shariati29سال‏های پایانی سده بیستم را، عصر غلبه نگاه جامعه ‏شناختی بر نگاه فلسفی و متافیزیکی دانسته‏اند. این حکم درست باشد یا نادرست، در این واقعیت عینی خدشه وارد نمی‏کند که التزام به رویکردهای جامعه شناسانه در عرصه دین، سیر و سرعتی چشمگیر یافته است. اما با این همه شناخت درست و دقیق این رویکرد مستلزم آگاهی به مبانی و مسائل این حوزه علمی است.
آنچه در زیر می‏خوانید، متن سخنرانی دکتر سارا شریعتی در جلسه روز دوازدهم اسفندماه گروه علمی ـ تخصصی جامعه‏ شناسی دین انجمن جامعه‏شناسی ایران است. وی در این جلسه که با عنوان ”پرسش‏هایی از جامعه‏شناسی دین“ با استقبال فراوان اساتید و دانشجویان و علاقمندان در سالن کنفرانس انجمن جامعه‏شناسی ایران برگزار شد، ضمن ارائه تاریخچه مختصری از این حوزه علمی، به مهم‏ترین سؤالاتی که جامعه‏ شناسی دین در فرانسه با آنها درگیر بوده است، پرداخت.

صحبتم را با یک اظهار امیدواری آغاز می‏کنم زیرا اینجا جلسه جامعه‏شناسی دین است و صحبت از دین و اینکه این بحث از حوزه ممنوعه درآمده، برای من نوعی امیدواری است. تعلل من در پیشنهاد نامی برای این صحبت باعث شد که دوستان عنوان «پرسش از جامعه‏شناسی دین» را انتخاب کنند. من این عنوان را به فال نیک می‏گیرم و در نتیجه می‏کوشم صحبتم را به پرسش‏هایی که جامعه‏شناسی دین با آن درگیر است، اختصاص دهم. برای این کار و برای رعایت فاصله لازم و ضروری با میدان مورد بحث که این جلسه باشد، سعی خواهم کرد با استناد به تجربه کار «گروه جامعه شناسی ادیان» در فرانسه به بررسی این پرسشها بپردازم. تا بدین ترتیب در آیینه دیگری با خود روبرو شویم و از آن تجربیات جهت تکوین و رشد این گروه استفاده کنیم. امیل دورکیم در سال ۱۹۱۷ درگذشت. وی بر خلاف اگوست کنت، اسلافی از خود به جا گذاشت: موریس هالبوالکس. مارسل موس، بوگله و... که کار وی را با گرایشات متفاوت ادامه دادند. پس از گذشت یک دهه از مرگ دورکیم، گابریل لوبرا یکی از چهره هایی که به نحوی متأثر از دیدگاه‏ها و نظریات وی بود، میراث او را در زمینه جامعه‏شناسی دین بسط داد. لوبرا استاد حقوق دینی و جامعه شناسی بود، شخصاً تمایلات مذهبی بسیار قوی داشت و با نهادهای کلیسایی نیز پیوند و ارتباط نزدیکی داشت . حوزه فرهنگی فرانسه در خلال سالهای ۳۰ـ۱۹۲۰ سالهایی بود که قانون لائیسیته در آن به تصویب رسیده (۱۹۰۵) و محدودیتهای خود را نیز آشکار کرده بود. در همین حوزه فرهنگی بود که دورکیم آرزو می‏کرد بتواند نوعی اخلاق مدنی را پی ریزی کند که به نحوی جانشینی برای دین رسمی باشد. اگر چه فرانسه به عنوان کشوری شناخته می‏شد که «دختر بزرگ کلیسای کاتولیک» لقب گرفته بود اما به تدریج به سوی جامعه‏ای پیش می‏رفت که در آن مذهب رسمی و کلیسایی دچار بحران شده و مشارکت مردم در کلیسا و مراسم مذهبی آرام آرام رنگ می‏باخت. طبیعتاً این مسأله اسباب نگرانی ارباب کلیسا را بر می‏انگیخت. به همین دلیل نهادهای کلیسایی که در آغاز نسبت به جامعه شناسی بدبین بودند ، سیاست دیگری پیش گرفتند و مشوق محققین عرصه جامعه شناسی شدند و از پژوهشها و مطالعات جامعه شناسانه آنها حمایت کردند تا شاید از این طریق علت نارضایتی مؤمنین و عدم مشارکت آنها را در مراسم کلیسا دریابند و در واقع موقعیت کاتولیسیزم را به عنوان دین رسمی فرانسه مورد ارزیابی قرار داده و آن را ارتقا بخشند .این سیاست در تشکلاتی چون «کنفرانس بین‏المللی جامعه‏شناسی دینی» (C.I.S.R) در شهر لوون توسط کشیشی به نام لوکلرک و «مرکز کاتولیک جامعه‏شناسی دینی» در فرانسه بنیانگذاری شد.
گابریل لوبرا به نوبه خود در سال ۱۹۳۱ تحقیقات مفصلی را در خصوص وضعیت مذهب کاتولیک و دین توده‏ها آغاز کرد. وی در مجله «تاریخ کلیسای فرانسه» پرسشنامه‏ای ۲۵ صفحه ای تهیه و مطالعه ۴۰۰۰۰ حوزه کشیشی را آغاز کرد. معیار وی برای سنجش میزان دینداری مردم، مشارکتشان در مراسم کلیسا بود و پاسخ به این سؤال که ”مردم تا چه میزان در مراحل مختلف زندگی خود همچون تولد ، مرگ و ازدواج ، مناسک و مراسم مذهبی را بجا می‏آورند؟“ بدین ترتیب لوبرا تحقیقات میدانی پردامنه و طولانی را آغاز کرد و یک نوع سنخ شناسی از تیپ‏های مذهبی در جامعه فرانسه آن زمان عرضه کرد که از قضا بسیار مورد توجه و رجوع قرار گرفت. فعالیت‏های لوبرا و رویکردهای جامعه‏شناسانه‏اش به وضعیت دینداری در فرانسه ، عده ای از جامعه‏شناسان فرانسه را گرد او جمع کرد و این چنین در سالهای ۵۴ - ۱۹۵۰ اولین «گروه جامعه‏شناسی دین» به سرپرستی خود او در«مرکز ملی تحقیقات علمی» (S.R.N.C) شکل گرفت و به انتشار نشریه «آرشیو جامعه شناسی ادیان» انجامید. هانری دروش ، فرانسوا آندره ایزامبر، ژان سگی،ژاک متر و امیل پولات از چهره‏های شاخص این گروه بودند که با وجود تفاوت در حوزه‏های تحقیقاتی و تخصصی خود ، اغلب تعلقات نهادی و دغدغه دینی داشتند. لوبرا متخصص کاتولیسیزم بود ؛ تخصص ژان سگی در حوزه پروتستانتیزم بود ؛ هانری دروش در زمینه اقلیت‏های مذهبی صاحب تخصص بود و امیل پولات هم به وضعیت مسیحیت، تجربه کشیشهای کارگر و جریانات اصلاح دینی در دنیای مدرن توجه داشت. این گروه در حین کار با پرسش هایی مواجه شدند و برای ادامه فعالیت خود ناگزیر از پاسخ بدان و یافتن راه حلی برای آنها بودند. پرسشهایی را که امروز، در این جلسه برای ما که در آغاز کار تشکیل گروه جامعه‏شناسی دین هستیم، مطرح است و پاسخ بدانها برای ادامه کارمان ضروری است را شاید بتوان مجموعاً در ۱۰ سؤال صورت بندی کرد:
(۱) چگونه می‏توان جامعه‏شناسی دین را به عنوان یک گرایش آکادمیک و دانشگاهی مطرح کرد؟
