susan20shariatiمیزگرد تبیین تاریخی و جامعه‏ شناسی هزاره‏‌گرایی، از جمله برنامه‏‌های گروه جامعه‏‌شناسی دین انجمن در زمستان 85 بود. در این میزگرد، سوسن شریعتی، حسن محدثی، محمد پارسانیا و سعید حجاریان شرکت داشتند. در زیر، متن کامل سخنرانی دکتر شریعتی آمده است:

صحبت کردن در باب موعودگرایی و هزاره‏‌گرایی، به دلیل پیوند خوردن این مسأله با احساسات دینی و مذهبی ما می‏تواند کار پر مخاطره‏ای باشد، اگر در آن خیلی بی‏ ملاحظه صحبت کنیم و در عین حال می‏تواند کار بی‏‏ خاصیتی باشد، اگر مدام و صرفاً ملاحظات رادر نظر بگیریم. به هر حال، در چنین شرایطی، اگر رویکرد تاریخی را علمی بدانیم که قرار نیست جای باورها بنشیند و تنها در بهترین شکل خود، خواهد توانست به باورهای قدسی وجه انضمامی ‏دهد؛ می‏تواند همان نقطه تعادل مطلوبی باشد که برای ورود به این بحث ضروری و الزامی است. علاوه بر آن، از طریق رویکرد تاریخی به این مقوله است که قیاس میان اشکال متعدد زیست باورهای موعودگرایانه در جوامع مختلف، ممکن می‌گردد. بنابراین تمام بحث‏ من، در چنین قالبی صورت می‏گیرد.

به طورکلی انگیزة طرح این بحث، پاسخ گفتن به این دو پرسش عمیق و قدیمی است:

پرسش اول: آیا اساساً باور به موعود یا موعودگرایی، موتور حرکت است یا مانعی برای تغییر؟ در پاسخ به این سؤال، دو سنت وجود دارد:

الف- یکی مواضع کسانی چون کسروی که معتقد بودند اساساً باور به موعود در فرهنگ ما، مانع شکل‏گیری دولت ملی شده به این دلیل که وجدان مذهبی را در برابر وجدان ملی و مدنی قرار داده است. باور به اینکه همه دولت‏ها غصب هستند و فاقد مشروعیت موجب شده است که حس همبستگی میان شهروندان و در نسبت با قدرت‏های مسلط، هیچ‏گاه به گونه‏ای جدی شکل نگیرد. شکل‏گیری نهاد روحانیت به موازات نهاد دولت و در بسیاری اوقات در برابر هم، عارضه دیگر این باور است و همه اینها در نتیجه از موانع اصلی رشد و توسعه جامعه به حساب می‏آیند.

ب- سنت دیگر، مختص آن دسته از متفکرین مذهبی‏ای بود که معتقد بودند باور به موعود می‏تواند تحت شرایطی و به قصد تغییر در نظم مستقر، موتور حرکت باشد.

پرسش دوم:‏ هانری کوربن در کتاب اسلام ایرانی می‏گوید که در تشیع، از آنجا که با بسته شدن سیکل نبوت، سیکل امامت گشوده می شود، هر گونه امکان سکولاریزاسیون و تفکیک ساحت عرفی و قدسی ناممکن است. پرسش دوم بر اساس همین نظریه شکل می گیرد : آیا موعود گرایی ، مانع تحقق سکولاریزاسیون است؟

من برای پاسخ به این پرسش‏ها، صحبتم را حول و حوش سه محور خدمتتان عرض می‏کنم.

1ـ باور به موعود که الزاماً نباید باجنبش های موعود گرا یکی گرفته شود. موعودگرایی ناظر بر دو امر متفاوت است. از یک سو، شامل باورها است و از سوی دیگر ناظر بر جنبش‏های اجتماعی. باورها، صرفاً تحت شرایطی منجر به جنبش می‏شوند و هیچ اتوماتیزمی وجود ندارد.

2ـ شرایط فعالیت باورها؛ این‌که این باورها در چه شرایطی و بنابر چه انگیزه‏هایی فعال شده و تبدیل به نهضت و جنبش اجتماعی می‏شوند.

