مراجعان بیمارستانی در خرم آباد اکثر واحدهای مورد پژوهش 2/88 درصد زن و فقط 8/11 درصد مرد بودند. همچنین اکثریت این واحدها در زمینة مشکلات فردی علت اقدام به خودکشی خود را اختلاف خانوادگی 5/85 درصد و 7/7 درصد نیز اعتیاد به مواد مخدر مطرح کردند و در زمینة مشکلات عاطفی به عنوان علت اقدام به خودکشی 1/55 درصد به ضرب و شتم در حد زیاد و خیلی زیاد اشاره کرده‏اند. همچنین 2/67 درصد ضرب و شتم به دست همسر و دیگران را عاملی جهت اقدام به خودسوزی خویش مطرح نموده‏اند.
به گفته زاهدی‏فر، همسرکشی با هر عنوان مانند قتل‏های ناموسی و ... نیز یکی از موارد خشونت خانگی علیه زنان می‏باشد. یکی از پژوهش‏هایی که در این زمینه با جامعة آماری زندانیان متهم یا محکوم به جرم همسرکشی انجام شده، نشان می‏دهد که به طور رسمی در بررسی وضعیت زندگی خانواده‏های درگیر در جرم ”همسرکشی“، مردان متهم به این جرم غالباً مشکلات عاطفی در زندگی پدری، تربیت غلط خانوادگی، وجود سلطة پدر و حاکمیت پدر سالاری در خانوادة اصلی و سکوت و تسلیم مادر در برابر زورگویی‏های پدر و وجود تبعیض جنسیتی بین فرزندان دختر و پسر خانواده، آن‏ها را در زمان کودکی و نوجوانی دچار اضطراب، بدبینی، وسواس و بحران‏های عاطفی عمیق کرده که تأثیر شدیدی در زندگی بعدی و طرز رفتار و گفتار و تفکر آن‏ها گذاشته است. 90 درصد مردانی که زنان خود را با تصمیمی آنی به قتل رسانده بودند، به علت بدگمانی و توهم بوده است و در پاسخ به سؤال محقق که آیا اطمینان حاصل کرده بودند که همسرشان به ایشان خیانت کرده است، پاسخشان منفی بوده و از کاری که کرده بودند به شدت پشیمان بودند.

زاهدی‏فر در مورد روسپیگری به عنوان پنجمین نوع خشونت مورد بررسی خود گفت: آنچه براساس فراتحلیل منابع موجود و جمع‏بندی نتایج اولین همایش ملی آسیب‏های اجتماعی در ایران در محور روسپیگری می‏توان گفت این است که میانگین سنی روسپیان که از سال‏های قبل از انقلاب حدود 35 سال بوده است امروز به زیر 20 سال تقلیل پیدا کرده است.

وی همچنین به موضوع خرید و فروش زنان و دختران پرداخت و گفت که این اعمال که بیشتر با اهداف جنسی صورت می‏گیرد و سالانه میلیاردها دلار نصیب دلالان می‏کند. این سود عظیم سبب افزایش جنایات سازمان یافته شده و این داد و ستد را به تهدیدی جهانی تبدیل کرده است. تشکیل خانه‏های فسادی که از طریق آنها دختران و زنان به کشورهای حوزة خلیج فارس و عربی فروخته می‏شوند، از جمله پیامدهای منفی فقدان قانونی در مبارزه شدید با این پدیده است. ضمن آن که در عین حال که مبارزة فراگیر با این پدیده لازم است، ریشه‏یابی تن دادن قربانیان آن هم بسیار حیاتی است.

زاهدی‏فر همچنین گفت که از جمله عوامل خطرساز فرا روی دختران جوان جامعه ما آزارهای جنسی و جسمی است. احتمال این که دختران جوان مورد آزار و سوء استفاده جنسی قرار گیرند، بسیار بیشتر از پسران است. اسناد و مدارک نشان می‏دهد که اکثریت قابل توجهی از دختران بزهکار که سابقه مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفتن داشته‏اند اغلب توسط اعضای خانواده یا نزدیکان و دوستان خانوادگی که مورد اعتماد تلقی شده‏اند مورد سوء استفاده و آزار جنسی قرار گرفته‏اند.
زاهدی‏فر در نتیجه‏گیری پایانی از بحث خود گفت: زمانی که گسترش جامعه و ظهور نهادهای ثانویه موجب تقلیل کارکردهای خانواده گردید، جامعه‏شناسان بسیاری عنوان نمودند که خانواده کارکردهای ثانویة خود را از دست داده و اکنون با فراغ بال می‏تواند به کارکرد اصلی خود ـ فلسفة وجودی خانواده ـ یعنی ایجاد فضایی امن برای افراد خانواده بپردازد و بر این اساس خانواده به عنوان هستة اصلی جامعه و محل آسایش و آرامش روانی، جسمی و ... اعضا در برابر مشکلات و محیط بیرون تلقی گردید اما بررسی آسیب‏های اجتماعی مختلف نشان می‏دهد که در بسیاری از خانواده‏ها نه تنها این کارکرد وجود ندارد و به فراموشی سپرده شده است بلکه در این موارد خانواده خود محل و مکان ایجاد آسیب‏های اجتماعی است. مقایسه تکرار چرخه ایجاد و بسط آسیب‏های اجتماعی در خانواده و جامعه و میان زنان و مردان نشان می‏دهد که در بررسی آسیب‏های اجتماعی قبل از آن که به عنصر میل، انگیزه، و تمایل فردی توجه کنیم، باید به بررسی شرایط و عوامل خارج از حیطه کنترل زنان بپردازیم. به بیانی دیگر آسیب‏های اجتماعی زنان در گرو و پیامد آسیب‏های اجتماعی دیگری است و بر این اساس شاید بتوان گفت آسیب‏های اجتماعی علیه زنان است. نه آسیب‏های اجتماعی زنان و در اینجاست که ضمن تلاش در جهت ایجاد تغییر در ساختار کلی این چرخه، باید بر ضرورت ایجاد مکان‏هایی امن برای پناه دادن به زنان و دختران ـ در شرایط فعلی ـ پای فشرد.