اولین پرسش، پرسش از استقلال این رشته بود. اولین مسأله ای که برای این گروه به میان آمد این بود که چگونه می‏توان جامعه‏شناسی دین را به عنوان یک گرایش آکادمیک و دانشگاهی مطرح کرد. این گروه ، بعضاً در معرض این پرسش قرار می‏گرفتند که شما کارگزاران نهادهای مذهبی هستید و چون این نهادها امروز دچار بحرانند می‏کوشید از این طریق راه حلی برای آسیب شناسی موقعیت خود بیابید. بنابراین در پس این کارهای به ظاهر علمی، واقعیتهای اعتقادی، ارزشی و تعلقات نهادی نهفته است. عنوان «جامعه‏شناسی دینی» که تا این دوره برای این رشته به کار می‏رفت، خود دلیلی برای اثبات این نظر بود که این رشته عمدتاً خصلتی دینی دارد و نمی تواند به عنوان یک رشته دانشگاهی مطرح شود. در فرانسه این بحث به دلیل تنشی که همواره میان نهاد دینی و نهادهای دانشگاهی وجود داشت، موقعیت ممتازی می‏یافت. بدین ترتیب این گروه می‏بایست در اولین گام، از استقلال گرایش جامعه‏شناسی دین دفاع می‏کرد. پاسخ گابریل لوبرا به این پرسش تأکید بر «رویکردی غیر دینی به پدیده‏های دینی به عنوان شرط استقلال و آزادی محقق » بود. توضیح اینکه هر یک از ما پیش از آنکه وابسته به نهادی باشیم و جدا از اعتقادات، تعلقات و ارزشهایی که به آنها باور داریم ، محقق هستیم و شرط آزادی محقق، استقلال اوست. لوبرا این پاسخ را به صراحت در مقدمه شماره دوم نشریه «آرشیو جامعه شناسی ادیان» بیان کرد و نوشت که « یک کاروان بیش نیست و آن کاروان تحقیق و کشف علمی است و همه مردان و زنان محقق با اعتقادات خاص خود در این کاروان همسفرند و احساسات و مواضع شخصی شان به ما مربوط نیست. این نشریه تنها دغدغه خود را علم می‏داند و بیانگر تحقیقات محققین است و نه اعتقادات مذهبی یا غیر مذهبی شان». بنابراین به زعم لوبرا تعلقات دینی یک محقق نمی‏تواند و نباید وجه علمی و بی طرفانه پژوهش‏های جامعه شناختی وی را کمرنگ کند. این تأکید بر آنچه که ماکس وبر «بی‏طرفی ارزشی» در کار تحقیق می‏نامید، عملاً به تغییر عنوان «جامعه‏شناسی دینی» به «جامعه‏شناسی دین» انجامید.
(۲) آیا ”جامعه‏شناسی دین“ نام درستی است؟
دومین پرسش، پرسش از نام گذاری گروه بود. «گروه جامعه‏شناسی دین» نامی بود که این افراد برای خود انتخاب کرده بودند. اما برخی در نقد این نام گذاری اظهار می‏کردند که جامعه فرانسه با سرعتی فراوان به سوی پلورالیته و تکثر دینی پیش می‏رود. در چنین شرایطی آیا باز هم می‏توان از جامعه شناسی یک دین سخن گفت؟ و در این صورت منظور کدام دین است؟ بنابراین با توجه به شرایط موجود نام رشته «جامعه‏شناسی دین» به «جامعه شناسی ادیان» تغییر پیدا کرد. در آن زمان دو نهاد رسمی در حوزه جامعه شناسی دین وجود داشت: «کنفرانس بین المللی جامعه شناسی دینی» و «مرکز کاتولیک جامعه شناسی دین». به دنبال مباحثی که در میان آمد، گروه جامعه شناسی دین و به تبع آنها، دو نهاد پیش گفته نیز نام خود را به «کنفرانس بین المللی جامعه شناسی ادیان» و «انجمن فرانسوی جامعه شناسی ادیان» تغییر دادند.
بنابراین در اولین مرحله کار، عنوان «جامعه شناسی دینی» به «جامعه شناسی دین» تغییر یافت و در دومین مرحله به«جامعه شناسی ادیان» تغییر نام داد.
(۳) منظور از ادیان چیست؟
سومین پرسشی که برای گروه مزبور مطرح شد این بود که منظور از ادیان چیست؟ آیا مراد از ادیان، ادیان توحیدی، شناخته شده، رسمی و تاریخی است که بر سر آنها اجماع است یا تمامی ادیان و جریانات دینی را شامل می‏شود؟ بدیهی است که از نظر واقعیت اجتماعی، جنبش ها، گروهها و فرقه‏های متعددی در جوامع به چشم می‏خورند که دغدغه‏ها و تعلقات دینی (به معنی عام آن) دارند ولو اینکه به دین اکثریت تعلق نداشته باشند و در صورت یک دین مشخص تعین نیابند از جمله احساس دینی و آنچه که گئورگ زیمل
«دینداری» می‏نامد و یا تحت عنوان«دینداری‏های موازی» از آن سخن می‏رود و اغلب، نمایندگان ادیان تاریخی از آنها به عنوان «شبه دین» نام می‏برند. آیا در مطالعات جامعه شناسی ادیان می‏توان به این گرایشات فردی، جریانات و گروهها نامتعارف دینی هم نظر کرد و یا فقط باید به اشکال جمعی و شناخته شده ادیان تاریخی توجه داشت؟ و اصولاً آیا جامعه شناس دین می‏تواند حقانیت دینداری موضوعات مطالعه خود را مورد ارزیابی قرار دهد و در کار خود به نوعی به یک ارتودکسی پایبند باشد؟ این بحثی بود که بین ژان سگی متخصص پروتستانتیزم، هانری دروش کارشناس فرقه‏های مذهبی کوچک و گابریل لوبرا متخصص کاتولیسیزم به عنوان دین اکثریت درگرفت. ژان سگی و هانری دروش در مقام جامعه شناسان اقلیت‏های مذهبی، گابریل لوبرا را مورد سؤال قرار دادند که ما چگونه می‏توانیم از جامعه شناسی ادیان بحث کنیم در حالی که شما از موضع یک دین رسمی صحبت می‏کنید، موضعی که تنها خود را دین می‏داند و هرچه خارج از کلیسا است را خروج از دین می‏خواند، در صورتی که ما به عنوان جامعه شناس مجاز نیستیم که ارزشها و اعتقادات خود را در تحقیقات جامعه شناسانه وارد کنیم و کار جامعه شناس سنجش حقانیت دینداریها نیست. مطالعات جامعه شناسی، خصلتی برون دینی دارد و کار جامعه شناس با دین پژوه و متکلم متفاوت است. بنا به تعریف دورکیم وظیفه جامعه شناسی دین مشخصاً «مطالعه صور حیات دینی» و کارکردهای اجتماعی دین است. در نتیجه همانطور که نمی توان از یک دین واحد سخن گفت، از یک جامعه‏شناسی واحد هم نمی توان سخن به میان آورد. در نتیجه عنوان « امر دینی» به جای ادیان پیشنهاد شد و برخی از اعضای این گروه بر سر عنوان « جامعه شناسی‏های امور دینی» توافق کردند و هانری دروش نیز در سال ۱۹۶۸ کتابی با همین عنوان منتشر کرد.