3ـ ساختارها و ویژگی‏های کلی جنبش‏های موعودگرا

1-باور به موعود

باور به موعود در ادیان ابراهیمی- که البته مختص ادیان ابراهیمی نیست- عمدتاً بر سه محورطبیعت ظهور، شخصیت موعود و علائم ظهور می‏چرخد.

- طبیعت ظهور. در باب طبیعت ظهور سنت‏های مختلفی وجود دارد. پرسش ها این است: آیا اساساً ظهور، یک اتفاق این جهانی است و یا آرزویی است که درملکوت آسمان تحقق خواهد یافت. آیا یک اتفاق تاریخی است یا یک اتفاق اتوپیک؟ آیا جهان شمول است یا تنها برای ملت و اجتماع خاصی است؟ آیا جبران کمبودی در زندگی مادی است و یا امیدی برای فردای پس از مرگ؟ طبیعتی سیاسی و عدالت محورانه دارد و یا فردی و عرفانی(آزادی‌بخش فردی)؟

یهودیت باور دارد که ظهور، اتفاقی است متعلق به این دنیا و به این قصد که به سرگردانی قوم یهود پایان دهد و وحدت اولیه از دست رفته را به او باز گرداند. در مسیحیت، اما باور به بازگشت مسیح در دو فاز تبیین می‏شود. در سه قرن اولیه مسیحی، ظهور را متعلق به این دنیا می‏دانستند و انتظار بازگشت را این جهانی می‏خواستند اما از قرن سوم به بعد و به خصوص پس از سن اگوستن، باور به ظهور مسیح دراین جهان، جای خود را به ملکوت آسمان داد و بدل به یکی از دگم‏های اصلی مسیحیت شد. در این میان، تفکر اسلامی شباهت بیشتری به بحث یهودیت دارد، به این معنا که ظهور را این جهانی می‏داند، البته با تفاوت‏هایی. در تفکر اسلامی، برخلاف یهودیت که رسالت موعود رابازگرداندن وحدت ملی تعریف می‏کند، موعود اسلامی تغییر نظم مسلط و برقراری عدالت و صلح را هدف قرار داده است.

-شخصیت موعود. یکی از مباحث اساسی، خصوصیات موعود است. بدون موعود، هیچ جریان موعودگرایی متصور نیست.

وبر در مباحثی که حول و حوش کاریزما دارد، به این مسأله می‏پردازد. وبر پیامبر و موعود را شبیه به هم تعریف می‏کند و آن دو را در برابر کشیشان قرار می‏دهد. بر خلاف کشیشان، موعود و پیامبر مشروعیت خود را نه از طریق قرار گرفتن در سلسله مراتب نهاد مذهبی، بلکه ازنسبت بی‏واسطه‏ با خدا می‏گیرند و از قیود و دگم‏های مسلط آزاد هستند. رسالت اصلی این دو، وضع قوانین مذهبی جدید است. تنها تفاوتی که میان آنها وجود دارد، در این است که موعود وظیفه‏ای سیاسی دارد و رسالتش نه فقط ابلاغ پیام که تحقق عینی آن در جامعه است. آلفاندری بر این تفاوت نکته دیگری نیز اضافه می‏کند و آن در نسبت متفاوتی است که موعود با اجتماع مومنین برقرار می‏کند. موعود بر خلاف پیامبر، در میان مومنین باقی می‏ماند و حضوری فعال دارد و دلمشغول زندگی روزمره انسان نیز هست.

دومین بحثی که حول و حوش شخصیت موعود پیش می آید، مربوط به هویت او است . گاه موعود، شخصیتی حقیقی و حقوقی است که بوده، به دلایلی غایب شده و باز خواهد گشت (مسیحیت و تشیع) و یا موعود یهودیت که علی رغم داشتن هویت مشخص، در گذشته نبوده اما در آینده خواهد آمد.

سومین مشخصه‌‏ی موعود، غیبت او است؛ غایب همیشه حاضر که در لحظه لحظه زندگی ما نقش دارد.