(۴) آیا مطالعه جامعه‏شناسانه دین کافی است؟
چهارمین سؤالی که در برابر گروه جامعه شناسی ادیان قرار گرفت این بود که آیا مطالعه جامعه شناسانه دین کافی است؟ آیا می‏توان کارکردها و صور اجتماعی دین را تنها از طریق یک رویکرد جامعه شناسانه بررسی کرد و به نتایج قابل قبولی رسید؟ و اصولاً آیا دین صرفاً با یک رویکرد جامعه شناسانه قابل فهم است؟ آیا باید به این توجه داشت که دین خود در مورد خود چه می‏گوید؟
زمینه و مبنای طرح این بحث آن بود که گروه جامعه شناسی دین، وظیفه علمی خود را در آن می‏دانست که در وهله نخست، منابع و مراجع پژوهش خود را تعیین کند. بدین منظور از مجموع کتابهایی که در حوزه جامعه شناسی دین منتشر شده بود فهرستی تهیه کردند و مرز بین کتابهای حوزه جامعه شناسی دین را با کتابهای علوم دینی، فلسفه دین، تاریخ دین، انسان شناسی دین و دیگر گرایشات دینی مشخص کردند. حاصل آن بود که به چهارمین توافق پایه دست یافتند. این توافق ناظر بر آن بود که مناسب ترین رویکرد به پدیده‏های دینی، رویکرد میان رشته ای است؛ رویکردی که از مشارکت داده‏ها و یافته‏های سایر شاخه‏های دانش نیز بهره می‏گیرد و در سایه مجموع این یافته ها، پدیده‏های دینی را مورد پژوهش قرار می‏دهد. بدین ترتیب لوبرا به عنوان مدیر گروه از صاحب نظران دیگر رشته‏ها که از منظری متفاوت به مطالعه دین می‏پرداختند نیز دعوت کرد تا در مطالعات و تحقیقات گروه جامعه شناسی دین حضور داشته باشند. این تصمیم در عنوان نشریه ای که توسط این گروه به نام «آرشیو جامعه شناسی ادیان» منتشر می‏شد نیز انعکاس یافت و نام جدید این نشریه به «آرشیو علوم اجتماعی ادیان» تغییر پیدا کرد.
(5) آیا برای مطالعه پدیده‏های دینی در جامعه، لزوماً باید دیندار بود؟
پنجمین سؤال گروه در خصوص جایگاه و وظیفه محقق بود. آیا برای مطالعه پدیده‏های دینی در جامعه الزاماً باید دیندار بود؟ آیا برای مطالعه پدیده‏های دینی در جامعه باید متخصص علوم دینی بود؟ و اینکه آیا باید تنها از منظری برون دینی، پدیده‏های دینی را تحلیل و بررسی کنیم؟هانری دروش در کتاب خود تحت عنوان « جامعه شناسی‏های امور دینی» از بحثی که پیرامون این موضوع در گرفته بود اینگونه گزارش می‏دهد: «دیندار می‏گوید: تنها کسی دین را می‏شناسد و می‏تواند بشناسد که به یک دین متعلق است و بدان عمل می‏کند. مدافع دین می‏گوید: شناخت دین حقیقی، در عین حال شناخت حقیقت دین است. بنیادگرا و انتگریست می‏گوید: آنکه دین حقیقی را شناخت، باطل بودن ادیان دیگر را نیز درخواهد یافت. تقریب گرا خواهد گفت: آنکه حقیقت دین حقیقی را شناخت، ارزش ادیان دیگر را نیز درخواهد یافت. اما نظرات دیگری نیز در این زمینه مطرح بود مثلاً «لوی برول» معتقد بود که «برای شناخت عرفان، مجبور نیستیم که عارف باشیم ، درست بالعکس». و ارنست رونان به نوبه خود می‏گفت: برای شناخت یک دین می‏بایست به این دین وارد شد، زندگیش کرد اما بعد از آن خارج شد. هارناک به نوبه خود تأکید می‏کرد که: برای شناخت ادیان می‏بایست لااقل یکی را شناخت و کسی که یک دین را می‏شناسد، انگار همه ادیان را می‏شناسد...
به این ترتیب در پاسخ به پرسش پنجم، گرایش‏های متعددی ظاهر شد و هریک از زاویه ای خاص به این سؤال نظر کردند که آیا مطالعه جامعه شناسانه پدیده‏های دینی الزاماً در گرو تدین پژوهشگر است یا نه. و این پرسشی است که امروز در برابر گروه ما نیز قرار دارد و پاسخ بدان از شروط آغازین کار ماست.
(۶) روش تحقیق در این حوزه جامعه‏شناسی چیست؟
ششمین سؤالی که برای این گروه مطرح شد، پرسش از متد و روش کار بود و این از قضا همان سؤالی بود که بعدها سارتر هم در کتاب «نقد دیالکتیک محض» خود مطرح کرد. به گمان سارتر، مشکل جامعه شناس این است که دقیقاً نمی‏داند کجا باید بایستد به همین دلیل این علم، یا به «جامعه شناسی پلیس» مبدل می‏شود یا به «جامعه شناسی متهم». جامعه شناسی پلیس بدین معنا که جامعه شناس همانند پلیس وارد گروه مورد مطالعه خود می‏شود و برای پیشبرد تحقیقاتش ناگزیر است که اعتماد اعضای گروه را جلب کند تا بتواند به نتیجه برسد و این کار درست روش تحقیقات پلیسی است. در غیر این صورت،اگر بخواهد نه از موضع پلیس بلکه با مشارکت در گروه، همدلانه به کار تحقیقاتش بپردازد، جامعه شناسی اش به جامعه شناسی متهم تغییر جایگاه خواهد داد. جامعه شناسی که با میدان و موضوع موردتحقیق خود فاصله می‏گیرد جامعه شناسی اش، جامعه شناسی پلیس است اما جامعه شناسی که نمی خواهد بیرون بایستد جامعه شناسی اش ، جامعه شناسی متهم خواهد بود. جامعه شناسی که آنقدر جذب گروه می‏شود که فراموش می‏کند به چه منظور وارد گروه شده بود. در نتیجه یکی از مسائل مهم جامعه‏شناسی دین، مسأله «دیالکتیک فاصله و مشارکت» بود. مشاهده گر اگر می‏خواهد تنها مشاهده گر نباشد و مشارکت کند، ناگزیر از حفظ فاصله با میدان و موضوع مورد مطالعه اش می‏باشد تا بتواند یک کار علمی و غیرجانبدارانه را ارائه دهد. در نتیجه سؤال این بود: «چگونه می‏توان با میدان تحقیق خود فاصله را حفظ کرد ولی در عین حال از مشارکت در آن نیز غفلت نکرد؛ و چگونه می‏توان مشارکت داشت ولی فاصله را هم حفظ کرد؟»
مسأله‏ای که این گروه با آن مواجه شد، این بود که برخی از اعضای این گروه به نحوی به یک نهاد دینی تعلق داشتند و اکنون که می‏خواستند در مورد دین تحقیق کنند، حفظ استقلال و فاصله لازم از پیش شرط‏هایی ضروری تحقیق بود. مسأله حفظ فاصله و هم چنین ضرورت مشارکت و همدلی تدریجاً به یک مسأله عمومی و اصلی در حوزه جامعه‏شناسی ادیان بدل شد و به عنوان یکی از مهمترین مسائل این رشته بجا ماند.
(۷) منابع و مراجع این رشته کدامند؟
هفتمین مسأله، تعیین منابع و مراجع این رشته بود. در این جهت گروه تصمیم گرفت که منابع کلاسیک خود را در حوزه جامعه‏شناسی دین مشخص کند و لذا از شش هزار عنوان کتاب که در این حوزه گردآوری شد، ۸۹۱ کتاب را به عنوان کتابهای مرجع تعیین نمود. در خلال این اقدام، دریافت که از جمله منابع مهم جامعه‏شناسی دین آثار مارکس، انگلس و فروید است. در اینجا بود که گروه جامعه‏شناسی دین با پرسش هفتم خود مواجه شد : آیا ما می‏توانیم از کسانی که منکر دین هستند و دین را پدیده ای موهوم می‏دانند به عنوان آثار و منابع کلاسیک جامعه‏شناسی دین یاد کنیم؟ مگر نه اینکه به گفته دورکیم، یک رویکرد علمی به دین نمی تواند منکر موضوع مورد مطالعه خود باشد؟ هانری دروش با ذکر یک خاطره اینگونه به این پرسش پاسخ می‏داد«زمانی که کشیش بودم و درگروه اقتصاد اومانیسم کار می‏کردم، یکی ازوظایف ما مطالعه متون مارکسیستی بود تا در مبارزات اجتماعی خود بتوانیم جوابگوی مارکسیست‏ها باشیم. وقتی من به استاد خود اعتراض کردم که چرا یک گروه مذهبی باید تا این اندازه متون و آثار مارکسیستی را بخواند، او پاسخ داد که اهمیت مارکسیسم برای ما به عنوان «یک نظریه» نیست بلکه به عنوان «یک روش» است.
هانری دروش با نقل این موضوع در جمع اعضای گروه جامعه‏شناسی دین تأکید می‏کرد که ما نیز باید تکلیف خود را با مراجع خود روشن کنیم و بدانیم که مارکس تا حدی و بیشتر از او، انگلس یکی از مراجع مهم در حوزه جامعه‏شناسی دین هستند چرا که کارکرد دین در مشروعیت بخشی به نهادهای اجتماعی یا اعتراض علیه این نهادها را از منظری جامعه شناسانه تبیین می‏کنند و در نتیجه نمی توان به حکم مذهبی بودن و یا نبودن جامعه شناس، مطالعات جامعه شناسانه وی را در خصوص دین اغماض کرد. مارکس، انگلس، همچنانکه وبر، دورکیم، موس،زیمل و...از جمله مراجع اصلی این رشته هستند.
(۸) کلیه بحث‏ها در حوزه جامعه‏شناسی دین قرار می‏گیرند؟
هشتمین مسأله مقاومت دین در برابر تفسیری غیر دینی و برون دینی بود. دین به گفته دورکیم «حوزه ممنوعه» ای بود و تفسیر برون دینی را جز در خدمت خود نمی پذیرفت. گابریل لوبرا از آنجا که خود فردی مذهبی و متدین بود، اعتقاد داشت که جامعه‏شناسی دین همه موضوعات دینی را نمی تواند موردمطالعه قرار دهد و می‏بایست مطالعه خود را به «ساختار و حیات گروه‏های متشکلی که امر قدسی را ثقل تجمع خود قرار داده اند»، محدود کند. در نتیجه در میدان مطالعات جامعه شناسانه دین هم حوزه‏های ممنوعه ای وجود دارد. حوزه هایی که با رویکردی جامعه شناسانه نمی توان و نباید سراغ آنها رفت. اعتقادات بنیادین مانند وحی ، کتاب مقدس و مسائل ایمانی نباید موضوع مطالعه جامعه‏شناسی دین قرار گیرد. لوبرا معتقد بود که کار جامعه شناسی تنها مشاهده تجربه جمعی مذهبی است اما سؤالاتی نظیر اینکه دین چیست؟ وحی چیست؟ اسرارکتاب مقدس... در حوزه مطالعه جامعه شناسی قرار نمی گیرند و به حوزه دین و فلسفه مربوط می‏شوند که تئوری‏های عام و کلان ارائه می‏دهند.از نظر وی جامعه‏شناسی دین نباید به «تقدس زدایی» مبادرت کند در حالی که پرداختن به برخی موضوعات دینی ، قداست دین را از بین می‏برد و اگر به همه موضوعات دینی با رویکردی جامعه شناسانه بنگریم به تعبیر والتر بنیامین «هاله» دین از بین می‏رود.
مسأله ای که لوبرا برآن تأکید داشت این بود که جامعه شناسی فرانسه هنوز نتوانسته است خود را از نوعی فلسفه اجتماعی برهاند و لذا هنوز نوعی جامعه شناسی کلان است. درحالی که ما باید نوعی جامعه شناسی تجربی را تجربه کنیم. این مسأله نیز از دیگر مسائلی ست که جامعه شناسی هنوز به نحوی با آن درگیر است و در مواجهه با آن یا به ورطه مطالعاتی پوزیتیویستی محض در می‏غلتد و یا در عکس العمل به نظریه پردازیهای کلان رو می‏آورد و اغلب در یافتن حد تعادلی میان پژوهشهای تجربی و نظریه پردازی در نوسان است.