چهارمین مشخصه، مسلح بودن موعود در ادیان ابراهیمی است. او همیشه با دسته و گروهی از برگزیدگان (ملتزمین رکاب) می‌آید وتقریباً همیشه شمشیر و سلاح دارد. رئیس یک ارتش است. پنجمین مشخصه مساله تبار موعود است. موعود مشروعیت خود را از یک سلاله و تبار می‏گیرد. او گاه مدعی است که فرستاده‏ خدا است، گاه فرزند خدا و گاه انسان خدا. گاه پیامبری است که بعداً موعود می‏شود، شخصیتی است تاریخی که بعداً تبدیل به افسانه می‏شود. یا خود مدعی است یا دیگران او را چنین می‏نامند. گاه شناسنامه دارد و گاه نه.

- علائم ظهور. صحبت از علائم ظهور از عمده ترین مباحث مربوط به ظهور است . علائمی طبیعی (وضعیت‏های حشرگونه، آسمان و زمینی در حال کن فیکون ، رعد و برق و زلزله و...)، علائمی مربوط به رفتار اجتماعی و وضعیت اخلاقی( فساد ، سکس دسته جمعی، مردان شبیه زنان و زنان شبیه مردان)، نمونه‏هایی از آن است. ظهور او غالباً به دنبال یک فاجعه، یک کشتار، تغییرات طبیعی و تحولات اجتماعی و اخلاقی همراه است. از همین رو، دوره‏ انتظار هم به مثابه‏ نوعی مجازات برای مومن است و هم نوعی رسالت.

2- در چه تیپ جوامعی و تحت چه شرایطی، این باورها فعال می‏شوند؟ ماریا ایزورا دو کیروز(maria isaura pereira de quieroz) در کتابی به نام «رفرم و انقلاب در جوامع سنتی» تاریخ جنبش‏های موعودگرا را مورد مطالعه قرار داده و نشان می‏دهد که در چه هنگام و تحت چه شرایطی باورهای موعودگرایانه فعال شده و سرمنشاء نهضت می‏شوند. باورهای موعودگرایانه، معمولاً در جوامعی با تیپ سنتی، تیپ بدوی و یا تیپ تلفیقی که ساختارهای سنتی مدرن و سنتی را در کنار هم دارند و بسته به تیپ مذهب مسلط و در شرایط آنومیک (بحران های عمیق اقتصادی-اجتماعی و سیاسی) فعال می‏شوند. البته به همه این فاکتورها باید سر زدن یک تیپ کاریزماتیک را هم افزود. رژه باستید نیز از شرایط تاریخی، ساختار اجتماع، تغییرات مورفولوژیک و تحولات اقتصادی و بالاخص شخصیت موعود به عنوان فاکتورهای اصلی فعال شدن باورهای موعودگرایانه سخن می گوید. مقصود از تیپ جامعه، نوع روابط اجتماعی خاصی است که گروهها و افراد در درون خود برقرار می کنند. جوامع سنتی آن تیپ جوامعی هستند که برمحور مناسبات قومی-خانوادگی، سلسله مراتبی و بر اساس همبستگی‏های عمودی می‏چرخند؛ بر خلاف جوامع مدرن که در آنها، طبقات اجتماعی و همبستگی‏های افقی شکل گرفته‏‌اند. به دلایل متعددی این تیپ جوامع در معرض تغییر قرار می‏گیرند و دست‏خوش بحران و مستعد بروز نارضایتی می‏شوند، نارضایتی‏ای که خود زمینه‌‏ساز جنبش‏های موعودگرایانه است. تغییرات اقتصادی، سر زدن طبقات اجتماعی جدید و درهم ریختگی سازماندهی اجتماعی و یا تغییر در لایه‏‌های اجتماعی، همگی می‏توانند بستر مساعد سر زدن این نوع جنبش‏ها باشند. جنبش‏های هزاره‏‌گرای قرون وسطی غربی که عمدتاً در مناطقی چون آلمان، بلژیک و بخشی از فرانسه سر زد، دقیقاً محصول چنین شرایطی بودند. بحران، البته می‏تواند دلایل سیاسی داشته باشد و یا اینکه محصول یک سری در هم ریختگی‏‌های فرهنگی باشند. نهضت‏های موعود‏گرایانه در جوامع بدوی به‏دنبال پیدایش استعمار، از این جنس بودند. استعمار مناسبات درونی این اقوام را به هم ریخت و آنها را تبدیل به اقشار فرو دست کرد. از آنجا که در چنین جوامعی، ساحت قدسی و عرفی چندان تفکیک‏‌پذیر نیستند، هرگونه اعتراض اجتماعی در قالب‏ها و فرم‏های مذهبی بروز می‏یابند.