(۹) تعریف دین چیست؟
با تأمل بر سؤالات پیشین مهمترین پرسش این رشته صورتبندی خود را یافت و آن تعریف دین بود. اگر ما معتقدیم که درجامعه شناسی حوزه‏های ممنوعه وجود دارد باید قبل از هرچیز به این سؤال نیز پاسخ دهیم که موضوع موردمطالعه جامعه‏شناسی دین دقیقاً چیست؟ دین چیست؟آیا دین عبارت است از اندیشه خدا، اعتقاد به کتاب مقدس، به وحی، پیامبرو آیینی اجتماعی یا دین تجربه ای فردی، شخصی، سیال و ایمانی است؟ آیا اساساً ما به عنوان جامعه شناس می‏توانیم و باید تعریفی از دین ارائه دهیم ؟ خصوصا با توجه به این که ماکس وبر، به عنوان یکی از مراجع مهم این رشته، خود از ارائه تعریفی از دین سرباز می‏زد و همچنین با درنظر گرفتن تعدد تعاریف کارکردگرایانه و ذات گرایانه از دین در حوزه ی جامعه شناسی.
از نظر لوبرا کار جامعه‏شناسی پرداختن به معنای درونی دین نیست، بلکه وظیفه او مطالعه ساختار و زندگی جمعی تشکلهایی است که امر قدسی را محور حیات زندگی خود قرار داده اند. به عبارت دیگر ما به عنوان جامعه شناس به جای پرداختن به ذات و گوهر دین، باید به نمودها و کارکردهای اجتماعی آن بپردازیم. وی با تأسی به دورکیم، دین را بر حسب تجلیات امرقدسی تعریف می‏کرد. اما یکی از انتقاداتی که بر این تعریف وارد شده است، تعریف مجهولی به نام دین، با مجهول دیگری به نام امرقدسی است. این پرسش به عنوان یکی از مهمترین و جدال انگیزترین مسائل جامعه‏شناسی دین، از هم آغاز کار تا به امروز مطرح است و همچنان مجادلات بسیاری را برمی انگیزد.
(۱۰) ملاک تشخیص دین و غیر دین در جامعه مدرن چیست؟
و اما بعد از تعریف دین، «تشخیص دین درجامعه مدرن» موردسؤال این گروه قرارگرفت. چرا که در گذشته تشخیص و تحدید حوزه دین در جامعه بسیار روشن بود. دین به مجموعه ای اطلاق می‏شد متشکل از اعتقاد به خدا، پیامبر، کتاب مقدس، آیین، و احکامی مشخص...و به دلیل تمرکز خود در نهاد دینی ، عینیتی اجتماعی داشت. اما در شرایط مدرن، شرایطی که برخی از جامعه شناسان از آن به « مدرنیته دینی» نام می‏برند، شرایطی که دین و دینداری از انحصار نهاد دینی به درآمده است و در سطح جامعه صور متکثر و سیالی یافته است ، آنچنان که برخی از جامعه شناسان از « دین پخش» و «دین پنهان» سخن می‏گویند، در شرایطی که مدرنیته خود نیز مولد دین شده است و به ظهور اشکال متفاوت و متنوعی از دینداری انجامیده است، هریک از مؤلفه‏ها یی که تا دیروز مجموعه واحد دین را تشکیل می‏دادند، راه خود را از هم جدا کرده اند و می‏توان کسانی را یافت که خود را فقط خداپرست می‏دانند، برخی دیگر تنها به متون مقدس باوردارند و تفسیر این متون از جانب یک نهاد خاص را برنمی تابند، برخی دیگر حساب نهادهای دینی را از خود دین و ایمان جدا می‏کنند و هستند کسانی نیز که اساساً میان ایمان فردی از دین اجتماعی تفاوت قائل می‏شوند، در این شرایط چگونه می‏توان دین و غیر دین را از یکدیگر تشخیص داد؟ دین در دنیای امروز اشکال متنوعی یافته که اصطلاحاتی چون «ادیان جانشین» ماکس وبر، «دین ناپیدا و پنهان» توماس لوکمن، «دین سکولار»ریمون آرون، «بی خدایی دینی» ارنست بلوخ،...نشانه هایی از این وضعیت جدید است. بنابراین آخرین سؤال ملاک تشخیص دین و غیردین در شرایط مدرن است. در این شرایط دیگر نمی توان تنها شاخص دینداری را عمل به احکام دینی دانست و جامعه‏شناسی دین را به مطالعه عمل به احکام دینی به عنوان تنها شاخص دینداری، تقلیل داد. این طرحی از مجموع مسائلی بود که گروه جامعه شناسی ادیان در فرانسه سالهای ۵۰ میلادی با آن روبرو شد و امروز پس از گذشت بیش از نیم قرن همچنان مطرح است و برای ما اهمیت بیشتری نیز یافته است.
ما در روزگاری به سرمی بریم که ظهور سه بحران ملاک تشخیص اجتماعی دین را دشوارتر کرده است: یکی بحران در نهاد دینی است. در روزگار جدید، بسیاری را عقیده بر آن است که محل ظهور و بروز حقیقت دینی، دیگر نهاد دینی نیست بلکه پیام دینی است. اگر محل ظهور حقیقت دینی کلیسا باشد می‏توان از میزان حضور مردم در نهاد کلیسا به میزان دینداری آنها پی برد ولی وقتی محل ظهور حقیقت دینی را «پیام» بدانیم دیگر نمی‏توان شاخص دینداری را حضور در نهادهای دینی قرار دهیم. در غیر این صورت به همان اشتباه محاسبه‏ای دچار خواهیم شد که بسیاری از تئوری‏های سکولاریزاسیون در آغاز تکوین خود دچار شدند و با مشاهده کاهش پایبندی به اعمال دینی نتیجه گرفتند که عصر دین به پایان رسیده است و در نتیجه نتوانستند آن چه را که از دهه‏های هفتاد در غرب تحت عنوان «جنبش‏های جدید دینی» ظهور یافت تحلیل کنند و در آنچه که ژان بییر بکو «خروج ادیان و در تحلیل بازگشت امر دینی» می‏نامید، ناتوان ماندند.
از طرفی اگر شاخص دینداری را اعمال دینی قرار ندهیم و تعلق به نهادهای دینی ندانیم، در این صورت سؤال اینست که در چنین وضعیتی ملاک جامعه شناس برای تشخیص دین از غیردین در جامعه چیست؟
دومین بحران، بحران در تقدس و امر قدسی است. درگذشته کسانی چون گابریل لوبرا معتقدبودند که دین جایی حضور دارد که تجربه جمعی حول محور امرقدسی وجود داشته باشد. اما در شرایط مدرن قدسیت صرفاً در انحصار دین نیست. در وضعیت جدید، برای برخی خانواده، برای برخی وطن و برای برخی هنر... قداست دارد. درواقع شاهد این هستیم که امر قدسی خانه‏های متعدد پیداکرده است. دراین شرایط چگونه می‏توان تشخیص داد که محل حقیقت و حیات دینی درکجاست؟
سومین بحران، بحران درگفتارهای کلانی ست که مدعی عمومیت و جهانی بودن پیام خودهستند.ادیان پیام جهانی دارند اما ما در شرایطی قرارگرفته ایم که هرکسی دین خود را می‏سازد و دینداری را نزد خویش تعریف می‏کند و خود را ازنهاد مشروعیت بخشی بی نیاز می‏بیند و به قول کاتولیکی که منتقد پروتستانتیزم بود، دین در شرایط کنونی به تعداد دینداران تقسیم شده و بر این اساس تشخیص دین و دینداران بازهم مشکل تر شده است.
این پرسش‏های ده‏گانه ، که ما از خلال تجربه گروه جامعه‏شناسی دین در فرانسه سال‏های پنجاه بدان پرداختیم، امروز همچنان پیش روی ماست. پاسخ‏های متنوعی به این پرسش‏ها داده شده است اما ادعای اینکه این منشور ده ضلعی هم اینک فروشکسته است ادعایی ناموجه است. جامعه‏شناسی دین اینک به بسط و بلوغی درخور رسیده است اما به موازات بلوغ این علم، آن پرسش‏های اولیه نیز بلوغ یافته و بغرنج تر شده اند. پاسخ به این پرسش‏ها هنوز محور تأمل و پژوهش جامعه‏شناسان است و پرداختن به آنها برای ما که دین با همه عرصه‏های زندگی اجتماعی مان درهم آمیخته است، تنها در انحصار گروه جامعه‏شناسی دین نیست بلکه به حوزه مجموعه مسائلی می‏پیوندد که کل عرصه فکری جامعه ما را به چالش می‏خواند.

سال‏های پایانی سده بیستم را، عصر غلبه نگاه جامعه‏شناختی بر نگاه فلسفی و متافیزیکی دانسته‏اند. این حکم درست باشد یا نادرست، در این واقعیت عینی خدشه وارد نمی‏کند که التزام به رویکردهای جامعه شناسانه در عرصه دین، سیر و سرعتی چشمگیر یافته است. اما با این همه شناخت درست و دقیق این رویکرد مستلزم آگاهی به مبانی و مسائل این حوزه علمی است. آنچه در زیر می‏خوانید، متن سخنرانی دکتر سارا شریعتی در جلسه روز دوازدهم اسفندماه گروه علمی ـ تخصصی جامعه‏شناسی دین انجمن جامعه‏شناسی ایران است. وی در این جلسه که با عنوان ”پرسش‏هایی از جامعه‏شناسی دین“ با استقبال فراوان اساتید و دانشجویان و علاقمندان در سالن کنفرانس انجمن جامعه‏شناسی ایران برگزار شد، ضمن ارائه تاریخچه مختصری از این حوزه علمی، به مهم‏ترین سؤالاتی که جامعه‏شناسی دین در فرانسه با آنها درگیر بوده است، پرداخت. صحبتم را با یک اظهار امیدواری آغاز می‏کنم زیرا اینجا جلسه جامعه‏شناسی دین است و صحبت از دین و اینکه این بحث از حوزه ممنوعه درآمده، برای من نوعی امیدواری است. تعلل من در پیشنهاد نامی برای این صحبت باعث شد که دوستان عنوان «پرسش از جامعه‏شناسی دین» را انتخاب کنند. من این عنوان را به فال نیک می‏گیرم و در نتیجه می‏کوشم صحبتم را به پرسش‏هایی که جامعه‏شناسی دین با آن درگیر است، اختصاص دهم. برای این کار و برای رعایت فاصله لازم و ضروری با میدان مورد بحث که این جلسه باشد، سعی خواهم کرد با استناد به تجربه کار «گروه جامعه شناسی ادیان» در فرانسه به بررسی این پرسشها بپردازم. تا بدین ترتیب در آیینه دیگری با خود روبرو شویم و از آن تجربیات جهت تکوین و رشد این گروه استفاده کنیم. امیل دورکیم در سال ۱۹۱۷ درگذشت. وی بر خلاف اگوست کنت، اسلافی از خود به جا گذاشت: موریس هالبوالکس. مارسل موس، بوگله و... که کار وی را با گرایشات متفاوت ادامه دادند. پس از گذشت یک دهه از مرگ دورکیم، گابریل لوبرا یکی از چهره هایی که به نحوی متأثر از دیدگاه‏ها و نظریات وی بود، میراث او را در زمینه جامعه‏شناسی دین بسط داد. لوبرا استاد حقوق دینی و جامعه شناسی بود، شخصاً تمایلات مذهبی بسیار قوی داشت و با نهادهای کلیسایی نیز پیوند و ارتباط نزدیکی داشت . حوزه فرهنگی فرانسه در خلال سالهای ۳۰ـ۱۹۲۰ سالهایی بود که قانون لائیسیته در آن به تصویب رسیده (۱۹۰۵) و محدودیتهای خود را نیز آشکار کرده بود. در همین حوزه فرهنگی بود که دورکیم آرزو می‏کرد بتواند نوعی اخلاق مدنی را پی ریزی کند که به نحوی جانشینی برای دین رسمی باشد. اگر چه فرانسه به عنوان کشوری شناخته می‏شد که «دختر بزرگ کلیسای کاتولیک» لقب گرفته بود اما به تدریج به سوی جامعه‏ای پیش می‏رفت که در آن مذهب رسمی و کلیسایی دچار بحران شده و مشارکت مردم در کلیسا و مراسم مذهبی آرام آرام رنگ می‏باخت. طبیعتاً این مسأله اسباب نگرانی ارباب کلیسا را بر می‏انگیخت. به همین دلیل نهادهای کلیسایی که در آغاز نسبت به جامعه شناسی بدبین بودند ، سیاست دیگری پیش گرفتند و مشوق محققین عرصه جامعه شناسی شدند و از پژوهشها و مطالعات جامعه شناسانه آنها حمایت کردند تا شاید از این طریق علت نارضایتی مؤمنین و عدم مشارکت آنها را در مراسم کلیسا دریابند و در واقع موقعیت کاتولیسیزم را به عنوان دین رسمی فرانسه مورد ارزیابی قرار داده و آن را ارتقا بخشند .این سیاست در تشکلاتی چون «کنفرانس بین‏المللی جامعه‏شناسی دینی» (C.I.S.R) در شهر لوون توسط کشیشی به نام لوکلرک و «مرکز کاتولیک جامعه‏شناسی دینی» در فرانسه بنیانگذاری شد. گابریل لوبرا به نوبه خود در سال ۱۹۳۱ تحقیقات مفصلی را در خصوص وضعیت مذهب کاتولیک و دین توده‏ها آغاز کرد. وی در مجله «تاریخ کلیسای فرانسه» پرسشنامه‏ای ۲۵ صفحه ای تهیه و مطالعه ۴۰۰۰۰ حوزه کشیشی را آغاز کرد. معیار وی برای سنجش میزان دینداری مردم، مشارکتشان در مراسم کلیسا بود و پاسخ به این سؤال که ”مردم تا چه میزان در مراحل مختلف زندگی خود همچون تولد ، مرگ و ازدواج ، مناسک و مراسم مذهبی را بجا می‏آورند؟