براساس همین دلایل، سه تیپولوژی موعودگرایی می‏توان ذکر کرد؛

- موعودگرایی‏های ملی که به قصد کسب دوباره وحدت از دست رفته، بازگشت به سرزمین از دست رفته و بازسازی قدرت از دست رفته شکل می‌گیرند و موعودگرایی یهودیت نمونه‏ای از این تیپ است. همچنین برخی ازنهضت‏های هزاره‏گرایانه‏ قرون وسطی (به عنوان مثال موقعیتی که فردریک ریش سرخ پس از مرگش در قرن دوازدهم پیدا کرد و از بین رفتن قدرت‏ اولیه امپراطوری ژرمنی به‏‌دنبال مرگ او در جنگ‏های صلیبی و امید به بازیافتن آن اقتدار اولیه مردم ژرمن را واداشت که او را نه مرده که غایب بپندارند و امیدوار به بازگشتش باشند تا بیاید و روزگار از دست رفته را احیا کند.) یا تیپ جنبش‏های موعودگرایانه‌‏ای که در برابر قدرت خارجی شکل می‏گیرد.

- موعودگرایی‌‏های از تیپ منهدم‏‌ کننده. جنبش‏هایی که نه در برابر قدرت خارجی و یا کسب وحدت ملی، بلکه معطوف به تغییر در درون جوامع بوده و به‏دنبال بروز بحران‏های اقتصادی و اجتماعی سر می‏زنند. هدف این جنبش‏ها، بازسازی وضع موجود است. مثال مشخص در این مورد، جنبش‏های موعودگرایانه قرون وسطی و اروپای قرون دوازدهم تا چهاردهم است. رشد تجارت و شهرنشینی، به وجود آمدن طبقه متوسط جدید در برابر دو طبقه همیشگی ارباب و رعیت، شکل‏گیری حاشیه‏نشینان شهری که جذب بازار کار نشده بودند و برهم خوردن نظم اجتماعی حاکم، زمینه‌‏ساز به وجود آمدن جریانات هزاره‏گرا شد‏. این جنبش‏ها که اعتراضاتی علیه وضع موجودند، غالباً با پرچم دین و به کمک فعال شدن اسطوره‏های دینی انجام می‏گیرند و در عین حال در تقابل با نهاد رسمی مسیحیت خود را تعریف می‏کنند. به همین دلیل وجه بدعت‏‌گذار داشته و عموماً تکذیب و تخریب می‏شدند.

- جنبش‏های دسته سوم را، جنبش‏های رفرمیستی می‏گویند که وجه مخرب جنبش‏های منهدم‏ کننده را ندارند و در جوامع در حال گذار و با ساختارهایی توامان سر می‏زنند. جوامعی که هم شاهد شکل‏‌گیری طبقات اجتماعی هستیم و هم شاهد بقای ساختار سنتی - قبیلگی. این جنبش‏ها، اجتماعی امت‏وار برای خود می‏سازند و با حاشیه‏نشینی خودساخته سعی می‏کنند از این طریق و بدون مبارزه مستقیم تغییراتی را ایجاد کنند.

3- ساختارها و ویژگی‏های کلی جنبش‏های موعودگرا.

سومین بحث قابل طرح در این زمینه، ویژگی‏های کلی جنبش‏های موعودگرایانه است. می‌توان این‌گونه برشمرد:

- نخست تعریف دوباره از نسبت فرد و جمع. باور به این اصل که برای ایجاد تغییر باید شرایط ظهور را فراهم کرد و در نتیجه دست به اقدام زد، خود زمینه‏ساز شکل‏گیری وجدان جمعی و نوعی مسئولیت فردی در جوامع سنتی بوده است .

- همه‏ نهضت‏های موعودگرا، دارای ساختاری متمرکز و سلسله مراتبی در درون خود هستند. در راس آن یک چهره‏ کاریزماتیک (موعود) و به‏دنبال آن خلق پیرو. دست آخر برگزیدگانی که نقش واسط را میان موعود و خیل پیروان بازی می‏کنند (ملتزمین رکاب).

- سومین مشخصه، ریتم سیکلی این جنبش‌هاست؛ یعنی همیشه نوعی فضاسازی روحی- روانی ایجاد می‏شود، به‏دنبال آن موعود سر می‏زند و رهبری یک جنبش اجتماعی را بر عهده می‏گیرد، اندکی بعد سرکوب شده و به خواب می‏رود تا این‏که دوباره در دوره تاریخی دیگری به دلایل و با شیوه‏های متفاوتی سر ‏زند. علاوه بر این،

- دیگرمشخصه مهم‏جریانات موعودگرا، وجود و حضور توامان تکرار و نوآوری است. یعنی در عین حال که به دنبال آن‏اند که آن چه را بوده است و دیگر نیست بازسازی کنند و آن را مکرر سازند؛ در عین حال به دنبال نوآوری نیز هستند. چراکه واقعیت هر بار به شکلی در می‏‌آید و هر اقدامی را در معرض تغییر رفتار و مدل قرار می دهد. همین موضوع جنبش‏های موعودگرایانه را بسیار تجربه‏‌گرا می‏کند.

- در نهایت این‌که جنبش‌های موعودگرا همیشه وجهی تخریب‏گر و خشونت‏‌آمیز نداشته‌‏اند. اگرچه این جنبش‏ها در اکثر مواقع، برای برقراری صلح و به نیت آن به خشونت متوسل می‏شوند، با وجود این هستند جنبش‏های موعودگرایانه‌ای که از طریق بایکوت جوامع موجود و فاصله‏گیری از آنها، خود را تعریف می‏کنند.

وی در پایان و در نتیجه‏‌گیری از سخنان خود، تاکید کرد: باورهای موعودگرایانه، همیشه و در هر موقعیتی منجر به جنبش نمی‏شوند بلکه تحت شرایط خاصی این باورها از وضعیت ذهنی خارج شده و فعال می‏شوند و در اکثر اوقات، در حد یک سری باورها و در وضعیت معلق باقی می‏مانند. علاوه بر این، این جنبش‏ها عموماً از کنترل نهاد دینی و کلیسا خارج‏اند و در حاشیه آن تعریف می‏شوند شکل می‏گیرند. و دست آخر این‏که ظاهراً انتظارِ موعود هیچ‏گاه به سر نمی رسد: از یک سو، مؤمن بر این باور است که ظهور موعود، اتفاقی این جهانی است و باید هم اکنون رخ دهد و از سوی دیگربه محض سر زدن و از راه رسیدن یک مدعی ، گفته می شود که دروغین است. این پارادوکس اساسی در جنبش‏های موعودگرایانه نشان می‏دهد که در جوامع سنتی که با واسطه مذهب به خود می‏نگرند و به تغییر می‏اندیشند. چنین باورهایی می‏توانند موتور حرکت و تغییر باشند و در عین حال، موجب سر زدن وجدان اجتماعی و منجر به بازسازی نظمی جدید. باورهای موعودگرایانه در جوامع سنتی - که الزاماً باورهایی منطبق با دگمهای مسلط و ارتدوکس نیستند- در شرایط ملتهب اجتماعی و در وضعیت‏های حد، می‏توانند فعال شوند و منجر به فعالیت و میل به اقدام جمعی شوند. درعین حال، باید یادآور شد که این باورها در کشورهای مدرن هم می‏توانند ریتم سیکلی خود را به روندی تدریجی و آرام تبدیل کنند و همین امر می‌تواند زمینه‏‌ساز نوعی تغییر در مناسبات اجتماعی باشد.