“ بدین ترتیب لوبرا تحقیقات میدانی پردامنه و طولانی را آغاز کرد و یک نوع سنخ شناسی از تیپ‏های مذهبی در جامعه فرانسه آن زمان عرضه کرد که از قضا بسیار مورد توجه و رجوع قرار گرفت. فعالیت‏های لوبرا و رویکردهای جامعه‏شناسانه‏اش به وضعیت دینداری در فرانسه ، عده ای از جامعه‏شناسان فرانسه را گرد او جمع کرد و این چنین در سالهای ۵۴ - ۱۹۵۰ اولین «گروه جامعه‏شناسی دین» به سرپرستی خود او در«مرکز ملی تحقیقات علمی» (S.R.N.C) شکل گرفت و به انتشار نشریه «آرشیو جامعه شناسی ادیان» انجامید. هانری دروش ، فرانسوا آندره ایزامبر، ژان سگی،ژاک متر و امیل پولات از چهره‏های شاخص این گروه بودند که با وجود تفاوت در حوزه‏های تحقیقاتی و تخصصی خود ، اغلب تعلقات نهادی و دغدغه دینی داشتند. لوبرا متخصص کاتولیسیزم بود ؛ تخصص ژان سگی در حوزه پروتستانتیزم بود ؛ هانری دروش در زمینه اقلیت‏های مذهبی صاحب تخصص بود و امیل پولات هم به وضعیت مسیحیت، تجربه کشیشهای کارگر و جریانات اصلاح دینی در دنیای مدرن توجه داشت. این گروه در حین کار با پرسش هایی مواجه شدند و برای ادامه فعالیت خود ناگزیر از پاسخ بدان و یافتن راه حلی برای آنها بودند. پرسشهایی را که امروز، در این جلسه برای ما که در آغاز کار تشکیل گروه جامعه‏شناسی دین هستیم، مطرح است و پاسخ بدانها برای ادامه کارمان ضروری است را شاید بتوان مجموعاً در ۱۰ سؤال صورت بندی کرد: (۱) چگونه می‏توان جامعه‏شناسی دین را به عنوان یک گرایش آکادمیک و دانشگاهی مطرح کرد؟ اولین پرسش، پرسش از استقلال این رشته بود. اولین مسأله ای که برای این گروه به میان آمد این بود که چگونه می‏توان جامعه‏شناسی دین را به عنوان یک گرایش آکادمیک و دانشگاهی مطرح کرد. این گروه ، بعضاً در معرض این پرسش قرار می‏گرفتند که شما کارگزاران نهادهای مذهبی هستید و چون این نهادها امروز دچار بحرانند می‏کوشید از این طریق راه حلی برای آسیب شناسی موقعیت خود بیابید. بنابراین در پس این کارهای به ظاهر علمی، واقعیتهای اعتقادی، ارزشی و تعلقات نهادی نهفته است. عنوان «جامعه‏شناسی دینی» که تا این دوره برای این رشته به کار می‏رفت، خود دلیلی برای اثبات این نظر بود که این رشته عمدتاً خصلتی دینی دارد و نمی تواند به عنوان یک رشته دانشگاهی مطرح شود. در فرانسه این بحث به دلیل تنشی که همواره میان نهاد دینی و نهادهای دانشگاهی وجود داشت، موقعیت ممتازی می‏یافت. بدین ترتیب این گروه می‏بایست در اولین گام، از استقلال گرایش جامعه‏شناسی دین دفاع می‏کرد. پاسخ گابریل لوبرا به این پرسش تأکید بر «رویکردی غیر دینی به پدیده‏های دینی به عنوان شرط استقلال و آزادی محقق » بود. توضیح اینکه هر یک از ما پیش از آنکه وابسته به نهادی باشیم و جدا از اعتقادات، تعلقات و ارزشهایی که به آنها باور داریم ، محقق هستیم و شرط آزادی محقق، استقلال اوست. لوبرا این پاسخ را به صراحت در مقدمه شماره دوم نشریه «آرشیو جامعه شناسی ادیان» بیان کرد و نوشت که « یک کاروان بیش نیست و آن کاروان تحقیق و کشف علمی است و همه مردان و زنان محقق با اعتقادات خاص خود در این کاروان همسفرند و احساسات و مواضع شخصی شان به ما مربوط نیست. این نشریه تنها دغدغه خود را علم می‏داند و بیانگر تحقیقات محققین است و نه اعتقادات مذهبی یا غیر مذهبی شان». بنابراین به زعم لوبرا تعلقات دینی یک محقق نمی‏تواند و نباید وجه علمی و بی طرفانه پژوهش‏های جامعه شناختی وی را کمرنگ کند. این تأکید بر آنچه که ماکس وبر «بی‏طرفی ارزشی» در کار تحقیق می‏نامید، عملاً به تغییر عنوان «جامعه‏شناسی دینی» به «جامعه‏شناسی دین» انجامید. (۲) آیا ”جامعه‏شناسی دین“ نام درستی است؟ دومین پرسش، پرسش از نام گذاری گروه بود. «گروه جامعه‏شناسی دین» نامی بود که این افراد برای خود انتخاب کرده بودند. اما برخی در نقد این نام گذاری اظهار می‏کردند که جامعه فرانسه با سرعتی فراوان به سوی پلورالیته و تکثر دینی پیش می‏رود. در چنین شرایطی آیا باز هم می‏توان از جامعه شناسی یک دین سخن گفت؟ و در این صورت منظور کدام دین است؟ بنابراین با توجه به شرایط موجود نام رشته «جامعه‏شناسی دین» به «جامعه شناسی ادیان» تغییر پیدا کرد. در آن زمان دو نهاد رسمی در حوزه جامعه شناسی دین وجود داشت: «کنفرانس بین المللی جامعه شناسی دینی» و «مرکز کاتولیک جامعه شناسی دین». به دنبال مباحثی که در میان آمد، گروه جامعه شناسی دین و به تبع آنها، دو نهاد پیش گفته نیز نام خود را به «کنفرانس بین المللی جامعه شناسی ادیان» و «انجمن فرانسوی جامعه شناسی ادیان» تغییر دادند. بنابراین در اولین مرحله کار، عنوان «جامعه شناسی دینی» به «جامعه شناسی دین» تغییر یافت و در دومین مرحله به«جامعه شناسی ادیان» تغییر نام داد. (۳) منظور از ادیان چیست؟ سومین پرسشی که برای گروه مزبور مطرح شد این بود که منظور از ادیان چیست؟ آیا مراد از ادیان، ادیان توحیدی، شناخته شده، رسمی و تاریخی است که بر سر آنها اجماع است یا تمامی ادیان و جریانات دینی را شامل می‏شود؟ بدیهی است که از نظر واقعیت اجتماعی، جنبش ها، گروهها و فرقه‏های متعددی در جوامع به چشم می‏خورند که دغدغه‏ها و تعلقات دینی (به معنی عام آن) دارند ولو اینکه به دین اکثریت تعلق نداشته باشند و در صورت یک دین مشخص تعین نیابند از جمله احساس دینی و آنچه که گئورگ زیمل «دینداری» می‏نامد و یا تحت عنوان«دینداری‏های موازی» از آن سخن می‏رود و اغلب، نمایندگان ادیان تاریخی از آنها به عنوان «شبه دین» نام می‏برند. آیا در مطالعات جامعه شناسی ادیان می‏توان به این گرایشات فردی، جریانات و گروهها نامتعارف دینی هم نظر کرد و یا فقط باید به اشکال جمعی و شناخته شده ادیان تاریخی توجه داشت؟ و اصولاً آیا جامعه شناس دین می‏تواند حقانیت دینداری موضوعات مطالعه خود را مورد ارزیابی قرار دهد و در کار خود به نوعی به یک ارتودکسی پایبند باشد؟ این بحثی بود که بین ژان سگی متخصص پروتستانتیزم، هانری دروش کارشناس فرقه‏های مذهبی کوچک و گابریل لوبرا متخصص کاتولیسیزم به عنوان دین اکثریت درگرفت. ژان سگی و هانری دروش در مقام جامعه شناسان اقلیت‏های مذهبی، گابریل لوبرا را مورد سؤال قرار دادند که ما چگونه می‏توانیم از جامعه شناسی ادیان بحث کنیم در حالی که شما از موضع یک دین رسمی صحبت می‏کنید، موضعی که تنها خود را دین می‏داند و هرچه خارج از کلیسا است را خروج از دین می‏خواند، در صورتی که ما به عنوان جامعه شناس مجاز نیستیم که ارزشها و اعتقادات خود را در تحقیقات جامعه شناسانه وارد کنیم و کار جامعه شناس سنجش حقانیت دینداریها نیست. مطالعات جامعه شناسی، خصلتی برون دینی دارد و کار جامعه شناس با دین پژوه و متکلم متفاوت است. بنا به تعریف دورکیم وظیفه جامعه شناسی دین مشخصاً «مطالعه صور حیات دینی» و کارکردهای اجتماعی دین است. در نتیجه همانطور که نمی توان از یک دین واحد سخن گفت، از یک جامعه‏شناسی واحد هم نمی توان سخن به میان آورد. در نتیجه عنوان « امر دینی» به جای ادیان پیشنهاد شد و برخی از اعضای این گروه بر سر عنوان « جامعه شناسی‏های امور دینی» توافق کردند و هانری دروش نیز در سال ۱۹۶۸ کتابی با همین عنوان منتشر کرد. (۴) آیا مطالعه جامعه‏شناسانه دین کافی است؟ چهارمین سؤالی که در برابر گروه جامعه شناسی ادیان قرار گرفت این بود که آیا مطالعه جامعه شناسانه دین کافی است؟ آیا می‏توان کارکردها و صور اجتماعی دین را تنها از طریق یک رویکرد جامعه شناسانه بررسی کرد و به نتایج قابل قبولی رسید؟ و اصولاً آیا دین صرفاً با یک رویکرد جامعه شناسانه قابل فهم است؟ آیا باید به این توجه داشت که دین خود در مورد خود چه می‏گوید؟ زمینه و مبنای طرح این بحث آن بود که گروه جامعه شناسی دین، وظیفه علمی خود را در آن می‏دانست که در وهله نخست، منابع و مراجع پژوهش خود را تعیین کند. بدین منظور از مجموع کتابهایی که در حوزه جامعه شناسی دین منتشر شده بود فهرستی تهیه کردند و مرز بین کتابهای حوزه جامعه شناسی دین را با کتابهای علوم دینی، فلسفه دین، تاریخ دین، انسان شناسی دین و دیگر گرایشات دینی مشخص کردند. حاصل آن بود که به چهارمین توافق پایه دست یافتند. این توافق ناظر بر آن بود که مناسب ترین رویکرد به پدیده‏های دینی، رویکرد میان رشته ای است؛ رویکردی که از مشارکت داده‏ها و یافته‏های سایر شاخه‏های دانش نیز بهره می‏گیرد و در سایه مجموع این یافته ها، پدیده‏های دینی را مورد پژوهش قرار می‏دهد. بدین ترتیب لوبرا به عنوان مدیر گروه از صاحب نظران دیگر رشته‏ها که از منظری متفاوت به مطالعه دین می‏پرداختند نیز دعوت کرد تا در مطالعات و تحقیقات گروه جامعه شناسی دین حضور داشته باشند. این تصمیم در عنوان نشریه ای که توسط این گروه به نام «آرشیو جامعه شناسی ادیان» منتشر می‏شد نیز انعکاس یافت و نام جدید این نشریه به «آرشیو علوم اجتماعی ادیان» تغییر پیدا کرد. (5) آیا برای مطالعه پدیده‏های دینی در جامعه، لزوماً باید دیندار بود؟ پنجمین سؤال گروه در خصوص جایگاه و وظیفه محقق بود. آیا برای مطالعه پدیده‏های دینی در جامعه الزاماً باید دیندار بود؟ آیا برای مطالعه پدیده‏های دینی در جامعه باید متخصص علوم دینی بود؟ و اینکه آیا باید تنها از منظری برون دینی، پدیده‏های دینی را تحلیل و بررسی کنیم؟هانری دروش در کتاب خود تحت عنوان « جامعه شناسی‏های امور دینی» از بحثی که پیرامون این موضوع در گرفته بود اینگونه گزارش می‏دهد: «دیندار می‏گوید: تنها کسی دین را می‏شناسد و می‏تواند بشناسد که به یک دین متعلق است و بدان عمل می‏کند. مدافع دین می‏گوید: شناخت دین حقیقی، در عین حال شناخت حقیقت دین است. بنیادگرا و انتگریست می‏گوید: آنکه دین حقیقی را شناخت، باطل بودن ادیان دیگر را نیز درخواهد یافت. تقریب گرا خواهد گفت: آنکه حقیقت دین حقیقی را شناخت، ارزش ادیان دیگر را نیز درخواهد یافت. اما نظرات دیگری نیز در این زمینه مطرح بود مثلاً «لوی برول» معتقد بود که «برای شناخت عرفان، مجبور نیستیم که عارف باشیم ، درست بالعکس». و ارنست رونان به نوبه خود می‏گفت: برای شناخت یک دین می‏بایست به این دین وارد شد، زندگیش کرد اما بعد از آن خارج شد. هارناک به نوبه خود تأکید می‏کرد که: برای شناخت ادیان می‏بایست لااقل یکی را شناخت و کسی که یک دین را می‏شناسد، انگار همه ادیان را می‏شناسد... به این ترتیب در پاسخ به پرسش پنجم، گرایش‏های متعددی ظاهر شد و هریک از زاویه ای خاص به این سؤال نظر کردند که آیا مطالعه جامعه شناسانه پدیده‏های دینی الزاماً در گرو تدین پژوهشگر است یا نه. و این پرسشی است که امروز در برابر گروه ما نیز قرا